بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 8, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10290001 -
     10290002 -
     10290003 -
     10290004 -
     10290005 -
     10290006 -
     10290007 -
     10290008 -
     10290009 -
     10290010 -
     10290011 -
     10290012 -
     10290013 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در اين آيه نيز بحث (توحيد)، از طريق نفى الوهيت بتها، تعقيب شده است ، و بادليل روشنى بى ارزش بودن بتها اثبات گرديده : (آنها غير از خدا معبودهائى را مىپرستند كه نه زيانى به آنان مى رساند كه از ترس زيانشان آنها را بپرستند، و نهسودى مى رساند كه به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند) (و يعبدون من دون الله مالا يضرهم و لا ينفعهم ).
بديهى است اگر بتها فرضا منشا سود و زيانى بودند ، باز هم شايسته عبوديتنبودند، ولى قرآن با اين تعبير مى خواهد اين نكته را بفهماند كه بت پرستان كوچكترينبهانه اى براى اين كار ندارند و موجوداتى را مى پرستند كه مطلقا بى خاصيتند و اينبدترين و زشتترين پرستش است .
سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته ، مى گويد (آنها مى گويند: اين بتهاشفيعان ما در پيشگاه خدا هستند، يعنى مى توانند از طريق شفاعت منشا سود و زيانى شوند،هر چند مستقلا از خودشان كارى ساخته نباشد (و يقولون هؤ لاء شفعائنا عند الله ).
اعتقاد به شفاعت بتها يكى از انگيزه هاى بت پرستى بود، و چنانكه در تواريخ آمدههنگامى كه (عمرو بن لحى )، بزرگ عرب ، براى استفاده از آبهاى معدنى شام ومداواى خويش به آن منطقه رفته بود، وضع بت پرستان نظر او را به خود جلب كرد،هنگامى كه دليل اين پرستش را از آنها پرسيد، به او گفتند اين بتها سببنزول باران ، و حل مشكلات ، و شفاعت در پيشگاه خدا هستند، او كه يك مرد خرافى بود تحتتاثير قرار گرفت و خواهش كرد بعضى از بتها را در اختيار او بگذارند تا به حجازبياورد، و به اين طريق بت پرستى در ميان مردم حجاز رواج يافت .
قرآن در پاسخ اين پندار مى گويد (آيا شما خداوند را به چيزى خبر مى دهيد كه درآسمانها و زمين سراغ ندارد) (قل اتنبؤ ن الله بما لا يعلم فى السماوات و لا فىالارض ).
كنايه از اينكه اگر خدا چنين شفيعانى مى داشت ، در هر نقطه اى از زمين و آسمان كهبودند، از وجودشان آگاه بود، زيرا وسعت علم خداوند چنان است كه كوچكترين ذره اى درآسمان و زمين نيست ، مگر اينكه از آنها آگاهى دارد.
و به تعبير ديگر اين درست به آن مى ماند كه به كسى بگويند تو چنين نماينده اىدارى ، و او در پاسخ بگويد من از وجود چنين نماينده اى خبر ندارم ، و اين بهتريندليل بر نفى وجود او است ، چرا كه ممكن نيست كسى از وجود نماينده خود بى خبر باشد.
و در پايان آيه براى تاكيد مى فرمايد: (خداوند منزه ، و برتر است از
شريكهائى كه براى او مى سازند) (سبحانه و تعالى عما يشركون ).
(درباره شفاعت به طور مشروح در جلد اول صفحه 163 و جلد دوم صفحه 196 بحث شدهاست ).
آيه و ترجمه


و ما كان الناس الا امة وحدة فاختلفوا و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم فيمافيه يختلفون(19)


ترجمه :

19 - و (در آغاز) همه مردم امت واحدى بودند سپس اختلاف كردند، و اگر فرمانى از طرفپروردگار تو (درباره عدم مجازات سريع آنان ) نبود، در آنچه اختلاف داشتند ميان آنهاداورى مى كرد.
تفسير :
اين آيه به تناسب بحثى كه در آيه قبل در زمينه نفى شرك و بت پرستى گذشت اشارهبه فطرت توحيدى همه انسانها مى كند و مى گويد: (در آغاز همه افراد بشر امت واحدىبودند) و جز توحيد در ميان آنها آئين ديگرى نبود (و ما كان الناس الا امة واحدة ).
اين فطرت توحيدى كه در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افكار كوتاهو گرايشهاى شيطانى ، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحيد منحرف شدندو به شرك روى آوردند و طبعا جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسيم شد گروهى موحدو گروهى مشرك (فاختلفوا).
بنابراين شرك در واقع يكنوع بدعت و انحراف از فطرت است ، انحرافى كه از مشتىاوهام و پندارهاى بى اساس سرچشمه گرفته است .
در اينجا ممكن بود اين سؤ ال پيش بيايد كه چرا خداوند اين اختلاف را از طريق مجازاتسريع مشركان بر نمى چيند؟ تا بار ديگر همه جامعه انسانى موحد شوند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به اين سؤ ال اضافه مى كند، (اگر فرمان سابقالهى دائر بر آزادى بشر در مسير هدايت كه رمزتكامل و پيشرفت او است نبود، خداوند به زودى در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورىمى كرد، و مشركان و منحرفان را به كيفر مى رسانيد (و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضىبينهم فيما فيه يختلفون )
بنابراين ، (كلمه ) در آيه فوق اشاره به سنت و فرمان آفرينش دائر به آزادىانسانها است كه از آغاز چنين بوده است ، چه اينكه اگر منحرفان و مشركان بلافاصلهمجازات شوند، ايمان موحدان تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مى كند و حتما از روىترس و وحشت خواهد بود، و چنين ايمانى نه مايه افتخار است ، و نهدليل بر تكامل ، خداوند اين داورى و كيفر را بيشتر براى سراى ديگر گذاشته است تانيكوكاران و پاكان آزادانه راه خود را انتخاب كنند.
آيه و ترجمه


و يقولون لو لا اءنزل عليه اية من ربه فقل انما الغيب لله فانتظروا انى معكم منالمنتظرين(20)


ترجمه :

