|
|
|
|
|
|
تعاليم و احكام ؛ در آئين زرتشت اشياء به دو نوع تقسيم شده است گ ((0وب )) و ((بد)). ((خوب ها))يك مبداء دارند و آن ((اهورامزد))ست يا ((سپند مينو)). و بدها هم مبداء ديگرى به نام((اهريمن )) يا ((انگره مينو)) دارند كه ناپاك و پليد است . براساس اين ادعا است كه مورخان و علماء اسلامى ((زرتشت )) را ((ثنوى مذهب )) دانستهاند. شهرستانى مى گويد: (( المجوس اثبتوا اصلين ... الا ان المجوس الاصلية زعموا ان الاصلين لا يجوز ان يكوناقديميين ازليين ...))(438) و اين اشاره به ازلى بودن ((نور)) و ((ظلمت )) دارد. ((نور)) ازلى و ذاتى است و((ظلمت )) حادث از غير ((نور)) است . بنابراين ثنويت مخصوص قوم مجوس است . در تلقى علماء اسلامى كيش مجوس جهان راداراى دو صانع و خالق مى داند: ((يزدان )) و ((اهريمن )) از ((وحشت )) پديدآمد(439) ((پارسيان ايزد تعالى را هرمزد و ايزد و يزدان گويند و به وجود پروردگار مقربودند. گروهى از ايشان آتش را پرستيده اند و مذهب آنان در آتش پرستى همان بودهاست كه مذهب بت پرستان عرب در رابطه با بت پرستى ... مذهب ثنوى اين مردم همان را مى گويد كه زرتشت گفته است : صانع دو است ؛ نور كهصانع خير است و تاريكى كه صانع شر است . و اين دو صانع را قديمگويند.))(440) لاهيجى مى گويد: ((گبر)) كه ((مجوس )) نام دارند، مبداءافعال را دو چيز مى دانند؛ يكى فاعل ((خير)) و آن را ((يزد)) گويند و يكىفاعل ((شر)) و آن را ((اهريمن )) گويند(441). جوزف گئر ايران شناس معروف مى گويد: در بلخ از زرتشت پرسيدند: اين پروردگاربزرگ كيست ؟ زرتشت در پاسخ گفت : پروردگار دانا و فرمان رواى بزرگ جهان . اززرتشت پرسيده شد: آيا تو معتقدى كه او همه چيزهايجهان را آفريده است ؟ زرتشت مىگويد: او هر چه را خوب است ، آفريده است . زيرا اهورامزدا جز نيكوئى به كارى توانانيست . از زرتشت سؤ ال شد: پس زشتى ها و پليدى ها ساخته كيست ؟ زرتشت مى گويد:زشتى ها و پليدى ها را انگرمئو يعنى اهريمن به اين جهان آورده است . به زرتشت مىگويند: بنابراين دو جهان و دو خدا وجود دارد؟ زرتشت مى گويد: آرى ! در جهان دوآفريدگار هست .(442) گيرشمن مى گويد: ((آئين زرتشتى مبتنى بر توحيد نبود، ولى در عهد ساسانى براثر نفوذ اديان بزرگ (مسيحيت و يهود) وحدت را پذيرفت .))(443) دانشمندان خاورشناس كه در اوستا تحقيق كرده اند، در سرود 24 گاتها چنين آورده اند:رزتشت مى گويد: اى خداوند هستى بخش ! از تو با فروتنى پرسشى دارم : آيا آن كس كه دلداده تو و درراه تو است ، چگونه بايد تو را پرستش نمايد؟ اى مهين دادار! دلم از مهر تو لبريز است ، آيا مى شود كه در پرتو راستى و درستى ازياريت برخوردار گشته و دلمان از نور پاك منشى روشن گردد؟ اى خداوند! سرچشمه بهترين و والاترين زندگى پاك كدامست ؟ چه كسى خالق وسرچشمه راستى بوده است ؟ چه كسى مسير ستارگان و خورشيد را مشخص نموده وهلال را به بدر و بدر را به هلال تبديل مى كند؟ راز آيات و اسرار طبيعت را از توخواهانم . كيست نگهدارنده زمين در پائين و سپهر در بالا؟ كيست آفريننده آب و گياه ؟ كيست آنكه به باد، وزش و به ابر تيره ، بارانزلال بخشيد؟ آفريننده و الهام بخش منش پاك كيست ؟ كدام سازنده بزرگ ، تاريكى و روشنائى و خوابو بيدارى را آفريده است . و شب و روز را پديد آورده كه هشدار دهنده مرد دانا است ؟ آيهحقيقت دارد كه عشق و ايمان به خداوند در پرتوعمل نيك و راستى و درستى افزايش خواهد يافت ؟ آيه آن جهان بارور را آفريدى كهشادى و فراوانى به ما بخشد؟... زرتشت دربند هفتم از سرود 24 گاتها به اين سئوالات پاسخ مى دهد: ((اى مهين دادار هستى بخش ! مى كوشم تا در پرتو خرد پاك ، تو را آفريننده همه چيز بدانم .)) نظر محققين درباره توحيدى بودن آئين يك محقق غربى مى گويم : آنچه در گاتها بسيار مشخص است ، ايت است : خداى دانا، تنهاخالق مى باشد. او حتى خالق همه موجودات جهان را ((مزدا)) معرفى مى كند: ((تو را اى اهورا مزدا! خالق همه اين چيزها مى شناسم .)) اين محقق غربى تاكيد مى كند كه حتى در دوره ساسانى نيز ((اهورا مزدا))، تنها خداىزرتشتيان بوده است . بار تلمه مى گويد: نوآورى زرتشت اين است كه به جاى خدايان متعددى كه وجود داشت ،بك هداى دانا (اهورا مزدا) را جانشين نمود. پرفسورگرى مى گويد: دين زرتشت از دوالسيم بسيار بدور بوده و اصولا، دينتوحيدى است . يك محقق ديگر مى گويد: فضاى گاتها از تعدد خدايان وداها و اوستاى متاخر، كاملا خالىاست . زرتشت فقط يك خدا مى شناسد كه او را سرور دانا مى نامند: ((او خالق و سرورى است كه خورشيد و ستارگان را در مسير خود روان مى سازد. او خالقو سرورى است كه ماه را زوال و كمال مى بخشد. او زمين را در پائين و ابرها را در بالااستحكام مى بخشد.)) مستد مى گويد: زرتشت يك موحد واقعى بود. براى او اهورا مزدا كاملا به معنى واقعىكلمه تنها خدا بشمار مى رفت . يك محقق غربى مى گويد: خداوند در آئين زرتشت ، خالق همه چيز است ... ويل دورانت مى گويد: ((با وجود اين كه هنوز تحقيقات جديد راجع به زرتشتكامل نشده ، در عين حال دين زرتشت دين ((توحيد)) است و ((امشاسپندان )) كيفيات الهىهستند. ولى پيروان