بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه تحریرالوسیله امام خمینی جلد 3, سید محمد باقر موسوى همدانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAHR0001 -
     TAHR0002 -
     TAHR0003 -
     TAHR0004 -
     TAHR0005 -
     TAHR0006 -
     TAHR0007 -
     TAHR0008 -
     TAHR0009 -
     TAHR0010 -
     TAHR0011 -
     TAHR0012 -
     TAHR0013 -
     TAHR0014 -
     TAHR0015 -
     TAHR0016 -
     TAHR0017 -
     TAHR0018 -
     TAHR0019 -
     TAHR0020 -
     TAHR0021 -
     TAHR0022 -
     TAHR0023 -
     TAHR0024 -
     TAHR0025 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

كتاب عاريه 
عاريه عبارت است از اينكه شخصى به عنوان تبرع و احسان كسى را مسلط بر عينى ازاموال خود كند تا او از آن عين استفاده كند، ممكن هم هست در تعريف عاريه بگوئيم عقدى استكه چنين ثمره اى بر آن مترتب مى شود و يا ثمره اش عبارت است از تبرع به منفعت و اينعقد از عقودى است كه احتياج به ايجاب و قبول دارد ايجابش هر لفظى است كه ظهورعرفى در اين معنا داشته باشد مثل اينكه صاحبمال به كسى كه مثلا فرشى عاريه مى خواهد بگويد: (اين فرش را به تو عاريه دادم) و يا بگويد: (اجازه دادم كه تو از اين فرش استفاده كنى ) و يا بگويد: (از اينفرش استفاده كن ) و يا بگويد: (اين را بگيرتا كارت را راه بيندازى ) وامثال اينها، و قبول آن نيز عبارت است از هر لفظى كه رضايت گيرنده را برساند، جائزهم هست كه قبول را با عمل خود افاده كند يعنى بعد از آنكه صاحبمال ايجاب را گفت او به همين عنوان يعنى به عنوان عاريه آن را بگيرد و يا ظرفى يافرشى به او بدهد كه كارش را راه بيندازد او هم به همين عنوان آن راتحويل بگيرد و به كار بزند.
مساءله 1 - در دهنده عاريه شرط است كه مالك منفعت آن عين باشد و اهليت تصرف درآن را داشته باشد پس عاريه غاصب عين و يا غاصب منفعت صحيح نيست ، و در جريانفضولى در عاريه وجهى است قوى در نتيجه اگر غير مالك فضولتامال مالك را به كسى عاريه دهد و سپس مالكعمل او را امضاء كند عاريه صحيح است ، و همچنين عاريه دادن كودك و ديوانه و محجوربعلت سفاهت و يا افلاس صحيح نيست مگر آن كه عاريه كودك و ديوانه و سفيه به اجازهولى آن ها و عاريه ورشكست به اجازه طلبكارها باشد، و در صحت اعاره كردن كودك بااذنى ولى احتمال است كه خالى از قوت نيست .
مساءله 2 - در دهنده عاريه اين شرط معتبر نيست كه مالك عين باشد، بلكه مالكبودن منفعت در صحت عاريه كافى است مثل اينكه مالى را اجاره كرده و يا شخصى منفعت آنرا براى او وصيت كرده باشد، بله اگر در اجاره مالك قيد كرده باشد كه تنها خودش ازمنافع آن استفاده كند نمى تواند آن را عاريه بدهد.
مساءله 3 - در گيرنده عاريه شرط است كه اهليت استفاده از آن را داشته باشد،بنابراين عاريه دادن قرآن مجيد به كفار و عاريه دادن شكار به كسى كه احرام بستهصحيح نيست چه اينكه دهنده عاريه محرم باشد و يا بيرون از احرام ، و نيز در گيرندهعاريه شرط است كه فرد مشخصى باشد پس اگرمال خود را عاريه بدهد به يكى از اين دو نفر و يا يكى از اين جماعت صحيح نيست ، ولكندر گيرنده عاريه شرط نيست كه يك نفر باشد بلكهمال خود را به چند نفر معين عاريه بدهد صحيح استمثل اينكه بگويد: (من اين كتاب و يا اين ظرف را به شما ده نفر عاريه دادم ) در نتيجه همهآنها از آن مال به نوبت استفاده مى كنند و براى تعيين نوبت قرعه مى اندازند نظير عينمستاءجره ، و اما بنا بر اقوى عاريه دادن به جماعتى غير محصور و غير معين صحيح نيست .
مساءله 4 - در عين مورد عاريه شرط است كه انتفاع از آن با بقاء عين آن ممكن باشد ومنفعت آن حلال هم باشد مانند زمينهاى زراعتى و چارپايان و انواع لباس و كتاب و اثاث وامثال آن بلكه محل تخم كشى و گربه و سگ شكارى و سگ پاسبان وامثال اينها بنابراين عاريه كردن چيزى كه منفعتحلال ندارد مانند آلات لهو و همچنين ظرفهاى طلا و نقره براىاستعمال در حرام و نيز عاريه دادن چيزى كه استفاده از آن يا از بين رفتن آن است مانند نانو روغن و نوشيدنى ها و امثال آن از خوردنى ها و نوشيدنيها صحيح نيست .
مساءله 5 - جواز عاريه دادن ميش براى استفاده از شير آن و عاريه دادن چاه براىبهره بردارى از آب آن خالى از وجه و قوت نيست .
مساءله 6 - اين در عاريه شرط نيست كه هنگام عاريه دادن عين مستعار را معين كندبنابراين اگر بگويد يكى از اسب هاى خود را به من عاريه بده و او هم بگويد هر كدامرا مى خواهى بگير صحيح است .
