بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب منابع تاریخ اسلام, رسول جعفریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FEHREST01 -
     FOOTNT01 -
     MANABE01 -
     MANABE02 -
     MANABE03 -
     MANABE04 -
     MANABE05 -
     MANABE06 -
     MANABE07 -
     MANABE08 -
     MANABE09 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

عمرانى (قرن ششم ) 
محمد بن على بن محمد عمرانى از مورخان قرن ششم هجرى است كه كمترين اطلاعى از وىدر دست نيست . تنها كتابى از وى در يك نسخه بجا مانده كه عنوانش الانباء فى اخبارالخلفاء است . تاريخ تاءليف اين اثر، ميانه قرن ششم بوده و در دوران خلافتالمستنجد(555 566) نگاشته شده است .مؤ لف در مقده از مستنجد به عنوان سيدنا ومولانا المستنجد بالله امير المومنين ياد كرده است . وى پس از وفات ابن هبيره درسال 560 نوشته است كه از بغداد دور بوده و نتوانسته است كه اخبار بيشترى به دستآورد.
كتاب النباء از زندگى پيامبر (ص ) به ياد از نسب واولاد واقوام پرداخته و وارد زندگىخلفا شده است . در اين كتاب ، فهرستى از خلفا و برخى ازعمال و وزراء و كاتبان وى ونيز حوادث مهم دوران آنها به اشارت سخن گفت شده است . اينكتاب بر اساس تنها نسخه باقى مانده توسط آقاى تقى بينش همراه با تعليقات ، درسال 1363 در مشهد به چاپ رسيده است .
على بن ظافر ازدى (567 613) 
ابولحسن على بن ابى منصور ظافر بن حسين حلبى ازدى از مورخان قرن ششم هجرى است. اثر بازمانده از وى كتاب اخبار الدول المنقطعه تاريخ الدولة العباسية است كهبا تصحيح محمد بن مسفر بن حسين الزهرانى چاپ شده است .(527) وى كه مصرى است ،در اصل تخصص در ادب داشت و در محفل ادبى اش جمع فراوانى از اديبان و شاعران شركتداشته اند. از كتاب وى كه تاريخ دولتهاى عباسى ، فاطمى ، حمدانى ، طولونى ،اخشيدى ، ساجه اى و صنهاجى بوده ، تنها يك جزء باقى مانده كمشتمل بر اخبار دولت عباسى است .
بنابه گفته مصحح وى در تاءليف اين كتاب از تاريخ طبرى ، يعقوبى ، البدءوالتاريخ ، المنتظم ابن جوزى ، والذخائر والتحف رشيد بن زبير(قرن چهارم ) بهرهگرفته است . نيز ميان عبارات اسامى برخى از اخباريان چون زبير بن بكار، احمد بنسهل بلخى ، ابن عرفه نفطويه (م 323) ثابت بن سنان (م 365) و شمار ديگرى آمدهاست . برخى ازآثار تاريخى كه پس از وى تاءليف شده مانند مختصر اخبار الخلفاء ابنالساعى (م 674) و مختصر تاريخ البشر ابن الكازرونى (م 697)و... از اين اثر استفادهكرده اند.(528)
بخش چاپ شده تاريخ خلفاى بنى عباس را تا الناصر الدين الله (شروع خلافت 575)در بردارد.
ابن الجوزى (508 يا 510 597) 
ابولفرج عبدالرحمان بن على بن محمد ابن جوزى از مفسران ، واعظان و مورخان بزرگقرن ششم هجرى است . مهمترين اثر تاريخى وى كه همواره مورد استفاده نويسندگانبعدى بوده كتاب المنتظم فى تاريخ الملوك والامم است . وىتحصيل كرده بغداد است و در همين شهر به وعظ مى پرداخته است . اين كتاب نخست بار دردو ثلث اخير آن (از حوادث سال 257 به بعد) در هند چاپ شده واخيرا تمامى آن ، ضمنهيجده جلد به ضميمه يك جلد فهارس با تصحيح محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادرعطا در بيروت ( دارالكتب العلمية ، 1412) چاپ شده است .
المنتظم حوادث تاريخى را تا سال 574 دنبال كرده است . پس ازآن مولف كتاب خود را دراثرى ديگر با نام شذور العقود فى تاريخ العهود تلخيص ‍ كرده و با افزودن چهارسال برآن ، تا سال 578 آمده است .(529)وى ذيلى هم با نام درةالاكليل برآن نوشته و حوادث را تاسال 590 نوشته است . ذيلى هم محمد بن قادسى بانام الفاخر فى ذكر حوادث ايام الامام الناصر در شش ‍ مجلدتاءل يف كرده كه حوادث تا سال 616 در آن آمده است .ذيول ديگرى هم بر آن نوشته شده است .(530)
كتاب المنتظم را از لحاظ ارزيابى ، بايد به دو قسمت تقسيم كرد. قسمت نخست كهبرگرفته است تاريخ طبرى است و به نقل او از ابومخنف و كلبى و مدائنى و ديگراننقل مى كند. و قسمت دوم كه از مصادر ديگرى بهره برده كه يا از اساس و يا بخشهايىازآن مفقود است . مانند كتاب الاوراق صولى (م 336) و نشوار المحاضرة از تنوخى . روشناست ك بخش دوم آن ، به ويژه حوادث قرن پنجم و ششم آن ، بسيار مغتنم است .
كتاب با مقدم كوتاهى درباره روش كار مؤ لف وفوائد تاريخ آغاز مى شود. سپس بحثكوتاهى درباره اثبات خدا شده و در ادامه بحث از آفرينش ، اقاليم هفتگانه ، كوه ها،درياها،رودها، عجايب عالم وسيس هبوط آدم به ميان مى آيد. آنگاه تاريخ انبيا تا ظهورحضرت محمد (ص ) نقل شده و در ادامه بحث از سيرهرسول خدا(ص ) مى شود. در چاپ جديد مجلد اول تا نيمه دوم مربوط به انبيا و اخبارفارسيان است .از اواسط مجلد دوم تا اواخر مجلد سوم بحث سيره است و در ادامه حوادث براساس سالشمار به پيش ‍ مى رود.
شيوه مؤ لف درباره تاريخ دوران خلفا، شرح و بسط است ، اما به تدريج به اختصارمى گرود. در ذيل هر سال حوادث مهم ياد مى شود.سپس از اشخاصى از عالمان و اميران وبزرگان درآن سال در گذشته اند ياد مى شود. دراصل ، اين شيوه تركيبى از بحث تاريخى رجالى است و بايد ابن جوزى را اگر نهمبدع آن ، نخستين كسى دانست كه به تفصيل از اين شيوه در اثر خود استفاده كرده است .
كتاب المنتظم حاوى مسائلسياسى صرف نيست بلكه مشتمل بر آگاهيهاى فراوانى درباره سيستم ادارى ، ترتيباتنظامى ، امور حسبه ارائه داده است . بايد توجه داشته كه حوزه اين تاريخ ، از خراسانتا مصر را در بر مى گيرد و به همين دليل آگاهيهايى درباره سلسله هاىمستقل و يا نيمه مستقل مانند طاهريان ، صفاريان ، بويهيان ، سلجوقيان و در آن سوىطولونياها اخشيديها به دست مى دهد. بحث از نزاع هاى مذهبى كه در طى قرن چهارم و پنجماز مهمترين مسائل بغداد بوده و به نوعى بامسائل قومى ميان ديلمان وتركان پيوند خودره و حوادث بيشمارى را پديد آورده موردتوجه ابن جوزى بوده ودر بسيارى از موارد آگاهيهاى وى منحصر به فرد مى باشد. مآخذپسين ، مانند ابن اثير و ابن كثير، در اين زمينه عين عبارات وى رانقل كرده اند.
ياقوت در موردى ، پس از نقل مطلبى از منتظم ابن جوزى مى نويسد: من بر آنچه كه ابنجوزى به تنهايى آن را نقل كرده و مصادر ديگر آن را تاءييد نمى كند اعتماد ندارمزيرا او خلط فراوان دارد.(531)
ابن جوزى به جز المنتظم آثار فراان ديگرى دارد كه رقم آنها تا 374 عدد رسيده است .از اين تعداد، 92 عنوان درباره تاريخ و جغزافى وحكايت و سير است . فهرستى از آن هاناجية عبدالله ابراهيم تحت عنوان قراءة جديدة فى مؤ لفات ابن الجوزى آنها را آورده است.(532)از جمله آثارى كه از وى در تاريخ آموزش وفرهنگ در دست است ، كتاب پرارجالقصاص والمذكرين است كه مواد فراوانى را درباره پيدايش قصه خوانى ووعظ ومسائل فرهنگى تاريخى آن آورده است .
ابن اثير (555 630)  
ابولحسن على بن ابى الكرم محمد بن حمد شيبانى معروف به ابن اثير جوزى از مورخاننيمه دوم قرن ششم و ربع قرن هفتم هجرى است . شهرت وى به دو كتاب عظيم او نخستالكامل فى التاريخ و دوم اسد الغابة فى معرفة الصحابة است . جزآن كتاب اللبافى تهذيب الانساب را نگاشته كه تلخيص كتاب الانساب سمعانى است . نيز كتابى بانام الباهر كه درباره خاندان زنگيان موصل است .