20 - و مى گويند چرا معجزه اى از پروردگارش بر اونازل نمى شود؟ بگو غيب (و معجزات ) براى خدا (و به فرمان او) است شما در انتظارباشيد من هم با شما در انتظارم (شما در انتظار معجزات اقتراحى و بهانه جويانه باشيدو من هم در انتظار مجازات شما!).
تفسير :
معجزات اقتراحى
دگر بار قرآن به بهانه جوئيهاى مشركان به هنگام سرباز زدن از ايمان و اسلام مىپردازد و مى گويد: (مشركان چنين مى گويند كه چرا معجزه اى از ناحيه خداوند برپيامبر نازل نشده است ) (و يقولون لو لا انزل عليه آية من ربه ).
البته به قرائنى كه بعدا اشاره خواهيم كرد، منظور آنها هر گونه معجزه اى نبوده است ،زيرا مسلما پيامبر اسلام علاوه بر قرآن معجزات ديگرى نيز داشته و تواريخ اسلام وبعضى از آيات قرآن گواه بر اين حقيقت است .
بلكه منظور آنها اين بوده كه هر وقت معجزه اى بهميل خود پيشنهاد كنند فورا آن را انجام دهد!
آنها چنين مى پنداشتند كه اعجاز امرى است در اختيار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )و هر وقت و هر گونه اراده كند مى تواند انجام دهد، و علاوه بر اين موظف است از اين نيروىخود در برابر هر مدعى لجوج و بهانه جو استفاده كند و مطابقميل او عمل نمايد.
لذا بلافاصله به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين دستور داده مى شود كه(به آنها بگو معجزه مخصوص خدا و مربوط به جهان غيب و ماوراء طبيعت است )(فقل انما الغيب لله ).
بنابراين چيزى نيست كه در اختيار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازهاى انجام دهم ، و بعدا هم با عذر و بهانه اى از ايمان آوردن خوددارى كنيد.
و در پايان آيه با بيانى تهديد آميز به آنها مى گويد: (اكنون كه شما دست از لجاجتبر نمى داريد در انتظار باشيد، من هم با شما در انتظارم ) (فانتظروا
انى معكم من المنتظرين ).
شما در انتظار مجازات الهى باشيد، و من هم در انتظار پيروزيم !؟
و يا اينكه شما در انتظار آمدن چنين معجزاتى باشيد، و من هم در انتظار مجازات شما افرادلجوجم !
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - همانگونه كه در بالا اشاره كرديم كلمه (آيه ) (معجزه ) اگر چه مطلق است و هرگونه معجزه اى را شامل مى شود ولى قرائنى در دست است كه نشان مى دهد آنها طالبمعجزه براى شناخت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نبودند، بلكه آنها خواهانمعجزات اقتراحى بودند، يعنى هر روز معجزه اى به نظرشان مى رسيد، آن را به پيامبرپيشنهاد مى كردند و انتظار داشتند او هم تسليم پيشنهاد آنان باشد، گوئى پيامبر انسانبيكارى است كه كليد همه معجزات را در دست گرفته و منتظر است كسى از راه برسد وپيشنهادى به او بكند!
غافل از اينكه اولا معجزه كار خدا است ، و تنها به فرمان او انجام مى گيرد، و ثانيا معجزهبراى شناخت پيامبر و هدايت است و يك مورد آن هم براى اين منظور كافى است ، و پيامبراسلام علاوه بر آن ، به اندازه كافى معجزه به آنها نشان داده بود، و بيش از آن چيزى جزيك مشت اقتراحات هوس آلود نبود.
شاهد بر اينكه منظور از (آيه ) در جمله فوق معجزات اقتراحى است اينكه :
اولا - ذيل آيه آنها را تهديد مى كند، و اگر آنها براى كشف حقيقت خواهان معجزه بودند جاىتهديد ندارد.
ثانيا - در چند آيه قبل خوانديم كه آنها به قدرى لجوج بودند كه به پيامبر پيشنهادمى كردند كتاب آسمانى خود را به كتاب ديگرىتبديل كند
و يا حداقل آياتى كه اشاره به نفى بت پرستى است تغيير دهد!
ثالثا - طبق اصل مسلمى كه در تفسير آيات داريم (القرآن يفسر بعضه بعضا): آياتقرآن يكديگر را تفسير مى كنند ما مى توانيم از آياتى مانند آيات 90 - 94 سوره اسراءبه خوبى بفهميم كه اين بت پرستان لجوج طالب معجزه براى هدايت نبودند لذا گاهىمى گفتند ما به تو ايمان نمى آوريم تا چشمه هائى از اين زمين خشكيده بيرون بياورى ،ديگرى مى گفت اينهم كافى نيست بايد قصرى از طلا داشته باشى ، ديگرى مى گفتاينهم براى ما قانع كننده نيست بايد جلو چشم ما به آسمان پرواز كنى ، سپس اضافه مىكرد كه پرواز به آسمان نيز كافى نيست مگر اينكه نامه اى از طرف خدا براى مابياورى ! و از اين گونه ترهات و لا طائلات .
از آنچه در بالا گفتيم روشن شد كسانى كه خواسته اند اين آيه فوق رادليل بر نفى هر گونه معجزه ، يا نفى معجزات غير از قرآن بدانند، در اشتباهند(توضيح بيشتر درباره اين موضوع را به خواست خداذيل آيه 59 از سوره اسراء خواهيد خواند).
2 - كلمه (غيب ) در جمله (انما الغيب لله ) ممكن است اشاره به اين باشد كه معجزهامرى است مربوط به عالم غيب ، و در اختيار من نيست و مخصوص خدا است .
و يا اشاره به اين است كه مصالح امور و اينكه در چه موردى حكمت ايجابنزول معجزه را مى كند جزء اسرار غيب است ، و مخصوص خدا است ، او هر مورد را كه صلاحبداند، و طالب معجزه را جوياى حقيقت ببيند، معجزه رانازل مى كند، چرا كه غيب و اسرار نهان مخصوص ذات پاك او است .
ولى تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد.
آيه و ترجمه


و اذا اءذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم اذا لهم مكر فى اياتناقل الله اءسرع مكرا ان رسلنا يكتبون ما تمكرون(21)
هو الذى يسيركم فى البر و البحر حتى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم بريحطيبة و فرحوا بها جاءتها ريح عاصف و جاءهم الموج منكل مكان و ظنوا اءنهم اءحيط بهم دعوا الله مخلصين له الدين لئن اءنجيتنا من هذه لنكونن منالشكرين(22)
فلما اءنجئهم اذا هم يبغون فى الا رض بغير الحق يأ يها الناس انما بغيكم علىاءنفسكم متع الحيوة الدنيا ثم الينا مرجعكم فننبئكم بما كنتم تعملون(23)


ترجمه :