مساءله 7 - چيزى كه مورد عاريه قرار مى گيرد اگر منفعت آن منحصر در يك جهتباشد نظير قالى و گليم كه فائده اش فرش كردن خانه است و لحاف كه فائده اشپوشاندن تن است و خيمه كه فائده اش حفظ خود از سرما و گرما است و نظير اينها درهنگام دادنش به عاريه لازم نيست جهت انتفاع آن تعيين شود، و اما اگر فائده آن متعدد استمانند زمين كه در آن هم زراعت مى شود و هم درختكارى و هم ساختمان و هم دامدارى و نظيرحيوان كه هم بار مى برد و هم سوارى مى دهد وامثال اينها در صورتى كه بخاطر انتفاع از منفعت يا منافع معينى عاريه داده مى شود بايدهنگام عاريه دادن متعرض آن ها بشود و براى گيرنده اش تنها انتفاع از منفعت يا منافعىكه ذكر شده حلال است ، و اما اگر براى استفاده از همه منافع آن باشد جائز است از همهمنافع مباح آن استفاده كند و يا همه منافع آن تصريح كند بله مثلا عاريه دهنده مى گويداين را به تو عاريه دادم هركارى مى خواهى بكن با آن ، گاه مى شود كه بعضى ازمنافع آن عين منفعتى است ناپيدا كه اطلاق عقدشامل آن نمى شود كه در مثل چنين منفعتى بايد به آن تصريح شود و يا اطلاق را طورىبيان كند كه شامل همه منافع پيدا و ناپيداى آن بشود نظير دفن ميت در زمينى كه عاريهداده شده كه عقد عاريه شامل آن نمى شود هرچند كه خود يكى از منافع زمين است .
مساءله 8 - عاريه از هر دو طرف يعنى دهنده و گيرنده جائز وقابل برگشت است ، بنابراين ، هر دو مى توانند هر وقت كه بخواهند برگردند دهنده عينمال خود را طلب كند گيرنده هم آن را برگرداند، بله در خصوص عاريه زمين براى دفنبعد از تحقق دفن و پوشيده شدن ميت در زمين ديگر عاريه دهنده بنابراحتياط نمى تواندعاريه خود را فسخ نموده نبش قبر كند، و اماقبل از ريختن خاك در قبر صاحب زمين مى تواند رجوع كند هرچند كه ميت را درقبر نهادهباشند، و اگر برگردد بر او واجب نيست كه اجرت و هزينه كندن و حفر زمين را بهگيرنده عاريه بدهد، همچنانكه بر ولى ميت واجب نيست آنگودال را پر كند چون با اذن صاحب زمين ايجاد شده .
مساءله 9 - عاريه با مرگ دهنده بلكه بازوال سلطنتش بر مال باطل مى شود مثل اينكه بعد از عاريه دادن ديوانه شود و ياعامل ديگرى سلطنتش بر مال را زايل سازد.
مساءله 10 - بر گيرنده عاريه واجب است با استفاده از منافعى كه عاريه دهنده معينكرده اكتفا كند، و برايش جائز نيست از آن تعدى نموده منافع ديگرى را مورد استفاده قراردهد هرچند كه استفاده از آن ضررش براى عاريه دهنده ناچيزتر و كمتر باشد و همچنين براو واجب است به آن كيفيت انتفاع كه عادت بر آن جريان دارد اكتفا كند بنابراين اگرحيوانى را عاريه كرده براى باربرى نمى تواند زائد بر مقدارى كه عادة بار چنانحيوانى مى شود بر آن حيوان بار كند كه البته اين عادت در مكانها و زمانها نسبت بهانواع بارها مختلف است ، بنابراين اگر در نوع و يا در كيفيت تعددى كند غاصب و ضامناست و در صورتى كه تعديش در نوع بوده بايد اجرت آن منفعتى را كه برده بدهد و امااگر تعديش در كيفيت باشد بعيد نيست كه اجرت مقدار زائد به عهده اش بيايد.
مساءله 11 - اگر زمين را براى ساختمان و يا درختكارى عاريه دهد جائز است آن رافسخ كند و عاريه گيرنده را ملزم به كندن درختها نمايد، لكن بايد تفاوت قيمت درختبرجا و از جا كنده را به گيرنده عاريه بپردازد، و همچنين است در صورتى كه براىزراعت عاريه داده باشد و قبل از بسته شدن دانه زرع فسخ كنداحتمال هم هست كه در صورتى كه گيرنده راضى به دادن اجاره زمين باشد عاريه دهندهحق الزام عاريه گيرنده را بر كندن زرع نداشته باشد، همچنانكه جواز الزام بدون دادنتفاوت قيمت محتمل است ، و اين مسئله در همه شقوقش بسيارمشكل است لذا در نظائر آن احتياط كردن از راه مصالحه و تراضى ترك نشود، نظير اينكهكسى تيرهاى چوبى خود را عاريه دهد به كسى براى سقف زدن و بعد از آن كه او سقف رابنا كرد عاريه خود را فسخ كند.
مساءله 12 - عينى كه به عاريه شده در دست گيرنده امانت است به اين معنا كه اگرتلف شود و او در تلف شدنش دخالتى نداشته باشد ضامن نيست مگر آن كه در بكار زدنعين تعدى و يا در حفظ آن كوتاهى كرده باشد، همچنانكه اگر عين مستعار طلا يا نقرهباشد بطور مطلق ضامن است چه اينكه در تلف آن دخالت داشته باشد ويا نداشته باشدمگر آن كه هنگام تحويل گرفتن سقوط ضمان را شرط كرده باشد.
مساءله 13 - براى گيرنده عاريه جائز نيست عين مستعار را به ديگرى عاريه و يااجاره بدهد مگر آن كه از مالك اذن گرفته باشد كه در اين فرض در حقيقت خود مالكعاريه و يا اجاره داده است و گيرنده عاريه در واقعوكيل و نائب از مالك بوده است ، بنابراين اگر او بعد از دادن عاريه از قابليت اينگونهتصرفات خارج شود مثلا ديوانه شود عاريه دوم به اعتبار خود باقى است .
مساءله 14 - اگر عين مستعار با فعل عاريه گيرنده تلف شود اگر به خاطراستعمال آن در موردى بوده كه اذن داشته و از طريق متعارف تعدى هم نكرده ضامن نيست ، واگر به خاطر سبب ديگرى بوده ضامن است .
