ID25867
bookidگلشن علوی,
file04
Title
content

گلشن دوّم
قلمرو دين در سنت علوي

درآمد سخن

قلمرو دين و گستره‌ي شريعت، يكي از مهم‌ترين مسائل در حوزه‌ي فلسفه‌ي دين و كلام جديد است كه دغدغه‏هاي اجتماعي در نظام‏هاي اجتماعي و ديني را پاسخ مي‏دهد و با استمداد از روش‏شناسي صحيح دين‏پژوهي، دامنه‌ي دين در عرصه‏هاي گوناگون علوم طبيعي، انساني، فلسفي و عرفاني را مشخص مي‏سازد. منابع دين اسلام به ويژه سنت علوي، به پرسش‏هاي اين مسئله پاسخ مي‏دهد و قلمرو حداقلي يا حداكثري دين در حوزه‏هاي مذكور را تبيين مي‏نمايد. فرضيه‌ي نگارنده اين است كه سنت علوي علاوه بر مسائل اخروي، فردي و روحي به مسائل دنيوي، اجتماعي و مادي نيز پرداخته و در دامنه‏ي برخي از اين پرسش‏ها به صورت حداقلي و در پاره‌اي ديگر به شكل حداكثري پاسخ داده است. بنابراين، نمي‏توان قلمرو دين در سنت علوي را به امور اخروي محدود ساخت و يا اين كه با اعراض از عقل و تجربه، تمام نيازهاي خُرد و كلان آدميان را بدان مستند كرد.

طرح مسئله‌ي قلمرو دين در سنت علوي از زواياي گوناگون تئوريك و كاربردي براي جامعه‌ي علوي ضروري مي‏نمايد؛ توضيح مطلب اين كه تعيين گستره‌ي شريعت، ساختار توزيع قدرت در جامعه و نظام سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي را مشخص مي‏سازد و محدوده‌ي دخالت عقل جمعي و آرا مردم را در كنار اوامر و نواهي الهي تعيين مي‏كند؛ به عبارت ديگر، تشخيص دامنه دين در عرصه‏هاي مختلف، منطقة الفراغي را براي فعاليت مردم بازگو مي‏نمايد. اين مطلب، ضرورت كاربردي بحث از قلمرو دين را روشن مي‏سازد.

تعيين تكليف مسئله‌ي رابطه‌ي علم و دين و تعارض ظاهري گزاره‏هاي علمي با گزاره‏هاي ديني، وابستگي زيادي به تعيين قلمرو دين دارد؛ زيرا چه بسا، گزاره‏اي جزء متون ديني بوده و تعارض با علم داشته باشد وليكن در دامنه و قلمرو دين نگنجد و تعارض اين دو حوزه، منتفي گردد.

و هم‌چنين چند روشي بودن علوم به ويژه علوم انساني و پذيرش مقوله‏اي به نام علم ديني نيز ضرورت بحث قلمرو دين را مضاعف مي‏نمايد. توضيح اين ضرورت، نياز به مباحث گسترده در فلسفه‌ي علم و فلسفه‌ي‌ دين دارد. امروزه، بسياري از فيلسوفان بر اين باورند كه مي‏توان از علم ديني و علم سكولار سخن گفت و از نقش باورهاي ديني در فرآيند تحقيقات علمي دم زد. در اين صورت، تعيين قلمرو دين در حوزه‌ي قلمرو علوم ديني و تمايز آن‏ها از علوم سكولار، نقش به سزايي دارد[1].

تعريف واژگان

دو واژه‌ي اساسي در اين مسئله عبارتند: از واژه‌ي «قلمرو» و واژه‌ي «دين».

 دين در لغت، به معناي اطاعت، جزا، خضوع، تسليم و مانند اين‌ها است.[2] و در اصطلاح متكلمان و عارفان و حكيمان مشرق و مغرب زمين از تعاريف گوناگون ماهوي، غايت انگارانه، دين دارانه، كاركردگرايانه، روان‏شناختي و جامعه‏شناختي و تركيبي برخوردار است. واژه‌ي دين در قرآن بيش از نود بار در معاني جزا و پاداش و اطاعت و بندگي و سلطنت و شريعت و قانون و ملت و تسليم و اعتقادات به‌ كار رفته است.[3] و در روايات نيز به معناي ايمان، يقين، حُب و بغض قلبي، عزت، نور، حيات، اخلاق حَسَن و مانند اين‌ها استعمال شده است.[4]

منظور امام علي(ع) از دين حق، اسلام است؛ يعني تسليم در برابر حق تعالي، و مصداق حقيقي تسليم، همانا دين اسلام است. به گفته‌ي امير كلام، «اسلام، دين خداوندي است كه آن را براي خود برگزيد و با ديده‌ي عنايت پروراند. پس اسلام را بزرگ بشماريد. از آن پيروي كنيد. حق آن را ادا نماييد و در جايگاه شايسته‌ي خويش قرار دهيد».[5]

 «اسلام، همان تسليم در برابر خدا است و تسليم، همان يقين داشتن؛ و يقين، اعتقاد راستين؛ و باور راستين، همان اقرار درست؛ و اقرار درست، انجام مسئوليت‏ها؛ و انجام مسئوليت‏ها، همان عمل كردن به احكام دين است.»[6]

«پس هر كس جز اسلام، ديني را انتخاب كند، به يقين، شقاوت او ثابت، و پيوند او با خدا قطع شده و سقوطش سهم‌گين خواهد بود،[7] بنابراين، دين حق در اين نوشتار به معناي اسلام در نظر گرفته شده و منابع شناخت آن نيز عقل و كتاب و سنت است كه البته نگارنده در تعيين قلمرو دين اسلام، قصد دارد تا از ديدگاه سنت علوي بدان بنگرد و آن را مورد كاوش قرار دهد».

بحث قلمرو دين به دو دليل به دين اسلام منحصر شده است:

نخست آن كه در اين نوشتار، تعيين قلمرو دين در سنت علوي بررسي مي‏شود و در سنت علوي، دين حق به معناي دين اسلام گرفته شده است. دوم اين كه گرچه مي‏توان از قلمرو دين به عنوان قلمرو مطلق دين با روش برون‌ديني سخن گفت، ولي اوّلاً اين ره‌يافت، راه به جايي نمي‏برد؛ زيرا ارايه‌ي تصوير جامع و مانع از مطلق اديان موجود ميسّر نيست و تصوير صحيح از دين حق نيز همان دين اسلام است؛ ثانياً عنوان تحقيق، قلمرو دين در سنت علوي است پس بايد حتماً با روش درون‏ديني اين بحث دنبال گردد.

واژه‌ي قلمرو در اين نوشتار، به همان مفهوم متعارف يعني گستره، دامنه، حدود و ثغور به كار رفته و قلمرو دين نيز به معناي گستره و محدوده دين اسلام در حوزه‏هاي گوناگون علوم استعمال شده است.

روش‏شناسي قلمرو دين در سنت علوي

 تبيين روش پژوهش در مسئله‌ي قلمرو دين، محققان را از خطا و انحراف باز مي‏دارد؛ بنابراين، در به كارگيري روش درون‏ديني يا برون‏ديني و يا جمع آن دو لازم است شيوه‌ي معيني گرفته شود. مراد ما از روش پژوهش، به كارگيري طريقه‌ي منظم تحقيق و فرآيند معيني جهت دست‏يابي به دست‌آوردهاي پژوهشي است. و مقصود از پژوهش، تلاش براي شناخت اين واقعيت است كه دامنه‌ي دين در عرصه‏هاي مختلف چه مقدار است؟

پاره‏اي از محققان در جريان فرايند كشف گستره‌ي شريعت، تنها از روش‌هاي برون‏ديني بهره جسته‏اند و با مراجعه به روش تعقلي يا تجربي و يا كاركردگرايي، به پرسش‏هاي اين حوزه پاسخ داده‏اند و گروه ديگري، تنها به روش درون ديني و كتاب و سنت بسنده نموده‏اند. متفكران و دين‌پژوهان نسبت به عقل نيز از سه روي‌كرد گوناگون برخوردارند. گروهي خردباوران افراطي‌اند كه به زعم خود، دين را اسطوره و خيال‏انديشي معرفي كرده‏اند و هرگونه انتظار از دين را منتفي ساخته‏اند و بر اين باورند كه عقل، در رفع تمام حاجت‌هاي انساني توانا است. نهضت روشن‌گري در قرن هيجدهم و نوزدهم ميلادي بر اين ادعا بانگ زده و بر حاشيه نشاندن دين فتوا دادند.[8]

پاره‏اي از مورخان، چنين انديشه‏اي را به زكرياي رازي (251 - 313 ق) نيز نسبت داده‏اند.[9] در غرب نيز كساني چون جان لاك، ديويد هيوم، كانت، ولتر و روسو اين طريقت را طي نمودند. روي‌كرد ديگر عقل‏گرايان افراطي در پيروان مكتب اعتزال ظاهر است كه علي‏رغم جولان دادن به عقل در حوزه‌ي اعتقادات، از آموزه‏هاي ديني در حوزه‌ي فروعات غفلت نكردند؛ ولي در تأويل آموزه‏هاي اعتقادي نيز گرفتار افراط شدند.

گروه ديگر، خردستيزان افراطي‏اند كه با نفي هرگونه رابطه ميان دين‏ورزي و خردورزي، شرط پذيرش دين را كنار نهادن عقل دانسته‏اند. اين دسته شعارشان اين است كه «در پي آن مباش كه بفهمي تا ايمان آوري».[10]

ايمان‏گرايان در ميان مسيحيان مانند پاسكال، ويتگنشتاين و كي‌يركگارد و نيز نص‏گرايان و اهل حديث در ميان مسلمانان مانند احمد بن حنبل، ابن تيميه و تا حدودي اخباريون از اين طايفه‏اند.[11]

سومين گروه، خردباوران معتدل‌اند كه به حريم عقل به عنوان نيروي ادراكي احترام مي‏گذارند و آن را منبع استنباط احكام و معارف مي‏دانند و با حجيت عقل به حجيت شرع و محدوديت عقل پي مي‏برند و به نقش دين در هدايت عقل اعتراف مي‏كنند و علي‏رغم پذيرش لغزش‌هاي عقل و ناتواني آن در كشف فروعات و جزئيات، عقل را مفتاح و مصباح دين مي‏دانند.

اين طايفه، ناسازگاري واقعي ميان دليل شرعي قطعي و دليل عقلي قطعي را نمي‏پذيرند و در صورت تعارض، قطع را بر ظن مقدم مي‏دارند. در سنت علوي نيز عقل‏گرايي اعتدالي مشهود است. و در كنار اين مدل عقل‏گرايي نسبت به روش تجربي و شهودي و وحياني تأكيد مي‏ورزد. و اينك از مدرسه‌ي اميرمؤمنان علي(ع) در تبيين روش‏شناسي قلمرو دين بهره مي‏گيريم.

حضرت علي(ع) درباره‌ي قلمرو تجربه، از محدوديت تجربه‌ي حسي سخن مي‏گويد و علي‏رغم حضور حق تعالي در عمق رازهاي پنهان، ديدگان را از ديده‏وري او ناتوان مي‏داند. و تأكيد مي‏كند كه بر ويژگي‏هاي الهي پرده‏ي پنداري فرو نيفتد و جستار هيچ قلبي در فهم چگونگي‏اش به پايان نرسد. بر ساحتش تجزيه و تبعيض را راهي نباشد و چشم و دل‌ها را توان احاطه يافتن بر او نيست. اميرمؤمنان در ساحت‏هاي ديگري از كلامش به تجربه‏ي حقايقِ برتر توسط حواس باطني اشاره مي‏كند و درك روشنايي وحي را نيز از اين طريق جويا مي‏شود. قدرت عقلاني را از درك حسي قوي‌تر مي‏داند، و مي‏فرمايد: هرگز انديشه‏ي خردمندانه را نمي‏توان با ديدن چشم و شناخت جسمي برابر دانست؛ چه بسا كه چشم‌ها به صاحب خود دروغ بگويند. اما آن كه از عقل راه بجويد، عقل به او خيانت نخواهد كرد.

علي(ع) با وجود اين، تجربه را ارزش‌مند دانسته و آن را شرط رهبري و مديريت و از عوامل رشد فرهنگي و راز موفقيت مي‏داند. تجارب تاريخي را پشتوانه‌ي سنت‏هاي صحيح و ثروتي ناشناخته معرفي مي‏كند و نسبت به بهره‏گيري از تجارب ديگران توصيه مي‏نمايد. و غفلت و وابستگي‏هاي مادي را از موانع بهره‏گيري از تجربه مي‏داند.[12]

امام علي(ع) در نامه به مالك اشتر چنين سفارش مي‏كند:

«كارگزاران دولتي را از ميان مردمي با تجربه و با حيا و از خاندان‏هاي پاكيزه و باتقوي كه در مسلماني سابقه‌ي درخشاني دارند، انتخاب كن».[13] و نيز در اهميت تجربه مي‏فرمايد:

«آن كس كه از آزمايش‏ها و تجربه‏هاي خدادادي سودي نبرد، از هيچ پند و اندرزي سود نخواهد برد و كوته‏فكري دامن‌گير او خواهد شد.»[14] «حفظ و به كارگيري تجربه، رمز پيروزي است.»[15] «همانا بدبخت كسي است كه از عقل و تجربه‏اي كه نصيب او شده، محروم ماند.»[16]

تا اين جا روشن شد كه تجربه با معاني مختلفش يعني ادراك حسي، تجربه‌ي عرفي و اجتماعي و تجربه‌ي مهارتي علي‏رغم محدوديتش نسبت به درك همه‌ي حقايق، به ويژه ذات اقدس اله، از اعتبار خوبي برخوردار است و امام علي(ع) ناسازگاري ميان دين و تجربه را نمي‏پذيرد. همين ارزش و اعتبار نيز به خِرد آدمي داده شده است. عقل، ابزار دوران‏گذار از جاهليت به بعثت است و فلسفه‌ي بعثت،  راز شكوفايي خِرد.[17]

شارع مقدس، براي حفظ خِرد، ترك مي‌گساري را رقم زد[18]. خِرد، ثروتي مقايسه‏ناپذير است و ميان عقل و ايمان، رابطه‏اي تنگاتنگ وجود دارد. امير كلام از ارزشمندي عقل در ساحت‏هاي گوناگون فلسفي، عرفاني، اخلاقي، سياسي، اقتصادي و مديريتي سخن گفته و مايه نگرفتن از آن را باعث شكست انسان در عرصه‏هاي مذكور مي‏داند. با وجود اين، لغزش عقل را نيز گوشزد مي‏كند و از خواب‏آلودگي خِرَد، به خدا پناه مي‏برد و محدوديت دامنه‌ي شناخت عقلاني را مكرر هشدار مي‏دهد و مي‏فرمايد: «پس در مسائلي كه نگاه به ژرفايش راه نيابد و انديشه‏ها در آن نفوذ نكند، رأي خويش را به كار مگير».