21 - هنگامى كه به مردم رحمتى پس از زيانى كه به آنها رسيده مى چشانيم آنها در آياتما مكر مى كنند (و دست به توجيهات ناروا براى آن نعمت و رحمت مى زنند) بگو خداوند ازشما سريعتر چاره جوئى مى كند، و رسولان ما آنچه مكر مى كنيد (و نقشه مى كشيد) مىنويسند.
22 - او كسى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد تا اينكه در كشتى قرار مىگيريد و بادهاى موافق آنها را (به سوى مقصد) حركت مى دهند وخوشحال مى شوند ناگهان طوفان شديدى مى وزد و امواج از هر سو به سراغ آنها مىآيد و گمان مى برند هلاك خواهند شد در اين موقع خدا را از روى اخلاص عقيده مى خوانندكه اگر ما را نجات دهى حتما از سپاسگزاران خواهيم بود.
23 - اما هنگامى كه آنها را رهائى بخشيد، (دوباره ) در زمين ، بدون حق ، ستم مى كنند اىمردم ستمهاى شما به زيان خود شماست ، بهره اى از زندگى دنيا (مى بريد) سپسبازگشت شما بسوى ماست و (خدا) شما را به آنچهعمل مى كرديد خبر مى دهد.
تفسير :
در اين آيات باز سخن از عقائد و كارهاى مشركان و سپس دعوت آنها به توحيد و نفى هرگونه شرك است .
در آيه نخست اشاره به يكى از نقشه هاى جاهلانه مشركان كرده ، مى گويد: هنگامى كهمردم را براى بيدارى و آگاهى ، گرفتار مشكلات و زيانهائى مى سازيم سپس آن را برطرف ساخته ، طعم آرامش و رحمت خود را به آنها مى چشانيم به جاى اينكه متوجه ما شونداين آيات و نشانه ها را به باد مسخره و استهزاء گرفته ، و يا با توجيهات نادرست درمقام انكار آنها بر مى آيند و مثلا بلاها، و مشكلات را به عنوان غضب بتها و نعمت و آرامش رادليل بر شفقت و محبت آنان مى گيرند، و يا به طور كلى همه رامعلول يك مشت تصادف مى شمرند (و اذا اذقنا الناس رحمة من بعد ضراء مستهم اذا لهم مكرفى آياتنا).
كلمه (مكر) در آيه فوق كه به معنى هر گونه چاره انديشى است اشاره به توجيهاتناروا و راههاى فرارى است كه مشركان در برابر آيات پروردگار و ظهور بلاها ونعمتها مى انديشيدند.
اما خداوند به وسيله پيامبرش به آنها هشدار مى دهد كه (به آنها بگو خدا از هر كس درچاره انديشى و طرح نقشه هاى كوبنده قادرتر و سريعتر است )(قل الله اسرع مكرا).
همانگونه كه مكرر اشاره كرده ايم (مكر) دراصل به معنى هر گونه چاره انديشى تواءم با پنهان كارى است ، نه به آن معنى كه درفارسى امروز از آن مى فهميم كه تواءم با يكنوع شيطنت است ، بنابراين هم در موردخداوند صدق مى كند و هم در مورد بندگان .
اما اينكه در آيه مورد بحث مصداق اين مكر الهى چيست ؟ ظاهرا اشاره به همان مجازاتهاىپروردگار است كه بعضا در نهايت اختفا و بدون هيچ مقدمه و با سرعت هر چه تمامترانجام مى گيرد، حتى گاهى خود مجرمان را با دست خودشان مجازات مى كند، بديهى استكه آن كس كه از همه قادرتر، و بر دفع موانع و تهيه اسباب تواناتر است ، نقشه هاىاو نيز سريعتر خواهد بود.
و به تعبير ديگر او هر زمان اراده مجازات و تنبيه كسى كند بلافاصله تحقق مى يابد،در حالى كه دگران چنين نيستند.
سپس آنها را تهديد مى كند كه گمان نبريد اين توطئه ها و نقشه ها فراموش مى گردد،(فرستادگان ما، يعنى فرشتگان ثبت اعمال ، تمام نقشه هائى را كه براى خاموشكردن نور حق مى كشيد مى نويسند) (ان رسلنا يكتبون ما تمكرون ).
و بايد خود را براى پاسخگوئى و مجازات در سراى ديگر آماده كنيد.
درباره ثبت اعمال ، و فرشتگان مامور آن ذيل آيات مناسب بحث خواهيم كرد.
در آيه بعد دست به اعماق فطرت بشر انداخته و توحيد فطرى را براى آنها تشريحمى كند كه چگونه انسان در مشكلات بزرگ و به هنگام خطر، همه چيز را جز خدا فراموشمى نمايد، اما به محض اينكه بلا بر طرف شد، آتش خاموش گشت ومشكل حل گرديد بار ديگر ستمگرى را پيشه مى كند و از خدا بيگانه مى شود.
نخست مى گويد: (او خدائى است كه شما را در صحرا و دريا سير مى دهد) (هو الذىيسيركم فى البر و البحر).
(تا هنگامى كه در كشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق سرنشينان كشتى را آرام آرامبه سوى مقصد حركت مى دهند و همه شادمان و خوشحالند) (حتى اذا كنتم فى الفلك وجرين بهم بريح طيبة و فرحوا بها).
