ID1575
bookidعمل در ترازوی حق, مصطفى جعفر طيّارى دهاقان
fileTRA00010
Title
content

 

next page

fehrest page

back page

7- طعام دادن به فقير
در سوره مائده مى خوانيم :
(لا يواخذكم اللّه باللَّغو فى ايمانكم ولكن يؤ اخذكم بما عقَّدتم الاْ يْمان فكفّارته اطْعامعشرة مساكين منْ اوْسط ما تطْعمون اهْليكمْ اوْ كسْوتهمْ اوْتحْرير رقبةٍ فمنْ لمْ يجدْ فصيامثلاثة ايّامٍ ذلك كفّارة ايمانك م اذا حلفتم واحفظوا ايمانكم ...).(646)
((خداوند شما را به خاطر سوگندهاى بيهوده ( وخالى از اراده ) مؤ اخذه نمى كند، ولى دربرابر سوگندهايى كه (ازروى اراده ) محكم كرده ايد، مؤ اخذه مى نمايد. كفّاره اين گونهقسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهاى معمولى است كه به خانواده خود مى دهيد يا لباسپوشاندن بر آن ده نفر و يا آزاد كردن يك برده ؛ و كسى كه هيچ كدام از اينها را نيابد،سه روز روزه مى گيرد، اين ، كفّاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مىكنيد (ومخالفت مى نماييد) و سوگندهاى خود را حفظ كنيد(ونشكنيد)).
اگر كسى سوگندى را كه مى بايست به آنعمل مى كرد، شكست ، بايد كفّاره دهد و آن يكى از سه چيز است :
1- اطعام ده نفر مسكين ؛ 2- پوشاندن لباس بر ده نفر نيازمند؛ 3- آزاد كردن يك برده واگر برهيچ كدام توانايى ندارد، لازم است كه سه روز، روزه بگيرد.
ممكن است گفته شود: يك سرى از احكام دينى مربوط به جامعه و برپاداشتن و اقامه نظمآن و ... مى باشد و ربطى به امور شخصى و ثواب و عقاب ندارد و كفّاره شكستن قسم ،از اين قبيل است و صرفا يك جريمه و براى بازداشتن افراد از تخلّف مى باشد، ولىهيچ منافاتى نداردكه يك حكمى علاوه بر آنچه ادّعا شده ، مساءله ثواب و عقاب نيز در آنلحاظ شود، بخصوص در اين مورد كه جريمه و كفّاره ، امرى عبادى است و بايد با قصدقربت انجام گيرد، بويژه روزه گرفتن آن .
در تفاسير نيز كفّاره را چنين تعريف و تفسير نموده اند:
((روح المعانى )): ((كفّاره آن فعلى است كه داراى شاءنيت تكفير خطاست ؛ يعنى ، آن را مىپوشاند و محو مى كند)).
((الكشّاف )): ((كفّاره ، آن فعلى است كه داراى شاءنيت تكفير خطاست ؛ يعنى ، آن را مىپوشاند)).
((الصافى )): ((كفّاره ، آن فعلى است كه گناه را مى برد و مى پوشاند)).(647)
((الميزان )) : ((كفّاره آن عملى است كه به نحوى ، بدى معصيت را مى پوشاند)).(648)
در سوره مائده (649) نيز در مورد كسى كه درحال احرام ، شكارى را به قتل رساند و از روى عمد چنين كند، كفّاره اى را مقرر مى سازد كهبايد پرداخت شود.
8 - حجّ
در سوره بقره چنين آمده است :
(واذكروا اللّه فى ايّامٍ معدوداتٍ فمن تعجَّل فى يومين فلا اثم عليه ومن تاءخَّر فلا اثمعليه لمن اتَّقى واتَّقوا اللّه واعلموا انّكم اليه تحشرون ).(650)
((و خدا را در روزهاى معينى ياد كنيد (روزهاى 11،12 و 13 ماه ذى حجه ) وهر كس شتابكند و (ذكر خدارا) در دو روز انجام دهد، گناهى بر او نيست وهر كه تاءخير كند (وسه روزانجام دهد نيز) گناهى براو نيست ، براى كسى كه تقوا پيشه كند، و از خدا بپرهيزيد وبدانيد شما به سوى او محشور خواهيدشد)).
در تفسير ((الميزان )) آمده است :
((لا، براى نفى جنس مى باشد؛ بنابراين ، ((لا اثم عليه )) كه دوبار ذكر شده از حاجى، جنس اثم و گناه را نفى مى كند و مقيّد به چيزىهم نشده است و اگر منظور نفى آن درتعجيل يا تاءخر مى بود، بايستى كه مقيّد به آن مى شد؛ پس معناى آن ، اين مى شود كههر كس عمل حج را به اتمام رساند، مورد مغفرت قرار مى گيرد و ديگر گناهى نخواهدداشت چه تعجيل كند و چه نكند...)).(651)
درمورد حجّ و عمره در روايات آمده است :
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((فانَّها ينفيان الفقر والذّنوب )).(652)
((اين دو، فقر و گناهان را از بين مى برند)).
رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((العمرة كفّارة كلِّ ذنبٍ)).(653)
((عمره ، كفّاره هر گناهى است )).
رسول خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((العمرة الى العمرة كفّارة ما بينهما والحجَّة المتقبَّلة ثوابها الجنَّة و من الذُّنوب ذنوبٌ لاتغفر الا بعرفات )).(654)
((عمره ، كفّاره گناهانى است كه در فاصله بين دو عمره انجام مى شود و ثواب حجمقبول ، بهشت است و بعضى از گناهان فقط در عرفات بخشيده مى شود)).
امير مؤ منان عليه السّلام فرمود:
((...حجُّ البيت والعمرة فانَّهما ينفيان الفقر ويكفِّران الذَّنب ...)).(655)
((حج خانه خدا و عمره ؛ چرا كه اين دو فقر را از بين مى برند و گناهان را تكفير مى كنند(مى پوشانند)).
در ((نهج البلاغه )) نيز آمده است :
((حجُّ البيت واعتماره فانَّهما ينفيان الفقر و يرحضان الذَّنب )).(656)
((حج و عمره خانه خدا كه نابود كننده فقر و شستشو كننده گناه است )).
((يرحضان الذنب اى يغسلانه ))(657) يعنى اين دو، گناه را شستشو مى دهد و آن را پاكمى كند.
