بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

3 - جمله مما رزقكم الله (از آنچه خدا بشما روزى داده ) كه تعبيرى است سربسته و توأ مبا يك نوع ابهام نشان كه حتى دوزخيان نمى توانند از ماهيت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاهشوند، اين موضوع با بعضى از احاديث كه مى گويد در بهشت نعمتهائى است كه هيچچشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به فكر هيچ
انسانى نگذشته است كاملا تطبيق مى كند.
ضمنا از اينكه اين جمله با او عطف شده نشان مى دهد كه نعمتهاى ديگر بهشتى مخصوصاميوه ها مى تواند جانشين آب گردد، و عطش سوزان انسان را تسكين بخشد.
4 - جمله (ان الله حرمهما على الكافرين ) (خداوند آنها را بر كافران حرام كرده )اشاره به اين است كه بهشتيان مضايقهاى از بخشيدن اين نعمتها ندارند زيرا نه چيزى ازآنها كم مى شود و نه در درون سينه ، كينهاى نسبت به كسى دارند، حتى نسبت بهدشمنانشان ، ولى وضع دوزخيان آنچنان است كه نمى توانند از نعمتهاى بهشتى بهرهگيرند، اين تحريم در حقيقت يك نوع تحريم تكوينى است ، همانند محروميت بسيارى ازبيماران از غذاهاى لذيذ و رنگارنگ .
در آيه بعد سبب محروميت آنها را تشريح مى كند و با ذكر صفات دوزخيان روشن مى سازدكه اين سرنوشت شوم را خودشان براى خويشتن فراهم ساخته اند نخست مى گويد: آنهاكسانى هستند كه دين و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند (الذين اتخذوا دينهملهوا و لعبا).
و زندگى دنيا آنها را فريب داد و مغرور ساخت (و غرتهم الحياة الدنيا).
اين امور سبب شد كه آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چيز حتى رستاخيز را بهدست فراموشى بسپارند و گفتار پيامبران و آيات الهى را انكار كنند، لذا بهدنبال آن اضافه امروز هم ما آنها را فراموش خواهيم كرد همانگونه كه آنها لقاى چنينروزى را فراموش ‍ كردند و همانگونه كه آيات ما را انكار نمودند (فاليوم ننساهم كمانسوا لقاء يومهم هذا و ما كانوا باياتنا يجحدون ).
بديهى است منظور از نسيان و فراموشى كه در اينجا به خدا نسبت داده شده اين است كهبا آنها آنچنان رفتار مى كند كه شخص ‍ فراموشكار رفتار مى نمايد درستمثل اينكه انسان به دوست فراموشكارش مى گويد حالا كه تو ما را فراموش كردى ما همتو را فراموش خواهيم كرد يعنى با تو رفتار فراموشكارانه مى كنيم .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نخستين مرحله گمراهى و انحراف آن است كه انسانمسائل سرنوشتساز خود را جدى نگيرد و با آنها به عنوان يك سرگرمى و بازيچهرفتار كند اين موضوع سرانجام به كفر مطلق و انكار همه حقايق منتهى مى شود.
آيه و ترجمه


و لقد جئنهم بكتب فصلنه على علم هدى و رحمة لقوم يؤ منون (52)
هل ينظرون إ لا تأ ويله يوم يأ تى تأ ويله يقول الذين نسوه منقبل قد جاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا أ و نردفنعمل غير الذى كنا نعمل قد خسروا أ نفسهم وضل عنهم ما كانوا يفترون (53)


ترجمه :
52 - ما كتابى براى آنها آورديم كه با آگاهى (اسرار و رموز) آنرا شرح داديم (كتابى) كه مايه هدايت و رحمت براى جمعيتى است كه ايمان مى آورند.
53 - آيا آنها انتظار دارند سرانجام تهديدهاى الهى را مشاهده كنند؟ آنروز كه اين امرانجام گيرد (كار از كار گذشته و بيدارى سودى نخواهد داشت و) آنها كه آنرا قبلافراموش كرده بودند مى گويند فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند، آيا
(امروز) شفيعانى براى ما وجود دارند كه براى ما شفاعت كنند؟ يا (امكان دارد) باز گرديمو اعمالى غير از آنچه انجام داديم انجام دهيم ؟! (ولى ) آنها سرمايه وجود خود را از دستدادند و معبودهائى را كه به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مى شوند (نه راهبازگشتى دارند و نه شفيعانى ).
تفسير :
آيه نخست اشاره به اين است كه محروميت كفار و سرنوشت شومشان نتيجه كوتاهيها وتقصيرات خودشان است و گرنه از ناحيه خداوند هيچ گونه كوتاهى در هدايت و رهبرى وابلاغ آيات و بيان درسهاى تربيتى نشده است لذا مى گويد ما در هدايت و راهنمائى آنهاچيزى فروگذار نكرديم كتابى براى آنها فرستاديم كه تمام اسرار و رموز آن را باآگاهى كامل تشريح كرديم (و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم ).
(كتابى كه مايه هدايت و موجب رحمت براى ايمان آورندگان بود اگر چه افراد لجوج وخودخواه از آن بى بهره مى مانند (هدى و رحمة لقوم يومنون ).
در آيه بعد اشاره به طرز تفكر غلط تبهكاران و منحرفان در زمينه هدايتهاى الهى كردهمى گويد:(گويا آنها انتظار دارند كه سرانجام و نتيجه وعده ها و وعيدهاى الهى را باچشم خود ببينند (بهشتيان را در بهشت و دوزخيان را در دوزخ مشاهده كنند) تا ايمانبياورند)! (هل ينظرون الا تاويله ).
اما چه انتظار نابجائى است ، زيرا هنگامى كه نتائج و سرانجام اين وعده هاى الهى رامشاهده كنند، كار از كار گذشته است و راهى براى بازگشت باقى نمانده
است (در آن هنگام آنها كه كتاب خدا و برنامه هاى آسمانى او را به دست فراموشىسپردند، اعتراف مى كنند، كه فرستادگان پروردگار به حق مبعوث شده بودند و گفتارآنها نيز همه حق بود (يوم ياتى تاويله يقول الذين نسوه منقبل قد جائت رسل ربنا بالحق ).
اما در اين هنگام در وحشت و اضطراب فرو مى روند، و به فكر چارهجوئى مى افتند و مىگويند: آيا شفيعانى يافت مى شود كه براى ما شفاعت كنند؟!(فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا).
و يا اگر شفيعانى براى ما در كار نيست و اصولا شايسته شفاعت نيستيم (آيا ممكن استبه عقب بازگرديم و اعمالى غير آنچه انجام داديم انجام دهيم ) و تسليم حق و حقيقتباشيم (او نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل ).
ولى افسوس اين بيدارى بسيار دير است ، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه شايستگىشفاعت دارند، زيرا آنها سرمايه هاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زيانىشده اند كه تمام وجودشان را در برمى گيرد (قد خسروا انفسهم ).
و بر آنها ثابت مى شود كه بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هيچگونه نقشى نداردو در حقيقت (همه آنها از نظرشان گم مى شوند) (وضل عنهم ما كانوا يفترون ).
گويا دو جمله آخر آيه پاسخى است به دو درخواست آنان ، يعنى اگر بنا شود دست بهدامن شفيعانى بزنند بايد دست به دامن همان بتهائى بزنند كه در دنيا در برابر آنهاسجده مى كردند، در حالى كه آن بتها در آنجا هيچگونه منشا اثر نيستند.
و اما بازگشت آنها به دنيا در صورتى امكان دارد كه سرمايهاى در اختيار
داشته باشند در حالى كه آنها همه سرمايه هاى خود را از دست داده و گرفتار خسرانىشده اند كه سراسر وجودشان را در برگرفته است .
از اين آيه اولا استفاده مى شود كه انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الا تقاضاىبازگشت به دنيا نمى كرد تا اعمال بد خود را جبران كند ثانيا استفاده مى شود كه جهانديگر جاى انجام عمل و كسب فضيلت و نجات نيست .
آيه و ترجمه