مساءله 15 - گيرنده عاريه زمانى از عهده عين مستعاره بر مى آيد كه آن را يا بهمالك پس بدهد و يا به وكيل او يا به ولى او، و اما اگر آن را بجاى خودش كه قبلا دردست مالك در آن جا بود برگرداند بدون اينكهتحويل مالك بدهد و يا او گفته باشد بگذارش فلان جا ذمه اش برى نمى شود،مثل اينكه حيوان را عاريه كرده باشد و آن گاه آن را بهاصطبل مالك برده و در آن جا ببندد بدون اينكه به مالك اطلاع داده و از او اذن گرفتهباشد كه اگر خود به خود تلف شود و يا كسى آن را تلف كند وى ضامن است .
مساءله 16 - اگر عينى را از غاصب عاريه بگيرد در صورتى كه نداند كه اوغاصب است ، قرار ضمان بر غاصب است ، به اين معنا كه اگر در دست مستعير تلف شود ويا بعد از وقوع عاريه و قبل از تحويل گرفتن تلف شود مالك هم مى تواند به غاصبرجوع كند و هم به مستعير ولى اگر غرامت آن را از مستعير گرفت مستعير آن غرامت را ازغاصب مى گيرد چون گفتيم قرار ضمان بر غاصب است و اگر به غاصب رجوع كرد ديگرنمى تواند به مستعير هم رجوع كند، و همچنين است حكم نسبت به عوض منافعى كه مستعيراز آن عاريه استيفاء كرده و يا اگر نكرده در دست او فوت شده كه اگر مالك به مستعيررجوع كرد و عوض آن منافع را از وى گرفت او حق دارد به غاصب رجوع نموده آن رابگيرد، ولى اگر مالك به غاصب رجوع كرد و از او گرفت غاصب حق ندارد به مستعيررجوع كند و غرامتى را كه به مالك داده از او مطالبه نمايد، اين در موردى است كه مستعيرنمى داند مال غصبى است وگرنه حق ندارد غرامتى را كه به مالك داده از غاصب مطالبهكند بلكه امر به عكس است ، يعنى اگر عاريه در دست مستعير تلف شود و مالك غرامت آنرا از غاصب بگيرد غاصب حق دارد به مستعير رجوع نموده آن چه را به مالك داده از اوبگيرد و مستعير در هر حال وقتى عاريه را از غاصب گرفت ديگر نمى تواند آن را بهوى بر گرداند بلكه بايد به مالك آن رد كند.
كتاب وديعه 
وديعه عقدى است كه فائده آن نائب گرفتن ديگرى در حفظمال خويش ‍ است ، و به عبارتى ديگر نهادن مال خود در دست ديگرى است تا او آن را براىمالكش حفظ و نگهدارى كند، و غالبا كلمه وديعه را به آنمال اطلاق مى كنند، صاحب مال را مودع و آن كسى كهمال را نزد او امانت مى گذارند مستودع مى گويند و اين عقد احتياج به ايجاب وقبول دارد، و ايجاب آن عبارت است از هر لفظى كه اين استنابه را برساندمثل اينكه صاحب مال بگويد: (اين مال را نزد تو به وديعه نهادم ) و يا بگويد: (اينمال را حفظ كن ) و يا (اين امانت دست تو است ) و نظير اينها وقبول آن نيز عبارت است از هر سخنى كه رضايت بر نيابت در حفظ را برساند، و در اينايجاب و قبول عربى بودن شرط نيست بلكه با هر لغت ديگر نيز صحيح است ، و ايننيز صحيح تر است كه ايجاب آن با لفظ باشد و قبولش باعمل به اينكه امين بعد از آن كه صاحب مال ايجاب را رگفتمال را تحويل بگيرد بلكه به معاطات كه هم ايجاب بهعمل است و هم قبول نيز صحيح است ، مثل اينكه صاحبمال امانتش را نزد امين بگذارد او هم آن را بردارد وتحويل بگيرد.
مساءله 1 - اگر جامه اى را مثلا نزد كسى بيندازد و بگويد: اين امانت باشد نزد تواگر به زبان و يا عملى كه دلالت بر قبول داشته باشدقبول كند وديعه صورت گرفته ، و در اينكه آيا با سكوتدال بر رضايت محقق مى شود يانه اشكال است ، و اگرقبول نكند وديعه محقق نمى شود حتى در صورتى كه صاحبمال به اين منظور مال را نزد او بيندازد و برود و در نتيجه ضمانى به عهده او نمى آيدهرچند كه نزديك تر به احتياط آن است كه تا ممكن است به حفظ آن قيام كند.
مساءله 2 - قبول وديعه و امانت تنها براى كسى جائز است كه قدرت بر حفظ آنداشته باشد، بنابراين كسى كه عاجز از حفظ امانت است بنابر احتياط جائز نيست آن راقبول كند مگر آن كه صاحب مال در حفظ مالش از او عاجزتر باشد و امينى ديگر كه قادربر حفظ آن باشد يافت نشود، كه در اين صورت جوازقبول آن بعيد نيست خصوصا با توجه صاحبمال به وضع امين .
مساءله 3 - وديعه از هر دو طرف جائز است ، هم مالك مى تواند هر زمان كه خواستامانت خود را پس بگيرد و هم امين (مستودع ) مى تواند هر زمان كه خواست آن را به صاحبشرد كند، و اگر رد كرد صاحب مال مال (مودع ) نمى تواند ازقبول آن امتناع بورزد و اگر مستودع يك جانبه و پيش خود آن را فسخ كند وديعه به هم مىخورد و امانت مالكى از بين مى رود و از آن پس ‍ آنمال نزد وى به امانت شرعى باقى مى ماند، به اين معنا كه واجب است آن را به صاحبش ويا قائم مقام وى رد نموده يا مالك را به فسخ خود اطلاع دهد كه اگر بدون عذر شرعى ياعقلى سهل انگارى كند ضامن است .
