بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا, محمدصادق نجمى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SOKHAN01 -
     SOKHAN02 -
     SOKHAN03 -
     SOKHAN04 -
     SOKHAN05 -
     SOKHAN06 -
     SOKHAN07 -
     SOKHAN08 -
     SOKHAN09 -
     SOKHAN10 -
     SOKHAN11 -
     SOKHAN12 -
     SOKHAN13 -
     SOKHAN14 -
     SOKHAN15 -
 

 

 
 

 

1- طبرى ، ج 7، ص 216 - 218.ابن اثير، ج 3، ص 263 و 264. ارشاد مفيد، ص 200. مثيرالا حزان ، ص 10.مقتل خوارزمى ، ص 182. لهوف ، ص 19.
2- جريان بيعت گرفتن براى يزيد كه به وسيله معاويه انجام گرفت و ازبزرگترين جنايات تاريخ اسلام است ، در جلد 10 كتاب پرارج ((الغدير)) مشروحا آمدهاست .
3- ((زرقا)) مادر بزرگ مروان است كه از زنان بدنام دوران خويش بود.
4- لهوف ، ص 20. مثيرالاحزان ، ص 10.مقتل عوالم ، ص 53. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 185.
5- مكاسب شيخ انصارى ، فصل حرمت معاونت به ظالمان .
6- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 186. مقتل عوالم ، ص 54.
7- همان مدرك .
8- لهوف ، ص 23.
9- خرائج ، ص 26، مدينة المعاجز، ص 244.
10- خرائج ، راوندى ، ص 26. مدينة المعاجز، بحرانى ، ص 244. اثبات الوصيه، ص 162. بحارالانوار، ج 44، ص 331.
11- كه تنها مرحوم مجلسى در بحارالانوار، ج 44، 71 روايت در اين زمينهنقل كرده است .
12- كه فقط مرحوم علامه امينى در كتاب پرارج خود ((سيرتنا و سنتنا)) بالغ بهبيست روايت از منابع اهل سنت در اين زمينه نقل نموده و دربارهرجال و راويان اين روايات و توثيق آنها به طور مشروح سخن گفته است .
13- مقتل عوالم ، ص 54. خوارزمى ، ج 1، ص 188.
14- طبرى ، ج 7، ص 221. كامل ابن اثير، ج 3، ص 265. ارشاد مفيد، ص 202.
15- طبرى ، ج 7، ص 221. كامل ابن اثير، ج 3، ص 265. به طورى كه ابن ابىالحديد در شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 375 آورده است اين دو بيت از يزيد بن مفرغحميرى است كه امام به آن متمثل شده است .
16- اين بيان امام - عليه السلام گفتار رهبر كبير انقلاب اسلامى و تداوم بخشاهداف حسينى حضرت آيت اللّه العظمى امام خمينى را تداعى مى كند آنگاه كه از طرف رژيمبعث عراق مجبور به ترك اين كشور مى گرديد، در اعلاميه تاريخى خود چنين گفت:((اگر هيچ دولتى به من اجازه اقامت در كشورش ندهد من سوار كشتى گرديده و از ميانامواج خروشان درياها صداى خويش را كه صداى مظلوميت مسلمانان است به گوش جهانيانخواهم رسانيد)) .
17- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 188. مقتل عوالم ، ص 54.
18- به صفحه ...... همين كتاب مراجعه شود.
19- سوره قصص ، آيه 21.
20- طبرى ، ج 7، ص 222. كامل ، ج :3، ص 265 ارشاد مفيد، ص 202.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 189.
21- سوره قصص ، آيه 22.
22- طبرى ، ج 7، ص 222 و 271. كامل ابن اثير، ج 3،ص 265. ارشاد مفيد، ص200. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 189.
23- لهوف ، ص 26. مثيرالاحزان ، ص 20.
24- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 190.
25- در قرآن مجيد مانند گروهى ديگر از پيامبران معروف ، از زهد و وارستگىحضرت يحيى مخصوصا در طى چند آيه از سوره مريم سخن به ميان آمده است . و او درسال 28 ميلادى بر حسب وسوسه ((سالومه )) دختر ناپاك پادشاه معاصر خويش بهطرز فجيعى به قتل رسيد.
26- امالى صدوق ، مجلس 30.
27- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 4، ص 9 - 11.
28- امالى صدوق به نقل بحار، ج 44، ص 311.
29- فتح البارى ، ج 13،ص 60.
30- صحيح بخارى ، ج 9، كتاب الفتن .
31- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 242.
32- و از اينجاست كه مى بينيم مثلاً در مسند احمد بنحنبل كه بزرگترين مجموعه حديثى است از عبداللّه بن عمر بيش از 1700 حديث ولى ازامام حسن مجتبى - عليه السلام - و حسين بن على - عليهما السلام - مجموعا 22 حديث ، آرى22 حديث ، نقل شده است !!
33- سوره مائده ، آيه 33.
34- كامل الزيارات ، ص 75.
35- لهوف ، ص 25. و همچنين در لهوف در متن نامه ، به جاى لم يدرك الفتح ، لميبلغ الفتح آمده است .
36- ترجمه حسين بن على - عليهما السلام - از تاريخ ابن عساكر و تاريخ اسلامذهبى ، ج 2، ص 343.
37- طبرى ، ج 7، ص 240.
38- طبرى ، ج 7، ص 235. كامل ابن اثير، ج 3، ص 267. ارشاد، ص 204.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 195 و 196.
39- طبرى ج 7، ص 235. اخبار طوال ، ص 238.
40- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 196.
41- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 237. ارشاد مفيد، ص 204؛مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 196.
42- مروج الذهب ، ج 2، ص 86.
43- طبرى ، ج 7، ص 237.
44- لهوف ، ص 53 مثيرالاحزان ، ص 21.
45- در يك نگاه سطحى آيات مربوط به مساءله جهاد و شهادت به يكصد آيه بالغمى گردد.
46- اِنَّ اللّه اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فىسَبِيلِاللّه فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِى التَّوْريةِ وَاْلا نْجيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْاَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَاللّه فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذى بايَعْتُمْ بِهِ وَذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(سوره توبه ، آيه 111)
47- سوره توبه ، آيه 112.
48- انساب الاشراف ، ج 3، ص 162. طبرى ، ج 7، ص 275.كامل ابن اثير، ج 4، ص 39.
49- جنگ در راه اسلام براى شما مسلمانان به صورت يك حكم قطعى و مسلم ، واجبشده است گرچه براى شما خوش آيند نيست (سوره بقره ، آيه 216)
50- با دوستان شيطان بجنگيد (سوره نساء، آيه 76)
51- كلمه ((لا يدعونى )) در سخن امام مشتق از ((ودع )) به معنا ترك است نه از دعى ودعوت .
52- ابن كثير در كامل پس ازنقل اين سخن امام (ع ) ((فرام )) را چنين معنا مى كند:((فِرامُالْمرئةِ، خِرْقَةٌ تَجْعَلُهَا الْمَرْئَةُ فى قُبُلِها اِذا حاضَتْ؛ كهنه پاره اى است كه زنان بههنگام عادت از آن استفاده مى كنند)).
53- انساب الاشراف ، ج 3، ص 164. طبرى ، ج 5، ص 383.كامل ابن اثير، ج 4، ص 38. كامل الزيارات ، ص 72.
54- تلخيص از كامل ابن اثير، البدايه والنهايه و تاريخ الخلفاء.
55- و يا هردو با هم زندانى شوند.
56- مثلاً بنا به نقل طبرى يعلى بن اميه استاندار عثمان در يمن كه در حكومت علىمعزول شده بود، با ثروت كلان و چهارصد شتر براى كمك به آشوبگران بصره واردمكه گرديد.
57- باز به نقل طبرى (ج 5، ص 12) افراد قبيله ازد در بصرهپشكل شتر عايشه را از دست هم مى گرفتند و تبرك مى كردند و مى بوييدند و مى گفتند:به به كه بوى مشك از آن به مشام مى رسد!
58- تاريخ يعقوبى ، فصل جنگ جمل .
59- مروج الذهب ، ج 3، ص 88. (مشروح فعاليتهاى ابن زبير را در ((دو تاريخهمگون )) تاءليف نگارنده با همكارى آقاى هريسى مطالعه فرماييد)
60- لهوف ، ص 65.
61- سفينة البحار، ج 1، ص 322. و به جهت همان عارضه شديد بودكه نتوانستبه همراه امام به سوى عراق حركت كند.