ابن اثير در اصل متولد جزيره ابن عمر از منطقه جزيره درشمال رود فرات است كه به موصل آمده است . وى همراه دو برادر، نخست مجدالدين صاحبجامع الاصول و دوم ضياء الدين صاحب المثل السائر فى ادب الكاتب والشاعر كه آنهانيز در كار نگارش و تاءليف بوده اند، شهرت خاصى برخوردار است .(533)
مهمترين اثر ابن اثير كتاب الكامل است كه آخرين اثر اوست . اين كتاب نيز به مانندآثارى كه در اين دوره ها تاءليف شده از دو بخشتشكيل مى شود. بخشى كه اقتباس از طبرى و آثارى پس از اوست و بخشى كه با تكيهبر تك نگاريها و مشاهدات شخصى مؤ لف نگاشته شده و به طور عمده مربوط بهرخدادهاى قرن ششم و ربع نخست قرن هفتم مى شود. با اينحال ، ابن اثير، در تلخيص طبرى شيوه جالبى را در پيش گرفته و در اقتباس ازآثارديگر، اسلوبى را بكار برده كه سبب شده تاريخ او پس از تاريخ طبرى ، شهرتفراوان پيدا كند. تاريخ طبرى در هر بخش آميخته اى است از روايات مختلف كه معركهآراء است . مطالعه اين اثر براى پژوهشگرقابل استفاده است ، اما براى كسانى كه به كتابى يك دست و عمومى نيازمند هستند، چندانمفيد نيست . ابن اثير اين مشكل را با تاءليف سترگ خودحل كرد و به همين دليل كتاب او شهرت يافت .
ابن اثير در مقدمه كتاب از علاقه خود به تاريخ سخن گفته و مى نويسد كه پس ازمراجعه به آثار موجود دريافته كه آنها يا بسيارمطوّل اندويا بسيار مختصر. افزون بر آن كسانى كه در شرق تاريخ اسلام رانوشتهاند، به حوادث غرب اسلامى بى توجه اند وهمينطور به عكس . به هميندليل او تلاش كرده تا تاريخ بنگارد كه جامع اخبار شاهان غرب و شرق باشد. البتهبلافاصله گوشزد مى كند كه مدعى آن نيست كه همه تاريخ را در كتاب خودآورده است امامى تواند مدعى شود كه آنچه را در كتاب خود فراهم آورده است در كتاب ديگرى فراهمنيامده است . وى در ادامه از شيوه كار خود سخن گفته است .
وى يادآور شده است كه در سه قرن نخست تاريخ طبرى را تلخيص كرده و آنچه را كه درساير كتابها بوده برآن افزوده است . وى در اين كار از منابع معتبر و مشهور استفاده كردهاست . ابن اثير بحثى نيز در فوايد تاريخ آورده كه بحث جالبى است .
نخستين بحث كتاب درباره تاريخ هجرى وپيدايش آن در دوران خلافت عمر است .بلافاصله بعد از آن بحث آفرينش ، هبوط آدم و زندگى انبياء آمده است . بهدنبال آن بحث از شاهان قدمى و عرب جاهلى آمده وسپس وارد سيره نبوى شده است .الكامل بر اساس سالشمار بوده ، بخشى به حوادث و بخشى به درگشتگان هرسال اختصاص داده شده است . طبعا بخش حوادث وتفصيلى كه درآن آمده ، بيش از بخش دوميعنى ياد از درگذشتگان هر سال است .
مهمترين بخش الكامل حوادثى است كه معاصر خود مؤ لف بوده و نكات تازه آن فراواناست . آخرين سالهاى زندگى وى مصادف با حملات مغولان به شرق اسلامى بود كه ايناثر گزارش آنها را بر اساس مسموعات خود نگاشته است . وى حوادث راتاسال 628 دنبال كرده است .(534)
كتاب كامل چندين چاپ شده است .جداى از چاپ اروپا، چاپ رايج آن توسط دار صادربيروت در سيزده مجلد انجام شده است . چاپ ديگر آن در نه مجلد توسط داراحياء التراثالعربى (بيروت ، 1414) چاپ شده است . هردو چاپ فهارس بالنسبه خوبى دارد.
ترجمه فارسى الكامل با نام كامل ، تاريخ بزرگ اسلام و ايران توسط ابوالقاسمپاينده و توسط مؤ سسه مطبوعاتى علمى در بيست وهفت مجلد چاپ شده است . ترجمه جديدآن توسط محمد حسين روحانى تا كنون هفت مجلد انجام شده وناشر آن انتشارات اساطير(تهران ، 1370) مى باشد.
كتاب ديگر مؤ لف اسد الغابه فى معرفة الصحابه است كه شرححال مفصل اصحاب رسول خدا است . بخش نخست آن در چهار جلدرجال وبخشى پايانى آن در يك مجلد شرح حال صحابيان زن است . اين اثر در كنارالاستعياب ابن عبالبر والاصابة ابن حجر عسقلانى از مهمترين آثارى است كه در شرححال صحابه نگاشته شده است . چاپ منقح آن با تحقيق محمد ابراهيمالبنا، محمد احمدعاشورد، و محمود عبدالوهب فايد در مصر چاپ شده است .(535)
ابن العبرى (م 623 6854)  
مار غوريغوريوس يوحنا مشهور به ابولفرججمال الدين العربى در ملطيه واقع در ارمنستان صغير متولد شد و پس از تهاجم مغولانبه انطاكيه رفت . وى درس طب خواند و طبيب ماهر و دانشمندى برجستهشد.(536)كتابهاى چندى در دانش طب ، نجوم ، ادب نگاشته و زبان عربى ، عبرى وسريانى را به خوبى مى دانست . وى دستى در تاريخ نيز داشته است . شايد بتوانگفت او تنهاترين مسيحى اين دوره است كه دست به تاءليف يك اثر تاريخى زده و بهمسير تاريخى دنياى اسلام از زاويه مسيحى نگريسته است .
كتاب تاريخ وى اخبار الزمان بوده كه از آفرينش تاسال 1285 ميلادى را درآن نوشته است . چندى پيش از درگذشتش اين اثر را با اندكىتغيير از سريانى به عربى ترجمه كرده و نامش را تاريخ مختصرالدول گذاشته است .كتاب تاريخى ديگر وى رسالة تاريخية فى اخبار العرب و اصلهموعوائدهم است كه در سال 1650 ميلادى همراه با شروح چندى در دانشگاه آكسفورد به چاپرسيده است . (537)
كتاب تاريخ مختصر الدول نخست بار در سال 1663 همراه باترجمه لاتينى در دانشگاهآكسفورد چاپ شد. در سال 1783 به آلمانى ترجمه وچاپ شد. چاپ متن عربى آن باتصحيح جديد و فهارس در سال 1992 توسط دارالمشرق بيروت به انجام رسيده است .اين كتاب در قم افست شدهاست .
فصلهاى كتاب به قالب ده دولت تقسيم شده است . دولتهاى هشتگانه نخست مربوط بهپيش از اسلام است .دولت نهم دولت اسلامى است كه بخش اصلى كتاب است . پس ازان ازدولت مغول سخن گفته شده است .
كتاب ديگرى با نام تاريخ الزمان از وى چاپ شده كه تاريخمطول وى بوده است .بخشهاى نخست آن به دست نيامده و نخستين بخش چاپ شده دولتعباسى است . پس از آن دولت سلجوقى و سپس حملهمغول و آنگاه دولت ايلخانان در ادامه آمده است . اين كتاب نيز توسط دارالمشرق بيروت(1991) چاپ شده است .
ازبلى (620 / 625 692) 
ابوالحسن بهاء الدين على بن عيسى بن ابى الفتح اربلى از اديبان و كاتبان آخرينسالهاى حكومت عباسى و دوره نخست حكومت ايلخانانمغول است . وى از جمله شيعيان فرهيخته قرن هفتم هجرى است كه افزون بر كار ادارىخود، آثارى در تاريخ و ادب از خود به يادگار گذاشته است . ازجمله كتابهاى ادبى وىرسالة الطيف است كه به چاپ رسيده است . كتاب ديگر او تذكرة الفخرية (تاءليف شدهدر 671) نام دارد كه آن نيز در ادب است . وى با بسيارى از دانشوان عصر خود ارتباطداشته و على رغم داشتن مذهب شيعه امامى با عالماناهل سنت هم پيوندهاى دوستى برقرار داشته است . شيعيان برجسته عراق آن روزگار هم ازدوستان وى بوده اند. وى با ابن علقمى (م 656) وزير مستعصم عباسى وهم سيد ابنطاووس (م 664) ارتباط داشته است .
وى شاعرى برجسته بوده و مقدارى از اشعار وى برجاى مانده است . اثر مهم تاريخى وىبا عنوان كشف الغمة فى معرفة الائمة شرح حال چهارده معصوم است كه پس از تاءليفمورد استفاده جمع فراوانى از تاريخ نويسان عرب و عجم قرن هشتم ونهم و دهم قرارگرفته است . وى مجلد نخست اين كتاب را در سال 678 و مجلد دوم را در 687 تاءليف كرد.اين كتاب با استفاده از ده ها كتاب كه برخى از آن هادرحال حاضر مفقود است تاءل يف شده است .ازآنجا كه اربلى شيعه معتدلى بود، كتابشمنبع مهم سنى شيعه هاى قرن بعد قرار گرفت .
كتاب كشف الغمه بارها به فارسى ترجمه شده و نسخه هاى فراوانى ازاصل و ترجمه ها در دست است . متن عربى همراه با ترجمه زواره اى (قرن دهم ) تحت عنوانترجمه المناقب در سه مجلد چاپ شده است .
چاپ ديگرى در تبريز انجام شده كه در دو مجلد است . متن عربى تنها نيز درسه مجلد دربيرت به چاپ رسيده است . منابعى كه اربلى در تاءليف اين كتاب استفاده كرده ،شمارشان تا هشتاد مى رسد.
برخى از اين آثار مفقود اند وآنچه در كتاب كشف الغمه برجاى مانده ، تنها فقراتىبرجاى مانده از آن آثار است . ازجمله آنها كتاب السقيفة و فدك از ابوبكر جوهرى است كهدر جاى ديگرى به آن پرداختيم . مادر جاى ديگرى شرححال تفصيلى ، چگونگى تاءليف كشف الغمه منابع آن را آورده ايم .(538)
ابن الكازرونى (611 697) 
ظهير الدين على بن محمد بغدادى معروف به ابن الكازرونى نويسنده كتاب يك جلدىمختصر التاريخ من اول الزمان الى منتهى دولة بنى العباس است . اين كتاب با تحقيقمصطفى جواد در سال 1390 قمرى در بغداد چاپ شده است . مؤ لف دراصل كازرونى بوده اما در بغداد رشد يافته است . وى شافعى است و يكى از مهمترينمشايخ او ابن دبيثى (م 637) مورخ معروف است كه ذيلى بر تاريخ بغداد نوشته است .