و نيز مي‏فرمايد: «تو نيز، به همان كه حوزه‌ي فهم تو است، بسنده كن و با ميزان‌هاي عقلي خود، خداي را مسنج؛ وگرنه از تباه شدگاني». حضرت علي(ع) آرزو، هوس‌زدگي، وابستگي‏هاي مادي، وابستگي‏هاي گروهي، خودمحوري، بحران و تشنج، رفاه زدگي، آز، فقر، معاشرت با نابخردان را از آفات عقل مي‏شمارد و مردم را از اين امور پرهيز مي‏دارد.[19] اميرمؤمنان در باب اهميت عقل مي‏فرمايد: سرمايه‏اي از عقل سودمندتر نيست و عقلي چون دورانديشي نـيست[20] و بزرگ‌ترين فقر، بي‏خردي است[21]. عـقل تو را كـفايت كند كـه راه گـم‌راهي را از رستـگـاري نشانت دهد.[22]

مطلب حايز اهميت اين است كه عقل جهت نجات از آفت‏ها و آسيب‏ها، به قلب حاجت‌مند است حضرت علي(ع) در اين باره مي‏فرمايد: «عاقل با چشم دل سرانجام كار را مي‏نگرد.»[23] «خوشا به حال كسي كه قلبي سالم دارد و خداي هدايت‌گر را اطاعت مي‏كند.»[24]

وليكن شرط سلامتي دل نيز تقوا و ترس از خداست. و »همانا تقوي و ترس از خدا داروي بيماري دل‌ها، روشنايي قلب‏هاي شما است.»[25] «كسي كه پرهيزكاري او اندك است، دلش مرده و آن كه دلش مرده باشد، در آتش جهنم سقوط خواهد كرد.»[26]

تا اين جا، روش‏شناسي دين‏پژوهي و قلمروشناسي دين و اعتبار حس و تجربه و عقل در كنار دين و وحي از منظر امير كلام روشن گرديد؛ ولي نكته‌ي مهم ديگر كه بايد مورد توجّه قرار گيرد، اين است كه حضرت غير از بهره گرفتن از اين روش‏ها در تعيين قلمرو دين، از چه راه‌هايي بهره گرفته است. به عبارت ديگر، محققان در شناخت قلمرو دين در سنت علوي از چه راه‌هايي بايد استفاده نمايند؟ به نظر نگارنده، در تشخيص گستره‌ي شريعت از منظر سنت علوي مي‏توان از راه‏هايي مانند تعيين فلسفه‌ي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگي‌هاي قرآن و سنت، گستره‌ي دين در عرصه‏هاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و غيره بهره گرفت.

پيش فرض‌هاي قلمرو دين

 مسئله‌ي قلمرو دين، همانند هر مسئله‌ي كلامي و غيركلامي ديگر، مبتني بر پيش دانسته‏هايي است كه خوانندگان بايد بدان توجّه داشته و اثبات آن‏ها را در موضع ديگري جويا باشند. و اينك به مهم‌ترين پيش‌دانسته‏ها اشاره مي‏كنيم:

1. متون ديني علوي بر اساس فرايند وضع و اقتران لفظ و معنا، بر معاني عصر نزول دلالت دارند و اين دلالت‏ها در عصر حاضر دست يافتني‏اند؛ بنابراين، سنت علوي، ناطق است نه صامت و بر مقصود الهي نيز دلالت دارد.

2. فهم متون علوي، مبتني بر پيش دانسته‏هاي استخراجي و استفهامي است. پيش‌دانسته‏هاي استخراجي همانند طناب و چرخ چاه كه در استخراج آب چاه به انسان تشنه مدد مي‏رسانند، فهمنده را ياري مي‏كنند. قواعدي مانند ادبيات عرب و قوانين زبان‏شناختي به مفسِّر كمك مي‏كنند تا معنا و محتوا را از متون ناطق استخراج نمايند. پيش‌دانسته‏هاي استفهامي و پرسشي عبارتند از پرسش‌هاي جديدي كه فرا روي مفسِّر ظاهر مي‏شوند و مفسّر تلاش مي‏كند تا پاسخ اين پرسش‏ها را از متون ديني استخراج نمايد؛ يعني پرسش‌ها را از بيرون متن به دست مي‏آورد ولي پاسخ‌ها را از درون متن جويا مي‏شود.[27] مفسران كلام علوي اگر به جاي پيش‏فرض‌هاي استخراجي و استفهامي از پيش‌فرض‌هاي تحميلي استفاده كنند، در قلمرو دين، اسير تأويل و تفسير به رأي مي‏شوند.

3. مفسّر متون علوي بايد تلاش كند تا از پيش‌دانسته‏هاي تحميلي و تطبيقي، پرهيز نمايد تا معناي متن را اصطياد كند، و اين امر نيز امكان‏پذير است.

4. فهم متون علوي ذومراتب است؛ يعني از مدلول مطابقي و مدلول‏هاي التزامي در طول مدلول مطابقي برخورداراست.

5. اصل عقلايي و اولي در فهم الفاظ و كلمات و جملات متون علوي، شناختاري بودن آن‏ها است؛ يعني اوّلاً متون ديني علوي معنا دارند؛ ثانياً بر معناي شناختاري دلالت مي‏كنند، يعني از واقع و نفس الامر حكايت مي‏كنند؛ ثالثاً اگر معناي سمبليك و نمادين يا اسطوره‏اي و در يك كلام، غيرشناختاري داشته باشند، بايد با قرينه‌ي قطعي ثابت گردد. حكمت الهي كه در صدد هدايت انسان‌ها است نيز اقتضا مي‏كند كه طبق زبان، روش و اصول محاوره‌ي اين عقلا، با مخاطبان سخن بگويد.

6. الفاظ ديني و علوي با مدلول سمانتيكي و معناي لفظي ارتباط دارند. مدلول سمانتيكي يك لفظ، همان چيزي است كه با عنوان «مسما» معرفي مي‏گردد. بنابراين، معنا، چيزي جز مدلول و محكي لفظ نيست و آن مدلول غير از مصداق و كاركرد معنا است؛ بلكه يك تصور ذهني است كه براي عالمان به وضع لفظ و معنا آشنا است. اين تصور و ماهيت ذهني، مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست پس مدلول الفاظ امام علي(ع)، مصداق يا تصور ذهني مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست؛ بلكه معناي ذهني بدون قيد ذهني و خارجي است. اگر مصداق يا معناي ذهني به قيد خارجي، مدلول الفاظ باشد، قلمرو ديني از كلام علي(ع) به دست مي‏آيد كه براي دنياي امروز ما مفيد نخواهد بود.

7. منطق صحيح فهم سنت علوي اقتضا مي‏كند كه به مباني تفسير، قواعد تفسير، شرايط مفسّر، علوم مورد نياز تفسير، شيوه و مراحل تفسير توجّه شود؛ زيرا بدون داشتن معيارهايي روشن در باب شيوه تفسير متون علوي، نمي‏توان قلمرو دين را تعيين كرد.

8. وقتي گفته مي‏شود روش فهم سنت علوي، روش محاوره‌ي عقلايي است. اين بدان معنا نيست كه ظرافت‏ها و دقايق از آموزه‏هاي سنت علوي به دست نيايد. زيرا اين ظرافت‏ها، از مدلول‏هاي التزامي آموزه‏هاي علوي اصطياد مي‏شوند و مدلول‏هاي التزامي نيز در طول مدلول مطابقي كلام قرار دارند و مدلول مطابقي نيز با روش عرفي قابل اصطياد است.

9. هم‌چنان‌ كه فهم‏ها و مدلول‏هاي سنت علوي به مطابقي و التزامي تقسيم پذيرند، تفسيرهاي سنت علوي به ظني و يقيني نيز انشعاب مي‏يابند؛ بنابراين، در تعيين قلمرو دين در سنت علوي بايد به اين طبقه بندي نيز توجّه داشت.

10. دين، مجموعه‏اي از گزاره‌هايي است كه به ابعاد و زواياي گوناگون زندگي بشر نظر دارند. از اين رو، برخي از گزاره‏هاي ديني، جنبه‌ي اخباري و پاره‏اي، جنبه‌ي انشايي دارند و گزاره‏هاي اخباري كه معناي شناختاري دارند، به گزاره‏هاي اعتقادي و تاريخي و معرفتي و گزاره‏هاي انشايي به اخلاقي و فقهي و حقوقي انشعاب مي‏يابند. برخي از اين گزاره‏ها به اعمال فردي و يا اجتماعي و دسته‌ي ديگر به اعمال جوارحي و ظاهري يا جوانحي و باطني مربوط مي‏شوند.

11. برخي براي تعيين قلمرو دين، از عنصر گوهر و صدف دين بهره مي‏گيرند و دين را به دو ساحت ذاتي و عرضي يا گوهر و صدف منشعب مي‏سازند و امور عرضي دين را به امور موقتي، محلي و تغييرپذيري تعريف نموده و بسياري از تصورات و تصديقات و آموزه‏هاي شارع، حوادث تاريخي در كتاب و سنت، پرسش‏هاي مؤمنان و مخالفان و پاسخ‏هاي وارده بر آن‏ها، احكام فقهي و شرايع را عرضي دين و منحصر به زمان پيامبر و امام دانستند و گوهر دين را در بندگي خدا و سعادت اخروي و حفظ مقاصد شريعت منحصر ساختند.[28]

نگارنده در تعيين قلمرو دين در سنت علوي، با اين پيش‌فرض سخن نمي‏گويد و اصولاً گوهر و صدف، بدين معنا را نمي‏پذيرد؛ گرچه پاره‏اي از آموزه‏هاي ديني، مقدمه‌ي آموزه‏هاي ديگرند و ليكن آن‏ها، مقدمه در حدوث و بقايند و بنابراين  تغييرات آن‏ها همانند جا به جايي احكام ثانوي و حكومتي و اولي است و هيچ‌گاه تغيير دايمي در شريعت اسلام جاري نيست؛ مگر آن كه دليل ديني بر نسخ آموزه‏ي ديني دلالت نمايد. حال، اگر پيش‌فرض برخي از روشن‌فكران معاصر پذيرفته شود و بخش اعظمي از دين، به عنوان عرضيات دين شمرده شود، به ناچار در قلمرو دين، به دين حداقلي سوق مي‏يابيم، ولي اگر اين پيش‌فرض را نپذيريم، مي‏توانيم فرضيه‌ي نگارنده را كه در آغاز بحث بيان گرديد، اثبات كنيم.

12. مسئله‌ي انتظار بشر از دين، مقدم بر قلمرو شريعت است؛ زيرا انتظار بشر از دين، تنها به بيان نيازهاي انسان به دين مي‏پردازد؛ ولي قلمرو دين، تعيين حدود و دامنه‌ي نيازها را تبيين مي‏كند؛ بنابراين، پيش فرض كلامي اين نوشتار در حوزه‌ي خواهش‏هاي بشر از دين، عبارت است از اين كه دين به معناي آموزه‏هاي الهي، برگرفته از كتاب و سنت، تنها به پاره‏اي از نيازهاي آدميان در دنيا و آخرت پاسخ مي‏دهد و جهت رفع تمام نيازهاي بشري به عقل و تجربه نيز حاجت‌مند است. بنابراين، اگر در رفع پاره‏اي از مشكلات اقتصادي، سياسي، مديريتي، بهداشت و غيره به عقل و تجربه نياز داريم، نبايد نتيجه گرفت كه آموزه‏هاي كتاب و سنت به اين گونه مسائل نمي‏پردازد. يا تنها در دايره خدا و آخرت سخن مي‏گويد. هم‌چنان كه نبايد از دين، چنين انتظار داشت كه بدون مراجعه به عقل و تجربه، تمام نيازهاي بشري را مرتفع سازد. خلاصه‌ي سخن آن كه دين، ذاتاً جهت تأمين سعادت اخروي انسان‏ها ارايه‌ي طريق مي‏كند و به تبع به پاره‏اي از نيازهاي دنيوي مي‏پردازد. احكام اين نيازها در طول اعصار گوناگون با شيوه‌ي اجتهادي، قابل اصطياد است.

 از مطالب گذشته نكات ذيل استفاده مي‏شود:

الف. روش درون‏ديني و برون‏ديني در كشف حقايق و شناخت دين لازم و ضروري است.

ب. روش عقلي و تجربي در فهم آيات و روايات مؤثرند ولي عقل و تجربه نيز براي مصونيت از خطا و انحراف به تقوا و دين و دين‌داري حاجت‌مند است.

ج. بي‏شك براي بهره گرفتن از روش درون‏ديني و كتاب و سنت، ناچاريم از دليل عقلي براي حجّيت كتاب و سنت مدد بگيريم.

د. كتاب و سنت از آن رو كه با زبان عربي و زبان عرفي با مخاطبان سخن گفته‏ و الفاظ آن‏ها در فرايند وضع بر معاني خاصي دلالت دارد، بدين جهت صامت و ساكت نيستند و كلمات و الفاظ آن‏ها بازگوي معاني است. متأسفانه پاره‏اي از عالمان و مفسران و عارفان و فيلسوفان، از معاني ظاهري عدول نموده و با پيش‌دانسته‏هاي خود به تأويل آموزه‏ها و گزاره‏هاي ديني اقدام نمودند.

هـ..متون علوي، ذومراتب و از مدلول مطابقي و مدلول‏هاي التزامي برخوردارند.

و. آموزه‏هاي علوي گرچه نسبت مقدمه و ذي‏المقدمه دارند ولي به ذاتي و عرضي بودن، (به معناي هگلي) تقسيم‏پذير نيستند.

ز. دين اسلام از ابعاد و زواياي مختلف بشري سخن گفته است.

ح. در تعيين قلمرو دين از منظر سنت علوي مي‏توان از راه‏هاي تعيين فلسفه‌ي بعثت پيامبران، بيان كاركردهاي دين، تبيين ويژگي‌هاي قرآن و سنت و نيز گستره‌ي دين در عرصه‏هاي مختلف اقتصادي، سياسي، كلامي، فقهي و حقوقي، اخلاقي و تربيتي و... بهره گرفت.