زرتشت كه به چند خدائى عادت كرده بودند، اين كيفيات را بهصورت موجوداتى درآورند كه به فرمان ((اهورا مزدا)) دنيا را خلق كرده و اداره مىكنند. به اين طريق ، توحيد با عظمتى كه به وسيله بانى اين دين عرضه شده بود، مانندمسيحيت به ((چند خدائى )) مبدل شد. زرتشت ارواح خبيثه را خدايان ساختگى و قلابى مىداند كه مانع پيشرفت بشر مى گردند...)) گيلگر مى گويد: ((در آئين آرياهاى قديم كه با هندوها مذهب مشتركى داشتند، خدايانمتعدد و قدرتهاى طبيعى هر كدام به حكم ضرورت در حكم تواناترين و برترين خدايانظاهر مى شدند. ولى در دين زرتشت اثرى از چنين ايده هائى نيست ، و تمام نيروها و قدرتهاى مختلف در خداى يكتا، وجودى كه سر آمد همه است ، جمع گرديده است . مذهب چند تاپرستان به مذهب يكتاپرستى زرتشت تبديل شد...))(444) استاد مرتضى مطهرى مى گويد: آنچه در مورد زرتشت محقق است ، اين كه او به توحيد درعبارت مى كرده است . اهورا مزدا از نظر شخص زرتشت نام خداى ناديده خالق جهان و انساناست و تنها موجودى است كه شايسته پرستى است . زرتشت كه رسما خود را مبعوث ازطرف اهورا مزدا مى خوانده است ، مردم را از پرستش ديوها كهمعمول آن عصر بوده است ، نهى مى كرده است . (445) جان ناس مى گويد: دينى كه اين پيامبر ايرانى تعليم داد، يك آئين اخلاقى و طريقهيگانه پرستى است . زرتشت خداى معبود و متعال كيش خود را اهورا مزدا لقب داده ؛ يعنىخداى حكيم . اين نامگذارى اختراع او نبود؛ بلكه از اسم ((مزدا)) كه در زمان او معروف ومعلوم بود، گرفته شده است . بدون شك ((اهورا مزدا)) را عموم مردم خداى جهان و طبيعتمى دانسته اند و آن همان خدائى است كه نزد آريائيهاى هندوستان به لقب و نام((وارنا))مورد پرستش بوده است ... برخىاهل تحقيق بر آن هستند كه زرتشت ، ((اهورا مزدا))را در ((گاتها)) خداى بزرگ دانستهاست كه آسمانها را مانند ردا و جامه براندازد خود پوشانده است . ((وارنا)) در همين رابطه بوده ، لذا ((اهورا مزدا)) نام گرفته است . همان گونه كهلقب ((شيوا)) يعنى ((مبارك )) به جاى نام كهن ((رودرا))معمول گرديد، ((اهورا مزدا)) براى عظمت آن خدا بكار رفته است . اهورا درست همان كلمهبه تدريج از مفهوم اصلى خود منحرف شده و مفهوم ثانوى به خود گرفت . در ايرانزرتشت طريق مخالف را در پيش گرفت و اسامى و القابى را كه با مفاهيم هندى ضديتدارد، برگزيد. وى ((مزدا)) را صاحب اهوراى حقيقى دنسته و عبارت و پرستش را خاص((ذات مطلق )) قرار داده است . ولى بيم داشته كه شايد عامه مردم ((مزدا)) را بهدرستى نشناسند و تحت تعاليم روحانيون اديان قديم ايران قرار گيرند. زيرا ايرانيانقديم به ((ديوها)) يا ارواح علوى باور داشتند؛ لذا به عظمت ((اهورا مزدا))پى نمىبرده اند. روحانيون مذاهب پيشين از اين رهگذر به ساحرى و جادرگرى پرداخته و نام((ديوها)) قربانى از مردم مى گرفتند. زرتشت براى مبارزه با روحانيون ساحر وجادوگر صريحا اعلام نمود كه ((ديوهاى )) معبود مغان و تورانيان ، همه ارواح شرير وزيان كارند كه با ارواح نيك و روانهاى پاك در ستيراند. آنها پدر دروغ و فريب دهندهنهادهاى پاك هستند. اصول تعاليم زرتشت بعقيده جان ناس اصول تعاليم زرتشت چنين است : ((1 به پيروان مكاشفات و الهامات خويش ، ((پيامبرى )) مبعوث . از طرف ((اهورامزدا)) را اعلام كرد. و در ((گاتها))تكرار فرمود كه خداوند او را بهترين و كاملتريناديان است . 2 - از آن همه ارواح متعدده تنها يك روان خوب و نيكو را كه ((اهورا مزدا)) بود،پذيرفته ، او را بالاترين و بزرگترين خدايان دانست . آفريدگار و دانا و برترينروانهاى علوى قرار داد كه ابدالاباد با بدى و دروغ به نبرد و پيكارمشغول و به راستى و راستگوى راهبر است . و بر خلاف عقايد بعضى متاخرين از جماعتزرتشتيان ، آن پيامبر باستانى گفت كه بر حسب مشيت و ارادهمتعال اهورا مزدا، تمام موجودات آفريده شده اند. و چنان كه در ((آيه )) آخرين از((گاتها))صراحت دارد: ((اهورا مزدا)) موجب و موجد نور و ظلمت مى باشد. 3 ((اهورا مزدا)) اراده قدوسى علوى خود را به وسيله روحى مقدس و نيكو نهاد از ((قوه)) به ((فعل )) مى آورد كه آن را ((سپنتامئى نو)) ناميده است واعمال الهى او به دستيارى ارواح مقدسه كه ((امشاسپنتا)) گفته مى شود، اجرا مىگردد... 4 با آنكه اهورا مزدا در عرش جلال خود هيچ ضد و بدى ندارد، مع ذلك زرتشت معتقد استكه در برابر هر نيكى يك بدى موجود است ، چنانكه در برابر راستى و حقيقت ، دروغ وباطل جاى گرفته و در برابر حيات و زندگى ، مرگ قرار گرفته است . به همينقياس در برابر روح مقدس پاك سپنتامئى نو روح شرير و ناپاك ((انگرمئى نو)) جاىدارد كه به معناى ((روان پليد)) است . از فحواى كتاب گاتها مشهود است كه زرتشتهمان طور كه دائما در عالم طبيعت به تنزيه و تطهير هز عناصر بد و وجودات ناپاكدعوت مى كند، در حيات انسانى نيز آدميان را به روش راستى و نيكى و پرهيز از دروغ وبدى مى خواهد. و بر آن است كه اين ضديت و دوگانگى بين دو عنصر بدى و نيكى ازابتداى خلقت وجود داشته است : ((اينك دو روان نخستين در عالم شهود مانند، توامان جلوه گر گشته اند: يكى نيك و يكىبد؛ در پندار و گفتار و