9- ايمان به پيامبران و انجام سنتهاى الهى
در سوره ((مائده )) آمده است :
(ولقداخذ اللّه ميثاق بنى اسرائيل و بعثنا منهم اثنى عشر نقيباوقال اللّه انِّى معكم لئن اقمتم الصَّلاة واتيتم الزّكاة و آمنتم برسلى و عزَّرتموهمواقرضتم اللّه قرضا حسنا لاَ كَفِّرَنَّ عَنكم سَيِّئاتكم وَلاَ دخلَنَّكم جنّاتٍ تج رى من تحتهاالاْ نْهار...).(658)
((خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت و از آنها، دوازده نقيب [ سرپرست ] بر انگيختيم .وخداوند (به آنها) گفت : من با شماهستم اگر نماز را بر پا داريد و زكات رابپردازيد وبه رسولان من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد و به خدا قرضالحسنه بدهيد(= درراهاو به نيازمندان كمك كنيد)، گناهان شما را مى پوشانم(= مى بخشم ) و شما را درباغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است ،وارد مى كنم )).
در اين آيه پنج امر به عنوان عامل تكفير مطرح شده است :
1- ايمان به پيامبران الهى .
2- يارى نمودن آنان .
3- برپاداشتن نماز.
4- پرداختن زكات .
5- قرض دادن در راه خدا.
اين پنج عامل با ((واو)) بر يكديگر عطف شده اند و دواحتمال ((تفصيل و جمع )) مطرح است ، وليكن از روى قرائنى مى توان گفت : اين پنج امرجداگانه ، عامل تكفير مى باشد. در مورد ايمان آوردن و اعتقاد پيدا نمودن به آنچه لازماست ، قبلا بحث شده ، ولى روشن است كه ايمان به تنهايى فقط گناهان كفّارى را كهواقعا مؤ من شده اند، تكفير مى كند، ولى در مورد مؤ من ، ايمان از شرايط لازمعوامل ديگر است ؛ مثلا، جهاد، نمازو انفاق بدون ايمان ، اثر نخواهد داشت و نمى تواندعامل تكفير باشد، امّا در مورد بر پاداشتن نماز و قرض الحسنه و انفاق ، چون در آياتىديگر(659) به صورت مستقل به عنوان عامل تكفير آمده است ، مى توان در اين آيه نيزچنين استفاده كرد كه عطف به ((واو)) براى تفصيل است نه جمع . از آنجا كه اين پنجعامل باهم جمع مى شوند و ((سيئات )) نيز عام است و به مقتضاى آن تمام سيّئات را دربر مى گيرد، اين امور پنجگانه باهم موجب تكفير تمام گناهان مى باشد؛ يعنى ،هركدام به تنهايى ، بعضى از گناهان را جبران مى كند و در مجموع تمامى آنها پوشاندهمى شود.
در احاديث ، در مورد نماز و زكات وارد شده است :
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) و اميرالمؤ منين عليه السّلام فرموده اند:
((الصَّلوات الخمس كفّارةٌ لما بينهنَّ مااجتنبت الكبائر)).(660)
((نمازهاى پنجگانه ، در صورت اجتناب از گناهان كبيره ، گناهان صغيره اى را كه درفاصله بين نمازها، انجام مى گيرد، جبران مى كند)).
رسولخدا(صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((الصَّلوات الخمس يمحوا اللّه بهنَّ الذُّنوب والخطايا)).(661)
((خداوند متعال به وسيله نمازهاى پنجگانه ، گناهان و لغزشها را محو و نابود مى كند)).امام صادق عليه السّلام فرمود:
((انَّ الصَّلاة سترٌ وكفّارةٌ للذُّنوب )).(662)
((نماز، گناهان را مى پوشاند و كفّاره آنهاست )).
در مورد نماز، روايات فراوان ديگرى نيز وارد شده است .(663) حضرت على عليهالسّلام در ضمن خطبه اى كه يارانش را به محافظت بر نماز، توصيه مى كند و توجهآنان را به اهميت آن جلب مى نمايد، مى فرمايد:
((انَّها لتحتُّ الذُّنوب حتَّ الورق و تطلقها اطلاق الرِّبق وشبَّه هارسول اللّه (صل الله عليه و آل وسلم ) بالحمَّة تكون على بابالرَّجل فهو يغتسل منها فى اليوم و اللَّيلة خمس مرّاتٍ فما عسى ان يبقى عليه من الدَّر ن)).(664)
((نماز، گناهان راهمچون برگهاى پاييزى مى ريزد وغل و زنجيرهاى معاصى را از گردنها مى گشايد؛پيامبر(صل الله عليه و آل وسلم ) نماز را به چشمه آب گرمى كه بر درب خانه كسىباشد و شبانه روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد، تشبيه كرده است كه بدون ترديدچرك و آلودگى در بدن چنين كسى ، باقى نخواهد ماند)).
در نهج البلاغه در خطبه اى ديگر آمده است :
((ثمَّ انَّ الزَّكاة جعلت مع الصَّلاة قربانا لاِهلِ الاِْسْلامِ فمنْ اعْطاها طيِّب النَّفْسِ بِها فانَّهاتجْعل له كفّارةً و مِن النّارِ حِجازا و وِقايةً)).
((و بدانيد كه ) زكاتهمراه نماز، مايه تقرّب مسلمانان به خداوند است ؛ بنابراين كسىكه زكات را با طيب خاطر عطا كند، كفاره (گناهان ) او محسوب مى شود و مانع و حاجبى ازآتش براى او خواهد بود)).(665)
ابن ميثم بحرانى مى گويد:
((زكات ، كفاره اى است كه صفت رذيله بخل و گناهانى را كه از لوازم آن است ، محو مىكند و بين بنده و عذاب الهى مانع مى شود، زيرا كه منشاء عذاب اخروى ، حبّ دنياست وعظيمترين آن ، حبّ مال مى باشد؛ پس زمانى كهبذل مال ، حبّ آن را از بين مى برد، از اين جهت ، مانع عذاب مى گردد)).(666)
مرحوم خويى نيز در مورد اسرار زكات مى نويسد:((انَّها مطهِّرةٌ من صفةالبخل ؛(667) زكات پاك كننده انسان از صفتبخل است )).
10- اجتناب از گناهان كبيره
(ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفِّر عنكم سيِّئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما).(668)
((اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى مى شويد پرهيز كنيد، گناهان كوچك شما را مىپوشانيم و شما را در جايگاه خوبى وارد مى سازيم )).
