بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نماز راز دوست, على رستمى چافى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     RAZE0001 -
     RAZE0002 -
     RAZE0003 -
     RAZE0004 -
     RAZE0005 -
     RAZE0006 -
     RAZE0007 -
     RAZE0008 -
     RAZE0009 -
     RAZE0010 -
     RAZE0011 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

داستان آيه 15  
نخستين نماز خوف در جبهه اسلام  
نماز خوف در اصطلاح فقه ، مثل نماز مسافر دوم ركعت است يعنى نمازهاى چهار ركعتىمثل نماز ظهر و عصر،دو ركعت خوانده مى شود حتى اگر انسان در وطن خود هم باشد،براىاينكه در حين جنگ و مقابل دشمن است و محال نيست ، اگر چه رزمندگان به نماز بايستندوضع دفاعى به هم مى خورد،پس موظف هستند درحال نماز،نيمى از ركعت را كه خوانده صبر مى كند با آنها يك ركعت ديگر هودشانبخوانند، در حالى كه امام جماعت همين طور منتظر نشسته يا ايستاده است ،رزمندگان ديگرمى آيند و نماز خودشان را با ركعت دوم امام مى خوانند.
علامه مجلسى (ره ) از كازرونى نقل كرده كه ، درذيل حوادث سال پنجم ، چنين اقاده داشته است : ((و در اينسال ، غزوه ذات الرقاع پيش آمد و آنچنان بود كه كسى به مدينه وارد شد و به پيامبرصلى الله عليه و آله خبر داد كه انمار و ثعلبه جمعيت هاى زيادى فراهم آورده اند كه بامسلمين جنگ كنند اين خبر به پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد. شب شنبه دهم محرم باچهار صد نفر و به قولى هفتصد نفر از مدينه بيرون شد و بهمحل ايشان در ذات الرقاع ، كه نام كوهى است ، رسيد،ليكن جز چند زن در آنجا كسى رانديد، زنان را كه از آن جمله دوشيزه اى صاحبجمال بودند بگرفتند و اعراب به كوهها بگريختند و مسلمين بيم داشتند كه مبادا اعراببرگردند و بى خبر برايشان بتازند، پس پيغمبر با ياران نماز خوف اقامه كردند، واين نخستين نماز خوف بوده است در اسلام ...)) (101)
آيه 16 : وجوب اقامه نماز در وقتهاى معين 
فاذا قضيتم الصلوة فاذكرو الله قياما و قعودا و على جنوبكم فذا اطماءتنم فاقيمواالصلوة كانت على المومنين كتابا موقوتا (102)
ترجمه : و هنگامى كه نماز را به پايان رسانيديد خدا را ياد كنيد درحال ايستادن و نشستن و به هنگامى كه به پهلو خوابيده اند، و هر گاه آرامش يافتند (وحالت خوف زايل گشت ) نماز را (به صورتمعمول ) انجام دهيد، زيرا نماز وظيفه ثابت و معينى براى مومنان است .
تفسير آيه  
اهميت فريضه نماز  
اين آيه بدنبال دستور نماز خوف در آيه گذشته (سوره نساء آيه 102) و لزومبپاداشتن نماز حتى در حال جنگ ، در اين آيه مى فرمايد ((پس از تمام نماز ياد خدافراموش نكنيد، و در حال ايستادن و زمانيكه بر پهلو خوابيده ايد به ياد خدا باشيد و ازاو كمك بجوئيد )) (فاذا قضيتم الصلوة فاذكرو الله قياما (103) و قعودا و علىجنوبكم )
منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن ، ممكن است همان حالات استراحت ودر فاصله هائى كه در ميدان جنگ واقع مى شود باشد و نيز ممكن است به معنى حالاتمختلف جنگى كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلوخوابيدن ، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسيله تير اندازى را بكار مى برند،بوده باشدآيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است ، كه معنى نماز خواندن در اوقاتمعين است كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند بلكه ، نماز يك دستور انضباطىاست كه روح توجه به پروردگار را در انسان زنده مى كند و مى تواند درفواصل نمازها خدا را به خاطر داشته باشد خواه در ميدان جنگ باشد و خواه در غير ميدانجنگ .(104)
آيه فوق در روايات متعددى به كيفيت نماز گزاردن بيماران تفسير شده كه اگر بتواندايستاده و اگر نتوانند به پهلو بخوانند و نماز را به جا آورند،اين تفسير در حقيقت يكنوع تعميم و توسعه در معنى آيه است اگر چه آيه مخصوص به اين مورد نيست (105) سپس ‍ قرآن مى گويد:
دستور نماز خوف يك دستور استثنائى است ( و به مجرد اينكه حالت خوفزائل گشت ، بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد) (فاذا اطماءنتم فاقيموا الصلوة )و در پايان سر اين همه سفارش و دقت را درباره چنين بيان مى دارد .
(( زيرا نماز وظيفه و لا يتغيرى براى مومنان است )) (ان الصلوة كانت على الومنين كتاباموقوتا) كلمه ((موقوت )) است بنابراين معنى آيه چنين است كه اگر ملاحضه مى كنيدحتى در ميدان جنگ مسلمانان بايد اين فريضه اسلامى را انجام دهند به خاطر آن است كهنماز اوقات معينى دارد كه نمى توان از آنها تخلف كرد (106) ولى در روايات متعددىكه در ذيل آيه وارد شده است (موقوتا )) به معنى (( ثابتا و واجبا )) تفسير شده استكه البته آن هم با مفهوم آيه سازگار است ، و نتيجه آن با معنىاول تقريبا يكى است .
بعضى مى گويند ما منكر فلسفه و اهميت نماز و اثرات تربيت آن نيستم اما چه لزومىدارد كه در اوقات معينى اوقات انجام شود آيا بهتر نيست كه مردم آزاد گذارده شوند و هركس به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را انجام دهد.
