ID37527
bookidشرح نهج البلاغه بخش 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى
file336
Titleپيام امام اميـرالـمؤمـنين
content
 

 

اين نتايج چهارگانه از اوصاف پيشين، در واقع به خاطر آن است كه كسى كه داراى برترين قدرت ها است و صاحب رحمت واسعه و گسترده است، بايد پناهگاه متوكّلان و عطاكننده سائلان و پاداش دهنده انفاق كنندگان و شكرگزاران باشد.

بنابراين، آن كس كه محروم از رحمت و عطا و جزاى او شود، در حقيقت خودش كوتاهى كرده: به درِ خانه او نرفته، به او قرض نداده، يا شكر نعمت هايش را به جا نياورده است.

تعبير به «قَرْض» در مورد انفاق بر مستمندان، يا به خاطر آن است كه خداوند


1. سوره نازعات، آيه 24-25.

[648]

كفيل آنها است و هر كس چيزى به آنها بدهد گويى به خدا داده و يا به خاطر اين است كه نهايت لطف خود را در تعبير نشان دهد، تا مايه تشويق همگان گردد; زيرا تعبيرى از اين بالاتر نمى شود كه خداوندِ بخشنده تمام نعمت ها، خدايى كه خزائن آسمانها و زمين در دست قدرت او است، به انسانِ سرتا پا نياز بگويد: «از آنچه دارى به من قرض ده! و در راه من انفاق كن! و من دهها و گاه صدها و گاه هزاران برابر، به تو مى دهم و اين ربا و فزونى در ميان من و تو، مشكلى ايجاد نمى كند!»

اين بيانات زيباى امام(عليه السلام) همچنان مملوّ از محتواى آيات قرآن است. قرآن مى فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ; آن كس كه بر خدا توكّل كند، خدا كفايت امرش را مى كند».(1)

و نيز مى فرمايد: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضَاً حَسَنَاً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً; كيست كه به خدا «قرض الحسنه اى» دهد (و از اموالى كه خدا به او بخشيده انفاق كند) تا آن را براى او چندين برابر كند؟»(2).

و همچنين مى فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ; اگر شكر نعمتم را بجا آوريد، بر شما افزون مى كنم».(3)

* * *


1. سوره طلاق، آيه 3.
2. سوره بقره، آيه 245.
3. سوره ابراهيم، آيه 7.

[649]

 

 

بخش چهارم

 

عِبَادَاللهِ! زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ، وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَزَاجِرٌ، لَمْ يَكُنْ لَهُ مَنْ غَيْرِهَا لاَ زَاجِرٌ وَلاَ وَاعِظٌ.

 

ترجمه

اى بندگان خدا! خويشتن را وزن كنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آنكه شما را وزن كنند; و به حساب خود برسيد، پيش از آنكه شما را به حساب آورند. و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس كنيد; (تا فرصت ها باقى است به اعمال صالح بپردازيد) و پيش از آنكه شما را وادار به تسليم كنند (در برابر حق) تسليم شويد و بدانيد كسى كه بر ضدّ هواى نفسش كمك نشود، تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غيرخودش نخواهد يافت.

 

شرح و تفسير

خودتان حسابگر خود باشيد!

امام(عليه السلام) در آخرين فراز اين خطبه - كه در واقع به منزله نتيجه گيرى از تمام بخش هاى پيشين است - اشاره به چند نكته مهم مى فرمايد كه به گفته «ابن

[650]

ابى الحديد» از تعبيرات بسيار فصيح و لطيف و كمياب است.(1)

نخست مى فرمايد: «اى بندگان خدا! خويشتن را وزن كنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آن كه شما را وزن كنند، و به حساب خود برسيد پيش از آن كه شما را به پاى حساب آورند.» (عِبَادَاللهِ! زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوها مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا).

مى دانيم همان گونه كه انسان در اين دنيا، به هنگام انجام معاملات، نخست متاع مورد نظر را وزن مى كند، سپس به حساب قيمت آن مى رسد و اگر در وزن، يا در حساب قيمت، گرفتار اشتباه شود، سرمايه خودش را از دست خواهد داد و گرفتار زيان و خسران خواهد شد; در امور معنوى نيز بايد چنين كند. ارزش و وزن اعمال خويش، بلكه وزن خودش را از نظر ايمان و اخلاق، بايد معيّن كند و بعد به حساب آن برسد، تا اگر ضرر و زيان و كاستى دامان او را گرفته، هرچه زودتر در مقام جبران برآيد و نوبت به وزن و حساب آخرت نرسد كه در آنجا راهى براى جبران نيست و جز ندامت و شرمسارى نتيجه اى عايدش نمى شود.