براساس تفسير عمده مفسّران ، منظور از ((كبائر)) گناهان كبيره و مقصود از ((سيّئات ))گناهان صغيره است ؛(669) بنابراين ، آيه مذكور دلالت دارد كه اجتناب از گناهانكبيره ، موجب تكفير گناهان صغيره مى شود.
علاّ مه طباطبايى بر اين نظر است كه واژه ((سيّئات )) در خصوص گناهان صغيره ،استعمال شده است ؛ زيرا اوّلا: بين دو واژه ((كبائر)) و ((سيّئات )) مقابله برقرار شدهاست و ثانيا : درصورت اجتناب از گناهان كبيره ، براى سيّئات ، مصداقى به جزگناهان صغيره باقى نمى ماند.(670) ايشان درذيل تفسير آيه 195 سوره آل عمران نيز مى گويد: ((در قرآن كريم ، واژه ((سيّئات ))در گناهان صغيره ظهور دارد)). طبق اين تفسير، ((اجتناب ))،عامل تكفير محسوب مى شود. معتزله اين تكفير را لازم و ديگران چنين اعتقادى ندارند. درتفسير ((الميزان )) بيان شده است كه اين آيه شريفه بر وجوب ((تكفير))هيچ گونهدلالتى ندارد.(671)
در برابر تفسير ياد شده تفسيرهاى ديگر نيز ارائه شده است كه بر اساس برخى ازآنها، اين آيه بر تكفير گناهان صغيره نيز دلالتى ندارد و اين تفاسير به شرح ذيلند:
1- آيه شريفه بيان كننده اين مطلب است كه اگر از گناهان كبيره كه ازاوّل سوره "نساء" تا اين آيه به آنها گوشزد شده است ، اجتناب شود، سيّئاتى كه درگذشته حاصل شده ، "تكفير" مى گردد.(672)
اشكال :
اين با اطلاق آيه سازگار نيست .(673) علاوه بر آن ، تفسير مزبور بر اساس نظرىاست كه گناهان كبيره را منحصر به گناهانى كه در 30 آيهاول سوره نساء آمده ، مى داند، در صورتى كه اين نظر درست نيست ؛ زيرا در سوره هاىديگر نيز شمارى ديگر از گناهان كبيره بيان شده است .(674)
2- معناى آيه چنين است : اگر شما ازهمه گناهان دورى كنيد، گناهان گذشته شما،((تكفير)) و جبران مى گردد.(675)
اشكال :
اوّلا: حمل سيّئات بر گناهان قبلى ، خلاف ظاهر است و ثانيا: در اين صورت ، مصداق اينآيه بسيار نادر و شاذّ است و چه بسا مصداقى نخواهد داشت ، زيرا نوع انسانها خالى ازگناه نيستند، گر چه تصميم قاطع بر انجام ندادن آن بگيرند، ولى درعمل مرتكب بعضى گناهان مى شوند.(676)
3- خداوندمتعال با دو شرط، گناهان صغيره را مورد مغفرت خويش قرار مى دهد،اوّل : اجتناب از گناهان كبيره . دوّم : اقامه و برپاداشتن فرائض ، زيرا ابوهريره ازپيامبر خدا(صل الله عليه و آل وسلم ) نقل مى كند:
((الصَّلوات الخمس والجمعة الى الجمعة و رمضان الى رمضان ، مكفِّراتٌ ما بينهنَّ اذا اجتنبالكبائر)).(677)
((نمازهاى پنجگانه ، جمعه تا جمعه و ماه رمضان تا ماه رمضان ، در صورتى كه ازگناهان كبيره اجتناب شود، كفّاره گناهى است كه در بين آنها انجام گرفته است )).
اشكال :
اوّلا: بر فرض چشم پوشى از ضعف سند روايت ، از جهت دلالت آن نيز جاى اينسوالهست كه اگر نمازهاى پنجگانه ، كفّاره گناهان صغيره اى است كه در فاصله بيننمازها انجام مى شود، پس نماز جمعه و روزه ماه رمضان ، كفّاره چه گناهانى است ؟ وثانيا: ترك نمازهاى واجب ، خودش از گناهان كبيره است ، پس اينكه اقامه آنها در عرضاجتناب به عنوان شرط ديگر مطرح مى شود، وجهى ندارد و ثالثا:دليل ، اخصّ از مدّعاست ، زيرا انجام فرائض ، به عنوان شرط مطرح شده است در حالىكه روايت برشرط بودن اقامه نماز و روزه دلالت دارد.
4- فخر رازى ، در مقابلاستدلال معتزله ، به اين آيه جهت اثبات ابدى بودن عقاب مرتكب كبيره ، ايناحتمال را مطرح مى كند: ((شايد مقصود از ((كبائر)) كفر باشد، بدين معنا كه اگر ازانواع كفر، اجتناب كنيد گناهان ديگر، مورد مغفرت قرار مى گيرد و ايناحتمال موافق صريح آيه 116 سوره نساء است كه مى فرمايد:
(انَّ اللّه لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء...).
((خداوند، شرك به او را نمى آمرزد(ولى ) كمتر از آن را براىهر كس ‍ بخواهد (وشايسته بداند) مى آمرزد)).
و با اين احتمال ، استدلال معتزله باطل مى شود)).(678)
اشكال : بر فرض كه يكى از مصاديق ((كبائر))، كفر باشد؛ ولى دليلى بر انحصارنمودن در آن نيست و بر عكس ، جمع مضاف ( كبائر ماتنهون ) بر عام بودن آن دلالت دارد وشامل تمامى گناهان كبيره مى شود.
5- منظور از ((كبائر)) كلّ گناهان است وهر گناهى راشامل مى شود و اصلا گناهى كه ذاتا صغيره باشد، وجود ندارد و مقصود از ((سيّئات ))آن قبيل امور و افعالى است كه حرام و بر خلاف دستور شرع نمى باشد، ولى انجام آنها،بر خلاف شاءن و منزلت رفيع انسانى است و پرهيز از گناهان موجب مى شود كه آن امور((تكفير)) و جبران شود.(679)
روشن است كه بر اساس تفسير پنجم ، آيه مورد بحث به هيچ وجه بر تكفير گناهانوسقوط عقاب آنها دلالت ندارد، ولى آيا چنين تفسيرى صحيح است يا نه ؟ و در صورتصحّت آيا تفسير مناسب ترى احتمال دارد يا نه ؟ در ادامه بحث ، بررسى مى شود.