(اما ناگهان طوفان شديد و كوبنده اى مى وزد، و امواج از هر سو به طرف آنها هجوممى آورد، آنچنان كه مرگ را با چشم خود مى بينند و دست از زندگانى مى شويند)(جائتها ريح عاصف و جائهم الموج من كل مكان و ظنوا انهم احيط بهم ).
درست در چنين موقعى به ياد خدا مى افتند (و او را از روى اخلاص مى خوانند و آئين خودرا براى او از هر گونه شرك و بت پرستى خالص مى كنند)! (دعوا الله مخلصين لهالدين ).
در اين هنگام دست به دعا بر مى دارند و مى گويند: (خداوندا! اگر ما را از اين مهلكهرهائى بخشى سپاسگزار تو خواهيم بود نه ستم مى كنيم و نه به غير تو روى مىآوريم ) (لئن انجيتنا من هذه لنكونن من الشاكرين ).
(اما هنگامى كه خدا آنها را رهائى مى بخشد و بهساحل نجات مى رسند شروع به ظلم و ستم در زمين مى كنند) (فلما انجاهم اذا هم يبغونفى الارض بغير الحق ).
ولى (اى مردم بدانيد هر گونه ظلم و ستمى مرتكب شويد و هر انحرافى از حق پيدا كنيدزيانش متوجه خود شما است ) (يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم ).
آخرين كارى كه مى توانيد انجام دهيد اين است كه (چند روزى از متاع زندگى دنيا بهرهمند شويد) (متاع الحيوة الدنيا).
(سپس بازگشت شما به سوى ما است ) (ثم الينا مرجعكم ).
(آنگاه ما شما را از آنچه انجام مى داديد آگاه خواهيم ساخت ) (فننبئكم
بما كنتم تعملون ).
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - آنچه در آيات فوق خوانديم مخصوص به بت پرستان نيست ، بلكه يكاصل كلى درباره همه افراد آلوده و دنياپرست و كم ظرفيت و فراموشكار است ، بههنگامى كه امواج بلاها آنها را احاطه مى كند و دستشان از همه جا كوتاه ، و كارد بهاستخوانشان مى رسد، و يار و ياورى براى خود نمى بينند، دست به درگاه خدا بر مىدارند و هزار گونه عهد و پيمان با او مى بندند و نذر و نياز مى كند كه اگر از اينبلاها رهائى يابيم چنين و چنان مى كنيم .
اما اين بيدارى و آگاهى كه انعكاسى است از روح توحيد فطرى براى اينگونه اشخاصچندان به طول نمى انجامد، همينكه طوفان بلا فرو نشست ومشكل حل شد پرده هاى غفلت بر قلب آنها فرو مى افتد پرده هاى سنگينى كه جز طوفانبلا نمى توانست آن را جابجا كند.
با اينكه اين بيدارى موقتى ، اثر تربيتى در افراد فوق العاده آلوده ندارد حجت را برآنها تمام مى كند، و دليلى خواهد بود بر محكوميتشان .
ولى افرادى كه آلودگى مختصرى دارند در اين گونه حوادث معمولا بيدار مى شوند ومسير خود را اصلاح مى كنند، اما بندگان خدا حسابشان روشن است ، در آرامش همان قدر بهخدا توجه دارند كه به هنگام سختى زيرا مى دانند هر خير و بركتى كه ظاهرا ازعوامل طبيعى به آنها مى رسد آنهم در واقع از ناحيه خدا است .
و به هر حال اين يادآورى و تذكر در آيات فراوانى از قرآن مجيد آمده است .
2 - در آيات فوق نقطه مقابل (ضراء) (ناراحتى و زيان ) (رحمت )
ذكر شده است نه (سراء) (خوشى و مسرت ) اشاره به اينكه هر گونه خوبى بهانسان برسد از ناحيه خدا و رحمت بى پايان او است در حالى كه بديها اگر به عنواندرس عبرت نباشد از اثرات اعمال خود انسان مى باشد.
3 - در آغاز دومين آيه مورد بحث ضميرها به صورت مخاطب ذكر شده ، اما در اثناء آيه بهصورت غائب در مى آيد، و مسلما اين نكته اى دارد، بعضى از مفسران گفته اند كه اينتغيير لحن آيه به خاطر آن است كه وضع حال مشركان را به هنگامى كه گرفتارطوفان و بلا مى شوند به عنوان درس عبرتى براى ديگران بيان كنند به هميندليل آنها را غائب فرض كرده و بقيه را در حضور.
بعضى ديگر گفته اند نكته اش بى اعتنائى و تحقير آنها است گوئى نخست آنها راخداوند به حضور مى پذيرد و مخاطب مى سازد، سپس آنها را از خود دور كرده و رها مىنمايد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه به صورت يك ترسيم طبيعى از چگونگى وضع مردمباشد، تا آن زمان كه در كشتى نشسته اند و ازساحل دور نشده اند در ميان جمعند، و بنابراين مى توانند مخاطب باشند، اما هنگامى كهكشتى آنها را از ساحل دور مى كند و از چشمها تدريجا پنهان مى شوند به صورت گروهغائبى در شمار مى آيند و اين يك ترسيم زنده از دو حالت مختلف آنها است .
4 - جمله (احيط بهم ) به معنى اين است كه آنها از هر سو در احاطه امواج بلا قرارگرفته اند ولى در اينجا كنايه از هلاكت و نابودى است ، كه لازمه آن مى باشد.
آيه و ترجمه


