بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 8, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10290001 -
     10290002 -
     10290003 -
     10290004 -
     10290005 -
     10290006 -
     10290007 -
     10290008 -
     10290009 -
     10290010 -
     10290011 -
     10290012 -
     10290013 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

به همين جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: (اكنون ايمان مى آورى در حالى كهقبل از اين طغيان و گردنكشى و عصيان نمودى ، و در صف مفسدان فى الارض و تبهكارانقرار داشتى ) (آلان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ).
سابقا نيز در آيه 18 سوره نساء خوانديم : (و ليست التوبة للذين يعملون السيئاتحتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان : (براى كسانى كه كارهاى سوء انجام دهند،و به هنگام فرا رسيدن مرگ توبه كنند، توبه اى
نيست ).
به همين دليل بسيار ديده شده كه اگر امواج بلا فرو نشيند و ازچنگال مرگ رهائى يابند باز به برنامه هاى سابق بر مى گردند.
نظير اين تعبير كه در فوق خوانديم در اشعار و سخنان ادباى عرب و عجم نيز آمده است ،مانند.
اتت و حياض الموت بينى و بينها و جادتبوصل حين لا ينفع الوصل
(به سراغ من آمد در حالى كه امواج مرگ ميان من و او قرار گرفته بود - او آمادهوصال گشت در آن هنگام كه وصال سودى نداشت )!
ولى ، (امروز بدن تو را از امواج رهائى مى بخشيم تا درس عبرتى براى آيندگانباشى ) براى زمامداران مستكبر و براى همه ظالمان و مفسدان ، و نيز براى گروههاىمستضعف (فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية )
در اينكه منظور از بدن در اينجا چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، اكثر آنها معتقدندمنظور همان جسم بى جان فرعون است ، چرا كه عظمت فرعون در افكار مردم آن محيط چنانبود كه اگر بدنش از آب بيرون نمى افتاد بسيارى باور نمى كردند كه فرعون همممكن است غرق شده باشد، و ممكن بود به دنبال اين ماجرا افسانه هاى دروغين دربارهنجات و حيات فرعون بسازند، لذا خداوند بدن بى جان او را از آب بيرون افكند.
جالب اينكه بدن در لغت - آنچنانكه راغب در مفردات گفته - به معنى جسد عظيم است و اينمى رساند كه فرعون همانند بسيارى از مرفهين كه داراى زندگانى پر زرق و برقافسانهاى هستند، اندامى درشت و چاق و چله داشت !.
ولى بعضى ديگر گفته اند كه يكى از معانى (بدن ) (زره ) است و اين اشاره بهآن است كه خداوند فرعون را با همان زره زرينى كه بر تن داشت از آب بيرون
فرستاد تا بوسيله آن شناخته شود و هيچگونه ترديدى براى كسى باقى نماند.
اين نكته نيز شايان توجه است كه بعضى از جمله (ننجيك ) چنين استفاده نموده اند كهخداوند دستور داد امواج ، بدن او را بر نقطه مرتفعى ازساحل بيفكند، زيرا ماده (نجوة ) به معنى مكان مرتفع و زمين بلند است .
نكته ديگرى كه در آيه به چشم مى خورد اين است كه جمله فاليوم ننجيك با فاء تفريع، آغاز شده و اين ممكن است اشاره به آن باشد كه آن ايمان بى روح فرعون در اين لحظهنا اميدى و گرفتارى در چنگال مرگ ، اين ايمانى كه همانند جسم بى جانى بود اين مقدارتاءثير كرد كه خداوند جسم بى جان فرعون را از آب نجات داد تا طعمه ماهيان دريانشود و هم عبرتى باشد براى آيندگان !
هم اكنون در موزه هاى (مصر) و (بريتانيا) يكى دو بدن از فراعنه بهحال موميائى باقى مانده است ، آيا بدن فرعون معاصر موسى در ميان آنها است كه بعداآنرا به صورت موميائى حفظ كرده اند يا نه ؟ دليلى در دست نداريم ، ولى تعبير (لمنخلفك ) ممكن است اين احتمال را تقويت كند كه بدن آن فرعون در ميان اينها است ، تاعبرتى براى همه آيندگان باشد، زيرا تعبير آيه مطلق است و همه آيندگان راشامل مى شود (دقت كنيد).
و در پايان آيه مى فرمايد: اما با اينهمه آيات و نشانه هاى قدرت خدا و با اينهمهدرسهاى عبرت كه تاريخ بشر را پر كرده است ، (بسيارى از مردم از آيات و نشانههاى ما غافلند) (و ان كثيرا من الناس عن آياتنا لغافلون ).
و در آخرين آيه مورد بحث ، پيروزى نهائى بنىاسرائيل و بازگشت به سرزمينهاى مقدسه را پس از رهائى ازچنگال فرعونيان چنين بيان مى كند:
(ما بنى اسرائيل را در مكان صدق و راستىمنزل داديم ) (و لقد بواءنا بنى اسرائيل مبوء صدق ).
تعبير به (مبوء صدق ) (منزلگاه راستين ) ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوندبه وعده خود نسبت به بنى اسرائيل وفا كرد، و آنها را به سرزمين موعود بازگرداند، ويا اينكه سرزمين صدق اشاره به پاكى و نيكى اين سرزمين است و به همين جهت تناسب باسرزمين شام و فلسطين دارد كه منزلگاه انبياء و پيامبران الهى بود.
گروهى نيز احتمال داده اند كه منظور سرزمين مصر باشد، زيرا همانگونه كه قرآن درسوره دخان مى گويد: (پس از نابودى فرعونيان باغها و چشمه ها و سرزمينها و قصرهاو نعمتهائى از آنها بجاى ماند و آنها را به گروه ديگرى يعنى بنىاسرائيل داديم ) كم تركوا من جنات و عيون و زروع و مقام كريم و نعمة كانوا فيهافاكهين كذلك و اورثناها قوما آخرين (سوره دخان آيه 25 تا 28)
همين مضمون در سوره شعراء آيه 57 تا 59 آمده و در آخر آن مى خوانيم (و وارثناها بنىاسرائيل ) (ما اين باغها و چشمه ها و گنجها و قصرها را به بنى -اسرائيل داديم ).
از اين آيات بر مى آيد كه بنى اسرائيل قبل از هجرت به سرزمين شام ، مدتى در مصرماندند، و از بركات آن سرزمين پر بار، بهره گرفتند:
سپس قرآن اضافه مى كند: (ما آنها را از روزيهاى پاكيزه ، بهره مند ساختيم ) (ورزقناهم من الطيبات ).
البته مانعى هم ندارد كه هم سرزمين مصر منظور باشد و هم اراضى شام و فلسطين .
اما آنها قدر اين نعمت را ندانستند، (و به اختلاف و نزاع با يكديگر برخاستند آنهم نهاز روى نا آگاهى ، بلكه از روى علم و دانش و پس از مشاهده آنهمه معجزات موسى ودلائل صدق دعوت او) (فلما اختلفوا حتى جائهم العلم ).
ولى (پروردگار تو سرانجام در روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورىمى كند) و اگر امروز مجازات اختلاف را نچشند، فردا خواهند چشيد! (ان ربك يقضى بينهميوم القيامه فيما كانوا فيه يختلفون ).
اين احتمال نيز در تفسير آيه فوق داده شده است كه منظور از اختلاف اختلاف بنىاسرائيل و يهود معاصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درقبول دعوت آن حضرت است يعنى آنها با اينكه طبق نشانه هاى كتب آسمانى خود، صدقدعوت او را دانسته بودند اختلاف كردند، گروهى ايمان آوردند و گروه بيشترى ازپذيرش دعوتش سرباز زدند، و خداوند در قيامت در ميان آنها داورى خواهد كرد.
ولى احتمالاول با ظاهر آيه سازگارتر است .
اين بود قسمتى از سرگذشت عبرت انگيز بنىاسرائيل كه در طى آياتى در اين سوره بيان شد، و چقدرحال آنان با مسلمانان امروز شبيه است : خداوند در پرتو فضلش پيروزيها به مسلمانانمى دهد، و دشمنان نيرومندشان را به طرز اعجاز آميزى در هم مى كوبد، و اين جمعيت مستضعفرا بر آن زورمندان به فضل و رحمتش پيروز مى كند، ولى متاسفانه بجاى اينكه اينپيروزى را وسيله اى براى جهانى شدن آئين اسلام قرار دهند، بهانه اى براى تفرقه وايجاد نفاق و اختلاف مى سازند، آنچنان كه تمام پيروزيهايشان به خطر مى افتد! خدا مارا از اين كفران نعمت نجات بخشد.
آيه و ترجمه