62- ص ... و ... همين كتاب .
63- ص ... و ... همين كتاب .
64- اِنَّ اللّه يَاءْمُرُ بِالْعَدْلِ وَاْلا حْسانِ وَايْتاءِ ذِىالْقُرْبى وَيَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (سورهنحل ، آيه 90)
65- جهاد بر شما واجب و حتمى است (سوره بقره ، آيه 216)
66- صفحه ... از همين كتاب .
67- از فرازهاى دعاى ندبه .
68- ارشاد مفيد، ص 219. البداية والنهايه ، ج 8، ص 167. تاريخ ابن عساكرص 202. ولى ابن عساكر قسمت اول را نيز به صورت نامه در پاسخ نامه عبداللّه بنجعفر نقل نموده است .
69- ارشاد مفيد، ص 219. البداية والنهايه ، ج 8، ص 167. تاريخ ابن عساكرص 202. ولى ابن عساكر قسمت اول را نيز به صورت نامه در پاسخ نامه عبداللّه بنجعفر نقل نموده است .
70- انساب الاشراف ، ج 3، ص 164. تاريخ طبرى ، ج 7، ص 280.كامل ، ج 3، ص 277.
71- طبرى ، ج 7، ص 279. كامل ابن اثير، ج 3، ص 277.
72- انساب الاشراف ، ج 3، ص 164. طبرى ، ج 7، ص 278.كامل ابن اثير، ج 3، ص 276. ارشاد مفيد، ص 218.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 223. البداية والنهايه ، ج 8، ص 166.
73- با اينكه طبرى محل ملاقات را ((صفاح )) و ذهبى در تذكرة الحفاظ، ج 1، ص338 ((ذات عرق )) دانسته و در سؤ ال فرزدق نيز اختلاف نظر دارند ولى پاسخ امام راهمان گونه كه در متن ملاحظه مى كنيد نقل نموده اند و ما چون نظر مفيد را در اثر قرائنىاز هر جهت صحيح دانستيم در نقل اين جريان به متن ارشاد استناد نموديم .
74- انساب الاشراف ، ج 2، ص 164. طبرى ، ج 7، ص 277.كامل ابن اثير، ج 3، ص 276. ارشاد مفيد، ص 219. لهوف ، ص 60.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 220.
75- انساب الاشراف ، ج 3، ص 167. طبرى ، ج 7، ص 289. البداية والنهايه ، ج8، ص 168.
76- مرحوم شيخ جعفر شوشترى در ((خصائص الحسينيه )).
77- ابن عساكر، ص 211. البداية والنهايه ، ج 8، ص 169. مثيرالاحزان ، ص 21و در نسخه اى كه از بدايه و ابن عساكر در نزد ما موجود است ، جملهاول اين سخن نيامده است و بعيد نيست كه دست سياست ، آن را تحريف نموده باشد.
78- صفحه ... از همين كتاب .
79- صفحه ... از همين كتاب
80- مروج الذهب ، ج 3، ص 134. كامل ابن اثير،ج 4، ص 34.
81- مروج الذهب ، ج 3، ص 137.
82- مروج الذهب ، ج 3، ص 137.
83- سفينة البحار، ج 1، ص 222.
84- مشروح اين جريان در الامامة والسياسه ، ج 2، ص 32 آمده است .
85- شيعه و زمامداران خودسر، ص 122.
86- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 211.
87- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 225.
88-

اَلا يَاعَيْنُ فَاحتَفِلى بِجُهْدٍ
فَمن يَبكى عَلى الشهداءبعدى
عَلى قَوْمٍ تَسُوقُهُمُ المَنايا
بمقدار الى انجاز وَعد
89- انساب الاشراف ، ج 3، ص 168، طبرى ، ج 7، ص 293.كامل ابن اثير، ج 3، ص 278. البداية ابن كثير، ج 8، ص 168. ارشاد مفيد، ص 222.لهوف ، ص 41. سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 208.
90- امالى صدوق ، مجلس 30. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 221.
91- سوره اسرا، آيه 71.
92- سوره شورى ، آيه 7.
93- بصائرالدرجات ، ص 11. اصول كافى باب مستقى العلم من بيتآل محمد - صلى اللّه عليه وآله - .
94- در مرآت العقول مى گويد: مقصود از ((اثرجبرئيل )) همان محلى است كه جبرئيل در آنجا توقف و از پيامبر - صلّى اللّه عليه وآله -استيذان مى نمود كه فعلاً هم معروف و دربى را كه در نزديكى اينمحل است باب جبرئيل مى گويند.
95- سوره احزاب ، آيه 33.
96- ابن عساكر، ص 164. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 223. مناقب ، ج 4، ص 95.
97- طبرى ، ج 7، ص 294. ارشاد مفيد، ص 123.
98- ابن حجر در اصابه جريان كشته شدن عبداللّه بن يقطر را به طور خلاصهچنين نقل مى كند: امام پس از حركت از مكه او را به همراه نامه اى به سوى مسلم فرستاد كهدر قادسيه به وسيله حصين بن نمير، گرفتار و در كوفه به نزد عبيداللّه بن زياداعزام گرديد. ابن زياد دستور داد كه او به منبر رفته و از اميرمؤ منان و حسين بن علىانتقاد و بدگويى كند ولى عبداللّه بن يقطر بر عكس ، در ضمن قدح و انتقاد از خاندانبنى اميه و مدح و تعريف از خاندان اميرمؤ منان - عليهما السلام چنين گفت :
((مردم ! من پيك حسين بن فاطمه هستم و آمده ام به سوى شما تا به نصرت و يارى او درمقابل فرزند مرجانه قيام كنيد)):
ابن زياد دستور داد كه او را دست بسته از پشت بام دارالاماره به زمين انداختند واستخوانهايش خُرد شد و هنوز رمقى در وى بود كه مردى به نام عبدالملك بن عمير برجستو سر از تنش جدا نمود و چون مورد اعتراض واقع گرديد، چنين پاسخ داد: چون او را دررنج ديدم ، خواستم راحتش كنم .
99- متن گفتار طبرى اين است : فَتَفَرق الناس عنه تَفَرُّقاً فَاَخَذوا يَمِيناً وَشِمالاًحتّى بَقِىَ فى اَصْحابِهِ الَّذين جاءُوا مَعَهُ مِنَ الْمَدِينَة وَاِنَّما فَعَلَ ذلِكَ لاَنَّه ظَنَ اَنَّما اِتَّبَعَهُاْلاَعْرابُ لا نَّهُمْ ظَنُّوا اَنَّهُ يَاءْتِى بَلَداً قَدِ اسْتَقامَتْ لَهُ طاعَةُ اَهْلِهِ فَكَرِه اَنْ يَسيروا مَعَهُ اِلاّوَهُمْ يَعْلَمُونَ عَلى مَا يَقْدِمُونَ وَقَدْ عَلِمَ اَنَّهُمْ اِذ ا بُيّنَ لَهُمْ لَمْ يَصْحَبْهُ اِلاّ مَنْ يُرِيدُمُواساتِهِ وَالْمَوْتَ مَعَهُ.
100- كامل الزيارات ، ص 75. تاريخ طبرى ، ج 7، ص 294.
101- ارشاد مفيد، ص 223. ابن عساكر، ص 211.
102- مدرك اين دو سخنرانى و توضيحات آن عبارت است از طبرى ، ج 7، ص 297 و298. كامل ابن اثير، ج 3، ص 280. ارشاد مفيد ص 224 و 225.مقتل خوارزمى ، ص 231 و 232.
103- براى مرد، كشته شدن در راه خدا افتخار است .
104- من به سوى مرگ مى روم و مرگ بر جوانمرد ننگ نيست .
105- هيهات كه ما به زيربار ذلت برويم !
106- نه دست ذلت به آنان مى دهم و نه مانند بردگان از برابرشان فرار مىكنم .
107- شخصيتى همچو من هرگز با يزيد شرابخوار بيعت نمى كند.
108- به خدا سوگند! كه به زير بار پيمان حقارت بار آنان نخواهم رفت .
109- انساب الاشراف ، ج 3، ص 171.
110- ادب الحسين ، ص 33.
111- طبرى ، ج 7، ص 300. كامل ابن اثير، ج 3، ص 280.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 234. انساب الا شراف ، ج 3، ص 171.
