بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب برگی از دفتر آفتاب, رضا باقى زاده پُلامى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AFTAB001 -
     AFTAB002 -
     AFTAB003 -
     AFTAB004 -
     AFTAB005 -
     AFTAB006 -
     AFTAB007 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

19 - لزوم اجتناب از صفات رذيله و راه آن
همچنين مى گويد: ((آيت الله بهجت خيلى تاءكيد داشتند بر اجتناب از صفات رذيله و مىفرمودند كه : مثلاً سجده طولانى از عباداتى است كه كمر شيطان را مى شكند، اما كسى كهسجده طولانى انجام مى دهد بايد بعد جلوى آينه بايستد و ببيند جاى مهر جلوى پيشانىاش نقش بسته يا نه ؟ اگر نقش بسته مقدارى بمالد تا از بين برود و مبتلا به صفترذيله ريا نشود.))
خود آيت الله بهجت در جايى نقش معرفت حق را در رفعرذايل اخلاقى مهم دانسته و مى فرمايد:((همهرذايل اخلاقى ، از ضعف در معرفت خداوند متعال پديد مى آيند، و آنها را اُنسِ به اُنسْگيرنده اُنْس گيرندگان در عبادت ، دفع و رفع مى نمايد. اگر انسان دريابد كهخداوند متعال هميشه و در همه حال از هر زيبايى زيباتر است ، از اُنس به او هرگز جدانخواهد شد.))
همچنين در جاى ديگر از ايشان سؤ ال شد: براى دورى از ريا چه بايد كرد؟
فرمودند: ((با عقيده كامل اكثار حوقله (بسيار لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّه ) گفتن )).(94)
و نيز پرسيده شد: براى درمان عصبانيّت چه كنيم ؟
فرمودند: ((با عقيده كامل زياد صلوات فرستادن ((أ للّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ)).(95)
و همچنين سؤ ال شد: جهت علاج غرور، چه راهى را توصيه مى فرماييد؟
مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، اكثار ((حَوْقَله )) علاج غرور است .))(96)
همچنين پرسيده شد: اين جانب به وسواس مبتلا هستم ، لطفاً جهت برطرف شدن آن مراراهنمايى فرماييد.
مرقوم فرمودند: ((اكثار تهليل ،(97) علاج وسواس ‍ است )).(98)
20 - ارزش فكر و انديشه
آقاى خسرو شاهى مى گويد: ((ايشان خيلى تاءكيد مى كردند بركنترل زبان و مى فرمودند: بايد زبان را كنترل كنيم و بيست و چهار ساعت فكر و يكساعت صحبت كنيم ، يعنى بيست و چهار ساعت بايدتاءمل و انديشه داشته باشيم و يك ساعت صحبت كنيم ، بلكه شايد يك ساعت هم زيادباشد.))
21 - جايگاه علم و دانش
هم او مى گويد: ((ايشان يك بار در مسير حركت خود ازمنزل به طرف حرم به طلاّبى كه در خدمتشان حاضر بودند فرمودند: اين چه نعمتى استكه خداوند شما را در اين مسير طلب علم قرار داده است . علم ، نعمت بزرگى است . سپسمقايسه اى بين علم و مال دنيا انجام دادند و فرمودند: علم ومال دنيا اين تفاوت را با هم دارند كه بايد ازمال دنيا محافظت كنيد، اما علم شما را محافظت مى كند؛ فرق ديگر اينكهمال را اگر انفاقش بكنيم كم مى شود اما علم را هر چه انفاق كنيم رو به افزايش خواهدبود.
و بدين وسيله طلبه ها را براى تحصيل علم تشويق مى كردند.))
22 - وظايف طلاّب
باز هم او مى گويد: ((ايشان در مقام ترغيب به تعليم و تعلّم و تشويق طلاّب مبتدى بهاين امر تاءكيد مى كردند كه تعليم و تعلّم و درس و بحث را به هيچ وجه ترك نكنيد ومى فرمودند: ((آنچه در ابتداى تحصيل بايد مراعات شود انجام واجبات كما هو حقّه وپرهيز از محرّمات است .))
امّا با طلاّبى كه مقدارى از مسير راه را پيموده و سطح علمى نسبتاً بالايى داشتند بهگونه ديگرى سخن مى گفتند.
خاطرم هست يك بار ايشان هنگامى كه براى اقامه نماز جماعت ازمنزل به مسجد تشريف مى بردند، خطاب به بنده فرمودند: ((طلاّب ابتدا ((مقدّمات )) راشروع مى كنند و بعد ((مَعالم )) و ((مُغنى )) را مى خوانند، بعد به چه چيزى مى رسند؟گفتم : لمعه . فرمودند ثُمَّ ماذا؟: (بعد چه چيز؟) گفتم : مكاسب . فرمودند: ((ثُمَّ ماذا؟))عرض كردم : كفايه . فرمودند: ((ثُمَّ ماذا؟)) عرض كردم : درس خارج . فرمودند: ((ثُمَّماذا؟)) عرض كردم : مقام اجتهاد. فرمودند: ((ثُمَّ ماذا؟))
و اين درس بزرگ و نصيحت مهمّى بود كه با يك كلمه ((ثُمَّ ماذا؟)) افاده فرمودند و معلوممى شد كه علم را مطلوب بالاصالة نمى دانند، بلكه آن را وسيله اى براى قرب الى اللهمى دانند. و اين يك نكته هشدار دهنده و بيدار كننده اى بود كه به طلاّبى كه نسبتاًسطحشان بالاتر بود بيان مى فرمودند.))
23 - بى اعتبارى دنيا
همچنين هم او مى گويد: ((آيت الله بهجت مى فرمودند: دنيا يك مسافرخانه بزرگى استاصلا نمى دانيم چه كسى مى آيد؟ چه كسى مى رود؟
يعنى ايشان دنيا را مانند يك پل و معبر مى دانستند.))
24 - اهميت دادن به معنويات
باز حجة الاسلام والمسلمين خسروشاهى مى گويد: ((آيت الله بهجت مى فرمودند: اگر آنمقدارى كه بشر به جسمش اهميت مى دهد به روحش اهميّت مى داد، ديگر هيچ غم و غصه اىنداشت . متاءسفانه بشر هر چيزى را كه براى جسمش مفيد است تهيه مى كند و دنبالش مىرود.
به عنوان مثال براى تحصيل غذايى كه براى جسمش مفيد است نزد پزشك مى رود و از اودرباره غذاهاى مفيد سؤ ال مى كند، ولى آيا دنبال چيزهايى كه براى روحش مفيد است مىرود؟ كه بداند چه چيزى براى روح مفيد است ؟
خلاصه ، اگر بشر آن قدر كه براى ماديات تلاش مى كند براى معنويات تلاش مىكرد غصّه اى نداشت . در هر صورت بايد دنبال اين باشيم كه چه چيزى براى روحمانمفيد است . به عنوان مثال مستحبّات براى روح انسان خيلى مؤ ثّر و مفيد است بايد در انجامآنها هم تلاش كنيم .))
25 - اعتدال در خوف و رجاء
باز هم او مى گويد: ((روزى از آيت الله بهجت درباره خوف و رجاء كه علماى اخلاق خيلىروى آن تاءكيد كرده اند سؤ ال كردم .
فرمودند: خوف و رجائى مطلوب است كه در حدّاعتدال باشد، و اگر خارج از حد اعتدال باشد، مفيد نيست ؛ زيرا خوفغيرمعتدل باعث ياءس و نوميدى از رحمت حق و رجاىغيرمعتدل باعث تجرّى مى شود.
و نيز اين روايت را از ايشان شنيدم كه مى فرمودند: ازرسول الله صلّى اللّه عليه و آله وايت شده است كه ((أَلْمُؤْمِنُ بَيْنَ خَوْفَيْنَ: خَوْفِ مامَضى ، وَ خَوْفِ مابَقِىَ.))(99)
- مؤ من همواره دو گونه بيم و هراس دارد: خوف از گذشته ، و هراس از آينده .