فإ ن كنت فى شك مما اءنزلنا إ ليك فسل الذين يقرءون الكتب من قبلك لقد جاءك الحقمن ربك فلا تكونن من الممترين(94)
و لا تكونن من الذين كذبوا بايت الله فتكون من الخسرين(95)
إ ن الذين حقت عليهم كلمت ربك لا يؤ منون(96)
و لو جاءتهم كل ءاية حتى يروا العذاب الا ليم(97)


ترجمه :

94 - اگر در آنچه بر تو نازل كرده ايم ترديد دارى از آنها كه پيش از تو كتبآسمانى را مى خوانند سوال كن ، (بدان ) به طور قطع ، (حق ) از طرف پروردگارتبه تو رسيده ، بنابراين هرگز از ترديد كنندگان مباش (البته او در چيزى كه باشهود در يافته بود هرگز ترديد نداشت ، اين درسى بود براى مردم ).
95 - و از آنها مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند كه از زيانكاران خواهى بود.
96 - (و بدان ) آنها كه فرمان خدا بر آنان تحقق يافته ايمان نمى آورند.
97 - هر چند تمام آيات ( الهى و نشانه هاى او) به آنان برسد، تا زمانى كه عذاب اليمرا ببينند (چرا كه قلوبشان را تاريكى گناه فرا گرفته و راهى به روشنائى بر آنهانيست !).
تفسير:
ترديد به خود راه مده !
چون در آيات گذشته قسمتهائى از سرگذشتهاى انبياء و اقوام پيشين ذكر شده بود، وممكن بود بعضى از مشركان و منكران دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درصحت آنها ترديد كنند، قرآن از آنها مى خواهد كه براى فهم صدق اين گفته ها بهاهل كتاب مراجعه كنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا كه در كتب
آنها بسيارى از اين مسائل آمده است .
ولى به جاى اينكه روى سخن را به مخالفان كند، پيامبر را مخاطب ساخته چنين مى گويد:
(اگر از آنچه بر تو نازل كرديم در شك و ترديد هستى از آنها كه كتب آسمانى راقبل از تو مى خوانند بپرس ) (فان كنت فى شك مما انزلنا اليكفاسئل الذين يقرؤ ن الكتاب من قبلك ).
تا از اين طريق ثابت شود كه آنچه بر تونازل شده حق است و از طرف پروردگار (لقد جائك الحق من ربك ).
بنابراين هيچگونه شك و ترديد هرگز به خود راه مده (فلا تكونن من الممترين ).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق بحث تازه و مستقلى را درباره صدق دعوت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) عنوان مى كند و به مخالفان مى گويد كه اگر در حقانيتاو ترديد دارند، نشانه هاى او را كه در كتب پيشين مانند تورات وانجيل نازل شده از اهل كتاب بپرسند.
شان نزولى كه در بعضى از تفاسير نقل شده نيز اين معنى را تاييد مى كند و آن اينكه :جمعى از كفار قريش مى گفتند: اين قرآن از طرف خدانازل نشده بلكه شيطان به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) القا مى كند!، اين سخنسبب شد كه عده اى در شك و ترديد فرو روند، خداوند با آيه فوق به آنها پاسخ گفت.
آيا پيامبر ترديد داشت ؟
ممكن است در ابتدا چنين به نظر برسد كه آيه حكايت از اين دارد كه پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) در حقانيت آياتى كه بر اونازل مى شد ترديد داشت ، و خداوند از طريق فوق ترديد او رازايل كرد.
ولى با توجه به اينكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مساله وحى را با شهود ومشاهده دريافته بود، چنانكه آيات قرآن حاكى از همين معنى است ، شك و ترديد در اين موردمعنى نداشت ، به علاوه اين تعبير رائج است ، كه براى تنبيه دور دستان افراد نزديك رامخاطب مى كنند و سخنى را القا مى نمايند، اين همان است كه عرب با ضربالمثل معروف (اياك اعنى و اسمعى يا جاره ) (بتو مى گويم ولى همسايه تو بشنو) ازآن ياد مى كند كه نظير آنرا نيز در فارسى داريم ، و اين گونه سخن در بسيارى ازموارد تاثيرش از خطاب صريح بيشتر است .
به علاوه ذكر جمله شرطيه ، هميشه دليل بر احتمال وجود شرط نيست ، بلكه گاهى براىتاكيد روى يك مطلب و يا براى بيان يك قانون كلى است ، مثلا در آيه 23 سوره اسراءمى خوانيم و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا و اما يبلغن عندك الكبراحدهما او كلاهما فلا تقل لهما اف : (پروردگار تو فرمان داده كه جز او را پرستشنكنيد و به پدر و مادر نيكى كنيد، هر گاه يكى از اين دو نزد تو (توجه داشته باشيد دراين جمله مخاطب ظاهرا فقط پيامبر است ) به پيرى برسند هيچگاه كمترين سخن ناراحتكنندهاى به آنها مگو).