كردار. دانايان ، از اين دو، نيكى را برگزيدند و ابلهان بدى رااختيار كردند. روز نخست كه اين دو روان تواءم با يكديگر پديد آمدند، يكى حيات و هستىرا بر قرار كرد و ديگرى فنا و نابودى را. و سرانجام جايگاه جاويدى بدان (دوزخ )بهره پيروان دروغ خواهد بود. ليكن انديشه پاك و جايگاه جاويدى نيكان (بهشت ) نصيبپيروان راستى خواهد شد. از اين دو روان تواءمان ، آن يك كه سفلى و پيرو دروغ است ،همواره چيزهاى بد را برمى گزيند، ولى آن ديگرى كه پاك و نيكوكار است ، به ديگرىكه دشمن او بود چنين گفت : تا آخرين روز، نه در جهان كنش و گويش و منش و نه در عالمارواح و اجسام ما دو روان با يكديگر هم آهنگ نخواهد شد.)) از اين قرار از روز آغاز جهان كه ((روان نيك )) و طاهر از ((اهورا مزدا)) تراوش كرد،با معاندت و تباين روح ناپاك پليد روبرو گرديد. اين ((روان پليد)) همان است مه دراز منه بعد به نام ((شيطان )) ملقب شد. نصوص كتب زرتشتى درباره حد مسئوليت((اهورا مزدا)) در مسئله ايجاد روح شرير مبهم و غير مشخص است و معلوم نيست كه((انگرامين يو))يعنى ((روان پليد)) هم از روزازل با ((اهورا مزدا)) متفقا به وجود آمد يا آنكه ((اهورا مزدا)) بعدا او را آفريده است .به عبارت ديگر: آيا ((اهورا مزدا)) روان با پاك اهريمنى را خلق كرد يا آنكه((انگرامئى نو)) موجودى بود، ((پليد)) و ((مزدا)) او را كشف فرمود. از اين رو هر جاكه ((خوبى )) بود، ((بدى )) را در مقابل معين ساخت و هر جا كه ((روشنائى )) بود،((تاريكى )) را در برابرش پديدار نمود. گرچه ظاهرا سرودهاى گاتها روى همرفته مبتنى بر نظريه دوم است ، ولى درست معلوم نشده كه در ساير نصوص ((اوستا))اين معنى چگونه تبيين گرديده و چگونه روح نا مقدس و روان پليد ((انگرامئى )) بهصورت ((شيطان )) در آمده است كه همواره با ((اهوارامزدا))كه خود خالق وجاعل او است ، در ستيز و پيكار است . 5 - نفطه اصلى و پايه اساسى اخلاق در آئين زرتشت بر روى اين قاعده است كه نفس وضمير هر فرد آدميزاد، يك ميدان نبرد نزاع دائمى بين خير و شر است و سينه آدمى تنورىاست كه آتش اين جنگ همواره در آن مشتعل مى باشد. روزى كه اهورامزدا آدم را بيافريد، اورا آزادى عمل كرد كه خود عمل خود را برگزيند، يعنى داراى نيروى اختيار گرديد كه مابين دو راه خطا و صواب هر يك را بخواهد انتخاب نمايد. هر چند ((اهورا مزدا)) به وسيلهنيروى ((نيكى )) يعنى ((سپنتامئى نو)) و نيز به دستيارى ((وهومنه )) هميشه آدمى رابه سوى راستى مى كشاند، ولى در همان حال نيروى ((زشتى )) و ((بدى ))((انگرامئى نو))نيز در او ظهور يافته و در خاطره او همواره وسوسه مى كند، از اين روتكليف و وظيفه هر فرد بشر آن است كه در دل خود ما بين آن دو منادى يكى را اجابت كند.يعنى فرشته نيك را اطاعت كرده و ((خوبى )) را اختيار كند و يا آن كه سخن ((ديو)) راشنيده و راه ((بدى )) را برگزيند. البته نيكان ((بدى )) را نمى پسندند. 6 اما ((خير و شر)) در كتب زرتشتى ، چنان كه بايد، به وضوح تعريف نشده اند.البته از متن ((گاتها)) كه سرودها و مناجاتهائى بيش نيست و كتاب كلامى و فلسفىروشنى نمى باشد، انتظار تصريح و بيان روشنى در اين باب نمى توان داشت ، ولىآنچه از فحواى آن مستفاد مى شود، مى توان اختلاف علمى واضحى بين ((خطا)) و((صواب )) تشخيص داد. مثلا مردم نيكوكار و صائب ، در ديده زرتشت كسانى هستند كهبه ((دين بهى )) ايمان مى آورند و آدميان ((بدعمل و خطاكار)) كسانى هستند كه از آئين ((مزدا)) روى گردانند، خاصه آنان كه كيشقديم عوام را كه عبارت از پرستش ((ديوها)) باشد، اختيار كردند. از متن گاتها بهخوبى معلوم مى شود كه ديوها در صف نيروى انگرامئى نو قرار دارند و در نتيجه هر كس كه آنها را پيروى كند، در زندگى خود در رديف بدكاران و شريران منسك مى شود. اينگونه كسان نابكار را نبايد رها كرد، بلكه بايد با اسلحهقتال و آلات رزم با آنها پيكار نمود. ... ((من ((ديو)) را دشمن مى دارم و ((مزدا)) را مى پرستم . من پيرو ((زرتشت )) هستمكه دشمن ديوان و پيامبر يزدان بود. روان هاى مقدس جاويدى ((امشاسپندان )) را مىستايم و نزد خداى دانا پيمان مى بندم كه هميشه نيكى و نيكوكارى پيشه كنم . راستى رابرگزينم . با ((فره ايزدى )) بهترين كارها را در پيش گيرم . درباره ((گاو)) كهاز عطاهاى خير فرد است ، مهربان باشيم . قانون عدالت و انوار فلكى و پرتوهاىآسمانى را كه منبع فيض يزدانى اند، محترم شمارم . من فرشته ((ارمى تى ))(سپندارمذ) را كه پاك و نيكوست ، بر مى گزينم ؛ اميد كه او از من باشد. از دزدى ونابكارى و آزار به جانوران و ويرانى و نابودى ديه ها و شهرها كه مزدا پرستانمنزل دارند، بپرهيزم .)) 