جواب
تجربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتى تحت انضباط و شرائط معين قرار نگيرد عده اىآن را به دست فراموشى مى سپارند ،و اساس آن به كلىمتزلزل مى گردد،اين گونه مسائل حتما بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرارگيرد تا هيچكس عذر و بهانه اى براى ترك كردن آن نداشته باشد به خصوص اينكهانجام اين عبادات در وقت معين مخصوصا به صورت دسته جمعى داراى شكوه و تاثير وعظمت خاصى است كه قابل انكار نمى باشد و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازىتشكيل مى دهد (107)
داستان آيه 16  
چه وقت نماز بخوانيم  
على فرمود: هر نمازى را در وقت خاصتش كه مقرر شده است بجاى آور،نه براى داشتن وقتآزاد نمازى را زودتر از وقتش بگذار،و نه بهدليل در گيريهاى ديگر،نماز را از ميان ويژه اش به تاخير انداز،و بدين نكته توجهداشته باش كه هر كار ديگرت تابع نمازت خواهد بود . (108)
و باز در داستانى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سفارش شده است : آگاه باشيد!نماز سفره گسترده خدا و در زمين كه خداوند روزى پنج باز (مراد در اوقات مخصوص )براى اهل رحمتش (افراد شايسته رحمت ) گواه نموده است براستى آن كسى كه در شبانهروز پنج باز كنار سفره رحمت و لطف خدا مى نشيند، آيا از كنار چنين سفره اى گرسنه وبا دست خالى بر مى خيزد؟هر گونه ،بنابراين بياييد،روح و جان خود را در كنار سفرهرحمت و با غذاهاى معنوى و ملكوتى اين سفره نيرومند كنيم . (109)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود:مادام كه در نماز هستى ، در حقيقت درخانه فرمانروا را مى كوبى ،و كسى كه در خانه فرمانروا را زياد بكوبد، آن در بهرويش گشوده مى شود (110) و نيز فرمودند:اى ابوذر! هيچ مومنى به نماز نمى ايستد،مگر اينكه بين او تا عرش خدا نيكى بر او فرود مى آيد و خداوند فرشته اى را بر او مىگمارد كه ندا مى كند اى پسر آدم ! اگر بدانى كه چه پاداش عظيمى به خاطر نمازتدارى ؟ و با چه كسى راز و نياز مى كنى ؟ هرگز از نماز خواندن خسته نمى شوى ، و ازآن روى بر نمى گردانى . (111)
آيه 17 : خدعه منافقين در حال نماز 
ان المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و اذا اقاموا الى الصلوة قاموا كسالى ير اونالناس و لا يذكرون الله الا قليلا (112)
ترجمه : منافقان به خدا نيرنگ مى زنند در حالى كه او آنها را فريب مى دهد چون بهنماز برخيزيد با بى ميلى مى ايستند، در چشم مردم خود نمايى مى كننند و جز اندكى خدارا ياد نمى كنند.
تفسير آيه
در اين آيه شريفه پنج صفت از صفات منافقان را بيان مى كند كه عبارتند:
1- آنها براى رسيدن به اهداف شوم خود از راه خدعه و نيرنگ وارد مى شوند و حتى مىخواهند: ((به داخل خدعه واقع شده اند، زيرا براى بدست آوردن سرمايه هاى ناچيزىسرمايه هاى بزرگ وجود خود را از دست مى دهند )). (ان المنافقين يحادعون الله و هوخادعهم ) تفسير فوق از ( و او) در (( و هو خادعهم )) كه (و او حاليه ) است استفاده مىشود و اين درست شبيه داستان معرفى است كه از بعضى بزرگاننقل شده است كه به جمعى از پيشه وران مى گفت : از اين بترسيد كه مسافران غريب برشما كلا بگذارند،كسى گفت اتفاقا آنها افراد بيخبر و ساده دلى هستند ما بر سر آنها مىتوانيم كلاه بگذاريم ،مرد بزرگ گفت منظور من هم همانست ، شما سرمايه ناچيزى از اينراه فراهم مى سازيد و سرمايه بزرگ ايمان را از دست مى دهيد!
2- آنها از خدا دورند و از راز و نياز با لذت نمى برند و به هميندليل :(( هنگامى كه بنماز بزخيزند سر تا پاى آنها غرق كسالت و بى حالى است ))(و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كسالى ).
3- آنها چون به خدا و وعده هاى بزرگ او ايمان ندارند،اگر عبادت ياعمل نيكى انجام دهيد، آن نيز از روى ريا است نه به خاطر خدا! (يراؤ ن الناس ) بلكهبراى نشان دادن به مردم است .
4- آنها اگر ذكرى هم بگويند و يادى از خدا از صميمدل و از روى آگاهى و بيدارى نيست و اگر هم باشد بسيار كم است . (و لا يذكرون الله الاقيلا)
5- آنها افرادى سرگردان و بى هدف و فاقد برنامه و مسير مشخص اند، نه جزء مؤ مناندو نه در صف كافران ! طبق آيه بعدى كه دنباله اين آيه مذكور،ذكر شده است ((مذبذبينذلك لا الى هولاء و لا الى هولاء) پس آنها افراد سرگردان و بى هدف و بى برنامههستند نه در جزء مؤ منان هستند و نه در صف كافران ! (113)
داستان آيه 17  
ريا كردن و دزدترين دزدان در نماز.  
امير المؤ منين على عليه السلام فردى را ديدند كه نمازش را به سرعت مى خواند، همچونكلاغى كه بر زمين منقار مى زند حضرت از وى پرسيد:((چه مدت به اينشكل نماز خوانده اى ؟ )) گفت ((مدتى است كه اين گونه نماز مى خوانم )) حضرتفرمود:((مثل تو مثل كلاغى است اگر به اين حال دنيا بر وى ، بر غير دين پيامبر صلىالله عليه و آله مرده اى )) سپس فرمود ((همانا دزدترين دزدها كسى است كه از نماز خودبدزدد.)) (114) (اين صفت در افراد رياكار و منافق به چشم مى خورد).