مى دانيم در صحنه قيامت، مسأله توزين اعمال بلكه توزين اشخاص، حق است. قرآن مجيد مى گويد: «وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ; وزن كردن در آن روز، حق است»(2) و همچنين حسابرسى اعمال در آن روز از مسلّمات است. به همين دليل يكى از نام هاى قيامت «يوم الحساب» است. قرآن مجيد مى گويد: «وَ قَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّر لاَ يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ; موسى گفت: «من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان نمى آورد».»(3)

سپس مى افزايد: «تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس كنيد (و تا فرصت ها باقى است


1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 6، صفحه 396.
2. سوره اعراف، آيه 8.
3. سوره غافر، آيه 27.

[651]

به اعمال صالح بپردازيد).» (وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ).(1)

در اينجا امام(عليه السلام) تنفّس را به عنوان كنايه از مبادرت به اعمال صالح، علم و عمل و خودسازى و تقوا ذكر فرموده. و «ضيق خناق» (تنگى راه تنفّس) اشاره به مرگ است.

قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِىَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَل قَرِيب فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ; از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد! پيش از آن كه مرگ يكى از شما فرارسد و بگويد پروردگارا! چرا (مرگ) مرا كمى به تأخير نينداختى تا (در راه تو) صدقه دهم و از صالحان باشم»(2).

در چهارمين جمله، همان مطلب را با تعبير زنده ديگرى تأكيد فرموده و مى گويد: «پيش از آنكه شما را وادار به تسليم كنند، (در برابر حق) تسليم شويد». (وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ(3))

اشاره به اينكه به هنگام مرگ، سركش ترين افراد، همچون فرعون ها و نمرودها، چنان در فشار واقع مى شوند كه بى اختيار تسليم شده و نداى «آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ» را از درون جان سر مى دهند; ايمانى كه براى آنها هرگز سودى ندارد. چرا انسان در حالت سلامت و آزادى به سراغ ايمان و تقوا نرود كه در دنيا و آخرت، براى او كارساز باشد؟!

قرآن مجيد مى گويد: هنگامى كه گنهكاران آلوده، در برابر فرشته مرگ قرار مى گيرند، فريادشان بلند مى شود: «رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلاَّ إنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا، پروردگار من! مرا بازگردانيد; شايد در آنچه كوتاهى نموده ام عمل


1. «خِناق» (بر وزن نفاق) به معناى گلو است و به طناب و مانند آن كه گلو را بفشارد نيز، اين واژه اطلاق مى شود.
2. سوره منافقون، آيه 10.
3. «سِياق» از ماده «سَوْق» به معناى راندن است و در اينجا اشاره به حالت مرگ است كه گويى انسان را از اين جهان، به سراى ديگر مى راند.

[652]

صالحى انجام دهم (ولى به او گفته مى شود) چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مى گويد (و اگر بازگردد اعمالش همچون گذشته است).»(1)

و در پنجمين و آخرين اندرز مى افزايد: «بدانيد كسى كه بر ضد هواى نفسش كمك نشود تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غيرخودش نخواهد يافت». (وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرُ، لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لاَزَاجِرٌ وَ لاَ وَاعِظٌ).

اشاره به اين كه هدايت ها بايد از درون جان انسان سرچشمه بگيرد. تا زمينه هاى درون ذات، آماده نباشد، سخنان واعظ برون، تأثير نخواهد كرد. بنابراين، نخست بايد انسان تصميم بر احياى وجدانش بگيرد و امدادهاى الهى به سراغش بيايد، تا واعظ درون بر كرسى وعظ بنشيند و غوغاهاى هوس ها خاموش گردد و صداى او به گوش جان برسد و در اينجا است كه انسان آماده پذيرش سخنان انبيا و اوليا و پيام حق از هر واعظى مى شود و اين نكته اى است بسيار مهم در مسايل تربيتى و خودسازى.

