بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     301 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     302 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     303 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     304 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     305 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     306 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     307 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     308 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     309 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     310 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     311 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     312 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     313 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     314 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     315 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     316 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     317 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     318 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     319 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     320 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     321 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     322 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     323 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     324 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     325 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     326 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     327 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     328 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     329 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     330 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     331 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     332 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     333 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     334 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     335 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     336 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

در چهارمين نكته مى افزايد: «آنچه از دنيا را به خاطر دنيا به دست آورند، از آن جدا مى شوند و حساب آن را بايد پس بدهند» (فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَيْهِ).

در پنجمين نكته، در تكميل اين سخن مى فرمايد: «و آنچه را كه از دنيا براى غير اين جهان به دست آورند، به آن خواهند رسيد و در آن خواهند ماند» (وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ، وَ أَقَامُوا فِيهِ).

اين اشاره به همان دو ديدگاه معروفى است كه در «نهج البلاغه» كراراً روى آن تكيه شده است: ديدگاه ابزارىِ جهان و ديدگاه هدفىِ آن; اگر امكانات اين جهان، مال ها و ثروت ها و مقام ها و نعمت ها، وسيله اى براى وصول به سعادت جاويدان و


1. سوره عنكبوت، آيه 2-3.

[34]

زندگى شايسته سراى آخرت باشد چيزى از آن بهتر نيست و اگر همانند بُتى گردد كه انسان در برابر آن سجده كند، چيزى از آن بدتر نيست. ديدگاه نخست، انسان ها را به پاكى و تقوا و آزادگى و عزّت فرا مى خواند و ديدگاه دوم، به حرص و آز و ظلم و بيدادگرى و ذلّت.

ديدگاه اوّل، نعمت هاى فانى دنيا را مبدّل به نعمت هاى باقى آخرت مى كند، و ديدگاه دوم سبب زوال نعمت ها و باقى ماندن مسئوليّت هاى آنهاست.

از اينجا روشن مى شود كه چرا در بسيارى از آيات و روايات دنيا مدح شده، و در بخش مهمّ ديگرى، نكوهش دنيا گرديده است; ممكن است ناآگاهان در ابتداى نظر آنها را متضادّ ببينند، در حالى كه هر يك در جاى خود صحيح و در واقع مكمّل يكديگرند; يكى اشاره به دنياى ابزارى دارد و ديگرى به دنياى هدفى.

شرح بيشتر درباره اين سخن را ذيل خطبه هاى مناسب ترى بيان خواهيم كرد.

در ششمين نكته پرده از روى حقيقتِ دنيا، بر مى دارد و آن را به سايه اى تشبيه مى كند كه هنوز انسان در آن نيارميده، از كنار او مى گذرد، مى فرمايد: «دنيا در نظر خِردمندان همچون سايه بعد از زوال است در حالى كه آن را گسترده مى بينى ناگهان جمع مى شود و در حالى كه فزونى مى يابد، (با فرا رسيدن شب) نقصان مى پذيرد.» (فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ كَفَيْءِ الظِّلِّ، بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً(1) حَتَّى قَلَصَ(2)، وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ).

«ظلّ» گاه به معناى هرگونه سايه اى آمده است خواه سايه هاى اشيا قبل از زوال ظهر يا بعد از زوال، و گاه به خصوص سايه اى گفته مى شود كه قبل از ظهر است و


1.«سابغ» از مادّه «سُبُوغ» به معناى ادامه و كشش چيزى است و «نعمت سابغه» به نعمت هاى ممتدّ و طولانى گفته مى شود و «إسباغ الوضوء» به معناى ادامه وضوء با آب فراوان است، بى آنكه مستلزم اسراف شود.
2. «قَلَصَ» از مادّه «قُلُوص» (بر وزن خلوص) به معناى جمع شدن و مرتفع گشتن است و در خطبه بالا به معناى برچيده شدنِ سايه هاى بعد از ظهر، با فرا رسيدن شب است.

[35]

آفتاب تدريجاً آن را از ميان مى برد و لى «في» به معناى سايه بعد از زوال است (چون در مفهوم اين واژه، رجوع و بازگشت نهفته شده است) و هر قدر خورشيد به افق مغرب نزديكتر مى شود اين سايه ها گسترده تر مى گردد و با غروب خورشيد همگى محو و نابود مى شود و ظلمت همه جا را فرا مى گيرد.