باز در داستان ديگر از نماز گزار رياكار آمده است : كه چادر نشينى مسلمان به ، شهرآمد، داخل مسجد شد، ديد مردى با خشوع نماز مى گذارد توجهش به وى معطوف گرديد پساز نماز به او گفت :چه خوب نماز مى خوانى ،جواب داد علاوه بر نماز ،روزه هم دارم و اجرنماز گزار صائم دو برابر نمازگزار غير صائم است . مرد اعرابى كه مجذوب او شدهبود گفت :در شهر كارى دارم كه بايد آن را انجام دهم ،بر من منت بگذار وقبول كن كه شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم او پذيرفت و چادرنشين بااطمينان خاطر شتر را به وى سپرد و از پى كار خود رفت . نمازگزار رياكار بادورشدن اعرابى بر شتر نشست و با سرعت آنمحل را ترك گفت . پس از ساعتى مرد چادر نشثين برگشت ولى نه از نمازگزار اثرى ديدو نه از شتر در اطراف و نواحى مسجد جستجو كرد، نتيجه اى نگرفت ، بيچاره ناراحت ومتاثر گرديد و يك شعر گفت كه مضمون و مفاد شعر اين چنين است : به نمازش ‍ بهشگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت ،اما نمازگزار روزه دار ناقه جوانم را با سرعتراند و برد. (115)
آيه 18 : علم و دانش توام با نماز 
لكن الر سخوان فى العلم منهم و المومنون بماانزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلوة و الزكوة و المومن بالله و اليوم الاخراولئك سنوتيهم اجرا عظيما. (116)
ترجمه : ولى استواران در دانش و مومنانى را كه به آنچه بر تو و پيش از تونازل شده است ايمان آورده اند و نماز گزاران و زكات دهندگان و مومنان به خدا و روزقيامت را پاداش عظيمى خواهيم داد.
تفسير آيه  
در آيات گذشته (در اين سوره شريفه نساء) به چند نمونه از خلافكارى هاى يهوداشاره مى كند و در برابر آن اعمال نا شايسته كيفرهائى را براى آنان بيان مى كند كهدر اين دنيا و آخرت دامن گير آنها خواهد بود ولى در اين آيه شريفه به واقعيت مهمىاشاره شده كه قرآن كرارا به آن تكيه كرده است و آن اينكه مذمت و نكوهش قرآن از يهودبه هيچوجه جنبه مبارزه نژادى و طائفى ندارد، اسلام هيچ نژادى را به عنوان ((نژاد))مذمت نمى كند بلكه نكوهشها و حملات آن تنها متوجه آلودگان و منحرفان است ،لذا دراين آيه افراد با ايمان و پاكدامن يهود را استثسناء كرد، و مورد ستايش قرار داده و پاداشبزرگى كه آنها نويد مى دهد،و مى گويد:((ولى آن دسته از يهود كه در علم و دانشراسخنند و ايمان به خدا دارند و به آنچه بر تونازل شده و آنچه بر پيامبران پيشين نازل گرديده ، ايمان مى آورند ما بزودى پاداشبزرگى به آنها خواهيم داد (لكن الرسخوان فى العلم منهم و المومنون يومنون بماانزل اليك و ما انزل من قبلك و المقيمين الصلوة و الموتون الزكوة و المومنون بالله واليوم الاخر و اولئك سنؤ تيهم اجرا عظيما) پس طبق اين آيه شريفه به آن دسته ازيهويانى كه در علم و دانش راسخند و ايمان به خدا دارند و آنچه بر پيامبر صلى اللهعليه و آله نازل شده ايمان مى آورند و نماز بپا مى دارند و زكات مى دهند و ايمان بهآخرت دارند و خداوند هم به آنها مژده پاداش بزرگى مى دهد پس نتيجه گرفته مى شودكسانيكه در كنار علم و دانش خودشان همواره ياد خدا هستند و تكيه بر آن دارند همواره موردستايش خداوند قرار مى گيرند به همين دليل مى بينيم كه جمعى از بزرگان يهود بههنگام ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مشاهدهدلائل حقانيت لا او به اسلام گرويدند و با جان ودل از آن حمايت كردند و مورد احترام پيامبر صلى الله عليه و آله و ساير مسلمانان بودند.(117)
داستان آيه 18  
علم و دانش همراه با نماز  
علم و دانش علامه طباطبائى (ره ) همراه با نماز.  
استاد علامه در مراتب عرفان و سير و سلوك معنوى ،مراحلى را پيموده بوداهل ذكر و دعا و مناجات بود، در بين راه كه او را مى ديدند،غالبا ذكر خداوند سبحان را برلب داشت . در جلساتى كه شركت مى كرد، وقتى جلسه به سكوت مى كشيد،ديده مى شدكه لبهاى استاد به ذكر خدا حركت مى نمود،بهنوافل ، مقيد بود حتى گاهى ديده مى شد كه در بين راهمشغول خواندن نمازهاى نافله است . شبهاى ماه مبارك رمضان تا صبح بيدار بود و مقدارىمطالعه مى كرد،و بقيه را به دعا و قرائت و نماز و ذكرمشغول بود. (118)
علم و دانش امام خمينى (ره ) همراه با نماز  
در اواخر عمر با بركت حضرت امام راحل (ره ) در بيمارستان بعد از آخرينعمل كه روى حضرت امام (ره ) انجام دادند،يكى از دكترها گفت :((آقا چشمشان را باز كردندو آقاى انصارى را كه مسوول كارهاى شرعى بود صدا زدند. )) آقاى انصارى آمدند و بهامام گفتند: (( مى خواهيد نماز بخوانيد؟ )) حضرت امام تنها ابروهايشان را تكان مى دادندو به هيچ سوال ديگرى پاسخ نمى دادند. بعد ديديم كه دستشان را تكان مى دهند ومتوجه شديم نماز مى خوانند ايشان حتى در آخرين روز و تقريبا آخرين ساعت زندگى خود( ساعت ده شب )، نماز مغرب و عشاء را با اشاره خواندند. (119)آيه 19 : نماز و آيه وضو 
يا ايها امنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا و جوهكم وايديكم الى المرافق و امسحوابروسكم و ارجلكم الى الكعبين (120)
ترجمه :اى مومنان آنگاه كه براى نماز قيام مى كنيد صورت و دستهايتان را تا آرنجبشوييد و سر و پاها را تا برآمدگى پا مسح كنيد.
تفسير آيه 16  
آيه مود نظر درباره بپا خواستن براى نماز و احكام وضو سخن مى گويد:ولىسوال اينجا كه بايد در وضو حدود صورت چقدر شسته شود كاملا بيان نكرده است ما آنرا از كجا مى فهميم ؟
جواب سوال روشن است كه ما آن را در روايات ائمه اهلبيت عليه السلام كه وضو استپيامبر صلى الله عليه و آله را مشروحا بيان كرده اند مى فهميم .
1- حد صورت از طرف طول از رستنگاه مو تا چانه و از طرف عرض آنچه در ميان انگشتوسط و ابهام (انگشت شست ) قرار مى گيرد، ذكر شده واين در حقيقت توضيح همان معنائىاست كه از كلمه ((وجه )) در عرف فهميده مى شود، زيرا وجه همان قسمتى است كه انسانبه هنگام برخورد بر ديگرى با آن (( مواجه )) مى شود.