7 از تشريفات و آداب و عبارت و اعمال مذهبى از مذهبى اصلى زرتشت چيز مهمى باقىنمانده . همين قدر معلوم است كه زرتشت رسوم و مناسك آريانهاى قديم را كه مبتنى براعتقاد به سحر و جادو و بت پرستى بوده ، بكلى منسوخ فرموده است . تنها يك رسم ويك عبادت از زمان زرتشت باقى است و آن چنان كه گفته اند: وى در هنگام انجام مراسمپرستش در برابر محراب آتش مقدس به قتل رسيد و در هنگام عبادت جان سپرد. در يكى از سرودهاى ((گاتها)) آمد است كه زرتشت مى گويد: هنگامى كه بر آذر مقدس نيازى تقديم مى كنم ، خود را راست كردار و نيكوكار مى دانم . در جاى ديگر آتش مقدس را عطيه يزدان مى شمارد كه ((اهورا مزدا))آن را به آدميان كرامتفرموده . ولى بايد دانست كه زرتشت خود ((آتش )) را نمى پرستد و آن عقيده كهپيشنيان و نياكان او درباره اين عنصر مقدس داشته اند، وى نداشته است و معتقدات او باآنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند، اختلاف دارد. بلكه او ((آتش )) را فقطيك ((رمز)) قدوسى و نشانى گرانبها از ((اهورا مزدا)) مى دانسته است كه به وسيله اوبه ماهيت و عصاره حقيقت علوى خداوند دانا پى مى توان برد. اين است كه آنچه بطورخلاصه از منطق و فلسفه زرتشت استنباط مى توان كرد. 8 سرانجام اين نبرد و تنازع بين خير و شر چگونه خاتمه خواهد يافت ؟... هر چندزرتشتيان در اردوار بعد معانى و تفاسير مبتنى بر سهو و اشتباه در ايناصل به عمل آورده اند، اما آنچه مسلم است اين كه : زرتشت بدون شك معتقد بوده كه چوندور زمان تكميل شود، اهورا مزدا فيروز و بر خصم باپاك و زشت كار خود چيره خواهدگرديد و به هيچ وجه بر آن نبوده كه نيروى پليد اهريمنى مانند قوه روانبخش نيكى وپاكى ابدى و جاويدى باشد. زرتشت به حد كمال داراى روح اميدوارى بوده و ايمان داشتند كه سر انجام خوبىبربدى ، مظفر و پيروز خواهد گرديد. ... اما شمار اعمال و داورى بين كارهاى زشت و نيكو. از همان كتاب بطور مبهم چنين بر مىآيد كه اندكى بعد از مرگ محاكمه مرده آغاز مى شود و سرنوشت روان او از آن پس معلومخواهد گرديد تا آنكه روز رستاخيز در آخر الزمان بر پا شود. البته آيات گاتها دراين باب بسيار مبهم و مجمل است و آن را مى توان چنين تفسير كرد كه هر روان خواه خوب يابد بايد در روز قيامت از فراز پل جدا كننده (چينوات ) عبور كند. اينپل بر روى دوزخ قرار دارد و يك جانب آن به دروازه بهشت منتهى مى گردد. در روى اينپل نامه اعمال آن روح خوانده مى شود و سراسر كارهاى او را در دوكفه ترازو مى گذارندكه شاهين آن در دست اهورا مزدا است . اگر كفه حسنات بر كفه سيئات بچربد. هر آينه آنروان بسوى بهشت مى خرامد. ولى اگر كفه سيئات فزونى گيرد، او را به قعر دوزخ مىافكنند. نيكوكاران به هدايت زرتشت از آن پل بسلامت و آسانى مى گذرند، ولى بدكارانراهى و مفرى جز فرو افتادن به اعماق هاويه ندارند. زرتشت مى گويد: ((اراده آدمى تنها عامل تعيين سرنوشت نهائى اوست و بس .)) وى درباره شر ابدى چنين گفته است : ((روان ناپاك يا نفس پليد انسان هنگامى كه بهپل (جدا كننده ) چينوات مى رسد، دچار شكنجه و عذاب خواهد گرديد و جاويدان در خانهدروغ زندان خواهد بود.)) گمراهان خطاكار كه در برابر وجدان خود محكوم به گناهند، به پاى خود به سوىسرنوشت خود مى روند. بر حسب گاتها دوزخ يا خانه دروغ مكانى است كه به نام جايگاه ناخوشى ناميده مىشود. در آنجاست كه پندار نابكار و انديشه هاى جاى دارند. سرزمينى است كه بوئىگند از آن بر مى خيزد و پر است از چركى و پليدى و در اعماق ظلمانى آن فرياد شيون وناله غم به گوش مى رسن و هر كس كه در آنجا بيفتد، تنها به شكنجه ابدى معذب است .بر خلاف راستكاران كه در آن سوى پل در خانه نغمات كه به گفته گاتها ((بهشتبرين )) است ، جاى مى گزينند و آن مكان ، ((جايگاه خوشى )) است و سرزمين انديشههاى سخن و پندارهاى پسنديده كه آفتاب در آنجا هيچگاه غروب نمى كند و نيكوكاران درآنجا از بركات و طيبات روحانى برخور دارند و با ياران و هم نشينان سعادتمند،روزگار مى گذرنند. از سخنان زرتشت چنين مستفاد مى شود كه وى ازروىدل و خلوص جان ايمان داشته است كه دين بهى و آئين مزدا عاقبت پيروان وگرويدگانبسيار خواهد داشت و سرانجام براعمال سر و اهريمن چيره و كامياب خواهد گرديد و اميدواربوده است كه برخى ازپيروان اهورا مزدا مانند خود او بعدها براى نجات و رهبرىفرزندان آدم خواهندآمد. وى نجات دهندگان آينده را ((سااوشيان )) سو شيانت (= سياوش) ناميده است .با آنكه زرتشت شك نداشته است كه اهورا مزدا آخرالامر كامياب و فيروز است، معذلك كى گويد مبادا اين مردم كه شاهد منازعهوجدال بين راستى و دروغ هستند، راستى را فروهشته و دروغ رابرگزينند.(446))) الف : نيايش در آتشكده ؛ ((پاكى آتش و حفظ آن از لوث كدورات و پليديها يكى از رسوم مهمه زرتشتيان است .مقدس ترين آتش آن است كه از شانزده آتش جداگانه شده باشد كه هر كدام از آنها بهنوبت در ضمن يك سلسله عبادت مفصل و تشريفات طولانى مرتبه تقديسحاصل كرده اند. از جمله آداب طهارت آتش آن است كه چند شاخه هيزم از چوبصندل معطر تراشيده و توده مى كنند و بر فراز شراره ، بدون آنكه آن را لمس كنند،قاشقى فلزى نگاه مى دارند كه روزنى كوچك در ميان آن است و در آن نيز خرده ريزه چوبصندل ريخته اند، پس آنگاه آن توده چوبهاى مقدس رامشتعل مى سازند و به قرائت دعاها و سرودهامشغول مى شوند.