گويى اميرمؤمنان على(عليه السلام) از اين تعبير اشاره به اين نكته لطيف دارد كه دنياپرستان روز به روز اموال و امكانات بيشترى را جمع و جور مى كنند و هر قدر به پايان عمرشان نزديكتر مى شوند اين امكانات فزونى مى گيرد، ولى با غروب آفتاب عمر، همه چيز محو و نابود مى گردد و ظلمت مرگ به تمام امكانات آنها خاتمه مى دهد!

با ذكر نكته ديگر، تفسير اين خطبه را پايان مى دهيم و آن اينكه: امام(عليه السلام) مكرّر در مكرّر در خطبه هاى «نهج البلاغه» نسبت به پيامدهاى سوء دلبستگى به دنيا هشدار مى دهد و مردم را از فريب دنيا برحذر مى دارد و ناپايدارى آن را با مثالهاى گوناگون برملا مى سازد; اين به خاطر آن است كه اوّلاً: هميشه عشق به دنيا و زرق و برق آن، سرچشمه گناهان بوده و هست، و يك پيشواى آگاه بايد پيروان خود را در مقاطع مختلف از اين خطر برحذر دارد!

ديگر اينكه: در عصر امام(عليه السلام) به خاطر فتوحات اسلامى، اموال و غنايمِ فراوانى، سرازيرِ شهرهايى همچون مكّه و مدينه و كوفه شده بود و گروهى براى تصاحب آنها با هم مسابقه مى دادند و همين امر سرچشمه اختلافات و درگيرى ها و انحراف از اصل «ساده زيستى اسلامى» بود و سبب مى شد كه مردم به تجمّل پرستى روى آورند و به ناز و نعمت عادت كنند و در برابر دشمن از جهاد باز بمانند; به همين دليل امام(عليه السلام) از هر فرصتى براى بيدار ساختن مردم بهره مى گرفت; علاوه بر آنكه زندگانى خودِ او نيز سرمشق روشنى بر اين امر بود.

[36]

[37]

   نهج البلاغه

خطبه 64   

 

خطبه 64(1)

 

 

 

و من خطبة له عليه السّلام

 

فِي المبادرة إلى صالح الأعمال

در اين خطبه امام(عليه السلام) مردم را به انجام اَعمال صالح دعوت مى كند.

 

خطبه در يك نگاه

در اين خطبه - همانند خطبه گذشته - باز سخن درباره ناپايدارى دنيا و زهد در آن است و امام(عليه السلام) مردم را به آمادگى براى گام نهادن به جهانِ ديگر فرا مى خواند.

در بخش ديگرى از اين خطبه، كوتاهىِ دنيا را چنين ترسيم مى فرمايد: «ميان شما و بهشت و دوزخ تنها مرگ فاصله است، مرگى كه با گذشتن لحظه ها و ساعت ها فرا مى رسد، و گردش روز و شب انسانها را به آن نزديك مى سازد.»

در بخش ديگرى مردم را به توبه و بازگشت به سوى خدا تشويق مى كند و هشدار


1. سند خطبه: بخش هايى از اين خطبه را «آمُدى» در كتاب «غُرر» و «دُرر» آورده و تفاوت هاى آن، با آنچه در «نهج البلاغه» آمده، نشان مى دهد كه او بر منبع ديگرى دست يافته بود. «سبط بن جوزى» نيز در كتاب «تذكرة الخواص» بخش هايى از آن را آورده، به ضميمه بخش هايى كه در «نهج البلاغه» نيامده است، كه آن نيز نشان مى دهد از منبع ديگرى گرفته است، شايان توجّه اين كه نامبرده در كتابش تصريح مى كند: تنها عباراتى از كلام «اميرمؤمنان» را ذكر مى كند كه داراى اسناد متصل بوده باشد هر چند اين اسناد را به خاطر اختصار حذف كرده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 47 - 48).

[38]

مى دهد كه از مرگ غافل نشوند و آرزوهاى دور و دراز، در دل نپرورانند چرا كه غفلت از مرگ و فريفته شدن به آرزوهاى طولانى آدمى را از كار آخرت باز مى دارد; ناگهان مرگ او فرا مى رسد در حالى كه غرق گناه است و توان دل كندن از دنيا را ندارد!

[39]

 

 

بخش اوّل

 

فَاتَّقُوا اللّهَ عِبَادَ اللّهِ، وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ، وَابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُم، وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ، وَاسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَار فَاسْتَبْدَلُوا; فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى.