با اينكه مى دانيم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پدرش راقبل از تولد و مادرش را در دوران طفوليتش از دست داد، با اينحال حكم احترام به پدر و مادر به عنوان يك قانون كلى بيان شده است هر چند مخاطب ظاهراپيامبر است .
و نيز در سوره طلاق مى خوانيم يا ايها النبى اذا طلقتم النساء: اى پيامبر هنگامى كهزنان را طلاق گفتيد ...
اين تعبير دليل بر اين نيست كه پيامبر زنى را در عمرش طلاق گفته بلكه بيان يكقانون كلى است و جالب اينكه مخاطب در آغاز اين جمله پيامبر است و در آخر جمله همه مردم .
و از جمله قرائنى كه تاييد مى كند منظور اصلى در آيه مشركان و كافران
است ، آيات پشت سر اين آيه است كه از كفر و بى ايمانى آنها سخن مى گويد.
نظير همين موضوع در آيات مربوط به مسيح ديده مى شود كه وقتى خداوند در روزرستاخيز از او مى پرسد آيا تو مردم را به عبادت خويش و مادرت دعوت كردى ؟! اوصريحا اين مساله را انكار مى كند و اضافه مى كند ان كنت قلته فقد علمته : (اگر منچنين سخنى را گفته بودم تو مى دانستى ) (سوره مائده آيه 116).
در آيه بعد اضافه مى كند اكنون كه آيات پروردگار و حقانيت اين دعوت بر تو آشكارشده است در صف كسانى كه آيات الهى را تكذيب كرده اند مباش كه از زيانكاران خواهىشد (و لا تكونن من الذين كذبوا بايات الله فتكون من الخاسرين ).
در واقع در آيه قبل مى گويد اگر ترديد دارى ، از آنها كه آگاهى دارند بپرس ، و دراين آيه مى گويد: اكنون كه عوامل ترديد بر طرف شد بايد در برابر اين آيات تسليمباشى ، وگرنه مخالفت با حق ، نتيجه اى جز خسران و زيان در بر نخواهد داشت .
اين آيه قرينه روشنى است بر اينكه منظور اصلى در آيه گذشته ، توده مردم مىباشد، هر چند روى سخن به شخص پيامبر است ، زيرا بديهى است كه پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) هرگز تكذيب آيات الهى را نمى كرد بلكه او مدافع سر سخت آئينخود بود
سپس به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اعلام مى كند كه در ميان مخالفان توگروهى متعصب و لجوج هستند كه انتظار ايمان آنها بيهوده است ، آنها از نظر فكرى چنانمسخ شده اند، و آنقدر در راه باطل گام برداشته اند كه وجدان بيدار انسانى را به كلى
از دست داده و به موجودى نفوذ ناپذير تبديلشده اند، منتها قرآن اين موضوع را به اين تعبير بيان مى كند: كسانى كه فرمانپروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده ، ايمان نخواهند آورد (ان الذين حقت عليهم كلمةربك لا يؤ منون )
(حتى اگر تمام آيات و نشانه هاى پروردگار به سراغ آنها بيايد، ايمان نخواهندآورد، تا زمانى كه عذاب اليم الهى را با چشم خود ببينند) كه آن زمان ايمان بر ايشاناثرى ندارد (و لو جائتهم كل آية حتى يروا العذاب الاليم ):
در حقيقت نخستين آيات مورد بحث ، از عموم مردم دعوت به مطالعه و تحقيق و سؤال از اهل اطلاع كرد، و به دنبال آن از آنها خواست كه با روشن شدن حق به حمايت و دفاعاز آن بپاخيزند.
ولى در آيات اخير مى گويد نبايد انتظار ايمان آوردن همه آنها را داشته باشى ، زيراگروهى آنقدر فاسد شده اند كه ديگر قابل اصلاح نيستند، بنابراين نه از عدم ايمانآنها دلسرد باش و نه نيروى خود را روى هدايت آنان هدر ده ، بلكه به گروهى بپردازكه اكثريت را تشكيل مى دهند، و قابل هدايتند.
همانگونه كه بارها تكرار كرده ايم تعبيراتى مانند آيات فوق به هيچگونهدليل بر (جبر) نيست بلكه اينها از قبيل ذكر آثارعمل انسان است ، منتها چون اثر هر چيز به فرمان خدا است گاهى اين امور به خدا نسبت دادهمى شود.
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه در چند آيهقبل درباره فرعون خوانديم كه او بعد از نزول عذاب و گرفتار شدن درچنگال طوفان اظهار ايمان كرد، ولى اين گونه ايمان چون جنبه اضطرارى داشت ، براىاو سودى نداشت ، اما در آيات مورد بحث مى گويد: اين تنها راه و روش فرعون نبود بلكههمه افراد لجوج و خود خواه و مستكبر و سياه دل كه به اوج طغيان رسيده اند نيز همين
حالت را دارند، آنها نيز ايمان نمى آورند مگر اينكه عذاب اليم را ببينند، همان ايمانى كهبراى آنها بى اثر است .
آيه و ترجمه