مورخ مورد بحث ، در يك برهه تاريخى بسيار حساسى زندگى كرده است . برهه اى كهمغولان دنياى اسلام را درنورديده وبه سال 656 بر بغداد تسلط يافتند. وى آثارى درفقه ، ادب ، رياضى وكشاورزى نگاشته و در تاريخ نيز كتابى در سيره ونيز كتابىبا عنوان روضة الاريب در تاريخ عمومى داشته است .(539)
وى دربخش سيره نبوى با تفصيل سخن گفته است . او در ادامه پس از هر خليفه اى را يادكرده از قيافه و نقش انگشترى ووفات و مدفن و فرزندان و وزيران و قاضيان و حاجباناو سخن گفته است . كتاب به صورت يك دست تا به آخر به همين صورت ادامه مى يابد.مختصر التواريخ با كوچكى حجم ، از دقت خاصى برخوردار بوده وفهرستى از خلفا ووزيران و قاضيان و نيز آگاهيهايى درباره نقش انگشترى خلفا و ويژگيهاى جسمى آنهابه دست مى دهد.
ابن طقطقى (660 709) 
ابوعبدالله محمد بن على بن على ابن طباطبا معروف به ابن طقطقى ، نقيب برجسته علويانحله ، نجف و كربلاء و از دانشمندان و مورخان شيعه مذهب نيمه دوم قرن هفتم هجرى است ،دورانى كه مغولان بر بغداد مستولى شده بودند. پدر وى شريف تاج الدين نقيب علويانبود و در سال 672 كشته شد. پس از وى فرزندش به نقابت رسيد.
ابن طقطقى از اديبان و مورخان و نسب شناسان شايسته اين دوره بوده است . برخى ازمشايخ وى عبارتند از على بن عيسى اربلى صاحب كشف الغمة ، يحيى بن سعيد حلى فقيهبلند پايه شيعى ، ابن فوطى ، و شمارى ديگر.(540)
دو كتاب مهم وى يكى الفخرى فى الاداب السلطانيةوالدول الاسلامية در تاريخ و ديگرى الاصيلى فى انساب الطا لبيين در نسب در شماربهترين آثار در نوع خود هستند.
كتاب الفخرى كه در سال 701 تاءليف آن تمام شده به نام فخر الدين عيسى حاكمشهر موصل در دو فصل تنظيم شده است . فصل نخست (تا 72) درباره دانش سياستوملكدارى است و فصل دوم كه تا پايان كتاب است ، درباره تاريخ دولت اسلامى از پساز رحلت پيامبر (ص ) تا پايان خلافت عباسى است . وى دربخش نخست ، بهتحليل سياست و اقسام آن ، پرداخته و ضمن بهره گيرى از نمونه هاى تاريخى دربارهموضوع هايى چون سياست و اقسام آن ، دانش سياست ميان اقوام مختلف ، بكارگيرى عفووكرم در حكومت دارى ، هيبت و نقش آن در حفظ حكومت ، مشورت و استبداد به راءى ، تعريفكلى از دولت كسروى ، اسلامى ، اموى ، و عباسى و ويژگيهاى آنها، حقوق شاه ، حقوقرعيت و... سخن گفته است .
در فصل دوم به بحث تاريخى نشسته و در عينحال از ارائه تحليلهاى سياستگرانه خوددارى نكرده است . وى در بحث از پيروزى اعراببرايران ، درباره انتقال الملك من الاكاسرة الى الاعراب تحليل دينى سياسى ارائه داده است . بحث برآمدن وزوال دولت وعلل و عوامل اين امور براى نويسنده اهميت داشته و درجاى جاى كتاب به آنپرداخته است . مساءله وزارت وتطور و دگرگونيهايى كه درآن رخ داده ازمسائل مورد توجه مؤ لف است .
در آخرين بخش كتاب كه شرح حكومت عباسى در دوره مستعصم و سقوط خلافت عباسى است ،گزارشهاى ابن طقطقى قابل توجه است . به عنوانمثال ، وى مطلبى را درباره ابن علقمى آخرين وزير دولت عباسى ازقول فرزندش نقل مى كند.(541)
ابن طقطقى در مقدمه يادآور شده كه در تاءليف كتاب كوشيد تا اولا مراعات حق را بكندوثانيا با عباراتى كوتاه وزيبا و روان مقصود خويش را بيان كند. اين كتاب نخست بار درسال 1860 به كوشش و. آلوارد درگوتا به كوشش ‍ درنبورگ درسال 1895 و در سالهاى 1317 قمرى و 1923 ميلادى در قاهره به چاپ رسيده است.(542)همين كتاب بدون هيچ مقدمه اى در بيروت به چاپ رسيده و در قم افست شده است.(543)اين كتاب توسط محمد وحيد گلپايگانى ترجمه و توسط شركت انتشارات علمىو فرهنگى در سال 1367 شمسى چاپ شده است .
كتاب الاصيلى او كه آن را به نام اصيل الدين فرزند خواجه نصير الدين طوسى (م715) تاءليف كرده ، از آثار ممهمى است ك در انساب طالبيان نگاشته شده است . اين اثركه به صورت مشجّر بوده توسط مصحح به صورت نثر عادى درآورده شده و به چاپرسيده است .(544)كتاب مزبور كه درسال 698 تاءليف شد و بعد ازآن نيز برخى ازمطالب بر آن افزوده شده ، حاصل بهره گيرى مؤ لف ازآثار پيشين ، و نيز جريده هاىانساب و همچنين مسافرتهايى است كه به مراكز علوى نشين داشته است .وى اشاره بهسفر خود به فراهان و قم وقم وكاشان داشته و به شيراز نيز مسافرت كرده است.(545)
گفتنى است كه كتاب نسبى كه با عنوان غاية الاختصار فى اخبار البيوتات العلويةالمحفوظة من الغبار مكرر چاپ شده در اصل همين كتاب اصيلى است كه مختصر تغييرى درترتيب آن داده شده است . در اين باره فراوان بحث شده است .(546)
در فهرست آثار بن طقطقى كتابى با نام منية الفضلاء فى اخبار الخلفاء والوزراءوجود دارد كه هندوشاه نخجوانى آن را با عنوان تجارب السلف (تاءليف شده درسال 714) چاپ كرد است . نخستين بار، عباساقبال تجارب را چاپ كرد. بار ديگر اين كتاب به صورت عكسى از روى نسخهاصيل موجود، به كوشش امير حسن روضاتيان در اصفهان (1361) چاپ شد.(547)درمقدمه چاپ دوم ، اين ادعا كه كتاب تجارب السلف ترجمه الفخرى استباطل دانسته شده و گفته شده كه كتاب ترجمه منية الفضلاء است .
ابوالفداء (672 732)  
عمادالدين ابوالوفاء اسماعيل بن على بن محمود، از شاهزادگان ايوبى و مشهور به الملكالمؤ يد، از منجمان ، جغرافى دانان و مورخان قرن هشتم هجرى است . وى حكومت حماة را ازسال 720 تا پايان عمر خويش ‍ داشت و در اين مدت ، بهدليل دانش دوستى خود، از عالمان و فرهيختگان سخت حمايت مى كرد.(548)كتاب معروفتاريخ او المختصرى فى اخبار البشر است كه ابن الوردى آن را تلخيص وتذييل كرده و نامش را تتمة المختصر فى اخبار البشر گذاشته است .
ابولفداء در مقدمه كتاب خويش نوشته است كه وى مصمم شده تا تاريخ مختصرى ازتواريخ مفصل فراهم كند.منابعى كه خود وى از آن ها ياد كرده عبارتند ازالكامل ابن اثير، تجارب الامم ، البيان عن تاريخ سنى زمان العالم علىسبيل الحجة والبيان ، التاريخ المظفرى كهبه نوشته او تاريخ ملت اسلامى را در ششمجلد نگاشته ، وفيات الاعيان ، تاريخ يمن از فقيه عماره ، الجمع والبيان صنهاجى ،تاريخ الدول المنقطعه ، لذة الاحرلام فى تاريخ امم الاعجام ، المغرب فى اخباراهل المغرب ، مفرج الكروب فى اخبار بنى ايوب ، تاريخ حمزة الاصفهانى ، تاريخ خلاطو نيز تورات .
كتاب با يك مقدمه درباره تاريخ آغاز و در ادامه از تاريخ آفرينش تا حوادثسال 749 در آن آمده است . المختصر در دو مجلد (مكتبة المتنبى ،قاهر) چاپ شده است .
نويرى (677 733) 
شهاب الدين احمد ابن عبدالوهاب نويرى از مورخان و دائرة المعارف نويسان قرن هشتمهجرى است . مهمترين اثر وى كتاب الارب فى فنون الادب است .نام كتاب نشانگر محتواىمجلدات نخست كتاب است . كتاب مزبور ضمن بيست و هفت مجلد يا به تعبير مؤ لف بيستوهفت سِفر در قاهره ، توسط الموسسه المصرة العامة ، به چاپ رسيده است .درمجلدات اين كتاب تا رقم دوازده ، درباره همه چيز گفتگو مى شود و حكايات و نقلهاپيرامون انواع واقسام موضوع هاى عرضه مى شود. موضوع هاى اين مجلدات ، تاريخىنيست ، اما مملو از موادى است كه بكار تاريخ مى آيد. در مجلداول موضوعاتى چون آفرينش آسمان ، خورشيد و ماه ، ابر و باران و هوا و آتش ، شب وروز، اعيات امتهاى مختلف ، خلفت زمين ، اقاليم سبعه ، كوه ها، درياها، نهرها، مناطق مختلف ،مكه وبيت الله ، مدينه ، بيت المقدس ، ويژگيهاى شهرهاى مهم ، بناهاى غريب عالم وپيدايى آنها، ادب قصرها و منازل خالى ازسكنه مى باشد.