6- از اين آيه شريفه به خوبى استفاده مى شود كه اجتناب از گناهان كبيره ،عامل تكفيرسيّئات است ، ولى در اينجا چند پرسش مطرح است : 1- آيا اين تكفير به نحووجوب است و با معناى اصطلاحى آن درنزد متكلّمان تفاوتى دارد؟ 2- منظور از سيّئات چيست؟ كه با بيان چند مقدمه بررسى مى شود.
مقدّمه اوّل
با توجّه به جمله ((يا ايُّها الَّذين امنوا)) در آغاز آيه 29 و ((ان تجتنبوا...)) در ابتداى آيه31 سوره نساء و تعبير((نكفّر))(680) ، مى توان بيان داشت ؛ آيه مورد بحث ، خطاببه مؤ منان و در مقام منّت نهادن به آنهاست ؛(681) بنابراين ، بر وجوب ((تكفير)) آنگونه كه معتزله معتقد است ، دلالت ندارد.هر چند اين ، وعده الهى است و در آن تخلّف نيست، ولى اين سؤ ال مطرح است كه آيا اين وعده به صورت مطلق است ، چنانكه ظاهر آيهبيان كننده آن مى باشد؟ يا اينكه مقيّد و مشروط به امورى است كه در آيات و دليلهاىديگر آمده است ، چنانكه در آيه 8 سوره تحريم ، ((تكفيرسيّئات )) مبتنى بر توبهنصوح قرار داده شده و در آيه 5 سوره طلاق ، تقوا به عنوان شرط آن ، آمده است و ...
مقدّمه دوّم
بر اساس آنچه گفته شده است كه صيغه استقبال بر استمرار دلالت دارد(682) و يكىاز معانى باب ((افتعال ))، رساندن معناى كوشش و مبالغه درفعل است (683) جمله ((ان تجتنبوا)) بر اين دلالت مى كند كه اجتنابى كه از روى جدّيت، كوشش و به صورت مستمر باشد در ((تكفير))، مؤ ثر است .
مقدّمه سوّم
اينكه اضافه ((كبائر ما تنهون )) اضافه صفت به موصوف يا اضافه بيانيه باشد،آنچنان كه در بعضى از تفاسير آمده ، برخلاف ظاهر است (684) وبرطبق ظاهر آن ،گناهان به دوقسمت تقسيم مى شود (كبيره و صغيره ) و اين منافاتى با آن مطلب ندارد كههمه گناهان از جهتى ، كبيره باشند.
مقدّمه چهارم
اين مطلب روشن است كه نوع مؤ منان ولو بندرت ، مرتكب گناه مى شوند و كمتر مؤ منىيافت مى شود كه اصلا مرتكب گناه نگردد؛ گر چه بسيارى از مؤ منان ، عزم را جزم نمودهو تصميم قاطع مى گيرند كه به هيچ وجه نزديك گناه نشوند، ولى با اينحال به سبب غلبه شهوت ، جهالت و ... گه گاهى از آنان گناه صادر مى گردد. با اينبيان نمى توان پذيرفت كه قرآن كريم ، درباره پرهيز از گناه به مؤ منان توصيهاى داشته باشد كه در عمل انجام نشدنى است و در خارج براى آن ، مصداقى يافت نمىشود. بنابراين ، مقصود از آيه اين نيست كه ازكل گناهان اجتناب شود.
علاّ مه طباطبايى مى گويد:(( ظاهر اين اجتناب آن است كه هر مؤ منى به اندازه اى كهبرايش ممكن است ، از گناهان كبيره اجتناب كند، آن گونه كه درباره او صدق كند ازكبائر اجتناب مى نمايد)).(685)
مقدّمه پنجم
شايد بهترين معنايى كه مى توان براى واژه ((سيّئات )) در نظر گرفت ، آن معنايىاست كه كليّه آثار سوء افعال مؤ منان را در برگيرد، چه آنافعال ، گناه صغيره باشد يا كبيره (هر چند كه از آن توبه كرده باشد) و يا امورخلاف شاءن منزلت انسان ؛ در اين صورت از معناى لغوى آنعدول نشده و به عموم و شمولى كه از جمع مضاف استفاده مى شود نيز توجه شده است .
براساس اين مقدّمات ، آيه مورد بحث به اين معناست كه اگر شما با جدّيت ، به طورمستمر و تا آنجا كه در عمل ، توانايى داريد از گناهان كبيره اجتناب كنيد، خداوندمتعال ، آثار سوء افعال شما را ((تكفير)) مى كند، ولى اين سؤال مطرح است كه آيا اين ((تكفير))همان ((تكفير)) اصطلاحى در علم كلام است يا با آنتفاوت دارد؟
در فصل اوّل اين بخش بيان شد كه معناى اصطلاحى ((تكفير))، سقوط عقاب (يا استحقاقآن ) است و معناى اصلى لغوى آن ، پوشاندن مى باشد، بديهى است كه بدوندليل نمى توان واژه ((تكفير)) در قرآن را به همان معناى اصطلاحى نزد متكلمان اخذ نمودو تا آنجا كه اين مطلب دنبال شد، چنين دليلى وجود ندارد؛ بنابراين ، بايد آن را برمعناى لغويش حمل كرد، مگر اينكه از آيات ، قرينه اى بر خلاف آن باشد و در صورتعدم قرينه ، (كه ((تكفير)) به پوشاندن ، معنا مى شود)، ولىهنوز مساءله از اين جهتمبهم است كه پوشاندن بديها و آثار سوء افعال چگونه مى باشد؟ آيا از ماءموران عذابالهى و فرشتگان يا از بقيّه انسانها مخفى مى گردد؟ و يا حتى به گونه اى كه از خودانسان نيز پوشيده باشد؟ آيا فقط آن قبيل آثار وضعى و تكوينىافعال بد، مخفى مى شود يا عقاب (از نوع قراردادى ) نيز پنهان مى گردد؟
شايد با توجه به اينكه اوّلا: در چندآيه ، بعد از تكفير سيّئات ،داخل شدن در بهشت مطرح شده (686) و ثانيا: آيات تكفير در مقام امتنان وتفضّل است ، بتوان گفت كه پوشاندن به هر نحو كه باشد مستلزم سقوط عقابخواهدبود، بخصوص بر طبق مبناى ((تجسّم اعمال )) كه آثار وضعىافعال بد را نيز عقاب ، به حساب مى آورد.
برخى از مفسّران ، واژه ((تكفير)) را به ستر يا پوشاندن ، عفو و مغفرت تفسير نمودهاند.(687) عدّه اى آن را به محو يا ازاله نمودن معنا كرده اند.(688) كمتر مفسرى يافتمى شود كه آن را درهمه آيات به طور يكسان و به يك معنا تفسير كرده باشد.