2- حد دست كه بايد در وضو شسته شود،((تا آرنج ذكر شده ، زيرا ((مرافق )) استبه ذهن چنين برسد كه دستها تا مچ بشوئيد، زيرا غالبا اين مقدار شسته مى شود، براىرفع اين توهم مى فرمايد تا آرنج بشوئيد ( الى المرافق ) و با اين توضيح روشن مىشود،كلمه ((الى )) در آيه فوق تنها براى بيان حد شستن است نه كيفيت شستن ،كهبعضى توهم كرده اند و چنين پنداشته اند كه آيه مى گويد:بايد دستها را از سرانگشتان به طرف آرنج بشوئيد ( آنچنان كه در ميان جمعى ازاهل تسنن رائج است )
توضيح اينكه اين درست به آن مى ماند كه انسان به كارگرى سفارش مى كند ديواراطاق را از كف تا يك متر، رنگ كند بديهى است منظور اين نيست كه ديوار از پائين به بالارنگ شود، بلكه منظور اين است كه اين مقدار بايد رنگ شود نه بيشتر و نه كمتر.
بنابراين اين فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود در آيه ذكر شده و اما كيفيت آن درسنت پيامبر صلى الله عليه و آله كه بوسيله اهلبيت به ما رسيده است آمده است و آن شستنآرنج است به طرف سر انگشتان بايد توجه داشت كه (( مرفق )) هم بايد در وضوشسته شود، زيرا در اينگونه موارد به اصطلاح ((غايتداخل در مغيا است )) يعنى ((حد )) نيز داخل در حكم ((محدود )) است (121)
3- حرف ((ب )) كه در ((برووسكم )) مى باشد طبق صريح بعضى از روايات وتصريح بعضى از اهل لغت به معنى (( تبعيضيه ))مى باشد، يعنى (( قسمتى )) ازسر را مسح كنيد كه در روايات ما محل آن به يك چهارم جلوى سر،محدود شده ، و بايدقسمتى از اين يك چهارم هر چند كم باشد با دست مسح كرد بنابراين آنچه در ميان بعضىاز طوائف اهل تسنن معمول است كه تمام سر و حتى گوشها را مسح مى كنند، با مفهوم آيهسازگار نمى باشد.
4- قرار گرفتن ((ارجلكم )) در كنار ((رووسكم ))) گواه بر اين است كه پاها نيزبايد مسح شود نه اينكه آن را بشويند (و اگر ملاحضه كنيم ((ارجلكم )) بفتح لام قرائتشده بخاطر آن است كه عطف بر محل ((برووسكم )) است نه عطف بر ((وجوهكم))(122)
2- (( كعب )) در لغت بمعنى بر آمدگى پشت پاها و بمعنىمفصل يعنى نقطه اى كه استخوان ساق پا با استخوان كف پا مربوط مى شود آمده است .(123)
فلسفه وضو چيست ؟  
فلسفه وضو شكى نيست كه وضو داراى دو فايده روشن است :
فايده بهداشتى و فايده اخلاقى و معنوى
از نظر بهداشتى شستن صورت و دستها آن هم پنج بار و يالااقل سه بار در شبانه روز،اثر قابل ملاحضه اى در نظافت بدن دارد،مسح كردن برسر و پشت پاها كه شرط آن رسيدن آب به موها يا پوست تن است ، سبب مى شود كه ايناعضا را نيز پاكيزه بداريم ،و همانطور كه در فلسفهغسل هم در تفاسير آمده تماس آب با پوست بدن اثر خاصى درتعادل اعصاب سمپاتيك و پاراسمپاتيك دارد و از نظر اخلاقى و معنوى چون با قصدقربت و براى خدا انجام مى شود اثر تربيتى دارد مخصوصا چون مفهوم كنائى آن ايناست كه از فرق نا قدم در راه اطاعت تو گام بر مى دارم مويد اين فلسفه اخلاقى و معنوىاست در روايتى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى خوانيم :
((انما بالوضوء و بدء به لان يكون العبد طاهرا اذا اقام بين يدى الجبار، عندمناجاته اياء، مطعيا له فيما امره ،نقيا من الادناس و النجاسة ،مع ما فيه من ذهابالكسل ، و طرد النعاس و تزكيه الفواد للقيام بين يدى الجبار ))
(براى اين دستور وضو داده شده و در آغاز عبادت با آن است كه بندگان هنگامى كه درپيشگاه خدا مى ايستد و با او مناجات مى كنند پاك مى باشند،و دستورات او را بكاربندند، از آلودگيها و نجاستها بر كنار شوند، علاوه بر وضو سبب مى شود آثار خوابو كسالت از انسان برچيده شود و قلب براى قيام در پيشگاه خداوند نور صفا يابد.(124)
داستان آيه 19  
آموزش وضوء به پير مرد  
پير مردى مشغول وضو بود،اما طرز صحيح وضو گرفتن را نمى دانست . اما حسين عليهالسلام و امام حسين عليه السلام كه در آن هنگامطفل بودند، وضو گرفتن پيرمرد را ديدند. جاى ترديد نبود، تعليم اماممسائل و ارشاد جاهل واجب است ،بايد وضوى صحيحى را به پير مرد ياد داد،اما اگر مستقيمابه او گفته شود وضو تو صحيح نيست ،گذشته از اينكه موجب رنجش خاطر او مى شود،براى هميشه خاطره تلخى از وضو خواهد داشت بعلاوه از كجا كه او اين تذكر را براىخود تحقير نكند و يكباره روى دنده لجبازى نيفتد و هيچ وقت زير بار نرود اين دوطفل انديشيدند تا به طور غير مستقيم او را تذكر كنند در ابتدا با يكديگر به مباحثهپرداختند و پير مرد مى شنيد يكى گفت ((وضوى من از وضوى تو كاملتر است )) ديگرىگفت ((وضوى من از وضوى تو كاملتر است )) بعد توافق كردند در حضور پير مرد هردو نفر وضو بگيرند و پير مرد داورى كند طبق قرارعمل كردند و هر دو نفر وضوى صحيح و كاملى جلو چشم پيرمرد گرفتند و پيرمرد تازهمتوجه شد كه وضوى صحيح چگونه است . به فراست مقصود اصلى دوطفل را دريافت و سخت تحت تاثير محبت بى شائبه و هوش و فطالت آنها قرار گرفت وگفت ((وضوى شما صحيح و كامل است من پيرمرد نادان هنوز وضو ساختن را نمى دانم بهحكم محبتى كه بر امت جد داريد، مرا متنبه ساختيد، متشكرم . (125)