قلمروشناسي دين از راه فلسفه‌ي بعثت پيامبران

 يكي از راه‏هايي كه در تعيين گستره‌ي شريعت كارساز است، شناخت فلسفه‌ي بعثت است. امير كلام در موارد گوناگوني از فلسفه‌ي بعثت رسول اكرم(ص) سخن گفته است و از اين طريق دامنه‌ي دين را مشخص ساخته است. در اين بخش به پاره‏اي از اهداف بعثت در كلام علوي اشاره مي‏كنيم:

1. احياي فطرت توحيدي: انسان‌ها در اثر پاره‏اي از حجاب‌ها و موانع فردي و اجتماعي، گرفتار آسيب‏هاي سرشت و فطرت الهي مي‏شوند و از حقيقت الهي فاصله مي‏گيرند. بر اين اساس، حق تعالي، پيامبراني را بر مي‏انگيزاند تا سرشت الهي انسان شكوفا شود. حضرت علي(ع) در اين باره مي‏فرمايد:

«اين شيطان‏ها را فرصتي دل‌خواه بود تا آدميان را از شناخت حق بازدارند و رشته‏ي پيوند بندگي‌شان را با خدا بگسلند. چنين بود كه خداوند، فرستادگانش را در ميان آنان برانگيخت و پيامبران خود را پي در پي به سويشان گسيل داشت تا ميثاق فطرت توحيدي را از آنان مطالبه كنند و نعمت‌هاي از ياد رفته‏ي خداوندي را فرايادشان آرند و با تبليغ توحيدي، احتجاج كنند و عقل‌هاي مدفون را رستاخيزي فراهم آرند و آيه‏هاي دقيق و سنجيده‏اي را در خداشناسي برايشان نمايش گذارند.»[29]

2. درمان دردهاي بيماران: پيامبران، در متون ديني اسلام به عنوان پزشكان روح و درمان كننده‌ي دردهاي قلب‏ها معرفي شدند. به همين دليل، بخشي از دين به بيان آسيب‏شناسي روح و درمان‏شناسي آن اختصاص دارد.

امير سخن در اين باره مي‏فرمايند:

«او پزشكي است كه با ابزار و وسايل درمان در پي بيماران مي‏گردد. مرهم‏هايش را با ضوابطي خدشه‏ناپذير آماده ساخته، داغ و درفش‌هايش را به كمال گداخته است، تا آن‏ها را بر حسب نياز براي درمان قلب‏هاي كور، گوش‏هاي كر و زبان‏هاي لال به كار گيرد. با داروهاي كارآمدش، جايگاه‏هاي از خودبيگاني و پايگاه‏هاي سردرگمي را جست‌وجوگر است كه مردمش از پرتو هر حكمت محروم‏اند و از درخشش چخماق هر دانش بي‏نصيب. پس چهارپايان چراگاهان و سنگ‏هاي سخت كوهساران را ماننده‏اند.»[30]

3. نجات دهنده‌ي تاريكي‏ها و اطاعت‏پذيري شيطان: دشمن آدميان در عرصه‌ي دنيا، شيطان است كه منشأ ورود انسان‏ها به تاريكي‏ها و انحراف‏ها مي‏شود. بخش مهمي از دين بستگي به وظيفه و هدف اساسي يعني نجات انسان‌ها از انحراف‏ها دارد. حضرت علي(ع) در اين باره مي‏فرمايد:

«پس خداوند، محمد را ـ كه درود خداوند بر او و خاندانش باد ـ به حق برانگيخت تا بندگانش را از ظلمات بندگي بت‏ها به روشنايي بندگي خويش و از اطاعت شيطان به اطاعت خود درآورد؛ با قرآني كه روشن‏گر و استوارش قرار داد تا بندگانش، از پس دوراني جهالت، پروردگار خويش را باز شناسد و در پي موضع‏گيري‏هاي جهل‏آلود، به وجودش معترف شوند.»[31]

4. آشكار ساختن عيب‏هاي دنيا: دنيا در قاموس اسلام از معاني گوناگوني برخوردار است: گاهي دنيا به معناي غفلت از خدا به كار مي‏رود مولوي سروده است:

ني قماش و نقره و ميزان و زنچيست دنيا از خدا غافل بُدن
امير كلام نيز در حكمت‏هاي گهربار خود، مكرر از مذمت‏هاي چنين دنيايي سخن گفته است و مردم را به لهو و لعب و غرور و فريب و ضرررساني و رها كردن او هشدار داده است.

معناي ديگر دنيا، نعمت‏ها و نقمت‏هاي دنيوي و پديده‏هاي عالم دنيا است كه چنين حقيقتي براي راستان، سراي راستي، براي دنياشناسان، سراي عافيت، براي توشه‏گيران، سراي بي‏نيازي و براي پندپذيران، سراي پند و اندرز است. سجده‏گاه دوستان خدا، جايگاه ورود فرشتگان حق و فرود وحي الهي و سوداسراي اولياي خدا است. آنان در دنيا رحمت به دست آوردند و در آن بهشت را سود بردند. اينك چه كسي مي‏تواند دنيا را نكوهش كند؟![32]

اين معناي از دنيا با دين‌داري تعارضي ندارد و به تعبير حضرت علي(ع)، اين نشدني است كه مردم به سبب سامان بخشيدن به دنياشان، چيزي از امور ديني را وانهند و خدا دري زيان‌بارتر از آن چه در مقام رفع آن بوده‏اند، بر آنان بگشايد. هر آن كه براي دينش بكوشد، خداوند امر دنيايش را بسنده باشد.[33]

آخرين معناي دنيا عبارت است از نيازها و پرسش‏هاي دنيوي. دين به پاره‏اي از نيازهاي دنيوي پرداخته و تنها به آخرت و مسائل اعتقادي اختصاص ندارد.

آن‌چه در اين جا به عنوان فلسفه‌ي بعثت پيامبران بيان مي‏گردد، عبارت است از غفلت‏ها و عيب‏ها و كاستي‏هايي كه در دنيا وجود دارد و پيامبران، چهره از آن بر مي‏افكنند و آن ضعف‏ها را بر انسان‏ها آشكار مي‏سازند؛ ضعف‏هايي كه از طريق عقل بشري تحصيل‏پذير نيستند و اگر كشف‏پذير باشند، جبران‏پذير نيستند. حضرت علي(ع) در اين باره مي‏فرمايد:

همو است كه خلق خويش را در دنيا جاي داد و رسولان خويش را به سوي آدميان و پريان برانگيخت تا پرده از چهره‏ي دنيا برافكنند و از آسيب‏هايش هشدارشان دهند؛ بر ايشان مثل‌ها آرند، چشم‌هاشان را بر عيب‏هاي دنيا بگشايند و سرانجام با هر چه مايه‏ي عبرت تواند بود، از دگرگوني تندرستي و بيماري، حلال و حرام، بهشت و دوزخ و كرامت و پستي، كه خداوند براي فرمان‌بران و عاصيان آماده كرده است، بر آنان هجوم آورند.»[34]

5. ارايه‌ي بيم و اميد از كيفر امت‏هاي گذشته: حضرت علي(ع) در اين باره مي‏فرمايد:  «خداوند او حضرت محمد(ص) را با آييني پرآوازه، درفشي شناخته، كتابي نگاشته، فروغي درخشان، شعاعي تابان و فرماني قاطع و بران، رسالت داد تا با حقايقي روشن‌گر، برهان آورد و با آياتي اعجازآميز هشدار دهد و شبهه‏ها را بزدايد و با تكيه بر كيفر امت‏هاي گذشته، مردم را بيم دهد و اميد ببخشد.»[35]

6. نجات مردم از حيرت و جاهليت: انسان‏ها در هر دوران، گرفتار حيرت‏ها و جهالت‏هايند. در عصر گذشته با حيرت و جهالت سنتي و در عصر حاضر، با حيرت و جهالت مدرن روبه‌رو است. به تعبير امير كلام، به هنگامي كه مردم در وادي حيرت و سرگرداني، راه به جايي نمي‏بردند و در امواج فتنه‏ها و بحران‏ها دست و پا مي‏زدند، و هوس‌ها و احساسات بر خردشان چيرگي يافته بود و كبريا و خود بزرگ‌بيني، لغزش‏هاي پياپي را تحميلشان مي‏كرد و جاهليت جهل آكنده، خالي و پوك و بي‏وزنشان كرده بود و حيرت‌زدگاني بي‏ثبات در سياست و گرفتار جهل مطلق بودند، او، كه درود خدا بر او بر خاندانش باد، از سوي خداوند برانگيخته شد و با دل‌سوزي تمام ره‌نمودشان داد و بر خطي روشن به پيششان برد و به پند و حكمت فرا خواندشان.[36]

7. ايجاد هم‌بستگي و رفع اختلاف‌ها: خداوند به وسيله‏ي آن حضرت، شكاف‏هاي ناشي از اختلاف را پر كرد و ميان خويشاوندان همبستگي و الفت به وجود آورد؛ آن هم در پي شعله‏هاي عداوتي كه در سينه‏ها افروخته شده بود و كينه‏هاي نهفته‏اي كه هر يك از آن‏ها در دل‏ها جرقه‏اي مي‏زد.[37]

8. حضرت علي(ع) در خطبه‏هاي ديگر نهج‏البلاغه، به موارد ديگري از فلسفه‌ي بعثت اشاره كرده است. از جمله مي‏فرمايد:

 گشاينده‌ي گره‏هاي پيچيده، آشكار كننده‌ي حق بر اساس حق، دفع كننده‌ي جوش و خروش باطل، درهم كوبنده‌ي شوكت گم‌راهان، منتشر كننده‌ي انوار الهي، روشن كننده‌ي راه حق، هدايت كننده‌ي دل‌ها، ابلاغ كننده‌ي احكام نوراني اسلام، امين خداوند بر حقايق و اسرار[38]، اجراي فرمان خداوند، اتمام حجت بر مردم، بيم دادن مردم از زشتي‌ها[39] پيشواي پرهيزكاران، روشني‏بخش چشم هدايت شدگان،[40] نجات مردم از پرستش بت‌ها، عبادت و پرستش خداي يگانه، بازداشتن مردم از اطاعت شيطان و اطاعت و پيروي از خداوند، دعوت مردم به وسيله‌ي قرآن، معرفي و شناساندن خداوند به مردم، اقرار كردن به وجود خدا بعد از انكار، اثبات كردن وجود خداوند،[41] به سرمنزل نهايي رساندن احكام و انذار و بشارت الهي،[42] برداشتن جهل و ناداني، برحذر داشتن مردم از زيان‌كاري، پند دهنده‌ي مردم، آگاه كردن مردم به عيوب دنيا، طرح راه‌هاي عبرت‏آموزي، تندرستي‌ها و بيماري‏ها، تبيين حلال و حرام، شناساندن راه‌هاي بهشت و جهنم و راه‌هاي بزرگواري و خواري،[43] از بين بردن بهانه‏ها با ارايه‌ي دلايل روشن و آشكار.[44]

 نتيجه اين كه، از طريق فلسفه‌ي بعثت پيامبران در كلام علوي، قلمرو دين از يك زاويه مشخص شد و آن اين كه دين تنها به آخرت نظر ندارد و عيب‏ها و نقص‏هاي دنيا را نيز بازگو مي‏كند. آسيب‏شناسي و درمان‏شناسي روح آدمي در دنيا و حيات اجتماعي را نشان مي‏دهد و حيرت و جاهليت و بيم و اختلاف را از مردم مي‏زدايد و همبستگي، نجات، احيا و معرفت را به ارمغان مي‏آورد. گفتني است كه هدف اصلي دين، سعادت اخروي است. فلسفه‌ي اصلي بعثت پيامبران نيز نجات و رستگاري اخروي انسان‌ها است ولي از طريق سعادت دنيوي اين امر تحقق مي‏يابد بر اين اساس، فلسفه‌ي بعثت پيامبران به اين حوزه مهم يعني نيازهاي دنيوي نيز نظر داشته است.

 قلمروشناسي دين از طريق كاركردهاي دين

 حضرت علي(ع) در فرمايش‏ها و توصيه‏هاي گهربارش به خدمات و ثمرات دين نيز اشاره مي‏كند و از اين طريق، كاركردهاي دين را معرفي مي‏نمايد. شايان ذكر است كه روش كاركردي با روش كاركردگرايانه يا پراگماتيستي تفاوت دارد. در پيش‌فرض كاركردگرايانه، صدق به معناي منفعت‌گرايي و فايده‌گرايي، نه به معناي مطابقت با واقع، به كار رفته است. به همين دليل، فيلسوفاني كه به غير شناختاري بودن زبان ديني گرايش داشته‏اند، به كاركردهاي دين، با نگرش كاركرد گرايانه،  نگريسته‏اند. اميرمؤمنان در خطبه‏ها، نامه‏ها و حكمت‏هاي ارزش‌مند و پرمغز و وزين خود به كاركردهاي دين اشاره نموده است؛ ليكن روش كاركردگرايانه را نپذيرفته است؛ يعني شناختاري بودن گزاره‏هاي ديني و مطابقت آن‏ها با واقع و نفس‏الامر را پذيرفته آن‌گاه به آثار و پي‌آمدهاي مثبت آن‏ها نيز پرداخته است. اين نگرش، از نظر روان‏شناختي و جامعه‏شناختي بسيار راه‌گشا و كارآمد است. در آغاز بيان كاركردهاي دين در سنت علوي به اين نكته اشاره شد كه كاركردهاي دين از يك جهت به كاركردهاي دنيايي و اخروي و از جهت ديگر، به كاركردهاي فردي و اجتماعي منشعب مي‏شوند. وقتي سخن از كاركردهاي دنيا به ميان مي‏آيد، مراد از دنيا، معناي غفلت از خدا نيست؛ بلكه نيازهاي دنيوي است كه دين و آموزه‏هاي ديني بدان پرداخته و آن را مقدمه‌ي آخرت شمرده است.

 امير كلام در اين باره مي‏فرمايد: با اين خانه‌ي وسيع در دنيا چه مي‏كني؟ در حالي كه در آخرت به آن نيازمندتري. آري اگر بخواهي، مي‏تواني با همين خانه به آخرت برسي. در اين خانه‏ي وسيع، مهمانان را پذيرايي كني به خويشاوندان با نيكوكاري بپيوندي و حقوقي كه برگردن تو است، به صاحبان حق برساني. پس آن‌گاه تو با همين خانه‌ي وسيع، به آخرت نيز مي‏تواني پرداخت... تو مي‏پنداري كه خداوند نعمت‏هاي پاكيزه‏اش را حلال كرده اما دوست ندارد تو از آن‏ها استفاده  كني؟ تو در برابر خدا كوچك‌تر از آني كه اين گونه با تو رفتار كند.[45] اينك به پاره‏اي از كاركردهاي دين در سنت و سيره و كلام علوي اشاره مي‏كنيم:

1. معرفت خدا: يكي از خدمات دين به بشريت اين است كه خداوند متعال را به او معرفي مي‏كند و شناخت صحيح و دقيقي به او عطا مي‏كند و از انحراف‏ها و اعوجاج‏ها مي‏رهاند. همان‌گونه كه حضرت علي(ع) مي‏فرمايد: آغاز و بنياد دين، شناخت خدا است و كمال اين شناخت، باورداشت هستي او و اوج اين باور، توحيد، و اوج توحيد، اخلاص و اوج اخلاص، زدودن صفت‏ها از او است.[46]

2. ايجاد هم‌بستگي و رفع اختلاف‏ها: شكاف‏ها و اختلاف‏هايي كه ميان خويشان پديد مي‏آيد، به كمك دين به هم‌بستگي و الفت بدل مي‏شود و شعله‏هاي عداوت خاموش مي‏گردد.[47] البته اين كاركرد به عنوان فلسفه‌ي بعثت پيامبران نيز بيان گرديد.