يعنى بايد از قصور يا تقصيرى كه در گذشته از ما سر زده بترسيم ، و در اين فكرباشيم كه دوباره مرتكب آن اشتباه و لغزش ‍ نشويم .))
26 - اعتماد به مولا
باز مى گويد: ((آيت الله بهجت مى فرمودند: اگر ما به مقدارى كهطفل صغير به پدر و مادرش اعتماد دارد به مولاى خودمان اعتماد داشته باشيم ، كار درستمى شود.
27 - عمل به معلومات
همچنين مى گويد: ((آيت الله بهجت مى فرمودند: اگر مردم به آنچه كه مى دانندعمل كنند كار درست مى شود، يعنى اگر واجبات را انجام دهند و محرّمات را ترك كنند ومستحبّات را حتى الامكان انجام دهند، كار درست مى شود.))
28 - محبت اكمل ، دافع شرور
شخصى از محضر حضرت آيت الله العظمى بهجت پرسيد: چندى است كه اسير محبّت بهشخصى شده ام و عنان از كفم ربوده شده ، چه كنم ؟
ايشان مرقوم فرمودند: ((عاقل ، به اكمل و اجمل و انفع و ادوم محبت پيدا مى كند، و ترجيحمى دهد محبت او را بر محبت غير؛[علاوه ] با اينكه محبتِاكمل ، دافعِ شرور و بليات است ، به خلاف محبّت غير.))(100)
29 - فضيلت نماز
از آيت الله بهجت تقاضا شد: مستدعى است جمله كوتاه و رسايى درباره نماز مرقومفرماييد كه نصب العين ما قرار گيرد.
ايشان مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، از بيانات عاليه در فضيلت نماز در مرتبهعُليا كلام معروف از معصوم عليه السّلام است ((أَلصَّلوةُ مِعْراجُ الْمُؤْمِنِ))(101) براىكسانى كه يقين به صدق اين بيان نمايند، و ادامه دهند طلب اين مقام عالى را، و از يقينيّاتخارج نشوند.))(102)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
العبد محمد تقى البهجة
حجة الاسلام والمسلمين فقهى مى گويد:
روزى آيت الله بهجت فرمودند: اگر كسى مقيّد باشد نمازها رااول وقت بخواند به جايى كه بايد برسد، مى رسد.
30 - راه قرب به خداوند
شخصى از محضر ايشان پرسيد: اين جانب تصميم دارم كه به خداوند قرب پيدا كنم وسير سلوك داشته باشم ، راه آن چيست ؟
ايشان مرقوم فرمودند: بسمه تعالى ، چنانچه طالب ، صادق باشد، ((ترك معصيت ))كافى و وافى است براى تمام عمر، اگر چه هزارسال باشد.
در جاى ديگر نيز شخصى سؤ ال كرد: اين جانب تصميم دارم كه قربِ الهى پيدا كنم ،لطفاً مرا راهنمايى فرماييد آيا اين كار نياز به استاد دارد؟
ايشان مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، استاد علم است ، و معلّم واسطه است ،عمل به معلومات بنماييد و معلومات را زير پا نگذاريد، كافى است ؛[كه ]: ((مَنْ عَمِلَ بماعَلِمَ، وَرَّثَهُ اللّهُ عِلْمَ ما لا يَعْلَم ))(103)
- هر كس به آنچه كه مى داند عمل كند، خداوند آنچه را كه نمى داند به او مى آموزد.
(وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا، لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)(104)
- و كسانى كه در [راه خشنودى ] ما تلاش كنند، مسلّماً به راههاى خود رهنمون خواهيم شد.
اگر ديديد نشد، بدانيد نكرده ايد. [و نيز] ساعتى در شبانه روز مخصوص علوم دينيّهبنماييد.))
باز سؤ ال شد ((آيا در سير به سوى خداوند، بايد استاد داشت ؟ و با فرض نبودناستاد چاره چيست ؟))
مرقوم فرمودند: ((بسمه تعالى ، استاد تو علم توست ، به آنچه مى دانىعمل كن ، آنچه را نمى دانى كفايت مى شود.))
از ايشان درباره اُنس به خداوند سؤ ال شد كه : خواهشمندم بفرماييد چطور مى توان بهتربه خداوند و ائمه اطهارعليهم السّلام انس گرفت ؟
فرمودند: ((با طاعت خداى تعالى و رسول صلّى اللّه عليه و آله و ائمه عليه السّلام وترك معصيت در اعتقاد و عمل .))(105)
31 - طريقه تهذيب نفس
در جايى از ايشان درخواست شده كه : بعضى از طلاب در لبنان به ما مراجعه كرده و از ماتقاضاى مواعظ اخلاقى و ارشادِ در اين زمينه مى نمايند، و نيز از طريق تهذيب نفس سؤال مى نمايند، به همين خاطر خواهشمنديم كه در اين زمينه ما را راهنمايى بفرماييد.
ايشان فرمودند: ((از بزرگترين چيزهايى كه در اين مطلب نافع است آن است كه هر روزبه افرادى كه براى درس نزد شما حاضر مى شوند، يك روايت از روايات اخلاق شرعىاز جهاد نفس از باب جهاد [كتاب ] ((وسايل ))، و باب ((آداب العشرة )) از [كتاب ] حجّ((وسايل )) را متذكر شويد، البتّه با تدبّر وتاءمّل و بنا گذاردن بر عمل به آنچه بر آن علم پيدا مى كنيد.))(106)
حضرت آيت الله بهجت طىّ توصيه اى ديگر در اين باره فرموده اند: ((هر كس هر روز يكحديث از ابواب جهاد با نفس كتاب ((وسائل الشيعه )) را مطالعه نمايد و در واضحات آنفكر كند و همانند دارو كه انسان ميل مى كند شربت معارف آن را بنوشد و به آنعمل كند، بعد از يك سال خواهد فهميد كه تغيير كرده است )).(107)
32 - زهد حقيقى
از محضر ايشان پرسيده شد: زهد حقيقى چيست ؟ و چگونه زاهد حقيقى باشيم ؟
فرمودند: ((زهد آن است كه مالكِ نَفْس خودت باشى ، و درفعل و ترك مراقب اذن خداى متعال باشى )).(108)
33 - راه تقويت رابطه خود با اهلبيت عليهم السّلام خصوصاً امام زمان (عج )
همچنين پرسيده شد: چگونه رابطه خويش را بااهل بيت عليهم السّلام مخصوصاً صاحب العصر(عج ) تقويت كنيم ؟
فرمود: ((اطاعت و فرمانبردارى از خداوند بعد از شناخت او، موجب محبّت به او تعالى مىشود، و [همچنين موجب ] محبت كسانى كه خداوند آنها را دوست دارد، مى شود، كه عبارتند ازانبياء و اوصياء، كه محبوبترين ايشان به خداوند حضرت محمد وآل او - عليه و عليهم السلام - مى باشند، و نزديكترين ايشان به ما صاحب العصر -عجّل الله فرجه - مى باشد.))(109)
34 - راه خداشناسى
و نيز سؤ ال شد: راه خداشناسى چيست ؟ اگر ممكن است راهنمايى بفرماييد. فرمودند: ((راهخداشناسى خودشناسى است ، مى دانيم خود، خود را نساخته ايم و نمى توانيم [بسازيم ]،ديگرى اگر مثل ما است خود را و ما را نساخته و نمى تواند بسازد؛ پس قادرِ مطلق ما راآفريده ، و او خداست ، [و] راه قربش ((شكرِ مُنْعِم )) به طاعت اوست ، و مشقّت آن ابتدايىاست . چندى نمى گذرد براى طالبين قرب او از هر حلاوتى شيرين تر است .))(110)
35 - عدم حرمت بوسيدن پا
از حضرت آيت الله بهجت سؤ ال شد: ((پا بوسيدن حرام است يا خير؟ فرمودند: ((نه خيراشكال ندارد، آنچه اشكال دارد سجده براى غير خداست .))(111)
36 - جايگاه دعا
ايشان براى دعا جايگاه بلندى قائل است و معتقد است بايد دعا در همه شؤ ون زندگى ماحاكم باشد.