إ ن ربكم الله الذى خلق السموت و الا رض فى ستة أ يام ثم استوى على العرش يغشىاليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرت بأ مره أ لا له الخلق و الا مرتبارك الله رب العلمين (54)


ترجمه :
54 - پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران )آفريد، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت ، با (پرده تاريك ) شب ، روز را مىپوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حركت است ، و خورشيد و ماه و ستارگان راآفريد در حالى كه مسخر فرمان او هستند، آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير (جهان )براى او (و به فرمان او) است . پر بركت (و زوالناپذير) است خداوندى كه پروردگارجهانيان است .
تفسير :
در آيات گذشته خوانديم كه مشركان در قيامت به اشتباه بزرگ خود در انتخاب معبود پىمى برند آيه مورد بحث معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مى كند، تاآنها كه حقيقتجو هستند قبل از فرا رسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند،نخست مى گويد: (معبود و پروردگار شما آن كس است كه آسمانها و زمين را در شش روزآفريد يعنى معبود كسى جز آفريدگار نمى تواند باشد (ان ربكم الله الذى خلقالسماوات و الارض فى ستة ايام )
آيا جهان در شش روز آفريده شده
بحث از آفرينش جهان در شش روزدر هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ولى در سه مورد،علاوه بر آسمانها و زمين ،(ما بينهما) (آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد) نيز به آناضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جملهقبل ، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است ، چون مى دانيم آسمانشامل تمام چيزهائى مى شود كه در جهت بالا قرار دارد و زمين نقطهمقابل آن است .
در اينجا فورا اين سؤ ال به ذهن مى آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجودنداشت ، كه اينها در آن آفريده شود شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابرنور آفتاب به وجود مى آيد.
به علاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز، يعنى كمتر از يك هفته چيزى است بر خلافعلم ، زيرا علم مى گويد: ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونىدرآمد.
ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه (يوم ) (روز) ومعادل آن در زبانهاى ديگر، پاسخ اين سؤ ال روشن است ، زيرا بسيار مى شود كه يومبه معنى (يك دوران ) به كار مى رود، خواه اين دوران يكسال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردهاسال ، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى كند و نشان يكى از معانى يوم همان دوران استفراوان مى باشد:
1 - در قرآن صدها بار كلمه (يوم ) و (ايام ) به كار رفته است ، و در بسيارى ازموارد به معنى شبانه روزى معمول نيست ، مثلا تعبير از عالم رستاخيز به (يوم القيامة) نشان مى دهد كه مجموعه رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى به عنوان روز قيامتشمرده شده است ، از پارهاى از آيات قرآن استفاده مى شود كه روز
رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سالطول مى كشد (سوره معارج آيه 4)
2 - در متن كتب لغت نيز مى خوانيم كه يوم گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتابگفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان هر مقدار بوده باشد.
3 - در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه يوم به معنى دوران بسيار آمده است ،چنانكه امير مومنان على در نهج البلاغه مى فرمايد: الدهر يومان يوم لك و يوم عليك :دنيا براى تو دو روز است ، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو.
در تفسير برهان در ذيل همين آيه از تفسير على بن ابراهيم نيز ميخوانيم كه امام فرمودفى ستة ايام يعنى فى ستة اوقات : شش روز يعنى شش وقت و دوران .
4 - در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبانهاى مختلف كلمه يوم ومعادل آن نيز به معنى دوران زياد ديده ميشود، مثلا ميگوئيم كره زمين يك روز گداخته وسوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد، در حالى كه دورانگداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ ميشود.
يا اينكه ميگوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند، و روز ديگر بنى عباس ،در حالى كه دوران خلافت هر يك به ده ها يا صدهاسال بالغ ميگردد.
شعر ظريف و پر معنائى از كليم كاشانى داريم كه شاهد روشنى براى بحث ما است آنجاكه ميگويد:
بد نامى حيات دو روزى نبود بيش آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت
يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن روز دگر به كندندل زين و آن گذشت
از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در ششدوران متوالى آفريده است ، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردهاسال بالغ شده است و علم امروز هيچگونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بياننكرده است .
اين دورانهاى ششگانه محتملا به ترتيب ذيل بوده است :
1 - روزى كه همه جهان به صورت توده گازى شكلى بود كه با گردش به دور خوداز هم جدا گرديد و كرات را تشكيل داد.
2 - اين كرات تدريجا به صورت توده مذاب و نورانى و يا سرد وقابل سكونت در آمدند.
3 - روز ديگر منظومه شمسى تشكيل يافت و زمين از خورشيد جدا شد.
4 - روز ديگر زمين سرد و آماده حيات گرديد.
5 - سپس گياهان و درختان در زمين آشكار شدند.
6 - سرانجام حيوانات و انسان در روى زمين ظاهر گشتند.
آنچه در باره دورانهاى ششگانه آفرينش آسمان و زمين در بالا گفتيم با آيات 8 تا 11سوره فصلت قابل تطبيق است كه شرح بيشتر در اين زمينه در تفسير همان آيات بهخواست خدا بيان خواهد شد.
چرا جهان را در يك لحظه نيافريد؟
در اينجا سؤ ال ديگرى نيز مطرح ميشود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهائى كه داردمى توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند، چرا آنها را در اين دورانهاىطولانى قرار داد؟
پاسخ اين سؤ ال را از يك نكته ميتوان دريافت و آن اينكه آفرينش اگر در يك لحظه مىبود، كمتر ميتوانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامى كه درمراحل مختلف و چهره هاى گوناگون ، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده ، انجام گيرددليل روشنترى براى شناسائى آفريدگار خواهد بود، فىالمثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزادكامل ميشد، آنقدر نميتوانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامى كه در طى 9 ماه ، هر روزدر مرحلهاى ، و هر ماه به شكلى ، ظهور و بروز كند مى تواند به تعداد مراحلى كهپيموده است نشانه هاى تازهاى از عظمت آفريدگار بدست دهد
سپس قرآن ميگويد: خداوند پس از آفرينش آسمان و زمين ، زمام رهبرى آنها را بدست گرفتيعنى نه تنها آفرينش از او است بلكه اداره و رهبرى جهان نيز با او ميباشد (ثم استوىعلى العرش ).
