ID5161
bookidجامعه و تاریخ, استاد شهید آیت الله مطهرى
file209
Titleجامعه و تاريخ - صفحه : 209
content
جهت‏گيری آن تطابق قائل است . در حقيقت ، آن اصلی را كه عرفا و حكمای‏
الهی در جريان كلی نظام هستی قائل‏اند كه می‏گويند : " النهايات هی‏
الرجوع الی البدايات " ( پايانها بازگشت به آغازهاست ) ، به گفته‏
مولوی :
جزءها را رويها سوی كل است
بلبلان را عشق با روی گل است
آنچه از دريا به دريا می‏رود
از همانجا كامد آنجا می‏رود
از سر كه سيلهای تيزرو
و زتن ما جان عشق آميزرو
ماركسيسم شبيه آن را در مورد امور فكری ، ذوقی ، فلسفی ، مذهبی و
بالاخره پديده‏های فرهنگی - اجتماعی می‏گويد . اين مكتب مدعی است كه جهت‏
هر انديشه همان سو است كه از آن سو برخاسته است ( النهايات هی‏الرجوع‏
الی البدايات ) انديشه ، فكر ، مذهب ، فرهنگ بی‏طرف و خالی از جهت و
يا جهت‏دار و اما خواستار سازندگی موضعی اجتماعی غير از موضع اجتماعی كه‏
از آن برخاسته است وجود ندارد . از نظر اين مكتب هر طبقه از خود نوعی‏
خاص تجلی فكری و ذوقی دارد ، از اين رو در جامعه‏های طبقاتی و تجزيه شده
از نظر حيات اقتصادی ، دوگونه دارد ، دو طرز تفكر فلسفی ، دو سيستم‏
اخلاقی ، دو سبك هنر ، دو جور شعر و ادبيات ، دو نوع ذوق و احساس و
نگرش به هستی و احيانا دو تيپ علم وجود دارد . زيربنا و روابط مالكيت‏
كه دو شكل می‏شود همه اينها دو شكلی و دو سيستمی می‏گردند .
ماركس شخصا دو استثناء برای اين دوسيستمی قائل است : مذهب و ديگر
دولت . از نظر ماركس اين دو اختراع خاص طبقه غارتگر و متد ويژه‏
بهره‏كشی آن طبقه است و طبعا جهتگيری و جبهه‏گيری