112- خطيب خوارزمى مى گويد: امام اين مطالب را نه به صورت سخنرانى بلكهبه صورت نامه اى پس از ورود به كربلا به سران و افراد سرشناس كوفهفرستاده است . و به عقيده ما به مناسبت اهميت مطالب ،احتمال دارد به هردو صورت بوده هم به صورت خطابه و هم به صورت كتبى و نامه .
113- سوره هود، آيه 116.
114- مانند آيه شريفه :(شَهِدَاللّه اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَهُوَ وَالْمَلائِكةُ وَاُولُواالْعِلْمِ قائِماًبِالْقِسْطِ ).
115- ص ...
116- ... وَلَقَدْ اَهَمَّنِى هذَا اْلاَمْرُ وَاسْهَرنى وَضَرَبْتُ اَنْفَهُ وَعَيْنَيْهِ فَلَمْ اَجِدْ اِلاالْقِتالَ اَوالْكُفْرَ بِما اَنْزَلَاللّهُ عَلى مُحَمَّدٍصلى اللّه عليه و آله نَّ اللّه تَبَارَكَ وَتَعالىلَمْ يَرْضَ مِنْ اَوْلِيائِهِ اَنْ يُعْصى فِى الاَرْضِ وَهُمْ سُكُوتٌ مُذْعِنُونَ لا يَاءْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِوَلا يَنْهَونَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَوَجَدْتُ الْقِتالَ اَهْوَنَ عَلَىَّ مِنْ مُعالجَةِ الاَغْلالِ فى جَهَنَّمَ (وقعهصفين ، ص 474).
117- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 226. لهوف ، ص 62. مثيرالا حزان ، ابن نما، ص 46.
118- در بعضى از منابع از جمله در نسخه اى ازمقتل خوارزمى كه در دست ماست ((ابوهره )) آمده كه ظاهرا اشتباه است .
119- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 304.
120-
يا ناقَتِى لا تذْعَرى مِنْ زجْرِى
وَشمِّرى قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ
بِخَيْرِ ركبانِ وَخَيْرِ سَفرٍ
حَتّى تُحَلّى بِكَرِيمِ الخَبَرِ
الماجِدِ الْحُرِّ رَحَيبِ الصَّدْر
اَتَى بِهِ اللّه لِخَيْرِ اَمْرِ
ثُمَّة اَبْقاه بَقاءَ الدَّهْرِ
انساب الا شراف ، ج 3، ص 172.
در مورد متن اشعار نظريات مختلفى وجود دارد، بهمقتل خوارزمى و مثيرالا حزان و كامل الزيارات و نفس المهموم مراجعه شود.
121- عبيداللّه بن حر از هواداران عثمان بود و پس از كشته شدن وى به نزد معاويهرفت و در جنگ صفين در صف لشكريان او با على - عليه السلام مى جنگيد. در تاريخ ازغارتگريها و راهزنيهاى عبيداللّه مطالب فراواننقل گرديده است (به تاريخ طبرى ، ج 7، ص 168 و جمهره ابن حزم ، ص 385 مراجعهشود)
122- انساب الاشراف ، ج 3، ص 174. طبرى ، ج 7، ص 306.كامل ابن اثير، ج 3، ص 282. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 226.اخبارالطوال ، ص ‍ 246. امالى صدوق مجلس 30.
123-
فَيالَكِ حَسْرَةً ما دُمْت حيّاً
تُرَدَّد بَيْنَ صَدْرِى وَالتّراقى
حُسَيْنٌ حينَ يَطْلُبُ نصر مثلى
عَلَى اَهْلِ الْعَداوَةِ وَالشِّقاقِ
حُسيْنٌ حَيْثُ يَطْلُبُ بَذْلَ نَصْرِى
عَلى اَهْلِ الضَّلالَةِ وَالنِّفاقِ
لَوْ اَنّى اُواسيهِ بِنَفْسِى
لَنِلْتُ كَرامَةً يَوْمَ التَّلاقى
124- به صفحه ... و ... از اين كتاب مراجعه شود.
125- به صفحه ... و ... از اين كتاب مراجعه شود.
126- وازاينجاست كه مى بينيم اميرالمؤ منين - عليه السلام دربارهرسول خدا چنين مى فرمايد:طَبِيْبٌدَوّارٌبطبّه .
127- سوره كهف ، آيه 51.
128- عقاب الاعمال مرحوم صدوق چاپ تهران به پاورقى آقاى غفارى ، ص 409.رجال كشى ، ص 74.
129- در عقاب الا عمال مرحوم صدوق و رجال كشى ورجال خوئى كه متن روايت را نقل نموده اند و در بعضى از كتبرجال نام وى ((عمروبن قيس شرقى )) آمده است ولى در طبرى ، ج 6، ص 238 تا 255 درموارد متعدّد ((ضحّاك بن عبداللّه شرقى )) عنوان شده است . وظاهر گفتاررجال شناسان و عنوان طبرى اين است كه ((عمرو)) و ((ضحّاك )) هردو، شخصمستقل و جداگانه هستند و با هم سفر جداگانه و در دو نقطه مختلف به حضور امام - عليهالسلام رسيده اند ولى كيفيّت گفتار امام - عليه السلام و همچنين اعتذار آنان يك نوع بودهاست و آن كه تا عاشورا به همراه امام - عليه السلام بوده و صحنه جنگ را ترك نمودهاست همان ((ضحاك شرقى )) است .
امّا به عقيده اين جانب و به دلايل متعدد، ((عمروبن قيس شرقى )) همان ((ضحّاك شرقى ))است و اين اختلاف در اسم و لقب و كنيه در ميان رُوات ورجال شناسان فراوان است و نمونه اى از آن را در صفحات آينده تحت عنوان ((بررسىيك اشتباه تاريخى )) ملاحظه خواهيد فرمود، مخصوصا در مورد ((ضحاك )) يا ((قيسشرقى )) كه به مناسبت اعراض وى از حسين بن على - عليهماالسلام - و محسوب نشدنش ازصحابه ، رجال شناسان از تحقيق و بررسى بيوگرافى او اعراض نموده اند. به هرحال در صورت مستقل بودن ((قيس و ضحّاك )) اين ((حرمان بزرگ )) همانگونه كه طبرىنقل نموده است از آنِ ((ضحّاك شرقى )) خواهد بود كه طبرى علاوه بر جريان پيوستن وىبه امام و مفارقتش از آن حضرت ، جريانهاى متعددى از صحنه عاشورا و جنگ كربلا را بهطريق ابومخنف از او نقل نموده است .
130- و خلاصه آن را ما نقل نموديم .
131- انساب الا شراف ، ج 3، ص 185. طبرى ج 7، ص 306.كامل ابن اثير، ج 3، ص 282. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 226. و طبقات ابن سعد. ولىمرحوم سيد بن طاووس در لهوف مى گويد كه : اين جريان درمنزل ثعلبيه بوده است .
132- طبرى ، ج 7، ص 308. كامل ، ج 3، ص 282.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 234.
133- نورالثقلين ، ج 4، ص 221. بحارالانوار، ج 10، ص 188.
134- مستدرك حاكم ، ج 2، ص 371. كنزالعمال ، ج 6، ص 85، حديث 1311.
135- تحف العقول ، ص 174. طبرى ، ج 7، ص 300. مثيرالاحزان ، ص 22. ابنعساكر، ص 214. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 5. لهوف ، ص ‍ 69.
بنا به نقل طبرى و ابن نما امام - عليه السلام اين خطبه را درمنزل ذى حسم ايراد نموده است و در بعضى از منابع ياد شده جمله الناس ... دراول خطبه آمده است ولى ما متن تحف العقول را مورد استناد قرار داديم .
136- كامل الزيارات ، ص 75.
137- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 239. بحار، ج 10، ص 189.
138- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 245.
139- از قرائن به دست مى آيد كه اين ملاقات در شب هشتم يا نهم محرم واقعگرديده است .
140- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 245.
141- انساب الاشراف ، ج 3، ص 185. طبرى ، ج 7، ص 319 و 320.كامل ، ج 3، ص 285. ارشاد، ص 240.
142- اين خطبه در تايخ طبرى ، ج 7، ص 321 و 322.كامل ابن اثير، ج 3، ص 285. ارشاد مفيد، ص 231. لهوف ، ص 79.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 246 و طبقات ابن سعد آمده است . ولى جمله قداخبرنى جدّى ... درنسخه طبرى وجود ندارد.