انما مثل الحيوة الدنيا كماء اءنزلنه من السماء فاختلط به نبات الا رض مماياءكل الناس و الا نعم حتى اذا اءخذت الا رض زخرفها و ازينت و ظن اءهلها اءنهم قدرونعليها اءتئها اءمرنا ليلا اءو نهارا فجعلنها حصيدا كاءن لم تغن بالا مس كذلكنفصل الايت لقوم يتفكرون(24)
و الله يدعوا الى دار السلم و يهدى من يشاء الى صراط مستقيم(25)


ترجمه :

24 - زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسماننازل كرده ايم كه بر اثر آن گياهان گوناگون كه مردم و چهار پايان از آن مى خورند،مى رويد، تا زمانى كه روى زمين زيبائى خود را (از آن ) گرفته و تزيين مى گردد واهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند (ناگهان ) فرمان ما شب هنگاميا در روز براى نابودى آن ) فرا مى رسد (سرما يا صاعقه اى را بر آن مسلط مىسازيم ) و آنچنان آنرا درو مى كنيم كه (گوئى ) هرگز نبوده است اينچنين آيات خود رابراى گروهى كه تفكر مى كنند شرح مى دهيم .
25 - و خداوند دعوت به سراى صلح و سلامت مى كند و هر كس را بخواهد به راه راستهدايت مى نمايد.
تفسير :
دورنماى زندگى دنيا
در آيات گذشته اشاره اى به ناپايدارى زندگى دنيا شده بود، در نخستين آيه موردبحث اين واقعيت ضمن مثال جالبى تشريح شده تا پرده هاى غرور و غفلت
از مقابل ديده هاى غافلان و طغيانگران كنار زند.
(زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسماننازل كرده ايم ) (انما مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء).
اين دانه هاى حياتبخش باران بر سرزمينهاى آماده مى ريزند، (و به وسيله آن گياهانگوناگون كه بعضى قابل استفاده براى انسانها، و بعضى براى حيوانات است ، مىرويند) (فاختلط به نبات الارض مما ياكل الناس و الانعام ).
اين گياهان علاوه بر خاصيتهاى غذائى كه براى موجودات زنده دارند سطح زمين را مىپوشانند و آن را زينت مى بخشند، تا آنجا كه (زمين بهترين زيبائى خود را در پرتو آنپيدا كرده و تزيين مى شود) (حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت ).
در اين هنگام شكوفه ها، شاخساران را زينت داده و گلها مى خندند، و گياهان در پرتو نورآفتاب مى درخشند، و ساقه ها و شاخه ها همراه وزش باد در طربند دانه هاى غذائى و ميوهها كم كم خود را نشان مى دهند، و صحنه پر جوشى را از حيات و زندگى به تمام معنىكلمه مجسم مى كنند، كه دلها را پر از اميد و چشمها را پر از شادى و سرور مى سازند،آنچنان كه (اهل زمين مطمئن مى شوند، كه مى توانند از مواهب اين گياهان بهره گيرند)هم از ميوه ها و هم از دانه هاى حياتبخششان (و ظن اهلها انهم قادرون عليها).
(اما ناگهان فرمان ما فرا مى رسد (سرماى سخت و يا تگرگ شديد و يا طوفان درهمكوبنده اى بر آنها مسلط مى گردد) و آنها را چنان درو مى كنيم كه گويا هرگز نبودهاند)! (اتاها امرنا ليلا او نهارا فجعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس ).
(لم تغن ) از ماده (غنا) به معنى اقامت كردن در مكانى است ، بنابراين جمله (لمتغن بالامس ) يعنى (ديروز در اين مكان نبوده است ) و اين كنايه از اين است كه چيزىبه كلى از ميان برود آنچنان كه گوئى هرگز وجود نداشته !
در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: (اين چنين آيات خود را براى افرادى كهتفكر مى كند تشريح مى كنيم ) (كذلك نفصل الايات لقوم يتفكرون ).
آنچه گفته شد ترسيم روشن و گويائى از زندگى زودگذر و فريبنده و پر زرق وبرق دنياى مادى است كه نه مقام و ثروتش قابل دوام است و نه جاى امنيت و سلامت مىباشد.
لذا در آيه بعد با يك جمله كوتاه اشاره به نقطهمقابل اينگونه زندگى كرده و مى فرمايد (خداوند به دارالسلام ، خانه صلح و سلامتو امنيت دعوت مى كند) (و الله يدعوا الى دار السلام ).
در آنجا كه نه از اين كشمكشهاى غارتگران دنياى مادى خبرى است ، و نه از مزاحمتهاىاحمقانه ثروت اندوزان از خدا بيخبر، و نه جنگ و خونريزى و استعمار و استثمار، و تماماين مفاهيم در كلمه دارالسلام (خانه صلح و سلامت ) جمع است .
و هر گاه زندگى در اين دنيا نيز شكل توحيدى و رستاخيزى به خود گيرد آن همتبديل به دارالسلام مى شود، و از صورت آن مزرعه بلا ديده طوفان زده در مى آيد.
سپس اضافه مى كند (خدا هر كس را بخواهد (و شايسته و لايق ببيند) به سوى راه مستقيم، همان راهى كه به دارالسلام و مركز امن و امان منتهى مى شود، دعوت مى كند) (و يهدى منيشاء الى صراط مستقيم ).
نكته ها
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - از آنجا كه قرآن يك كتاب انسانسازى و تربيت است در بسيارى از موارد براى روشنساختن حقايق عقلى متوسل به ذكر مثال مى شود و گاهى
موضوعاتى را كه آغاز و انجامش ، سالها طول مى كشد در يك صحنه زودگذر وقابل مطالعه در برابر چشمان مردم مجسم مى سازد.
بررسى تاريخ پر ماجراى عمر يك انسان يا يكنسل كه گاهى يكصد سال طول مى كشد براى افراد عادى كار آسانى نيست ، اما هنگامىكه صحنه اى همانند زندگى بسيارى از گياهان كه در چند ماه خلاصه مى شود (از تولدو رشد و نمو و زيبائى و سپس نابودى ) در مقابل او قرار دهند بسيار راحت مى تواندچگونگى زندگى خود را در اين آئينه شفاف ببيند
درست اين صحنه را در مقابل چشم خود مجسم كنيد، باغى است پر از درخت و سبزه و گياهكه همگى به ثمر نشسته و غوغاى حيات در سرتاسر آن نمايان است ، اما در يك شبتاريك يا يك روز روشن ناگهان ابرهاى سياه آسمان را ميپوشاند، رعد و برق و سپسطوفان و رگبارهاى شديد و تگرگهاى دانه درشت آنرا از هر سو درهم مى كوبد.
فردا كه به ديدن آن باغ مى آئيم درختان در هم شكسته ، گياهان از هم پاشيده و پژمرده، و همه چيز را در هم به روى خاك ريخته درمقابل خودمان مشاهده مى كنيم آنچنان كه باور نمى كنيم اين همان باغ سرسبز خرمى استكه ديروز بروى ما مى خنديد.
آرى چنين است ماجراى زندگى انسانها مخصوصا در عصر و زمان ما كه گاه يك زلزله يايك جنگ چند ساعته چنان يك شهر آباد و خرم را در هم مى كوبد كه چيزى جز يك ويرانه بايك مشت اجساد قطعه قطعه شده باقى نمى گذارد.
وه چه غافلند مردمى كه به چنين زندگى ناپايداردل خوش كرده اند؟!
در جمله (اختلط به نبات الارض ) بايد توجه داشت كه (اختلاط) دراصل آنچنان كه (راغب ) در (مفردات ) گفته : به معنى جمع ميان دو چيز يا بيشتراست ، خواه مايع باشند يا جامد، و (اختلاط) اعم از (امتزاج ) است (زيرا
امتزاج معمولا در مايعات گفته مى شود) بنابراين معنى جمله چنين مى شود كه بوسيله آبباران ، گياهان از هر قسم به هم مى آميزند، گياهانى كه بدرد انسان مى خورد يا مورداستفاده حيوانات است .
جمله فوق اشاره ضمنى به اين حقيقت نيز مى كند كه خداوند از آب باران كه يكنوع و يكحقيقت بيشتر ندارد انواع و اقسام گياهانى را مى روياند كه نيازمنديهاى مختلف انسانها وحيوانات را با مواد غذائى گوناگونشان تامين مى كنند.
آيه و ترجمه