فلو لا كانت قرية ءامنت فنفعها إ يمنها إ لا قوم يونس لما ءامنوا كشفنا عنهم عذاب الخزىفى الحيوة الدنيا و متعنهم إ لى حين(98)


ترجمه :

98 - چرا هيچيك از شهرها و آباديها ايمان نياوردند كه (ايمانشان به موقع باشد و) مفيدبه حالشان افتد، مگر قوم يونس ، به هنگامى كه ايمان آوردند عذاب رسوا كننده را درزندگى دنيا از آنان بر طرف ساختيم و تا مدت معينى (پايان زندگى و اجلشان ) آنها رابهره مند ساختيم .
تفسير:
تنها يك گروه به موقع ايمان آوردند!
در آيات گذشته درباره فرعون و فرعونيان خصوصا، ديگر اقوام پيشين عموما اين نكتهذكر شده بود كه آنها از ايمان به خدا در حال اختيار و سلامت سر باز زدند، ولى بههنگام قرار گرفتن در آستانه مرگ و كيفر الهى ، اظهار ايمان كردند، كه براى آنهاسودمند نيفتاد.
در آيه مورد بحث اين مساءله را به عنوان يك قانون كلى بيان مى دارد و مى گويد: (چرااقوام گذشته به موقع ايمان نياوردند تا ايمانشان سودمند باشد) (فلو لا كانت قريةآمنت فنفعها ايمانها).
سپس قوم يونس (عليهالسلام ) را استثنا كرده مى گويد: (مگر قوم يونس كه چون ايمانآوردند، مجازات رسوا كننده را در زندگى اين دنيا از آنها بر طرف ساختيم ) (الا قوميونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحياة الدنيا).
(و آنها را تا وقت معلومى (تا پايان عمرشان ) بهره مند كرديم ) (و متعنا هم الى حين ).
كلمه (لو لا) به عقيده بعضى از مفسران در اينجا به معنى نفى است ، و لذا به وسيله(الا) از آن استثنا شده است .
بنابراين معنى جمله چنين مى شود: هيچ قوم و ملتى كه در شهرها و آباديها در گذشتهزندگى داشتند، به طور دسته جمعى ، در برابر پيامبران الهى ايمان نياوردند، مگرقوم يونس .
اما بعضى ديگر معتقدند كه لو لا به معنى نفى نيامده ، بلكه همواره به معنى (تحضيض) است ، (تحضيض سؤ ال تواءم با توبيخ و تحريك را مى گويند) ولى لازمه مفهوم آندر چنين مواردى نفى مى باشد. و به همين دليل مى توان چيزى را بوسيله (الا) از آناستثنا كرد.
به هر حال جاى شك نيست كه در اقوام ديگر نيز گروههاى زيادى ايمان آوردند، آنچه قوميونس را از ديگر اقوام ممتاز مى كند اين است كه آنها همه به صورت دسته جمعى ايمانآوردند، آن هم پيش از فرا رسيدن مجازات قطعى پروردگار، در حالى كه در ميان اقوامديگر گروه زيادى سرسختانه بر مخالفت خود باقى ماندند، تا هنگامى كه فرمانمجازات قطعى پروردگار صادر شد، آنها پس از مشاهده اين عذاب الهى غالبا اظهار ايمانكردند ولى ايمانشان به دليلى كه سابقا گفتيم فايده اى نداشت .
ماجراى ايمان آوردن قوم يونس
ماجراى آنها به اين قرار بود كه در تواريخ آمده است : هنگامى كه يونس از ايمان آوردنقوم خود كه در سرزمين (نينوا) (در عراق ) زندگى مى كردند ماءيوس شد، بهپيشنهاد عابدى كه در ميان آنها مى زيست نفرين كرد در حالى كه
عالم و دانشمندى نيز در ميان آن گروه بود كه به يونس پيشنهاد مى كرد باز هم دربارهآنان دعا كند و باز هم به ارشاد بيشتر بپردازد و ماءيوس نگردد.
ولى يونس پس از اين ماجرا از ميان قوم خود بيرون رفت ، قوم او كه صدق گفتارش رابارها آزموده بودند، گرد مرد دانشمند اجتماع كردند، هنوز فرمان قطعى عذاب فرانرسيده بود، ولى نشانه هاى آن كم و بيش به چشم مى خورد، آنها موقع را غنيمت شمرده وبه رهبرى عالم از شهر بيرون ريختند، در حالى كه دست به دعا و تضرع برداشته واظهار ايمان و توبه كردند و براى اينكه انقلاب و توجه بيشترى در روح و جان آنهاپيدا شود، مادران را از فرزندان جدا ساختند و لباسهاى درشت و خشن و كم اهميت در تنكردند، و به جستجوى پيامبر خويش برخاستند اما اثرى از او نديدند.
ولى اين توبه و ايمان و بازگشت به سوى پروردگار كه به موقع انجام يافتهبود، و با آگاهى و اخلاص تواءم بود كار خود را كرد، نشانه هاى عذاب بر طرف شد وآرامش به سوى آنها بازگشت ، و هنگامى كه يونس پس از ماجراى طولانيش به ميان قومخود بازگشت ، او را از جان و دل پذيرا گشتند.
شرح ماجراى زندگى خود يونس را به خواست خداذيل آيات 134 تا 148 سوره صافات بيان خواهيم كرد.
يادآورى اين نكته نيز لازم است كه قوم يونس هرگز در برابر مجازات قطعى قرارنگرفته بودند و گرنه توبه آنان نيز پذيرفته نمى شد، بلكه اخطارها وهشدارهائى كه معمولا قبل از مجازات نهائى مى آيد براى آنها به قدر كافى بيدار كنندهبود، در حالى كه مثلا فرعونيان بارها اين اخطارها را ديده بودند، (همانند ماجراى طوفانو ملخ خوراكى و دگرگونى شديد آب نيل و امثال آن ) ولى هيچگاه اين اخطارها را جدىنگرفتند، و تنها از موسى (عليهالسلام ) خواستند كه ناراحتى را خداوند از آنان برطرف سازند تا ايمان بياورند، اما هرگز ايمان
نياوردند.
ضمنا داستان فوق نشان مى دهد كه نقش يك رهبر آگاه و دلسوز در ميان يك قوم و ملت ،تا چه اندازه مؤ ثر و حياتبخش است ، در صورتى كه عابدى كه آگاهى كافى نداردبيشتر روى خشونت تكيه مى كند، و منطق اسلام در مقايسه ميان عبادت نا آگاهانه ، و علمتواءم با احساس مسئوليت نيز از اين روايت مفهوم مى شود.
آيه و ترجمه