وضو و ميرزا حبيب الله رشتى  
وقتى ميرزا حبيب الله رشتى در حال نزع و جان كندن بود، هر چه او را به قبله دراز مىكردند،او پاى خود را جمع و چيزى هم نمى گفت چون چندين بار اين كار تكرار شد ،ازميرزا علت را پرسيدند به زحمت قبل از فوت گفت ((چون وضو ندارم )) پايم را رو بهقبله دراز نمى كنم . (126)
آيه 20 : نماز و ايمان به خداو رسول باعث نعمتها
و لقد اخذ ميثاق بنى اسرائيل و بعثها منهم اثنى عشر نقيبا وقال الله النى معكم لئن اقمتم الصلوة و اتيتم الزكوة و امنتم برسلى و عزرتموهم واقرضتم الله قرضا حسنا لا كفرن عنكم سياتكم و لا د خلنكم جنات تجرى من تحتها الانهارفمن كفر بعد ذلك منكم فقد ضل سواء السبيل (127)
ترجمه : خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت ،و از آنها دوازده رهبر و سرپرست برانگيختيم و خداوند (به آنها) گفت من با شما هستم ،اگر نماز را بر پا داريد و زكات رابپردازيد و به رسولان من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد و بخدا قرض الحسنهبدهيد (در راه او به نيازمندان كمك كنيد) گناهان شما را مى پوشانم ( مى بخشم ) و شمارا در باغهاى بهشت كه نهرها از زير درختان آن جارى است وارد مى كنم ، اما هر كس بعد ازاين كافر شود از راه راست منحرف گرديده است .
تفسير آيه  
طبق معنى آيه شريفه در باره پيمان گرفتن خدا از بنىاسرائيل سخن مى گويد و سپس وعده خدا را به بنىاسرائيل چنين تشريح مى كند كه خداوند به آنها فرمود:من با شما خواهم بود از شماحمايت مى كنم (و قال الله انى معكم ) اما دنباله آيه مى فرمايد:
به چند شرط من با شما بود از شما حمايت خواهم كرد
1- به شرط اينكه نماز را بر پا داريد (لئن اقمتم الصلوة ) 2- و زكات خود رابپردازيد (و اتيتم الزكاة )
3- به پيامبران من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد (وامنتم برسلى و عزرتموهم )
4- علاوه بر اين ،از انفاقهاى مستحب كه يكنوع قرض الحسنه با خدا است خود دارى ننمائيد(و اقر ضتم الله قرضا حسنا) اگر به اين پيمانعمل كنيد،من سيئات و گناهان گذشته شما را مى بخشم ( لا كفرن عنكم سيئاتكم ) و شما راباغهاى بهشت كه زير درختان آن نهرها جارى استداخل مى كنيم (ولا دخلنكم جنات تجرى من تحتها الانهار))ولى آنها كه راه كفر و انكار وعصيان را پيش گيرند مسلما از طريق مستقيم گمراه شده اند( فمن كفر بعد ذلك منكم فقدضل سواء السبيل ) (128)
سوال
در اينجا سوال اين است چرا در اين مساله ((نماز و زكات )) بر ايمان به موسى مقدمداشته شده است با اينكه ايمان به او قبل ازعمل بوده است ؟
جمعى از مفسران پاسخ چنين داده اند كه منظور از((رسل )) در آيه فوق پيامبرانى است كه بعد از موسى آمده اند، نه خود موسىبنابراين ، دستورى نسبت به آينده مى باشد كه مى تواند بعد از نماز و زكات قرارگيرد و اين احتمال نير هست كه ((رسل )) اشاره به همان نقباى بنىاسرائيل باشد كه پيمان وفادارى نسبت به آنها از بنىاسرائيل گرفته شده است .
در تفسير مجمع البيان مى خوانيم كه بعضى از مفسران پيشيناحتمال داده اند كه نقباى بنى اسرائيل رسولان خدا بودند و ايناحتمال آنچه را در بالا گفتيم تاييد مى كنيم (129)
داستان آيه 20  
پاداش نماز و ايمان بخدا و رسول بهشت است  
حضرت عبدالعظيم حسن از امام يازدهم امام حسن عسكرى عليه السلام روايت كرده است كهحضرت فرمود:
موسى بن عمران با خداوند سخن گفت و عرض كرد:بار خدايا، جزاى كسى كه نماز را دراول وقت مى خواند چيست ؟ خداوند فرمود: خواسته هايش را بر مى آورم و بهشتم را به اومباح مى گردانم . (130)
آرى ، چون نمازگزار محبوب ترين كارهاى خود را ناديده مى گيرد و بر فرمان خدا ورسول گردن مى نهد و فريضه الهى را بر همه منافع خود مقدم مى دارد، خداوند نيزمحبوبترين و بهترين جايگاه را كه بهشت است ، براى او مباح وحلال مى گرداند و او را به بهترين نعمتهاى بهشت خويش متنعم مى سازد.
آيه 21 : انفاق در حال نماز 
انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و همراكعون (131)
ترجمه : فقط خدا و رسولش و مومنانى كه نماز را بر پا مى دارند و در ركوع زكات مىدهند يار و ياور شما هستند.