للذين اءحسنوا الحسنى و زيادة و لا يرهق وجوههم قتر و لا ذلة اءولئك اءصحب الجنة همفيها خالدون(26)
و الذين كسبوا السيات جزاء سيئة بمثلها و ترهقهم ذلة ما لهم من الله من عاصم كاءنمااءغشيت وجوههم قطعا من اليل مظلما اءولئك اءصحب النار هم فيها خالدون(27)


ترجمه :

26 - كسانى كه نيكى كردند، پاداش نيك و زياده بر آن دارند و تاريكى و ذلت چهرههايشان را نمى پوشاند آنها ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند.
27 - اما كسانى كه مرتكب گناهان شدند جزاى بدى بمقدار آن دارند و ذلت و خوارى چهرهآنها را مى پوشاند و هيچ چيز نمى تواند آنها را از (مجازات ) خدا نگهدارد، (چهره هاشانآنچنان تاريك است كه ) گوئى پاره هائى از شب تاريك صورت آنها را پوشانده ، آنهاياران آتشند و جاودانه در آن خواهند ماند.
تفسير :
روسفيدان و روسياهان
در آيات گذشته اشاره به سراى آخرت و روز رستاخيز شده بود، به همين مناسبت ، آياتمورد بحث سرنوشت نيكوكاران و آلودگان به گناه را در آنجا تشريح مى كند.
نخست مى گويد: (كسانى كه كار نيك انجام دهند پاداش نيك و زياده بر آن دارند)(للذين احسنوا الحسنى و زيادة ).
در اينكه منظور از (زيادة ) در اين جمله چيست ميان مفسران گفتگو است ولى با توجه بهاينكه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند، اشاره به پاداشهاى مضاعف و فراوانى استكه گاهى ده برابر و گاهى هزاران برابر (به نسبت اخلاص و پاكى و تقوا و ارزش ‍عمل ) بر آن افزوده مى شود، در آيه 160 سوره انعام مى خوانيم من جاء بالحسنة فله عشرامثالها: (كسى كه كار نيكى انجام دهد ده برابر به او پاداش داده خواهد شد.
و در جاى ديگر مى خوانيم : فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فيوفيهم اجورهم ويزيدهم من فضله : (اما كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند خداوند پاداش آنها را بطوركامل مى دهد و از فضل و كرم خود نيز بر آن مى افزايد (سوره نساء آيه 127).
در آيات مربوط به انفاق در سوره بقره (آيه 261) نيز سخن از پاداش
نيكوكاران تا هفتصد برابر و يا چند مقابل آن به ميان آمده است .
نكته ديگر كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه كاملا امكان دارد، كه ايناضافه در جهان ديگر مرتبا افزايش يابد، يعنى هر روز موهبت و لطف تازه اى از ناحيهخداوند به آنها ارزانى داشته شود و اين در واقع نشان مى دهد كه زندگى جهان ديگريكنواخت نيست و به سوى تكامل در يك شكل نامحدود پيش مى رود.
رواياتى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تفسير اين آيهنقل كرده اند كه منظور از (زيادة ) توجه به جلوه ذات پاك پروردگار و استفاده ازاين موهبت بزرگ معنوى است ممكن است اشاره به همين نكته باشد.
در پاره اى از روايات كه از ائمه اهلبيت نقل شده (زياده ) به نعمتهاى دنيا تفسير شدهاست كه خداوند علاوه بر پاداش جهان ديگر نيكوكاران را از آن بهره مند مى سازد.
ولى هيچ مانعى ندارد كه كلمه (زياده ) در آيه فوق اشاره به همه اين مواهب بودهباشد.
سپس اضافه مى كند (نيكوكاران در آن روز چهره هاى درخشانى دارند و تاريكى و ذلت ،صورت آنها را نمى پوشاند) (و لا يرهق وجوههم قتر و لاذلة ).
(يرهق ) از ماده (رهق ) به معنى پوشاندن قهرى و اجبارى است و (قتر) به معنىغبار و يا دود است .
و در پايان آيه مى فرمايد: (اين گروه ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند)(اولئك اصحاب الجنة هم فيها خلدون ).
تعبير به اصحاب اشاره به تناسبى است كه ميان روحيه اين گروه و محيط بهشت وجوددارد.
در آيه بعد سخن از دوزخيان به ميان مى آيد كه در نقطهمقابل گروه اولند مى گويد كسانى كه مرتكب گناهان مى شوند جزاى بدى به مقدارعملشان دارند) (و الذين كسبوا السيئات جزاء سيئة بمثلها).
در اينجا سخنى از (زياده ) در كار نيست ، چرا كه در پاداش زياده ،فضل و رحمت است اما در كيفر، عدالت ايجاب مى كند كه ذره اى بيش از گناه نباشد. ولىآنها به عكس گروه اول چهره هائى تاريك دارند (و ذلت ، صورت آنها را مىپوشاند) (و ترهقهم ذلة ).
ممكن است سؤ ال شود كه عدالت ايجاب مى كند بيش از گناهشان كيفر نبينند و اين تاريكىچهره و گرد و غبار مذلت بر آن نشستن چيز اضافه اى است .
اما بايد توجه داشت كه اين خاصيت و اثر عمل است كه از درون جان انسان به بيرونمنعكس مى گردد، درست مثل اين است كه بگوئيم افراد شرابخوار بايد تازيانه بخورندو در عين حال شراب انواع بيماريهاى معده و قلب و كبد و اعصاب را ايجاد مى كند.
به هر حال ممكن است بدكاران گمان كنند راه فرار و نجاتى خواهند داشت و يا بتها و مانندآنها مى توانند برايشان شفاعت كنند اما جمله بعد صريحا مى گويد كه (هيچ كس و هيچچيز نمى تواند آنها را از مجازات الهى دور نگه دارد) (ما لهم من الله من عاصم ).
تاريكى چهره هاى آنها به اندازه اى زياد است كه (گوئى پاره هائى از شب تاريك وظلمانى ، يكى پس از ديگرى بر صورت آنها افكنده شده است ) (كانما اغشيت وجوههمقطعا من الليل مظلما).
(آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مى مانند) (اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ).
آيه و ترجمه