3. حيرت زدايي: آدميان در طول حيات فكري، گرفتار شك و ترديد و نسبي‏گرايي و حيرت مي‏شوند. يكي از كاركردهاي دين آن است كه انسان‏ها در حوزه‌ي خردگريزي، حيرت‏زدايي مي‏شوند و معرفت كامل را عطا مي‏كنند. حيرت‏زدايي به دنبالش زوال فتنه‏ها، هوا و هوس‏ها، تكبرها و ساير لغزش‏ها و جهالت‏ها را به هم‌راه دارد.[48]

4. پشتيباني عقل در حوزه‌ي ناتواني: عقل آدمي از ارزش معرفت شناختي والايي برخوردار است؛ به همين دليل، شريعت به بهره گرفتن از آن توصيه فرموده است؛ ليكن در درك پاره‏اي از حقايق ناتوان است. براي نمونه، شناخت چهره‌ي حقيقي دنيا، شيطان‏شناسي، بيان احكام الهي و مانند اين‏ها از حوزه‌ي درك آدمي به دور است. امير كلام در سرتاسر نهج‏البلاغه از اين ابهام‏ها پرده برداشته، آدميان را از آن حقايق آشكار ساخته است.

5. كاركردهاي دين از طريق كاركرد احكام شرعي: تمام اوامر و نواهي الهي از حكمت معيني برخوردارند؛ زيرا احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي‏اند. حضرت علي(ع) پاره‏اي از كاركردها و حكمت‏هاي احكام شرعي، كه در واقع، كاركردهاي دين هم به شمار مي‏روند، را بيان فرموده است؛ براي نمونه، مي‏فرمايد: خداوند براي پاك‏سازي از شرك، ايمان را رقم زد و براي وارستن از كبر، نماز را؛ براي رويش روزي، زكات را و براي آزمايش اخلاص مردمان، روزه را، براي تقويت دين، حج را و براي عزت اسلام، جهاد را واجب شمرد.[49] حضرت در جاي ديگري جهاد با دشمن را مايه‌ي برپا داشتن ستون دين معرفي مي‏كند[50] و نيز فرموده است كه خداوند امر به معروف را براي اصلاح توده‏هايي ناآگاه و نهي از منكر را براي بازداشتن بي‏خردان از زشتي‏ها، صله‌ي رحم را براي فراواني خويشاوندان و قصاص را براي پاسداري از خون‏ها و اجراي حدود را براي بزرگ‌داشت محرمات الهي و ترك مي‌گساري را براي سلامت عقل و دوري از دزدي را براي تحقق عفت و ترك زنا را براي سلامت نسل آدمي و ترك لواط را براي فزوني فرزندان و گواهي دادن را براي به دست آوردن حقوق انكار شده و ترك دروغ را براي حرمت نگه‌داشتن راستي و سلام كردن را براي امنيت از ترس‌ها و امامت را براي سازمان يافتن امور امت و فرمان‌برداري از امام را براي بزرگ‌داشت مقام رهبري، واجب كرد.[51]

6. كاركرد دين در حوزه‌ي اخلاق: ياد خدا و آخرت، در كنترل رفتار انسان‏ها بسيار مؤثر است. امير كلام در نامه‌ي 53 خطاب به مالك اشتر مي‏فرمايد: «به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي‏دهم و بايد اطاعت شود؛ كه اين گونه خود بزرگ‏بيني دل را فاسد و دين را پژمرده و موجب زوال نعمت‏ها است. و اگر با مقام و قدرتي كه داري، دچار تكبّر يا خود بزرگ‏بيني شدي به بزرگي حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر، كه تو را از آن سركشي نجات مي‏دهد و تندروي تو را فرو مي‏نشاند و عقل و انديشه‏ات را به جايگاه اصلي باز مي‏گرداند.»

7. كاركرد دين از طريق كاركرد ايمان: ايمان به خدا، در زندگي آدمي، آثار و نتايج مثبت فراوان دارد؛ از جمله مي‏توان به مبارزه‏ي با حزن و اندوه، يافتن اميد، آرامش دروني اشاره كرد. امام علي(ع) مي‏فرمايد: «بي‏گمان تو، نه مي‏تواني بر اجل خويش پيش گيري و نه پيش از آن چه سهم مقدّر توست، از روزي بهره‏مند مي‏شوي. اين حقيقت را بشناس كه روزگار را دو روز متفاوت است: روزي بر تو و روزي با تو. و نيز بدان كه دنيا سرايي است كه دست به دست مي‏گردد. آن چه به سود باشد، به رغم ضعفت، به سراغت خواهد آمد و در مورد آن چه به زيانت باشد نيز، نيروي دفاع و بازداري‌ات نتواند بود»[52]. و نيز مي‏فرمايد:

«دين قوي‏ترين تكيه‏گاه است؛[53] دين شادماني است؛[54] دين انسان را حافظ و نگهبان است»[55].

تعيين قلمرو دين از طريق شناخت ويژگي‏هاي قرآن و سنت

يكي ديگر از راه‌هايي كه حضرت علي(ع) در تعيين قلمرو دين از آن بهره مي‏برد، طريق بيان و معرفي ويژگي‏هاي قرآن و سنت است كه در خطبه‏ها، نامه‏ها و حكمت‏هاي خويش بدان پرداخته است. وي ضمن بيان صداقت و پنددهندگي قرآن، هدف آن را هدايت‌گري انسان‏ها معرفي مي‏كند و انسان‏ها را در اين عرصه، نيازمند به قرآن توصيف مي‏كند. سپس در ويژگي‏هاي آن مي‏فرمايد: «درمان خود را از قرآن بخواهيد و در سختي‏ها از قرآن ياري بطلبيد كه در قرآن، درمان بزرگ‏ترين بيماري‏ها يعني كفر و نفاق و سركشي و گم‌راهي است. پس به وسيله‌ي قرآن خواسته‏هاي خود را از خدا بخواهيد و با دوستي قرآن به خدا روي آوريد، و به وسيله‌ي قرآن از خلق خدا چيزي نخواهيد؛ زيرا وسيله‏اي براي تقرّب بندگان به خدا، بهتر از قرآن وجود ندارد. آگاه باشيد كه شفاعت قرآن پذيرفته شده و سخنش تصديق مي‏گردد، آن كس كه در قيامت، قرآن شفاعتش كند، بخشوده مي‏شود و آن كس كه قرآن از او شكايت كند محكوم است.»[56]

«همانا خداوند سبحان، كسي را به چيزي چون قرآن پند نداده است. كه قرآن ريسمان استوار خدا، و وسيله‌ي ايمني بخش است. در قرآن بهار دل، و چشمه‏هاي دانش است. براي قلب جلايي جز قرآن نتوان يافت؛ به‌خصوص در جامعه‏اي كه بيداردلان در گذشته و غافلان و تغافل كنندگان حضور دارند.»[57]

بنابراين، عرصه‏هاي حضور قرآن عبارتند از: بيدار كردن و جلاي قلب؛ هدايت‌گري نسبت به انسان‏ها؛ درمان دردها به ويژه بيماري‏هاي قلبي؛ تقرب به خدا.

حضرت علي(ع) در خطبه‌ي ديگري، از كمال دين خبر مي‏دهد و آن را به كمال قرآن مستند مي‏سازد و مي‏فرمايد. «آيا خداي سبحان، دينِ ناقصي فرستاده و در تكميل آن از آن‏ها استمداد كرده است؟ آيا آن‏ها شركاي خدايند كه هر چه مي‏خواهند در احكام دين بگويند و خدا رضايت دهد؟ آيا خداي سبحان، دين كاملي فرستاد و پس پيامبر(ص) در ابلاغ آن كوتاهي ورزيد؟ در حالي كه خداي سبحان مي‏فرمايد: «ما در قرآن چيزي را فروگذار نكرديم» و فرمود: «در قرآن بيان هر چيزي است» و يادآور شويم كه: بعض قرآن گواهِ بعضي ديگر است و اختلافي در آن نيست. پس خداي سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير خدا نازل مي‏شد اختلافات زيادي در آن مي‏يافتند.« همانا قرآن داراي ظاهري زيبا و باطني ژرف و ناپيدا است، مطالب شگفت‏آور آن تمام نمي‏شود، و اسرار نهفته آن پايان نمي‏پذيرد، و تاريكي‏ها بدون قرآن برطرف نخواهد شد.»[58] امير كلام در خطبه‌ي ديگري، مردم را به آموختن قرآن و نيك فهميدن آن توصيه مي‏كند و آن را شفا دهنده‌ي سينه‏هاي بيمار معرفي مي‏كند.[59]

 در خطبه‌اي ديگر، از معارف قرآن خبر مي‏دهد و علم آينده و حديث روزگاران گذشته و شفا دهندگي دردها و سامان‏دهي و نظم انسان‏ها را به قرآن نسبت مي‏دهد.[60] حضرت، كمال ديني را به كمال قرآن معرفي مي‏كند كه پيامبر نيز آن را به طور كامل تبليغ فرمود.[61]

 فرمايشات حضرت علي در باب كمال دين و كمال قرآن ظهور در اين دارد كه دين و قرآن در امر هدايت‌گري انسان‏ها كمال دارد و دامنه‌ي آن در اين عرصه نيز حداكثري است و با وجود اين، در حكمت‏هاي خويش به مردم توصيه مي‏كند كه حكمت را از هر كس مي‏خواهيد، بگيريد.[62] يا در خطبه‏ها و كلماتش به بهره‏گيري از عقل و تجربه توصيه مي‏كند. تا اين جا در باب گستره‌ي دين از طريق تبيين دامنه‌ي قرآن بهره گرفتيم. از راه تبيين حوزه‌ي سنت نيز مي‏توان در باره‌ي قلمرو دين سخن گفت. از مجموعه‌ي فرمايشات اميرالمؤمنين، قلمرو حداكثري در سنت علوي استفاده مي‏شود؛ زيرا پيشوايان دين در اثر ارتباط با حق تعالي از علم لدني بهره‏مندند.

 حضرت در سخن‌راني‏هاي عمومي ندا سر مي‏داد كه ‌«سلوني قبل ان تفقدوني»[63]؛ پيش از آن كه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد. مجموع اين گونه احاديث و نيز ره‌نمودهاي علمي، فلسفي و عرفاني پيشوايان اسلام و علم لدني آن‏ها بر اين حقيقت دلالت دارد كه تمام علوم و معارف گذشته و حال و آينده در اختيار پيامبر و ائمه‌ي اطهار(ع) بوده است و بدين معنا قلمرو دين اسلام و قلمرو معارف و علوم در منابع دين اسلام نامحدود و نامتناهي است. هر چند همه‌ي اين حقايق به دست ما نرسيده باشد و يا اين كه به دلايلي بيان نشده باشد. امام علي(ع) از هم‌راهي خود با پيامبر خبر مي‏دهد و مي‏فرمايند: «من هنگامي كه وحي بر پيامبر(ص) فرود مي‏آمد، ناله‌ي شيطان را شنيدم. گفتم اي رسول خدا، اين ناله‌ي كيست؟ گفت: شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديد و فرمود: «علي، تو آن چه را من مي‏شنوم، مي‏شنوي و آن چه را كه من مي‏بينم، مي‏بيني؛ جز اين كه تو پيامبر نيستي، بلكه وزير من بوده،  به راه خير مي‏روي.»[64]

و نيز فرمود: اي مردم پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد. از راه‌هاي آسمان‏ها سؤال كنيد كه من نسبت به آن‏ها از راه‌هاي زمين آگاه‌ترم[65] و هم‌چنين اخبار غيبي فراواني از ائمه گزارش شده است كه بر مدعاي ما تأكيد دارد. از جمله، امام علي(ع) در سر راه خود به سوي صفين به سرزمين كربلا رسيد و ندا سر داد كه آه اي زمين كربلا، هر آينه مرداني از تو در روز قيامت محشور مي‏گردند كه بدون حساب‌رسي وارد بهشت مي‏شوند».[66] به كميل فرمود: اي كميل، اين جا علم فراواني است (به سينه‏اش اشاره كرد) اگر حاملان و آموزندگاني مي‏يافتم، به آن‏ها عطا مي‏كردم».[67]

امام از انتقام گرفتن مختار، خيانت عمرسعد، شهادت خويش، شهادت امام رضا، سرانجام بني اميه و خوارج، خبر داده است.

مطالب دقيقي در باب حديث‏شناسي،[68] انسان‏شناسي،[69] شگفتي‏هاي آفرينش،[70] مردم‏شناسي،[71] علم رياضي،[72] صرف و نحو،[73] مسايل تربيتي،[74] فقه و حقوق و قضا و رفتارشناسي[75] نيز از امام گزارش شده است. خلاصه‌ي سخن آن كه گرچه دايره علم پيشوايان دين از دايره‌ي سنت وسيع‌تر است ولي با توجّه به علم لدني آن‏ها مي‏توان از دخالت دين در عرصه‏هاي اجتماعي دنيوي و اخروي، فردي و اجتماعي سخن گفت. هر چند بسياري از معلومات پيشوايان دين، به دلايلي بيان نشده و يا در اختيار ما قرار نگرفته است. به اميد آن كه تمام حقايق را از زبان مبارك امام عصر(عج) بشنويم.

قلمرو دين در عرصه‌ي اقتصاد

اقتصاد در لغت به معناي ميانه‏روي و پرهيز از افراط و تفريط در هر فعاليتي است و در اصطلاح از تعاريف گوناگوني برخوردار است. ارسطو، علم اقتصاد را علم تدبير منزل و يكي از انواع حكمت عملي معرفي كرده و آدام اسميت، علم بررسي ماهيت و علل ثروت ملل را پذيرفته است. و برخي، اقتصاد را علم بررسي روش‌هاي تخصيص منابع و عوامل محدود (زمين، كار، سرمايه) جهت توليد منابع و محصولات به منظور ارضاي نيازمندي‏ها و ترتيب توزيع و مصرف آن‏ها دانسته‏اند. حق مطلب آن است كه مباحث اقتصاد به دو بخش علم اقتصاد يا اقتصاد توصيفي و مكتب اقتصاد يا اقتصاد توصيه‏اي تقسيم مي‏شوند.[76] گستره‌ي دين در عرصه‌ي اقتصاد از منظر سنت علوي، به‌طور عمده به مكتب اقتصاد و بايد و نبايدهاي اقتصادي و مسائل حقوقي و ارزشي اقتصاد، مانند تقسيم ثروت‌هاي عمومي، محدوديت‏هاي مالكيت خصوصي، حدود اقتدار دولت در زندگي اقتصادي، سياست‏ها و اهداف اقتصادي اختصاص دارد و در موارد اندكي به بيان روابط اقتصادي بين پديده‏ها اشاره شده است؛ زيرا روابط دائماً در حال سيلان و تغيير است و بايد در هر جامعه و عصري به كشف اختصاص آن اقدام نمود. و اينك به پاره‏اي از بخش‏هاي اقتصاد توصيه‏اي در سنت علوي اشاره مي‏كنيم.