تفسير آيه  
اين آيه شريفه معروف به آيه (ولايت ) در قرآن معروف است كه با كلمه ((انما ))شروع مى شود كه در لغت عرب به معنى انحصار آمده است كه مى فرمايد:((ولى وسرپرست زكات مى دهند )) (انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا الذين يقيمونالصلوة و يوتون الزكاء و هم راكعون )
شك نيست كه ركوع در اين آيه به معنى ركوع نماز است ،نه به معنى خضوع ، زيرا درعرف شرع و اصطلاح قرآن ، هنگامى كه ركوع گفته مى شود به همان معنى معروف آنيعنى ركوع نماز است ،و علاوه بر شان نزول آيه و روايات متعددى كه در زمينه انگشتربخشيدن على عليه السلام در حال ركوع وارد شده و مشروحا بيان خواهيم كرد، ذكر جمله(يقيمون الصوة )
نيز شاهد بر اين موضوع است ،و ما در هيچ مورد قرآن نداريم كه تعبير شده باشد زكاترا با خضوع بدهيد،بلكه بايد با اخلاص نيت و عدم منت داد و همچنين شك نيست كه كلمه((ولى )) در آيه به معنى دوست و يا ناصر و ياور نيست ،زيرا ولايت به معنى دوستى ويارى كردن مخصوص كسانى نيست كه نماز مى خوانند، و درحال ركوع زكات مى دهند، بلكه يك حكم عمومى است كه همه مسلمانان را در بر مىگيرد،همه مسلمين بايد يكديگر را دوست بدارند ويارى كنند حتى آنهايى كه زكات برآنها واجب نيست ، و اصولا چيزى ندارند كه زكات بدهند، تا چه رسد به اينكه بخواهند درحال ركوع زكاتى بپردازند،آنها هم بايد دوست و يار و ياور يكديگر باشند از اينجاروشن مى شود كه منظور از ((ولى )) در آيه فوق ولايت به معنى سرپرستى وتصرف و رهبرى مادى و معنوى است ،بخصوص اينكه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر صلىالله عليه و آله و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه بار يك جمله ادا شده است .
و به اين ترتيب ،آيه از آياتى است كه به عنوان يك نص قرآنى دلالت بر ولايت و امامتعلى عليه السلام مى كند.
شهادت احاديث و مفسران و مورخان در اين آيه  
همانطور كه اشاره كرديم در بسيارى از كتب اسلامى و منابعاهل تسنن ، روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شاءن على عليه السلامنازل شده و در بعضى نشده ،و تنها و به نزول آيه درباره على عليه السلام قناعتگرديده است ، اين روايت را (( ابن عباس و عمار ياسر و عبدالله بن سلام و سلمة بنكهيل و انس بن مالك و عتبه بن حكيم و عبدالله ابى و عبدالله بن غالب و جابر بن عبداللهانصارى و ابوذر غفارى )) نقل كرده اند (132) و علاوه بر ده نفر كه در بالا ذكر شداز خود على عليه السلام نيز اين روايت در كتباهل تسنن نقل شده است (133) جالب اينكه در كتاب غاية المرام تعداد 24 حديث در اينباره از طريق اهل تسنن و 19 حديث از طرق شيعهنقل كرده است . (134)
كتابهاى معروفى كه اين حديث در آن نقل شده از سى كتاب تجاوز مى كند كه همه ازمنابع اهل تسنن است (135)
كمتر آيه اى در قرآن مجيد است كه اين همه روايت درباره او وارد شده باشد اين نشان دهندهعظمت (آيه ولايت ) مى باشد. اين مساله بقدرى روشن و آشكار بوده كه ((حسان بن ثابت)) شاعر معروف عصر پيامبر صلى الله عليه و آله مضمون روايت فوق را در اشعار خودكه درباره على سروده چنين آمده است .
فانت الذى اعطيت اذا كنت راكعا زكاتا فدتك النفس يا خير راكع
فانزول فيك الله خير ولاية و بينها فى محكمات الشرايع
شان نزول آيه ولايت  
در تفسير مجمع البيان و كتب ديگر از ((عبدالله بن عباس )) چنيننقل شده كه روزى در كنار چاه زمزم نشسته بود و براى مردم ازقول پيامبر صلى الله عليه و آله حديث نقل مى كرد ناگهان مردى كه عمامه اى بر سرداشت و صورت خود را پوشانيده بود نزديك آمد و هر مرتبه كه ابن عباس از پيغمبراسلام صلى الله عليه و آله حديث نقل مى كرد او نيز با جمله((ثال رسول الله )) حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آلهنقل مى نمود ابن عباس او را قسم داد تا خود را معرفى كند،او صورت خود را گشود و صدازد اى مردم ! هر كس مرا نمى شناسد بداند من ابوذر غفارى هستم با اين گوشهاى خود ازرسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم ، و اگر دروغ مى گويم هر دو گوشم كرباد،وبا اين دو چشم خود اين جريان را ديدم و اگر دروغ مى گويم هر دو كور باد،كه پيامبرصلى الله عليه و آله فرمود:
(( على قائد البررة و قاتل الكفرة منصور من نصرهمخذول من خذله )) على عليه السلام پيشوار نيكان است ،و كشنده كافران هر كس او را يارىكند، خدا ياريش خواهد كرد، و هر كس ‍ دست از ياريش بردارد،خدا دست از يارى او بر خواهدداشت )) سپس ‍ ابوذر غفارى اضافه كرد:
اى مردم روزى از روزها با رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نماز مى خواندم ،سائلى وارد مسجد شد واز مردم تقاضاى كمك كرد، ولى كسى چيزى به او نداد او دست خودرا به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا تو شاهد باش كه من در مسجدرسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد، در همينحال على عليه السلام كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره كردسائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد، پيامبر صلى الله عليه و آلهكه در حال نماز بود اين جريان را مشاهده كرد، هنگامى كه از نماز فارغ شد، سر بهسوى آسمان بلند كرد و چنين گفت :
((خدايا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه روح او را وسيع گردانى و كارها را بر اوآسان سازى و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند، و نيز موسىدرخواست كرد هارون را كه برادرش بود و زير و ياورش قرار دهى و بوسيله او نيرويشرا زياد كنى و در كارهايشان شريك سازى .
خداوندا! من محمد پيامبر و برگزيده توام ، سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسانساز،از خاندانم على عليه السلام را وزير من گردان تا بوسيله او،پشتم قوى و محكمگردد )) ابوذر غفارى مى گويد: هنوز دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله پايان نيافتهبود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : بخوان پيامبر صلىالله عليه و آله فرمود: چه بخوانم ، گفت بخوان (انما وليكم الله و رسوله و اللذينامنوا اللذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكاء و هم راكعون ) كه اين آيه شريفهنازل شد.