* * *

 

نكته ها

1- وزن و حساب در عرصه محشر

آيات و روايات فراوانى به ما مى گويد: روز قيامت ميزان هاى سنجش برپا مى شود و همه چيز را وزن مى كنند و از تعبيرات آيات چنين برمى آيد كه نه تنها اعمال را به وزن مى كشند، بلكه انسان ها را هم مورد سنجش قرار مى دهند; يعنى هم عقايد و نيّات و اخلاق كه در درون وجود انسان است، مورد سنجش قرار مى گيرد و هم اعمال كه در برون است.


1. سوره مؤمنون، آيه 99-100.

[653]

بعضى چنين تصوّر مى كنند كه واقعاً ترازوهايى همچون ترازوهاى عالم دنيا (منتهى دقيق تر و سنجيده تر) در آن روز برپا مى شود; به همين دليل، ناچار شده اند كه بگويند بر اثر تجسّم اعمال و اخلاق، اين امور معنوى وزنى به خود مى گيرد كه در ترازوها قابل سنجش است; ولى بى شك چنين نيست. سنجش و توزينِ هرچيز متناسب با آن است. امروز كلمه «ميزان» را در «ميزان الحرارة» و «ميزان الهواء» و مانند آن به كار مى بريم، در حالى كه ترازويى در كار نيست. حتّى واژه «ميزان» در امور معنوى و غيرمادّى هم زياد به كار مى رود. حقيقت اين است كه عالم آخرت جهان ديگرى است; بسيار گسترده تر از جهان محدود ما، كه حتّى تصوّر ابعاد و حدود و جزئياتش براى ما زندانيان عالم دنيا مشكل است; هرچند كليّات آن را اجمالاً مى دانيم.

به هر حال، در آن روز اعمال و نيّات و خلقيّات و ايمان ما، با ترازوهاى سنجش مخصوص، دقيقاً سنجيده مى شود; چراكه اجراى عدالت بدون سنجش دقيق امكان پذير نيست. درست است كه خدا همه اينها را قبل از سنجش مى داند، ولى بايد حجّت بر انسانها نيز تمام شود و اجراى عدالت را با چشم خويش ببينند.

به دنبال اين سنجش دقيق، حسابرسى آغاز مى شود; حسابى بسيار دقيق و سريع كه شايد به اندازه يك چشم بر هم زدن بيشتر به طول نيانجامد و در سايه اين حسابرسى ها، استحقاق افراد براى پاداش و كيفر، بر همه روشن مى شود.

بديهى است كه اگر انسان وزن و حسابِ زندگى مادّىِ خود را براى مدّت طولانى به فراموشى بسپارد و روزى ناگهان به فكر وزن و حساب بيفتد، اى بسا گرفتار خسران هاى وحشتناكى مى شود كه راه جبران بر آن بسته است. لذا انسان هاى هوشيار، در فواصل كوتاه به حساب و كتاب خود رسيدگى مى كنند.

امام(عليه السلام) در جمله هاى بالا مى فرمايد: براى اين كه در روز قيامت، در برابر ميزان و

[654]

حساب گرفتار پشيمانى نشويد - همان پشيمانى كه سودى از آن نخواهيد برد - در همين دنيا، خودتان پيوسته اعمال و نيّات و اخلاق خود را وزن كنيد و به حساب خويش برسيد; كاستى ها را جبران نماييد و فزونى ها را شكر گوييد. آرى، انسان عاقل كسى است كه پيش از آن كه او را در برابر ميزان دعوت كنند، خويشتن و اعمال خويش را توزين نمايد و پيش از آن كه به حساب او برسند، به حساب خويشتن برسد.