 

ترجمه

از نافرمانى خدا بپرهيزيد اى بندگان خدا! و با اَعمال نيكِ خود، بر مرگتان پيشى گيريد و به وسيله چيزى كه از دست شما مى رود، چيزى را كه براى شما جاودان مى ماند خريدارى كنيد، از اين منزلگاهِ دنيا، كوچ كنيد كه به شدّت براى كوچ دادن شما اقدام شده است و آماده مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است و از كسانى باشيد كه آنهارا بانگ زدند و بيدار شدند و دانستند كه دنيا سراى ابدى آنان نيست، لذا آن را با سراى آخرت مبادله كردند; اينها همه به خاطر آن است كه خداى سبحان شما را بيهوده نيافريده و بى هدف رها نكرده است!

 

شرح و تفسير

مرگ بر همه سايه افكنده!

در بخشِ اوّل اين خطبه، امام(عليه السلام) به همه مردم هشدار مى دهد كه مراقِب گذشتِ سريع عمر و زوال دنيا و هدفى كه براى آن آفريده شده اند باشند و با شش دستور كه

[40]

در عباراتى كوتاه و پر معنا آمده است اين هدف مهم را دنبال مى كند.

نخست مى فرمايد: «از نافرمانى خدا بپرهيزيد اى بندگان خدا!» (فَاتَّقُوا اللّهَ عِبَادَ اللّهِ)

اشاره به اين كه: تمام وجود شما از آنِ خدا است، و سر تا پايتان غرق نعمت هاى او است، و شما بنده او هستيد چگونه ممكن است بندگان خدا، فرمان خدا را ناديده بگيرند و از آن تخلّف كنند؟

تكيه بر تقواى الهى در اين خطبه و بسيارى از خطبه هاى «نهج البلاغه» به خاطر آن است كه سرمايه اصلى انسان، همان تقوا است و قرآن با جمله «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيكُمْ; گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است»(1) و با جمله وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى; زاد و توشه برگيريد كه بهترين زاد و توشه ها، زاد و توشه تقوا است.»(2) سخن را درباره تقوا تمام كرده و اهميّت آن را آشكارا نشان داده است.

در دومين دستور مى فرمايد: «با اَعمالِ نيكِ خود، بر مرگتان پيش گيريد! (و قبل از آنكه مرگ فرصت را از شما بگيرد ذخاير بزرگى از اعمال نيك فراهم سازيد)» (وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ)

گويى مسابقه اى ميان انسانها و مرگ در گرفته و اگر انسانها بر مركب اعمال صالح سوار شوند، پيش از آن كه مرگ آنها را از رسيدن به مقصد باز دارد، بر مرگ خود پيشى مى گيرند و زود به مقصد مى رسند. در واقع مقصد نهايى انسان، سعادت و تكامل و «قُرب الى اللّه» است; اگر بر مركبِ تقوا و عمل صالح، سوار شود پيش از پايان عمر به اين مقصد نايل مى گردد، و اگر چنين نباشد مرگ بر او پيشى مى گيرد و به مقصد مى رسد، يعنى پايان عمر انسان را اعلام مى كند!

قرآن مجيد در اين زمينه، تعبير بسيار گويايى دارد مى فرمايد: «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا


1. سوره حجرات، آيه 13.
2. سوره بقره، آيه 197.

[41]

رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِي إِلَى أَجَل قَرِيب فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحينَ; و از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد پيش از آن كه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد پروردگارا چرا (مرگ) مرا مدّت كوتاهى به تأخير نينداختى تا صدقه دهم و از صالحان باشم.»(1)

و در آيه بعد مى فرمايد: «وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللّهُ نَفْساً إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا; خداوند هرگز مرگ كسى را، هنگامى كه اجلش فرا رسد به تأخير نمى اندازد.»

يعنى اين دعا دور از اجابت و اين درخواست ناپذيرفتنى است.

در سومين دستور به نكته مهم ديگرى اشاره مى فرمايد و مى گويد: «به وسيله چيزى كه از دست شما مى رود چيزى را كه براى شما جاودان مى ماند، خريدارى كنيد» (وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ)

دنيا و مواهب دنيا متاعى ناپايدار است و به سرعت زوال مى پذيرد، ولى آخرت و نعمت هاى اخروى سرمايه هاى ابدى و جاويدانند; كدام عاقل در خريدنِ متاعِ جاودانى، به وسيله متاع زوال پذير، هنگامى كه به او چنين معامله اى پيشنهاد شود ترديد مى كند؟!