و اين پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا ميدانند نه در بقا وادامه هستى .
عرش چيست
عرش در لغت به معنى چيزى است كه داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نيزعرش گفته مى شود مانند: او كالذى مر على قرية و هى خاوية على عروشها (مانند كسىكه از كنار قريهاى گذشت در حالى كه آنچنان ويران شده بود كه سقفهايش فرو ريختهو ديوار بر سقفها در غلطيده بود) (بقره آيه 259).
گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است ، چنانكه در داستان سليمانميخوانيم كه ميگويد: ايكم ياتينى بعرشها: كداميك از شما ميتوانيد تخت او (بلقيس ) رابراى من حاضر كنيد (سوره نمل آيه 38). و نيز به داربستهائى كه براى برپانگهداشتن بعضى از درختان ميزنند، عرش گفته ميشود: همانطور كه در قرآن ميخوانيم و هوالذى انشا جنات معروشات و غير معروشات : او كسى است كه باغهائى از درختانداربستدار و بدون داربست آفريد (انعام آيه 141).
ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار ميرود و گفته مى شود عرش خدا، منظور از آنمجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب ميشود.
اصولا جمله استوى على العرش كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است ،همانطور كه جمله (ثل عرشه ) (تختش ‍ فرو ريخت ) به معنى از دست دادن قدرتميباشد، در فارسى نيز اين تعبير كنائى زياد به كار ميرود، مثلا ميگوئيم در فلان كشورجمعى شورش كردند و زمامدارشان را از تخت فرو كشيدند، در حالى كه ممكن است اصلاتختى نداشته باشد، يا
جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند، همه اينها كنايه از قدرتيافتن يا از قدرت افتادن است .
بنابراين در آيه مورد بحث جمله استوى على العرش كنايه از احاطهكامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است .
و از اينجا روشن ميشود: آنها كه جمله فوق رادليل بر تجسم خدا گرفته اند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اينمعنى كنائى نكرده اند.
معنى ديگرى براى عرش نيز هست ، و آن در مواردى است كه درمقابل كرسى قرار گيرد، در اين گونه موارد كرسى (كه معمولا به تختهاى پايهكوتاه گفته ميشود) ممكن است كنايه از جهان ماده بوده باشد و عرش كنايه از جهان ما فوقماده (عالم ارواح و فرشتگان ) چنانكه در تفسير آيه وسع كرسيه السماوات و الارض درسوره بقره مشروحا گذشت .
سپس ميفرمايد: او است كه شب را همچون پوششى بر روز مى افكند و روشنائى روز را باپرده هاى ظلمانى شب مى پوشاند (يغشى الليل النهار).
جالب توجه اينكه تعبير فوق تنها در مورد شب ذكر شده و نفرموده بوسيله روز تاريكىشب را نيز ميپوشاند زيرا پوشش تنها مناسب تاريكى است ، نه روشنائى .
بعد از آن اضافه مى كند: شب با سرعت به دنبال روز در حركت است همانند طلبكارى كهبا سرعت به دنبال بدهكار ميدود (يطلبه حثيثا).
اين تعبير با توجه به موقعيت شب و روز در كره زمين تعبير جالبى است زيرا
اگر كسى از بيرون كره زمين ناظر چگونگى حركت آن به دور خود و افتادن سايهمخروطى شكل زمين بر روى خودش بوده باشد با توجه به اينكه كره زمين با سرعتسرسام آورى (در حدود 30 كيلومتر در دقيقه ) به دور خود ميگردد چنين احساس مى كند كهگويا هيولاى سياه مخروطى شكل با سرعت زياد در روى اين كره بهدنبال روشنائى روز در حركت است ، ولى اين موضوع در مورد روشنائى روز صادق نيستزيرا روشنائى آفتاب در نيمى از كره زمين و در تمام فضاى اطراف پخش است ، و شكلىبه خود نمى گيرد، تنها تاريكى شب است كه به صورت سايه مخروطىشكل همانند يك شبح اسرارآميز غولپيكر روى زمين ميدود.
باز اضافه مى كند او است كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريده است ، در حالى كههمه سر بر فرمان او هستند (و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ).
(درباره تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و معانى آن درذيل آيات مناسب ، به خواست خدا، بحث خواهيم كرد)
پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان بهعنوان تاكيد ميگويد: آگاه باشيد آفرينش و اداره امور جهان هستى تنها به دست او است (الاله الخلق و الامر).
خلق و امر چيست ؟
در اينكه منظور از خلق و امر چيست ، ميان مفسران گفتگو است ، اما با توجه به قرائنى كهدر اين آيه و آيات ديگر قرآن موجود است استفاده مى شود كه منظور از خلق آفرينشنخستين ، و منظور از امر قوانين و نظاماتى
است كه به فرمان پروردگار در عالم هستى حكومت مى كند و آنها را در مسير خود رهبرىمى نمايد.
اين تعبير در حقيقت پاسخى است به آنها كه چنين مى پندارند خداوند جهان را آفريده و آنرا به حال خود واگذارده و كنارى نشسته است ، و به تعبير ديگر عالم هستى در ايجادشنيازمند به خدا است ، اما در بقا و ادامه حيات نيازى ندارد!.
اين جمله ميگويد همانطور كه جهان در حدوثش نيازمند به او است در تدبير و ادامه حيات وادارهاش نيز وابسته به او ميباشد، و اگر لحظه اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامشبه كلى از هم گسسته و نابود ميگردد.
بعضى از فلاسفه مايلند كه عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء ماده بدانند،زيرا عالم خلق جنبه تدريجى دارد و اين خاصيت جهان ماده است و عالم امر جنبه دفعى وفورى دارد و اين خاصيت جهان ماوراء ماده است چنانكه ميخوانيم انما امره اذا اراد شيئا انيقول له كن فيكون : هنگامى كه خداوند چيزى را اراده كند، به او فرمان مى دهد موجودباش ، آن هم موجود مى شود (سوره يس آيه 82).
ولى با توجه به موارد استعمال امر در آيات قرآن و حتى جمله و الشمس و القمر والنجوم مسخرات بامره كه در آيه مورد بحث خوانديم ، استفاده مى شود كه امر به معنى هرگونه فرمان الهى است ، خواه در جهان ماده باشد يا جهان ماوراى ماده (دقت كنيد).
و در پايان آيه ميفرمايد: پربركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است (تبارك اللهرب العالمين ).
در حقيقت اين جمله بعد از ذكر آفرينش آسمان و زمين و شب و روز و خورشيد و ماه وستارگان و تدبير جهان هستى يكنوع ستايش ‍ از مقام مقدس پروردگار
است كه به عنوان تعليم به بندگان فرموده .
تبارك از ماده بركت است و ريشه آن برك (بر وزن درك ) به معنى سينه شتر ميباشد، واز آنجا كه شتران به هنگامى كه در جائى ثابت ميمانند سينه خود را به زمين مى چسبانند،اين كلمه تدريجا معنى ثابت ماندن به خود گرفته است سپس به هر نعمتى كه پايدار وبا دوام باشد و هر موجودى كه داراى عمر طولانى و آثار مستمر و ممتد است ، موجود مباركيا پربركت گفته ميشود، و نيز اگر مى بينيم به استخرها و يا بعضى از مخازن آببركه گفته ميشود به خاطر اين است كه آب مدتى طولانى در آن باقى ميماند.
و از اينجا روشن مى شود كه يك سرمايه پربركت ، سرمايه اى است كه به زودىزوال نپذيرد و يك موجود مبارك موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند،بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى ،ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكى ها و خير مستمر، تبارك الله رب العالمين (درذيل آيه 92 سوره انعام نيز در اين باره سخن گفتيم ).
آيه و ترجمه