143- اين خطبه در تايخ طبرى ، ج 7، ص 321 و 322.كامل ابن اثير، ج 3، ص 285. ارشاد مفيد، ص 231. لهوف ، ص 79.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 246 و طبقات ابن سعد آمده است . ولى جمله قداخبرنى جدّى ... درنسخه طبرى وجود ندارد.
144- اين جمله در ((نفس المهموم )) نقل شده است .
145- اين پاسخهاى ششگانه در طبرى ، ج 7، ص 322.كامل ، ج 3،ص 285. ارشاد مفيد، ص 321. اعلام الورى ، ص 235. لهوف ، ص 81. ومقتل خوارزمى ، ج 1، ص 247 آمده است .
146- به نقل از مقتل مقرم ، ص 258.
147- در الذريعه ازدو كتاب به نام نورالعين كههردومقتل و هردو در هند چاپ شده است ، ياد مى كند كه مؤ لف يكى از آنها از علماى معاصرولى مؤ لف ديگرى معلوم نيست . به هرحال ، اين كتاب نيز خود به خود و بدون مؤ يدنمى تواند مدرك تاريخى به حساب بيايد.
148- ص 113.
149- اعلام الورى ، ص 236.
150- متن آن در معالى السبطين ملاحظه شود.
151- اين فراز و مطالب مربوط به آن ، ازمقتل مقرم ، ص 262 نقل گرديده است .
152- اِنِّى خَرَجْتُ اَتَوَقَّعُ التَّلاعَ والرَّوابى مَخافَةَ اَنْ تكُون مَكْمَناً لهُجُوم الْخَيلِ يَوْمَتَحْمِلُونَ وَيَحْمِلُون .
153- ثكلَتْنِى اُمّى اِنَّ سَيْفِى بِاَلْفٍ وَفَرَسى مِثْلُهُ فَوَاللّه الَّذى مَنَّ بِكَ عَلَىَّ لافارَقْتكَ حَتّى يَكلاعن فرى وجرى .
154- نافع بن هلال از ياران حسين بن على است كه در اثر جراحات فراوان در ميانكشته ها افتاد و سپس اسير و به كوفه منتقل گرديد و قسمتى از مطالب مربوط بهعاشورا از جمله مطلب مورد بحث از وى نقل گرديده است .
155- انساب الا شراف ، ج 3، ص 185. طبرى ، ج 7، ص 324.كامل ، ج 3، ص 285. ارشاد مفيد، ص 232. مقتل خوارزمى ،ج 1،ص 327.تاريخ يعقوبى،ج 2، ص 244. و اخبار زينبيات عبيدلى متوفاى 277ه.
156- سوره آل عمران ، آيه 178 و 179.
157- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 324 و 325. ارشاد، ص 233.
158- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 252. نفس المهموم ، ص 125.
159- كامل الزيارات ، ص 37.
160- بلاغة الحسين ، ص 190.
161- اثبات الوصيه ، ص 139.
162- معانى الا خبار چاپ مكتبة الصدوق ، ص 289.
163- در تعداد افراد لشكر امام در ميان مورخان اختلاف هست كه گاهى آمار پياده وسواره اين لشكر را تا 150 تن نوشته اند.
164- سوره نساء، آيه 150.
165- سوره بقره ، آيه 45.
166- طبرى ، ج 7، ص 327. ابن عساكر، ص 211.كامل ابن اثير، ج 3، ص 287. ارشاد مفيد، ص 233 و طبقات ابن سعد.
167- اين سخنرانى با اختلافاتى در طبرى ، ج 7، ص 328 و 329.كامل ابن اثير، ج 3، ص 287. ارشاد مفيد، ص 234.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص ‍ 253 و طبقات ابن سعد آمده است .
168- تذكرة الخواص ، ص 262.
169- سوره طه ، آيه 134.
170- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 253، قسمتاول اين بخش از گفتار امام را ابن عساكر نيز در ص 215 آورده است .
171- انساب الاشراف ، ج 3، ص 188.
172- سوره دخان ، آيه 20.
173- قسمتى ازاين بخش در تحف العقول به عنوان نامه اى ازآن حضرت به سوىمردم كوفه نقل شده است .
174- اين خطبه با اختلاف مختصر در متن آن در تحفالعقول ، ص 171. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 7 و 8. لهوف ومقتل عوالم و تذكرة الخواص ‍ آمده است ولى ما درنقل خود به متن مقتل خوارزمى استناد نموديم .
175- نيزه دشمن همه اعضايشان را تغيير داد مگر آقايى و همت بلندشان را كه ازتغيير در امان است .
176- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 241.
177- انساب الا شراف ، ج 3، ص 191.كامل ابن اثير، ج 4، ص 27. مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 294. تاريخ ابن عساكر، ص 256.
178- انساب الا شراف ، ج 3، ص 181.
179- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 8. مقتل عوالم ، ص 84.
180- صفحه ... از همين كتاب .
181- الامامة والسياسه ، ج 2، ص 24. طبرى وكامل ابن اثير، حوادث سال 66.
182- طبرى ، ج 7، ص 342.
183- لهوف ، ص 89. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 9.
184- بحارالانوار به نقل ازكتاب هفتاد و دو تن و يك تن ، ج 5، ص 250.
185- مقتل الحسين - عليه السلام عبدالرزاق الموسوى ، المقرّم ، ص 239.
186- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 343 لهوف ، ص 94.
187- سوره احزاب ، آيه 23.
188- مقتل عوالم ، ص 91. ابصارالعين ، ص 85.
189- ذخيرة الدارين به نقلمقتل مقرم ، ص 301.
190- ص 85.
191- ج 2، ص 25.
192- بنا به نقل ابن سعد در طبقات ، ((مسلم بن عوسجه )) از صحابه پيامبر ومردى شجاع و مقيم كوفه بود. او جزو كسانى بود كه به حسين بن على عليهماالسلام -نامه نوشته و به كوفه دعوت نموده بودند. مسلم پس از ورود ابن زياد به كوفه وكشته شدن مسلم بن عقيل ، براى حمايت از حسين بن على - عليهماالسلام - به همراهاهل و عيالش از كوفه خارج و به آن حضرت ملحق گرديد و به پيمان خود تا آخرينقطره خونش وفادار ماند:(فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ ).
193- انساب الا شراف ، ص 194. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 22. بحار، ج 45، ص27. مناقب ، ج 3، ص 219.
194- مثلاً در لهوف ((عبداللّه بن عمير)) اصلاً عنوان نگرديده و جريان وى با قسمتىاز جريان وهب نصرانى به وهب بن جناح كلبى نسبت داده شده است .
195- به متن زيارت در اقبال سيدبن طاووس مراجعه شود.
196- طبرى ، ج 7، ص 347. كامل ابن اثير، ج 3، ص 29.
197- لهوف ، ص 96.
198- وسائل الشيعه ج 1، باب يكم از ابواب مواقيت نماز.
199- در بيوگرافى ابوثمامه به تنقيحالمقال مرحوم مامقانى و ابصارالعين مرحوم شيخ محمد سماوى مراجعه شود.
200- مقتل عوالم ، ص 88. لهوف ص 95. مثيرالا حزان .كامل ابن اثير، ج 3، ص 290.
201- در شرح حال قرظة بن كعب به اصابه و در شرححال او و فرزندانش به تنقيح المقال ، ج 2، ص 332 و ص 28، از حرف قاف وابصارالعين ، ص 92 مراجعه شود.
202- مقتل الحسين ، ص 297.
203- حبيب بن مظاهر، يا حبيب بن مظهر؟ در بعضى از كتبرجال به جاى مظاهر ((بر وزن مقاوم )) مظهر بر وزن ((مطلق )) آمده است . مرحوم مامقانى درتنقيح المقال مى گويد: آنچه از نقل و خط بزرگانى از علما مانند شيخ طوسى و شهيدثانى و ابن طاووس به دست مى آيد اين است كه ((مظاهر)) با ((الف )) صحيح است و درمتن زيارات والسنه علما نيز چنين استعمال شده است . سپس مى گويد به گمان من اگر دربعضى از خطوط علما ((مظهر)) بدون الف آمده است منظور آنان نيز ((مظاهر)) بوده ؛ زيرادر رسم الخط قديم بعضى از اسماء كه داراى الف بوده بدون الف نوشته مى شدمانند، اسمعيل ، اسحق و...
204- طبرى ، ج 7، ص 349.