1. سياست‏ها و اهداف ايجابي اقتصادي در سنت علوي

الف. توجّه به آباداني و عمران و بالندگي كسب و تجارت: حضرت علي(ع) در اين باره به مالك مي‏فرمايد: «بايد تلاش تو در آباداني زمين بيش‏تر از جمع‏آوري خراج باشد كه خراج جز با آباداني فراهم نمي‏گردد و آن كس كه بخواهد، خراج را بدون آباداني مزارع به دست آورد، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود و حكومتش جز اندك مدتي دوام نياورد».[77]

ب. عدالت ورزي: عدالت يكي از اصول و اركان مهم نظام‏هاي حكومتي است كه بدون شك بقاي آن‏ها بدان بستگي دارد. امام علي(ع) نيز از اهميت اين عنصر هشدار مي‏دهد و عدالت و مهرباني با رعيت و مردم را مايه‌ي خشنودي و اطمينان آن‏ها نسبت به حكومت معرفي مي‏كند.[78]

ج. حق‏گرايي: «حق را مال هر كس كه باشد، نزديك يا دور، بپرداز و در اين كار شكيبا باش و اين شكيبايي را به حساب خدا بگذار؛ گرچه اجراي حق، مشكلاتي براي نزديكانت فراهم آورد؛ تحمّل سنگيني آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز».[79]

د. امنيت اقتصادي: عامل مهم رونق و شكوفايي اقتصادي، شيوه‌ي برخورد دولت با تجّار و توليد كنندگان و كارگران و برنامه‌ريزي در جهت امنيّت اقتصادي است. اميرمؤمنان براي ايجاد امنيت اقتصادي، توصيه‏هاي ذيل را ارايه مي‏كند: «هرگز كسي را از نيازمندي او باز نداريد و از خواسته‏هاي مشروعش محروم نسازيد و براي گرفتن ماليات از مردم، لباس‏هاي تابستاني يا زمستاني و مركب‏سواري و برده‌ي كاري او را نفروشيد و براي گرفتن درهمي، كسي را با تازيانه نزنيد و دست اندازي به مال كسي (نمازگزار باشد يا غير مسلماني كه در پناه اسلام است) نكنيد؛ جز اسب يا اسلحه‏اي كه براي تجاوز به مسلمان‌ها به كار گرفته مي‏شود.»[80] «با ترس از خدايي كه يكتاست و هم‌تايي ندارد حركت كن. در سر راه، هيچ مسلماني را نترسان يا با زور از زمين او نگذر و افزون‏تر از حقوق الهي از او مگير. هر گاه به آبادي رسيدي، در كنار آب فرود آي و وارد خانه‌ي كسي مشو. سپس با آرامش و وقار به سوي آنان حركت كن تا در ميانشان قرارگيري. به آن‌ها سلام كن و در سلام و تعارف و مهرباني كوتاهي نكن.»[81]

هـ . ضرورت برنامه‏ريزي: «مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم كند. زماني براي نيايش و عبادت پروردگار و زماني براي تأمين هزينه‌ي زندگي و زماني براي واداشتن نفس به لذت‏هايي كه حلال و زيباست. خردمند را نشايد جز آن كه در پي سه چيز حركت كند: كسب حلال براي تأمين زندگي يا گام نهادن در راه آخرت يا به دست آوردن لذت‏هاي حلالي.»[82]

2. سياست‌ها و اهداف سلبي اقتصادي در سنت علوي

الف. گرفتن ماليات سنگين از مردم: امام در اين باره مي‏فرمايد: «اگر مردم شكايت كردند از سنگيني ماليات يا آفت‏زدگي يا خشك شدن آب چشمه‏ها يا كمي باران يا خراب شدن زمين در سيلاب‏ها يا خشك‌سالي، در گرفتن ماليات به ميزاني تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد و هرگز تخفيف دادن در خراج، تو را نگران نسازد.»[83]

ب.  رانت‏خواري: «همانا زمام‌داران را خواص و نزديكاني است كه خودخواه و چپاول‌گرند و در معاملات انصاف ندارند، ريشه‌ي ستم‌كاري‌شان را با بريدن اسباب آن بخشگان و به هيچ‌كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مكن و به‌گونه‏اي با آنان رفتار كن كه قراردادي به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رسانند؛ مانند آبياري مزارع يا زراعت مشترك كه هزينه‏هاي آن را بر ديگران تحميل كنند؛ در آن صورت سودش براي آنان و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براي تو است».[84]

3. ارزش‌هاي اقتصادي

الف. رعايت حقوق محرومان: «سپس خدا را، خدا را، در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه كه هيچ چاره‏اي ندارد. از زمين‏گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين طبقه‌ي محروم گروهي خويشتن‏داري نموده و گروهي به گدايي دست نياز بر مي‏دارند؛ پس براي خدا پاسدار حقي باش كه خداوند براي اين طبقه معين فرموده است. بخشي از بيت‏المال و بخشي از غله‏هاي زمين‌هاي غنيمتي اسلام را در هر شهري به طبقات پايين اختصاص ده».[85]

ب.  تقويت بازرگاني و تجارت: شكوفايي اقتصادي يك جامعه و پيش‌رفت و توسعه‌ي آن، به رشد تجارت و تقويت بازرگانان صالح آن جامعه بستگي دارد. بر اين اساس، امير كلام(ع)، مالك اشتر را به بازرگانان و صاحبان صنايع سفارش مي‏كند و آن‌ها را منابع اصلي منفعت و پديدآورندگان وسايل زندگي و آسايش معرفي مي‏كند و البته بر كنترل بازرگانان تنگ نظر، بدمعامله، بخيل و محتكر سفارش مي‏نمايد.[86] در دعائم الاسلام، از امير المؤمنين(ع) روايت شده است كه آن حضرت در حالي كه تازيانه‏اي به دست مي‏گرفت در بازارها به راه مي‏افتاد و كم‏فروشان و متقلبان را تنبيه مي‏كرد. و به اصبغ بن نباته كه به امام عرض كرد اجازه بدهيد من به جاي شما چنين كاري را انجام دهم فرمود: پيامبر بر مركب سوار مي‏شد و به بازار گوشت‏فروشان و خرمافروشان و تاجران مي‏رفت و آن‌ها را نصيحت مي‏كرد.[87] سيره‌ي حضرت علي(ع) نيز بر اين روش پيامبر مبتني بود.[88]

ج. پرهيز از مخلوط كردن جنس خوب و بد[89]

د. پرهيز از قسم خوردن در معاملات[90]

هـ . تشويق به كشاورزي[91]

و. توجه به نيازمندي‏هاي يتيمان[92]

ز. توصيه به تلاش در توليد و كار و سازندگي[93]

ح. توصيه‏هاي مالياتي به مأموران دارايي[94]

4. وظايف متوليان امور اقتصادي

 آن‌چه از سنت علوي و روايات و سيره‌ي امير مؤمنان به‌دست مي‏آيد، اين است كه حاكمان و زمام‌داران امور اقتصادي، وظايفي بر عهده دارند كه بايد با همّت خويش، آن‌ها را به انجام برسانند. آن وظايف عبارتند از:

 مقابله با تجاوز به حريم بازار و حفظ امنيت آن؛ جلوگيري از احتكار، مراقبت و نظارت بر قيمت‏ها و دقيق بودن ترازوها، حل مشكلات بازار، نظارت بر ذبح حيوانات، ايجاد امنيت در راه‌هاي تجاري، جلوگيري از معامله‌ي اشيا ممنوع و حرام، منع داد و ستد در مكان‏هاي غير مجاز و سدّ معبر و نظارت بر رفتار متوليان بازار[95]، نظارت بر امور مالي كارگزاران، تقسيم مساوي بيت‏المال، برخورد با سوء استفاده‏ها، ضرورت ساده‏زيستي حاكمان[96] برخورد با سوء استفاده‏ها[97].

قلمرو دين در عرصه‌ي سياست

نظريه‏پردازان، در مورد سياست، تعاريف گوناگوني از سنخ توصيفي يا تجويزي و يا مختلط ارايه نموده‏اند و براي آن، شاخه‏ها و زيربخش‏هايي را بيان كرده‏اند. از جمله مي‏توان به علم سياست، فلسفه‌ي سياسي، كلام سياسي، فقه و حقوق سياسي، نظام سياسي، نظريه‌ي سياسي، انديشه‌ي سياسي و جامعه‏شناسي سياسي اشاره كرد. علم سياست، دانشي است كه پديده‏ها و روندهاي سياسي موجود و سازمان‏ها و گروه‏هاي جوياي قدرت و روابط شهروندان و گروه‏هاي گوناگون با دولت و روابط دولت با ديگر دولت‏ها و سازمان‏هاي بين‏المللي را مطالعه مي‏كند.[98] فلسفه‌ي سياسي، تفكر منتظم درباره‏ي غرض و غايت حكومت و يا تنقيح مناط و تحليل مفاهيم سياسي است كه به صورت انتزاعي ارايه مي‏گردد.[99] حال اگر پرسش‏هاي مربوط به فلسفه‌ي سياسي كه با روش انتزاعي و عقلي پاسخ داده شود، از طريق وحي الهي و متون ديني پاسخ داده شود، كلام سياسي تحقق مي‏يابد. و فقه و حقوق سياسي، مجموعه مباحث حقوقي و فقهي كه به رفتار سياسي دولت‏ها و مردم ارتباط پيدا مي‏كنند مانند حقوق اساسي و حقوق بين‏المللي. نظام سياسي، عبارت است از مجموعه‌ي نظريه‏ها و آراء هم‌آهنگ به شكل يك سيستم كه خطوط اصلي ارزش‏هاي مورد نظر مكتب در زمينه‌ي مباحث سياسي مثل فرد، دولت و عدالت را بيان مي‏كند.

جامعه‏شناسي سياسي، دانشي است كه به بررسي محيط اجتماعي سياسي مي‏پردازد و تأثيرات جامعه، به طور كلي اعم از حوزه‌ي روابط توليدي و اقتصادي، لايه‏بندي‏هاي اجتماعي و فرهنگ، بر ساخت و فرايند و رفتار سياسي را مورد مطالعه قرار مي‏دهد[100]. نظريه و انديشه‌ي سياسي نيز در گذشته به معناي مجموعه‌ي تفكرات فيلسوفان سياسي هم‌چون افلاطون، ارسطو و... به كار رفته است.

حال كه از چيستي سياست و زير مجموعه‏هاي آن به اختصار سخن گفتيم، بايد توجه داشت كه اولاً وقتي سخن از سياست علوي به ميان مي‏رود، به معناي نفي بهره‏برداري از عقل و تجربه نيست. بي‏شك سياست‌مدار علوي در تصميم‏هاي سياسي بايد از روش‌هاي عقلاني جهت تحقق اهداف سياسي علوي بهره بگيرند؛ ثانياً در سنت علوي كم‌تر به علم سياست به عنوان تفسير  روابط ميان روي‌دادهاي سياسي پرداخته شده است.

قلمرو سياست ديني در كلام علوي حداكثري است؛ ولي نه در علم سياست يا جامعه‏شناسي سياسي، بلكه در حوزه‌ي كلام سياسي و فقه و حقوق سياسي و انديشه‌ي سياسي.

تعليمات علوي در عرصه‌ي سياست، مشتمل بر چيستي سياست و حكومت، ويژگي‏هاي حاكم اسلامي، روش‏هاي سياسي، آزادي و حقوق سياسي مردم، اهداف سياست اسلامي و مانند اين‌ها است.

 گفتني است سياست علوي با نگرشي كه به آدم و عالم دارد و هستي‏شناسي، خداشناسي، انسان‏شناسي و معرفت‏شناسي معيني را ارايه مي‏كند، روي‌كرد جديدي به  مسائل سياسي به ما عطا مي‏كند و مطالب مهمّي به عرصه‌ي سياست مي‏افزايد.

و اينك به پاره‏اي از آموزه‏هاي امير كلام در باب مسائل سياسي اشاره مي‏كنيم:

1. نگرش امام به سياست‌مداري و حكومتداري: «سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود و ياران، حجت را بر من تمام نمي‏كردند، و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم‏بارگي ستم‌گران و گرسنگي مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رها مي‏نمودم، و آخر خلافت را به كاسه‌ي اوّل آن سيراب مي‏كردم. آن‌گاه مي‏ديديد كه دنياي شما نزد من از آب بيني گوسفندي بي‏ارزش‏تر است».[101] امام(ع) علي‏رغم اين نگرش، از ضرورت حكومت هم سخن مي‏گويد و وجود زمام‌داري نيك يا بد را براي مردم لازم مي‏شمارد[102].

2. ويژگي سياست اسلامي: يكي از ويژگي‌هاي سياست علوي، پيوند ناگسستني ميان ارزش‏هاي اخلاقي و سياست اسلامي است. امام در نامه‌ي 53 خطاب به مالك‏اشتر مي‏فرمايد: «مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني.»

«به مردم نگو به من فرمان دادند و من نيز فرمان مي‏دهم، بايد اطاعت شود، كه اين‏گونه خودبزرگ‏بيني، دل را فاسد و دين را پژمرده و موجب زوال نعمت‏ها است.»

ويژگي ديگر در سياست اسلامي اين است كه حقوق دولت و مردم به صورت طرفيني است؛ يعني هم مردم بر حاكم حق دارند و هم حاكم نسبت به مردم، صاحب حق است و اصولاً اگر حق به سود كسي اجرا شود، ناگزير روزي به زيان او نيز به كار مي‏رود و چون به زيان كسي اجرا شود، روزي به سود او نيز جريان خواهد داشت.

بنابراين حق و تكليف نسبت به يك‌ديگر تضايف و هم‌نشيني دارند و هر صاحب حقي را مكلف و هر مكلفي را صاحب حق مي‏كند و تنها خداوند سبحان است كه صاحب حق و بدون تكليف است و با قدرت و حكمت و عدالتش براي مردم حقوقي فرض كرد و در ميان حقوق الهي، بزرگ‏ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است.