ادعوا ربكم تضرعا و خفية إ نه لا يحب المعتدين (55)
و لا تفسدوا فى الا رض بعد إ صلحها و ادعوه خوفا و طمعا إ ن رحمت الله قريب من المحسنين(56)


ترجمه :
55 - پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد (و از تجاوز دست برداريدكه ) او متجاوزان را دوست نميدارد.
56 - و در زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است ، و او را با بيم و اميد بخوانيد(بيم از مسئوليتها و اميد به رحمتش ، و نيكى كنيد) زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك
تفسير :
شرايط اجابت دعا
آيه گذشته با ذكر دلائلروشن اين حقيقت را اثبات كرد كه شايسته عبوديت و بندگى تنها خدا است ، و بهدنبال آن در اينجا دستور مى دهد كه دعا و نيايش كه جان و روح عبادت است بايد در برابرخدا انجام گيرد، نخست ميگويد: پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد(ادعوا ربكم تضرعا و خفية ).
تضرع در اصل از ماده ضرع (بر وزن فرع ) به معنى پستان گرفته شده ، بنابراينفعل تضرع به معنى دوشيدن شير از پستان مى آيد، و از آنجا كه به هنگام دوشيدن شيرانگشتها بر نوك پستان در جهات مختلف حركت ميكنند، اين كلمه در مورد كسى كه با حركاتمخصوص خود اظهار خضوع و تواضع مى كند به كار ميرود.
بنابراين اگر در آيه فوق ميخوانيم خدا را از روى تضرع بخوانيد يعنى باكمال خضوع و خشوع و تواضع روى به سوى او آريد در حقيقت دعا كننده نبايد تنهازبانش چيزى را بخواهد، بلكه بايد روح دعا در درون جان او و در تمام وجودش منعكسگردد، و زبان تنها ترجمان آنها باشد و به عنوان نمايندگى همه اعضاى او سخنگويد.
و اينكه در آيه فوق دستور داده شده كه خدا را به طور خفيه و در پنهانى بخوانيد براىاين است كه از ريا دورتر، و به اخلاص ‍ نزديكتر، و توام با تمركز فكر و حضور قلبباشد.
در حديثى ميخوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در يكى از غزوات بود،هنگامى كه سپاهيان اسلام كنار درهاى رسيدند فرياد خود را به لا اله الا الله و الله اكبربلند كردند، پيامبر فرمود: يا ايها الناس اربعوا على انفسكم اما انكم لا تدعون اصم و لاغائبا انكم تدعون سميعا قريبا انه معكم : اى مردم اندكى آرامتر دعا كنيد شما شخص كر وغائبى را نمى خوانيد شما كسى را ميخوانيد كه شنوا و نزديك است و با شما است
اين احتمال نيز در آيه داده شده است كه منظور از تضرع دعاى آشكار و منظور از خفيه دعاىپنهانى است ، زيرا هر مقامى اقتضائى دارد گاهى بايد آشكارا و گاهى پنهانى دعا كرد،روايتى كه از على بن ابراهيم در ذيل آيه نقل شده اين موضوع را تاييد ميكند.
و در پايان آيه ميفرمايد: خداوند تجاوزكاران را دوست نميدارد (انه لا يحب المعتدين ).
و اين جمله معنى وسيعى دارد كه هر گونه تجاوز را، اعم از فرياد كشيدن به هنگام دعا، ويا تظاهر و رياكارى ، و يا توجه به غير خدا را به هنگام دعاشامل ميشود.
در آيه بعد اشاره به حكمى شده است كه در واقع يكى از شرائط تاثير دعا است ،ميفرمايد: در روى زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است (و لا تفسدوا فى الارضبعد اصلاحها).
مسلما هنگامى دعاها در پيشگاه خدا به اجابت نزديك خواهد بود كه شرائط لازم در آن رعايتشود، از جمله اينكه با جنبه هاى سازنده و عملى در حدود توانائى
و قدرت همراه باشد، حقوق مردم رعايت گردد، و حقيقت دعا در سراسر وجود انسانپرتوافكن شود، بنابراين هيچگاه دعاى افراد مفسد و تبهكار به جائى نخواهد رسيد.
منظور از فساد بعد از اصلاح ، ممكن است اصلاح از ظلم يا كفر يا هر دو بوده باشد، درروايتى از امام باقر (عليه السلام ) ميخوانيم : ان الارض كانت فاسدة فاصلحها اللهبنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): زمين فاسد بود و خداوند بوسيله پيامبر اسلامآنرا اصلاح كرد.
بار ديگر به مساله دعا ميپردازد و يكى ديگر از شرائط آن را بازگو مى كند و ميگويد:خدا را با ترس و اميد بخوانيد (و ادعوه خوفا و طمعا).
نه آن چنان از اعمال خود راضى باشيد كه گمان كنيد هيچ نقطه تاريكى در زندگى شمانيست كه اين خود عامل عقبگرد و سقوط است ، و نه آنچنان مايوس باشيد كه خود را شايستهعفو خدا و اجابت دعا ندانيد كه اين ياس و نوميدى نيز خاموش كننده همه تلاشها و كوششهااست ، بلكه با دو بال بيم و اميد به سوى او پرواز كنيد، اميد به رحمتش و بيم ازمسئوليتها و لغزشها.
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر روى اسباب اميدوارى به رحمت خدا، ميگويد: رحمت خدابه نيكوكاران نزديك است (ان رحمة الله قريب من المحسنين ).
ممكن است اين جمله يكى ديگر از شرائط اجابت دعا باشد، يعنى اگر ميخواهيد دعاى شما يكدعاى توخالى و تنها گردش زبان نباشد بايد آن را بااعمال نيك خود همراه سازيد، تا به كمك آن ، رحمت الهىشامل حال شما گردد و دعايتان به ثمر رسد و به اين ترتيب در اين دو آيه اشاره بهپنج قسمت از
شرائط قبولى دعا شده است : نخست اينكه از روى تضرع و در پنهانى باشد، ديگراينكه از حد اعتدال تجاوز نكند، سوم اينكه با توليد فساد و تبهكارى همراه نگردد،چهارم اينكه توأ م با بيم و اميد متوازن باشد پنجم اينكه با نيكوكارى توأ م گردد.
آيه و ترجمه