مساءله 4 - در هر يك از مستودع و مودع بلوغ وعقل معتبر است ، بنابراين امانت سپردن و قبول امانت كودك و ديوانه صحيح نيست چه اينكهمال از خود آنان باشد و يا از غير ايشان كه كاملند بله حتى دست نهادن بر مالى كه آن دوبه وديعه نهاده اند جائز نيست و اگر كسى چيزى از دست آن دو بگيرد ضامن است و ذمه اشبرى نمى شود مگر بعد از آن كه آن مال را به ولى آن دو برگرداند پس اگر به خودآن دو برگرداند ذمه اش برى نمى شود، بله اگر بترسد كهمال در دست آن دو تلف شود و اگر حيوان است هلاك گردد به عنوان حسبه و به منظور حفظاز دست آن دو مى گيرد، البته با گرفتنش ‍ امانت و وديعه اى مالكى نمى شود بلكهامانتى است شرعى كه به حكم شرع واجب است آن را حفظ كند و در اولين فرصت ممكن آن رابه ولى آن دو برساند و يا اعلام كند كه مالشان نزد او است چون كودك و ديوانه بهمنزله آلت و وسيله است براى فرد كامل .
مساءله 5 - اگر شخص كاملى مالى را به وسيله بچه يا ديوانه نزد شخصىبفرستد تا پيش او وديعه باشد و او (هم ) به همين عنوان آن راتحويل بگيرد، ظاهر آن است كه نزد او وديعه مى شود، زيرا بچه و ديوانه به منزلهابزار كار براى شخص كامل مى باشند.
مساءله 6 - اگر مالى را نزد كودك يا ديوانه وديعه نهاد آن دو در صورت تلفشدن مال ضامن نيستند حتى اگر خود آن دو مال را تلف كنند چون مميز نيستند، و اما اگركودك و ديوانه مميز باشند و صلاحيت حفظ امانت را داشته باشند بعيد نيست در صورتتلف شدن به خاطر كوتاهى در حفظ آن ضامن باشندتا چه رسد به آن جا كه خودشانآن را تلف كنند.
مساءله 7 - بر امين (مستودع ) واجب است امانت را به مقدار متعارف حفظ كند و آن را درجائى كه حرز آن نوع كالا است بگذارد، مثلا جامه وپول و زيورآلات را در صندوق و امثال آن و حيوان را دراصطبل مضبوط و در بسته ، و گوسفند را در بهاربند، و سخن كوتاه اينكه هر چيزى را درمحلى قرار دهد كه در آن جا قرارش دهد نمى گويند در امانت خيانت كرده و در حفظ آنسهل انگارى نموده ، اين حكم جارى است حتى در فرض كه صاحبمال ميداند كه مستودع جائى براى حفظ امانت او ندارد، در نتيجه مستودع اگر آن راقبول كرد بايد در بدست آوردن چنان محلى قيام كند.زيرا مقدمه واجب واجب است ، و همچنينواجب است به همه اقداماتى كه در حفظ آن از تلف و معيوب شدن دخالت دارد قيام نمايد،مثلا جامه پشمى و ابريشمى را در تابستان به او بدهد و حيوان را آب و علف داده از گرماو سرما حفظ كند كه اگر در اين وظائف اهمال كند ضامن است .
مساءله 8 - اگر دهنده امانت محل خاصى را براى حفظ امانتش معين كند و از كلام اوقيديت استفاده شود بايد به همان محل اكتفا نموده ، بعد از آن كه امانت را در آن جا گذاشتبجاى ديگر نقل ندهد هرچند كه در آن جا محفوظتر باشد، كه اگرنقل دهد ضامن است بله اگر در آن مكانى كه وى معين كرده در معرض تلف باشد جائز استبه جاى امن تر نقل بدهد و ضمانى بر او نيست هرچند كه صاحب امانت او از ايننقل نهى كرده باشد مثلا گفته باشد از اينجا جابجايش نكن هرچند كه تلف بشود، لكننزديكتر به احتياط اين است كه اگر حاكم در دسترس باشد به وى مراجعه نمايد.
مساءله 9 - اگر وديعه در دست مستودع تلف شود و اين تلف مستند به تعدى و ياكوتاهى وى نباشد ضامن نيست ، و همچنين اگر ظالمى آن را به زور و قهر از وى بگيردچه اينكه ظالم خودش آن را از او بگيرد و يا به او بگويد بده و گرنه چنين و چنان مىكنم و مستودع بناچار خودش آن را تسليم ظالم كند، بله در صورتى كه مستودع خودش دراين ماجرا دخالت داشته باشد مثلا به ظالم خبر داده باشد كه فلانى امانتى را به منسپرده و يا در جائى آن را نشان افراد داده باشد كه مظنه آن هست كه خبر وجود چنين چيزىبه گوش ظالم برسد احتمال ضمان قوى است ، وبعيد نيست كه دست امانتيش بدستضمانت منقلب شود حال چه اينكه دست ظالم به آن وديعه برسد يا نرسد.
مساءله 10 - اگر امانت دار قادر باشد بر دفع ظالم تا امانت محفوظ بماند دفع اوواجب است ، حتى اگر دفع ظالم محتاج به اين شود كه به دروغ بگويد چنين امانتى نزد مننيست و حتى براى اثبات دعوى خود جائز و بلكه واجب است سوگند بخورد كه اگر چنيننكند ضامن است ، و در اينكه آيا اگر بتواند توريه كند اين توريه (يعنى گفتن سخنىكه به ظاهر راست و در واقع دروغ است ) واجب است يا نهاشكال است ، نزديك تر به احتياط آن است كه توريه كند ولى اقوى عدم وجوب آن است .
مساءله 11 - اگر دفع ظالم از مال امانت مستلزم اين باشد كه ضررى بر بدنش ‍رسد مثلا زخمى شود و يا آسيبى ديگر ببيند و يا هتك عرضش بشود و يا خسارتى بر اووارد آيد واجب نيست آن را تحمل كند، بلكه در غير آخرى كه همان خسارت مالى باشد جائزنيست تن به آن ضررها بدهد، بلكه در خسارت مالى هم به بعضى از مراتبش جائز نيستبله مرتبه پائين آن ضررها كه خيلى ناچيز باشد به طورى كه غالب مردم آن راتحمل مى كنند، مثل اينكه با لحن خشن با او سخن بگويد البته لحنى كه در مقايسه باآبرو و شخصيت او هتگ شمرده نمى شود هرچند به حسب طبع از آن متاءذى گردد - ظاهراتحمل آن واجب است .
