و اقتصادی كه قهری و جبری و اجتناب ناپذير است ، آن فكر ، آن انديشه ،آن نظريه فلسفی و يا علمی و آن سيستم اخلاقی نيز صحت و اعتبار خود را ازدست میدهد و ناچار فكر و انديشه و نظريه ديگر بايد جايگزين آن گردد .بنابراين ماترياليسم تاريخی نيز كه از طرف برخی فيلسوفان و جامعهشناسان طرح شده مشمول اين قانون كلی هست ، زيرا اگر مشمول اينقانون كلی نباشد پس استثنايی در كار است و قانون يا قوانينی علمی وفلسفی وجود دارد كه اصالت دارد و تابع هيچ زيربنای اقتصادی نيست ، واگر خود مشمول اين قانون هست پس ماترياليسم تاريخی از نظر ارزش و صحتو اعتبار فقط در يك زمان محدود و يك دوره خاص صادق است كه هماندورهای است كه پديد آمده است و نه قبل و يا بعد از آن دوره . پس به هرحال ماترياليسم تاريخی نقض شده است . يعنی ماترياليسم تاريخی به عنوانيك تئوری ، يك نظريه فلسفی ، يك امر روبنايی يا شامل غير خودش است وشامل خودش نيست ، پس خودش نقض كننده خودش است ، و يا شامل خودش وغير خودش هست اما در يك دوره محدود ، در دورههای ديگر نه شامل خودشاست و نه شامل غير خودش . عين اين ايراد بر ماترياليسم ديالكتيك كهاصل حركت و اصل پيوستگی متقابل را شامل همه چيز حتی اصول علمی و فلسفیمیداند نيز وارد است و ما در اصول فلسفه و روش رئاليسم ( جلد اول و دوم) درباره آنها سخن گفتهايم . از اينجا روشن میشود اينكه میگويند جهاننمايشگاه ماترياليسم ديالكتيك و جامعه نمايشگاه ماترياليسم تاريخی است، چه اندازه بیپايه است . |