و هو الذى يرسل الريح بشرا بين يدى رحمته حتى إ ذا أ قلت سحابا ثقالا سقنه لبلد ميتفأ نزلنا به الماء فأ خرجنا به من كل الثمرت كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون(57)
و البلد الطيب يخرج نباته بإ ذن ربه و الذى خبث لا يخرج إ لا نكدا كذلك نصرف الايتلقوم يشكرون (58)


ترجمه :
57 - او كسى است كه بادها را پيشاپيش (باران ) رحمتش ميفرستد تا زمانى كه ابرهاىسنگين بار را (بر دوش خود) حمل كنند در اين هنگام آنها را به سوى سرزمينهاى مردهميفرستيم و به وسيله آن آب (حياتبخش ) نازل ميكنيم و با آن از هر گونه ميوهاى (از خاكتيره ) بيرون مى آوريم ، و اينگونه (كه زمينهاى مرده را زنده كرديم ) مردگان را (نيزدر قيامت ) زنده ميكنيم تا متذكر شويد.
58 - و سرزمين پاكيزه (و شيرين ) گياهش به فرمان پروردگار ميرويد اما سرزمينهاىبدطينت (و شورهزار) جز گياه ناچيز و بى ارزش ‍ از آن نميرويد، اينگونه ، آيات رابراى آنها كه شكرگزارند بيان ميكنيم .
تفسير :
مربى و قابليت هر دو لازم است
در آيات گذشته اشاره هاى مكرر به مساله مبدء يعنى توحيد و شناسائى
پروردگار از روى اسرار جهان آفرينش شد، و در اين آيات ضمن شرح قسمتى از نعمتهاىخدا، اشاره به مساله معاد و رستاخيز ميشود، تا اين دو بحث يكديگر راتكميل كنند، و اين سيره قرآن است كه در بسيارى از موارد مبدء و معاد را با هم قرين ميسازد،و جالب اينكه هم براى شناسائى خدا و هم براى توجه به امر معاد از طريق اسرارآفرينش موجودات اين عالم استدلال ميكند.
نخست ميگويد: او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش همچون بشارت دهنده اى كهاز قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهد ميفرستد (و هو الذىيرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ).
بادهائى كه از اقيانوسها برخاسته و ابرهاى سنگين بار و پر آب را با خودحمل مى كند (حتى اذا اقلت سحابا ثقالا).
در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده و خشك و سوزان مى رانيم و ماموريت آبيارىاين تشنگان را به عهده آنها مى نهيم (سقناه لبلد ميت ).
و بوسيله آن ، آب حياتبخش را در همه جا فرو ميفرستيم (فانزلنا به الماء).
به كمك اين آب انواع ميوه ها را از خاك تيره بيرون مى آوريم (و اخرجنا به منكل الثمرات ).
آرى آفتاب بر اقيانوسها مى تابد و بخار آب را به بالا ميفرستد، بخارها متراكمميشوند و توده هاى سنگين ابر را تشكيل ميدهند، امواج باد توده هاى كوهپيكر ابر را بردوش خود حمل ميكنند و به سوى سرزمينهائى كه ماموريت دارند پيش ميروند، قسمتى از اينبادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيمدلانگيزى ايجاد ميكنند كه از درون آن بوى باران حياتبخش به مشام ميرسد، اينها در حقيقتمبشران نزول باران هستند سپس توده هاى عظيم ابر، دانه هاى باران را از خود بيرونميفرستند، نه
چندان درشتند كه زراعتها را بشويند و زمينها را ويران كنند، و نه چندان كوچكند كه درفضا سرگردان بمانند، آرام و ملايم بر زمين مى نشينند، و آهسته در آن نفوذ ميكنند و محيطرا براى رستاخيز بذرها و دانه ها آماده ميسازند، زمينى كه در خشكى ميسوخت و شباهتكامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت ،تبديل به كانون فعالى از حيات و زندگى و باغهاى پرگل و پر ميوه ميشود.
و به دنبال آن اضافه مى كند: اين چنين مردگان را از زمين بيرون مى آوريم و لباس حياترا در اندامشان مى پوشانيم (كذلك نخرج الموتى ).
اين مثال را براى آن آورديم كه نمونه معاد را در اين دنيا كه همهسال در برابر چشم شما تكرار مى شود به شما نشان دهيم تا متذكر گرديد (لعلكمتذكرون ).
در آيه بعد براى اينكه گمان نشود يكنواخت بودن باراندليل آن است كه همه سرزمينها يكسان زنده شوند، و براى اينكه روشن گردد، استعدادها وآمادگيهاى متفاوت سبب استفاده هاى مختلف از مواهب الهى ميگويد سرزمين شيرين و پاكيزهگياهان پربركت و مفيد و سودمند خود را به اذن پروردگارش بيرون ميفرستد (و البلدالطيب يخرج نباته باذن ربه ).
اما زمينهاى شوره زار و خبيث و زشت ، چيزى جز گياهان ناچيز و كم ارزش
نمى روياند (و الذى خبث لا يخرج الا نكدا).
همچنين فرمان رستاخيزگر چه سبب تجديد حيات و جان گرفتن انسانها ميگردد، ولى همهانسانها يكسان وارد محشر نميشوند، آنها نيز همانند زمينهاى شيرين و شورهزار با هممتفاوتند، تفاوتى كه از اعمال و عقائد و نياتشان سرچشمه ميگيرد.
و در پايان آيه ميفرمايد: اين چنين آيات را براى كسانى كه شكرگزارند و از آن استفادهميكنند و راه هدايت را ميپويند بيان ميكنيم (كذلك نصرف الايات لقوم يشكرون ).
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك مساله مهم است كه در زندگى اين جهان و جهان ديگر درهمه جا تجلى ميكند، و آن اينكه تنها فاعليت فاعل براى به ثمر رسيدن يك موضوع ،كافى نيست بلكه استعداد و قابليت قابل نيز شرط است ، از دانه هاى باران حياتبخشتر ولطيفتر تصور نميشود، اما همين بارانى كه در لطافت طبعش كلامى نيست در يك جا سبزه وگل مى روياند و در جاى ديگر خس و خاشاك !
آيه و ترجمه