و لو شاء ربك لامن من فى الا رض كلهم جميعا اء فأ نت تكره الناس حتى يكونوا مؤمنين(99)
و ما كان لنفس اءن تؤ من إ لا بإ ذن الله ويجعل الرجس على الذين لا يعقلون(100)


ترجمه :

99 - و اگر پروردگار مى خواست تمام آنها كه در روى زمين هستند همگى (از روى اجبار)ايمان مى آوردند، آيا تو مى خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟ (ايمان اجبارىچه سودى دارد؟!)
100 - (اما) هيچكس نمى تواند ايمان بياورد جز به فرمان خدا (و توفيق و يارى و هدايتاو) و پليدى (و نا پاكى كفر و گناه را بر آنها قرار مى دهد كهتعقل نمى كنند.
تفسير:
ايمان اجبارى بيهوده است
در آيات گذشته خوانديم كه ايمان اضطرارى به هيچ دردى نمى خورد، به همين جهت درنخستين آيه مورد بحث مى گويد: (اگر ايمان اضطرارى و اجبارى به درد مى خورد، وپروردگار تو اراده مى كرد همه مردم روى زمين ايمان مى آوردند) (و لو شاء ربك لامن منفى الارض كلهم جميعا).
بنابراين از عدم ايمان گروهى از آنان دلگير و ناراحت مباش ، اين لازمهاصل آزادى اراده و اختيار است كه گروهى مؤ من و گروهى بى ايمان خواهند بود، (با اينحال آيا تو مى خواهى مردم را اكراه كنى كه ايمان بياورند) (افانت تكره الناس حتىيكونوا مؤ منين ).
اين آيه بار ديگر تهمت ناروائى را كه دشمنان اسلام كرارا گفته و مى گويند باصراحت نفى مى كند، آنجا كه مى گويند: اسلام آئين شمشير است و از طريق زور و اجباربر مردم جهان تحميل شده است ، آيه مورد بحث مانند بسيارى از آيات ديگر قرآن مىگويد ايمان اجبارى بى ارزش است و اصولا دين و ايمان چيزى است كه از درون جانبرخيزد، نه از برون و بوسيله شمشير و مخصوصا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را از اكراه و اجبار كردن مردم براى ايمان و اسلام بر حذر مى دارد.
در عين حال در آيه بعد اين حقيقت را يادآور مى شود: درست است كه انسانها مختار و آزادند،ولى باز اگر لطف الهى و فرمان پروردگارشامل حال آنها نشود هيچكس ايمان نمى آورد (و ما كان لنفس ان تؤ من الا باذن الله ).
و لذا آنها كه در مسير جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمايه فكرو خرد خويش نباشند خداوند رجس و پليدى را بر آنها مى نهد آنچنان كه موفق به ايماننخواهند شد (و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون ).
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
ممكن است در بدو نظر چنين تصور شود كه آيهاول و دوم با هم منافاتى دارند، زيرا آيه نخست مى گويد خداوند كسى را اجبار به ايماننمى كند، در حالى كه آيه دوم مى گويد تا فرمان و اراده پروردگار نباشد كسى ايماننمى آورد.
ولى با توجه به يك نكته اين منافات ظاهرى و ابتدائى بر طرف مى شود و
آن اينكه ما عقيده داريم كه نه (جبر) صحيح است و نه (تفويض ) و واگذارى مطلق، يعنى نه چنان است كه مردم در اعمال خود مجبور و بى اختيار باشند، و نه چنان است كهبه تمام معنى به حال خود واگذار شده باشند، بلكه در عين آزادى اراده باز نياز بهامداد الهى دارند، زيرا اين آزادى اراده را خدا به آنها مى دهد،عقل و خرد و وجدان پاك از مواهب او است ، ارشاد پيامبران و هدايت كتب آسمانى نيز از ناحيهاو مى باشد، بنابراين در عين آزادى اراده باز هم سرچشمه اين موهبت و آنچهمحصول آن است از ناحيه خدا است (دقت كنيد).
2 - آخرين جمله آيه اخير يعنى (و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون ) هرگز نبايد بهمعنى جبر تفسير شود، چرا كه جمله (لا يعقلون )دليل بر اختيار آنها است ، يعنى نخست افرادى ازتعقل و تفكر و انديشه سرباز مى زنند، سرانجام به اين مجازات گرفتار مى شوند كه(رجس ) و پليدى شك و ترديد، و تاريك دلى ، و بينش نادرست ، بر آنها چيره مىشود، تا آنجا كه توانائى ايمان از آنها سلب مى گردد، ولى بايد توجه داشت كهمقدمات آنرا خودشان فراهم كرده اند، در واقع در چنين مواردى اذن و فرمان الهى براىايمان وجود ندارد.
به تعبير ديگر اين جمله اشاره به آن است كه اذن و فرمان خدا بى حساب نيست ، آنها كهلايق و شايسته اند مشمول آن مى شوند، و آنها كه نالايقند محروم خواهند شد.
آيه و ترجمه