«اِبْتَاعُوا» از مادّه «ابتياع» به معناى خريدارى كردن است اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد در آيات متعدّدى به آن اشاره شده است.

در يكجا مى فرمايد: «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ في سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَ الاِْنْجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمِ; خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى كرده كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد (به اين گونه كه:) در راه خدا پيكار مى كنند، مى كشند و كشته مى شوند اين


1. سوره منافقون، آيه 10.

[42]

وعده حقى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن آمده است و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است; پس بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد! و اين است آن پيروزى بزرگ.»(1)

اين آيه -كه داد و ستد معنوى و الهىِ انسانها را، با خدا به زيباترين بيانى شرح داده و مشتمل بر دَه تأكيد است- گر چه در مورد جهاد وارد شده، ولى به يك معنا همه زندگى انسانها را شامل مى شود; چرا كه جهاد بخش مهمّى از اين زندگى است و اصول حاكم بر آن شامل ساير كارهاى معنوى و الهى نيز مى شود.

شبيه همين معنا، در سوره صفّ آيه ده تا دوازده نيز آمده است، مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجارَة تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَاب أَلِيم...; اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى مى بخشد؟!...»

راستى چه تجارتى پر سودتر و عاقلانه تر از اين تجارت است كه از يك سو، طرفِ معامله انسان خداى كريم و غفور و رحيم باشد و از سوى ديگر، خداوند متاعِ فانى و زوال پذيرى كه بهر حال از دست انسان مى رود از او بپذيرد و از سوى سوم گرانبهاترين و پايدارترين متاع پرارزشى را در برابر آن مرحمت كند!!

در چهارمين توصيه، دنيا را به منزلگاهى تشبيه مى كند كه قافله اى در آن فرود آمده تا ساعتى بياسايد سپس از آن كوچ كند، در حالى كه راهِ بسيار دور و درازى در پيش داشته باشد و قافله سالار نيز، او را براى يك سفر سريع آماده مى سازد. مى فرمايد: (از اين منزلگاهِ دنيا) كوچ كنيد! كه به شدّت براى كوچ دادن شما، اقدام شده است» (وَ تَرَحَّلُوا(2) فَقَدْ جُدَّ(3) بِكُمْ).


1. سوره توبه، آيه 111.
2.«تَرَحّلوا» از مادّه «رِحْلت» به معناى مسافرت و كوچ كردن از محلّى به محل ديگر است.
3. «جُدّبكم»; «جُدّ» از مادّه «جِدّ» به معناى سرعت در چيزى است و به معناى «اهميّت دادن» نيز به كار مى رود و اين تعبير هنگامى كه در مورد مسافرت به كار رود به معناى «سفرهاى سريع» است.

[43]

اشاره به اينكه: مسافرت از اين دنيا، مطلب شوخى و آسانى نيست، بلكه سخت و جدّى است; چرا كه تمام عوامل درونى و برونىِ ما فرياد «كوچ كنيد!» را بر آورده اند; قواى درونى به سرعت تحليل مى رود، و عوامل بيرونى به فرسودگى نيروهاى جسمانى كمك مى كند; آفات، بلا و حوادثِ غير منتظره و انواع بيمارى ها نيز، آن را تشديد مى كند، و همه با زبان حال مى گويند: «كوچ كردن شما جدّى و شديد است».

در پنجمين دستور فرمان آماده باش مى دهد و مى گويد: «آماده مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است» (وَاسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ)

يك قافله سالارِ بيدار و آگاه، هنگامى كه احساس مى كند سفرى طولانى و پر مخاطره در پيش است، به اهل قافله هشدار مى دهد كه خود را تا آنجا كه مى توانند آماده سازند و وسايل لازم را تهيّه كنند!

بديهى است منظور از استعداد و آمادگى براى مرگ اين نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد و دنيا را رها سازد و در كنج خانه در انتظار مرگ بنشيند; بلكه منظور فراهم ساختن اَعمالِ صالحِ بيشتر و بهتر و تهذيب نفس و تحصيل فضايل اخلاقى و تهيه «باقيات صالحات» است; و به تعبير ديگر: «فراهم ساختن تمام امورى كه در زندگى جاويدان آخرت به درد انسان مى خورد.»

جمله «فَقَدْ أَظَلَّكُمْ» (بر شما سايه افكنده است) اشاره به نزديكى آن است; زيرا تنها اشياى نزديك است كه بر انسان سايه مى افكند.