از مجلد سيزدهم به تاريخ پرداخته شده و در ادامه تاريخ عمومى عالم باتفصيل هرچه تمام تر و با استفاده از منابع متنوع پديد آمده است .
مجلد سيزدهم از خلقت آدم تا پاين زندگى موسى (ع ).
مجلد چهارده از پس از موسى تا عيسى و پس از آن ذولقرنين واخبار شاهان چين و ترك ...
مجلد پانزدهم در اخبار مصر ،اهرام ، شاهان ايرانى تا ساسانى ، شاهان روم و... اخبارشاهان عرب ، ايام العرب كه بسيار مبسوط آمده تايوم ذى قار .
مجلد شانزدهم در سيره نبودى تا حجة الوداع .
مجلد هفدهم از وفود عرب بر پيامبر (ص ) تامسائل شخصى زندگى آن حضرت از اقوام و خويشان و موالى و همچنين لباس پيامبر (ص) تا دفن آن حضرت .
مجلد هيجدهم غزوات رسول خدا(ص ) و سرايا تا پايان .
مجلد نوزدهم تاريخ خلافت تا كشته شدن عثمان .
مجلد بيستم تاريخ خلافت امام على (ع ) تا قيام توابين در عراق .
مجلد بيست ويكم تاريخ حوادث مهم از سال 65 تا برافتادن امويان .
مجلد بيست ودوم تاريخ عمومى از آغاز خلافت عباسيانتاسال 289.
مجلد بسيت وسوم تا صفحه 3325 پايان خلافت عباسى و پس از آن دولت فاطمى مصر ودولت اموى در اندلس .
مجلد بيست و چهارم در فتح افريقيه ازآغاز و شرح دولتهايى كه در مغرب بوده اند.
مجلد بيست و پنجم قيامهاى علويان ، صاحب الزنج ، قرامطه ، دولتهاى صفارى و سامانى.
مجلد بيست وششم درباره آل زياد، آل بويه و سلجوقيان
مجلد بيست وهفتم كه آخرين مجلد است درباره سلاجقه روم و خوارزمشاهيان و مغولان .
شمس الدين ذهبى (673 748) 
محمد بن احمدبن عثمان بن قايماز تركمانى دمشقى شافعى ، معروف به شمس الدين ذهبىاز برجسته ترين علماى رجالى و از مشهورترين مورخان نيمه نخست قرن هشتم هجرى است .وى نويسنده ده ها كتاب رجالى و تاريخى است و تخصص عمده او در دانشرجال و جرح و تعديل راويان و اخباريان ومحدثان است .(549)نكته مهم درباره ذهبى وابن حجر عسقلانى آن است كه اين دو، آخرى افرادى هستند كه به بقاياى كتابهاى قروننخست اسلام دسترسى داشته و پس ازآنها، بسيارى از اين آثار از ميان رفته است .بنابراين ارزش كتابهاى ذهبى ، حفظ متون فراوانى از گذشته است كه باكمال تاءسف امروزه در اختيار مانيست .
وى ازمؤ لفان پر تاءليف است ، به طورى كه عبدالستار الشيخ ، قريب 270 اثر ازوى برشمرده است .(550)بيشتر اين آثار در علمرجال ، تاريخ و تلخيص ‍ آثار پيشينيان است .
مهمترين كتاب وى در تاريخ عمومى جهان اسلام ، كتاب تاريخ اسلام اوست كه تا كنونحوادث تا سال 620 ضمن 46 مجلد ازآن چاپ شده است . نخستين مجلد آن السيرة النبوية ،مجلد دوم المغازى ، مجلد سوم الخلفاء الراشدون و پس ازآن بر اساس شيوه سالشمارحوادث و درگذشتگان هر سال آمده است . وى هفتاد طبقه را تصور كرده وبراى هر طبقه دهسال را در نظر گرفته است . مجلدات چاپ شده تاريخ الاسلام نيز بر همين اساس بهصورت ده سال يا دو ده سال نشر يافته است .
وى دربيان شرح حال افكار گذشته ، دو شيوه را بكارگرفته است . در حوادث ميانهسالهاى 40 تا 300 كه ده سال يا يك طبقه فرض كرده ، درآغاز هرسال ، درگذشتگان آن سال را بر مى شمرد بدون آن كه شرححال آنها را بنويسد. پس از آن كه ده سال مورد نظر تمام شد تحت عنوان تراجم هذهالطبقة به تفصيل شرح حال افراد در گذشته آن دهسال يا يكجا بر اساس الفبا مى آورد. اما از حوادثسال 301 به بعد ابتداء حوادث هر سال را نقل مى كند تا آن دهه خاتمه مى يابد. پس ازآن تراجم در گذشتگان هر سال را به ترتيب الفبا به صورت سالنانه مى آورد بهطورى كه بايد درگذشتگان سال 423 را درذيل همان سال ديد، البته نه در بخش حوادث بلكه در بخش ‍مستقل وفيات .
وى درمقدمه سيره نبوى فهرستى اجمالى از مآخذ خود را به دست داده كه به طور عمدهآثار شناخته شده پيشينيان است . با اين حال برخى از آث ار كه وى ياد كرده ، درحال حاضر موجود نيست . منابع وى عبارتند از:دلائل النبوة بيهقى ، سيرة النبى ابن اسحاق ، المغازى ابن عائذ كاتب ، طبقات الكبرىابن سعد، تاريخ ابوعبدالله بخارى ، تاريخ احمد بن ابى خيثمه ، تاريخ يعقوبفسوى ، تاريخ محمد بن مثنى عنزى ، تاريخ ابوحفص فلاس ، تاريخ ابن ابى شيبه ،تاريخ واقدى ، تاريخ هيثم بن عدى ، تاريخ و طبقات خليفة بن خياط، تاريخ ابوزرعهدمشقى ، الفتوح سيف بن عمر، تاريخ مفضل بن غشان غلابى .
وى از آثار ديگرى هم كه آنها را تلخيص كرده بهره برده است . از جمله آنها ت اريخنيشابور حاكم نيشابور و تاريخ دمشق ابن عساكر و وفيات الاعيان ابن خلكان و الانسابسمعانى است . تلخيص آثار بزرگ پيشين ، يكى از مهمترين كارهاى علمى ذهبى است . دراين ميان ، تلخيصى از كتاب طرق حديث غدير طبرى مورخ كرده كه خوشبختانه برجاىمانده است .
ذهبى در همان مقدمه مى افزايد: براى تاءليف اين اثر تاريخ طبرى ، تاريخ ابن اثير،تاريخ ابن الفرضى ، تاريخ وصلة ابن بشكوال ، و كتابهاى ديگرى ازجمله مرآة الزمانرا مطالعه كرده است .(551)
در بيشتر موارد اخبار كتاب سيره و مغازى مسند بوده و يا دست كم منبع كتابىنقل با ايد ازنام مؤ لف آمده است . از گردآورى آن موارد است كه مى توان دامنه كار ذهبى رادر استفاده از مآخذ مختلف به دست آورد. به هر روى نگاهى به كتاب تاريخ الاسلام نشانمى دهد كه اين تنها يك فهرست كلى است و ذهبى در جاى جاى شرححال ها از كتابهاى بيشمارى بهره برده كه درحال حاضر در اختيار نيست . نمونه آن تاريخ الشيعة ابن ابى طى است كه قطعاتنقل شده در تاريخ الاسلام ذهبى را ما در مقالىمستقل گرد آورى كرديم .(آينه پژوهش ، ش 46) آنچه جالب است اين كه وى ، نخستينتحرير كتاب تاريخ الاسلام را در سال 714 در حالى كهچهل سال داشت به پايان برده است .(552)
پس از ذهبى كتاب تاريخ الاسلام از مصادر و مآخذ اصلى آثار مؤ لفان برجسته اى مانندصفدى در الوافى بالوفيات ، ابن شاكر كتبى در عيون التواريخ ، تقى الدين سبكىدر طبقات الشافعية ، و ابن كثير در البداية والنهاية و شمارى ديگر درآمد. همچنين اينكتاب چهار بار به گونه هاى متفاوت تلخيص شد.(553)
برخى از آثار تاريخى ديگر ذهبى عبارتند از:دول الاسلام ،(تا سال 700) ذيل دول الاسلام ، (ازسال 700 تا 744) العبر فى خبر من عبر وذيل آن .(554)اين كتاب دراصل تلخيص در تاريخ الاسلام است اما در اندك مواردى افزوده هاى برآن دارد.
در اينجا نمى توان از اثر سترگ ديگر ذهبى يعنى سير اعلام النبلاء سخن نگفت . اثرىكه ضمن آن تراجم چهره هاى بيشمارى از بزرگان دنياى اسلام از هر فرقه و مسلك و هرنقطه جهان اسلام درج شده است . اين كتاب توسط موسسة الرسالة وزير نظر شعيبالارنؤ .ط در 23 جلد به بهترين صورت به چاپ رسيده است . اخيرا دارالفكر بيروتنيز چاپ چاپ ديگرى از آن عرضه كرده و قسم چاپ ناشده اى را بر آن افزوده است .كتاب تذكرة الحفاظ و ميزان الاعتدال نيز از آثار پر ارجى است كه در عرضه شناساندنمحدثان و راويان نوشته شده است . نبايد پنهان كرد كه ذهبى آگاهيهاى رجالى خود را دركتابهاى مختلف خود جاى داده و ميان هر كدام با ديگرى به نوعى تمايز و تفاوتىگذاشته است . اين تمايز گاه به تقسيم بندى طبقه اى ، گاه در وارد كردن اميران وعالمان با يكديگر و گاه به تفصيل و تلخيص است .