205- حبيب بن مظاهر از صحابه رسول خدا - صلى اللّه عليه وآله - بود و در زمانخلافت اميرمؤ منان - عليه السلام به كوفه منتقل و در آنجا مقيم گرديد و در تمام جنگهاىاميرمؤ منان در ركاب آن حضرت شركت نمود. حبيب از خواص اصحاب و از ياران صميمىاميرمؤ منان - عليه السلام و يكى از چند نفرى بود كه اسرار فراوانى از آن حضرت فراگرفته بودند.
((كشى )) از فضيل بن زبير نقل مى كند كه ميثم تمّار روزى در كوفه و در مجمع گروهىاز بنى اسد با حبيب بن مظاهر مواجه گرديد. اين دو نفر شروع به صحبت كردند؛ حبيبسخن را به اينجا رسانيد من پيرمردى را با اين خصوصيات كه موى سرش رفته و شكمشبه جلو آمده و شغلش ‍ خربزه فروشى در دارالرزق است مى بينم كه در آينده نه چنداندور در راه محبت خاندان پيامبر به دار آويخته مى شود (منظور وى ميثم تمار بود).
ميثم در پاسخ وى گفت : من نيز مردى را با اين خصوصيات كه داراى صورت سرخ وموهاى پرپشت است ، مى شناسم كه براى يارى فرزند پيامبر حركت مى كند و در اين راهكشته مى شود و سرش را در شهر كوفه مى گردانند (منظور ميثم ، حبيب بن مظاهر بود).
حبيب وميثم پس از گفتگو از آن محل دور شدند كسانى كه در آنجا نشسته بودند و گفتگوىاين دو شاگرد على - عليه السلام را مى شنيدند، گفتند: ما در تمام عمر دروغگوتر از ايندو نديده ايم . بلافاصله رشيد حجرى رسيد و از آنها سراغ حبيب و ميثم را گرفت ، گفتندچند لحظه پيش در اينجا بودند و ضمنا گفتگويشان را كه براى آنان اعجاب انگيز وغيرقابل قبول بود، به رشيد بازگو نمودند.
رشيد گفت : خدا ميثم را رحمت كند كه در باره حبيب اين جمله را فراموش كرده است كهبگويد: به كسى كه سر بريده او را به كوفه مى آورد، يكصد درهم بيش از ديگرانجايزه خواهند داد. رشيد اين بگفت و از آنجا دور شد. آن چند نفر به صورت همديگر نگاهكردند و گفتند: اين سومى را دروغگوتر از دو نفراول دريافتيم .
فضيل مى گويد: ولى طولى نكشيد با چشم خود ديديم كه ميثم را در كنار خانه عمروبنحريث به دار زده اند و باز مدت زيادى نگذشته بود كه سر بريده حبيب را وارد كوفهنمودند.
206- طبرى ، ج 7، ص 355. امالى صدوق ، مجلس 30.
207- حرّ از خاندانهاى شريف عرب و رئيس قبيله خويش در كوفه بود كه ابن زياداو را به فرماندهى هزار نفر جنگجو ماءمور جلوگيرى از حسين بن على - عليهماالسلام -نمود. بنابه نقل ابن نما پس از آنكه توبه وى در پيشگاه حسين بن على - عليهماالسلام -پذيرفته شد، عرض كرد: يابن رسول اللّه ! هنگامى كه ابن زياد به من ماءموريت داد كهبراى مقاومت با تو حركت كنم ، پس از آنكه از دارالا ماره خارج شدم ، صدايى به گوشمرسيد كه مى گفت :((اى حر! مژده باد به تو در اين راهى كه پيش گرفته اى )) چونبرگشتم كسى را نديدم و تا اين لحظه در اين انديشه بودم كه اين چه مژده اى است ؟مگر نه اين است كه من در جبهه مخالف فرزند پيامبر قرار گرفته ام و هيچ تصور نمىكردم كه بالا خره به تو خواهم پيوست . و به چنين سعادتىنايل خواهم گرديد.
208- كامل ، ج 3، ص 288.
209- تاريخ طبرى ، ج 7، ص 355.
210- البداية والنهايه ، ج 8، ص 183 و 184.
211- اين خيمه در آخرين نقطه خيمه گاه به طرف ميدان قرار داشت كه اجساد شهدا رادر زير آن و در كنار هم قرار مى دادند.
212- بعضى از مورخين اين اشعار را از خود حسين بن على - عليهماالسلام - و بعضىديگر از امام سجاد - عليه السلام دانسته اند و گاهى نيز ازانشاد يكى ازياران حسين بنعلى - عليهماالسلام - مى دانند. (بحارالانوار، ج 45، ص 14. امالى صدوق ، مجلس 30.مقتل عوالم ، ص 85. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 11).
213- اين شعار گروه خوارج بود.
214- در شرح حال سعد و ابوالحتوف به تنقيحالمقال ، ج 2، ص 12 اعيان الشيعه (چاپ جديد 10 جلدى ) ج 2، ص 319. الكنى والالقاب ، محدث قمى ، ج 1، ص 43 مراجعه شود.
215- زهير بن قين از بزرگان قبيله خويش و مقيم كوفه و از هواداران عثمان بود كهدر سال 60 با همسرش سفر حج نمود ودر مراجعت درمسير كربلا در يك برخورد و با يكجلسه با حسين بن على - عليهماالسلام - نور هدايت به قلبش تابيد و در همان مجلستغيير عقيده داد و از ياران امام گرديد و شايد كلمه هاديا مهديا در شعر او نيز اشاره بههمين نكته باشد.
فَدَتْكَ نَفْسى هادِياً مَهْدِياً
اليَوْم اءَلْقى جَدَّكَ النَّبيا
وَحَسَناً وَالْمُرْتَضى عَلِيّاً
وَذَالْجَناحَيْنِ الْفَتى الكَمِيّا
وَاَسَداللّه الشَّهيدَ الحيا
مشابه اين دو بيت و پاسخ امام در باره حجّاج جعفى نيزنقل شده است كه به سبب تشابه ، ما از نقل آن خوددارى نموديم .
216- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 20. ابصارالعين ، ص 99.
217- در كتب تاريخ و مقاتل گاهى به جاى شبامى ، شامىنقل مى شود كه مرحوم سماوى در ابصار العين اين اشتباه را اين چنين تصحيح مى كند:شبامى از شبام (بر وزن كتاب ) و شامى غلط و اشتباه است .
218- اى قوم ! من بر شما از عذاب روزى كه مردم به فرياد آيند ترس دارم . روزىكه از عذاب خدا به هر طرف فرار مى كنيد آن روز از غضب خداوند هيچ پناهگاهى براىشما نيست و هركس را خدا (در اثر عملش ) گمراه كند راهنمايى براى وى نيست . (سورهغافر، آيه 32 و 33)
219- طبرى ، ج 7، ص 352. كامل ابن اثير، ج 3، ص 292. لهوف ، ص 96.
220- در شرح حال سيف و مالك و كيفيفت شهادتشان به تاريخ طبرى ، ج 6، ص353 و 354.
تنقيح المقال ، ج 2 ص 78. كامل ابن اثير، ج 3 ص 292. ابصار العين ، ص 78 مراجعهشود، خوارزمى در مقتل ، ج 2، ص 23 جريان بالا را به دو شهيد ديگر به نام عبدالله وعبدالرحمان كه از قبيله غفار بودند نسبت داده است ولى ما به مناسبت اعتبار طبرى ورجال شناس معروف ، مرحوم مامقانى به گفته آنان استناد نموديم .
221- سوره مطففين ، آيه 26.
222- لهوف ، ص 95. ابصارالعين ، ص 105. مثيرالا حزان ، ص 23.
223- يَابْنَ رَسُولِاللّه اَنَا فِى الرَّخاءِ الحَس قِصاعَكُمْ وَفى الشِدَّةِ اَخْذُلُكُمْ اِنَّريحى لَنَتِنٌ وَاِنَّ حَسَبى لَلَئيمٌ وَانَّ لَوْنى لاَسْوَدُ فَتنَفَّس عَلَىَّ فِى الجَنَّةِ لِيَطيبَريحى وَيَشْرُفَ حَسَبى وَيَبْيَضَّ لَوْنِى لاوَاللّه لاافارقكم حتى يختلط هذاالدَّمُ الاَسْودُ مَعَدِمائكُمْ.