حضرت علي(ع) به همين دليل، اصلاح مردم و زمام‌داران را به يك‌ديگر وابسته مي‏داند[103]. ويژگي ديگر سياست علوي، پرهيز از حيله و نيرنگ است. در اين باب فرمود: «سوگند به خدا، معاويه از من سياست‌مدارتر نيست، اما معاويه حيله‏گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود، من زيرك‌ترين افراد بودم؛ ولي هر نيرنگي گناه و هر گناهي نوعي كفر و انكار است. روز رستاخير در دست هر حيله‏گري پرچمي است كه با آن شناخته مي‏شود. به خدا سوگند من با فريب‌كاري غافل‌گير نمي‏شوم و با سخت‏گيري ناتوان نخواهم شد».[104]

3. ويژگي‏هاي حاكم اسلامي: حضرت علي(ع) در سراسر نهج‏البلاغه و ساير مجامع روايي از مختصات حاكم اسلامي سخن گفته است كه به برخي از آن‌ها اشاره مي‏شود:

الف. ضرورت خودسازي: حضرت در نامه‌ي 53، مالك‏اشتر را به رام‏كردن نفس و كنترل آرزوها و خودسازي توصيه مي‏كند. امام به همه‌ي كارگزاران كشور، سفارش به خودسازي و كنترل هواي نفس مي‏كند تا با خودسازي بتوانند به سياست توحيدي و اسلامي دست يازند. امام در حكمت‏هاي خويش مي‏فرمايد: «كسي كه خود را رهبر مردم ساخته، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد و پيش از آن كه به گفتار تربيت كند، با كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد؛ و ادب كند، سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگري را تعليم دهد و ادب آموزد.»[105]

ب. ضرورت علم و آگاهي حاكم اسلامي[106]

ج. اجراي احكام الهي و زنده نگه‏داشتن سنت پيامبر و جاري ساختن حدود الهي بر مجرمان و رساندن سهم‏هاي بيت‏المال به طبقات مردم.[107]

د. عدالت‏ورزي و هدايت‏سازي و مقابله با بدعت‏هاي اجتماعي.[108]

هـ . پرهيز از خودبزرگ‏بيني و تعصب و تفاخر جاهلي و انكار نعمت‏هاي الهي و استناد كارهاي نادرست به خداوند.[109]

و. بخيل و نادان و ستم‌كار نبودن حاكم: «همانا شما دانستيد كه سزاوار نيست بخيل بر ناموس و جان و غنيمت‏ها و احكام مسلمين، ولايت و رهبري يابد و امامت مسلمين را عهده‏دار شود، تا در اموال آن‌ها حريص گردد. و نادان نيز لياقت رهبري ندارد تا با ناداني خود، مسلمانان را به گم‌راهي كشاند، و ستم‌كار نيز نمي‏تواند رهبر مردم باشد كه با ستم، حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع كند».[110]

حضرت در خطبه‌ي 136 و 131، حفظ نواميس مردم، پاسداري از خون و بيت‏المال، اجراي احكام الهي، پرهيز از بخل و جهل و تعدي به حقوق و حيف و ميل و تبعيض و رشوه‏خواري، عمل به سنت، خداگرايي، اصلاح مردم، دفاع و حمايت از مظلوم، مبارزه با ستم‌گران، اجراي عدالت بر ستم‌گران، حق‏گرايي و قاطعيت را از ويژگي‌هاي سلبي و ايجابي حاكم اسلامي مي‏داند. و نيز در نامه‌ي 10 علل طرد معاويه از حكومت اسلامي را فرو رفتن در زينت‏ها، فريب خوردن از لذت‏ها، اسير و مطيع دنيا شدن، رفاه و شيطان زدگي، عدم لياقت رهبري، منافق و كوردل بودن، پذيرش مكروهانه‌ي دين و دروغ‏گو بودن معرفي مي‏كند. در خطبه‌ي 3 به عدم لياقت ابوبكر براي تصدي خلافت و نفي ويژگي‌هاي حاكم اسلامي در عمر و عدم كاراي او و نيز بي‏لياقتي عثمان اشاره مي‏كند و آفات رهبري را بيان مي‏فرمايد.

4. آزادي سياسي مردم: يكي از عناصر مهم در فلسفه و انديشه‌ي سياسي، مقوله‌ي آزادي سياسي و اجتماعي مردم است كه از سنت علوي مشهود است. براي نمونه حضرت در ماجراي بيعت، مردم را آزاد گذاشت و حتي از كساني چون عبداللَّه بن عمر، محمد بن عمر بن مسلمه، اسامه بن زيد، حسان بن ثابت و سعد بن مالك نيز به زور بيعت نگرفت و يا مردم رقه را جهت پل‏سازي در جنگ صفين مجبور نكرد؛[111] ولي از افشاي ماهيت عالم‏نماها نيز كوتاه نمي‏آمد. ماهيت عمروعاص[112] و معاويه[113] و مغيره[114] و اشعث بن قيس[115] را براي مردم افشا كرد.

هم‌چنين امام، به رغم پذيرش آزادي سياسي مردم، از هدايت منحرفان دست نمي‏شست و با سخن‌راني و موعظه به انحرافات آن‌ها آگاهي مي‏بخشيد. براي نمونه خوارج را به فريب و خدعه‌ي معاويه آگاه كرد و كجي‏ها و شبهات و تأويلات آن‌ها را پاسخ داد.[116]

هم‌چنين در هدايت خليفه‌ي اول و زبير تلاش فراوان نمود.[117] امام به اهانت‏كنندگان و شكست‏خوردگان جنگ از خود عفو و گذشت نشان مي‏داد و اهانت‏هاي خوارج را تحمّل مي‏كرد و با مخالفان خود، برخورد مسالمت‏آميز نشان مي‏داد[118].

قلمرو دين در عرصه‌ي مديريت

 در اين‌كه امام علي(ع) در عرصه‌ي مديريت سخن فرموده است و مديران خود را از روش‏ها، اصول و توصيه‏هاي مديريتي آگاه ساخته است، ترديدي نيست پرسش اصلي در اين مقال اين است كه گستره‌ي حضور سنت علوي در عرصه مديريت چه‌قدر است؟ آيا حضرت به تمام زواياي مديريت يعني رهبري، برنامه‏ريزي، نظارت، كنترل و... پرداخته است؟ قبل از پاسخ به اين پرسش، در باب چيستي مديريت نگارش چند جمله‏اي ضرورت دارد.

 تئوري پردازان مديريت، تعريف‏هاي گوناگوني براي دانش مديريت ارايه نموده‏اند. تعاريفي كه از روي‌كردها و ره‌يافت‏هاي متفاوت حكايت دارند؛ از جمله:

ـ مديريت، عبارت است از انجام عمليات براي حصول به هدف يا هدف‌هاي از پيش تعيين شده از طريق هدايت و تلفيق مساعي افراد.[119]

- مديريت علمي، مجموعه‏ايي از قانون‌ها، دستورها و اصول مشخص شناخته شده است كه پي‌آ‌‌مدهاي شگفتي را به ارمغان مي‏آورد. هدف اصلي مديريت، به دست آوردن بيش‌ترين نيك فرجامي براي كارفرما، هم‌راه با بيش‌ترين نيك فرجامي براي هر يك از كارگران مي‏باشد.[120] امروزه شاهد تئوري‏پردازي‏هاي فراوان در دانش مديريت هستيم. مكاتب مختلف كلاسيك و نظريه‏هاي جديد مديريت، زاييده‌ي اين تئوري‏هاست. مكتب مايوليسم، مكتب روابط انساني، نظريه‌ي ماري پاركرفالت، نظريه‌ي چستر بارنارد، نظريه‌ي هربت سايمون و نظريه‌ي سيستم‌ها[121] كه در اهداف اصلي سازمان از قبيل رشد توليد، سود بيش‌تر، بهره‏بري حداكثر از ماشين و انسان، ارزش نهادن به انسان و نيازها و روابط انساني و هم‌سنگ ندانستن انسان با ماشين با يك‌ديگر اختلاف دارند، نظام‏هاي مديريت علمي را متفاوت ساخته است. با صرف نظر از اين اختلاف‏ها كه البته در فرمايشات امام علي و سنت علوي مي‏توان ديدگاه‌هاي آن حضرت را به‏دست آورد، آن‌چه مسلم است اين نكته‌ي مهّم است كه مديريت جديد از اركان برنامه‏ريزي، تصميم‏گيري، سازمان‌دهي، هم‌آهنگي، ارتباطات، انگيزش، رهبري، كنترل و نظارت، اهداف سازماني و اخلاق كارگزاران و مديران شكل گرفته است.[122]

نگارنده با تتبع در فرمايشات حضرت علي(ع) در بحث قلمرو دين در عرصه‌ي مديريت نكات ذيل را به‏دست آورده است:

1. بر اهل فن پوشيده نيست كه انسان‏شناسي و جهان‏شناسي بر مديريت تأثير مي‏گذارد و دانش مديريت از تئوري‏هاي آن  علوم، مصرف مي‏كند. با توجه به اين‌كه در سنت علوي، مباحث انسان‏شناسي و جهان‏شناسي بيان گرديده، در نتيجه مي‏توان از مديريت علوي سخن به ميان آورد.

2. سنت علوي مشتمل بر اهداف نهايي، متوسط و ابتدايي است كه در تعيين اهداف مديرت نقش به‏سزايي دارد.

3. اخلاق كارگزاران و ويژگي‌هاي رهبري نيز كه از مهم‌ترين اركان مديريت است، در سنت علوي يافت مي‏شود و اميرمؤمنان به صورت حداكثري به اين مباحث پرداخته است. هم‌چنان‌كه از آفات و آسيب‏ها و كاستي‏هاي مديريت نيز فراوان سخن گفته است.

4. توصيه‌ي حضرت به ساير اصول و اركان مديريت مانند نظارت، برنامه‏ريزي، ارتباطات، كنترل نيز در خطبه‏ها، نامه‏ها و حكمت‏ها بر بالندگي مديريت علوي افزوده است.

با توجه به مطالب فوق، نبايد از يك نكته‌ي مهّم غفلت كرد و آن نكته اين است كه سنت و سيره‌ي علوي نافي روش‏هاي علمي در زمينه‏هاي برنامه‏ريزي، نظارت، ارتباطات، كنترل، سازماندهي و هم‌آهنگي نيست. يعني با روش‌هاي تجربي و عقلاني بايد بر تقويت مديريت علوي افزود.

خلاصه‌ي سخن آن‌كه، فرمايشات مولاي متقيان از مباحث مديريت، بيگانه نيست؛ هم‌چنان‏كه طرد كننده‌ي روش‌هاي ديگري عقلي و تجربي را در اين عرصه نمي‏باشد. بنابراين، مديريت، علاوه بر استفاده از روش علمي، نگرش سيستمي و به‌كارگيري قواعد و تئوري‏هاي علوم مختلف از جمله فيزيك، روان‌شناسي، جامعه‏شناسي، زيست‏شناسي، اقتصاد و رياضيات از مباني انسان‏شناسي، جهان‏شناسي، وظيفه‏شناسي و هدف‏شناسي علوي نيز مدد مي‏گيرد. و اينك به اختصار، به تبيين پاره‏اي از اركان مديريت در سنت علوي مي‏پردازيم:

الف. اصل نظارت: نظارت يكي از اركان مهّم مديريت علمي است كه در تصميم‏گيري و رهبري نقش مهمي را ايفا مي‏كند. امام علي(ع) در فرمايشات خود به نظارت فراگير بر امور كارگزاران حكايت مي‏كند. بر اين اساس با فرمان‌دار آذربايجان، (مصقله بن هبيره)[123] برخورد مي‏كند و در مورد محمد بن ابي‏بكر، والي مصر، تصميم به جابه‌جايي مي‏گيرد.[124]  عمروبن ابي سلمه، استان‌دار بحرين و فارس را جهت شركت در جنگ صفين منتقل مي‏كند و نعمان بن عجلان را به‌جاي وي منصوب مي‏دارد.[125]  هم‌چنين زياد بن ابيه را به تذكّرات مكرّر خطاب مي‏كند[126] كميل بن زياد، فرمان‌دار شهر هيث را سرزنش مي‏نمايد[127] و منذر بن جارود را به جهت خيانت مالي عزل مي‏كند.[128] تمام اين رفتارها و تصميم‏هاي مديريتي از اصل نظارت علوي سرچشمه گرفته است. تشويق مديران و كارگزاران لايق و شايسته مانند تشويق سعد بن مسعود فرمان‌دار مدائن نيز زاييده‌ي اصل نظارت است.

حضرت در نامه‌ي ارزش‌مند خويش به مالك‏اشتر نيز به اصول نظارت، تنبيه و تشويق تأكيد فراوان دارد.

ب. اخلاق مديران و كارگزاران: امام علي(ع) در سراسر حكومت‌داري و ولايت‏مداري خويش به بيان ويژگي‌ها و اخلاق مديران و كارگزاران پرداخته است و زمام‌داران را به اين اوصاف توصيه مي‏كند. براي نمونه مي‏توان به موارد ذيل اشاره كرد. اداي امانت الهي، سازگاري گفتار و كردار، نرم بودن با مردم و بي‏اعتنايي نكردن، دروغ نگفتن، مهرباني و نرم‌خو و گشاده‏رو بودن، وفاداري نسبت به حقوق مردم و مستمندان، امانت‌داري، پرهيز از بزرگ‏بيني و سركشي، حفظ جايگاه اصلي عقل، ترس از خدا در اسرار پنهاني و اعمال مخفي، اطاعت الهي و انجام اعمال مطابق كتاب و سنت، بزرگ شمردن خداوند، رام كردن نفس، خدامحوري و تقواگرايي، رعايت عدل و انصاف، مردم‏گرايي، تواضع و فروتني، رعايت تساوي و عدالت رفتاري[129].