علامه طباطبايى نيز ((تكفير)) را به چند صورت تفسير كرده است كه به شرحذيل مى باشد:
الف - لفظ ((تكفير)) از ماده ((كفر))، به معناى ((ستر)) گرفته شده و در قرآن كريم ،در موارد بسيار زيادى به معناى عفو از سيّئات ،استعمال شده است .(689)
ب - تكفير سيّئات ؛ يعنى ، ستر و پوشاندن آن با مغفرت .(690)
ج - پوشاندن سيّئات به وسيله عفو و مغفرت .(691)
براهل تحقيق پوشيده نيست كه قبل از ابراز نظر قاطع در مورد اينكه ((تكفير)) در آياتبه معناى مغفرت يا عفو و ... مى باشد، بررسى چند مطلب لازم است : 1- آيا در لغتعربى ، كلمات مترادف وجود دارد يا نه ؟ 2- اين مساءله ، در آيات قرآن چگونه است ؟توجه به اين نكته نيز لازم است كه در قرآن كريم ، متعلّق ((تكفير)) سيّئات و متعلّق((مغفرت )) در بسيارى از موارد يا محذوف است و يا كلمه ((ذنوب )) مى باشد وفعل ((عفو)) فعلى نيست كه مختصّ ذات اقدس الهى باشد و فقط به او اسناد داده شود.
در مورد اينكه اجتناب از گناهان كبيره باعث ((تكفير)) گناهان صغيره و يا سيّئات مى شوددر احاديث نيز آمده است :
امام كاظم عليه السّلام فرمود:
((و من اجتنب الكبائر من المؤ منين لم يساءل عن الصّغائر)).(692)
((و آن دسته از مؤ منانى كه از گناهان كبيره دورى مى كنند، دربرابر گناهان صغيره مؤاخذه نمى شوند)).
امام رضاعليه السّلام فرمود:
((من اجتنب ما اوعد اللّه عليه النّار اذا كان مؤ منا كفَّر عنه سيّئاته )).(693)
(( اگر انسان مؤ من از آنچه خداوند در برابر آن ، به آتش دوزخ تهديد كرده ، پرهيزكند خداوند متعال گناهانش را مى پوشاند)).
11- بر پاداشتن نماز و حسنات ديگر
در سوره هود مى فرمايد:
(واقم الصَّلاة طرفى النَّهار وزلفا من اللَّيل انَّ الحسنات يذهبن السَّيِّئات ذلك ذكرىللذّاكرين ).(694)
(( در دو طرف روز و اوايل شب ، نماز را بر پا دار، چرا كه حسنات ، سيّئات (وآثارآنهارا) از بين مى برند، اين تذكرى است براى كسانى كهاهل تذكرند)).
در آياتى كه قبل از اين آيه شريفه ، مورد بحث قرار گرفت ،عوامل خاصى مثل نماز، صدقه پنهانى و ... به عنوان اسباب ((تكفير)) وارد شده بود و دراين آيه واژه ((حسنات )) به عنوان از بين برنده ((سيّئات )) مطرح مى باشد. در اينجابه بررسى اين پرسش مى پردازيم :
آيا جمله (... انّ الحسنات يذهبن السَّيِّئات ...) بر نظريه تكفير دلالت دارد؟
تحقيق اين مساءله را با بيان چند مطلب دنبال مى كنيم :
1- ظاهر جمله مزبور، اين است كه به صورت يك قاعده باشد. برخى از مفسّران تصريحكرده اند كه اين جمله ، تعليل مطلب قبل از آن ؛ يعنى ، دستور به برپاداشتن نماز است.(695) بنابراين ، ((حسنات )) در نمازهاى روزانه ، توبه و امور ديگرى كه درروايات آمده و عدّه اى از مفسّران معتقد به آنهستند، منحصر نمى شود، بلكه همه اين موارد ازمصداقهاى ((حسنات )) مى باشد و نماز، مصداق روشن آن است .(696)
حتى بعضى از مفسّران ، پرهيز و اجتناب از گناهان كبيره را نيز در رديف حسنات شمردهاند.(697)
با توجه به آنچه كه قبلا ذكر شد، منحصر كردن ((سيّئات )) در گناهان صغيره يا درآن دسته افعالى كه (على رغم اينكه حرام و گناه نيست ولى ) بر خلاف شاءن و منزلتانسان مؤ من است ، نيز وجهى نخواهدداشت .(698)
2- روشن است كه نمى توان چنين مطلبى را ملتزم شد كه هر حسنه اى ،هر سيّئه وگناهى (گرچه از گناهان كبيره باشد و از آن نيز توبه نشده باشد) را از بين مى برد،زيرا بر اساس اعتقاد به عدل و حكمت الهى التزام به آن ، ممكن نيست و كمترين نتيجه آن ،جراءت پيدا كردن فاسقان و مرتكبان كبيره بر انجامهر چه بيشتر گناه و جنايت و بهبازى گرفتن دستورات الهى است ، زيرا آنان با انجام دادن يكسرى از عبادات و كارهاىبه ظاهر نيك ، ديگران و خود را قانع مى سازند كه با ((حسنات ))، ((سيّئات )) را جبرانمى كنند؛ بنابراين ، آيه را نمى توان به گونه اى معنا نمود كه چنين مطلبى را دربربگيرد.
3- بدون شك اعمال و افعالى كه از انسان صادر مى شود، بر روح و روانش آثارى برجاى مى گذارد. اگر عبادات وساير اعمال نيك ، به صورت مستمر و مخلصانه انجامگيرد، آثار سوء افعال بد و زشت گذشته و گناهان سابق را مى زدايد و حتى بهگونه اى نفس انسانى را آماده مى سازد كه دربرابر گناه ، كمتر آسيب پذير باشد وبيشتر اجتناب ورزد. چنانكه در مورد نماز در آيه شريفه 45 سوره عنكبوت مى خوانيم :
(انَّ الصَّلاة تنهى عن الفحشاءوالمنكر ولذكراللّه اكبر...).
((نماز (انسان را) اززشتيها و گناه باز مى دارد و ياد خدا بزرگتر است )).
اگر نماز به طور كامل و صحيح خوانده شود، نه تنها، آثار سوء گذشته را بر طرفمى سازد، بلكه به عنوان يك عامل باز دارنده قوىّ، انسان را از ارتكاب گناهان وافعال زشت باز مى دارد.