224-
اَميرى حُسَينٌ وَنِعمَالاَميرُ
سُرُورُ فُؤ ادِ البَشيرِ النَّذيرِ
عَلِىُّ وَفاطِمَةُ وَالِداهُ
فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نظير
225-
اِنِّى عَجوزٌ فى النِّسا ضعيفَةٌ
خاوِيَةٌ بالِيَةٌ نَحِيفَةٌ
اضر بُكُمْ بِضَربَةٍ عَنيفَةٍ
دُونَ بَنِى فاطِمَةَ الشَّريَفَة
226- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 22. بحار، ج 45، ص 27. مناقب ، ج 3، ص 219.
227- نفرين امام درمورد عمرسعد كلّى است كه فرمود: خدانسل تو را قطع كند و با مراجعه به دو كتاب مهم در نسب شناسى ((نسب زبيرى )) و((جمهره ابن حزم )) معلوم گرديد كه از نسل عمرسعد پس از نوه او ((ابوبكر بن حفص ))كه مدت قليلى پس از پدرش حفص زنده بود، كسى باقى نمانده است يعنى از نسبعمرسعد كسى پس از نوه اش ابوبكر معرفى نگرديده است كه در صورت وجودفرزندى مسلما نسب شناسان مشخص مى نمودند كه اين موضوع با توجه به نفرين امام -عليه السلام قابل تحقيق و بررسى بيشتر است .
و اما قسمت دوم سخن امام ((كَما قَطَعْتَ رَحِمِى )) با قرينه خارجى و كثرت فرزندان حسين بنعلى و بقاى امامت در نسل آن حضرت معلوم مى شود، منظور از اين جمله همان مصداق خارجى وقطع نسل نسبى است كه با كشتن على اكبر فرزند امام - عليه السلام آن سلسلهنسل كه از طريق على اكبر در جهان ادامه و گسترش پيدا مى نمود قطع گرديد.
228-
اَنَا عَلِىُّ بْنُ الْحُسَينِ بْنِ عَلِىٍّ
نَحْنُ وَبَيْتِاللّه اَوْلى بِالنَّبيّ
وَاللّه لايَحْكُمُ فينَا ابْنُ الدَّعىّ
اَطْعَنُكُمْ بِالرُّمْحِ حَتّى يَنْثَنى
اَضْرِبُكُمْ بِالسَّيْفِ حَتّى يَلْتَوى
ضَرْبَ غُلام هاشِمىّ عَلَوىّ
229- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 30. مثيرالاحزان . لهوف ، ص 100 طبرى ، ج 7، ص358. كامل ابن اثير، ج 3، ص 293. ارشاد، ص 238.
230- اين كتاب تاءليف عالم و دانشمند سيدمحمد جعفرى طيارى هندى است كه درتاريخ 1241 هجرى تاءليف نموده دانشمند معروف صاحب الذريعه ، ج 2، ص 458 مىگويد من اين كتاب را كه به زبان فارسى است در نجف نزد سيد آغا تسترى زيارتكردم .
231- نقد المحصل (چاپ مصر) ص 179.
232- منتهى الا مال .
233- ابصارالعين ، ص 130.
234- مناقب ، ج 4، ص 99.
235- از عبداللّه بن جعفر فرزند ديگرى نيز در عاشورا به شهادت رسيده است كهنامش محمد و مادرش خوصاء است .
236- طبرى ، ج 7، ص 358. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 78. لهوف ، ص 101.
237- طبرى ، ج 7، ص 359. كامل ابن اثير، ج 3، ص 293. طبقات ابن سعد. ارشادمفيد، ص 239. اعلام الورى ، مقتل خوارزمى ، ج 2، ص ‍ 27.
238- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 32.
239- طبرى ، ج 7، ص 360. طبقات ابن سعد و ارشاد مفيد.
240- عوالم ، ص 94.
241- مناقب ، ج 4، ص 108. ينابيع الموده ، ص 340.
242- ابصارالعين ، ص 30.
243- مرحوم مقرم درمقتل خود، صفحه 326 نقل مى كند كه از دانشمندفاضل شيخ كاظم سبتى شنيدم كه گفت : روزى يكى از علماى مورد اعتماد به نزد من آمدهگفت : من از سوى حضرت ابوالفضل پيامى براى تو آورده ام ؛ زيرا آن حضرت را درعالم خواب ديدم و احساس كردم كه نسبت به تو خشمناك است و چنين فرمود كه شيخ كاظمسبتى چرا از مصيبت من ياد نمى كند؟ عرض كردم يا سيدى ! من مصيبت شما را از زبان وىزياد شنيده ام . فرمود نه به او بگو اين مصيبت مرا بخواند كه اگر شخص از بالاى اسببه روى خاك بيفتد دستش را براى بدنش ‍ حامى قرار مى دهد ولى كسى كه تيرها بهسينه اش فرو رفته و هر دو دستش قطع گرديده است چگونه مى تواند بدنش را حفظكند.
244- مستدرك الوسائل ، ج 2، ص 635 و ج 3، ص 815.مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 122. متن روايت در مستدرك اين است :((لما كان العباس و زينب ولدىعلىّ - عليه السلام صغيرين قال علىّ - عليه السلام للعباس ،قل واحد فقال : واحد فقال : قل اثنان قال : استحيى اءناقول باللسان الّذى قلت واحد اثنين فقبّل على - عليه السلام عينيه ثم التفت الى زينبو كانت على يساره والعباس عن يمينه فقالت ياابتاه اتحيّناقال نعم يا بنّى اءولادُنا اكبادنا. فقالت يا ابتاه حبّان لايجتمعان فى قلب المؤ من حبّاللّهوحب الاولاد واِن كان لابدّ فالشفقه لنا والحب للّه خالصا فازداد علىّعليه السلام - بهماحُبّاً ...)).
245- كان عمنا العباس بن على - عليهماالسلام - نافذ البصيره صلب الايمان جاهدمع اخيه الحسين - عليه السلام وابلى بلاء حسنا و مضى شهيدا (تنقيحالمقال ).
246- ابوحمزه ثمالى از شخصيتهاى بزرگ اسلامى و از اصحاب امام سجاد و امامباقر و امام صادق - عليهما السلام است از امام صادق - عليه السلامنقل شده است كه ابوحمزه در زمان خودش مانند سلمان بود در زمان خودش .
247- كامل الزيارات ابن قولويه (متوفاى 1367 ه) به تصحيح و پاورقى مرحومعلامه امينى ، ص 257.
248- عن الثمالى قال نظر على بن الحسين سيدالعابدين الى عبيداللّه بن العباسبن على بن ابى طالب فاستعبر ثم قال ما من يوم اشد علىرسول اللّه من يوم اُحد قتل فيه عمه حمزة بن عبدالمطلب اسداللّه واسد رسوله وبعده يومموتة قتل فيه ابن عمه جعفر بن ابى طالب . ثمقال ولا كيوم الحسين اِذْدلف اللّه ثلاثون الفرجل يزعمون انّهم من هذه الامة كل يتقرب الى اللّهعزوجل بدمه وهو باللّه يذكرهم فلا يتعظون حتى قتلوه بغياً وظلماً وعدواناً ثمقال رحم اللّه العباس فلقد آثروا بلى وفدا اخاه بنفسه حتى قطعت يداه فاءبدله اللّهعزوجل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكه فى الجنة كماجعل لجعفر بن ابيطالب وان للعباس عنداللّه تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميعالشهداء يوم القيامة (تنقيح المقال ، سفينة البحار،خصال صدوق ، باب الاثنين ).
249- به صفحه ... از اين كتاب مراجعه شود.
250- از جملات زيارت جامعه .
251- ممكن است خواننده ارجمند تصور كند در متن زيارتى كه از معصومنقل شده است درباره همه شهدا جمله ((بابى انتم و امى )) به كار رفته است ، ولى بايدتوجه داشت در اين زيارت خود امام - عليه السلام شهدا را مورد خطاب قرار نداده بلكهاين زيارتى است كه امام صادق عليه السلام - به صفوان تعليم فرموده است كه شهدارا اين چنين زيارت بكن . (مشروح اين جريان در مصباح المتهجد شيخ طوسى (ره ) ص 660آمده است )
252- كامل ، ج 3، ص 292. ارشاد مفيد، ص 241.
253- متن بالا از مقتل مقرم ، ص 337 نقل گرديده و اين كتاب و نفس المهموم آن را ازجلاءالعيون نقل نموده اند.