استاد هادوى مى گويد:
((روزى دخترم مريض بود خدمت ايشان رسيدم و از آقا خواستم براى او دعا كند. آقافرمودند: شما خودت اين دعا را هر روز سه بار بخوان . آن دعا اين بود: ((اَللّهُمَّ اشْفِهابِشِفائِكَ، وداوِها بِدَوَائِكَ، وَ عافِها بِعافِيَتِكَ.))
خدايا، اين دختر را به شفاى خود شفا ده ، و به دواى خود درمان بخش ، و به عافيت خود،تندرست گردان .))
بعد از بار سوم بگو: ((بِالاْمِامِ الْكاظِمِعليه السّلام فَاِنَّها اَمَتُكَ وَ بِنْتُ عَبْدِكَ.))
- به حقّ امام كاظم عليه السّلام كه او بنده تو و دختر بنده توست .
بخش هشتم : درسهايى از محضر حضرت آيت الله العظمى بهجت
در اين فصل ، به پاى درس حضرت آيت الله العظمى بهجت مى نشينيم ، و از بيانات وارشاداتى كه در فرصتهاى مناسب در اختيار برخى از شيفتگان معارف ناب گذاشته اندبهره مى گيريم :
1 - مقام و منزلت اهل بيت عليهم السّلام و ارزش مداحى و دوستى آن بزرگوارانو گريهبر آنان
آيت الله بهجت در ديدار عدّه اى از مداحان اهل بيت عليهم السّلام ا ايشان بياناتى پيرامونمقام و منزلت ائمه اطهارعليهم السّلام و ارزش مدّاحى و ولايتاهل بيت عليهم السّلام فرموده اند كه توسط نگارنده از نوار پياده شده و به خدمتخوانندگان عرضه مى گردد:
((آقايانى كه به شغل مدّاحىِ اهل بيت مبتلا هستند و به ذكرفضايل و مصائب آن بزرگواران مى پردازند، بايد بدانند كه در چه موقعيّتى هستند وچه چيزى را دارند انجام مى دهند و براى چه دارند اين كار را مى كنند.
بايد بدانند همان مودّت ذِى الْقُربى كه در قرآن است پياده مى كنند، خواه ذكرفضايل اهل بيت عليهم السّلام باشد و يا ذكر مصايب آنان ، همه اجر رسالت را ادا كردن ،و مردم را بر قرآن تثبيت كردن است ؛ زيرا قرآن دارد ((إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى ))(112)
اگر كسى بگويد ما قرآن را مى خواهيم ، ولى بااهل بيت كارى نداريم و ((حَسْبنُا كِتابُ اللّهِ))(113)
ما مى گوييم : آيا همان كتاب الله كه در آن (إِلا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى ) هست ، آن را مىگوييد؟ آيا مى شود گفت كارى به اهل بيت نداريم ؟
كتاب اللّهى كه در آن مى گويد: (أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ و أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى )(114)آن را مى گويى ؟ آيا اين بدون اكمال ، بدون ولايتاهل بيت مى شود؟
آن قرآن را مى گويى كه مى گويد: (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ...)(115)؟
بله ، اگر در قرآن شما اين آيه ها نباشد، ممكن است بگوييد ما قرآن را مى گيريم و درقرآن ما اينها نيست .
على هذا، بايد بدانيم كه يك واجب بزرگى بر دوش همه هست . معلّمين و مدّاحان بايدبفهمانند كه از محبّت اينها نبايد دست برداشت . همه چيز در محبّت است .
ما اگر خدا را دوست بداريم آيا ممكن است دوستانش را دوست نداشته باشيم ؟
آيا ممكن است اعمالى را كه او دوست دارد دوست نداشته باشيم ؟
آيا مى شود كسى دوست خدا باشد ولى دوستِ دوستان خدا نباشد؟ و اعمالى را كه خدا،دوست نداشته باشد، و اعمالى را كه خدا دشمن دارد دوست داشته باشد؟ آيا چنين چيزى مىشود؟
قهراً كسى كه گفته است ((حَسْبُنا كِتابُ اللّه و هيچ چيز ديگرى لازم نيست )) دروغواضح و آشكار است ، مثل اينكه در روز بگويد: حالا شب است ، و در شب بگويد: حالا روزاست .
كتاب الله كه پر است از ((كُونُوا مَعَ الصّادِقين ))(116)، كتاب الله كه صف متّقين وفاسقين را جدا نموده ببينيد فاسقين چه كسانى هستند و متّقين چه كسانى هستند. حالا آيا مىشود تفكيك و تبعيض كرد؟ اين مثل آن است كه كسى بگويد: ما نصف قرآن راقبول داريم و نصف ديگر را قبول نداريم ، كما اينكه يهود و نصارى سيصدسال قبل گفتند: لعن يهود و نصارى بايد از قرآن حذف شود. حتى غير از خداپرستى چيزديگر در قرآن نبايد باشد. آيا واقعاً اگر قرآن را تنصيف كنيم قرآن است ؟ سپس بگوييمخداپرستى هم لازم نيست . بت پرستان هم بگويند خوب ما هم گناهى داريم هم صفايىداريم ، هم زنايى داريم ، هم مال مردم خورى داريم ، البته يك مطالبى هم ديگر قائلندكه مى گويند لازم نيست خدا يكى باشد بلكه اينها ((شُفَعائُنا عِنْدَاللّهُ))(117) هستند.
پس اگر بنا بر تبعيض باشد، اكثر مردم اصلا خداپرست نيستند بلكه بت پرستند. درصورتى كه دين خدا تبعيضى نيست ، يا بايد همه اش را بگيرى يا اينكه هيچ چيز رانگيرى .
يك مرد ناجورى هنگام مرگ به بچّه هاى خودش وصيت كرد: اى بچه ها! اينهايى كه شما رابه خداپرستى و ديندارى دعوت مى كنند تا مى توانيد وجود خدا را انكار كنيد، وگرنهاگر مغلوب شويد و قبول كنيد كه خدايى هست ديگر از شر اينها راحت نمى شويد و بايدتابع اينها باشيد، اگر گفتند زن بايد از روى دست وضو بگيرد و مرد از پشت دستوضو بگيرد، نمى توانى مخالفت كنى .
در هر صورت بايد ببينيد مدّاحى چيست و مصيبت خوانى چيست گرياندن و گريستن چيست ؟برخى آن قدر احمق هستند كه نمى فهمند اين اشك - كه طريقه تمام انبياعليهم السّلامبوده براى شوق لقاءالله و براى تحصيل رضوان الله - در مساءله دوستان خدا نيز ازهمين باب است ، و محبّت اينها هم - اگر در مصائب اينها اشك مى آورد و در شادى آنانشادمان ، و در حزن آنها محزون مى سازد - همينطور است .
دليل بسيار است . اوّل اينكه : همه انبياعليهم السّلام از خوف خدا بُكاء داشتند، آيا ازشوق لقاى خدا بكاء نداشتند؟ انبياعليهم السّلام كارشان همين بوده . اگر كسى انبيا راقبول دارد، بايد بكاء و گريه را قبول داشته باشد.
و همچنين اين مساءله كه وارد شده است و نزد ما ثابت است و اين مطلب در اذندخول سيد الشهداءعليه السّلام منصوص است كه :
((اءَأَدْخُلُ يا اللّهُ ؟ اءَأَدْخُلُ يا رَسُولُ اللّهِ؟))
- اى خدا، آيا وارد شوم ؟ اى پيامبر خدا آيا داخل شوم ؟
از اينها بايد استيذان بشود. اما كيست كه اين مطلب را بفهمد وعاقل باشد:
((فَإِنْ دَمَعَتْ عَيْنُكَ، فَتِلْكَ عَلامَةُ الاِْذْنِ))(118)
پس اگر چشمت اشك آلود شد، اين نشانه اذن و اجازه [از سوى خدا ورسول خدا] مى باشد.