مساءله 12 - اگر دفع ظالم از مال امانتى متوقف بر دادنمال يا از خودش و يا از غير باشد اگر آن مال قسمتى از همانمال امانتى باشد (به اينكه مثلا ده تومان از هزار تومان امانتى را به ظالم بدهد تا بقيهسالم بماند) واجب است چنين كند، و اگر اهمال كند و ظالم همهمال را ببرد ضامن آن مقدار زائد (يعنى نهصد و نود تومان ) است ، بنابراين اگر با دادننصف مال خطر رفع مى شد ضامن نصف است و اگر با دادن يك ثلث رفع مى شد ضامن دوثلث است و همين طور، و همچنين است اگر از يكنفر دو امانت نزد اوست و با دادن يكى از آن دوظالم دفع مى شود و او اهمال كند و ظالم هر دو را ببرد، در اين فرض اگر با اذنخصوص يكى از آن دو امانت خطر دفع مى شد اگر ندده و ظالم هر دو را ببرد ضامن آنديگرى است ، و اگر با دادن يكى از آن دو بدون تعيين خطر دفع مى شد اگر ندهد وظالم هر دو را ببرد ضامن گران قيمت تر از آن دو است ، و اگر دفع ظالم متوقف برسازش است باين نحو كه مالى از مستودع را بظالم بدهد واجب نيست كه ازمال خود بعنوان تبرع و مجانى بپردازد، و اما اگر بخواهد ازمال خود بقصد گرفتن از مالك بپردازد اگر ممكن باشد بايد از صاحبمال و اگر نشد از قائم مقام او مانند حاكم اجاره بگيرد پس اگر بدون اجازه چيزى بظالمبدهد مستحق رجوع بمالك و گرفتن آن از وى نيست ، و اما اگر گرفتن اجازه ممكن نباشدبنابر احتياط واجب است آن باج را بظالم بدهد و در اين صورت مى تواند از مالكمطالبه آن را بكند به شرطى كه هنگام دادن به ظالم قصدش اين بوده باشد كه آن رااز مالك بگيرد.
مساءله 13 - اگر وديعه حيوان باشد بر او واجب است آب و علفش را بدهد هرچند كهمالك نگفته باشد بلكه هرچند كه او را نهى كرده باشد و اگر نمى دهد واجب است آن رابه مالكش و يا قائمقام او بر گرداند، وواجب نيست آب و علف آن را خودش بدهد بلكه مىتواند ديگرى را به آن كار بگمارد و نيز واجب نيست در خانه خودش آب و علف آن را بدهدبلكه مى تواند براى دادن آب و علف حيوان را از منزلش بيرون ببرد هرچند كه درمنزل نيز ممكن باشد ولكن وقتى عادت بر بيرون بردن داشته باشد مى تواند بيرونببرد، بله اگر مثلا راه مخوف باشد بيرون بردنش جائز نيست ، همچنانكه اگر گماردنديگرى بدادن آب و علف حيوان بى اعتبار باشد مگر آن كه خودش و يا فردى امين همراه اوباشد نمى تواند حيوان امانتى را بغير بسپارد، واجمال سخن اينكه بايد طبق معمول و معتاد رعايت حفظ امانت را بكند به طورى كه عرفابگويند در حفظ امانت كوتاهى و تعدى نكرده است ، اين نسبت بهاصل دادن آب و علف حيوان است ، و اما نسبت به هزينه آن اگر مالك عين آن را نزد وى نهادهو يا به او اجازه داده كه از مال خودش هزينه حيوان را تاءمين كند تا بعدا از او بگيرد كههيچ اشكالى پيش ‍ نمى آيد وگرنه واجب است در مرتبهاول از مالك و يا وكيل او اجازه گرفته آب و علف حيوان را تهيه كند، و اگر مالك ياوكيل او در دسترس نيست بايد به حاكم مراجعه كند تا حاكم هرچه صلاح ديد به اودستور دهد هرچند باينكه باو بگويد مقدارى ازمال امانتى را بفروش و خرج بقيه كن ، و اگر حاكم هم در دسترس نيست نزديك تر بهاحتياط و بهتر آن است كه زير نظر دو نفر شاهد هزينه نگهدارى حيوان را ازمال خود بدهد و بعدا از مالك بگيرد مگر آن كه درتحمل هزينه حيوان قصد احسان و تبرع داشته باشد.
مساءله 14 - عقد وديعه با موت هر يك از مودع (دهنده امانت ) و مستودع (گيرندهآن ) و با ديوانه شدنش باطل مى شود، اگر مودع بميرد وديعه كه تاقبل از مردن او امانت مالكى بود در دست مستودع امانت شرعى مى شود در نتيجه واجب استفورا آن را به وارث مودع و يا ولى او برساند و يا آن دو اعلام كند كه فلانى نزد منفلان چيز را امانت سپرده كه اگر بدون عذرى شرعى در اين منطقهاهمال كند ضامن است ، بله اگر اهمال كردنش در رد امانت بخاطر اين باشد كه نمى داندمدعى ارث واقعا وارث مالك هست يا نه وارثش منحصر به همانهائى است كه وى علم داردبه وارث بودن ايشان بدين جهت هم پرداخت امانت و نيز اعلام آن را تاءخير بيندازد تا دراطراف قضيه تحقيق كند اين عذرش شرعى است ، و اگر در همين بين امانت تلف شد بنابراقوى ضامن نيست و اگر وارث مالك افراد متعددى بودند بايد امانت را به همه آنان و ياقائم مقام آنان رد كند كه اگر به يكى رد كند بدون اذن ديگران ضامن سهميه بقيهورثه است ، و اما اگر مستودع از دنيا برود امانت مردم كه تا آن موقع مالكى بود شرعىشده در دست وارث او و يا ولى او قرار مى گيرد، البته اگر امانت مانند منقولات چيزىباشد كه در تحت يد واقع شود بر وارث يا ولى واجب فورى است كه يا آن را به مودعيا قائم مقام او رد كنند و يا به آنان اعلام نمايند.