داستان آيه 21  
توصيه على عليه السلام به كميل بن زياد درباره نماز  
حضرت امير المومنين على عليه السلام به كميل بن زياد نخعى درباره خصوصيات و كيفيتنماز مى فرمايد:((اى كميل ، شان و قدر و منزلت در عبادت و اطاعت خدا به اين نيست كهنمازبگزارى و روزه بدارى و صدقه بدهى ،بلكه شان و منزلت در اين است كه نماز رابا قلب پاك بگزارى و سليم النفس باشى و عملى خدا پسندانه را با خشوع انجام دهىكه سرا پاى وجودت را فرا گيرد. (يعنى صرف نماز و روزه نيست بلكهعمل ، نيت پاك مى خواهد)
بنگر در آن چيزى كه در آن و بر آن نماز به نماز ايستاده اى كه اگر غصبى و حرامباشد،نماز قبول نيست و فايده اى ندارد(136)
آرى نمازگزار نمى تواند اموال مردم را خائنانه تصرف كند و مالك آن شود حتى اگر درنماز از كمترين چيزى استفاده كند كه صاحب آن راضى نباشد، نمازشباطل است ، و بايد اعاده شود بنابراين ،نماز آدمى را از تجاوز بهمال و ناموس مردم و حقوق آنها بر حذر مى دارد و آدمى را به يك زندگى صحيح و مرضىخداوند بزرگ موفق و پايدار مى گرداند:
اين جملات و سفارشات امير بيان على عليه السلام بهكميل مى باشد،بايد گفته شود كه خطاب آن حضرت نسبت به همه مردم مى باشد،و خودمصداق بارز آن است كه عمل را با نيت پاك و عبادت را با حضور قلب انجام مى دادهمانطور كه در آيه بيست و دوم اين كتاب به آن اشاره كرديم آيه ولايت در قرآن نامگذارىشده است ،كه درباره انفاق على عليه السلام سخن مى گويد! كهدرحال نماز انگشتر خويش را به سائل انفاق كرد.
و اما سوال و جوابى كه لازم است در اينجا ذكر شود، اين است بعضيها اين ايراد واشكال در مثل قدما، فخر رازى و در جامعه ما اين شك و شبهه در ذهن بعضى و جود دارد كهمى گويند،وقتى على عليه السلام به نماز مى ايستاد توجه آن حضرت فقط بسوى خدابود و از دنيا بيگانه مى شد. پس چطور در حال نماز انگشترى خود را بهسائل انفاق كرد؟
جواب اين است كه اولا اينكه على عليه السلام در نماز از خود بيخود مى شد، يك حقيقتىاست اما اينجور نيست كه همه حالات اولياى الهى ،هميشهمثل همديگر بوده است .
خود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله هر دوحال برايش نقل شده ،گاهى در حال نماز يك حالت جذبه اى پيدا مى كرد كه اصلا طاقتنمى آورد كه اذان تمام شود،مى گفت :((ارحنا يابلال )) (زود باش )) كه شروع كنيم به نماز. گاهى هم درحال نماز بود، سر به سجده مى گذاشت ،امام حسن يا امام حسين عليه السلام يانوهديگرش مى آمد روى شانه اش سوار مى شد و حضرت با آرامش صبر مى كرد كه اين بچهنيفتد، سجده اش را طول مى داد تا اينكه او بلند شود. (137)
آيه 22 : اذان شعارى براى نماز 
و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا ولعبا ذلك بانهم قوم لا يعقلون (138)
ترجمه : و چون به نماز ندا دهيد، به تمسخر و بازيچه اش مى گيرند زيرا مردمى بىخردند.
تفسير آيه  
در آيات قبل در همين سوره خداوند درباره نهى از دوستى با منافقان و جمعى ازاهل كتاب كه احكام اسلام را بياد استهزاء و مسخره مى گرفتند سخن مى گويد،اما در اينآيه شريفه اشاره به يكى از اعمال آنها به عنوان شاهد و گواه كرده و مى فرمايد.
((هنگامى كه شما مسلمانان را به سوى نماز دعوت مى كنيد، آنرا بباد استهزاء بازى مىگيرند. ( و اذا ناديتم الى الصلوة اتخذوها هزوا و لعبا) (139)
سپس علت عمل آنها را چنين بيان مى كند ((اين بخاطر آن است كه آنها جمعيت نادانى مىباشند و از درك حقايق بدورند )) (ذلك بانهم قوم لا يعقلون ) (140)
اذان شعار بزرگ اسلام  
هر ملتى درهر عصر و زمانى براى برانگيختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنهابه وظايف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و اين موضوع در دنياى امروز به صورتگسترده ترى ديده مى شود.
مسيحيان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس ‍ پيروان خود را به كليسادعوت مى كنند،ولى در اسلام براى دعوت از اشعار اذان استفاده مى شود،كه به مراتبرساتر و موثرتر است ، جذابيت و كشش اين اشعار اسلامى به قدرى است كه بهقول نويسنده ((تفسير المنار ))بعضى از مسيحيان هنگامى كه اذان اسلامى را مىشنوند،به عمق و عظمت تاثير آن در روحيه شنوندگان ،اعتراف مى كنند.
سپس نامبرده نقل مى كند كه در يكى از شهرهايى مصر جمعى از نصارى را ديده اند كه بههنگام اذان مسلمين اجتماع كرده تا اين نغمه آسمانى را بشنوند چه شعارى از اين رساتر كهبا نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانيت و يگانگى آفريدگار جهان و گواهىبه رسالت پيامبر او اوج مى گيرد و با دعوت به رستگارى و فلاح وعمل نيك و نماز و ياد خدا پايان مى پذيرد،از نام خدا ((الله )) شروع مى شود و با نامخدا ((الله )) پايان مى پذيرد،جمله ها موزون عبارات كوتاه ،محتويات روشن ،مضمونسازنده و آگاه كننده است .
و لذا در روايات اسلامى روى مساله اذان گويان در روز رستاخيز از ديگران به اندازه يكسر و گردن بلندترند! اين بلندى در حقيقت همان بلندى مقام رهبرى و دعوت كردنديگران به سوى خدا و سوى عبادت همچون نماز است .
صداى اذان كه به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنين افكن مىشود، مانند نداى آزادى و نسيم حيات بخش استقلال و عظمت گوشهاى مسلمانان راستين رانوازش ‍ مى دهد،و بر جان بد خواهان رعشه و اضطراب مى افكند،و يكى از رموز بقاىاسلامى است ،شاهد اين گفتار اعتراف صريح يكى ازرجال معروف انگلستان است كه در برابر جمعى از مسيحيان چنين اظهار مى داشت :
(( تا هنگامى كه نام محمد در ماذنه ها بلند است و كعبه ها پا بر جاست و قرآن رهنما وپيشواى مسلمانان است امكان ندارد پايه هاى سياست ما در سرزمينهاى اسلامى استوار و برقرار گردد.