اين عمل را نود و يك بار تكرار كى كنند. آتشهاى ديگرى نيز هستند كهاصل هر يك از آنها از درخشش برق يا از سايش سنگ چخماق يا از آتش مخصوص معابد وبت خانه ها و محل تعريق و خانه هاى مقدسان و ابرار روشن شده و هر يك در درجات قدس وطهارت مختلف جمع كرده اند، در كوره مقدسى در آتشخانه افروخته مى شود و موبدان ازشانزده آتش مطهر كه موبدان در حالى كه به پارچه لطيفى دهان خود را بسته اند و ازدور تنفس مى كنند، آن را مشتعل مى سازند. آتشدان در مركزيت اطاق اندرونى است و پر ازخاكستر و در آنجا يك چهار پايه سنگى قرار داده اند و به تناوب موبدان آن را باقطعات چوب صندل تازه و فروزان مى كنند و هموارهدستمال بر دهان بسته اند كه مبادا دم ايشان به آتش پاك دميده شود و آنرا پليد سازد وهمچنين در برابر آن آخشيج ايزدى از سرفه و عطسه اجتناب دارند. افراد زرتشتى در هروقت روز بخواهند، مى توانند منفردا بدرون آتشكده بروند.قبل از ورود به معبد، دست و روى خود را با آب شسته و قسمتى از اوستا را تلاوت مى كنندو دعا مى خواهنند. سپس كفشها را از پا بيرون آورده و به اطاق معبدداخل مى شوند و در برابر آتش دان مقدس نماز برده و هديه و نيازى با مقدارى چوبصندل به موبد تقديم مى دارند و در برابر، يك چمچه از خاكستر مقدس از دست او مىستانند. آن خاكستر قدوسى را به نيت كسب فيض و بركت به صورت و چشم خود مىمالند. سپس به سوى آتش به تعظيم خم شده و نماز و دعا مى خوانند و در همهحال آن آتش را رمز و نشانه ملكوت الهى مى دانند نه عين ذات ربوبى . آنگاه آهسته روبه قهقرا رفته به كفش كن مى رسند و به خانه خود باز مى گردند. مهم ترين زيارتآتشكده در روز نوروز است . در آن روز زرتشتيان بامدادان از بستر برخاسته و بدن راشستشو مى دهند و جامه نو بر تن كرده به آتشكده مى روند. مراسم نيايش را بجا مىآورند. آنگاه صدقات و بريات به فقرا مى دهند. تمام اوقات آن روز مقدس را به ديد وبازديد دوستان و تبادل شاد باش و تقديم تهنيت و جشن و سرور مى گذرانند0))(447) ب : روحانيت زرتشت ؛ ((اداره زندگى مذهبى زرتشتيان بر عهد موبدان يعنى ((طبقه روحانيان )) ايشان استكه به ((وراثت )) از ديرباز و از پدران و نيكان مجوس خود را محفوظ داشته اند وپيشوايان بزرگ را ((دستور)) مى گويند و غالبا ايشان مردمىتحصيل كرده و تربيت شده اند. اما وظيفه افروختن آتش مقدس در آتشكده بر عهده جماعتىخاص است كه آنها را ((موبد))گويند. آنها بايستى هميشه بدقت رسوم دينى و آدابتطهير و تغسيل را رعايت نمايند. اين موبدان قسمت عمده اوستا را از بردارند و بدون اينكهمعمولا معانى متن آن كتاب را بدرستى بفهمند( زيرا زبان اوستا اكنون جزو السنه مردهقرار دارد) الفاظ آن را تكرار مى كنند. ديگر عوام زرتشتيان نيز مانند آنها بعضى آياتو جزوات اوستا را از حفظ داشته و در هنگام انجام مناسك دينى مى خوانند.))(448) ج : اعياد و مراسم ؛ ((آئين زرتشتيان غالبا مبتنى بر مذهب اوستائى اعصار اخير است و سادگى و بساطتابتدائى زمان زرتشت را از دست داده است . اين نكته از مطالعه رسوم و جشنهاى ساليانهكه آنها به عمل مى آورند، بخوبى مشهود مى شود. از آن جمله ، ايشان را عيدى مخصوصپرستش و نياش مهر (ميترا) است كه در آن روز خداى آفتاب به پرستندگان خود راستى ومهربانى و پاكى ضمير و روشنائى دل عطا مى فرمايد. جشن بزرگتر و مهمتر آن است گخ در فروردين گرفته مى شود و آن را به نامخدائىكه بر ارواح گذشتگان (فره وش ها) نظر دارد، بر پا مى سازند. اين جشنمدت ده روزبه طول مى انجامد. گويند كه در اين مدت فره وش ها بهديدار بازماندگان وفرزندزادگان خود مى آيند. از اين رو براى شادباش و خيرمقدم آنها در روى كوههاى يادر برابر برج خاموشان تشريفات خاصى بجا مىآورند. جشن ديگرى ويژه و هومنه (=بهمن ) است كه حافظ جانوران نيك و دوابسودمند است . در آن هنگام زرتشتيان بهحيوانات مفيد بى آزار نوازشهايى مىكنند. زرتشتيان جشنهاى عديده به نام هر يك ازعوامل و عناصر آفرينش يعنى آسمانو زمين و آب و نباتات و حيوانات و آدميان بر پا مىدارند. (449))) ه : آتش مقدس ؛
فروغى پديد آمد از هر دو سنگ
|
نشد مار كشته و ليكن ز راز
|
پديد آمد آتش از آن سنگ باز
|
كه او را فروغى چنين هديه داد
|
بگفتا فروغى است اين ايزدى
|
پرستيد بايد اگر بخردى (450)
| ((كرتير)) هيربد و موبد بزرگ كه سىسال رهبرى روحانى را در سلطنت شاپور اول هرمزاول و بهرام دوم بر عهد داشت ، مى گويد: آئين مزدائى با دست من تحكيم يافت و مردانفروزانه بدست من تنبيه شدند و يا با اعتراف به خطاى خويش ، گناهانشان بخشودهشد. آتشكده ها بدست من ايجاد شد و مغان بر آنها گماشته شدند. به فرمان آفريدگار،منصب پادشاهان را تاءئيد نمودم ؛ و در سراسر ايران آتشكده هاى متعددى ساخته شد. وازدواج با اقارب دوباره ممنوع گرديد. به هر جا كه ارتش شاهنشاهى قدم گذاشت ،آتشكده هائى در آن بر پا شد، در انطاكيه و... آتشكده ها بنا گرديد...