گرايشهاى مذهبى ذهبى ، گرايشهاى سلفى واهل حديثى است و ستايش ‍ وى از ابن تيميه (661 728) على رغم اشاره به برخىانتقادها، نشانگر تمايلات مذهبى اوست . وى كتابى مفرد با عنوان الدرة اليتيمه فى سيرةابن تيمية تاءليف كرده است .(555) به هميندليل گرايش ضد شيعى او قوى است و اين مساءله به خوبى در ميزانالاعتدال وى در ارزيابى ضعفا روشن است .(556)وى در سوم ذى قعدهسال 748 در دمشق درگذشت و در قبرسات باب الصغير مدفون شد.
ابن الوردى (691749) 
عمر بن مظفر بن عمر بن محمد معروف به ابن الوردى نويسنده كتاب تتمة المختصر فىاخبار البشر يا تاريخ ابن الوردى ، از اهالى معرة النعمان (در حوالى حمص ) و فقيه ،شاعر و مورخ شناخته شده است . شرح حال مفصل وى را علامه محمد مهدى الخرسان در مقدمهتاريخ وى آورده وبرجستگى وى را در ادب و ساير علوم با ارائه اشعار فراوانش نشانداده است .(557)وى اثار مختلفى دارد كه از جمله آنها خريدة العجائب و فريدة الغرائباست كه بخش جغرافى آن در سال 1824 در اروپا چاپ شده است .
ابن الوردى در مقدمه ياد آورد شده است كه پس از مشاهده كتاب المختصر فى اخبار البشرابوالفداء، و تا تمجيد فراوان از آن ، مصمم شده است تا به تهذيب آن نشسته ، برخىاز مواد آن را حذف ومطالب و اشعارى از خود را بر آن بيافزايد. افزوده ها با تعبير قلتدر آغاز و الله اعلم خاتم مى يابد. افزون بر آن ، از پس از خاتمه كتاب المختصر كهسال 709 است وى ذيل خودرا برآن آغاز كرده و تا سلا 749 رسانده است . نكته اى كعلامه خرسان در مقدمه آورده آن است كه نسخه اى كه از كتاب ابوالفداء در دست ابنالوردى بوده حوادث تا سال 709 داشته و وى از افزوده خود ابولفداء كهتاسال 729 اادامه يافته آگاهى نداشته است .(558)در اين كتاب ، همانند وفيات ابنخلكان ، تاريخ تولد و درگذشت امامان شيعه (ع ) را ملاحظه مى كنيم . وى ازغيبت امام زمان(ع ) نيز بر اساس مذهب شيعه سخن گفته است .(559)تاريخ ابن الوردى نخست بار درسال 1285 قمرى تسوط مكتبة الوهبيه در دو جلد چاپ شد. چاپ بعدى آن با مقدمه علامهخرسان توسط المطبعة الحيدرية در نجف منتشر شده است .(560)
ابن شاكر الكتبى (686 764) 
صلاح الدين محمد بن شاكر بن احمد كتبى از مورخان صوفى مسلك قرن هشتم هجرى استكه آثار تاريخى با ارزشى تاءليف كرده است . وى از روى نياز مالى به ورّاقى وخريدو فروش كتاب پرداخته و دانش خويش را نيز از همين زمينه به دست آورده است . دو اثر وىدر ترايخ و تراجم ، يكى كتاب العيون التواريخ و ديگرى فوات الوفيات است . ازكتاب عيون التواريخ وى كه يك دوره تاريخى عمومى جهان اسلام از ابتداى بعثت تاز مانمؤ لف است ، تا آنجاكه مؤ لف اين سطور آگاه است ، تنها چند مجلد به چاپ رسيده است .نخستين مجلد مربوط به سيره نبوى است كه با تحقيق حسام الدين القدسى بهسال 1980 توسط مكتبة النهضة المصريه به چاپ رسيده است . جزء دوازد، جزء بيست ،بيست و يكم ، و بيست و سوم كتاب را نيز مؤ لف اين سطور رؤ يت كرده است.(561)حوادث مجلد بيست مربوط به سالهاى 645 تا 670 است . اين كتاب همانند مواردمشابه ابتدا حوادث هرسال و پس ازآن در گذشتگان آنسال را مى شناساند. كتاب شباهت خاصى به البداية والنهاية دارد وسخن بر اين كهيكى از ديگرى گرفته مطرح . گويا تاءليف عيون پيش از البداية است . اينقبيل اقتباس در منابع تاريخى سالشمار فراوان است .
كتاب ديگر او با عنوان فوات الوفيات والذيل عليها درتكميل وفيات الاعيان ابن خلكان و البته با استفاده از كتابمفصل معاصر خود صفدى با عنوان الوافى بالوفيات نوشته شده است .(562)اين اثرپنج جلدى توسط احسان عباس تصحيح و نشر شده است .(563)

يافعى (698 768)  
ابواحمد عبدالله بن اسعد بن على يافعى يمنى نويسنده كتاب مراة الزمان وعبرة اليقظانفى معرفة ما يعتبر من حوادث الزمان وتقلّب احوال الانسان و تاريخ موت بعض المشهورينمن الاعيان از آثار تاريخى قرن هشتم هجرى است ك به صورت سالشمار حوادث و تراجووفيات هر سال ، نوشته شده است . وى يمنى است و مدتى در عدنتحصيل كرده و بر مذهب ، شافعى بوده است . ابن عماد نوشته است : وى اندكى پيش ازسال 700 متولد شده ، روى مذهب اشعرى تعصب داشته و بر ضد ابن تيميه سخن گفته وبه همين دليل از طرف طرفداران متعصب ابن تيميه مورد بى توجهى قرار گرفته است .وى از منش و رفتار ومردم گرايى وى سخت ستايش كرده و نوشته است كه در وقتدرگذشت ، عالم برتر مكه به شمار مى آمد.(564)تعجب آن كه مورخى چون ابن عماد،از كتاب مرآة الجنان وى ياد نكرده است .
وى چندين كتاب تاريخى و شرح حال تاءليف كرده كه علائق صوفيانه وى را نشان مىدهد. برخى از آن كتاب ها عبارتند از: اطراف التواريخ ، روش ‍ الرياحين ، خلاصةالمفاخر فى اخبار الشيخ عبدالقادر، نشر الماسين الغالية فىفضل مشائخ الصوفية اصحاب المقامات العالية ، نشر المحاسن اليمانية ، فى خصائصاليمن و نسب القحطانية (565)
وى در مرآة الزمان پس از يك مقدمه كوتاه ، حوادث را ازسال نخست هجرى آغاز كرده و تا سال 750 هجرى ادامه داده است . وى در مقدمه گفته استكه كتاب وى تلخيصى است از آثارى كه اهلتاريخ و سير درباره پيامبر واصحاب وتابعين او ونيز خلفا و ملوك و شاهان وحوادث هرسال نوشته اند. وى به ويژه به آثار ذهبى و ابن خلكان اشاره كرده و درباره يمن ، بهتاريخ ابن سمرة كه در شرح حال قدماى علماى يمن بوده است . وى در هرحال ، اختصار را رعايت كرده است . استفاده وى از تواريخ يمنى ، مى تواند امتيازى براىكتاب وى به شمار آيد.
يافعى در جاى جاى كتاب ، ضمن بيان شرح حالها، نكاتقابل توجه زندگى شخصيتهاى برجسته را بيان كرده و از زاويه نكات مهمى را دربارهزندگى فكرى و فرهنگى دنياى اسلام ارائه مى دهد.
كتاب مرآة الزمان در سال 1337 1339 در حيدرآباد الدكن هند چاپ شده و در بيروت ومصر افست شده است . كتاب مزبور در سال 1405 با تصحيح يحيى الجبورى توسط مؤسسة الرساله در بيروت منتشر شد.
تلخيصى از مرآة الجنان با عنوان عقد الجمان فى حوادث الزمان از حسن بن راشد بن مفلحصيمرى (نيمه دوم قرن نهم ). به چاپ رسيده است .(566)
ابن كثير (701 774) 
اسماعيل بن عمر بن كثير دمشقى شافعى ، از مورخان قرن هشتم هجرى است . پيش ازآن كهابن كثير بگوييم ، يادآورى دو نكته لازم است . نخست آن كه اصولا دانش تاريخ و همدانشهاى ديگر در اين قرن ، بيش از هر نقطه ، در مصر و شامات رشد و نمو داشت .دليل آن ، حمايت مماليك از علوم دينى و آرامشى بود كه در اين ديار حاكم بود. به عكس ،شرق از يك سو گرفتار مغولان وايلخانان و سپس تيموريان شده و از سوى ديگر سختگرفتار بود. به همين دليل براى مدتى طولانى از دانش اندوزى به دور افتاد. البتهتصوف در مغرب اسلامى هم قوى بود، اما نه به قوت شرق . شمار خانقاه ها در شرقچندين برابر مدارس و مساجد بود. به هر روى در اين دوره شاهد پيدايى تاريخ ‌هاىعمومى بزرگى هستيم كه در اينجا برخى ازآن هارا معرفى كرده ومى كنيم .
نكته ديگر آن كه تاريخ در اين دوره ، اسير دست حنابله و يا شافعيان است كه به نوعىتحت تاءثير ابن تيميمه اند. پيش از اين تمجيد و ستايش ذهبى را از ابن تيميه (728)ديدم و آثار تعصب و سلفى گرى را در آثار او مى بينيم . ابن كثير خود از خواصشاگردان ابن تيميه (567)و ذهبى است و به طور طبيعى و در حدى گسترده تر همانرويه را دارد وبدين ترتيب ، در مسائل خاصى ، بايد با ملاحضه با كتاب وى برخوردشود.