شناخت و آگاهي كامل نسبت به راه و هدف، ايمان كامل به هدف، محتوا و برنامه‏ريزي‌ها، جلوگيري از اختلاف و افتراق و دعوت به وحدت و انسجام نيروها، صراحت بيان در هدف نهايي و موازين خود، عجله نكردن و بهره‌ي كافي بردن از فرصت، استقامت در هدف و اصول ثابت و نفي هرگونه تسامح، تصميم‏گيري و قاطعيت، تحمّل شادي‌ها و پيروزي‌ها، عفو و بخشش و جلوگيري از انتقام، تحمّل افكار مخالف، حق خواهي و انتقاد پذيري، مشورت كردن با خردمندان.[130]

ج. آفات مديريت: حضرت علي(ع) علاوه بر بيان شرايط مديريت و ويژگي‌هاي مديران به آفات و موانع مديريت نيز پرداخته و به موانعي چون بد رفتاري، بي‏تدبيري يا بد تدبيري، زورگويي و اجبار، بي‏دقتي در كارها، ناتواني در كار، فاصله گرفتن از كارمندان و كارگران و كارگزاران، خودخواهي و افزون‏طلبي، تملّق و چاپلوسي نسبت به خود و منّت‏گذاري نسبت به مردم، رابطه‏گرايي به‌جاي قانون‌مند بودن، و شتاب‌زدگي تصريح كرده است.[131]

د. سبك و سلوك مديريتي: در مديريت علمي، طريقي كه مدير براي نفوذش در كسب اهداف سازماني به‌كار مي‏گيرد، سبك رهبري يا مديريتي نام دارد.[132] اين پرسش كه چگونه مي‏توان در ديگران نفوذ كرد، ذهن تئوري‏پردازان مديريت را به خود جلب كرده است و به اموري چون تخصّص و مهارت، قدرت مقام و شخصي يا قدرت تشويق و تنبيه پرداخته‏اند. به طور كلي در مديريت علمي، به دو سبك آمرانه و سبك دمكراتيك اشاره شده است. در سبك آمرانه بر وظيفه و در سبك دمكراتيك بر روابط انساني تأكيد مي‏شود.[133]

برخي از محققان مديريت، سبك‌هاي مديريت و رهبري را به سبك آمرانه محض، سبك دل‌سوزانه، سبك مشاوره‏اي و سبك روابط انساني تفصيل داده‏اند و تفاوت اين سبك‏ها را در اعتماد به زيردستان، تصميم‏گيري و سياست‌گذاري، فرآيند كنترل، ارتباط مدير با زيردستان و رابطه‌ي سازمان رسمي با سازمان غير رسمي ذكر كرده‏اند.[134] حضرت علي(ع) با توجه به توصيه‏هايي كه در باب عدالت‏ورزي و پرهيز از ظلم و ستم مديران، رسيدگي به احتياجات زيردستان، توجه دقيق به اطرافيان مدير و حاكم، پرهيز از خودپسندي و ثناخواني، دور ساختن اتهام و بدبيني، مشاورت و مشاركت زير دستان در تصميم‏گيري، اصول‏گرايي، بهره‏گيري از وسايل مقدس حاكميت قوانين الهي و شرافت انسان،[135] داشته است، مي‏توان سبك جديدي از مديريت را به آن حضرت نسبت داد و آن عبارت است از سبك انساني الهي كه در آن، هم كارمندان در تصميم‏گيري مشاركت دارند؛ و هم احكام و شريعت الهي حاكم است؛ هم احترام و ارزش نهادن به شرافت انساني مطرح است و هم قاطعيت و نظارت و تشويق و تنبيه به كار گرفته مي‏شود.

هـ . توصيه‏هاي امام علي(ع) در باب برنامه‏ريزي مانند: «ظرافت و دقّت در برنامه‏ريزي بهتر از امكانات است؛[136] «آباداني دولت‌ها به تحقق برنامه‏ريزي و چاره‏انديشي آن‌ها است؛[137] «امام به مالك‏اشتر توصيه مي‏كند كه در هر روز، كار همان روز را انجام بده زيرا هر روز، كار مخصوص خود را دارد، از شتابزدگي در امور قبل از رسيدن وقت آن‌ها يا غرق شدن در آن‌ها هنگام امكانشان و يا لجاجت در آن‌ها هنگامي كه پيچيده شدند يا سستي در آن‌ها هنگامي كه روشن شدند، بپرهيز. پس هر چيزي را در جاي خويش قرار ده و هر امري را به وقت خود انجام ده».[138]

و. ساحت‏هاي گوناگون مديريت: امام علي(ع) در خطبه‏ها و نامه‏ها و حكمت‏هاي خويش، به برخي مسائل مربوط به مديريت سياسي، مديريت نظامي، مديريت اقتصادي، مديريت دولتي و مديريت خانواده پرداخته است. در مديريت سياسي به شيوه‏هاي برخورد با فتنه‏ها،[139] اطلاع‏رساني صحيح سياسي،[140] حقوق متقابل رهبر و مردم[141] روش جلوگيري از سرپيجي و شورش‌گري[142] آگاهي داده است. در مديريت نظامي مردم را از تحريكات نظامي سران جنگ جمل آگاه مي‏سازد[143] و عوامل نظامي و رواني و عقيدتي پيروزي در جنگ را به فرزندش محمد بن حنيفه آموزش مي‏دهد[144] و مردم كوفه را از تحريكات نظامي فرمان‌دهان نظامي معاويه مطلع مي‏سازد[145] و آموزش‏هاي نظامي، فريب و نيرنگ‏هاي نظامي را هشدار مي‏دهد.[146]

در مديريت اقتصادي، به روش‏هاي صحيح استفاده از بيت‏المال[147] و بهره گرفتن از اموال شخصي تذكر مي‏دهد[148] در مديريت خانواده به اصولي چون اصل تقسيم كار در خانواده، اصل مشورت، اصل هم‌آهنگي، اصل حفاظت، اصل مسؤليت‏پذيري، اصل سعه‌ي صدر و تحمّل مشكلات، اصل فرهنگ حجاب، اصل اعتدال خانوادگي، اصل مديريت مرد در خانواده اشاره مي‏كند.[149]

قلمرو دين در عرصه‌ي نظام تربيتي

نظام تربيتي و دانش تعليم و تربيت، يكي ديگر از رشته‏هاي علوم انساني است كه سنت علوي در اين عرصه نيز توصيه‏ها و توصيف‏هايي نموده است.

تربيت، مجموعه‏اي از تلاش‏هايي است كه هدف آن برخوردار ساختن فرد از همه‏ي قواي خود و آماده كردن او براي استفاده‌ي صحيح از آن است؛ به عبارت ديگر، تربيت، عبارت است از فراهم كردن زمينه‏ها و عوامل براي فعليت رساندن و شكوفا نمودن استعدادهاي انساني در جهت مطلوب.[150]

نظام تربيتي، مجموعه‏‌ي گزاره‏ها و انديشه‏هاي منظم و سازمان يافته درباره‌ي تربيت است كه از مباني، اصول، هدف و روش‏هاي تربيتي شكل گرفته است توضيح مطلب اين كه:

1. مباني تربيتي عبارت است از گزاره‏هاي بنيادين هستي شناسانه، انسان شناسانه، جهان شناسانه و معرفت شناسانه، كه از وضعيت و جايگاه انسان در عالم و هستي گزارش مي‏دهد. حضرت علي(ع) در فرمايشات خود به اين‏گونه مباحث پرداخته است؛ براي نمونه مباحث انسان‏شناسي مانند تركيب انسان از بُعد مادي و مجرد، سرشت اوليه‌ي انسان، نيازهاي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي او، شؤون وجودي انسان، گرايش‏هاي طبيعي و روحي، ساحت‏هاي مختلف انسان و مباحث معرفت‏شناسي مانند اعتبار بخشيدن به حس و تجربه و عقل، نيازمندي حس به عقل و عقل به وحي و مباحث هستي‏شاختي مانند ساحت‏هاي مختلف هستي از جمله مجرد و مادي.[151]

2. اصول تربيتي عبارت است از قواعد كلي تربيتي كه با توجه به مباني و اهداف نظام تربيتي به دست مي‏آيند و منشأ پيدايش روش‏ها و شيوه‏هاي تربيتي مي‏باشند. مانند اصل تأثير و تأثّر شرايط محيطي و اجتماعي بر انسان، اصل عدالت، اصل عزت، اصل تعقل‏ورزي، اصل مسامحت و مانند اين‌ها كه در خطبه‏ها و نامه‏ها و حكمت‏هاي ارزش‌مند امام علي(ع) مورد تأييد قرار گرفته‏اند.

3. اهداف تربيتي عبارت است از مقاصد و اهداف نزديك، متوسط و نهايي كه نظام تربيتي آن را دنبال مي‏كند؛ مانند زنده نگه‏داشتن فطرت الهي و دين‌داري، تقويت فضايل اخلاقي، شكوفايي عقل، هدايت و رستگاري و در نهايت قرب الهي كه در خطبه‌ي اوّل و ساير فرمايشات امام علي بدان آگاهي داده است.

4. روش‏هاي تربيتي عبارت است از شيوه‏ها و راه‏كارهاي كاربردي كه انسان تربيت يافته را به اهداف تربيتي نزديك مي‏سازد. مانند روش سخن‌راني و موعظه،[152] روش نامه‏نگاري[153] و روش‏هاي قصه‏گويي، پرسش، دادن بينش و بصيرت، پيش‌گيري، تمثيل و تشبيه، الگوگيري، تبشير و تشويق، تكليف و امر كردن، هم‌نشيني با صالحان، تغافل، انذار و تخويف، تنبيه و جريمه كردن، محروم سازي و مانند اين‌ها. بنابراين، در سنت و سيره‌ي علوي از اركان چهارگانه‌ي نظام تربيتي سخن به ميان آمده است؛ ولي اين مطلب بدان معنا نيست كه متخصصان تربيتي، از روش‏ها، الگوها و مهارت‏هاي تجربي در عرصه‌ي مشاوره، آموزش و پرورش و... بهره نگيرند.

قلمرو دين در عرصه‏ي علوم طبي و بهداشتي

دانش طب و علوم همگن آن، كه زاييده‌ي روش تجربي و عقلاني است، از گستردگي خاصي برخوردار است. بي‏شك، اين ادعا كه تمام نيازهاي بشر در اين عرصه از سنت علوي برآورده گردد، يك ادعاي غير قابل اثبات است. هر چند پيشوايان دين اسلام به جهت علم ‏لدني و ارتباط با عوالم غيبي از علوم گوناگون، هم‌چون علم طب و بهداشت برخوردارند. ولي در آن‌چه از سنت و سيره آن‌ها به‏دست ما رسيده است، نمي‏توان پاسخ تمام پرسش‏هاي پزشكي را جويا شد؛ اما توصيه‏هاي بهداشتي و درماني به صورت پراكنده در منابع روايي ما يافت مي‏شود كه به پاره‏اي از آن‌ها اشاره مي‏كنيم:

1. پرهيز از ظروف شكسته در آشاميدن: «از جاي شكستگي ظروف و از طرف دسته‌ي ظروف، آب نياشاميد كه شيطان در آن‌جا مي‏نشيند.»[154]

2. بهره‏گيري از حمام: «چه خوب خانه‏اي است حمام كه گرماي آن انسان را به ياد جهنم مي‏اندازد و آلودگي را از بدن پاك مي‏كند.»[155]

3. نابود كردن تارهاي عنكبوت: «خانه را از تارهاي عنكبوت پاك كنيد كه رها كردن تارهاي عنكبوت در خانه عامل فقر است».[156]

4. امام علي(ع) به اقسام خوابيدن و روش درست آن، روغن ماليدن به بدن و روش استفاده از حمام، آداب آب نوشيدن[157] و پرهيز غذايي توصيه مي‌كنند و تأكيد بر مسواك زدن تأكيد دارند.[158]

5 . حضرت اميرمؤمنان به روش‌هاي درماني با داروهاي گياهي از جمله خرما، انگور، كشمش، انار، سيب، گلابي، انجير، ادويه و فلفل، بالنگ و ترنج، هندوانه و خربزه، گردو، تره، كدو، تربچه، قارچ، كاهو، گلپر، سير، عدس، عناب، كندر، بنفشه و گل‏گاوزبان، اسپند، گل خطمي، حنا، موزه، عسل، گوشت، شير، ماهي، زعفران خالص، نبات و استفاده از حجامت، توصيه‏هاي بهداشتي و درماني مفيد ارايه كرده است.[159]

قلمرو دين در عرصه‌ي فقه ‏و حقوق

 فقه شيعه دامنه و گستره‌ي وسيعي دارد و احكام دنيوي و اخروي را شامل است. فقهاي شيعه مانند سلار بن عبدالعزيز ديلمي در «المراسم» و قاضي عبدالعزيز بن براج در «مهذب»، احكام فقهي و شرعي را به عبادات و معاملات و معاملات را به عقود و احكام و احكام را به احكام جزايي و غير جزايي منشعب مي‏كنند. محقق حلي نيز در «شرايع الاسلام» فقه را به چهار بخش عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم مي‏نمايد.[160] شهيد صدر با روش جديدي، مباحث فقهي را به چهار گروه تقيسم كرده است: عبادات، اموال عمومي و خصوصي، سلوك و آداب و رفتار شخصي كه به عبادات و اموال ربطي ندارد و به دو گروه روابط خانوادگي و اجتماعي انشعاب مي‏يابد؛ آداب عمومي و رفتار و سلوك نهادهاي حكومتي در مسائل حكومت، صلح و جنگ و روابط بين‏الملل.[161]

امام علي(ع) در سيره و سنت علوي به احكام عبادات و احكام معاملات اعم از عقود و ايقاعات و احكام جزايي پرداخته است و به صورت حداكثري آن‌ها را بيان كرده است. نكته‌ي قابل توجه اين كه امام علي(ع) در مباحث فقهي تنها به تكاليف اكتفا نكرده است و حقوق طبقات گوناگون جامعه را نيز بيان نموده است؛ از جمله مي‏توان به موارد ذيل اشاره كرد؛ حقوق متقابل مردم و دولت مانند حق عدالت، حق رأفت، حق مشورت، حق خيرخواهي، حق آموزش و پرورش، حق انتخاب و...؛[162]

حقوق اجتماعي مردم مانند حق تعاون و تناصح، حق اصلاح و...؛[163]

حقوق متقابل پدر و فرزند مانند حق اطاعت و حق تربيت؛[164]

حقوق حيوانات مانند خسته نكردن آن‌ها و عدالت در بهره‏وري؛[165]

حقوق دشمن در جنگ؛[166]

حقوق كارمندان دولتي؛[167]

حقوق اقليت‏هاي مذهبي؛[168]

حقوق تجار و صاحبان صنايع؛[169]

حقوق زن؛[170]

حقوق محرومان؛[171]

حقوق نظاميان؛[172]

حقوق قضات؛[173]

حقوق مراجعه‏كنندگان؛[174]

حقوق خويشاوندان؛[175]

حقوق حاجيان؛[176]

حقوق يتيمان؛[177]

حقوق همسايگان؛[178]

قلمرو دين در عرصه‌ي عقايد

سنت و كلام علوي در باب عقايد و معارف اسلامي به صورت حداكثري بيان گرديده است و حقايقي را گزارش داده كه يا از دايره‌ي كسب عقلاني خارج است و يا با زمان طولاني اكتساب‏پذير است.

در اولين خطبه‌ي از نهج‏البلاغه، سر آغاز دين را معرفت الهي دانسته و كمال معرفت را تصديق و كمال تصديق را توحيد و كمال توحيد را اخلاص و كمال اخلاص را پيراستن او از صفات زايد معرفي مي‏كند؛ هم مغاير با همه چيز است و هم از آن‌ها بيگانه و جدا نيست، خالق و آفرينش‌گر جهان هستي و حقايق آن از جمله فرشتگان و جن و انس و... است. آفريدگاري است كه لحظه به لحظه به تدبير تكويني و تشريعي اشتغال دارد.[179]

امام در مناجات خود در مسجد كوفه با مقايسه‌ي انسان و خدا به طور جامع و واقع‏بينانه، انسان‏شناسي و خداشناسي علوي را كه برگرفته از آموزش نبوي است ارايه مي‏كند و خالق، حي و عالم بودن خدا و ساير صفات كمال او و نيز مخلوق و ميّت و جاهل بودن انسان و ساير صفات نقص او را توصيف مي‏كند.