(451) در اساطير مذهبى اديان از جمله اسلام ، آمد است كه بشر از ديرباز ((آتش )) را گرامىمى داشته است . برخى اساطير مدعى اند كه ((آتش )) پرداخت و بر اين كار اصرار كردكه آتش قربانى او را قبول كند و بسوزاند. برخى گفته اند آتش پرستى پس ازداستان حضرت ابراهيم آغاز شده است . (452) برخى معتقدند كه قبل از پيدايش نفت و مواد سوختنى ، آتش در نزد اقوام مختلف ، اعتبارىتام و ارزشى فراوان داشته است . مؤ لّف فرهنگ قرآن مى گويد: اگر چه بعد از اين ،عقيده آتش پرستى در بسيارى از نقاط زمين رونق گرفت ، ولى در نقاط نفت خيز رواجبيشترى داشت . مى توان گفت كه كيش آتش پرستى با مواد نفتى و سوختى رابطهنزديكى داشته است . در غرب باكو منطقه اى نفت خيز وجود دارد كه در آن آتشكده بزرگىداشتنه اند. آئين زرتشت كه تركيبى از آئين ((زروانى )) يعنى عناصرپرستى و ستارهپرستى بود، از باكو به اطراف و اكناف ايران و هند و قسمتى از عربستان انتشار يافت. آئين زروانى قبل از زرتشت نيز در ماءورا النهر و غرب هند و افغانستان رايج بوده است .كلمه ((زروانى )) مشتق از كلمه ((زو))كه معنى عناصر چهارگانه : آب ، خاك ، آتش وباد است ، همين را مى رساند. چون آتش از ميان اين عناصر الطف و حالتفعال ترى دارد، مردم آن نواحى آن را به عنوان خداى بزرگ مى پرستنده اند و آن سهعنصر ديگر را خدايان كوچك مى دانسته اند. زرتشت ميان اين دو آئين را (زروانى و ستارهپرستى ) تلفيق كرد و آئين خود را پديد آورد. تقديس آتش از ايران به يونان راه يافتو پيروانى پيدا كرد. آتش المپياد يادگارى است از آن دوران كه جزء تشريفات اوليهمراسم جهانى ورزش معاصر است .(453) فلاسفه اسلامى بر اين باورند كه تقديس آتش نتيجه اعتقاد به خير و شر، پاك و پليدنور و تاريكى است . و اين جزء ضدين است يا عنصر غالب دو ضد، و عنصر برتر آن ،پس شايسته تقديس بوده است . محققان جديد بر اين عقيده اند كه سابقه آتش پرستى به دوران طبيعت پرستى مى رسد.(454) به گفته بك مورخ ايرانى ، در عهد اردشير آتشكده هاى خاموش دوبارهمشتعمل شد و اين زمان رسميت يافتن آئين زرتشت به عنوان دين رسمى و سراسرى كشورايران بوده است . (455)((كريستن سن )) مى گويد: ((نصوص متعدده ((اوستا))ثابت مى كند كه پرستش ((عناصر طبيعى )) ازاصول ديانت زرتشتى بوده است . منظور از عناصر طبيعى : آب ، خاك ، و آتش است .((آتش)) در اين مذهب از ساير عناصر مهم تر بوده است . ((اوستا)) آتش را پنج نوع مى شمارد و نام آنها را در ((يسناى )) ((11)) و ((17))آورده است . در كتاب ((نبدهشن )) اسامى اين آتشها با مختصر اشتباهىنقل شده است : 1 آتش معابد كه آتش و هرام ناميده مى شد. 2 آتش در جسم و جان آدميان و جانوران . 3 آتش نهفته در نباتات . 4 آتش نهفته در ابر (صاعقه ). 5 آتش موجود در بهشت در حضور اهورا مزدا. و ظاهرا اين آتش مربوط به جاه وجلال و جبروت پادشاهان است كه پيوسته همراه آنان بوده و به نام ((خورنه )) (و درزبان پهلوى ((خور)) ) و در فارسى ((فرشيده )) مشهور است . آتش در اوستا((آتر))ناميده شده كه در فارسى دورهاى ميانه ((آذر)) مى باشد و آن را پسر ((اهورامزدا)) خوانده اند. عيسويان گاهى آتش مقدس زرتشتيان را دختر اهورا مزدا ناميده اند،چنانكه هئونام كشيش عيسوى كه از روى خشم آتش يكى از آتشكده ها را خاموش كرد، گفتهاست : نه آن خانه ، خانه خداست و نه آن آتش دختر خدا بود، بلكه دخترى بود دستخوشهوس شاهان و گدايان . احتمالا اين از جمله تغييراتى باشد كه در نزد ارمنيان قبلازرتشتى صورت گرفته است ، زيرا در آثار عاميانه ارمنه هنوز هم آتش را موجودى مونثمى شمارند. گفته مى شود در ((اوستاى )) دوره ساسانى كه فعلا مفقود است ، مطالبفراوانى در رابطه با تقديس آتش و فوائد روحانى حاصله از آن و وظايف انسان درقبال آتش موجود بوده است .)) (456) وى (كريستن سن ) مى گويد يكى از ماههاىزرتشتيان ((آذر)) نام داشته است . ماههاى زرتشتى 30 روزه بوده اند و هر روز اختصاصبه خدائى خاص داشته است . جد ((اردشير))اول رياست معبد ((آناهيتا)) در استخر فارس را بر عهده داشته است . (457) ((سايكس)) مى گويد: در مذهب زرتشت با ارزش ترين چيزها ((آتش )) است و از قداست بسيارى برخوردار مىباشد. وى اين تقديس و تكريم را به سنت هاى كهن مردم آذربايجان (باكو) ربط مى دهد.او ضمن نقل خاطره اى مى گويد كه خود ديده است كه چگونه آتش در باكو زبانه مىكشيده است . زرتشتيان آتش را مظهر خالق جهان مى دانند. زرتشتيان به پاس گرامى داشتآتش مقدس شمع روشن را خاموش نمى كنند و بر آن نمى دمند. دخانيات نزد آنان ممنوع است، زيرا بايد چوب كبريت را با دهان خاموش كنند و اين اهانت به آتش است .(458)((فليسين شاله )) مى گويد: آتش ، نشان وجود نورانى خداوندمتعال است . آتش اصل آداب دينى است و هر آتشگاه ،محل و مكان ويژه دارد و در آنجا شعله آتش جاويدان مى سوزد. با دست داشته باشد وپوششى بر دهان قرار دهد(459). وجود نقش آتشدان و آتش درحال اشتعال بر قبور سلاطين هخامنشى ، نشانه اى از تقديس آتش در دوره هخامنشى است .احترام براى آتش با آنجا بود كه باعث گرديد تا بنائى برگرد آتش بسازند كه آنرا از عوامل طبيعى حفظ كند. براى حفظ آتش مقدس طريقه اى بكار رفت كه از تابش نور خورشيد بر جايگاه آتش و شعله فروزان آن در آتشكده جلوگيرىشود. تابش آفتاب بر آتش ، اهانت به آتش مقدس محسوب مى شود. بر مسكوكات رايجايران نقش آتشكده و آتشدان حك شد. و اين سنت ، تااوائل دوره ساسانى ادامه داشت . غير از آتش شاهى آتشهاى ديگرى وجود داشت ؛ از جمله ،آتش خانه (اجاق )، آتش معابد (آتش آذران )، آتش و هرام ، و...