قل انظروا ما ذا فى السماوات و الا رض و ما تغنى الايت و النذر عن قوم لا يؤ منون(101)
فهل ينتظرون الا مثل اءيام الذين خلوا من قبلهم قل فانتظروا انى معكم من المنتظرين(102)
ثم ننجى رسلنا و الذين امنوا كذلك حقا علينا ننج المؤ منين(103)


ترجمه :

101 - بگو نگاه كنيد آنچه را (از آيات خدا و نشانه هاى توحيدش ) در آسمانها و زمين است، اما اين آيات و انذارها به حال كسانى كه ايمان نمى آورند (و لجوجند) مفيد نخواهد بود.
102 - آيا آنها همانند روزهاى پيشينيان را انتظار مى كشند (و همانند بلاها و مجازاتهايشانرا) بگو شما انتظار بكشيد من نيز با شما انتظار مى كشم !
103 - سپس (به هنگام نزول بلا و مجازات ) فرستادگان خود و كسانى را كه به آنانايمان مى آوردند نجات مى داديم ، و همين گونه بر ما حق است كه مؤ منان (به تو) رارهائى بخشيم .
تفسير :
تربيت و اندرز
در آيات گذشته سخن از اين بود كه ايمان بايد جنبه اختيارى داشته باشد نهاضطرارى و اجبار، به همين مناسبت در نخستين آيه مورد بحث راهتحصيل ايمان اختيارى را نشان مى دهد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىفرمايد: (به آنها بگو درست بنگريد و ببينيد در آسمان و زمين چه نظام حيرت انگيز وشگرفى است كه هر
گوشه اى از آن دليلى بر عظمت و قدرت و علم و حكمت آفريدگار است(قل انظروا ما ذا فى السماوات و الارض ).
اين همه ستارگان درخشان و كرات مختلف آسمانى كه هر كدام در مدار خود در گردشند اينمنظومه هاى بزرگ و اين كهكشانهاى غول پيكر و اين نظام دقيقى كه بر سراسر آنها حكمفرما است ، همچنين اين كره زمين با تمام عجائب و اسرارش ، و اينهمه موجودات زنده متنوع وگوناگونش ، درست در ساختمان همه اينها بنگريد و با مطالعه آنها به مبدء جهان هستىآشناتر و نزديكتر شويد.
اين جمله به روشنى مساله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مى كند و مى گويد: ايمان نتيجهمطالعه جهان آفرينش است يعنى اين كار بدست خود شما است .
سپس اضافه مى كند ولى با اينهمه آيات و نشانه هاى حق باز جاى تعجب نيست كهگروهى ايمان نياورند، چرا كه آيات و نشانه ها و اخطارها و انذارها تنها به درد كسانىمى خورد كه آمادگى براى پذيرش حق دارند، اما (آنها كه تصميم گرفته اند هرگزايمان نياورند اين امور هيچگونه اثرى برايشان ندارد) (و ما تغنى الايات و النذر عنقوم لا يؤ منون ).
اين جمله اشاره به حقيقتى است كه بارها در قرآن خوانده ايم كهدلائل و سخنان حق و نشانه ها و اندرزها به تنهائى كافى نيست ، بلكه زمينه هاى مستعد وآماده نيز شرط گرفتن نتيجه است .
سپس با لحنى تهديد آميز اما در لباس سؤ ال و استفهام مى گويد: (آيا اين گروهلجوج و بى ايمان جز اين انتظار دارند كه سرنوشتى همانند اقوام طغيانگر و گردنكشپيشين كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند پيدا كنند) سرنوشتى همچون فراعنه ونمرودها و شدادها و اعوان و انصارشان ! (فهل ينتظرون الامثل ايام الذين خلوا من قبلهم ).
و در پايان آيه به آنها اخطار مى كند و مى گويد: (اى پيامبر به آنها بگو اكنون كهشما در چنين مسيرى هستيد و حاضر به تجديدنظر نيستيد شما در انتظار بمانيد و ما هم باشما در انتظار خواهيم بود). شما در انتظار در هم شكستن دعوت حق ، و ما در انتظارسرنوشت شوم و دردناكى براى شما، همچون سرنوشت اقوام مستكبر پيشين(قل فانتظروا انى معكم من المنتظرين ).
بايد توجه داشت كه (استفهام ) در جمله (فهل ينتظرون ) استفهام انكارى است ،يعنى آنها با اين شيوه رفتارشان انتظارى جز فرارسيدن يك سرنوشت شوم نمى توانندداشته باشند.
(ايام ) گر چه در لغت جمع (يوم ) به معنى روز است ، ولى در اينجا به معنىحوادث دردناكى است كه در دوران عمر اقوام گذشته واقع شده است .
سپس براى اينكه چنين توهمى پيش نيايد كه خدا به هنگام مجازات تر و خشك را با هم مىسوزاند، و حتى يك مؤ من را در ميان يك گروه عظيم سركش و ياغى ناديده مى گيرداضافه مى كند: ما پس از آماده شدن مقدمات مجازات اقوام گذشته (فرستادگان خود وكسانى را كه به آنها ايمان آوردند نجات و رهائى مى بخشيديم ) (ثم ننجى رسلنا والذين آمنوا).
و در پايان مى گويد: اين اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤ منان پيشين نداشتهاست بلكه (همينگونه تو و ايمان آورندگان به ترا نجات خواهيم
بخشيد و اين حقى است بر ما حقى مسلم و تخلف ناپذير) (كذلك حقا علينا ننج المؤ منين).
آيه و ترجمه