مهمترين اثر ابن كثير كتاب البداية والنهاية است كه نوعى تاريخ عمومى ، شبيه كتابالمنتظم والكامل فى التاريخ است . كتاب معروف ديگر وى تفسير اوست كه درحال حاضر مورد بحث مانيست .
كتاب البداية والنهاية اثرى است همانند ساير تواريخ عمومى كه مؤ لف حوادثى كهاز ابتداى آفرينش تا... رخداده ضمن آن آورده است . بخش ‍ نخست آن بداية الخلق است . در ادامه قصص الانبياء؛ پس از آن سيره و تاريخ خلفاى نخست و در ادامه حوادثعمومى براساس سالشمار همراه با شرح حال درگذشتگان هرسال در ذيل حوادث آن سال برخى از قسمتهاى اين كتاب به صورتمستقل چاپ شده است . جمله بداية الخلق او توسط ابراهيم محمدالجمل به طور مستقل چاپ شده است . همينطور قصص الانبياء و به ويژه السيرة النبوية اوكه آن نيز بخشى از البداية والنهاية و مكرر به چاپ رسيده است . بخش قصص الانبياءو سيره نبوى ، به لحاظ اظهار نظرهاى مؤ لف وبرخورد وى با اسرائيلياتقابل توجه است ، اما از نظر تاريخى ، جز تكرار آنچه در منابع پيشين بوده نيست / بهعبارت وى از تراث ناشناخته اى بهره نگرفته است .
كتاب البداية ، تلخيص آثار گذشته است . بخشهاى تلخيص طبرى و در ادامه از ابنجوزى ، ابن اثير استفاده كرده و در نهايت از تاريخ ابوشامه كه حوادث تاسال 665 را آورده است .پس از آن از ذيل آن با عنوان المقتفى لتاريخ ابى شامه بهرهبرده و خود وى در ذيل حوادث سال 738 به اين نكته اشاره كرده و گفته است كه آنچهپس از اين خواهد آورد ذييل اوست برهمان تاريخ تا حوادثسال 751.(568)
نگاهى به كتاب نشان مى دهد كه مؤ لف در بخش قصص الانبياء و سيره نبوى بحثهاىطولانى آورده اما هرچه جلوتر آمده ، با اختصار گذشته است . كتاب البداى ة درسال 1935 در مطبعة السفليه مصر، ضمن چهارده جلد به چاپ رسيده است .پس از درسال 1351 بار ديگر چاپ شد كه همان چاپ مكرر در بيروت افست شده است . چاپ جديدآن با تصحيح على شيرى در داراحياء التراث العربى ضمن هفت مجلد با فهرستىمفصل به چاپ رسيده است .
مؤ لف در تكميل البداية كتابى با نام النهاية نگاشته كهمشتمل بر نقلهاى ملاحم و فتن و در واقع تاريخ آيند است .
ابن خلدون (7323 808)  
عبدالرحمان بن خلدونن از انديشندان بلند پايه دنياى اسلام است كه بهدليل نگارش مقدمه به عنوان بنيانگذار جامعه شناسى علمى شناخته شده است .درباره انديشه هاى وى آثار فراوانى تاءل يف شده كه ضمن هر كدام به نوعى تازهشكل گيرى افكار و انديشه هاى اورا مطرح كرده و ديدگاههايش را دربارهتحول درجامعه تشريح كرده اند. و ى در تونس به دنيا آمد و افزون بر شخصيت علمى ،بخشهاى از عمر خويش را در كارهاى حكومتى هم گذراند. وى درسال 755 فاس مراكش شغل كتابت فرامين دولتى را برعهده داشته است . ازسال 758 قريب دوسال در زندان ماند. آنگاه بار ديگر رياست ديوان انشاء و سپس ديوانمظالم را عهده دارد شد. وى پس از پشت از پشت سرگذاشتن شكستهاى سياسى چندى درسال 764 عازم غرطانه در اسپانيا شد.
نخستين تجربه سياسى او نمايندگى سلطان غرطانه براى بستن پيمانى با سلطانمسيحى اسپانيا بانام پدرو اول بود كه در اشبيليه ديدار كرد و كارش را باموفقيت انجام داد. اندكى بعد مجبور شد تا غرطانه را هم ترك كند. وى درسال 765 بار ديگر به بجايه در شمال افريقا رفت و نزد ابوعبدالله سلطان بنىحفص احترام كاملى يافت وكار اداره شهر به او سپرده شد.يكسال بعد ابوعبدالله سقوط كرد و ابن خلدون اين بار براى هميشه با سياستخداحافظى كرد. (569)وى پس از آن كه به كارهاى علمى روى آورد وا ز هر فرصتىبراى تدريس و تاءليف بهره برد. انديشه نگارش ‍ تاريخ از اين زمان در ابن خلدونايجاد شد. وى ابتدا در صدد بود تا تاريخ معاصرشمال آفريقا را بنويسد. اندكى پس ازمطالعه در تاريخهاى گذشته ، به اين نظريهرسيد كه تاريخ دولايه دارد. لايه روئى كه همان حوادث و رخدادهاى تاريخى است . لايهزيرين كه به نظر وى تا آن زمان مورخان پيشين به آن توجهى نكرده بودند،علل و عوامل پشت پرده رخدادهاى تاريخى است . وى بحث از اينعوامل را در رشته علمى خاصى كه خود تاءسيس كرد، مطرح نمود. وى نام اين دانش علمالعمران گذاشت . وى براى آن كه با دقت تمام بتواندمسائل مختلف اين دانش را مطرح كند، مصمم شد تا تاريخ عمومى جهان را مطالعه و تدوينكند. او بايد تصور دانش جديد راباكار در تاريخ عالم همتكميل مى كرد و هم تجربه .
ابن خلدون براى تاريخش كه نام العبر وديوان المبتداء والخبر فى تاريخ العرب والعجم والبرير ومن عاصرهم من ذوالسطلان الاكبر را برگزيده بود، نوشتن سه بخشرا در نظر گرفت . نخست مقدمه كه همان علم عمران بود. دوم تاريخ عمومى عالم و سومتاريخ معاصر شمال آفريقا.(570)وى براى مدت چهارسال در تونس نخستين تدوينش را از كتاب تاريخ انجام داد. بعدها درسال 478 به مصر رفت و در آنجا منصب قاضى القضاة مالكى ها را برعهده گرفت .مصر اين زمان ، از متمدن ترين نقاط جهان اسلام بود با داشتن كتابخانه هاى مهم مىتوانست ابن خلدون را در كار تكميل تاريخش ‍ كمك كند. وى پس ازآن هم مدت مديدى را بهگردش در شهرهاى مختلف شام گذراند و در نهايت درسال 808 در مصر درگذشت .
همان گونه كه اشاره شد بخش نخست كتاب تاريخ ، همانند مقدمه است كه ارزش واهميتفوق العاده اى دارد. پس از مقدمه تاريخ عمومى جهان آغاز شد و ابن خلدون در اين قسمت ،از همان آگاهيهاى كتابهاى پيشين استفاده كرد جز آن كه بهدليل روش خردگراى خود كوشيد تا كمتر تحت تاءثير افسانه و قصه ها قرار گيرد.
در اينجا بر اساس چاپ هشت جلدى (571) نمايى از محتواى كتاب را به دست مى دهيم .مسائل منطقه اى ابن خلدون نه نظم سالشمارانه دارد و نه نظم دولت گونه . بيشتر بهمسائل منطقه اى آن هم دوره هاى خاص پرداخته شده و هر بار سررشته بحث قطع و بهنقطه ديگرى انتقال مى يابد كه بخشى از حوادث آن را پيش ازآن خوانديم .
اشاره شد كه مجلد نخست همان مقدمه است . مجلد دوم از اخبار عرب آغاز مى شود، سپس بهتاريخ اسلام مى رسد وبحث تا آغاز خلافت معاويه پيش مى رود. مجلد سومشامل درباره دولت اموى ، دولت عباسى است . در ميانه به پيدايش دولت علويانطبرستان و طولونيان مصر، شورش ‍ صاحب الزنج ، صفاريان وسامانيان ، قرامطه ،حمدانيان ، بويهيان ، فاطميان و سلجوقيان مى پردازد و تاريخ اسلام را تا انتهاىخلافت عباسى دنبال مى كند. بحث از اين دولت ها به اين معنا نيست كه درهمان مجلد كار آنخاتمه مى يابد. در مجلد چهارم بار ديگر بهمسائل مختلف دنياى اسلام در طول قرون سوم تا ششم و درگيرى هاى ميان دولتهاىمستقل به ويژه درشرق عراق مى پردازد.
مجلد پنجم بحث از تاريخ مناطق غربى دنياى اسلام در نواحى شاماتوموصل است و درنهايت از لشكركشيهاى مغولان به نواحى شرق سخن مى گويد. در مجلدششم و هفتم به شمال آفريقا و اندلس مى پردازد و تاريخ دولتهاى محلى آن نواحى رابازگو مى كند. مجلد هشتم فهارس كتاب است . گفتنى است كه تاريخ ابن خلدون توسطدكتر عبدالمحمد آيتى به فارسى درامده است .پيش از آن هم مقدمه ابن خلدون توسطپروين گنابادى در دو مجلد ترجمه شده بود.
ابن دقماق (750 809) 
صارم الدين بن محمد بن اءيدمر علائى مشهور به ابن دقماق ، از مورخان نيمه دوم قرنهشتم هجرى است كه آثار فراوان تاريخى درباره تاريخ روزگار نزديك به خودتاءليف كرده اما تنها اندكى از آنها به دست آمده است كه يك سالشمار تاريخى مانندالبداية والنهاية و مانند اينها در دوازده مجلد بوده است . بخشهايى از اين كتاب در دستاست .(572)
كتابى كه او مى تواند خلاصه پيشگفته يا به عبارتى يك تاريخ مختصر عمومى جهاناسلام باشد، الجوهر الثمين فى سيرالملوك والسلاطين است . وى در تاءليف اين كتاب ازمصادر فراوانى بهره برده كه از جمله آن ها مى توان به التنبيه والاشراف مسعودى ،تاريخ اليعقوبى ، نهاية الارب نويرى ، خطط القاهرة ، وفيات الاعيان ، الوافىبالوفيات ، والكامل فى الادب مبرد، اشاره كرد.(573)
كتاب الجوهر الثمين مرورى است بر تاريخ خلفا به صورت سالشمار كه ضمن بيانشرح حال شمار زيادى از بزرگان تاريخ اسلام ، به بيان تاريخ خلافت خلفا، زماندر گذشت و نيز وزيان و كاتبان آنها پرداخته است .