لقد أ رسلنا نوحا إ لى قومه فقال يقوم اعبدوا الله ما لكم من إ له غيره إ نى أ خاف عليكمعذاب يوم عظيم (59)
قال الملا من قومه إ نا لنرئك فى ضلل مبين (60)
قال يقوم ليس بى ضللة و لكنى رسول من رب العلمين (61)
أ بلغكم رسلت ربى و أ نصح لكم و أ علم من الله ما لا تعلمون (62)
او عجبتم أ ن جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون (63)
فكذبوه فأ نجينه و الذين معه فى الفلك و أ غرقنا الذين كذبوا بايتنا إ نهم كانوا قوماعمين (64)


ترجمه :
59 - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، او به آنها گفت : اى قوم من (تنها) خداونديگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست (و اگر غير اين كنيد) من بر شمااز عذاب روز بزرگى ميترسم .
60 - (ولى ) اشراف قومش به او گفتند: ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم !
61 - گفت : اى قوم من ! هيچگونه گمراهى در من نيست ، ولى من فرستاده پروردگارجهانيانم
62 - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و خيرخواه شما هست
چيزهائى ميدانم كه شما نمى دانيد.
63 - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميانشما به شما برسد تا (از عواقب اعمال خلاف ) بيمتان دهد، و (در پرتو اين دستور)پرهيزگارى پيشه كنيد شايد مشمول رحمت (الهى ) گرديد.
64 - اما سرانجام او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودندرهائى بخشيديم و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم چه اينكه آنها جمعيتىنابينا (و كور دل ) بودند.
تفسير :
رسالت نوح نخستين پيامبر اولو العزم
همانطور كه در آغاز اين سوره گفته شد، در اين سوره بعد از ذكر يك سلسلهمسائل اساسى و كلى در زمينه خداشناسى و معاد و هدايت بشر و احساس مسئوليت ، اشارهبه سرگذشت جمعى از پيامبران بزرگ همانند نوح و هود و صالح و لوط و شعيب وبالاخره موسى بن عمران مى كند، تا نمونه هاى زنده اين بحثها را عملا در لابلاى تاريخپر ماجرا و عبرت انگيز آنان نشان دهد.
نخست از سرگذشت نوح پيامبر شروع مى كند و قسمتى از گفتگوهاى او را با قومبتپرست و سركش و ماجراجويش شرح مى دهد:
سرگذشت نوح در سوره هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود، انبياء، مؤ منون و شعراءآمده است و سوره كوتاهى نيز در قرآن به نام سوره نوح داريم كه هفتاد و يكمين سورهقرآن است .
شرح كوششهاى اين پيامبر بزرگ و چگونگى ساختن كشتى و طوفان وحشتناك و غرقشدن مردم خودخواه و فاسد و بتپرست زمان او، در سوره هاى نامبرده مشروحا بحث خواهدشد، در اينجا تنها فهرستى از آن در شش آيه آمده است :
نخست ميفرمايد: ما نوح را به سوى قومش فرستاديم (لقد ارسلنا نوحا الى قومه ).
نخستين چيزى كه او به آنها يادآور شد، همان توجه به حقيقت توحيد و نفى هر گونهبتپرستى بود، به آنها گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براىشما نيست (فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ).
شعار توحيد نه تنها شعار نوح بلكه نخستين شعار همه پيامبران الهى بوده است لذا درآيات متعددى از همين سوره و سوره هاى ديگر قرآن در آغاز دعوت بسيارى از پيامبرانشعار يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره : اى قوم خداوند يگانه را پرستش كنيد كهمعبودى جز او براى شما نيست ديده مى شود (به آيات 65 و 73 و 85 همين سوره مراجعهكنيد)
از اين جمله ها به خوبى استفاده مى شود كه بتپرستى مهمترين خار بر سر راه سعادتهمه انسانها بوده است و اين باغبانهاى توحيد براى تربيت انواع گلها و درختان پرثمردر سرزمين جوامع انسانى قبل از هر چيز دامن همت به كمر مى زدند تا با داس تعليماتسازنده خود، اين خارهاى مزاحم را ريشهكن سازند.
مخصوصا از آيه 23 سوره نوح استفاده مى شود كه مردم زمان نوح بتهاى مختلفى بهنام ود و سواع و يغوث و يعوق و نسر داشته اند كه شرح آنها به خواست خدا درذيل همان آيه خواهد آمد
نوح پس از بيدار كردن فطرتهاى خفته ، آنان را از سرانجام بتپرستى بر حذر داشته وگفت : من از عذاب روز بزرگى بر شما ميترسم (انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ).
منظور از مجازات روز بزرگ ممكن است همان طوفان معروف نوح باشد كه كمتر مجازاتىبه عظمت و وسعت آن ديده شده است ، و نيز ممكن است اشاره به مجازات الهى در روزرستاخيز باشد، زيرا اين تعبير در قرآن مجيد در هر دو
معنى به كار رفته است ، در سوره شعراء آيه 189 ميخوانيم :
فاخذهم عذاب يوم الظلة انه كان عذاب يوم عظيم اين آيه درباره مجازاتى است كه قومشعيب بر اثر تبهكاريها در همين جهان گرفتار آن شدند، و در سوره مطففين آيه 5ميخوانيم الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم آيا اينها گمان نمى كنند كه براى روزبزرگى مبعوث خواهند شد
تعبير به اخاف (مى ترسم گرفتار چنين مجازاتى شويد) بعد از ذكر مساله شرك درآيه مورد بحث ممكن است به خاطر اين باشد كه نوح ميخواهد به آنها بگويد اگر يقينبه چنين مجازاتى نداشته باشيد لااقل بيم آن هست بنابراين ،عقل اجازه نميدهد كه با چنين احتمالى اين راه را بپيمائيد، و بهاستقبال چنين عذاب دردناكى بشتابيد.
ولى قوم نوح به جاى اينكه از دعوت اصلاحى اين پيامبر بزرگ كه توأ م با نهايتخيرخواهى بود استقبال كنند، به آئين توحيد بپيوندند و دست از ستم و فساد بردارند،جمعى از اشراف و ثروتمندانى كه منافع خود را با بيدارى مردم در خطر مى ديدند، ومذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانيها و هوسبازيهاى خويش مشاهده ميكردند صريحا درجواب نوح گفتند ما ترا در گمراهى آشكار مى بينيم(قال الملا من قومه انا لنراك فى ضلال مبين )