با توجه به نكات ياد شده شايد بهترين احتمال براى تفسير جمله مورد بحث اين آيه ازاين قرار باشد كه جمله (...انَّ الحسنات يذهبن السَّيّئات ...) در مقام بيان تاءثير كارهاىنيك و زدودن آثار سوئى كه از انجام سيّئات و گناهان بر قلب انسان عارض شده ، مىباشد، بخصوص نمازهاى روزانه . در اين باره مفسران چنين نوشته اند:
((اين جمله بيان مى كند كه نمازها، حسناتىهستند كه در دلهاى مؤ منان وارد شده ، آثارمعصيت و تيرگيهايى را كه دلهايشان از ناحيه سيّئات كسب كرده از بين مىبرد)).(699)
((اين جمله تعليل مطلب قبل از آن و بيان كننده حكمت و فايده آن است و معناى آن اين مىباشد كه اعمال نيك ، باعث تزكيه نفس و اصلاح آن مى گردد و به موجب آن ، آثارسوئى را كه از اعمال بد حاصل شده ، محو و بر طرف مى نمايد)).(700)
((نورى كه با نماز بر قلب وارد مى شود، آثار ظلمات و تاريكيهايى كه بر آن واردشده از بين مى برد)).(701)
چند مؤ يد براى احتمال ياد شده :
1- در آيات مربوط به تكفير از واژه ((تكفير)) استفاده شده ، امّا در اين آيه واژه ((ذهاب ))به كار رفته است ،هر چند عدّه اى ((تكفير)) را به معناى محو كردن تفسير كرده اند؛بعضى از مفسّران نيز آن را با مغفرت يكى دانسته اند، وليكن معناى لغوى آن دراصل ، پوشاندن و مستور كردن است امّا در مورد ((ذهاب )) روشن است كه معناى آن ، بردناست و بردن خود سيّئات و گناهان كه ممكن نيست پس منظور بردن و برطرف نمودن آثارآن است .
2- در آيات ديگر، عمل ((تكفير)) به ذات اقدس الهى نسبت داده شده ، و اين مورد اتّفاقهمگان است ، به جز آيه شريفه 271 بقره كه به جاى ((يكفّر)) دو قرائت ((نكفّر)) و((تكفّر)) نيز نقل شده ؛(702) ولى قرائت ((حفص )) و آنچه فعلا در قرآن وجود دارد ومشهور است ، قرائت ((يكفّر)) مى باشد، ولى در اين آيه شريفه ، ذهاب ((سيئات )) به((حسنات )) نسبت داده شده است و اين حكايت از اثر تكوينى آن (كه خداوندمتعال براى آن قرار داده است )، مى كند.
3- جمله مورد بحث آيه شريفه (همان طور كه گذشت ) به عنوان علّت و حكمت فرمان برپاداشتن نماز مى باشد و مسلّم است كه اگر نماز به نحو صحيح و با شرايط آن خواندهشود، آثار سوء گناهان گذشته را برطرف مى سازد.
بر طبق اين تفسير اين آيه شريفه بر ((تكفير)) دلالت دارد؛ البته اگر در موضوعثواب و عقاب مبناى ((تجسّم اعمال )) پذيرفته شود.
اين آيه بر اساس بعضى تفسيرهاى ديگر نيز بر وجود ((تكفير)) دلالت دارد. مثلا اگر((سيّئات )) بر گناهان صغيره حمل گردد - چنانكه نظر عدّه اى از مفسّران است - در اينصورت آيه دلالت دارد كه ((حسنات )) موجب ((تكفير)) گناهان صغيره مى گردد؛ البتهاگر از گناهان كبيره نيز اجتناب شود.(703)
يك پرسش
اگر اجتناب از گناهان كبيره ، موجب تكفير گناهان صغيره مى شود؛ -همانگونه كه آيه31 سوره نساء بر آن دلالت دارد - ؛ پس حسنات و نمازهاى پنجگانه چه چيزى را((تكفير)) مى كند؟(704)
به اين پرسش چند پاسخ داده شده است :
1- مراد از آيه 31 سوره نساء، اجتناب از گناهان در تمامطول عمر است و معناى آن ((موافات )) بر اين حالت از وقت ايمان يا تكليف تا زمان موتاست ، ولى آنچه در حديث است بيانگر اين مطلب مى باشد كه نمازهاى پنجگانه درصورت اجتناب از گناهان كبيره ، گناهان درهمان روز را ((تكفير)) مى كند، پس بين آيه وحديث تعارضى نيست .(705)
2- اجتناب از گناهان كبيره در تمام عمر حاصل نمى شود، مگر با انجام نمازهاى يوميّه ؛پس تكفيرى كه در حديث است با آنچه آيه بيان مى كند به يك معنا است و باهم منطبق مىباشد.
3- بعضى از علما گفته اند: اگر چند ((مكفِّر)) باهم جمع شوند، حكم با ((مكفِّر)) سابقاست و اگرهمزمان باشند، ((مكفِّر)) يكى از آنهاست ،هر كدام كه مورد مشيّت الهى قرارگيرد، درقبال بقيّه نيز به او ثواب داده خواهدشد.
4- اجتناب از كبيره (در صورت وجود قدرت بر انجام آن ) اگربا قصد و اراده باشد،بدون شك ((حسنه )) مى باشد و چنين اجتنابى است كهعامل ((تكفير)) مى باشد.
5- بعضى گفته اند: شرط در حديث (مااجتنبت الكبائر) به معناى استثناست و تقدير آن چنيناست كه نمازهاى پنجگانه ، كفّاره گناهانى است كه در فاصله بين نمازها انجام گرفته ،مگر گناهان كبيره كه كفّاره آنها نيست و اين برطبق مبنايى است كه اجتناب از كبائر راشرط ((تكفير)) صغائر نمى داند.(706)
6- از آنجا كه گناه بر چند نوع از قبيل ، بدنى ، مالى و... مى باشد، اجتناب از گناهانكبيره بعضى از آنها را ((تكفير)) مى كند و نمازهاى پنجگانه بعضى ديگر را.(707)
7-هر يك از اجتناب و نماز در تكفير گناهان ، فى الجمله نقش دارند وبهاستقلال ، مكفّر نمى باشند اين در صورتى است كه توبه را شرط تكفير گناهانصغيره ندانيم ، وگرنه هر يك از اجتناب و نمازهاى پنجگانه با صرف نظر از توبه ،موجب ((تكفير)) نمى گردد، بلكه در كنارهم و به عنوان شرايط، يا اسباب ناقص واقتضائات تكفير، موجب تكميل شدن تكفير توبه ، مى گردد.