اين كتاب با تصحيح محمد كمال الدين عزالدين على بهسال 1405 در دوجزء در يك مجلد، توسط عالم الكتب چاپ شده است .
قلقشندى (756 821) 
احمد بن عبدالله قلقشندى ، بيش از هر چيز به كتاب پر ارجش صبح الاعشى فى صناعةالانشاء شهرت دارد. كتابى كه حاوى بسيارى از اسناد تاريخى است ، اما موضوع آن نهتاريخ بلكه درباره انشا و دبيرى و كتابت و مانند اين هاست . وى افزون برآن ، كتابىبا عنوان مآثر الانافة فى معالم الخلافة دارد. اين اثر در سه جلد با تصحيح عبدالستاراحمد فراج در بيروت توسط عالم الكتب به چاپ رسيده است . اين اثر آخرين تاءليفاوست و حتى از حوادث سال 818 نيز در آن ياد شده است .(574)
نخستين بحت مقدماتى وى درباره اصل خلافت است . پس از آن با بحث از خلافتابوبكر، به بحث از تاريخ خلفا پرداخته است . پس از ياد از هر خليفه ، با مبحثى تحتعنوان الحوادث والماجريات فى خلافت و ولايت الامصار فى خلافته گزارشى از حوادث مهم جارى آن دوره و نيز امراى ساير بلاد به دست داده است .
مباحث كتاب تا صفحه 220 مجلد دوم به همين ترتيب به پيش مى رود.پس ‍ ازآن چند بحثمستقل مطح مى شود. فصل دوم بحثى درباره تختگاه خلفاى در دورانهاى مختلف .فصل سوم درباره مدعيان خلافت در دوره هاى مختلف است . متن بيعت نامه ها و عهد نامه هايىكه براى خلفا نوشته مى شده در ادامه آمده است . نمونه هاى ديگر اينقبيل اسناد به صورتهاى مختلف ، در پى آمده است .
سيوطى (م 911) 
جلال الدين سيوطى از پر تاءليف ترين دانشمندانى است كه در تاريخ اسلام ظهور كردهاست .آثار بى شمار وى با عنوآنهازيبا و مسجع ، دره كتابخانه اى يافته شده و بسيارىاز آن ها به بهترين صورت نشرشده است .
اثر رايج او در تاريخ اسلام ، كتاب تاريخ الخلفاء اوست ، اين كتاب به عنوانى اثرىمختصر مى تواند، راهنماى هر خواننده و حتى محققى باشد كه در كنار دست خود نياز بهكتابى درتاريخ خلفا دارد.ذوق مختصر نويسى سيوطى سبب شده تا وى در اين كتاب ،فهرستى ازتمامى خلفا تا زمان خود بدست آورد و اجمالى از حوادث مهم آن روزگار ونيز برخى از ويژگيهاى آنان را بيان كند. آخرين خليفه اى كه وى از او سخن گفتهمتوكل على الله است كه در سال 903 هجرى در گذشته است .پس از آن از دولتهاىاندلسى ، دولت فاطمى و دولت طبرستانيه ونيز فتنه هايى كه در هر قرن رخ داده بهاجمال سخن گفته است .
اين كتاب مكرر به چاپ رسيده است .(575)وى در تاريخ مصر نيز كتابى با عنوان حسنالمحاضرة دارد.
ديار بكرى (م 966) 
حسين بن محمد بن حسن ديار بكرى از مورخان قرن دهم هجرى است .وى قاضى مكه بوده ودر سال وفات وى اختلاف است . بيشتر بر آننند كه وى درسال 966 درگذشته اما نوشته در تاريخ اوست كه اشاره به وفات سلطان سليم دوم درسال 982 دارد.(576)وى كتابى در مناسك حج وكتابى هم در تعيين مساحت كعبه ومسجدالحرام دارد كه خودش آن را اندازه گرفته است .
تاريخ مهم وى كتاب الخميس فى احوال الانفس النفيس مشهور به تاريخ خميس است . ايناثر در دو مجلد رحلى با حروف ريز توسط انتشارات دار صادر بيروت به چاپ رسيدهاست . اين كتاب سه مقدمه دارد. نخست در شناخت پيامبر (ص )، دوم در تاريخ جهان ازآفرينش تا انبياء، سوم در شرح حال پدر پيامبر و ازدواج با آمنه . ركن نخست كتابازتولد پيامبر(ص )تا مبعث است . ركن دوم از بعثت تا هجرت .وركن سوم از بعثت تا رحلت. پس ‍ از آن خاتمه كتاب در دو فصل است . فصل نخست در ذكرمسائل متفرقه سيره ، فصل دوم در تاريخ خلفا و ملوك پس از رحلت تا امويان و عباسيانو فاطميان و ملوك كرد و مماليك و عثمانيان تازمان سلطان مراد سوم .
ارزش تاريخى الخميس به بخش سيره آن است ك حجم عمده كتاب (بيش ‍ از يك مجلد و نيم )درهمان بخش است . وى موارد فراوانى را در اين بخش ‍ فراهم آورده و كوشيده تا مياننقلهاى مختلف ، نقادى و ارزيابى و در مواردى وجه جمعى هم بيايد.
قرمانى (939 1032) 
احمد بن يوسف بن احمد دمشقى قرمانى از مورخان قرن دهم و يازدهم هجرى است . اثر مشهوروى كتاب اخبار الدول واخبار الاول فى التاريخ به چاپ رسيده است .(577)وى در مقدمهياد آور شده كه هدفش تلخيص ‍ سير الاولين من الانبياء والمرسلين بوده و بناىآن داشته تا تاريخ امتهاى گذشته و نيز عجايب و غرايب عالم را بشناساند. مقدمه كتابمشتمل بر هفت فصل است .نخست در معناى تاريخ و موضوع آن و تواريخقبل از تاريخ هجرى .دوم درآفرينش ؛سوم در خلقت جن وانس ؛چهارم در تاريخ زمين وجغرافياى آن .پنجم در خلقت آسمانها. ششم در معناى نبوت و رسالت و شمار انبياء...فصل هفتم فهرست مطالب كتاب . در فصل هفتم وى فهرست تفصيلى كتاب را به دست دادهاست . وى به اختصار تمام ، به تاريخ انبياء، سيره نبوى ، تاريخ خلفاى نخست ،امويان ، عباسيان ، فاطميان ، ايوبيان ، مماليك ، علويان ، اشراف مكه ، و بسيارى ازدولتهاى خرد و كلان مناطق مختلف عالم را آورده . اشارتى به دولت صفوى كرده و درنهايت شناختى اجمالى از شهرهاى مهم عالم اسلام وبسيارى ازمطالب ديگر را به دست دادهاست . تنها با ديدن فهرست كتاب ، مى توان دريافت كه نويسنده تا چه اندازه بهاجمال ، به همه آنچه ك در آن زمان ، دانستن آن از تاريخ عالم ممكن بود اشارتى كرده است.
ابن عماد حنبلى (10321089) 
ابولفلاح عبالحى بن احمد بن محمد حنبلى دمشقى معروف به ابن العماد حنبلى ، مولفكتاب مفصل سالشمار تاريخ اسلام در طى هزارسال با نام شذرات الذهب فى اخبار مذهب است . اين اثر، در شمار آخرين كتابهايى است كهبايد نقطه آغاز آن را المتنظم ابن الجوزى و در ادامه كار ابن اثير و ذهبى و ابن كثيردانست . به عموم ، برخى از مورخان ، تكرار گذشته را صلاح ندانسته و به كارذيل نويسى آث ار پيش پرداخته اند.اما برخى همانند آنان كه يادشان رفت و از جمله ابنعماد، ازاغاز شروع كرده و تاريخ را تا زمان خوددنبال كرده اند.
ابن عماد دمشقى است . در قاهره تحصيل كرده و در مكه درگذشته است . از وى بيش از پنجتاءل يف ياد نشده كه مهمترين آنها همين كتاب شذرات است . كتابى در فقه ، كتابى درتفسير و كتابى در ادب دارد.
ويژگى عمده كتاب شذرات آن است كه يك دوره تاريخ اسلام را به صورت سالشمار ازسال نخست هجرت تاسال 1000 هجرى با اختصار در خود جاى داده است . در هرسال دو مطلب اهميت داد،حوادث آن سال و درگذشتگان . طبعا كتابى رجالى تاريخىبمانند آثار پيشين وى است . او درهر دوره از منابع آن بهره برده و بنابراين بايد آنراتلخيص كتابهايى دانست كه پيش از وى به نگارش درآمده است . وى برخلاف آثارپيشگفته ، از داستان آفرينش و قصص انبياء سخن نگفته و تاريخ را با تاريخ اسلام ازسال نخست هجرت آغاز كرده است .