ملا معمولا به جمعيتى گفته ميشوند كه عقيده واحدى براى خود انتخاب كرده اند و اجتماع وشكوه ظاهرى آنها چشمها را پر ميكند زيرا ماده اصلى اين لغت به معنى پر كردن است ، ودر قرآن مجيد اين تعبير بيشتر در مورد جمعيت هاى خودخواه و خودكامهاى كه ظاهرى آراسته ،و باطنى آلوده دارند، و
صحنه هاى مختلف اجتماع را با وجود خود پر ميكنند، اطلاق شده است ،
نوح در برابر توهين و خشونت آنها با همان لحن آرام و متين و محبت آميز خود در پاسخ آنهاگفت : من نه تنها گمراه نيستم بلكه هيچگونه نشانه اى از گمراهى در من وجود ندارد،ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم (قال يا قوم ليس بى ضلالة و لكنىرسول من رب العالمين )
اشاره به اينكه خدايان پراكندهاى كه شما قائل شده ايد و براى هر يك قلمرو حكومتىپنداشته ايد همانند خداى دريا، خداى آسمان ، خداى صلح و جنگ و مانند اينها همه بىاساس است پروردگار و رب همه جهانيان تنها خداوند يگانه يكتا است كه خالق همه آنهاميباشد.
هدف من اين است كه رسالت پروردگار را انجام داده و دستورات او را به شما برسانم(ابلغكم رسالات ربى ) و در اين راه از هيچگونه خيرخواهى فروگذارى نميكنم (و انصحلكم ).
انصح از ماده نصح (بر وزن قفل ) به معنى خلوص و بىغل و غش بودن است لذا ناصح العسل به معنىعسل خالص است ، سپس اين تعبير در مورد سخنانى كه از روى نهايت خلوص نيت وخيرخواهى و بدون تقلب و فريب و تزوير گفته مى شود به كار رفته است .
و در پايان اضافه مى كند: من چيزهائى از خداوند ميدانم كه شما نميدانيد (و اعلم من اللهما لا تعلمون )
اين جمله ممكن است جنبه تهديد در برابر مخالفت هاى آنها داشته باشد كه
من مجازاتهاى دردناكى از خداوند در برابر تبهكاران سراغ دارم كه شما هنوز از آن بىخبريد، و يا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد كه اگر در مسير اطاعتش گامبگذاريد بركات و پاداشهائى از او سراغ دارم كه شما به عظمت و وسعت آن واقف نيستيد،و يا اشاره به اين باشد كه اگر من عهده دار هدايت شما شده ام مطالبى درباره خداوندبزرگ و دستوراتش ميدانم كه شما از آن آگاهى نداريد، و به همين جهت بايد از من پيروىكنيد، و هيچ مانعى ندارد كه همه اين معانى در مفهوم جمله فوق جمع باشد.
در آيه بعد گفتار ديگرى را از نوح ميخوانيم كه در برابر اظهار تعجب قوم خود از اينكهچگونه ممكن است انسانى عهده دار رسالت پروردگار گردد، بيان كرده است : آيا تعجبكرده ايد كه انسانى مامور ابلاغ رسالت پروردگار گردد و دستورات بيدار كننده اوبر اين انسان نازل شود تا شما را از عواقب سوء اعمالتان برحذر دارد و به آئينپرهيزگارى دعوت كند، تا مشمول رحمت الهى شويد (او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم علىرجل منكم لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون ).
يعنى اين موضوع چه جاى تعجب است ؟ زيرا يك انسان شايسته ، استعداد انجام اينرسالت را بهتر از هر موجود ديگر دارد، به علاوه انسان است كه مى تواند رهبر انسانهاشود، نه فرشتگان و نه غير آنها.
ولى به جاى اينكه دعوت چنين رهبر دلسوز و خيرخواه و آگاهى را بپذيرند، همه گفتههاى او را تكذيب كردند، و در برابر دعوتش سر تسليم فرود نياوردند، هر چه نوحبيشتر تبليغ ميكرد، آنها بر لجاجت و سرسختى خود ميافزودند، و
همين سبب شد كه خداوند، نوح و آنها كه با او در كشتى بودند نجات داده و تكذيبكنندگان به آياتش را گرفتار غرقاب سازد و هلاك كند (فكذبوه فانجيناه و الذين معهفى الفلك و اغرقنا الذين كذبوا باياتنا).
در پايان آيه ، دليل اين كيفر سخت را چنين بيان مى كند كه آنها جمعيت نابينائى بودنديعنى مردمى بودند كور دل و كور باطن كه از مشاهده چهره حقيقت محروم بودند (انهم كانواقوما عمين ).
و اين كوردلى نتيجه اعمال شوم و لجاجتهاى مستمر خودشان بود، زيرا تجربه نشان دادههنگامى كه انسان مدتها در تاريكى بماند و يا بهعلل ديگرى چشم خود را ببندد و از نگاه كردن خوددارى كند، قدرت ديد خود را تدريجا ازدست خواهد داد و سرانجام نابينا خواهد شد، همچنين ساير اعضاء بدن اگر مدت زيادى كارنكنند مى خشكند و براى هميشه از كار مى افتند
ديد باطن انسان نيز از اين قانون مستثنى نيست ، چشمپوشى مستمر از حقايق ، و به كارنگرفتن عقل و خرد در فهم واقعيتها، تدريجا چشم تيزبينعقل را ضعيف كرده و سرانجام نابينا ميكند.
بقيه سرگذشت قوم نوح و چگونگى وقوع طوفان و جزئيات ديگر اين سرگذشت درسوره هائى كه در بالا اشاره كرديم مشروحا خواهد آمد.
آيه و ترجمه


و إ لى عاد أ خاهم هودا قال يقوم اعبدوا الله ما لكم من إ له غيره افلا تتقون (65)
قال الملا الذين كفروا من قومه إ نا لنرئك فى سفاهة و إ نا لنظنك من الكذبين (66)
قال يقوم ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العلمين (67)
أ بلغكم رسلت ربى و أ نا لكم ناصح أ مين (68)
او عجبتم أ ن جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم و اذكروا إ ذ جعلكم خلفاء من بعدقوم نوح و زادكم فى الخلق بصطة فاذكروا ءالاء الله لعلكم تفلحون (69)
قالوا أ جئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كان يعبد ءاباؤ نا فأ تنا بما تعدنا إ ن كنت منالصدقين (70)
قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب أ تجدلوننى فى أ سماء سميتموها أ نتم و ءاباؤكم ما نزل الله بها من سلطن فانتظروا إ نى معكم من المنتظرين (71)
فأ نجينه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبوا بايتنا و ما كانوا مؤ منين (72)