در واقع ميان انسان و مرگ هيچ فاصله اى نيست، گاه يك انسان قوىّ و نيرومند و سالم در يك حادثه ناگوار، در چند لحظه مبدّل به يك مشت استخوان و گوشت متلاشى شده مى گردد و گاه يك انسان پير و ناتوان، يا نيرومند و جوان، با يك سكته قلبى و مغزى كه عوامل زيادى نمى خواهد در چند لحظه چنان با دنيا وداع مى گويد

[44]

كه گويى هرگز اهل اين دنيا نبوده است; گاه يك لقمه نان يا يك جرعه آب، گلوگير مى شود و انسان را خفه مى كند و گاه يك غذاى نامناسب انسان را مسموم كرده و از پاى در مى آورد، و اگر حالت غفلتِ عمومى -كه خداوند طبق مصالحى بر انسانها مسلّط ساخته است- نبود هيچ انسانى نمى توانست لحظه اى آرامش داشته باشد.

امام(عليه السلام) در ششمين و آخرين دستورِ اين بخش از خطبه، به نكته مهمّ ديگرى اشاره كرده و دستورات گذشته را با آن تكميل مى كند، مى فرمايد: «از كسانى باشيد كه آنها را بانگ زدند و بيدار شدند و دانستند كه دنيا، سراى ابدى آنان نيست; لذا آن را با سراى آخرت مبادله كردند» (وَ كُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَار فَاسْتَبْدَلُوا;)(1)

چه كسى فرياد مى زند و مردم دنيا را از خوابِ غفلت بيدار مى كند، تا آماده كوچ كردن شوند؟ آيا همان مَلَكى است كه در روايت امام باقر(عليه السلام) و در ديوان منسوب به اميرمؤمنان على(عليه السلام) به آن اشاره شده است:

«لَهُ مَلَكٌ يُنَادِي كُلَّ يَوْم! لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَاَبِ!»

«او فرشته اى دارد كه همه روز فرياد مى كند بزاييد براى مردن! و بنا كنيد براى خراب شدن!(2)»

يا اين كه منادى همان عوامل درونى و برونى بدن انسان است كه موجب فساد و


1. قراين موجود در خطبه فوق نشان مى دهد كه «فَاسْتَبْدَلُوا» به صورت فعل ماضى است درست مانند «فَانْتَبَهُوا»; زيرا هر كدام از اين دو به صورت نتيجه براى جمله قبل است. «انتباه» و بيدارى نتيجه فرياد بيدار باش است، و «تبديل كردن دنيا به آخرت» نتيجه علم و آگاهى از موقعيت اين دو، مى باشد. ولى با كمال تعجّب بعض از شارحان نهج البلاغه اصرار دارند كه جمله «فَاسْتَبْدَلُوا» به صورت فعل امر خوانده شود كه تفاوت زيادى را در مفهوم اين جمله و جمله هاى بعد ايجاد مى كند.
2. منهاج البراعة علاّمه خويى، جلد 4، صفحه 399 (همين معنا در كلمات «قصار نهج البلاغه» جمله 132 نيز وارد شده است آنجا كه مى فرمايد: «إِنَّ لِلّهِ مَلَكاً يُنَادِي في كُلِّ يَوْم: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَابْنُوا لِلْخَرَابِ».)

[45]

ويرانىِ تدريجى، يا ناگهانى آن مى شود و با زبان حال فرياد مى زند: «آماده كوچ كردن باشيد!»

در اين زمينه اشعار جالب ديگرى در ديوان منسوب به آن حضرت نيز آمده است كه دريغ دانستيم از ذكر آن صرف نظر كنيم; مى فرمايد:

إِلَى مَ تَجُّرُ أَذْيَالَ التَّصَابِي وَ شَيْبُكَ قَدْ نَضَا بَرْدَ الشَّبَابِ

بِلاَلُ الشَّيْبِ فِي فَوْدَيْكَ نَادَى بِأَعْلَى الصَّوْتِ حَىَّ عَلَى الذِّهَابِ

خُلِقْتَ مِنَ التُّرَابِ وَ عَنْ قَرِيب تَغِيبُ تَحْتَ أَطْبَاقِ التُّرَابِ

طَمَعْتَ إِقَامَةً فِي دَارِ ظَعْن فَلاَ تَطْمَعْ فَرِجْلُكَ فِي الرِّكَابِ

وَ أَرْخَيْتَ الْحِجَابَ فَسَوْفَ يَأْتِي رَسُولٌ لَيْسَ يُحْجَبُ بِالْحِجَابِ

أَعَامِرُ قَصْرِكَ الْمَرْفُوعِ؟ أَقْصِرْ! فَإِنَّكَ سَاكِنُ الْقَبْرِ الْخَرَابِ!