اما بيچاره و بينوا بعضى از مسلمانان كه گفته مى شود اخيرا اين اشعار بزرگ اسلامىرا كه سندى است بر ايستادگى آئين و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار،ازدستگاههاى فرستنده خود برداشته و بجاى آن برنامهمبتذل گذاشته اند،خداوند آنها هدايت كند و به صفوف مسلمانان باز گرداند.
بديهى است همانطور كه باطن اذان و محتويات آن زيبا است ،بايد كارى كرد كه بهصورتى زيبا و صداى خوب ادا شود، نه اينكه حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آنپايمال گردد.
اذان از طريق وحى به پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد  
در پاره اى از روايات كه از طريق اهل تسنن شده مطالب شگفت انگيزى در مورد تشريعاذان ديده مى شود كه با منطقهاى اسلامى سازگار نيست از جمله اينكهنقل كرده اند كه :
پيامبر صلى الله عليه و آله بدنبال درخواست اصحاب كه نشانه اى براى اعلام وقتنماز قرار داده شود با دوستان خود مشورت كرد،و هر كدام پيشنهادى ازقبيل يك پرچم مخصوص ،يا روشن كردن آتش ، يا زدن ناقوس مطرح كردند،ولى پيامبرصلى الله عليه و آله هيچكدام را نپذيرفت ،تا اينكه ((عبدالله بن زيد ))و (( عمر بنخطاب )) در خواب ديدند كه شخصى به آنها دستور مى دهد براى اعلام وقت نماز اذانبگويند و اذان را به آنها ياد داد و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را پذيرفت .(141)
ولى اين روايت ساختگى و توهينى به مقام شامخ پيغمبر صلى الله عليه و آله محسوب مىشود كه بجاى تكيه بر وحى كردن ،روى خوابهاى افراد تكيه كند و مبانى دستوراتدين خود را بر خواب افراد قرار دهد،بلكه همانطور كه در رواياتاهل بيت صلى الله عليه و آله عليه السلام وارد شده است اذان از طريق وحى به پيامبرصلى الله عليه و آله تعليم داده شده ،امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
هنگامى كه جبرئيل اذان را آورد، سر پيامبر صلى الله عليه و آله در دامان على عليهالسلام بود، جبرئيل اذان و اقامه را به پيامبر تعليم داد، هنگامى كه پيامبر سر خود رابرداشت ،از على عليه السلام سوال كرد آيا صداى اذانجيرئيل را شنيدى ؟ عرض كرد:آرى پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر پرسيد آياآنرا به خاطر سپردى ؟ گفت : آرى ،پيامبر فرمود:بلال را (كه صداى رسائى ) داشت حاضر كن ،و اذان و اقامه را به او تعليم ده علىعليه السلام بلال را حاضر كرد و اذان را به او تعليم داد. (142)
شان نزول  
در شان نزول آيه بيان شده است كه جمعى از يهود و بعضى از نصارى صداى موذن راكه مى شنيدند و با قيام مسلمانان را به نماز مى ديدند شروع به مسخره و استهزاء مىكردند، قرآن مسلمانان را از طرح دوستى با اينگونه افراد بر حذر داشت . (143)
داستان آيه 22  
اذان بايد با صوت زيبا باشد  
در يكى از مجالس ديدم يك پيرمرد به اصطلاح شعار مى دهد،كه نمى دانم بيچاره فلجبود زبان نداشت ، چطور بود كه يك كلمه كه مى خواست بگويد،مثلا مى خواست صلواتبفرستد،خودش هم تكان مى خورد،با يك وضع مسخره و خنده آورى پيش خودم گفتم سبحانالله ! ديگر جز اين ،كس ديگرى نمى شود شعار صلوات را بدهد؟ آيا ما بايد بدصداترين افراد را دراين مورد انتخاب بكنيم ؟ (144)
سعدى مى گويد
موذن بد صدايى بود در فلان شهر،داشت با صداى بدى اذان مى گفت ، يك وقت ديديهودى برايش هديه اى آورد، گفت اين هديه ناقابل راقبول مى كنى ؟ گفت چرا؟
گفت يك خدمت بزرگى به من كردى ، چه خدمتى ؟ من كه خدمتى به شما نكرده ام گفت مندخترى دارم كه مدتى بود تمايل به اسلام داشت ،از وقتى كه تو اذان مى گويى و اللهاكبر را از تو مى شنود ديگر تمايل به اسلام بيزار شده ،حال اين هديه را آورده ام براى اينكه تو خدمتى به من كردى و نگذاشتى اين دختر مسلمانبشود،اين خودش مساله اى است (145)
در متن فقه اسلامى آمده است كه مستحب است موذن ((صيت )) يعنى خوش صدا باشد، زيراطبع آدمى اينطور است كه وقتى اذان را از يك خوش صدا مى شنود،جملات آن جور ديگرىبر قلبش ‍ اثر مى گذارد همينطور است قرآن خواندن ،تبليغ كردن ،كه اگر با لحنخوش باشد، زودتر بر شنونده اثر مى گذارد. (146)
آرى اذان شعار است :
1- سكوت شكن
2- موزن
3-كوتاه
4- پرمحتوا
5- سازنده
كه در بر دارنده اساسى ترين پايه هاى اعتقادى و جهت گيرى عملى است . اذان اعلامموجوديت و فرياد مسلمين عليه معبودهاى خيالى است اين سرود آسمانى با ((الله ))شروع و با ((الله )) پايان مى پذيرد تنها صدايى است كه به آسمانيان مى رسدصدايى است كه شيطان از آن فرارى است موذن در اجر و پاداش نماز گزار شريك است .
مستحب است شنوندگان اذان هم بدنبال موذن جملات را تكرار كنند اولين موذن در اسلامحبشى كه افتخار اذان گفتن را تا پايان عمر پيامبر صلى الله عليه و آله داشتقبل از اذان به بالاترين نقطه نزديك مسجد مى رفت و مناجات مى كرد و به هنگام اذان بابلندترين صدا نام خدا را در فضا طنين مى انداخت ،اگرمشغول نماز شديم و قبل از ركوع فهيمديم اذان و اقامه نگفته ايم مى توانيم را رها كرده واذان اقامه بگوئيم (147)

next page

fehrest page

back page