اگر اشكى از چشم آمد علامت اين است كه به تو اذن داده اند. اين اشك چشم من به اعلىعلييّن مربوط است ، اما احمقها مى گويند: نه اشك چشم - نعوذ بالله - خرافات است . درحالى كه اين اشك چشم به بالا مربوط است .
عمل اُمُّ داوود(119) آن قدر مفصّل است كه بعضيها از ظهر تا غروب نمى توانند تمامكنند. دستور است كه در آن سجده آخرى سعى بكن از چشمت اشكى بيايد، اگر اشك آمد علامتاين است كه دعاى تو مستجاب شد.
حالا يك عدّه اى مى گويند اين اشك هيچ كاره است ، در حالى كه اين اشك مربوط است بهاعلى علييّن ، از آنجا استيذان مى كند و از آنجا استجابت دعا مى كند.
لذا كسانى كه حاجت مهمّى دارند بايد بدانند نمازها و عبادتهايى را كه براى حاجت ذكرشده انجام دهند، براى اينكه چون تثبيت بكنند يا تاءييد بكنند و به حاجت خودشانبرسند، بايد ملتفت باشند كه بعد از طلب حاجت و دعا و نماز به سجده بروند و سعىكنند به اندازه بال مگسى تر بشود. اشك چشم علامت اين است كه مطلب تمام شد.
بله ، چيزى كه هست عينك ما درست صاف نيست ، ما نمى فهميم . چون فرض كنيد ما از خداخانه مى خواهيم و خدا خانه اى كه ما مى خواهيم براى ما مصلحت نمى داند، حالا خدا چه كارمى كند آيا دعاى او را باطل مى كند؟ نه بلكه بالاتر از خانه به او مى دهد، به مَلَك مىفرمايد: ((چند سال عمر اين فرد را افزايش بده .)) در حالى كه اين بيچارهخيال مى كند در برابر اين همه زحمت كه كشيد اثرى از خانه و از دعاى خودش نديد ودعايش مستجاب نشد چون نمى داند كه بالاتر از استجابت اين دعا به او داده است اين رانمى فهمد. بايد به خدا حسن ظّن داشته باشيم ، و عينك بايد واسع و صاف باشد وكدورت نداشته باشد.))
2 - زيارت
حضرت آيت اللّه بهجت در ملاقات حضورى جمعى از ارادتمندان در آستان قدس رضوىعليه السّلام با ايشان ، بياناتى را پيرامون زيارت امام رضاعليه السّلام و كرامات آنحضرت ايراد فرمودند. اين رهنمودها توسّط حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج آقا سيدمحمد صدرالا دبايى ، نماينده مؤ سسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى در استان قمدر اختيار نگارنده قرار گرفت ، و با تصحيح يكى از نزديكان آيت الله بهجت به خدمتخوانندگان عرضه مى گردد:
((زيارت شما قلبى باشد. در موقع ورود اذندخول بخواهيد، اگر حال داشتيد به حرم برويد. هنگامى كه از حضرت رضاعليه السّلاماذن دخول مى طلبيد و مى گوييد:
((أَأَدْخُلُ يا حُجَّةَ اللّهِ))(120)
- اى حجّت خدا، آيا وارد شوم ؟
به قلبتان مراجعه كنيد و ببينيد آيا تحوّلى در آن به وجود آمده و تغيير يافته است يانه ؟ اگر تغيير حال در شما بود، حضرت عليه السّلام ه شما اجازه داده است . اذندخول حضرت سيد الشهداءعليه السّلام ريه است ، اگر اشك آمد امام حسين عليه السّلام اذندخول داده اند و وارد شويد.
اگر حال داشتيد به حرم وارد شويد. اگر هيچ تغييرى دردل شما بوجود نيامد و ديديد حالتان مساعد نيست ، بهتر است به كار مستحبّى ديگرىبپردازيد. سه روز روزه بگيريد و غسل كنيد و بعد به حرم برويد و دوباره از حضرتاجازه ورود بخواهيد.
زيارت امام رضاعليه السّلام از زيارت امام حسين عليه السّلام بالاتر است ، چرا كهبسيارى از مسلمانان به زيارت امام حسين عليه السّلام مى روند. ولى فقط شيعيانِاثنىعشرى به زيارت حضرت رضاعليه السّلام ى آيند.
بسيارى از حضرت رضاعليه السّلام سئوال كردند و خواستند و جواب شنيدند، در نجف ،در كربلا، در مشهد مقدس ، كسى مادرش را بهكول مى گرفت و به حرم مى برد. چيزهاى عجيبى را مى ديد.
ملتفت باشيد! معتقد باشيد! شفا دادن الى ماشاء اللّه ! به تحقّق پيوسته . يكى ازمعاودين عراقى غدّه اى داشت و مى بايستى موردعمل جراحى قرار مى گرفت . خطرناك بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شبحضرت معصومه عليهاالسّلام را در خواب ديد كه به وى فرمود: ((غدّه خوب مى شود.احتياج به عمل ندارد))! ارتباط خواهر و برادر را ببينيد كه از برادر خواسته خواهرجوابش را داده است .
همه زيارتنامه ها مورد تاءييد هستند. زيارت جامعه كبيره را بخوانيد. زيارت امين اللّه مهمّاست . قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانيد. لازم نيست حوائج خود را در محضرامام عليه السّلام بشمريد. حضرت عليه السّلام مى دانند! مبالغه در دعاها نكنيد! زيارتقلبى باشد. امام رضاعليه السّلام به كسى فرمودند ((از بعضى گريه ها ناراحت هستم))!
يكى از بزرگان مى گفت : من به دو چيز اميدوارم :
اوّلاً - قرآن را با كسالت نخوانده ام . برخلاف بعضى كه قرآن را آنچنان مى خوانند كهگويى شاهنامه مى خوانند. قرآن كريم موجودى است شبيه عترت .
ثانياً - در مجلس عزادارى حضرت سيدالشهداءعليه السّلام گريه كرده ام .
حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى رحمه اللّه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: ((درروز عاشورا مقدارى از گِلِ پيشانى عزادارى امام حسين عليه السّلام ا بر چشمان خود ماليدم، ديگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عينك هم استفاده نكردم !)).
پس از حادثه بمب گذارى در حرم مطهّر حضرت رضاعليه السّلام حضرت به خواب كسىآمدند، سؤ ال شد ((در آن زمان شما كجا بوديد؟)) فرمودند: ((كربلا بودم )) اين جمله دومعنى دارد:
معنى اول اينكه حضرت رضاعليه السّلام آن روز به كربلا رفته بودند.
معنى دوم يعنى اين حادثه در كربلا هم تكرار شده است . دشمنان به صحن امام حسين عليهالسّلام ريختند و ضريح را خراب كردند و در آن جا آتش روشن كردند!
كسى وارد حرم حضرت رضاعليه السّلام شد، متوجّه شد سيدى نورانى در جلوى اومشغول خواندن زيارتنامه مى باشد، نزديك او شد و متوجه شد كه ايشان اسامى معصومين -سلام اللّه عليهم - را يك يك با سلام ذكر مى فرمايند. هنگامى كه به نام مبارك امام زمان -عجل اللّه تعالى فرجه الشريف - رسيدند سكوت كردند! آن كس ‍ متوجه شد كه آن سيدبزرگوار خود مولايمان امام زمان - سلام اللّه عليه و ارواحنا له الفداء - مى باشد.
در همين حرم حضرت رضاعليه السّلام چه كراماتى مشاهده شده است . كسى در رؤ يا ديدكه به حرم حضرت رضاعليه السّلام مشرف شده و متوجه شد كه گنبد حرم شكافته شدو حضرت عيسى و حضرت مريم عليهماالسّلام از آنجا وارد حرم شدند. تختى گذاشتند وآن دو بر آن نشستند و حضرت رضاعليه السّلام را زيارت كردند.