تا كى دامن عشق ها را مى كشى در حالى كه پيرى تو، طراوت جوانى را از بين برده است.

بلال پيرى در دو طرف سر تو، بانگ اذان برداشته و با بلندترين صدا «بشتاب براى رفتن» را سر داده است.

تو از خاك آفريده شده اى و بزودى در زير طبقاتِ خاك پنهان خواهى شد.

تو طمع دارى در سراى موقّت اقامت گزينى در اين كار طمع نكن، پاى تو در ركاب است.

تو گرداگردِ خود حجاب و مانعى ايجاد كرده اى ولى بزودى فرستاده اى مى آيد كه هيچ حجابى مانع او نيست.

آيا قصر بلند خود را مرمّت مى كنى؟ كوتاه كن! چرا كه بزودى ساكن قبر ويران خواهى شد!(1)در پايان اين دستورات شش گانه كه همه ناظر به ناپايدارى دنيا و لزوم آمادگى براى سفر آخرت است امام(عليه السلام) سخنى بيان فرموده كه به منزله دليل و برهان براى


1. منهاج البراعة، جلد 4، صفحه 399.

[46]

سخنان قبل است مى فرمايد: «اينها همه به خاطر آن است كه خداوندِ سبحان شما را بيهوده نيافريده و بى هدف رها نكرده است» (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقُكُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى(1)).

اين گفتار در حقيقت اشاره به برهان معروف معاد (برهان حكمت) است كه مى گويد: اگر هدف آفرينشِ انسان، همين زندگى چند روزه و خور و خواب در آن باشد، هدف بيهوده اى خواهد بود; اين آفرينش عظيم، اين آسمان و زمين با اين همه عجايب و شگفتى ها، اين ساختمان عجيب انسان با آن همه ظرافت ها و دقّت ها، ممكن نيست براى هدفى اين چنين بى ارزش بوده باشد; تمام قراين موجود در جهان آفرينش انسان و جهان، گواهى مى دهد كه هدفِ بزرگى در آفرينش او بوده است; و خداوند حكيم براى آن هدف مهم انسان و جهان را آفريده است و آن هدف، چيزى جز تكامل معنوى انسانها و قرب الى اللّه و زندگىِ مملوّ از سعادت در سراى جاويدان نيست.

***

 


1. «سُدى» از مادّه «سدو» (بر وزن سرو) به معناى رها شده و بيهوده و بى هدف است; به همين جهت عرب به شترانى كه بدون ساربان رها مى شوند و هر جا بخواهند به چرا مى روند «سُدى» مى گويند و در خطبه بالا اشاره به اين است كه خداوند انسان را رها نساخته و بيهوده و بى هدف نيافريده است.

[47]

 

 

بخش دوم

 

وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلاَّ الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ. وَ إِنَّ غـَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ، وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ، لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ. وَ إِنَّ غَائِباً يَحْدُوهُ الْجَدِيدانِ: اللَّيْلُ و النَّهَارُ، لَحَرِىٌّ بِسُرْعَةِ الاَْوْبَةِ. وَ إِنَّ قَادِماً يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لمُسْتَحِقٌّ لاَِفْضَلِ الْعُدَّةِ. فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا، مِنَ الدُّنيَا، مَا تَحْرُزُونَ [تجوزون] بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً.

 

ترجمه

ميان شما و بهشت و دوزخ، فاصله اى جز فرا رسيدن مرگ نيست. و مسلّماً مقصدى كه گذشتنِ لحظات، فاصله آن را مى كاهد، و عبور ساعت ها آن فاصله را نابود مى كند، سزاوار است كه بسيار كوتاه باشد. و امر غايبى كه (اشاره به سرآمدِ زندگى است) گذشتِ شب و روز، آن را به پيش مى راند، سزاوار است به سرعت فرا رسد. و مسافرى كه به زودى با سعادت و خوشبختى يا با شقاوت و بدبختى فرا مى رسد بايد بهترين آمادگى را براى استقبال از او داشت; حال كه چنين است در اين جهان، از اين جهان، براى خود زاد و توشه اى برگيريد كه فرداى قيامت خود را با آن حفظ كنيد.

 

 

[48]

شرح و تفسير

تا مى توانيد توشه برگيريد

در ادامه بحث گذشته، امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اشاره به سه نكته ديگر مى كند كه مكمّل دستورات شش گانه پيشين است.