مساءله 15 - رد وديعه در اولين فرصت ممكن واجب مى شود اگر مالك آن را مطالبهكند هرچند كه مالك كافر باشد (البته كافرى كه مالش احترام داشته باشد) بلكهبنابراحتياط هرچند كافر حربى باشد كه مالش براى مسلمين مباح است ، و در رد امانتمقدار واجب اين است كه دست از آن مال بردارد و بين آن و مالكشحائل نشود و اما اينكه خودش آن را بردارد و بمالك برساند واجب نيست پس اگر مثلا درصندوقى مقفل و يا اطاقى دربسته قرارش داده همين كافى است كهقفل را از صندوق بردارد و درب خانه را باز كند و به مالك بگويد امانت خود را بردار،بهمين مقدار تكليف خود را انجام داده و از عهده خود خارج ساخته است ، همچنانكه در مسئلهفوريت و رد آن در اولين فرصت ممكن فوريت عرفى كافى است ، پس اگر در راه استلازم نيست سير نشده از طعام برخيزد و اگر در نماز است حتى در نماز نافله وامثال آن آن را بشكند، و آيا جائز است براى احضار دو شاهد رد امانت را تاءخيربيندازد؟اقوى اين است كه آرى مگر آن كه احضار شاهد باعث تاءخير زياد شود كه در اينصورت تاءخير جائز نيست مخصوصا در آن جائى كه با حضور شاهد امانت را به وىنسپرده باشند، البته اين در جائى است كه رخصت در تاءخير و عدمتعجيل نداشته باشد و گرنه اشكالى نيست در اينكه فوريت و مبادرت واجب نيست .
مساءله 16 - اگر دزد چيزى را كه دزديده نزد كسى امانت بگذارد در صورت امكانمستودع نبايد آن را به وى رد كند، بلكه در دست او امانتى است شرعى و واجب است آن رابه صاحبش اگر مى شناسد برساند، و اگر نمى شناسد طبق دستورى كه در كتابلقطه آمده يكسال اعلام مى كند و اگر بعد از يكسال صاحبش پيدانشد احتياط را ترك نكندبه اينكه آن را به حساب صاحبش صدقه دهد، اگر بعد از آن صاحبش پيدا شد او را مخيرمى كند بين گرفتن اجر صدقه از خداى تعالى و گرفتن غرامت از وى اگر اجر صدقه راقبول كرد اجر صدقه از آن او است ، و اگر غرامت را اختيار كرد اجر صدقه از آن دهندهغرامت است ، هرچند كه بعيد نيست حكم لقطه درباره چنين مالى نيز جريان يابد.
مساءله 17 - همانطور كه رد وديعه هنگام مطالبه مالك آن واجب است زمانى هم كهترس تلف آن و يا به سرقت رفتن آن و يا سوختنش ويامثل آن را داشته باشد واجب است آنرا به صاحبش رد كند،حال اگر توانست آن را به صاحب آن يا وكيل خاص او و ياوكيل عامش برساند كه برساند، و اما اگر به هيچ يك از آنان دسترسى نداشت واجب استآن را به حاكم شرع برساند (البته اگر حاكم قادر بر حفظ آن باشد) و اگردسترسى به حاكم نداشت و يا امانت نزد حاكم نيز در معرض تلف باشد بايد آن رانزدشخصى ثقه امينى كه مى تواند آن را حفظ كند بسپارد.
مساءله 18 - اگر نشانه هاى مرگ مستودع نمودار شده باشدحال يا بخاطر بيمارى و يا به جهتى ديگر بر او واجب است امانت را در صورت امكانبمالكش و يا وكيل مالكش رد كند، و اگر ممكن نباشد بحاكم برساند و در صورت نبودنحاكم درباره آن وصيت كند و چند نفر را بر وصيت خود شاههد بگيرد، و اگر در اين وظائفكوتاهى كند ضامن است ، و لازم است وصيت كردن و شاهد گرفتن بنحوى باشد كه مؤ ثردرحفظ امانت براى صاحب باشد بهمين جهت واجب است جنس و وصف امانت را در وصيت ذكر كندو محل آن را معين كند و نيز معين كند كه اين امانت از كيست پس صرف اينكه بگويد و يابنويسد: كه نزدم امانتى است كه شخصى آن را به من سپرده كافى نيست ، بله اگر وارثمطلع از آن امانت است و مورد وثوق او است و امين است اقوى آن است كه اصلا چنين وصيتىلازم نيست .
مساءله 19 - براى مستودع جائز است به مسافرت غير ضرورى برود و وديعه درهمان حرز و ماءمن سابقش نزد اهل و عيال خود باقى بماند البته اين در صورتى است كهحفظ وديعه متوقف بر حضور خود او نباشد، منتهى اگر جز با حضور او حفظ نمى شود يابايد ترك سفر كند و يا آن را به مالك يا وكيلش رد كند و در صورت عدم دسترسى بهآنها به حاكم و اگر حاكم هم نبود ظاهر اين است كه تكليف وى منحصر مى شود در تركسفر و ماندن نزد امانت ، و بنابراحتياط جائز نيست امانت را باخود ببرد هرچند كه راه امنباشد و بردنش در سفر و نهادنش در حضور از نظر حفظ يكسان باشد، ايناحتمال هم احتمال خوبى است كه كسى بگويد بين وديعه ها فرق است بعضى ها را مىتوان به سفر برد و بعضى ها را نمى توان برد، لكن احتياط مطلقا ترك نشود، و اقوىآن است كه جائز نيست آن را نزد امينى امانت بگذارد، همه اينها در فرضى بود كهمسافرت ضرورى نباشد، اما اگر ضرورى باشد در صورتى كه رد امانت بمالك آن ياوكيل مالك و يا حاكم ممكن نباشد تكليفش متعين و منحصر مى شود در اينكه آن را نزد امينىبسپارد، و اگر آن نيز ممكن نشد آن را با خود به سفر ببرد و بقدر امكان در حفظ آنبكوشد كه در اين صورت اگر تلف شود ضامن نيست ، بله درمثل سفرهاى طولانى و پر خطر لازم است با امانت معامله كسى را كند كه نشانيهاى مرگ خودرا در مى يابد و تفصيلش گذشت .