254- زيرا آن مرحوم در مقدمه ((جلاءالعيون )) انگيزه تاءليف اين كتاب را چنين مىنگارد كه : آنچه تا حال درباره تاريخ عاشورا به زبان عربى و فارسى تاءليفگرديده يا ناقص بوده و يا از كتب سيره و تاريخ غير مورد اعتماد اخذ شده است و در اينكتاب به ترجمه روايات معتبره اقتصار نموده و از غير احاديث معتبره كه از كتبافاضل اماميه اخذ نشده مطلبى نقل نكرديم .
255- بيان مرحوم مقرم ، با تفاوت مفهومى كه درميان اين دو واژه ازاهل لغت نقل نموديم تطبيق مى كند.
256- اين دعا را علامه مجلسى در بحار، ج 95، ص 196 از دعوات راوندى و مرحوممحدث قمى در ((باقيات الصالحات )) بدون ذكر ماءخذ و در بعضى از كتابهاى فارسىبا مختصر تفاوت در متن آن نقل نموده اند. دعوات راوندى از كتابهاى خطى و كمياب بودكه اخيرا به همت مدرسه الامام مهدى قم منتشر گرديده و متن دعا در صفحه 54نقل شده است و همانگونه كه اين كتاب از منابع بحارالانوار بوده از منابع مرحوم محدثنورى در مستدرك نيز مى باشد. و درباره معرفى و اهميت اين كتاب در خاتمه مستدركسخنى نيز آورده است .
مرحوم محدث قمى (ره ) در ((هدية الاحباب ))، قطب راوندى را چنين معرفى مى كند: الشيخقطب الدين الامام العالم المتبحّر النقاد الفقيه المفسر المحقق ، وى صاحب تاءليفات مهم وپرمحتوا در علوم مختلف و يكى از اساتيد ابن شهرآشوب - محدث معروف - است . قطبراوندى در سال 573 درگذشته و قبرش در بلده طيبه قم و در صحن مطهر حضرت فاطمهمعصومه - عليهاالسلام - مزار عامه مى باشد.
257- خصال صدوق ، باب اول تحف العقول ، ص 176.
258- اثبات الوصيه ، ص 164.
259- مستدرك الوسائل مشتمل بر سه جلد بزرگ و ضخيم و داراى 23 هزار حديث ازمعصومين - عليهما السلام مى باشد. مؤ لف جليل القدر، ابواب اين كتاب را بر اساسابواب وسائل الشيعه تنظيم و فهرست مبسوطى و خاتمه اى بر آن فراهم آورده است كهخاتمه مستقلاً يكى از سودمندترين كتابها در دو علم درايه ورجال مى باشد. وفيها ما تشتهيه الانفس وتلذّ الاعين .
260- بحار الانوار، ج 45، ص 46. نفس المهموم ، چاپ بصيرتى قم ، ص 348.مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 32.
261- و از ابيات آن اين است :
حكم المنيّة فى البرية جار
ماهذه الدنيا بدار قرار
فالعيش نوم والمنيّة يقظة
والمرء بينها خيالٌ سار
اءبكيه ثم اءقول معتذراله
ووُفِّقْتُ حين تحركت اْلاَم دار
جاورتُ اءعدائى وجاوَرَ رَبَّهُ
شتّان بين جواره وجوارى
در شرح حال تهامى به كتابهاى زير مراجعه شود. وفيات الا عيان ، ج 3، ص 378.قاموس الاعلام ، ج 3، ص 1710. الكنى والا لقاب ، ج 1، ص 46. ريحانه الا دب ،ج 1،ص 356.
262- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 33 و 34. بحارالا نوار، ج 45، ص 51.
263- مقاتل الطالبيين ، ص 86. بحار، ج 45، ص 51.
264- بحار، ج 45، ص 57.
265- مقتل عوالم و مثيرالاحزان .
266- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 33.
267- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 33.
268- مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 33.
269- وَقاتِلُوا فِى سَبِيلِاللّه الذين يُقاتِلُونكُمْ وَلا تَعْتَدوا اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّالْمُعْتَدين (سوره بقره ، آيه 187)
270- اينك كه در آستانه سومين چاپ اين كتاب قرار گرفته ايم بيش از 26 ماه ازشروع جنگ عراق بر عليه جمهورى اسلامى ايران مى گذرد، خوشبختانه در اثر ايمان وشهامت جانبازان اسلام و تلاش پيگير جوانانى كه در ميان سنگرها شبها به عبادت و راز ونياز با خدا مشغول بوده و روزها سينه خود را براى حفظ اسلام و درمقابل سلاحهاى گوناگون صداميان قرار داده اند، آرى با شجاعت و دليرى اين جانبازانمكتب حسين بن على - عليهماالسلام - تقريبا همه شهرها و سرزمينهاى تحتاشغال بعثيها از لوث وجودشان پاك گرديده و در حدود پنجاه هزار تن از ارتشيان عراقبه اسارت نيروهاى ايران درآمده و رزمندگان ايران براى به دست آوردن حقوق خود وفشار آوردن به استكبار جهانى كه از آستين صدام جنايتكار بيرون آمده است ، وارد خاكعراق گرديده اند و در انتظار سقوط حزب بعث وتشكيل حكومت جمهورى اسلامى در عراق دقيقه شمارى مى كنيم ، به اميد آن روز.
271- هردو شخصيت علمى ،اين دعا و مناجات را در ضمن دعاهاى سوّم شعباننقل و بر خواندن آن توصيه نموده اند و جالب اينكه هردو بزرگوار در اين مورد از روزعاشورا به ((يوم الكوثر)) تعبير نموده اند!!
272- لهوف ، ص 110.
273- سوره مائده ، آيه 63.
274- سوره مائده ، آيه 78 و 79.
275- سوره مائده ، آيه 44.
276- سوره توبه ، آيه 71.
277- سليم بن قيس هلالى ابى صادق عامرى كوفى تابعى ، پنج نفر از ائمه -عليهما السلام حضرت اميرالمؤ منين تا امام باقر - عليه السلام را درك نموده و تقريبا درسال 90 هجرى در دوران امامت حضرت سجاد - عليه السلام كه از ترس حجاج بن يوسف درخفا و استتار به سر مى برد بدرود حيات گفته است . و كتاب او كه گاهى((اصل سليم بن قيس )) نيز ناميده مى شود جزو اولين كتابهايى است كه در شيعهتاءليف گرديده و در ميان علماى اهل سنت و شيعه از معروفيت و اشتهار برخوردار است .
ابن نديم (متوفاى 385) مى گويد: كتاب سليم بن قيس اولين كتابى است كه در ميانشيعه ها به وجود آمده است . ابوعبداللّه نعمانى از علماى قرن چهارم و از شاگردان مرحومكلينى و صاحب كتاب ((غيبت نعمانى )) مى گويد:((همه علما و راويان حديث شيعه ، اتفاقنظر دارند كه كتاب سليم بن قيس يكى از بزرگترين و قديمى تريناصول است ؛ زيرا آنچه در اين كتاب آمده يا مستقيما از اميرمؤ منان - عليه السلام گرفتهشده و يا از سلمان و ابوذر و مقداد و مانند آنان از كسانى كه ازرسول خدا و اميرمؤ منان حديث فرا گرفته اند)).
(براى آشنائى بيشتر با اصل سليم بن قيس رك : الذريعه ، ج 1، ص 152).
278- مانند شيخ انصارى (ره ) در ((مكاسب )) و مرحوم كمپانى در ((حاشيه مكاسب )) دربحث ولايت فقيه .
279- احتجاج ، ج 2، ص 17.
280- بحارالانوار، ط جديد، ج 100، ص 79. وافى ، باب الحثّ، على الا مربالمعروف والنّهى عن المنكر و حاشيه مكاسب ، بحث ولايت فقيه .
281- الغدير، ج 1، ص 199.
282- ولايت فقيه ، ص 125.
283- حكومت معاويه در شام چهلسال بوده است و اين 25 سال مربوط به دوران پس از عثمان است كه تدريجا به همهكشور پهناور اسلامى گسترش يافت .
284- كتاب سليم بن قيس (ط دارالكتب الاسلاميه ) ص 206 و همين مطالب را ابن ابىالحديد در شرح نهج البلاغه ، ج 11، ص 44 - 46 از كتاب الا حداث ابوالحسن مدائنى(متوفاى 225) نقل نموده است .
285- سال پنجاه هجرى .