روز بعد آن كس در بيدارى به حرم مشرف گرديد. ناگهان متوجه شد حرم كاملاً خلوت مىباشد! حضرت عيسى و حضرت مريم عليهماالسّلام ز گنبد وارد حرم شدند و و بر تختىنشستند و حضرت رضاعليه السّلام ا زيارت كردند. زيارت نامه مى خواندند. همين زيارتنامه معمولى را مى خواندند! پس از خواندن زيارتنامه از همان بالاى گنبد برگشتند.دوباره وضع عادى شد و قيل و قال شروع گرديد.حال آيا حضرت رضاعليه السّلام وفات كرده است ؟
حرف آخر اينكه : عمل كنيم به هر چه مى دانيم . احتياط كنيم در آنچه خوب نمى دانيم . باعصاى احتياط حركت كنيم .))
3 - سفارشاتى به خانواده شهدا
بسم الله الرّحمن الرّحيم
همه بايد بدانند كه از عمليّات آنچه كه برايشان باقى مى ماند، توجّه به همانها داشتهباشند، و به آنچه كه فانى مى شود توجّه نداشته باشند.
اعمال صالحه ، طاعات الهيّه ، [و] آنچه كه مقرِّب به سوى خدا است ، با آدم مى ماند، و آدماينها را از اينجا تا روز قيامت تا ما بعدالقيامة ، هر جا كه هست ، با خودش مى برد.
اعمال صالحه انسان ، اعمال باقيه انسان ، فانى نمى شود. [همه بايد] بدانند كهطاعات ، عبادات [و] مقرِّبات ، اينها يك چيزى نيست كه به واسطه اينكه اين اتاق [يعنىدنيا] خراب شد آنها هم از بين بروند، [و اگر] اين بدن از روحمنفصل شد آنها هم بروند، آنها باقى و ثابت هستند، بلكه يك صورت معنويّه اى در آنجااز اينها، براى هر فرد فرد، ظاهر خواهد شد.
مبادا غفلت كنيد! آنهايى كه شهيد شدند، آنهايى كه شهيد داده اند، در راه خدا رفته اند ودر راه خدا بوده اند، و خدا مى داند چه تاجى به سر اينها -بالفعل - گذاشته شده ؛ ولو بعضى ها نمى بينند مگر بعد از اينكه از اين نشاءتبروند.
بعضى هم كه اهل كمالند، شايد در همين جا ببينند كه فلان بر سرش تاج است ، فلانبر سرش تاج نيست !!
مقصود [اينكه ] شهادتِ نزديكانِ انسان خودش يك كرامتى از خداست .
شهادت - اگر حسابش را بكنيم - موجب مسرّت است ، نه موجب حزن ؛ اين حزنى كه در انسانپيدا مى شود، به خاطر اين است كه آن (شهيد) رفت آن اتاق و ما مانديم اين اتاق ، ديگرفكر اين را نمى كنيم كه او حالش از حال ما بهتر است ؛ ما ناراحتى داريم ، او راحت است .فكر اين را نمى كنيم كه الان چه [چيزهايى ] خدا براى او قرار داده ، و ما معلوم نيست چهجورى برويم ؟ آيا با ايمان مى رويم ، يا نه ؟ او با ايمان رفت و آن هم اين جور، شهيدرفت .
بايد بفهميم كه شهادت ، از موجباتِ سعادت است ، هر فردى را بالا مى برد، پايين نمىآورد.
و اين خانه يك خانه اى است كه جاى ماندن نيست ؛ بايد در اينجا يك چيزهايى جمع كندبراى جاى ديگر كه زندگى مى كند.
آن وقت آن چيزهايى كه جمع مى كند. آنجا بزرگى اش معلوم مى شود؛ آنجا معلوم مى شودكه اين ، كافى و وافى است ، اينجا معلوم نيست .
خدا مى داند يك صلواتى را كه انسان بفرستد و براى ميّتى هديه كند چه معنويّتى ، چهصورتى ، چه واقعيّتى براى همين يك صلوات است ، بايد به كمى و زيادى متوجّهنباشد، به كيفيّت اينها متوجّه باشد.
اگر براى خدا كسى انفاق كرد ولو يك [مقدار اندك ]پول باشد، و براى خدا انفاق نكرد، هزارها طلا و نقره باشد. اينها فانيات هستند و آنهاباقيات هستند.
[انسان ] هر آنْ به آنْ ترقّى و رشد مى كند،محال است كه يك كار خيرى براى خدا بكند، مغفولٌ عنه باشد، ((لايَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُذَرَةٍ))(121) [و] ملائكه خبردار نشوند، كسى ننويسد، ضبط نكند.
[انسان ] بايد ملتفت باشد! هر خيرى و هر شرّى از هر كسى صادر شود، در آنجا آشكاراست .
خدا مى داند چقدرها ناظر هست و بر اين وضعيّات مطّلع مى شوند!
خدا مى داند چه پاداشى براى اعمال - چه خير و چه شرّ - ثابت است و براى آدم مقرّر مىشود!
نبايد خيال كند كه مطلب ، مالِ كمى و زيادى است ،مال كيفيّت است ، براى خدا باشد، كم باشد؛ براى خدا نباشد زياد باشد.
و قهراً بايد نگاه بكند كه دفتر شرع چه مى گويد و اينجا كه هست ، چه كارى بايدبكند و چه كارى بايد نكند.
ما مهمان خدا هستيم ؛ در سفره او هستيم ، مى بيند ما را، مى داند ما چه كار مى كنيم ، مى داندكه ما خيال داريم چه كنيم ؛ بهتر از ما مى داند خيالات ما را. ما يك چيزهايى راخيال مى كنيم و خيال مى كنيم اين خيالات ما واقعيّت پيدا مى كند، و آن خيالات واقعيّت پيدانمى كند، [و] خدا مى داند بر عكس است ؛ آنهايى را كهخيال مى كنيم واقعيّت پيدا مى كند، واقعيّت پيدا نمى كند، و آنهايى را كهخيال مى كنيم واقعيّت پيدا نمى كند، واقعيت پيدا مى كند، تا اين مقدار مطّلع است !
خدا كه مطّلع است ، معلوم [است ]، ملائكه اش ، رُسُلش ، همه جا در راست ، چپ ، اين طرف آنطرف ، همه جا هستند.
نمى شود از خدا مخفى كرد؛ خوب پس [حالا] كه نمى شود مخفى كرد و خدا مى بيند، مىداند و قادر هم هست ، يك چيزهاى را دوست دارد، يك چيزهايى را دوست ندارد و براى خودِماست ، والاّ براى او فرقى نمى كند؛ و اگر اين جور است ، آيا ما بيش از اين حاجت داريمكه همين قدر مطّلع باشيم كه ((خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطّلع است ))؟
شيطان ملعون ، پيش حضرت يحيى عليه السّلام مجسّم شد؛ گفت : پنج نصيحت به تو مىكنم .
گفت : خوب بگو.
[شيطان ] اوّل يك كلمه حكمت خيلى خوبى گفت ؛ دوّم هم بسيار خوب ، سوّم آن هم بسيار خوب؛ چهارم ، ديد آن هم بسيار خوب است .
[حضرت يحيئghl |hgs ugdi] گفت : ديگر برو! در پنجم كار خودت را مى كنى ، برو!پنجم را ديگر نمى خواهم ، لابُدّ در پنجم ، كارِ خودت را مى كنى و الاّ ابليس نيستى .ابليس داعى به شرّ است ؛ اينها همه مقدّمه بود براى اينكه آخرِ كار، كار خودش را انجامبدهد.
همچنين ملتفت باشيد! حياتِ فرنگى ها با جاسوس است ، تا بهحال بر سر ما هر چيزى آورده اند، از جاسوسها آورده اند.
ملتفت باشيد! اطراف خودتان را نگاه كنيد، گاهى مى شود به چند واسطه ، به جاسوسمى رسند.
اينها يك فطانتى است كه خدا بايد اين زرنگى را بدهد كه آدمگول دروغ گوها را نخورد، آنقدر به آدم راست مى گويند تا اينكه دروغشان رابفروشند.