مساءله 20 - مستودع يكى از مصاديق عنوان امين است و امين ضمانتى بعهده اش نيستيعنى اگر امانت نزد او و در دست او تلف و يا معيوب شود ضامن نيست ، مگر آن كه در حفظآن كوتاهى كرده و يا بدون اذن مالك آن را بكار زده باشد، همچنانكه حكم درباره هر امينىهمين است ، و منظور از كوتاهى و سهل انگارى در حفظ آن و ترك وظائفى است كه اگرانجام مى داد امانت عادة حفظ مى شد و ترك آن وظائف در نظر عرف بى اعتنائى به امانتشمرده مى شود، مثل اينكه امانت را در محلى بدون حفظ بيندازد و برود بدون اينكه مراقبىبر آن بگمارد، و يا اگر حيوان است آن را بدون آب و علف بگذارد و اگر پارچه پشمىو ابريشمى است در تابستان آن را باد ندهد و يا آن را به امانت بدست ديگرى بسپارد واگر كتاب و بعضى از انواع قماش است كه رطوبت آن را فاسد مى سازد از رطوبت حفظشنكند و يا آن را با خود به سفر ببرد، البته نمى توان گفت مطلق سفر و همچنين بسفربردن مطلق امانت ها تفريط است ، و اما تعدى در امانت (كه مانند تفريط باعث ضمان مىشود) عبارت است از اينكه مستودع در امانت تصرف كند كه مالك اذن آن را بوى نداده ،مثل اينكه جامه امانتى را بپوشد يا فرش امانتى را زير پاى خود پهن كند، ويا بر حيوانامانتى سوار شود (مگر آن كه حفظ امانت موقوف بر تصرف باشد مثلا حفظ جامه وفرش از بيدخوردگى باين باشد كه آن را بپوشد و پهن كند) و يا كارى از وى نسبتبه امانت سر بزند كه با امانت دارى منافات داشته باشد و دست او را بر آنمال دست خيانت شمرده مى شود، مثل اينكه مال و امانت را عمدا و بدوندليل منكر شود.و بسا مى شود كه يك عمل نسبت به امانت هم مصداق تفريط شمرده شود وهم مصداق تعدى مثل پارچه پشمى و ابريشمى و فرش و كتاب را كه در خطر بيد زدناست .در جائى بيندازد و برود و بيد آن را فاسد كند، و شايد از همين مورد باشد اينكهدرهم امانتى را كه در كيسه سر به مهر و يا دوخته شده ويا با ريسمان بسته شده را بهاو بدهند و او بدون جهت مهر كيسه را بشكند و يا دوخت آن را بشكافد و يا ريسمان رابازكند (در نتيجه درهمها بريزد و گم شود)، و يكى از موارد تعدى اين است كهمال امانتى را با مال خود مخلوط كند حال چه اينكه هر دو از يك جنس باشند يا دو جنس و چهاينكه جنس مال خودش مساوى با جنس امانتى باشد يا بهتر و يا بدتر، و اما اگرمال امانتى را با مال خود صاحب امانت مخلوط كند، مثلا صاحبمال درهمهائى را در دو كيسه بدون مهر و سرباز باو بدهد و او آن دو كيسه را يك كيسهكند ظاهرا اين نيز تعدى شمرده مى شوداگر احتمال دهد كه شايد صاحبمال غرضى داشته كه دراهم را در دو كيسه نهاده تا چه رسد به اينكه وجود چنين غرضىاحراز شود كه تعدى بودن اين كار روشن تر است .
مساءله 21 - منظور از اينكه مى گوئيم امين در صورت تعدى و تفريط ضامن استاين است كه اگر مال امانتى تلف شود هرچند كه تلف شدن آن مستند به تفريط و تعدىوى نباشد ضامن آن است و بعبارتى ديگر با تعدى و تفريط دست امانتى و غير ضمانتىاو مبدل به دست خيانتى و ضمانتى مى شود.
مساءله 22 - اگر مستودع نيت تصرف در امانت را بكند لكن تصرف نكند ضامن نيست، بله اگر نيت غصب آن كند و تصميم بگيرد كه ديگر آن را بصاحبش برنگرداند و مانندساير غاصب ها با آن معامله ملك خود كند ضامن مى شود و يد او يد عدوانى است نه امانى واگر بعد از اين تصميم از آن منصرف شود ضامن اوزائل نمى شود، و مثل اين است آن جائى كه منكر آن بشود و يا وقتى صاحبش مطالبه آن مىكند از رد آن امتناع بورزد با اينكه عقلا و شرعا تمكن از برگرداندن آن بصاحبش را دارد،كه به مجرد آن انكار يا آن امتناع دست امانى او بدست عدوانى او ضمانتى منقلب مى شود وبر فرض هم كه از آن فكر شيطانى برگردد ضامن از او برطرف نمى شود.
مساءله 23 - اگر امانت در كيسه اى مثلا سر به مهر باشد و امين مهر آن را بشكند وبعضى از آن چه در آن است را بردارد ضامن همه آن مى شود، بلكه همان طور كه در سابقگفتيم به مجرد باز كردن آن ضمانت مى آيد، و اما اگرمال امانتى در ظرفى و حرزى نباشد و يا خود مستودع آن را در ظرفى از ظروف خودشنهاده باشد و بعضى از آن مال امانتى را بردارد اگر قصدش اين است كه بهمان مقدارتعدى اكتفاء كند على الظاهر تنها همان مقدار را كه برداشته ضامن است ، و اما اگرقصدش اين است كه همه آن مال امانتى را بتدريج و خورده خورده بردارد بعيد نيست كه ازهمان اولين برداشتش ضامن همه مال مى شود، اين در صورتى است كه خود مستودعمال امانتى را در حرز و محفظه خودش نهاده باشد و اما اگر صاحبمال محفظه را از مستودع گرفته و امانت خود را در آن نهاده درب آن را مهر كرده و يا دوختهباشد و بدست مستودع به امانت سپرده باشد در اين صورت اگر بدون اينكه مصلحتى ياضرورتى ايجاب كند درب آن محفظه را باز كند بمجرد باز كردن ضامن مى شود.
مساءله 24 - اگر مردى امانت خود را به دست همسر و يا فرزند و يا خادمش ‍ بسپاردتا او آن را در حرزى و ماءمنى قرار دهد گيرنده امانت ضامن است مگر آن كه براى صاحب آنحكم آلت را داشته باشد كه هر چه مى كند زير نظر و در حضور او مى كند.