286- دربعضى از نسخه هااز كتاب سليم ((سنة )) ودر بعضى ((سنتين )) ولى در متناحتجاج ((سنتين )) آمده است .
287- ((طبرسى )) تعداد شركت كنندگان را بيش از هزار نفر مى نويسد (اكثر منالف رجل ).
288- سوره صف ، آيه 8.
289- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3804.
290- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3815. مسند احمد، ج 1، ص 331 و ج 2، ص26.
291- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3811. مسند احمد بنحنبل ، ج 1، ص 331.
292- مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 109 و 134.
293- صحيح مسلم ، ج 4، ح 2404. سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3808 و 3813.سنن ابن ماجه ((مقدمه ))، ح 115. مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 109 و 133.
294- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3796، مسند احمد، ج 1، ص 331.
295- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3808. مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 150.
296- صحيح مسلم ، ج 4، ح 2404. سنن ترمذى ، ح 2808، 3808، 2405، 2406و سنن ابن ماجه ((مقدمه )) ح 117.
297- سنن ترمذى ج 5. المناقب ، ح 3803.
298- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3796.
299- سنن ترمذى ، ج 5، ح 3806.
300- نظم دررالسمطين ، ص 128 به نقل از: احقاق الحق ، ج 4، ص 359. شرحنهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 174نقل از: مسنداحمد بن حنبل .
301- مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 124.
302- مستدرك ، ج 3، ص 151.
303- سنن ابن ماجه ((مقدمه )) ح 118. مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 167.
304- صحيح مسلم ، ج 4، ح 2408. مستدرك صحيحين ، ج 3،ص 148. مسنداحمد بنحنبل ، ج 3، ص 14 و ج 4، ص 367.
305- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3804. اسدالغابه ، ج 3، ص 16.
306- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3815. مسند احمد، ج 1، ص 331 و ج 2، ص26.
307- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3811. مسند احمد بنحنبل ، ج 1، ص 331.
308- مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 109 و 134.
309- صحيح مسلم ، ج 4، ح 2404. سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3808 و 3813.سنن ابن ماجه ((مقدمه ))، ح 115. مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 109 و 133.
310- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3796، مسند احمد، ج 1، ص 331.
311- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3808. مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 150. 312- صحيح مسلم ، ج 4، ح 2404. سنن ترمذى ، ح 2808، 3808، 2405، 2406.سنن ابن ماجه ((مقدمه )) ح 117.
313- سنن ترمذى ج 5. المناقب ، ح 3803.
314- سنن ترمذى ، ج 5. المناقب ، ح 3796.
315- سنن ترمذى ، ج 5. ح 3806.
316- نظم دررالسمطين ، ص 128 به نقل از: احقاق الحق ، ج 4، ص 359. شرحنهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 174.
317- مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 124.
318- مستدرك ، ج 3، ص 151.
319- سنن ابن ماجه ((مقدمه )) ح 118. مستدرك صحيحين ، ج 3، ص 167.
320- صحيح مسلم ، ج 4، ح 2408. مستدرك صحيحين ، ج 3،ص 148. مسنداحمد بنحنبل ، ج 3، ص 14 و ج 4، ص 367.
321- صحيح مسلم ، ح 131. مقدمه سنن ابن ماجه ، ح 114.
322- سوره مائده ، آيه 63.
323- سوره مائده ، آيه 78 - 79.
324- سوره مائده ، آيه 44.
325- سوره توبه ، آيه 71.
326- در ترجمه و توضيح دو بخش اخير اين خطبه از ولايت فقيه امام امت - قدّسسره - سود جسته ايم .
327- سوره مائده ، آيه 63.
328- سوره مائده ، آيه 78 و 79.
329- سوره مائده ، آيه 44.
330- سوره توبه ، آيه 71.
331- رك : خطبه 106 و 131 نهج البلاغه به تنظيم صبحى صالح .
332- همانگونه كه تنها يك جمله آن ((ذلك بان مجارى الامور والاحكام على ايدىالعلماء ...)) در كتب فقهى استدلالى از سوى علما و فقها مورد بحث وسيعى قرار گرفتهاست .
333- براى آگاهى بيشتر از مضمون خطبه ، به سوّمين خطبه نهج البلاغه مراجعشود.
334- ((به خدا سوگند! اگر آنچه از عطاياى عثمان و آنچه بيهوده از بيتالمال مسلمين به اين و آن بخشيده بيابم به صاحبش برمى گردانم گرچه زنانى راباآن كابين بسته و يا كنيزانى را با آن خريده باشند؛ زيرا عدالت گشايش مى آوردو آنكسى كه عدالت بر او گران آيدتحمل ظلم و ستم بر او گرانترخواهدبود))(خطبه 15).
335- ((وانى واللّه لا ظن انّ هؤ لاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهموتفرقكم عن حقكم وبمعصيتكم امامكم فى الحق وطاعتهم امامهم فىالباطل وباءدائهم الامانة الى صاحبهم وخيانتكم وبصلاحهم فى بلادهم وفسادكم ... اللّهمانى قد مللتهم وملّونى وسئمتهم وسئمونى فابدلنى بهم خيراً منهم وابدلهم بى شرّاًمنى ...))، (خطبه 25).
336- آگاه باشيد به زودى با خوارى و ذلت فراگيرى مواجه و گرفتار شمشيربرنده خواهيد شد و استبدادى بر شما حكومت خواهد كرد كه براى ستمگران سنّت شود(خطبه 24).
337- در ((اقرب الموارد)) مى گويد:((فازَ بِخَيرٍ اءى ظَفَرَ بِهِ وَيُقالُ لِمَن اَخَذَ حَقَّهُمِنْ غَريمِهِ: فازَ)). بنابراين واژه ((فَوْز)) دقيقا به معناى پيروزى است نه به معناىرستگارى كه در بعضى ترجمه ها آمده است و امروز هم به برنده مسابقه مى گويند((فائز)).
338- احتجاج طبرسى ، ج 2، ص 8.
339- احتجاج طبرسى ، ج 2، ص 12:
((با توجه به بيان صريح امام مجتبى - عليه السلام در مورد متاركه جنگ به نظر مىرسد حديث :((اِنَّ ابنى هذا سَيدٌ وَلَعَلَاللّه اَنْ يُصْلِخَ بِهِ بَيْنَ فِئتَين مِنَ الْمُسلِمينَ؛ اينفرزند من ((حسن )) سيد و سالار است و اميد است خداوند به وسيله او در ميان دو گروه ازمسلمانان را اصلاح كند))، كه به عنوان فضيلت بر آن حضرت در صحيح بخارى وساير منابع حديثى اهل سنت نقل و به كتب شيعه هم راه يافته است از ((جعليات )) و ازفرآورده هاى كارخانه حديث سازى معاويه باشد تا حقايق تاريخى را دگرگون وپيروان معاويه را در صف مسلمانان و ريختن خون آنها را حرام و مساءله ((صلح )) را يكعمل واجب و حكم اولى نسبت به امام مجتبى - عليه السلام قلمداد كند ولى گفتار آن حضرتاين است كه قبول اين صلح به طور اجبار به وجود آمده و اگر آن حضرت عِده و عُده وشرايط لازم را در اختيار داشت تا پيروزى نهايى و سقوط حتمى معاويه به جنگ با وىادامه مى داد و پيروان معاويه را از:((فِئَتين مِنَ المُسلِمين )) به حساب نمى آورد)).
340- از فرازهاى آخرين وصيت اميرمؤ منان - عليه السلام .
341- از فرازهاى وصيتنامه سياسى الهى حضرت امام - قدس سره -.
342- رك : به متن وصيتنامه در سخنان حسين بن على - عليهماالسلام - .
343- نام كتابى است از علامه امينى صاحب الغدير (ره ) كه در آن شرححال 120 تن از معروفترين علما را كه از قرن چهارم به بعد به شهادت رسيده اند آوردهاست .
344- از فرازهاى پيام تاريخى امام امت - قدس سره - به حوزه هاى علميه .
345- سوره توبه ، آيه 33، فتح ، 28 و سوره صف ، آيه 9.
346- اين جملات دقيقا ايامى به روى صفحه كاغذ مى آيد كه مصادف با اولينسالگرد ارتحال امام بزرگوار و ايام تجديد حزن و اندوه فراموش ‍ نشدنى آن روزهاىغمبار است كه در جريان قلم و حركت سخن بى تاءثير نيست .
347- سوره نساء، آيه 58.
348- سوره صف ، آيه 8 .