در حديثى از امام موسى بن جعفر(عليهما السلام) مى خوانيم: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُِحاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْم، فَإِنْ عَمِلَ خَيْراً اسْتَزَادَ اللّهَ مِنْهُ، وَ حَمِدَ اللّهَ عَلَيْهِ، وَ إِنْ عَمِلَ شَيْئاً شَرّاً اسْتَغْفَرَ اللّهَ وَ تَابَ عَلَيْهِ; كسى كه همه روز به حساب خويش نرسد، از ما نيست، اگر كار نيكى انجام داده، از خدا فزونى طلبد و خدا را سپاس گويد و اگر كار بدى انجام داده، استغفار و توبه كند.»(1)

در حديث پرمعناى ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است كه به «ابوذر» فرمود: «يَا أَبَاذَرٍّ! حَاسِبْ نَفْسَكَ قَبْلَ أَنْ تُحاسَبَ، فَإِنَّهُ أَهْوَنُ لِحِسَابِكَ غَداً، وَزِنْ نَفْسَكَ قَبْلَ أَنْ تُوزَنَ; اى ابوذر! پيش از آن كه به حساب تو برسند، به حساب خويش رسيدگى كن! چراكه حساب فرداى قيامت را بر تو آسان مى كند و قبل از آن كه در برابر ميزان، قرار بگيرى خود را وزن كن».(2)

«علاّمه مجلسى» در «بحارالانوار» در حديث ديگرى از سلسله مواعظ پيامبر(صلى الله عليه وآله)خطاب به «ابوذر» چنين نقل مى كند: «يَا أَبَاذَرٍّ! لاَ يَكُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِينَ، حَتَّى


1. ميزان الحكمة، جلد 1، حديث شماره 3845 (مادّه حساب)
2. همان مدرك، حديث 3841.

[655]

يُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِيكِ شَرِيكَهُ، فَيَعْلَمَ مِنْ أَيْنَ مَطْعَمُهُ، وَ مِنْ أَيْنَ مَشْرَبُهُ، وَ مِنْ أَيْنَ مَلْبَسُهُ; أَمِنْ حِلٍّ ذلِكَ، أَمْ مِنْ حَرَام; اى ابوذر! انسان در صف متّقين نخواهد بود، مگر اين كه حساب خويش را برسد; دقيق تر از حسابى كه شريك نسبت به شريك خود انجام مى دهد، تا بداند غذاى او از كجاست و همچنين نوشيدنى و لباس او; آيا از حلال است يا از حرام؟.»(1)

 

2- واعظ درون!

مى دانيم براى رسيدن به نتيجه مطلوب در هر كار، دو چيز لازم است: «شايستگى محل» و «تربيت و مديريت صحيح» به تعبير ديگر: قابليّت قابل، و فاعليّت فاعل. بهترين باغبان ها و عاليترين بذرهاى اصلاح شده و دقيق ترين مراقبت ها در آبيارى و تغذيه گياه، نمى تواند از زمين شوره زار، بوته گُلِ پرطراوتى ببار آورد; چراكه با عدم قابليّت محل، تمام اين زحمات بر باد مى رود.

در تربيت نفوس انسانى نيز همين اصل حاكم است; تا واعظى از درون نباشد و انصاف و حق جويى و حق طلبى بر روح انسان حاكم نگردد، از واعظ هاى برون، كارى ساخته نيست. به همين دليل «ابوجهل»ها و «ابولهب»ها از كنار چشمه جوشان وحى، تشنه بازمى گشتند، ولى «اويس قرن»ها با يك اشاره، به سر مى دويدند.

البتّه نبايد اين سخن را بر يك مفهوم جبرى تطبيق كرد; چراكه واعظ درون نيز از طريق خودسازى و تربيت هاى اختيارى انسان نسبت به خويشتن پرورش مى يابد.صداى واعظ درون، در ميان غوغاى هوا و هوس ها خاموش مى شود و فطرت


1. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 86.

[656]

پاك الهى، بر اثر اعمال زشت، در حجاب فرو مى رود و قلب پاك خداداد، به خاطر هوسرانى ها زنگار مى گيرد و اين عين اختيار است.

بحمداللّه با آنچه در بالا آمد تفسير خطبه «نودم» كه آخرين خطبه «جلدسوم» اين كتاب است، پايان مى گيرد و خدا را بر اين توفيق بزرگ، شكر و سپاس مى گوييم.

پروردگارا! پيامبران و اوصياى آنان در ابلاغ دعوت تو و تبيين راههاى هدايت و سعادت، كوتاهى نكردند، به ما توفيق ده كه در عمل به هدايت هاى آنان كوتاهى نكنيم.

آمين! يا ربّ العالمين

26/6/79; مطابق با 15 جمادى الثّانيه 1421

 

 

[657]