وى درمقدممه ياد آور شده كه افزون بر نقل حوادث ، در پى آن بوده تا فهرستى ازوفيات علما و محدثان در اختيار بگذارد. پس از آن مى نويسد: بيش از هر كتابى ، از آثارذهبى بهره برده و بعد ازآن در آثارى چون الكمال ، حلية الاولياء،المنهل الصافى ، و وفيات الاعيان ابن خلكان استفاده كرده است .(578)
چاپ پيشين اين كتاب ، توسط دار الافاق الحديثه بيروت درچهار مجلد به انجام رسيدهكه در سالهاى اخير فهرستى در يك مجلد براى آن چاپ شد.اما چاپ جديد آن كه زير نظرعبدالقادر ارناؤ وط انجام شده در ده مجلد همراه با مجلدىمستقل در فهارس توسط انتشارات ابن كثير عرضه شده است .(579)
عصامى مكى (1049 1111) 
عبدالملك بن حسين بن عبدالملك عصامى مكى شافعى از مورخان مكى (مدفون در بقيع )مولف كتاب سمط النجوم العوالى فى اءنباءالاوائل والتوالى اثرى چهار جلدى در تاريخ عمومى اسلام تا روزگار خود با محورقرار دادن شهر مكه است . وى حوادث تاسال 1099 را در كتاب خود آورده است .
وى در مقدمه كتاب اشاره به اهميت تاريخ كرده وياد آور شده است كه گرچه تاريخ درظاهر يك مشت حوادث است اما در باطن آكنده از عبرت و اعتبار است . وى از شافعىنقل كرده كه گفته است علم التاريخ يزيد فىالعقل . او به نقادى آنچه در تاريخ آمده اشاره كرده و خبرجعل نامه اى از سوى يهوديان خيبر راآورده كه ادعاكردندرسول خدا (ص ) در خبير آن را در اسقاط جزيه از آنان نوشته و در آن شهادتجممعى از صحابه نيز بوده است .وقتى اين نامه ب دست خطيب بغدادى رسيد، آن را تكذيبكرد و گفت : چطور ممكن است شهادت معاويه پاى اين نامه باشد، با اين كه او در فتح مكهمسلمان شده است ؟ نيز چگونه ممكن است شهادت سعد بن معاذ باشد در صورتى كه وىپس از غزوه خندق درگذشته است !
عصامى در همان مقدمه فهرستى مشتمل بر 105 كتاب تاريخى ازآثار كه وى از آن ها درتاءليف كتاب خود بهره گرفته به دست داده است (580)اين فهرست نشانگر دامنه كاروى در بهره گيرى از آثار تاريخى است كه برخى ازآنها تا كنون نيز ناشناخته باقىمانده است . اين كتاب درچهار بخش منظم شده است . بخش نخست درباره انبياى سلف و آباءپيامبر، بخش دوم سيره نبوى ، بخش سو در تاريخ خلفاى نخست تا امام حسن (ع ) و بخشپايانى از دولت اموى تازمان مولف . در اين بخش وى به ترتيب از دولتهاى اموى ،عباسى ، فاطمى ، ايوبى ، تركمانى ، و عثمانى ، سخن گفته است . خاتمه كتاب ك ازصفحه 110 مجلد چهارم كتاب (584) درباره انساب طالبيان و حاكمان علوى مكه خانداناشراف است . اين بخش از هر حيث مشتمل بر نكات تازه اى درباره شهر مكه و رخدادهاىمحلى آن است .
منابع فارسى 
ظهور آثار تاريخى به زبان فارسى از قرن پنجم به بعد است . فهرستى از اينآثار در تاريخ ادبيات فارسى آمده و گرچه همه آنهاآثار ارزشمندى نيست ، اما آثارپرارجى نيز ميان آنها فراوان است . مقصود ما در اينجا آثارى است كه گرچه ممكن استحوادث دوران خود را بيان كرده باشد كه اتفاق ارزش ‍ اين آثار به همين است اما بهتاريخ سه قرن نخست اسلامى هم پرداخته است .فراوانند آثار تاريخ با ارزش فارسىكه حوادث سلسله هاى معاصر خويش را نوشته اند.برخى ازآثار مورد نظر بدور از درايتو نگرش نقدى نگاشته شده و برگرفته از اثار نامعتبر است . در ميان آنها، آثارى نيزيافت مى شود كه با استناد به منابع معتبر نوشته شده است . به هرحال ، با قبول اين نكته كه مآخذ تاريخ صدر اسلام ، همان مآخذ عربى قرون نخست است ،از آن روى برخى از اين منابع فارسى هم از منابع مفقود كهن گرفته شده ، شمارى ازاين آثار را معرفى مى كنيم .
نكته قابل يادآورى آن ك ه از اين دست نوشته هايى كه در قرن دهم و پس از آن به بيانتاريخ عمومى از آفرينش تا زمان خود پردخته اند، شمار فراوانى موجود است كه نامآنها در ادبيات فارسى استورى و نيز مجلد ششم فهرست نسخه هاى فارسى منزوى و نيزمجلد سوم فهرستواره كتابهاى فارسى ايشان آمده است . شيوه نگارش اين آثار به ويژهدرباره تاريخ عمومى از آغاز تا صدر اسلام ، شيوه اى يكسان بوده و جز درتفصيل و تلخيص و احيانا گرايشهاى مذهبى آنها به ويژه گرايشهاى صوفيانه و ثبتشرح حال پيران ميان آنها نيست . ارزش اين آثار مربوط به موقعيت زمانى ومكانىمعاصرآن هااست .يعنى آگاهيهايى كه از دوره معاصر خود ويا منطقهمحل زيست خود به دست مى دهند.
در اينجا به معرفى بخرى ازمعروفترين آثار فارسى قرن پنجم تا دهم پرداخته وتفصيل را به عهده منابع ديگر مى گزاريم .
گرديزى (قرن پنجم ) 
ابوسعيد(ياابوسعد) عبدالحى بن ضحاك بن محمود گرديزى با سلطان غزنه ،عبدالرشيد پسر محمود، معاصر بوده است . كتاب برجاى مانده وى زين الاخبار است . اينكتاب درباره شاهان ايران ، سيره نبوى ، خلفاى نخست و تاريخ خراسان است و ضمن آنگاه شمارى و نيز تاريخ برخى از اديان ديگر مطالبى آمده است . اين كتاب را سعيدنفيسى در سال 1333 شمسى به چاپ رسانده است . چاپ ديگر آن از عبدالحى حبيبى استكه بنياد فرهنگ ايران ان را در سال 1347 چاپ كرده است .(581)
ابن شادى (نيمه نخست قرن ششم )  
يكى ازاثار تاريخى كه در قرن ششم به فارسى نوشته شده و به عنوانمجهول المولف به چاپ رسيده كتاب مجمل التواريخ والقصص است . مصحح ارجمن آنمرحوم ملك الشعراء بهار تاءليف آن را به سال 520 هجرى نوشته است . اخيرا يكى ازمحققان با شواهد چندى چنين اظهار كرده است كه اين كتاب از ابن شادى مىباشد.(582)از كتاب به دست مى آيد كه مؤ لف درهمدان زندگى مى كرده است . كتابمزبور به همت مرحوم رمضانى صاحب انتشارات كلاله خاور چاپ شده است .
مؤ لف چندى استفاده كرده و نام برخى از آثار مورد استفاده خود را ياد كرده كه شمارى ازآنها عبارتند از: تاريخ حمزه اصفهانى ، تاريخ طبرى ، تاريخ يعقوبى ، تاريخاصفهان حزمه اصفهانى ، همدان نامه عبدالرحمان بن عيسى همدانى ، اخبار نريمانو سام وكيقباد و افراسياب از ابومؤ يد بلخى ، كتاب الفتوح ، مجموعه بوسعدآبى و...(583)
اين كتاب در بيست پنج باب تدوين شده .تا باب هشتم ،جدول خلفا و شاهان است . باب نهم تا هجدهم پيش از اسلام و تاريخ تركان وهندوان وروم و انبياء است . (تاصفحه 225) بعد از آن به تاريخ اسلام رسيده كه تاريخ خلفارا تا زمان خود آورده است . اين مفصل ترين باب از ابواب كتاب است . باب بيست ويكمبه اميران و شاهان معاصر خلفا پرداخته و باب بيست و يكم را به القاب شاهان دربلادمختلف اختصاص داده و درباب بيست و دوم از مقابر بزرگان و كشته شدگان و اخبار آنهاياد كرده است . دراين باب فصلى به اهل بيت اختصاص داده شده ، ابتدا از فاطمه زهرا(ص) سخن گفته ، پس ازآن شرح حال دوازده امام را آورده است .(584)
البته اين به معناى تشيع او نيست چرا كه خودش پس از بيان شرححال امامان مى نويسد: و اين جماعت آنند كه اهل شيعت و علويان ، ايشان را سيد عشيرت و اماماهل بيت پيغامبر عليه السلام شمرند.(585)پس از آن سايرعلويان از فرزندان امام حسن(ع ) سخن مى گويد. بابها پايانى كتاب درجغرافياى عالم است .
منهاج سراج (607 زنده در 664 686) 
منهاج الدين ابوعمر عثمان بن سراج الدين محمد جوزجانى مؤ لف كتاب تاريخى طبقاتناصرى است .وى عمر خويش را در كنار شاهزادگان و بزرگان در هند سپرى كرده و خوددر رديف قاضيان وعالمان بوده است . كتاب طبقات ناصرى كه به نام ناصرالدين محمدشاه فرزند ايتتمش نوشته شده ، شامل بيست و سه طبقه است . نخست تاريخ انبياء، دومخلفاى نخستين ، سوم امويان و به ترتيب عباسيان ، شاهان عجم ، شاهان يمن ، طاهريان ،صفاريان و در انتها مصائبى بر اسلام وارد شد و يورشمغول .
وى در مقدمه اشاره دارد كه هدفش بعد از بيان تاريخ عصر نخست اسلامى ، بيان تاريخخاندان سلطان محمد سبكتكين است امام به هر روى كوشش كرده تا از هر دودمان شمعى در آنجمع افروخته شود.(586)
بى شبه طبقات ناصرى از مهمترين مآخذ ايران در قرن پنجم و ششم است ، اما نسبت بهحوادث صدر اسلام ارزش چندانى ندارد. اين كتاب با تصحيح حبيبى در دو جزء ويك مجلدچاپ شده است .(587)

next page

fehrest page

back page