مى گويند: يك نفر ايتاليايى ، تاجر بود و اوّلْ كسى كه امتياز نفت ايران را گرفت همين(فردِ شخصى ) بود. چون تاجر و خيلى مهمّ بود، امتياز نفت ايران را به مبلغ خيلىگزافى خريد، و چون نصرانى بود اين را وقف كرد براى تبليغات دينى [تا] به اختيارپاپ باشد و تبليغات دين مسيح ، با عوايدِ اين نفت باشد. پيرمرد - بهقول خودش - وقف كرده بود كه در راه خدا تبليغات شود!
فوائد نفت ، مدّتها در دستش [زمانى كه ] اوّلِ امرِ نفت ، كه ظاهراً شايد [در زمان ] سلطنت((مظفّرالدّين شاه )) بوده است .
دولت انگليس فهميد كه اين [شخص ] امتياز را خريده و قباله اش ‍ پيش اين است ، آن وقت همصحبت محضر، ثبت و اسناد و اين حرفها نبود؛ قباله شخصى عادى بود كه همه معاملات بااو انجام مى شد.
انگليس ، يك نفر از خودشان را فرستاد كه ((برو رفيقِ اين پيرمردِ متدينِ به دين مسيحباش ، و انجام بده آنچه را كه اين [شخص ] با تو اُنس بگيرد!))
اين هم مدّتها با اين پيرمردى كه متديّن به دين مسيح بود،مشغول عبادت شد، با او شريك در عبادات و كليسا شد، به طورى كه [پيرمرد] ديگرخاطرش جمع شد كه رفيقش كه آدم خوب و متديّنى [است ]، شبانه روزمشغول عبادت است ؛ شايد از اين هم بيشتر عبادت مى كرد.
بالاخره ، تا آخر كار، فرصت را غنيمت شمرد و قباله را سرقت كرد، قباله نفت را ازپيرمرد سرقت كرد و آورد تسليم دولت انگليس ‍ كرد. حالا آيا آن پيرمرد به اين زودىملتفت شد كه اين را به چه كسى داده است ؟ بنده نمى دانم . همين قدر فهميد كه رفيقشرفت و قباله هم نيست ، مدّتى بيچاره از غصّه ، زندگى را گذراند و مدتىطول نكشيد كه از غصّه وفات كرد.
ملتفت باشيد! ملتفتِ ما هستند؛ كمااينكه ملائكه ، ملتفتِ خيالات ما هستند!! اين ملعونها ملتفتهستند كه بعد از چند سال چه خواهيم كرد، راهش را پيدا مى كنند، جاسوس مى گذارند،تمام خيالات و افكار انسان را به توسط او مى فهمند!
بايد ملتفت باشيد! ديگر چاره اى نيست الاّاينكه خودتان را به خدا بسپاريد ومتوسّل شويد؛ يك دست شما قرآن و دست ديگر عترت باشد.
عترت ، معارفش در مثل ((نهج البلاغه )) است ؛ اعمالش در مثلِ ((صحيفه سجاديّه )) است ؛اعمال تكليفى اش در مثل همين رساله هاى عمليّه است .
از اينها شما را خارج نكنند، بلكه امتياز ما - در مسلمين و غيرمسلمين - همين است كه دو اصلىداريم كه براى دنيا و آخرتمان نافع است . براى دنياى ما، هم اگر مريض شديم ، اگربلايى بر سر ما آمد، به اينها كه متوسّل شديم ، براى ما فَرَج مى رسد.
اين امتياز در خصوص شيعه است ، در اهل سنّت اين مطلب نيست ، بلكه به علماى فقه اجازهنمى دهند كه در عقليّات دخالت بكنند. در عقليّات بايد ابوالحسن اشعرى يا معتزلى مرجعباشد. در شرعيّات بايد - مثلاً - ابوحنيفه ، شافعى و اينها مرجع باشد، تعجّب مى كنندكه شيعه چطور يك نفر را هم رئيس عقليّات و هم رئيس ‍ شرعيّاتقائل است .
ائمّه ما هم در معارف و علوم عقليّه مرجعند و هم در امور شرعيّه و تكليفيه مرجعند. ديگر نمىدانند كه اين دو تا كه سهل است ، ائمّه غير اينها را هم دارند: توسّلات ، تحصّنات ،تحفّظات ؛ از اينها راه مناجات با خدا را، از اينها راه عبوديّت خدا واعمال را [مى توانيم ياد بگيريم ]؛ بلكه مى توانيم به تبعيّت اينها، اوقات ما در طاعتخدا، مستغرق بشود [و] هر چه بكنيم از طاعت خارج نشويم .
مقصود [اينكه ] شما ملتفت باشيد. در اين عصر، گرگ فراوان است ، شما را مى خرند امّابعد هم مى توانند يك غذاى مسمومى به شما بدهند، كار شما را تمام كنند، بعد از اينكهكار را از دست شما گرفتند، بعد از اينكه استخدام كردند، و هر چه ماهيانه [مبالغى ] كهانسان خوابش را هم نديده است ، به او بدهند.
ملتفت باشيد! شما را گمراه نكنند، از جادّه شما را بيرون نكنند، كه از دنيا و آخرت شما رامحروم مى كنند. اگر ديدند بنده صادقِ قانعِ آنها هستيد؛ كه هستيد امّا به شرطى كه درراه اينها كشته شويد.
همين ديروز مگر نبود كه از بغداد، قشون گرفت براى لبنان كه برود به نفع نصارىو بر عليه مسلمين بجنگد؟ ((عبدالكريم قاسم )) براى همين كودتا كرد؛ گفت : ما مى رويمبا مسلمانها مى جنگيم كه در لبنان حكومت را چرا به دست نصرانى نمى دهند؟ همين سبب شدكودتا كرد، دولت را به هم زد و يك دولت ديگرىتشكيل داد.
على اىّ حال ، تا اين حدّ اينها از شما طلب دارند كه شما فدايى اينها شويد.
در همين جنگ اخير نقل شد كه انگليس از خودش دوازده هزار كشته داد، بقيّه [را] همه ازمستعمرات و هند و از جاهاى ديگر به جبهه آورد؛ امّا روسِ بىعقل (شوروى ) اقلِّ روايات گفتند: ((سى ميليون تلف داد.)) اين سى ميليون از خودش كشتهداد، و او دوازده هزار از خودش كشته داد، باز هم اين احمق (شوروى ) با آنها در تقسيمشريك شد؛ تثليث قائل شدند؛ گفتند: منافع جنگ يك ثلثشمال آمريكا، يك ثلثش مال انگليس ، و يك ثلثشمال روس ، اين سى ميليون كشته داده است ، آمريكا اسلحه وپول داده ، انگليس هم با حيله بازى و رشوه فقط دوازده هزار كشته داده است ، شيطنتِ اينهابا بى عقلى او با هم مى سازد! نتيجه اين جور شد.
آيا حاضريد از قرآن و عترت دست برداريد؟ آنها حاضر نيستند ازاينها دستبرندارند.(122)
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
4 - رهنمودهايى به جوانان و نوجوانان
بسم الله الرحمن الرحيم
نوجوانها و جوانها بايد ملتفت باشند كه همچنانى كه خودشان در اين سنّ هستند و روز بهروز به سنّ بالا مى روند، علم و ايمانشان هم بايد همين جور باشد، معلوماتشان از همانكلاس اوّلِ علوم دينيّه به بالا برود، ايمانشان ملازم با همين علمشان باشد.
بايد بدانيد اينكه ما مسلمانها، امتيازى از غيرمسلمانها نداريم الاّبه قرآن و عترت ، و الاّ ماهم مثل غيرمسلمانها مى شويم ، اگر ما قرآن نداشته باشيم ،مثل غيرمسلمانها هستيم ، اگر ما عترت را نداشته باشيم ،مثل مسلمانهايى كه اهل ايمان نيستند هستيم .
بايد ملتفت باشيم روز به روز در اين دو امر ترقّى بكنيم . همچنان كه سنِّ ما به بالا مىرود، معلومات ما هم در همين دو امر بالا برود. اين طرف ، آن طرف نرود و الاّ گم مى شود،[هر كس بايد توجّه داشته باشد] گمش نكنند؛ گمراهش نكنند؛ اين دو اصلِاصيل را از اينها نتوانند بگيرند.