(460) در آغاز يادآور شديم كه آتش ذدر زندگى انسان بدوى (اوليه ) نقش بسيار تعيين كنندهاى داشته است . وجود چاههاى نفت و فوران ناگهانى آن و در نتيجه افروختن مشعلى فوارهاى كه در چشم و روان بدويان عظمتى شگفت مى آفريند، زمينه هاى روانى پرستش ياتقديس آتش را پديد آورد. اين تقديس و تكريم علتى ديگر نيز داشت و آن اعتقاداتخورشيد پرستى و ستاره پرستى بدويان بود، و چون خورشيد و اجرام سماوى كهارباب انواع بودند در تمام ساعات شبانه روز ديده نمى شدند، معابدى به نامشان برپا كردند و در آنها آتش افروختند. نور آتش را پرتوى از ذات خداى خورشيد يا سايرخدايان دانسته ، در برابر آن سجده و عبادت مى كردند. در مذهب مهرپرستى ايران باستان، مهر يا ميترا توتمى بود كه خداى خورشيد و آفريدگار جهان وجود ناميده مى شد.هوشنگ بنيان گذار اين آئين بود. فردوسى بر اين نكته اشاره مى كند:
كه ما را ز دين كهن ننگ نيست
|
به گيتى به از دين هوشنگ نيست
| در آئين زرتشت مهر از مقام خدائى فرو افتاد و در رديف فرشتگان (ايزدان ) قرار گرفتكه از طرف اهورامزدا حافظ عهد و ميثا و طرفدار پادشاهان گرديد و عنوان فرشتهروشنائى به خود گرفت . در آخرت نيز وظيفه داشت تا در سرپل چينوات داورى اموات را به همراه فرشته چنوه(عدل ) انجام دهد. زرتشتيان مهر را چشم اهورامزدا مى دانند. اهورامزدا به خورشيد (مهر)هزار گوش و دو هزار چشم داد تا اعمال بندگان را ببيند و سخنانشان را بشنود (ن .ك :يسناى 4 / بند 2 يسناى 17 بند 2). مهرپرستى در جوامع ديگر نيز رواج داشته استكه به آن اشاره شد. در اساطير هند نيز سخن از تقديس آتش رفته است . در چين نيزوضع به همين صورت است . يونگ نخستين پادشاهى است كه در ين آتش را كشف كرد و دررديف خدايان قرارش داد(461). محققان بر پيشينه تاريخى تقديس آتش در كليه ادوارما قبل و ما بعد تاريخ اعتراف كرده اند. آتش علاوه بر عظمت ذهنى ،عامل و سپر تدافعى بدويان و حتى انسان متمدن بوده و مى باشد. براى بر حذر بودناز خطر حيوانات وحشى و... آتش عامل مهمى بوده است . جشن آتش افروزى در ايران باستانو ايران پس از اسلام همچنان رواج داشته و دارد. گويند ((مردآويج )) سردار ايرانى درسال 323 هجرى قمرى جشن آتش افروزى بزرگى تدارك ديد. او دستور داد تا هيزمبسيارى گرد آوردند و نفت و آلات آتش افروزى تدارك ديدند. استادان آتش افروز جمعشدند، مشعلها ساختند و بر سر هر كوه و كمر و پشته ، توده ها و مشعلها گذاشتند، كلاغهاو بازها به كمك آتش بازان شتافتند و آسمان تاريك آن مقطع سياه تاريخ ايران را بهنور مشعلهاى خويش كه بر منقارها و پاها داشتند، روشن ساختند(462). و: آتشكده ها؛ مسعودى مورح اسلامى آشكده بزرگ استخر فارس را ديده و چنين توصيف كرده است :...بنائى زيبا و با شكوه ، با ستونهائى از سنگ يك پارچه ك با قطر و ارتفاع حيرتانگيز، بر فراز آن اشكال عجيب و غريب از حيوانات ؛ اسب و... كه از لحاظشكل و عظمت انسان را به حيرت مى انداخت . در اطراف ساختمان خندقى وسيع و ديوارى ازسنگهاى عظيم با صور فراوانى بر آن . مردم آن ناحيه اين صور راشمايل پيامبران سلف مى دانند(463). بر قبور پادشاهان هخامنشى واقع در نقش رستمآتش دان هائى ديده مى شود كه در آنها آتش مقدس درحال اشتعال است (464). در ايران باستان سه آتشكده بسيار معروف و مشهور بودند:آتشكده مخصوص پادشاهان در آذربايجان ، آتشكده موبدان و اصناف در استخر فارس ،آتشكده كشاورزان و... در شمال غربى نيشابور در كوههاى ((ريوند)). اين آتشكده درقريه ((مهر)) سر راه خراسان به يك فاصله از مياندشت و سبزوار قرار داشته است .شواهد باستان شناسى آشتكده هاى بسيارى در شهرهاى ايران را نشان مى دهد. تواريخنيز به آتشكده هاى بسيارى اشاره دارند از جمله : آتشكده طوس ، نيشابور، ارجان فارس، سيستان ، اصفهان ، قزوين ، شيروان ، رى ، قلعه دختر، قم ، فيروز آباد، فارس ،قصر شيرين و... برخى معتقدند كه خيابان ((آذر)) شهرستان قم به طرف آتشكده دورهساسانى ادامه داشت است (465). ((تاريخ قم )) بر وجود زرتشتيان در اين شهرتصريح مى كند. نخستين گروه مهاجر عرب به قم ، بر زرتشتيان كه ساكنان اصلى اينناحيه بودند، شبيخون زدند و قلع و قمع شان كردند. آتشگاه را در مكانى قرار مى دهند كه اطراف آن باز باشد. در آتشكده كانون ويژه اىبراى افروختن آتش وجود دارد كه جز ((اتربان )) يا موبد نگهبان آتش كسى ديگر حقورود به ان مكان را ندارد. ((اتربانان )) كه به طرف آتش مى روند، بايد ((پنام ))يعنى ((دهان بند)) ببندند تا دم ايشان آتش مقدس را نيالايد. در سمت راست آتشگاهاطاقى وسيع و چهارگوش قرار دارد كه به قسمتهاى متعدد و مساوى تقسيم شده و هر يك رابراى كار خاصى در نظر گرفته اند. اين اطاق را ((يزشن گاه )) يعنى ((مكانتشريفات عبادت )) مى گويند. آفتاب نبايد بر آتش بتابد، زيرا كه آن را آلوده مىسازد. براى جلوگيرى از تابش آفتاب بر آتش ، آتشگاه را در وسط آتشكده مى ساختند.