8- براساس تفسيرى كه بيان شد، اجتناب از گناهان كبيره موجب تكفير سيئات است ونمازها و حسنات ، باعث پاك شدن قلب و صفاى نفس از آلودگيها و آثار سوءافعال زشت مى باشد؛ پس جايى براى پرسش مزبور باقى نمى ماند.
در مورد اينكه ((حسنه )) عامل تكفير است در روايات مى خوانيم :
پيامبر اكرم (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((اتَّق اللّه حيث كنت واتبع السَّيِّئة الحسنة تمحها)).(708)
((هر كجا كه هستى تقواى الهى را پيشه ساز و بهدنبال گناه ، حسنه اى بياور تا آن را محو كند)).
رسول خدا (صل الله عليه و آل وسلم ) فرمود:
((يا معاذ! اتبع السَّيِّئة الحسنة تمحها)).(709)
((اى معاذ! به دنبال گناه ، حسنه اى بياور تا آن را محو كند)).
حضرت اميرعليه السّلام در نامه اى كه به محمّد بن ابى بكر واهل مصر مى نويسد، مى فرمايد:
((مؤ منى كه براى خير آخرت عمل مى كند ((فانَّاللّه يكفِّر عنه بكلِّ حسنةٍ سيِّئةٍ)) خداوندمتعال باهر حسنه او يك گناهش را مى پوشاند. (سپس ‍ حضرت عليه السّلام به آيه 114سوره هود تمسك مى كند)).(710)
آيا توبه ، شرط تكفير است ؟
معتزله مى گويند: در صورت اجتناب از كبائر، تكفير گناهان صغيره ، واجب است و توبهشرط آن نمى باشد؛ با اين حال توبه از صغائر را واجب مى دانند.
قاضى عبدالجبّار مى گويد:((گناه صغيره درهر صورت قبيح است ، ولى اگرفاعل آن به اندازه عقاب صغيره ، ثواب داشته باشد، صغيره در جنب آن ، ((تكفير)) مىشود)).(711)
در پاسخ اينكه چرا بايد از گناهان صغيره توبه كرد؟ چنين گفته اند:((چون ما گناهانصغيره را نمى شناسيم لازم است كه از تمامى گناهان توبه كنيم و از طرفىهيچ امتناعىنيست كه توبه از گناه صغيره مستحب باشد)).(712)
آلوسى از ((زركشى )) نقل كرده است كه او مى گويد: ((علما در اين جهت باهم اختلاف نظردارند، گروهى گفته اند: توبه ، شرط است و گروهى آن را شرط ندانسته اند، او ازبعضى ديگر چنين نقل مى كند كه ، شايد اختلاف نظر علما در اين مساءله مبتنى بر اختلافآنان در اشتراط يا عدم اشتراط اجتناب از گناهان كبيره باشد؛ آن كه اجتناب را شرطتكفير گناهان صغيره دانسته ، توبه را شرط ندانسته وهر كه اجتناب را شرط ندانسته، توبه را شرط مى داند و بر اين مطلب حديثى كه در مورد ((ابواليسر)) وارد شده ،دلالت مى كند بر اين كه او گناهى مرتكب شد و پشيمان گشت سپس خدمت پيامبراكرم(صل الله عليه و آل وسلم ) رسيد و از كرده خويش خبر داد و حضرت فرمود: ((نمازعصرى كه خوانده است گناهش را تكفير كرده است )).
روايات متظافر است براين كه براى ابواليسر بعد از انجام آن گناه وقبل از خواندن نماز، ندامت حاصل شده و ندامتهم توبه است (پس توبه ،شرط تكفير مىباشد) وليكن ظاهر اطلاق حديث ، اقتضا دارد كه خود نماز مكفّر بوده ، زيرا كه توبه بهتنهايى ماقبلش را جبران مى كند؛ بنابراين ، اگر توبه را شرط ((تكفير)) بدانيم ، دراين صورت عبادات ، مكفّر نيستند؛ در صورتى كه ثابت است مكفّر مى باشند، پس اعتبارشرطيّت توبه ساقط مى شود.
آلوسى احتمالات ديگرى را نيزنقل مى كند كه شايد توبه ((ابواليسر)) صحيح نبوده ويا اينكه بعضى گفته اند كه صحيح بوده ولى موردقبول واقع نشده و در اينكه ممكن است توبه ، گناه را ((تكفير)) نكند،محل بحث است )).(713)
ظاهر تفسير عدهّ زيادى از مفسّران آن است كه توبه را ((شرط تكفير گناهان صغيره ))نمى دانند.
برخى از بزرگان ، دليل وجوب توبه از گناه صغيره را چنين بيان داشته اند:
((نكته وجوب توبه ، تنها رهايى از عذاب نيست تا گفته شود كه گناه صغيره كيفرىندارد، بلكه توبه نكته ديگرى نيز دارد كه عبارت است از ((نيكو بودن پشيمانى نسبتبه انجامهر كار ناشايسته اى و تركهر كار شايسته اى و نيز زشت بودن تصميم داشتنبراستمرار آن )) و اين نكته ميان گناه صغيره و كبيره مشترك است )).(714)
درباره اينكه آيا توبه ((شرط تكفير)) است يا نه ، چند نكتهقابل توجّه است :
1- برهر مسلمان لازم است كه تا توان دارد از كليه گناهان پرهيز كند.
2- اگر به هر دليلى از او گناهى صادر شد، واجب است كه توبه كند.
3- بر طبق ظاهر آيات مربوط به ((تكفير))، امورى كه به عنوانعامل تكفير در قرآن كريم مطرح شده ، مشروط به توبه نشده است ، به جز آيه 8 سورهتحريم كه تكفير سيّئات بر توبه نصوح مترتّب شده است .
4- آنچه در نكته قبلى بيان شد، در صورتى است كه آيات ، به صورتمستقل از يكديگر مورد بررسى و تحقيق قرار گيرد و از آنها نتايجى گرفته شود، ولىاگر مجموع آنها باهم در نظر گرفته شود و يكى قرينه و مبيّن ديگرى محسوب گردد وبه اين احتمال توجّه شود كه تك تك آيات مزبور در مقام بيان تمام شروط تكفير نمىباشد، بلكه بر اساس نظر بعضى از بزرگان ،(715) آنها در مقام بياناصل تشريع تكفير است نه بيان شروط آن ، و اينكه چه گناهانىمشمول آن مى شود و چه گناهانى مشمول آن نمى شود، در اين صورت ، ممكن است گفتهشود: تمامى عوامل مذكور در آيات ، مشروط به توبه است و در واقع اينعوامل ، كامل كننده عامل اصلى تكفير؛ يعنى ، توبه مى باشد، بخصوص اينكه در بعضىاز آيات ، چند عامل دركنار يكديگر ذكر شده ؛ پس آيات ((تكفير)) به هيچ وجه بر((نظريه تكفير)) دلالت ندارد.