ما مى گوييم : اگر [مى گوييد] اسلام درست نيست [و] شما قرآن راقبول نداريد، [پس ] مثل قرآن بياوريد، يك سوره اىمثل قرآن بياوريد.
مى گويند: نه ، نمى توانيم بياوريم و نمى آوريم و مسلمان هم نمى شويم !
اين ادّعا و اين كلام جواب ندارد، براى اينكه مى گويند: ((ما مى دانيم وعمل نمى كنيم .))
همچنين كسانى كه صورتاً با قرآن هستند و با عترت نيستند، به اينها مى گوييم : كهاين آثار عترت ، اين فضائل عترت ، اين ادعيه اينها، اين احكام اينها، اين خُطَب اينها، اينرسائل اينها، اين ((نهج البلاغه ))، اين ((صحيفه سجّاديه ))، در مخالفين عترتمثل اينها را بياوريد اگر آورديد، ما دست برمى داريم .
اين علميّاتشان ، اين عمَليّاتشان ، اين ايمانشان ، اين كراماتشان اين معجزاتشان ، بايدبدانيم اين دو تا را از ما نگيرند.
مى دانيد چقدر پول به ما مى دهند اگر اينها را به آنها بدهيم ؟ خيلى مى دهند؛ لكن اينپول ارزش ندارد، فردا از راه غيرمستقيم همين پول را از ما مى گيرند و يك بلايى هم برسر ما مى آورند. اينها به ما وفا نمى كنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگيرند،ديگر كار ما را مى سازند.
بالاخره بايد ملتفت باشيم قرآن را ياد بگيريم ، الفاظش را ياد بگيريم كه از غلطمحفوظ باشد. آنچه را كه مى دانيد، قرائتش را تصحيح كنيم ، تجويدش را تصحيح كنيم ،در نمازمان صحيحُالقرائة باشيم .
و همچنين تفسيرهاى آسان و ساده را ما كه فارسى زبانيم ، بدانيم ؛ و [يك ] تفسيرفارسى پيدا كنيم كه از روى آن سَهْل باشد ما قرآن را بفهميم ؛ مثلاً ((منهج الصادقين ))را كم و بيش مطالعه كنيم ، بلكه از اوّل تا به آخر، چون كتاب فارسى است و كتابخوبى هم هست . اگر بهتر از او پيدا بكنيم عيب ندارد، امّا كجا پيدا مى شود بهتر از او كهمعتبر باشد؟
حفظ كنيم قرآن را كه هميشه با ما باشد، ما با او باشيم ، تحصّن بكنيم به قرآن ،وسيله حفظمان در فِتَن و شدائد دنيا قرار بدهيم .
از خدا بخواهيم كه از قرآن ما را جدا نكند، همچنين از خدا بخواهيم ما را از عترت جدا نكند كهعترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است ، اگر كسى يكى از اين دو تا را ندارد هيچكدام را ندارد.
ملتفت باشيم دروغ به ما نگويند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنيا دروغ رانخريم !
ما از عترت و قرآن نمى توانيم دورى كنيم ؛ اگر دورى كرديم ، در دامن گرگها مى افتيم، [و] خدا مى داند آيا بعد از دست شان نجات مى يابيم ؟ بعد از اينكه سرها شكست و دستهابريده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشيد! از اين دو اصل كسى را بيرون نبرند.
شما مدرسه مى رويد، معلّم خودتان را ملتفت باشيد در صراطِ مستقيم باشد. اگر معلّم رابا رشوه و غيررشوه منحرف كردند ديگر كار بچّه ها زار است ، چرا؟
به جهت اينكه او، از راه مستقيم يا غيرمستقيم ، باطلِ خودش را به بچّه ها مى فروشد، بهاين بچه ها مى خورانَد.
ملتفت باشيد! خيلى احتياط بكنيد! احتياط شما هم فقط در همين است كه از يقين تجاوز نكنيد،بلكه امروز بزرگها هم همين جورند، بايد خيلى سعى بكنيد كه غيريقين راداخل يقينيّات ما نكنند، آب را توى شير ما نريزند!
اگر يك نفر هزار كلمه حقّى گفت ، اين هزار كلمه را خوبتاءمّل بكنيم و از او بگيريم ، بعد [تاءمّل كنيم كه ] هزار و يكم هم درست است ؟ [يا] نهآن ظنّ است ، يقين نيست .
هر كلمه اى از هر كسى شنيديد، دنبال اين برويد كه آيا اين صحيح است ، تامّ است ،مطابق با عقل و دين هست ، يا نه ؟
[و بدانيد كه ] در وقتى [كه ] ما خلوت كرديم [خداوند] مطّلع است ، وقتى جلوى مردم هستيممطّلع است ، حرف مى زنيم مطّلع است ، ساكتيم مطّلع است .
همين كه شخص مطّلع شد - صاحب اين خانه ، صاحب اين عالم ، از هر فرد فرد، به تمامافعال و تروك ، به تمام نوايا مطّلع شد، آنچه كه نيّت كرده و مى كند، آنها را هم مطّلعاست ؛ بلكه نيّت خير را مى نويسد، نيّت شرّ را نمى نويسد تا شرّ محقّق نشده ، شرّ همكه محقّق شد، يك مقدار صبر مى كند تا ببيند توبه مى كند يا نه ، برمى گردد يا نه ؟- كار تمام است .
مقصود، همين كه انسان بداند كه خدا مى داند، كار تمام شد، ديگرمعطّل نباشد، همه چيز را تا به آخر مى فهمد، [كه ] چه بايد بكند و چه بايد نكند، ازچه منتفع مى شود و از چه متضرّر مى شود، [خداوند] ما را مى بيند.
[آيا] مى توانيم [با اينكه ] سر سفره او نشسته ايم ، با همديگر نزاع بكنيم ؟ [مثلاً] آنغذا را من جلوتر ديدم ، من بايد بخورم ؛ او مى گويد مناوّل اين را برداشتم ، من بايد اين غذا را بخورم ، سر اين دعوا بكنيم و مقابله بكنيم ؟
تمام اين جنگهايى كه حكومتها دارند، از همين قبيل است ؛ سر سفره كريم نشسته اند، او هممى بيند.
دستور هم معلوم است كه چيست ، [خداوند] از چه خوشش ‍ مى آيد، از چه بدش مى آيد: از آزاربه غير حقّ بدش مى آيد؛ از احسان به حقّ در جايش خوشش مى آيد، همه اينها را مى داند و ماهم مى دانيم كه او اين دستور را داده و اينها را مى داند و مى بيند، آيا اين كار [ها] را مىكنيم ؟
آدم جلوى يك نفر آدم عادى هر گونه معصيّت نمى كند، با اينكه شخص عادى است ، شايدقدرت من از قدرت او بيشتر باشد نتواند به من [كارى كند]، اما همينقدر به من بدبين مىشود، با من بد مى شود، يك وقتى اگر فرصت پيدا كرد كار ما را تصفيه مى كند. اما خداكه اين جور نيست ، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و مى داند ((چه كسى مى داند وچه كسى نمى داند))، همه اينها را مى داند.
[آيا] جلوى او مى توانيم مخفى بكنيم ، يا نه آشكار كنيم طورى نمى شود، نمى تواندكارى بكند، آيا اين جور است ؟ [آيا] هيچ فايده براى ما دارد، [آيا] مى توانيم مخفى كنيم ؟
انسان يا غيرانسان مكلّف ، به جايى شقاوتش مى رسد كه اصلاً اين مطالب كانّه بهگوشش نخورده كه خدايى داريم بيناست ، شنواست ، داناست ، قادرست ، رحيم و كريم است. قادرست يك سر سوزنى اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، يك همچنين [خدايىاست ].