قل يا اءيها الناس ان كنتم فى شك من دينى فلا اءعبد الذين تعبدون من دون الله ولكن اءعبد الله الذى يتوفئكم و اءمرت اءن اءكون من المؤ منين(104)
و اءن اءقم وجهك للدين حنيفا و لا تكونن من المشركين(105)
و لا تدع من دون الله ما لا ينفعك و لا يضرك فان فعلت فانك اذا من الظالمين(106)
و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيببه من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم(107)


ترجمه :

104 - بگو اى مردم ! اگر در عقيده من شك داريد، من كسانى را كه جز خدا مى پرستيد نمىپرستم ، تنها خداوندى را پرستش ‍ مى كنم كه شما را مى ميراند و من ماءمورم كه از مؤمنان باشم .
105 - و (به من دستور داده شده كه ) روى خود را به آئينى متوجه ساز كه خالى از هرگونه شرك است و از مشركان مباش .
106 - و جز خدا چيزى را كه نه سودى به تو مى رساند و نه زيانى ، مخوان ، كه اگرچنين كنى از ستمكاران خواهى بود.
107 - و اگر خداوند (براى امتحان يا كيفر گناه ) زيانى به تو رساند، هيچكس جز اوآنرا بر طرف نمى سازد، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس مانعفضل او نخواهد شد، آنرا به هر كس از بندگانش بخواهد مى رساند و او غفور و رحيم است.
تفسير :
قاطعيت در برابر مشركان
اين آيات و چند آيه بعد كه همگى در رابطه با مساءله توحيد و مبارزه با شرك و دعوتبه سوى حق سخن مى گويد، آخرين آيات اين سوره است ، و در واقع فهرست يا خلاصهاى است از بحثهاى توحيدى اين سوره ، و تاكيدى است بر مبارزه با بت پرستى كه دراين سوره كرارا بيان شده است .
لحن آيات نشان مى دهد كه مشركان گاهى گرفتار اين توهم بودند، كه ممكن است پيامبردر اعتقاد خود پيرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و نوعى پذيرش براى آنهاقائل گردد، و آنان را در كنار عقيده به خدا به گونه اىقبول كند.
قرآن با قاطعيت هر چه تمامتر به اين توهم بى اساس پايان مى دهد، و فكر آنها رابراى هميشه راحت مى كند كه هيچگونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز(الله ) معبودى نيست ، تنها (الله ) (نه يك كلمه بيشتر، نه يك كلمه كمتر).
نخست به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه تمام مردم را مخاطبساخته (بگو اى مردم اگر شما در اعتقاد من شك و ترديدى داريد آگاه باشيد كه منكسانى را كه - غير از خدا - پرستش مى كنيد، هرگز نمى پرستم )(قل يا ايها الناس ان كنتم فى شك من دينى فلا اعبد الذين تعبدون من دون الله ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى كند بلكه براى تاكيد بيشتر، تمام پرستش رابراى خدا اثبات كرده و مى گويد: (ولى خدائى را مى پرستم كه شما را مى ميراند)(و لكن اعبد الله الذى يتوفيكم ).
و باز براى تاكيد افزونتر مى گويد: اين تنها خواسته من نيست بلكه (اين فرمانىاست كه به من داده شده است كه از ايمان آورندگان به (الله ) بوده باشم ) (وامرت ان اكون من المؤ منين ).
اينكه در ميان صفات خدا تنها در اينجا روى مساءله قبض روح و ميراندن تكيه شده ، يا بهخاطر آن است كه انسان در هر چه شك كند در مرگ نمى تواند ترديد داشته باشد، و يابه خاطر اينكه آنها را به مساءله مجازات و عذابهاى هلاك كننده اى كه در آياتقبل به آن اشاره شده بود متوجه سازد، و تلويحا به خشم و غضب خداوندى تهديد نمايد.
پس از آنكه اعتقاد خود را درباره نفى شرك و بت پرستى با قاطعيت بيان كرد به بياندليل آن مى پردازد، دليلى از فطرت ، و دليلى ازعقل و خرد.
(بگو به من دستور داده شده كه روى خود را به آئين مستقيمى بدار كه از هر نظرخالص و پاك است ) (و ان اقم وجهك للدين حنيفا).
در اينجا نيز تنها به جنبه اثبات قناعت نكرده بلكه براى تاكيد، طرفمقابل آن را نفى كرده مى گويد: (و هرگز و بطور قطع از مشركان نباش )! (و لاتكونن من المشركين ).
(حنيف ) چنانكه در سابق نيز گفته ايم به معنى كسى است كه از (انحراف ) بهراستى و استقامت مى گرايد، و يا به تعبير ديگر از آئينها و روشهاى منحرف چشم مىپوشد و متوجه آئين مستقيم خداوند مى شود، همان آئينى كه موافق فطرت است ، و به خاطرهمين موافقتش با فطرت صاف و مستقيم است .
بنابراين يكنوع اشاره به فطرى بودن توحيد در درون آن نهفته است ، چرا كه انحرافچيزى است كه بر خلاف فطرت باشد (دقت كنيد).
پس از اشاره به بطلان شرك از طريق فطرت ، اشاره به يكدليل روشن عقلى مى كند و مى گويد دستور داده شده است كه (غير از خدا اشيائى را كهنه سودى به تو مى رساند، نه زيانى ، پرستش مكن ، چرا كه اگر چنين كارى كردى ،از ستمگران خواهى بود) هم به خويشتن ستم كرده اى و هم به جامعه اى كه به آن تعلقدارى (و لا تدع من دون الله ما لا ينفعك و لا يضرك فان فعلت فانك اذا من الظالمين ).
كدام عقل و خرد اجازه مى دهد كه انسان به پرستش اشياء و موجوداتى بپردازد كههيچگونه سود و زيانى ندارند، و در سرنوشت انسان كمترين تاءثيرى نمى توانندداشته باشند.
در اينجا نيز تنها به جنبه نفى قناعت نمى كند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثباتنيز تكيه كرده ، مى گويد: (اگر ناراحتى و زيانى از طرف خدا به تو برسد (خواهبراى مجازات باشد و يا به خاطر آزمايش ) هيچكس جز او نمى تواند آن را برطرفسازد) (و ان يمسسك الله بضر فلا كاشف له الا هو).
همچنين (اگر خداوند اراده كند خير و نيكى به تو برساند، هيچكس توانائى ندارد كهجلو فضل و رحمت او را بگيرد) (و ان يردك بخير فلا راد لفضله ).
(او هر كس از بندگان را اراده كند (و شايسته بداند) به نيكى مى رساند) (يصيب بهمن يشاء من عباده ).
چرا كه آمرزش و رحمتش همگانرا در بر مى گيرد (و او است غفور رحيم ) (و هو الغفورالرحيم ).
آيه و ترجمه