نخست هشدار مى دهد كه: «ميان شما و بهشت و دوزخ فاصله اى جز فرا رسيدن مرگ نيست» (وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلاَّ الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ).

اشاره به اين كه اگر به شما هشدار دادم كه آماده مرگ شويد و با اَعمال صالح، بر اجل خود پيشى بگيريد به خاطر اين است كه فاصله ميان شما، و بهشت و دوزخ، بسيار كوتاه است; در يك لحظه مرگ فرا مى رسد و خود را در ميان بهشت يا دوزخ (به تناسب اعمالتان) مى بينيد.

آنها كه آگاه و بيدارند كوتاهى اين فاصله را به خوبى درك مى كنند و به مقتضاى (إِقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ)(1) آن را از نظر زمانى، نزديك مى بينند و به مقتضاى (إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً)(2) آن را از نظر مكان نيز، نزديك مشاهده مى كنند.

بديهى است اين سخن اشاره به قيامت صغرا است نه قيامتِ كبرا; توضيح اين كه،

انسانها داراى دو قيامتند: 1- قيامت كبرا كه تمامى اوّلين و آخرين، در يك زمان معيّن در صحنه محشر حضور مى يابند و به حساب همه انسانها رسيدگى مى شود، نيكوكاران مشمولِ عنايات حقّ و برخوردار از بهشت برين مى شوند و بدكاران به كيفر اعمالشان راهى دوزخ مى شوند.

2- قيامت صغرا كه با مرگ هر كس فرا مى رسد; رابطه او با دنيا قطع شده، پرونده اَعمال بسته مى شود و نشانه هاى رحمت، يا عذاب الهى آشكار مى گردد و قبر، باغى از باغ هاى بهشت يا حفره اى از حفرهاى دوزخ مى شود.


1. سوره قمر، آيه 1.
2. سوره معارج، آيه 6.

[49]

همانگونه كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إِنَّ لِلْقَبْرِ كَلاَماً فى كُلِّ يَوْم يَقُولُ: أَنَا بَيْتُ الْغُرْبَةِ... أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ; قبر همه روز سخنى دارد و سخنش اين است: من خانه غربتم... من باغى از باغهاى بهشت، يا حفره اى از حفره هاى آتشم!»(1).

البته اين بهشت و دوزخ، بهشت و دوزخ برزخى است نه بهشت و دوزخ قيامتى.

بهر حال، امام(عليه السلام) در اين قسمت از خطبه، از نزديك بودن قيامت و پاداش و كيفر خبر مى دهد هر چند دنياپرستانِ محجوب، آن را دور مى دانند.

سپس در دومين جمله از اين فراز، امام(عليه السلام) به نكته مهمى اشاره مى كند كه نشان مى دهد مرگ كه دريچه بهشت و دوزخ است از آدمى چندان دور نيست هر چند غالب مردم از آن غافلند; مى فرمايد: «مقصدى كه گذشتن لحظات، فاصله آن را مى كاهد، و عبور ساعت ها، آن فاصله را نابود مى كند، سزاوار است كه بسيار كوتاه باشد.» (وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ، وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ، لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ).

منظور از«غايت» در اينجا همان عمر آدمى يا پايان عمر است كه لحظه به لحظه، از آن كاسته مى شود و گذشت هر ساعتى، بخشى از آن را ويران مى كند; چرا كه مجموع عمر، تركيبى از ساعات و لحظه هاست.

اين همان حقيقتى است كه در سوره «والعصر» به آن اشاره شده و مى فرمايد: «إِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِى خُسْر; هر انسانى گرفتار خسران است. (و چه بخواهد يا نخواهد سرمايه عمر را تدريجاً از كف مى دهد).»

و نيز همان حقيقتى است، كه در يكى از كلماتِ قصار، به آن اشاره شده: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ; هر نَفَسى كه انسان مى كشد يك گام به مرگ نزديكتر مى شود.»(2) چرا كه قلب و مغز و اعضاى هر انسانى استعداد معيَّنى براى زيستن


1. كافى جلد 3، صفحه 242.
2. كلمات قصار، جمله 74.

[50]

دارد كه اگر هيچ مانعى بر سر راه او پيدا نشود و هيچ بيمارى، عمر او را كوتاه نسازد، لحظه اى فرا مى رسد كه مانند شمعى كه موادّ قابل اشتعالش پايان گرفته، خاموش مى شود.