در انجيل برنابا - كه اقرب اناجيل به صحّت است - نوشته شده كه حضرت عيسى عليهالسّلام براى ابليس شفاعت كرد: ((خدايا اين مدّتها عبادت تو را مى كرد، تعليمات مىكرد، فلان مى كرد، بيا از گناهانش ‍ بگذر))!
با اينكه از زمان آدم تا زمان عيسى عليه السّلام چه كارها، چه فسادها كرده بود. اين چهنورى است كه حتّى به اين هم ترحّم كرد [كه گفت ]: خدايا از تقصيراتش بگذر!
[خداوند] فرمود: ((بله ، من حاضرم ببخشم ، بيايد بگويد من گناه كردم ، اشتباه كردم ،ببخش ، همين ؛ بيايد و بگويد: ((أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى )) بيايد اين دو كلمه را بگويد.
حضرت عيسى عليه السّلام خيلى خوشحال شد كه كارى در عالم انجام داد، يك كارى كهديگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و اِفساد، حالا واسطه مى شود ووساطتش اثر كرد، قبول شد.
از همان راهى كه داشت ، شيطان را صدا زد، گفت : ((بيا، من براى تو بشارت آوردم !))
گفت : ((از اين حرفها زياد است ))
[حضرت عيسئghl |hgs ugdi] گفت : ((تو خبر ندارى ، اگر بدانى ، سعى مى كنى ،حريص مى شوى كار را بفهمى .))
گفت : ((من به تو مى گويم اعتنا به اين حرفها نداشته باش ، از اين حرفها زياد است)).
گفت : ((تو خبر ندارى [خداوند] مى خواهد تمام اين مفاسد با دو كلمه خلاص شود.))
گفت : ((بگو ببينم چه بوده است .))
گفت : ((اينكه تو بيايى و در محضر الهى بگويى : ((خدايا! أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى ، من اشتباهكردم ، تو ببخش .))
ببينيد چقدر ما به خودمان ظلم مى كنيم كه به سوى خدا نمى رويم ، به سوى چه كسىمى رويم ؟ آخرش افتادن ميان چاه است ، آخرش پشيمانى است ؛ خوب چيزى كه مى دانىآخرش پشيمانى است ، حالا ديگر نرو.
[شيطان ] گفت : ((نه ، او بايد بيايد و بگويد من اشتباه كردم ! تو ببخش ! چرا؟! بهجهت اينكه لشكر من از او زيادتر است ! آن ملائكه ايى كه با من سجود نكردند و تابع منشدند، آنها لشكر من هستند! شياطين هم لشكر من هستند، آن اَجِنّه اى هم كه ايمان به خدانياوردند لشكر من هستند، تمام بت پرستهاى بشر، لشكر من هستند!))
اين به زيادتى لشكر در روز قيامت مى خواهد مغرور شود! آنجا جاى زيادتى و كمى نيست. هر چقدر زياد باشد جهنّم مى گويد: (هَلْ مِنْ مَزيدٍ)(123). آن وقت تو مى خواهى بازيادتى لشكر كار بكنى ! بله لشكر تو زياد است [امّا] جهنّم جايشان مى شود؛ جهنّم نمىگويد: ((اتاق نداريم )) جهنّم مى گويد: ((هر چقدر هست بياوريد، ((هَلْ مِنْ مَزيدٍ؟)) يعنىاينكه بياوريد، هر چه زيادتر بياوريد، جا داريم !
[حضرت عيسئghl |hgs ugdi] گفت : ((برو ملعون ! نتوانستيم براى تو هم كارى بكنم .تو مى گويى : خدا بايد بيايد من او را ببخشم !؟))
مقصود، حلّ اين مطالب به ((علم و جهل ، دانستن و ندانستن ، عالم بودن وجاهل بودن )) دَوْر مى زند. اصل مطلب از جهلِ اين بدبخت است . تو اىجاهل ! مى گويى : ((چيزى كه آتش شد ديگر ممكن نيست براى خاك خضوع بكند؟)) آدم خاكِبه تنهايى است ، يا مجموعِ خاك و يك پاك ديگرى است ؟ تو هم كه فقط آتش نيستىمثل آتش هاى جامد، روح دارى ، مكلّفى ، يك آتشِ مكلّف هستى . [خداوند] به تو فرمود:(أُسْجُدُوا)(124) سجده نكردى ؛ قهراً مجموع روح و جسم انسان يا جنّ يا شيطان يا مَلَكمى شود.
اين بدبخت خيال كرد كه همين بدن او با بدن اين ، اين ظلمانى و آن نورانى است ؛ ديگرمحال است نورانى براى ظلمانى سجده و خضوع كند؛ ديگر نمى داند كه اين نورانى است .
اىجاهل ! آيا نمى دانستى آن وقتى كه مجلس امتحان ، درس ‍ امتحان شد، تمام ملائكه ، عاجزبودند و عاجز ماندند از اسامى آنهايى را كه خداوند اشاره كرد اسمهاى اينها را بگوييد،يا خودشان ، يا ساير ملائكه ، يا ساير اشياء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان ازخودمان چيزى نداريم ؛ هر چيزى كه به ما ياد دادى بلد هستيم و هر چيزى را كه ياد ندادىبلد نيستيم . [خداوند] به آدم فرمود: ((تو بگو!)) [آدم ] تمام اسامى را بيان كرد.
حالا كه فهميدى آدم بر تمام ملائكه - با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائكه - تفوّقپيدا كرد و مقدّم شد، و حال كه فهميدى كه آدم بر تو و همه ملائكه مقدّم است ، باز همخجالت نكشيدى ، باز هم گفتى : (خَلَقَتنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ)؟(125) باز همجاى اين [حرف ] است ؟ باز هم نفهميدى !؟
ببينيد ميزان ، علم و جهل است خوب اگر [تا بهحال ] نفهميدى كه آدم بايد [به ] آنچه معلوماتش استعمل كند، از حالا توبه بكن اقلاً حالا بپرس : ((آيا توبه منقبول مى شود يا نه ؟))
و على هذا، ببينيد چقدر ما غافليم ! چقدر ما به خودمان ظالميم كه واضحات را زير پا مىگذاريم ، مطلب همين است ، دائر مدارِ اين است كه اگر معلومات ما زير پا نباشد [و]مجهولات ما عملى نشود، كار تمام است .
معلومات را نبايد زير پا گذاشت ، آدم پشيمان مى شود، [و] اگر به معلوماتشعمل كرد، ديگر روشن مى شود، ديگر توقّف ندارد.
اگر ديد باز هم توقّف دارد، بداند - به طور يقين - بعضى از معلومات را زير پاگذاشته است ، كفشش ريگ دارد، خوب دقّت نكرد كه اين ريگ را خارج كند:
((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، وَرَّثَةُ اللّه عِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ))(126)
(وَالَّذينَ جاهَدوا فينا، لَنَهْدِيَنَّهُم سُبُلَنا)(127)
(وَ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، كُفِىَ مالَمْ يَعْلَمْ)(128)
هيچ كس نيست كه بگويد هيچ چيز نمى دانم ، [اگر بگويد] دروغ مى گويد، هر كسى [كه] هست - غيرمعصوم - بعضى چيزها را مى داند و بعضى چيزها را نمى داند؛ آن چيزهايى راكه مى داند اگر عمل كند آن چيزهايى را كه نمى داند، مى فهمد.
آن چيزهايى را كه مى دانيد عمل كنيد؛ و آن چيزهايى را كه نمى دانيد از حالا توقّف كنيد تاروشن شود، وقتى به آنها عمل كردى روشن مى شود؛ به همان دليلى كه اينها را براىشما روشن كرد، آنهاى ديگر را هم روشن مى كند.
على هذا، ببينيد براى چه توقّف داريم . آنچه مى دانى بكن و آنچه نمى دانى احتياط كن ،هرگز پشيمان نخواهى شد.
خداوند بر توفيقات همه شما بيفزايد.
و خداوند ان شاءاللّه ، سلامتى مطلقه روحيّه و جسميّه به همه مرحمت فرمايد.(129)
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

next page

fehrest page

back page