قل ياء ايها الناس قد جاءكم الحق من ربكم فمن اهتدى فانما يهتدى لنفسه و منضل فانما يضل عليها و ما اءنا عليكم بوكيل(108)
و اتبع ما يوحى اليك و اصبر حتى يحكم الله و هو خير الحكمين(109)


ترجمه :

108 - بگو اى مردم حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده ، هر كس (در پرتو آن) هدايت يابد براى خود هدايت شده ، و هر كس گمراه گردد به زيان خود گمراه شده ، ومن ماءمور (به اجبار) شما نيستم .
109 - و از آنچه بر تو وحى مى شود پيروى كن و شكيبا باش (و استقامت نما) تا خداوندفرمان (پيروزى را) صادر كند و او بهترين حاكمان است .
تفسير :
آخرين سخن
اين دو آيه كه يكى اندرزى است به عموم مردم ، و ديگرى به خصوص پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم )، دستورهائى را كه خداوند در اين دو زمينه در سراسر اين سوره بيانداشته است ، تكميل مى كند، و با آن سوره يونس پايان مى يابد.
نخست به عنوان يك دستور عمومى مى فرمايد: (به همه مردم بگو از طرفپروردگارتان حق به سوى شما آمده است ) اين تعليمات ، اين كتاب آسمانى ، اينبرنامه و اين پيامبر همه حق است و نشانه هاى حق بودنش آشكار(قل يا ايها الناس قد جائكم الحق من ربكم ).
و با توجه به اين واقعيت (هر كس در پرتو اين حق هدايت شود، به سود خود هدايتيافته ، و هر كس با عدم تسليم در برابر آن راه گمراهى را برگزيند به زيان خودگام برداشته ) (فمن اهتدى فانما يهتدى لنفسه و منضل فانما
يضل عليها).
(و من مامور و وكيل و نگاهبان شما نيستم ) (و ما انا عليكمبوكيل ).
يعنى نه وظيفه دارم كه شما را به پذيرش حق مجبور كنم ، چرا كه اجبار در پذيرشايمان معنى ندارد، و نه اگر نپذيرفتيد مى توانم شما را از مجازات الهى حفظ كنم ،بلكه وظيفه من دعوت است و تبليغ ، و ارشاد و راهنمائى و رهبرى ، و اما بقيه بر عهدهخود شما است ، كه به اختيار خود راهتان را برگزينيد.
اين آيه علاوه بر اينكه بار ديگر مساءله اختيار و آزادى اراده را تاءكيد مى كنددليل بر اين است كه پذيرش حق در درجه اول به سود خود انسان است همانگونه كهمخالفت با آن به زيان خود او است ، در واقع تعليمات رهبران الهى و كتب آسمانىكلاسهائى است براى تربيت و تكامل انسانها، نه موافقت با آن چيزى بر عظمت خدا مىافزايد، و نه مخالفت با آن چيزى از جلال او مى كاهد!
سپس وظيفه پيامبر را در دو جمله تعيين مى كند نخست اينكه (بايد تنها از آنچه به تووحى مى شود پيروى كنى ) (و اتبع ما يوحى اليك ).
مسير راهت را خدا از طريق وحى تعيين كرده است و كمترين انحراف از آن براى تو مجاز نيست.
ديگر اينكه در اين راه مشكلات طاقت فرسا و ناراحتيهاى فراوان در برابر تو است ،بايد از انبوه مشكلات ترس و هراسى به خود راه ندهى ، (بايد صبر و استقامت وپايدارى پيشه كنى ، تا خداوند حكم و فرمان خود را براى پيروزى تو بر دشمنانصادر كند) (و اصبر حتى يحكم الله )
(چرا كه او بهترين حاكمان است ، فرمانش حق و حكمش عدالت ، و وعده اش تخلفناپذير) (و هو خير الحاكمين ).
پروردگارا! تو به بندگان خويش به آنها كه در راه تو جهاد مى كنند، جهادى تواءمبا اخلاص و ايمان ، به آنها كه در راه تو صبر و استقامت و پايمردى به خرج مى دهند،وعده پيروزى داده اى .
خداوندا! در اين لحظات و در آستانه تشكيل حكومت اسلامى ، انبوهى از مشكلات ما را احاطهكرده است ، و ما به توفيق و عنايت تو از مجاهده و استقامت بازنمى ايستيم .
بارالها! تو هم به لطفت ابرهاى تيره و تار مشكلات را برطرف ساز، و ما را به اشعهحياتبخش حق و عدالت بنواز آمين يا رب العالمين .
18 رجب 1399 - 23 خرداد ماه 1358.

1- براى اطلاع از اين روايات به تفسير نورالثقلين جلد 2 صفحه 265 و تفسير برهانجلد 2 صفحه 106 مراجعه شود.
2- مجمع البيان ، و تفسير ابوالفتح رازى ، و تفسير المنار، و تفسير الميزان ، و تفسيرنورالثقلين و كتب ديگر.
3- كامل ابن اثير جلد دوم صفحه 107.

fehrest page

back page