آتش مقدس انواع گوناگون دارد: آتش خانه ، آتش قبيله ، آتش قريه ، آتش آذران ، آتشايالت . نگهبان آتش را مانبذ مى گفتند. براى حراست و نگهدارى آتش هيئتى از روحانيونزير نظر يك موبد انجام وظيفه مى كردند. آتشكده به بوى كندر و سوختنى هاى معطردائما خوشبو است . آتش را با قطعات چوبى كه طى مراسم ويژه مذهبى تطهير شده ،نگاه مى داشتند. اين چوبها غالبا از گياهى موسوم به ((هذانه اپنا)) بود و روحانىنگهبان آتش دائما به وسيله چوبى كه آن را ((برسم )) مى خوانند و مطابق آداب ويژهاى بريده شده است ، آتش را روشن و ادعيه اى را تلاوت مى كند. آنگاه روحانيون ديگر((هومه )) يا ((هوم )) را نثار مى كنند در اثناى قرائت ادعيه ، روحانيون شاخه گياه(هومه ) را پس از تطهير در هاون مى كوبند. آلات و ادوات آتشكده عبارت است از: 1 هاون ؛ براى فشردن هوم يا گياه مخصوص مورد استفاده است . 2 دسته هاون ؛ كه براى همين منظور بكار مى رود. 3 چوب برسم كه ((موبد)) مخصوص آتش را به وسيله آنمشتعل نگاه مى دارد. در فرهنگ فارسى آمده است كه : به شاخه هاى باريك گياهى برسمگويند. ((برسم )) را از درخت ((هوم )) مى برند. ((هوم )) درختى است شبيه((گز)). اگر ((هوم )) نباشد، از شاخه درخت ((گز)) و يا از شاخه هاى ((انار))استفاده مى شود. براى بريدن هوم تشريفات خاصى دارند: براى بريدن هوم از كاردىاستفاده مى كنند كه دسته آن نيز از آهن باشد. آن كارد بايد تكاملا تطهير شود. سپس((زمزمه )) اى به عنوان دعائى كه در موقع عبادت وغسل و طعام مى خوانند، خوانده مى شود. آنگاه ((برسم )) را از درخت هوم مى برند. درحال حاضر ((برسم )) را از فلز نقره يا برنج مى سازند. 4 برسمدان . 5 كارد كوچك . 6 چند جام براى هوم و آب مقدس . 7 چند پياله كوچك بهنام ((طشت )) براى هوم ؛ اين طشت نه سوراخ دارد. 8 ((رسن ))؛ ريسمانى كوچك از موىگاو كه شاخه هاى ((برسم )) را با آن بهم مى بندند. 9 سنگ بزرگى به نام ((ارويس گاه )) كه چهار گوشه است و آلات مزبور را روى آنمى گذارند(466). پس از اسلام آتشكده ها هم چنان به قوت خود باقى بود. ((استخرى )) در كتاب((مسالك و ممالك )) از آتشكده هاى ((فارس )) ياد مى كند: 1 آتشگاه كاريان ، 2 آتشگاه بارين ، 3 آتشگاه خره كه زرتشتيان به آن سوگند يادمى كنند، 4 آتشگاه شير خشين ، 5 آتشگاه كارتيان در شيراز، 9 آتشگاه هرمز در شيراز،10 آتشگاه مسوبان در ورقان . ((بلاذرى )) مى گويد در سال 22 هجرى وقتى آذربايجان فتح شد، مردم آن ديار بافاتحان پيمان بستند كه هشتصد هزار درهم بپردازند و آنان آتشكده ها را ويران نسازند.آتشگاه معروف ((گشتاسب )) در ((شيزه )) آذربايجان قرار داشت . گويند آتشكده قومس (معرب كومس ، شهرستانى در جنوب كوه طبرستان كه مركز آن دامغانبوده است و آن را حريس نيز گفته اند)، از تخريب اسكند مقدونى مصون ماند و آتش آنخاموش نگرديد. در كرمان آتشكده اى وجود داشته است كه زرتشتيان از آتش آن به ديگرنقاط ايران مى برده اند.(467) ((شهرستانى )) مى گويند: نخستين كسى كه آتشكده بنا كرد، ((فريدون )) بود كهدر ((طوس )) آتشكده اى بساخت . آخرين آتشكده را ((بردسون )) در ((بخارا)) بنانهاد. ((بهمن )) در ((سجستان )) آتشكده اى بنا كرد كه آن را ((گرگر)) مى گفتند.زرتشتيان در نواحى ((بخارا)) آتشكده اى بر پا كردند كه آن را ((قياذات )) مىگفتند. ((كيخسرو)) در فارس و اصفهان آتشكده اى ساخت كه آن را ((كوسه )) مىگفتند. سياوش در چين ((آتشكده گنلكرز)) را ساخت . ((ارجان )) نياى گشتاسب در((ارجان )) از شهرهاى فارس آتشكده اى ساخت . اين آتشكده هاقبل از ظهور زرتشت ساخته شده است . زرتشت نيز آتشكده اى را در نيشابور و در نسا بناكرد. گشتاسب دستور داد تا آتشى را كه جمشيد جم برافروخت ، براى او بياورند. آتشجمشيد جم را در ((خوارزم )) پيدا كردند. اين آتش را مجوسيان بسيار احترام كنند.((كيخسرو)) چون به جنگ ((افراسياب )) رفت ، درمقابل آن آتش به سجده افتاد. ((انوشه روان )) آن آتش را به ((كاريان )) فرستاد وقسمتى از آن را به ((نسا)) روانه كرد. ((شاپور)) فرزند ((اردشير)) در ((روم ))و ((قسطنطنيه )) آتشكده هائى بنا كرد و اين آتشكده ها تا دوران ((مهدى )) خليفهعباسى آباد بود. ((توران دخت )) در ((بغداد)) يا نواحى آن آتشكده اى بر پا داشت(468). آتشكده آذر جو دارابجرد، بنا به گفته مسعودى به دستور زرتشت توسطگشتاسب ساخته شده است . اسفنديار ساختن آتشكده ها را ترويج و تشويق مى كرد. درآذربايجان و بلخ ، ارز روم (تركيه )، در هند و روم و چين و... آتشكده هائى ساختهشد(469). در عهد زرتشت آتشكده هائى ساخ 9ته شد كه اهم آنها به قرارذيل است : 1 آتشكده آذربايجان ؛ ويژه پادشاهان و خاندان سلطنتى . 2 آتشكده استخر پارس ؛ ويژه موبدان . 3 آتشكده ريوند سبزوار (يا آتشكده مهر)؛ ويژه كشاورزان . به دستور شاهان ساسانى و موبدان در مراكز و نقاط مختلف ايران ، آتشكده هائى بر پامى كرده اند. ((كريتر هربد)) موبد بزرگ عصر شاپوراول دستور داده بود كه در سراسر كشور آتشكده هائى بسازند. او ((مغان )) را بهنگهبانى آتشكده ها مى گماشت . پوران دخت ساسانى دستور داد كه در بلخ و طوس واصفهان و كرمان و سجستان و بغداد آتشكده هائى بسازند. هر جا كه ارتش ساسانى قدممى گذاشت ، آتشكده هائى در آن بر پا مى گرديد. آتشكده هاى انطاكيه ، ارمنستان ،گرجستان ، چين ، روم و... از اقدامات ارتش ساسانى است .
|
|
|
|
|
|
|
|