5- على رغم آنچه در نكته چهار، ذكرشد، نمى توان به آسانى از ظاهر آياتىهمچونآيه 31 سوره نساء دست برداشت ، و علاوه بر اجتناب از گناهان كبيره ، توبه را نيزشرط دانست و با آنچه در مورد توبه بيان شد اين مطلب احراز نمى گردد كه توبه درهر عامل تكفير داراى نقش اساسى باشد، بويژه اينكه آيات ((تكفير)) (وحدّاقل برخى از آنها) در مقام منّت نهادن به مؤ منان است و اين با شرطيّت مطلق توبهمناسبت ندارد، ولى اگر آنچه در اين نكته بيان شد، مورد پذيرش قرار نگيرد، نتيجه آن، اين مى شود كه آيات ((تكفير)) از جهت شرطيّت يا عدم شرطيّت توبه براى مامجمل و مبهم باشد، در اين صورت نمى توان به اين آيات بر وجود ((تكفير))استدلال كرد.
6- برطبق مبناى ((تجسم اعمال )) كه از طرفى آثار سوء گناهان وافعال زشت و قبيح ، عقاب شمرده مى شود و از طرف ديگر روشن است كه عبادات واعمال نيك موجب مى شود كه آن آثار سوء به مرور بر طرف شود؛ جمله ((انَّ الحسناتيذهبن السَّيِّئات )) فى الجمله بر وجود ((تكفير)) دلالت دارد و مشروط به توبه ازگناه نيز نمى باشد و به گناهان صغيره وافعال مباح ، ولى بر خلاف شاءن انسان ، نيز منحصر نمى شود وشامل پاره اى از گناهان كبيره آن دسته از مؤ منان نيز مى گردد كه در مسير تقوا وپرهيزكارى قرار دارند و تا توان دارند نزديك گناه نمى شوند و در صورت ارتكاب ،توبه مى كنند و چه بسا به سبب مسائلى از برخى آنها نيز توبه نكرده اند؛ ولىاصرار بر گناه ندارند.
نتيجه گيرى
از آنچه تاكنون از آغاز اين فصل گذشت ، نتايجى به دست مى آيد:
اوّل :
گر چه اصطلاح ((تكفير)) در قرآن با اصطلاح ((تكفير)) در علم كلام بى ارتباط نيستوليكن به صورت كامل نيزبر آن منطبق نمى باشد، زيراهمان گونه كه بيان شد، دستكم در مواردى ((تكفير)) در طول توبه قرار گرفته و توبه به عنوانعامل تكفير بيان شده است و اين بر خلاف اصطلاح كلامى آن است ، كه با صرف نظر ازتوبه ، سخن در اين است كه كثرت ثواب ، موجب سقوط عقاب گناهان مى شود.
دوّم :
هر چند از آيات مربوط به ((تكفير)) بويژه آيه 114 سوره هود و بر اساس برخى ازمبانى (درمساءله ثواب و عقاب ) استفاده مى شود كه ((تكفير)) و سقوط عقاب ، فى الجملهوجود دارد، وليكنهيچيك از آيات بصراحت بر ((نظريه تكفير)) (كه به صورت يك قاعدهكلى ، عام و لازم باشد) دلالت ندارد.
سوّم :
تكفيرى كه از آيات قرآن استفاده مى شود، موجب جرى شدن افراد بى مبالات و فاسد برانجامهر چه بيشتر گناهان نمى گردد، زيرا اوّلا: از طرفى آهنگ اين آيات ، مانند آهنگآيات مربوط به توبه است كه گناهكاران را به توبه دعوت مى كند وبه آنان اميد مىدهد كه از مغفرت الهى ماءيوس ‍ نشوند، وهمچنين مانند مساءله ((شفاعت )) است كهمشمول واقع شدن آن ، مشروط به شرايطى است كه شخص گناهكار نمى تواند يقين بهحصول آنها پيدا كند. از آيات ((تكفير)) نيز آنچه به طور قطع استفاده مى شود،اصل وجود ((تكفير)) است ، ولى اينكه چگونه و به چه صورت است ؟ براى ما مبهم مىباشد.(716)
ثانيا: عوامل و اسبابى كه در آيات مطرح شده : مانند اجتناب از گناهان كبيره ، تقوا،شهادت و ... به آسانى قابل حصول نيست .
چهارم :
در آيات ، امور مختلفى به عنوان اسباب و عوامل تكفير بيان شده است ازقبيل :
1- ايمان و عمل صالح .
2- توبه نصوح .
3- تقوا و پرهيزكارى .
4- اجتناب نمودن از گناهان كبيره .
5-هجرت ، جهاد، شهادت و اذيت شدن در راه خدا.
6- صدقه پنهانى .
7- گذشت از حقّ قصاص .
8- طعام دادن به فقير، لباس پوشاندن بر مسكين ، آزاد كردن بنده .
9- بر پاداشتن نماز، پرداختن زكات و انجام ساير حسنات و طاعات .
10- حجّ.
ناگفته نماند كه نمى توان با ضرس قاطع اسباب تكفير را در امور ياد شده منحصركرد و آن را به طور قطع به قرآن نسبت داد، زيرا چه بسا خداوندمتعال از باب كرم و لطف ، تفضّل و احسان ، گناهان كبيره را ولو بدون سبب خاص تكفيركند. علاّ مه طباطبايى در مورد عفو و بخشش الهى مى گويد:
(( كيفر دادن گناهكار، حقّ كسى است كه نافرمانيش شده است ، ولىاعمال اين حقهميشه لازم نيست ؛ البته تركهميشگى آن نيز مستلزم لغويت ثبوت حقاعمال آن است ، پس اگر چنين محذورى لازم نيايد، عفو از گناه تا اندازه اى صحيح است و درقرآن كريم در موارد متفرقه اى ، عفو بدون ذكر سبب ، مطرح شده است ، گر چه اگر دراين موارد تدبر شود، ملاحظه مى گردد كه مصلحتى در كار بوده و آن مصلحت دين است.(717)

next page

fehrest page

back page