و يوم نحشرهم جميعا ثم نقولللذين اءشركوا مكانكم اءنتم و شركاؤ كم فزيلنا بينهم وقال شركاؤ هم ما كنتم ايانا تعبدون(28)
فكفى بالله شهيدا بيننا و بينكم ان كنا عن عبادتكم لغفلين(29)
هنالك تبلوا كل نفس ما اءسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق وضل عنهم ما كانوا يفترون(30)


ترجمه :

28 - بخاطر بياوريد آن روز را كه همه آنها را جمع مى كنيم سپس به مشركان مى گوئيمشما و معبودهايتان در جاى خودتان باشيد (تا به حسابتان رسيدگى شود) سپس آنها رااز هم جدا مى كنيم (و از هر يك جداگانه سؤ ال مى نمائيم ) و معبودهايشان (به آنها) مىگويند شما (هرگز) ما را عبادت نمى كرديد!.
29 - همين بس كه خدا ميان ما و شما گواه است كه ما از عبادت كردن شماغافل (و بيخبر) بوديم .
30 - در آن هنگام (و در آنجا) هر كس عملى را كه قبلا انجام داده است مى آزمايد و همگى بهسوى الله ، مولا و سرپرست حقيقتى خود باز مى گردند، و آنها را كه به دروغ شريكخدا قرار داده بودند گم و نابود مى شوند.
تفسير :
يك صحنه از رستاخيز بت پرستان
اين آيات نيز بحثهاى گذشته را در زمينه (مبدء) و (معاد) و وضع مشركاندنبال مى كند، و بيچارگى آنها را به هنگامى كه در محضرعدل الهى و در پيشگاه حسابرسى او حاضر مى شوند مجسم مى سازد.
نخست مى گويد: (به خاطر بياوريد روزى را كه همه بندگان
و محشور مى كنيم ) (و يوم نحشرهم جميعا).
(سپس به مشركان ميگوئيم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد تا به حسابتانرسيدگى شود) (ثم نقول للذين اشركوا مكانكم انتم و شركائكم ).
جالب اين است كه در آيه فوق از (بتها) تعبير به (شركائكم ) شده ، يعنى(شريكهاى شما) در حالى كه مشركان بتها را شريك خدا قرار داده بودند، نه شريكخودشان .
اين تعبير در حقيقت اشاره لطيفى به اين نكته است كه بتها در واقع شريك خدا نبودند واين اوهام و خيالات بت پرستان بود كه اين موقعيت را به آنان بخشيد، يعنى آنها شريكانانتخابى شما هستند، و اين درست به آن مى ماند كه كسى ، معلم يا رئيس نا صالحى براىمدرسه اى انتخاب بكند، و كارهاى نادرستى از او سرزند، ما به او مى گوئيم بيا ببيناين معلم تو و اين رئيس تو چه كارى كه نكرده است (در حالى كه نه معلم و نه رئيس اواست ، بلكه معلم و رئيس مدرسه است ولى او انتخابشان كرده ).
سپس اضافه مى كند كه (ما اين دو گروه (معبودان و عابدان ) را از يكديگر جدا مى كنيم) و از هر كدام جداگانه سؤ ال مى نمائيم (همانگونه كه در تمام دادگاهها اين مسالهمعمول است كه از هر كس جداگانه بازپرسى بهعمل مى آيد).
از بت پرستان سؤ ال مى كنيم به چه دليل اين بتها را شريك خدا قرار داديد و عبادتكرديد؟ و از معبودان نيز مى پرسيم به چه سبب شما معبود واقع شديد
و يا تن به اين كار داديد؟ (فزيلنا بينهم ).
در اين هنگام شريكانى را كه آنها ساخته بودند، به سخن مى آيند (و مى گويند شماهرگز ما را پرستش نمى كرديد) (و قال شركائهم ما كنتم ايانا تعبدون ).
شما در حقيقت هوى و هوسها و اوهام و خيالات خويش را مى پرستيديد، نه ما را و از اينگذشته اين عبادت شما نسبت به ما نه به امر و فرمان ما بوده و نه به رضايت ما، وعبادتى كه چنين باشد در حقيقت عبادت نيست .
سپس براى تاءكيد بيشتر مى گويند (همين بس كه خدا گواه ميان ما و شما است كه مابه هيچوجه از عبادت شما آگاه نبوديم ) (فكفى بالله شهيدا بيننا و بينكم ان كنا عنعبادتكم لغافلين ).
در اينكه منظور از بتها و شركاء در آيه فوق چه معبودهائى است ، و اينكه چگونه آنهاچنين سخن مى گويند در ميان مفسران گفتگو است .
بعضى احتمال داده اند كه منظور معبودهاى انسانى و شيطانى و يا از فرشتگان است كهداراى عقل و شعور و ادراكند، ولى با اين حال خبر ندارند كه گروهى آنها را پرستش مىكنند، به خاطر اينكه يا در غياب آنها چنين عبادتى صورت گرفته و يا پس از مرگ آنها(مانند انسانهائى كه پس از مرگشان مورد پرستش قرار گرفته اند).
بنابراين سخن گفتن آنها كاملا طبيعى خواهد بود، و اين آيه نظير آيه 41 سوره سبا مىباشد كه مى گويد: و يوم يحشرهم جميعا ثميقول للملائكة اءهؤ لاء اياكم كانوا يعبدون : (آن روز كه خداوند همه را جمع و محشور مىكند سپس به فرشتگان مى گويد: آيا اين گروه شما را عبادت مى كردند؟!
احتمال ديگرى كه بسيارى از مفسران ذكر كرده اند اين است كه در آن روز خداوند حيات وشعور در بتها مى آفريند آنچنان كه بتوانند حقايق را بازگو كنند، و جمله بالا كه اززبان بتها نقل شده كه آنها خدا را به شهادت مى طلبند كه از عبادت عابدان خودغافل بودند، بيشتر تناسب با همين معنى دارد چرا كه بتهاى سنگى و چوبى اصلا چيزىنمى فهمند.
اين احتمال را نيز مى توانيم در تفسير آيه بگوئيم كه تمام معبودها راشامل مى شود منتها معبودهائى كه عقل و شعور دارند، به زبان خود حقيقت را بازگو مىكنند، ولى معبودهائى كه داراى عقل و شعور نيستند به زبانحال و از طريق منعكس ساختن آثار عمل سخن مى گويند، درستمثل اينكه مى گوئيم رنگ رخسار تو از سر درونت خبر مى دهد، قرآن نيز در آيه 21 سورهفصلت مى گويد كه پوسته اى انسان در عالم رستاخيز به سخن در مى آيند و همچنين درسوره زلزال مى گويد زمينهائى كه انسان روى آنها زندگى داشته ، حقايق را بازگومى كنند.
اين مساله در عصر و زمان ما مساله پيچيده اى نيست جائى كه يك نوار بى زبان تمام گفتههاى ما را روى خود ضبط و به هنگام لزوم بازگو مى كند، تعجبى ندارد كه بتها نيزواقعيات اعمال عبادت كنندگان خود را منعكس نمايند!.
به هر حال (در آن روز و در آن مكان و در آن حال - همانگونه كه قرآن در آخرين آيه موردبحث مى گويد - (هر كس اعمال خويش را كه قبلا انجام
داده است مى آزمايد و نتيجه بلكه خود آن را مى بيند) چه عبادت كنندگان و چه معبودهاىگمراهى كه مردم را به عبادت خويش ‍ دعوت كردند، چه مشركان و چه مؤ منان از هر گروهو از هر قبيل (هنالك تبلوا كل نفس ما اسلفت ).
(و در آن روز همگى به سوى الله كه مولى و سرپرست حقيقى آنان است باز مىگردند) و دادگاه محشر نشان مى دهد كه تنها حكومت به فرمان او است (و ردوا الى اللهموليهم الحق ).
(و سرانجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى كه به دروغ آنها را شريك خدا قرار دادهبودند، گم و محو و نابود مى شوند (و ضل عنهم ما كانوا يفترون ).
چرا كه آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مكتوم بندگان است و هيچ حقيقتى نمى ماندمگر اينكه خود را آشكار مى سازد اصولا در آنجا موقفها و مقاماتى است كه نه نياز بهسؤ ال دارد، نه جدال و گفتگو، بلكه تنها وضعحال حكايت از همه چيز مى كند و نيازى به مقال نيست !
آيه و ترجمه