مساءله 25 - اگر امين در حفظ وديعه كوتاهى كند و سپس از اين رفتارش برگردد وامانت را در حرز و ماءمن مناسبش قرار دهد و بر وظائف حفظ آن قيام نمايد، و يا در آغاز نسبتبه امانتى تعدى روا بدارد و سپس از اين رفتارش ‍ رجوع نموده مثلا اگر آن را پوشيدهبود از تن خود درآورد از ضمان آن برى نمى شود، بله اگر بعد از تفريط و تعدى اومالك وديعه اول را فسخ كند و بار ديگر آن مال را بوديعه بوى بسپارد ضمان وديعهاول از بين مى رود، و نسبت به وديعه دوم هم ضامن نيست مگر آن كه دوباره تعدى ياتفريط كند، و اين مسئله نظير آن موردى است كه مالى به دست غاصب باشد و مالك آن رابه عنوان وديعه نزد او امانت بگذارد و عالى الظاهر به خاطر همين عنوان وديعه ضمانبرطرف مى شود چون عنوان غصب مبدل به عنوان امانتدارى شد، و اگر مالك غاصب رابرى از ضمان كند در اينكه ساقط مى شود يا نه دوقول است كه موجه تر آن دو قول به سقوط است ، بله اگرمال در دست او تلف شود و ذمه غاصب مشغول شود اشكالى نيست كه برى كردن ذمه او بهوسيله غاصب صحيح است .
مساءله 26 - اگر مستودع منكر وديعه شود و يا به آن اقرار كند لكن ادعاء كند كهتلف شده و يا ادعاء كند كه آن را به مالكش رد كرده و بر ادعاى خود دو شاهدعادل (بينه ) نداشته باشد ادعايش با سوگند پذيرفته مى شود، و همچنين اگر مودعو مستودع هر دو قبول داشته باشند كه امانت تلف شده لكن مودع ادعا كند كه مستودع درحفظامانت وى كوتاهى و يا تعدى كرده (كه اگر شاهد اقامه نكندقول قول مستوع است با سوگند).
مساءله 27 - اگر مستودع امانت را به شخصى ديگر غير مالك رد نموده ادعا كند كهخود مالك اذن داده بود و مالك منكر اذن باشد در صورتى كه مستودع بينه نياوردقول قول مالك است ، و اما اگر مالك مستودع را تصديق كند كه اذن داده ولكن منكر اين شودكه مستودع امانت را به آن شخص داده باشد حكم آن جائى را دارد كه مستودع ادعا كند امانترا به مالكش رد كرده كه قول قول او است .
مساءله 28 - اگر مستودع منكر وديعه شود و چون مالك اقامه بينه كند وى تصديقشكند كه آرى توبه من امانت سپردى لكن قبل از آن كه منكر آن شوم تلف شده بود ادعايشپذيرفته نيست و سوگند از او قبول نمى شود، وقبول بينه او هم محل اشكال است و اما اگر ادعا كند كه بعد از انكار من تلف شد دعويشپذيرفته مى شود لكن اثبات آن محتاج به بينه است و با اينحال اگر انكارش بدون عذر بوده ضامن آن تالف هست .
مساءله 29 - اگر مستودع اقرار به وديعه بكند و سپس بميرد اگر آن امانت را درعينى معين و مشخص تعيين كند، و مثلا بگويد فلانى فلان فرش را نزد من امانت گذاشته وآن عين در حال مردنش موجود هم بوده از تركه او خارج مى شود و بصاحبش مى دهند، و همچنيناگر آن امانت را در ضمن مصاديقى از همان جنس معين كرده و مثلا گفته باشد (يكى از اينگوسفندان من امانتى است كه فلانى به من سپرده ) و درحال مرگش ‍ گوسفندان موجود هم باشند بر ورثه است كه اگراحتمال مى دهند مورثشان راست گفته و گوسفند امانتى را از ميانه گوسفندان تشخيصنمى دهنداينكه با يكى از گوسفندان مورث همان معامله اى را بكنند كه بطوراجمال تعيين مى داشتند يكى از آنها امانتى است ، اقوى آن است كه آن يكى را به وسيلهقرعه معين كنند، و اما اگر عين وديعه را معلوم كند لكن صاحب آن را مشخص نكند حكممجهول المالك را دارد كه حكمش در كتاب خمس ‍ گذشت ، و در صورتى كه مالك مودع وديعهخود را در مالى مشخص از اموال ميت معين كند (مثلا بگويد فلان گوسفند او امانتى است كهمن به او سپرده بودم ) آيا اگر ورثه صدق او رااحتمال دهند قولش معتبر است يا نه دو وجه است ؟وجيه تر آن است كه بگوئيم نه ، و امااگر مورث آن وديعه را معين نكند نه جنس آن را و نه فردش رامثل اينكه بگويد (در ميان اين اموال من امانتى هست ازفلانى ) اين كار بگويد وبلافاصله از دنيا برود به طورى كه ديگر مجالى براى ايناحتمال نماند كه شايد بعدا آن را به صاحبش رد كرده و يا بدون كوتاهى او در حفظ آنتلف شده باشد على الظاهر قولش اعتبار دارد، و بنابر احتياط بر ورثه واجب است از راهصلح خود را از دين احتمالى رها سازد، و اين احتمال قوى است كهمال امانتى را به وسيله قرعه معلوم كنند، و با وجود يكى از دواحتمال كه گفتيم (يعنى احتمال اينكه شايد بعدا آن را به صاحبش رد كرده باشد واحتمال اينكه بدون تفريط در حفظ آن تلف شده باشد) در وجوب تخلص از راه صلحترديد هست ، البته اين وقتى است كه گفته باشد (نزد من در ايناموال امانتى هست ) بله اگر گفته باشد (نزد من امانتى هست ) و يا به طور مطلقتعيين نكرده باشد و يا مختصر نشانى از آن را داده باشد ولى نگفته باشد آن امانتى درماترك من است در اينجا ظاهرا چيزى بين تركه نيست كه بر ورثه واجب باشد مگر آن كهاطلاع و علم داشته باشند كه امانت بخاطر تفريط و يا تعدى مورث تلف شده است .

next page

fehrest page

back page