ID5249
bookidجامعه و تاریخ, استاد شهید آیت الله مطهرى
file65
Titleجامعه و تاريخ - صفحه : 65
content
انسانی انسان سازگار باشد و پرورش دهنده آن باشد ، آن فرهنگ اصيل است‏
هر چند اولين فرهنگی نباشد كه شرايط تاريخ به او تحميل كرده است ، و هر
فرهنگ كه با فطرت انسانی انسان ناسازگار باشد ، بيگانه با او است و
نوعی مسخ و تغيير هويت واقعی او و تبديل " خود " به " ناخود " است‏
هر چند زاده تاريخ ملی او باشد . مثلا انديشه ثنويت و تقديس آتش ، مسخ‏
انسانيت ايرانی است هر چند زاده تاريخ او شمرده شود ، اما توحيد و
يگانه پرستی و طرد پرستش هر چه غير خداست ، بازگشت او به هويت واقعی‏
انسانی اوست ولو زاده مرز و بوم خود او نباشد .
درباره مواد فرهنگ انسانی نيز به غلط فرض شده كه اينها مانند ماده‏های‏
بی‏رنگ هستند كه شكل و تعين خاص ندارند ، شكل و كيفيت اينها را تاريخ‏
می‏سازد ، يعنی فلسفه به هر حال فلسفه است و علم علم است و مذهب مذهب‏
است و اخلاق اخلاق است و هنر هنر ، به هر شكل و به هر رنگ كه باشند ،
اما اينكه چه رنگ و چه كيفيت‏و چه شكلی داشته باشند ، امری نسبی و
وابسته به تاريخ است و تاريخ و فرهنگ هر قوم فلسفه‏ای ، علمی ، مذهبی ،
اخلاقی ، هنری ايجاب می‏كند كه مخصوص خود اوست . و به عبارت ديگر ،
همچنانكه انسان در ذات خود بی‏هويت و بی‏شكل است و فرهنگ او به او
هويت و شكل می‏دهد ، اصول و مواد اصلی فرهنگ انسانی نيز در ذات خود
بی‏شكل و رنگ و بی‏چهره‏اند و تاريخ به آنها هويت و شكل و رنگ و چهره‏
می‏دهد و نقش خاص خود را بر آنها می‏زند . برخی در اين نظريه تا آنجا
پيش رفته‏اند كه مدعی شده‏اند كه حتی