حضرت در مجامع روايي به ضرورت و حكمت بعثت پيامبران و نبي‏اكرم(ص) و صفات آن‌ها نيز پرداخته است.[180] هم‌چنين به تفصيل در باب آخرت و احوال آن سخن فرموده است.[181] مقام امامت و مصاديق آن نيز از مباحث مهم اعتقادي است كه در كلام علي(ع) به تفصيل آمده است.[182]

در پايان لازم است به اين پرسش، پاسخ داده شود كه آيا تمام فرمايشات امام و توصيه‏ها و توصيف‏هاي آن حضرت، به ويژه در عصر حكومت علوي، به دين بماهو دين مربوط است يا اين كه جنبه حكومتي داشته است. در صورت نخست، مي‏توان از طريق بيانات امام، قلمرو دين را تعيين كرد ولي اگر فرمايشات امام جنبه‌ي حكومتي داشته باشد، داخل در احكام متغير قرار مي‏گيرند و قلمرو دين را تعيين نمي‏كنند. پاسخ اين مطلب اين است كه اولاً در كلام امام و ساير پيشوايان دين، اگر ظهوري بر صدور احكام به نحو احكام حكومتي نباشد، بايد فرمايشات آن بزرگواران را بر دوام حمل كرد و كلام آن‌ها را جزء دين شمرد؛ ثانياً اگر با قراين بتوانيم حكومتي بودن پاره‏اي از فرمايشات ائمه(ع) را ثابت كنيم، نبايد احكام حكومتي آن حضرت را خارج از دين بدانيم؛ به عبارت ديگر، دين در حوزه‌ي فقه و حقوق در بردارنده‌ي احكام اولي، ثانوي و حكومتي است و احكام حكومتي، بخشي از احكام ديني شمرده مي‏شوند. البته معناي احكام حكومتي اين است كه در همه‌ي زمان‌ها و حالات جريان‏پذير نيست و همانند احكام ثانوي، مقيد به عنوان خاصي چون مصلحت است.

[1] . ر.ك: به كلام جديد، گفتار علم ديني.

[2] . مفردات راغب، ماده‌ي دين.

[3] . سوره‌ي فاتحه /4؛ ذاريات /6؛ زمر /11، بقره /193، انفال /39، كافرون /6، انعام /161، آل عمران /19، بقره /256.

[4] . ميزان الحكمه، ج 3، صص 372 - 395.

[5] . نهج‏البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبه‌ي 198.

[6] . همان، قصار 125.

[7] . همان، خطبه‌ي 161.

[8] . سير تكامل عقل نوين، ج 1، صص 334 - 5، علم و دين، ص 77.

[9] . تاريخ فلسفه در اسلام، ج 1، صص 627 - 9، ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام، ج 2، صص 94 - 6.

[10] . عقل و وحي در قرون وسطا، ص 10.

[11] . درء تعارض العقل و النقل، ج 1، صص 5 - 6 و الحدائق الناضره، ج 1، صص 167 - 8.

[12] . عبدالمجيد معادي‌خواه، فرهنگ آفتاب، ج 3، صص 1281 - 1276.

[13] . نهج‏البلاغه، همان، نامه‌ي 53.

[14] . همان، خطبه‌ي 176.

[15] . همان، قصار 211.

[16] . همان، نامه‌ي 78.

[17] . و يثيروا لهم دفائن العقول، خطبه‌ي اوّل.

[18] . و ترك شرب الخمر تحصيناً  للعقل، كلمه‌ي قصار 252.

[19] . فرهنگ آفتاب، ج 7، صص 3667 3661.

[20] . نهج‏البلاغه، تحقيق صبحي صالح، قصار 113.

[21] . همان، قصار 38.

[22] . همان، قصار 421.

[23] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 154.

[24] . همان، خطبه‌ي 214.

[25] . همان، خطبه‌ي 198.

[26] . همان، قصار 349.

[27] . ر.ك. عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، گفتار قرائت‏هاي مختلف از دين.

[28] . عبدالكريم سروش، بسط تجربه‌ي نبوي، تهران، انتشارات صراط، ص 29 - 30.

[29] . عبدالمجيد معادي‌خواه، فرهنگ آفتاب، ج 2، نشر ذره، چاپ اوّل، 1372، ص 772.

[30] . همان، ص 773.

[31] . همان، ص 774.

[32] . همان، ج 5، صص 2559 - 2560.

[33] . همان، ج 5، ص 2630.

[34] . همان، ج 2، ص 774.

[35] . همان، ص 777.

[36] . همان، ص 778.

[37] . همان، ص 795.

[38] . نهج‏البلاغه، تحقيق صبحي صالح، خطبه‌ي 72.

[39] . همان، خطبه‌ي 83.

[40] . همان، خطبه‌ي 116.

[41] . همان، خطبه‌ي 147.

[42]همان، خطبه‌ي 91.

[43] . همان، خطبه‌ي 91.

[44] . همان، خطبه‌ي 81.

[45] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 209.

[46] . فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2623.

[47] . ر.ك: همان، ج 2، ص 795.

[48] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 95.

[49] . فرهنگ آفتاب، ج 5، ص 2638.

[50] . همان، ص 2637.

[51] . نهج‏البلاغه، كلمه‌ي 252.

[52] . عبدالمجيد معادي‌خواه، خورشيد بي‏غروب: نهج‏البلاغه، ص 180.

[53] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص 36 و 132.

[54] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص 36 و 132.

[55] . شرح غرر درر آمدي، ج 1، صص 36 و 132.

[56] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 176.

[57] . همان.

[58] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 18.

[59] . همان، خطبه‌ي 110.

[60] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 158.

[61] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 183.

[62] . نهج‏البلاغه، حكمت 79.

[63] . خطبه‌ي 189.

[64] . خطبه‌ي 192.

[65] . احقاق الحق، ج 7، ص 621.

[66] . ابن ابي‏الحديد، ج 1، ص 278.

[67] . حكمت، 147.

[68] . خطبه‌ي 210.

[69] . خطبه‌ي 1.

[70] . خطبه‌ي 211.

[71] . خطبه‌ي 234 و حكمت 87 و 147.

[72] . فروع كافي، كتاب القضاء حديث 10.

[73] . محمد دشتي، امام علي و علم و هنر ص 314.

[74] . محمد دشتي، امام علي و مباحث تربيتي.

[75] . محمد دشتي، امام علي و مسائل حقوقي.

[76] . حسن سبحاني، نظام اقتصادي اسلام، سازمان تبليغات 73 چاپ اول، ص 44 – 47؛ سيد محمدباقر صدر، اقتصادنا، مكتب الاعلام الاسلامي 1417 ق، الطبعه الاولي ص 281.

[77] . نهج‌البلاغه نامه‌ي 53.

[78] . همان.

[79] . همان.

[80] . نهج‏البلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامه‌ي 51 .

[81] . همان، نامه‌ي 52.

[82] . حكمت 390.

[83] . نهج‏البلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامه‌ي 53.

[84] . پيشين.

[85] . نهج‏البلاغه، تحقيق صبحي صالح، نامه‌ي 52.

[86] . نامه‌ي 53.

[87] . دعائم‏الاسلام، ج 2، ص 538، حديث 183.

[88] . محمد دشتي، امام علي(ع) و اقتصاد، ص 60 - 62.

[89] . وسائل الشيعه، ج 18، ص 151.

[90] . خوئي،شرح نهج‏البلاغه، ج 9، ص 394.

[91] . وسائل الشيعه، ج 13، ص 216.

[92] . بحار الانوار، ج 41، ص 52.

[93] . سفينه البحار، ج 1، ص 413.

[94] . نهج‌البلاغه نامه‌ي 25.

[95] . جعفر مرتضي عاملي، السوق في ظل الدوله الاسلاميه، ص 52.

[96] . نامه‌ي امام علي به عثمان بن حنيف فرمان‌دار بصره، شرح ابن ابي الحديد، ج 11، ص 207.

[97] . مانند برخورد با اندوخته‏هاي قنبر، سربازان سپاه، سوء استفاده فرمان‌داران، برادرش عقيل، مصادره‌ي زمين‏ها.

[98] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، نشر ني، چاپ سوم، ص 33.

[99] . آنتوني كوئين، فلسفه‌ي سياسي، ترجمه‌ي مرتضي اسعدي، تهران: انتشارات الهدي، ص 4 و 48.

[100] . حسين بشيريه، جامعه‏شناسي سياسي، تهران: نشر ني، ص 19.

[101] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 3.

[102] . ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 308.

[103] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 216.

[104] . خطبه‌ي 200.

[105] . نهج‏البلاغه، حكمت 73.

[106] . همان، خطبه‌ي 3.

[107] . همان، خطبه‌ي 105.

[108] . محمد دشتي، امام علي(ع) و مسائل سياسي، ص 96 - 7.

[109] . همان، خطبه‌ي 192.

[110] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 131.

[111] . شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 291.

[112] . خطبه‌ي 84..

[113] . نامه‌ي 17.

mso-bidi-font-size: 9.0pt">[114] . خطبه‌ي 135.

[115] . خطبه‌ي 19.

[116] . خطبه‌ي 122.

[117] . نهج‌البلاغه، حكمت 190.

[118] . علامه خويي، منهاج‏البراعه، بنياد فرهنگي امام، ج 16، ص 363؛ و مستدرك الوسائل ج 2، ص 251.

[119] . مهدي ايران‏نژاد پاريزي و پرويز ساسان گهر، سازمان مديريت از تئوري تا عمل، مؤسسه‌ي بانكداري ايران، چاپ دوم، پاييز 1373، ص20.

[120]. فردريك و نيسلو تيلور، اصول مديريت علمي، ترجمه‏ي محمدعلي طوسي، مركز آموزش مديريت دولتي، ص 23.

[121] . ر.ك: به سازمان و مديريت از تئوري تا عمل، فصل دوم و سوم.

[122] . ر.ك: گري دسلر، مباني مديريت، ترجمه‏ي داود مدني، نشر قومس و هرولد كونتز و ديگران، اصول مديريت، ترجمه‏ي محمدعلي طوسي و ديگران، مركز آموزش مديريت دولتي.

[123] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 44.

[124] . همان، نامه‌ي 42.

[125] . همان، نامه‌ي 42.

[126] . نامه‌ي 20.

[127] . نامه‌ي 61.

[128] . نامه‌ي 71.

[129] . نامه‏هاي 19،47 ،27 ،53، 26.

[130] . ر.ك: عبدالمجيد معادي‌خواه، فرهنگ آفتاب، مدخل رهبري، انتشارات ذره، ج 5، صص 2842 - 2904؛ محمدرضا حكيمي، الحياه، ج 1، ص 356 - 7؛ ميزان الحكمه، ج 6، ص 371؛ نهج‏البلاغه، نامه‌ي 33، حكمت 176، خطبه‌ي 216، نامه‌ي 5.

[131] . نهج‏البلاغه، حكمت 184، نامه‌ي 31،53، حكمت 339، نامه‌ي 41 و غرر الحكم.

[132] . علي رضائيان، اصول مديريت، انتشارات سمت، ص 200.

[133] . همان، صص 202 - 205.

[134] . همان، ص 207.

[135] . ر.ك: غرر الحكم ماده عدل؛ نهج‏البلاغه، نامه‌ي 27 و 46 و 53 و خطبه‌ي 209 و حكمت 153 و 164.

[136] . ميزان الكمه، ج 6، ص 551.

[137] . ميزان الحكمه، ج 2، ص 551.

[138] . نهج‏البلاغه، نامه‌ي 53.

[139] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 5.

[140] . همان، خطبه‌ي 6.

[141] . همان، خطبه‌ي 34.

[142] . همان، خطبه‌ي 39.

[143] . همان، خطبه‌ي 10.

[144] . همان، خطبه‌ي 11.

[145] . همان، خطبه‌ي 256.

[146] . همان، خطبه‌ي 121 و 124.

[147] . همان، نامه‌ي 21 و 24.

[148] . همان، نامه‌ي 21 و 24.

[149] . محمد دشتي، الگوهاي رفتاري، امام علي و مديريت، ج 7، مؤسسه‌ي فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، صص 70 - 90.

[150] . علي‏اكبر سيف، روان‌شناسي پرورشي، ص 14.

[151] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 223،199 ،87 ،7، 1.

[152] . نهج‏البلاغه، حكمت 130.

[153] . همان، نامه‌ي 27.

[154] . وسائل الشيعه، ج 3، ص 310.

[155] . همان، ج 1، ص 361.

[156] . همان، ص 320.

[157] . حليه المتقين، باب ششم، فصل هفتم و هشتم؛ باب هفتم، فصل چهارم و هفتم و نهم.

[158] . بحار الانوار، ج 73، ص 129، حديث 15 و مستدرك الوسائل، ج 16، ص 452، حديث 10.

[159] . محمد دشتي، الگوهاي رفتاري، امام علي و بهداشت و درمان، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي امير المؤمنين، ج 14، فصل هفتم، ص 163 - 256.

[160] . المحقق الحلي، شرايع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام، تعليق السيد صادق الشيرازي، تهران: انتشارات استقلال، ج 1، ص 6.

[161] . محمدباقر الصدر، الفتاوي الواضحه، ج 1، ص 132 - 4.

[162] . نهج‏البلاغه، خطبه‌ي 34 ،170 ،229، 216 و نامه‌ي 6، 53 ،50.

[163] . همان، خطبه‌ي 216، نامه‌ي 27، حكمت 37.

[164] . همان، حكمت 399.

[165] . همان، خطبه‌ي 224 167 و نامه‌ي 25.

[166] . همان، نامه‌ي 14 و 29.

[167] . همان، نامه‌ي 53.

[168] . همان، خطبه‌ي 27 و نامه‌ي 19.

[169] . همان، نامه‌ي 53.

[170] . همان، نامه‌ي 31 و 14.

[171] . همان، نامه‌ي 53.

[172] . همان، نامه‌ي 53 و 50.

[173] . همان، نامه‌ي 53.

[174] . همان، نامه‌ي 53.

[175] . همان، خطبه‌ي 23 و نامه‌ي 31 و 47.

[176] . همان، نامه‌ي 67.

[177] . همان، نامه‌ي 47.

[178] . همان، نامه‌ي 47.

[179] . خطبه‌ي‌ 96 ،94 ،91،1.

[180] . خطبه‌ي 147،109 ،100،72 ،33،1.

[181] . خطبه‌ي 112، 109،32.

[182] . خطبه‌ي 109 ،100 ، 97.