راستى عجيب است، اگر به انسانى بگويند تمام عمرت را با چه چيز حاضرى مبادله كنى؟ مى گويد با هيچ چيز; ولى لحظه ها و ساعات را مفت و رايگان از دست مى دهد، در حالى كه مجموعه عمر چيزى جز تركيب همان لحظه ها و ساعات نيست. در اينجا سزاوار است اشاره به داستان زيبا و گويايى كنيم كه يكى از بزرگان فقها، مرحوم «محقّق نراقى» در كتاب طنزآميز و پندآموز خود به نام «طاقديس» -كه تمام آن در لباس شعر است- آورده است.

او مى گويد: «يك نفر «طرّار» به سراغ دكّان بقّالى رفت و از او قيمت گردو را سئوال كرد او در پاسخ گفت: هر هزار گردو به ده درهم است. سؤال كرد: قيمت صد عدد چه مقدار است؟ گفت: پيدا است يك درهم; سراغ قيمت ده عدد را گرفت گفت: معلوم است يك دهم درهم; سرانجام قيمت يك گردو را سئوال كرد؟ گفت: قيمتى ندارد. مردِ طرّار گفت: اگر قيمتى ندارد يك عدد به من عطا كن! صاحب دكّان بى گفتگو يك عدد گردو به او داد. او برگشت و يكى ديگر تقاضا كرد باز صاحب دكّان يك گردو به او داد. بار سوم كه تقاضاى خود را تكرار نمود، بقّال متوجّه شد; گفت: تو كجايى هستى؟ گفت اهل فلان جا، گفت: اى طرّار حقّه باز! ديگرى را فريب ده (مى خواهى سرمايه مرا با اين حيله و نيرنگ از چنگ من به درآورى; من هرگز فريب تو را نخواهم خورد).»

سپس مى افزايد: «اگر از عمر ما چهل سال باقى مانده باشد، كسى بگويد اين چهل سال را با چه معامله مى كنى، مى گوييم تمام دنيا را به ما بدهى قيمت آن نخواهد بود

[51]

گردهى صد ملك بى تشويش را مى فروشم كى حيات خويش را! ولى اين انسان نادان اين عمر عزيز را كه از ماه و سال و روزها تشكيل يافته تدريجاً مفت و رايگان از دست مى دهد

ليكن اين كودن ببين بى قيل و قال مى دهد مفت از كف خود ماه و سال

اى دو صد حيف از چنين گنج نهان كان ز دست ما برون شد ناگهان.» در سومين جمله، همان معنا را با تعبير زيباى ديگر تكميل كرده، مى فرمايد: «آن امر غايبى كه گذشتِ شب و روز آن را به پيش مى راند سزاوار است به سرعت فرا رسد!» (وَ إِنَّ غَائِباً يَحْدُوهُ(1) الْجَدِيدَانِ: اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ، لَحَرِىٌّ بِسُرْعَةِ الاَْوْبَةِ(2))

منظور از «غايب» در اينجا اَجل و سرآمد زندگى است، كه گويى همچون شتر سريع السّيرى از آينده به سوى انسانها در حركت است و شب و روز، همچون دو ساربان، براى سرعتِ حركتِ اين حيوان، به خواندن آواز معروف «حُدا» مشغولند. بديهى است چنين شترى به سرعت به سوى انسان باز مى گردد و بر درِ خانه او زانو مى زند.

تعبير به «جديدان» به عنوان كنايه از شب و روز، به خاطر آن است كه دائماً نو مى شوند و يكى جانشين ديگرى مى گردد.

و تعبير «أَوْبَه» كه به معناى بازگشت است در مورد اجل و سرآمد زندگى، از اين نظر است كه بنا به تصريح قرآن و دلايل حسّى و يقينى، انسان در آغاز، مادّه بى جانى بيش نبود، سپس لباس حيات بر تن پوشيد، و باز هم به سوى مرگ مى شتابد، و دگر بار در قيامت به فرمان خدا زنده مى شود: «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْوَاتاً


1. «يَحْدُو» از مادّه «حَدْو» (بر وزن ضرب) و «حُدا» (بر وزن دعا)، در اصل به معناى آواز خواندن براى شتران به منظور سرعتِ حركتِ آنهاست; زيرا در ميان اعراب معمول بوده كه با نوعى آهنگ و صداى مخصوص در مواقعى كه مى خواستند شتران را به سرعت، حركت دهند براى آنها مى خواندند، و صحيحِ آن «حُدا» است و در لسان عامّه «حُدى» گفته مى شود.