ترجمه :
65 - و به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم ، گفت اى قوم من ! (تنها) خدا راپرستش كنيد كه جز او معبودى براى شما نيست ، آيا پرهيزگارى پيشه نميكنيد؟!
66 - اشراف كافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت (و نادانى و سبك مغزى ) مى بينيم و مامسلما تو را از دروغگويان ميدانيم .
67 - گفت : اى قوم من ! هيچگونه سفاهتى در من نيست ، ولى فرستادهاى از طرفپروردگار جهانيانم .
68 - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ ميكنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم .
69 - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميانشما به شما برسد تا (از مجازات الهى ) بيمتان دهد، و به ياد آوريد هنگامى شما راجانشينان قوم نوح قرار داد، و شما را از جهت خلقت گسترش داد (و به نيروى بدنى قوىمجهز ساخت ) پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد شايد رستگار شويد.
70 - گفتند آيا به سراغ ما آمده اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم و آنچه را پدران مامى پرستيدند رها كنيم ، حال كه چنين است آنچه (از بلا و عذاب الهى ) به ما وعده ميدهىبياور اگر راست ميگوئى
71 - گفت : پليدى و غضب پروردگار شما را فرا گرفته ، آيا با من در مورد نامه ائىمجادله ميكنيد (كه به عنوان معبود و خدا) شما و پدرانتان (بر بتها) گذارده ايد، در حالىكه خداوند هيچ فرمانى درباره آن نازل نكرده است ، بنابراين شما منتظر باشيد من هم باشما انتظار ميكشم .
72 - سرانجام او و كسانى را كه با او بودند به رحمت خود نجات بخشيديم و ريشهكسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و ايمان نياوردند قطع كرديم .
تفسير :
گوشهاى از سرگذشت قوم هود
در تعقيب ذكر رسالت نوح و درسهاى عبرتى كه در آن نهفته بود، به
سرگذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى هود و درگيريهاى او با قوم و ملتشميپردازد.
اين جريان در سوره هاى ديگرى از قرآن مجيد از جمله سوره شعراء و سورهاى كه به نامهود در قرآن نامگذارى شده مشروحتر آمده است ، در آيات مورد بحث تنها فشردهاى ازگفتگوهاى هود و مخالفانش و سرانجام زندگى آنها بازگو شده است .
نخست ميفرمايد: ما به سوى جمعيت عاد، برادرشان هود را فرستاديم (و الى عاد اخاهم هودا).
قوم عاد مردمى بودند كه در سرزمين يمن زندگى ميكردند، از نظر قدرت جسمانى وثروت سرشارى كه از طريق كشاورزى و دامدارى به آنها ميرسيد، ملتى نيرومند و قوىبودند، ولى انحرافات عقيدهاى مخصوصا بتپرستى و مفاسد اخلاقى در ميان آنها غوغاميكرد.
هود كه از آنان بود و با آنها خويشاوندى داشت ، از طرف پروردگار مامور دعوت آنها بهسوى حق و مبارزه با فساد گرديد، و شايد تعبير به اخاهم (برادرشان ) اشاره به همينپيوند نسبى باشد كه در ميان هود و قوم عاد بود.
اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به برادر در مورد حضرت هود و همچنين در مورد چندنفر ديگر از پيامبران الهى مانند نوح (سوره شعراء - 106) و صالح (سوره شعراء -142) و لوط (سوره شعراء - 161) و شعيب (سوره اعراف - 85) به خاطر اين باشد كهآنها در نهايت دلسوزى و مهربانى ، همچون يك برادر، با قوم و جمعيت خود رفتار مىكردند، و از هيچ كوشش و تلاشى براى هدايت آنها فروگذار نكردند، اين تعبير در موردكسانى كه نهايت دلسوزى در باره فرد يا جمعيتى به خرج ميدهند گفته ميشود، به علاوهاين تعبير حاكى از يك نوع برابرى و نفى هر گونه تفوق طلبى و رياست طلبى استيعنى اين مردان
خدا هيچگونه داعيه اى در زمينه هدايت آنها در سر نداشتند، بلكه صرفا به خاطر نجاتآنان از گرداب بدبختى دست و پا ميكردند.
در هر حال روشن است كه تعبير اخاهم هرگز اشاره به برادرى دينى نيست زيرا اين اقوامغالبا به دعوت اصلاح طلبانه پيامبرانشان پاسخ مثبت ندادند سپس ميگويد: هود دعوتخود را از مساله توحيد و مبارزه با شرك و بت پرستى شروع كرد و به آنها گفت اى قوممن ! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى براى شما غير او نيست ، آيا پرهيزگارى راپيشه نمى كنيد؟ (قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره افلا تتقون ).
ولى اين جمعيت خودخواه و متكبر، مخصوصا ثروتمندان از خود راضى كه قرآن از آنهاتعبير به ملا كرده است ، يعنى ظاهر آنها چشم پركن بود، به هود همان گفتند كه قومنوح به نوح گفته بودند، بلكه نسبت سفاهت نيز به او دادند، گفتند ما تو را در سفاهت وسبك مغزى مى بينيم و گمان ميكنيم تو از دروغگويان باشى !(قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنراك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين ).
سفاهت و سبك مغزى از نظر آنها اين بود كه انسانى بر خلاف سنتهاى محيط هر چند غلط ونادرست باشد بپاخيزد، و حتى جان خود را در اين راه به خطر افكند سفاهت در منطق آنان اينبود كه كسى همرنگ محيط نشود و نان را به نرخ روز نخورد و براى سنتشكنى بپاخيزدو هر گونه ناراحتى و دردسرى را براى خود بخرد.
اما هود با وقار و ادبى كه مخصوص پيامبران و رهبران راستين و پاك است ، بى آنكه ازگفته آنان عصبانى و يا دلسرد و مايوس گردد، گفت : اى جمعيت من !
هيچگونه سفاهتى در من نيست و وضع رفتار و گفتار من بهتريندليل بر سرمايه هاى عقلانى من است ، من فرستاده پروردگار جهانيانم(قال يا قوم ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العالمين ).
هود اضافه كرد من وظيفه دارم رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ كنم ودستورهائى را كه ضامن سعادت و خوشبختى شما و نجات از گرداب شرك و فساد است دراختيار شما بگذارم ، آن هم در نهايت دلسوزى و خيرخواهى و در نهايت امانت و درستكارى(ابلغكم رسالات ربى و انا لكم ناصح امين ).

next page

fehrest page

back page