قل من يرزقكم من السماء و الا رض اءمن يملك السمع و الا بصر و من يخرج الحى منالميت و يخرج الميت من الحى و من يدبر الا مر فسيقولون اللهفقل اءفلا تتقون(31)
فذلكم الله ربكم الحق فما ذا بعد الحق الاالضلل فاءنى تصرفون(32)
كذلك حقت كلمت ربك على الذين فسقوا اءنهم لا يؤ منون(33)


ترجمه :

31 - بگو چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد و يا چه كسى مالك (و خالق )گوش و چشم هاست و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى سازد و چه كسىامور (جهان ) را تدبير مى كند؟ به زودى (در پاسخ ) مى گويند: خدا، بگو پس چرا تقواپيشه نمى كنيد (و از خدا نمى ترسيد)؟!
32 - اينچنين است خداوند پروردگار حق شما، بااينحال بعد از حق جز گمراهى وجود دارد؟ پس چرا (از پرستش او) روى مى گردانيد؟!
33 - اينچنين فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلم شده كه آنها (پس از اينهمه طغيان وگناه ) ايمان نخواهند آورد.
تفسير :
در اين آيات سخن از نشانه هاى وجود پروردگار و شايستگى او براى عبوديت است وبحثهاى آيات گذشته را در اين زمينه تعقيب مى كند.
نخست مى فرمايد: به مشركان و بت پرستانى كه در بيراهه سرگردانند (بگو
چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟)(قل من يرزقكم من السماء و الارض ).
(رزق ) به معنى عطا و بخشش مستمر است ، و از آنجا كه بخشنده تمام مواهب در حقيقت خدااست ، (رازق ) و (رزاق ) به معنى حقيقى تنها بر او اطلاق مى شود، و اگر اينكلمه در غير مورد او به كار رود، بدون شك جنبه مجازى دارد، همانند آيه 233 سوره بقرهكه در زمينه زنان شيرده مى گويد و على المولود له رزقهن و كسوتهن بالمعروف(پدران موظفند زنانى را كه فرزندانشان را شير مى دهند بطور شايسته روزى دهند ولباس بپوشانند.)
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه بيشتر روزيهاى انسان از آسمان است ، بارانحياتبخش از آسمان مى بارد، و هوا كه مورد نياز همه موجودات زنده است نيز بر فراز زمينقرار گرفته ، و از همه مهمتر نور آفتاب كه بدون آن هيچ موجود زنده و هيچگونه حركت وجنبشى در سرتاسر زمين وجود نخواهد داشت از آسمان است ، و حتى حيوانات اعماق درياها ازپرتو نور آفتاب زنده اند زيرا مى دانيم غذاى بسيارى از آنها گياهان بسيار كوچكىاست كه در لابلاى امواج در سطح اقيانوس در برابر تابش نور آفتاب رشد و نمو مىكند، و قسمت ديگرى از آن حيوانات از گوشت ديگر حيوانات دريا كه وسيله آن گياهانتغذيه شده اند استفاده مى كنند.
ولى زمين تنها به وسيله مواد غذائى خود ريشه گياهان را تغذيه مى كند و شايد به هميندليل است كه در آيه فوق نخست سخن از ارزاق آسمان و سپس ارزاق زمين به ميان آمده است(به تفاوت درجه اهميت )
سپس به دو قسمت از مهمترين حواس انسان كه بدون آن دو، كسب علم و دانش براى بشرامكانپذير نيست اشاره كرده مى گويد: (و بگو چه كسى است كه مالك و خالق گوش وچشم و قدرت دهنده اين دو حس آدمى است )؟ (اءمن
يملك السمع و الابصار).
در واقع در اين آيه نخست به نعمتهاى مادى ، و بعد به مواهب و روزيهاى معنوى كه بدونآنها نعمتهاى مادى فاقد هدف و محتوا است اشاره شده .
كلمه (سمع ) مفرد (و به معنى گوش ) و ابصار جمع (بصر) به معنى بينائى وچشم است ، و در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه چرا (سمع ) در همه جا در قرآن مفردذكر شده و اما (بصر) گاهى به صورت جمع و گاهى به صورت مفرد آمده ؟، پاسخاين سؤ ال را در جلد اول صفحه 56 ذكر كرده ايم .
بعد از دو پديده مرگ و حيات كه عجيب ترين پديده هاى عالم آفرينش است سخن به ميانآورده ، مى گويد (و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى كند)؟ (و منيخرج الحى من الميت و يخرج الميت من الحى ).
اين همان موضوعى است كه تاكنون عقل دانشمندان و علماى علوم طبيعى و زيست شناسان درآن حيران مانده است كه چگونه موجود زنده از موجود بى جان به وجود آمده است ؟ آيا چنينچيزى كه تلاش و كوشش مداوم دانشمندان تاكنون در آن به جائى نرسيده است مى توانديك امرى ساده و وابسته به تصادف و حوادث رهبرى نشده و بدون برنامه و هدف طبيعتبوده باشد؟ بدون شك پديده پيچيده و ظريف و اسرارآميز حيات نيازمند به علم و قدرتفوق العاده و عقل كلى است .
او نه تنها در آغاز موجود زنده را از موجودات بى جان زمين آفريده است بلكه علاوه براين سنت او بر اين قرار گرفته كه حيات نيز جاودانى نباشد و به همين جهت مرگ را دردل حيات آفريده ، تا از اين طريق ميدان را براى دگرگونيها وتكامل باز گذارد.
در تفسير آيه فوق اين احتمال نيز داده شده كه علاوه بر مرگ و حيات مادى مرگ و حياتمعنوى را نيز شامل مى شود، زيرا انسانهاى هوشمند و پاكدامن
و با ايمان را مى بينيم كه گاهى از پدر و مادرى آلوده و بى ايمان و گمراه متولد مىشوند، عكس آن نيز مشاهده شده است كه برخلاف قانون وراثت انسانهاى بى ارزش و مردهاز پدر و مادر ارزشمندى به وجود آمده اند.
البته مانعى ندارد كه آيه فوق اشاره به هر دو قسمت باشد زيرا هر دو از عجائبآفرينش و از پديده هاى اعجاب انگيز جهانند و روشنگر اين حقيقتند كه علاوه برعوامل طبيعى ، دست قدرت آفريدگار عالم و حكيمى در كار است .
(در جلد پنجم صفحه 356 ذيل آيه 95 سوره انعام توضيحات ديگرى نيز در اين بارهداده ايم ).
بعد اضافه مى كند: (چه كسى است كه امور اين جهان را تدبير مى كند)؟ (و من يدبرالامر).
در حقيقت نخست سخن از آفرينش مواهب ، سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبر آنها است .
بعد از آنكه قرآن اين سؤ الات سه گانه را مطرح مى كند بلافاصله مى گويد: (آنهابزودى در پاسخ خواهند گفت : الله .)
از اين جمله به خوبى استفاده مى شود كه حتى مشركان و بت پرستان عصر جاهليت خالق ورازق و حياتبخش و مدبر امور جهان هستى را خدا مى دانستند، و اين حقيقت را از طريقعقل و هم از راه فطرت دريافته بودند كه اين نظام حساب شده جهان نمى تواند مولودبى نظمى و يا مخلوق بتها باشد.
و در آخر آيه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: (به آنها بگوآيا با اين حال تقوا را پيشه نمى كنيد) (فقل ا فلا تتقون ).
تنها كسى شايسته عبادت و پرستش است كه آفرينش و تدبير جهان به دست
او است ، اگر عبادت به خاطر شايستگى و عظمت ذات معبود باشد، اين شايستگى و عظمتتنها در خدا است ، و اگر براى اين باشد كه مى تواند سرچشمه سود و زيان گردد ايننيز مخصوص خدا است .
پس از آنكه نمونه هائى از آثار عظمت و تدبير خداوند را در آسمان و زمين بيان كرد ووجدان و عقل مخالفان را به داورى طلبيد و آنها به آن معترف گرديدند، در آيه بعد بالحنى قاطع مى فرمايد: (اين است الله ، پروردگار بر حق شما)! (فذلكم الله ربكمالحق ).
نه بتها، و نه ساير موجوداتى را كه شريك خداوند در عبوديت قرار داده ايد و در برابرآنها سجده و تعظيم مى كنيد.
آنها چگونه مى توانند شايسته عبوديت باشند در حالى كه نه فقط نمى توانند درآفرينش و تدبير جهان شركت كنند، بلكه خودشان سر تا پا نياز و احتياجند.
سپس نتيجه گيرى مى كند (اكنون كه حق را بروشنى شناختيد، آيا بعد از حق چيزى جزضلال و گمراهى وجود دارد؟) (فما ذا بعد الحق الاالضلال ).
با اين حال چگونه از عبادت و پرستش خدا روى مى گردانيد، با اينكه مى دانيد معبود حقىجز او نيست ؟! (فانى تصرفون ).
اين آيه در حقيقت يك راه منطقى روشن را براى شناختباطل و ترك آن پيشنهاد مى كند، و آن اينكه نخست بايد از طريق وجدان وعقل براى شناخت حق گام برداشت ، هنگامى كه حق شناخته شد، هر چه غير آن و مخالف آناست باطل و گمراهى است ، و بايد كنار گذاشته شود.
و در آخرين آيه براى بيان اين نكته كه چرا آنها با وضوح مطلب و روشنائى حق بهدنبال آن نمى روند مى گويد: (اينگونه فرمان خدا درباره اين افراد كه
از روى علم و عمد و بر خلاف عقل و وجدان سر از اطاعت پيچيده اند صادر شده كه آنهاايمان نياورند) (كذلك حقت كلمة ربك على الذين فسقوا انهم لا يؤ منون ).
در واقع اين خاصيت اعمال نادرست و مستمر آنها است كه قلبشان را چنان تاريك و روحشانرا چنان آلوده مى كند كه با وضوح و روشنى حق آنرا نمى بينند و به بيراهه مى روند.
بنابراين آيه فوق هيچگونه دلالت بر مساله جبر ندارد، بلكه اشاره به آثاراعمال خود انسان مى باشد ولى شك نيست كه ايناعمال چنان خاصيتى را به فرمان خدا دارد.
درست مثل اين است كه به كسى بگوئيم صدبار به تو گفتيم گرد مواد مخدر ومشروبات الكلى مگرد، اكنون كه گوش ندادى و شديدا معتاد شدى ، محكوم به اين هستىكه مدتها در بدبختى بمانى .

next page

fehrest page

back page