بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تربیت اسلامی با تاءکید بر دیدگاههای امام خمینی, دکتر محمدرضا شرفى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     TARBIA01 -
     TARBIA02 -
     TARBIA03 -
     TARBIA04 -
     TARBIA05 -
     TARBIA06 -
     TARBIA07 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نسبت انسان و هستى
انسان ، موضوع و مقصود تعليم و تربيت است موضوع است ، از آن جهت كه پديده موردمطالعه انديشمندان و مربيان مى باشد، و مقصود است از آن حيث كه هدف تمام دستاندركاران اين است كه انسان بسازند انسان واقعى .
لذا بسيار ضرورى است كه موقعيت آدمى در جهان هستى و نوع رابطه وى با آن ، تبيينشود در تعبير عميق و مؤ ثر حضرت امير (ع ) آمده است كه :

اتزعم انك جرم صغير
و فيك انطوى العالم الاكبر (238).
آيا گمان مى كنى كه تو، موجودى كوچك هستى ؟ در حالى كه جهان بزرگترى در توپنهان و نهفته است .
بر طبق برخى از احاديث قدسى ، تمام موجودات عوالم غيب ، و شهادت مخلوق براىرساندن اين موجود شريف است به مقام خود.
در حديث قدسى آمده است :
يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى (239)
اى پسر آدم ! همه چيز را براى تو آفريدم و تو را براى خود آفريدم .
چنان كه شهادت دهد به اين مطلب خود مقام جامعيت انسانى ، كه دلالت بر آن دارد آيهكريمه :
لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم (240).
باور آدمى به اينكه خداوند، او را براى خود خلق فرموده است و خلقت را براى او و علاوهبر آن ، درك اين معنا كه عالم هستى در برابر عظمت و شگفتى وجود انسانت عالم صغيرمحسوب و آدمى ، عالم اكبر تلقى مى شود، ابعاد نسبت او را با جهان ، ترسيم مى كند.
پس انسان همه عالم را دارد به اضافه ، همه چيزهايى كه در عالم هست ازاول موجودات تاآنجايى كه آن ممتاز شده است با همه حيوانات و با نباتات و بامعادل آنها شركت دارد، لكن يك اضافه دارد و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوهبالقوه هست كه در آنها نيست (241)
انسان بين دو بى نهايت
تربيت را، متحول كردن انسان موجود به انسان مطلوب گفته اند و هر اندازه ، فاصله ايندو حد بيشتر باشد، وظيفه تربيت پيچيده تر و دشوارتر خواهد بود و به همان نسبت ،ارزش عمل مربى والاتر و ارزنده تر تلقى مى شود.
رويكرد قرآن به انسان ، متضمن عاليترين و در عينحال مذمومترين تعابير است و اين امر، بستگى به گزينش وعمل آدمى دارد. امام خمينى مى فرمايند:
انسان يك موجود عجيبى است ، در جميع طبقات موجودات و مخلوقات بارى تعالى ، هيچموجودى مثل انسان نيست ، اعجوبه اى است كه از او يك موجودى الهى ملكوتى ساخته مىشود و يك موجود جنهمى شيطانى هم ساخته مى شود. موجودات ديگر اين طور نيستند اينطور نيست كه اين فاصله باشد بين فرد كامل و مابين فرد جهنمى ناقص .
اين از مختصات انسان است كه حق تعالى او را با جميع اوصاف و صفات مقدس خودش ايجادكرده است و همه چيز در او هست ، از اى موجود، پيغمبر اكرم (ص ) و ساير پيغمبرها محققشده است و ابوجهل و ساير ابوجهل ها هم هست و واسطه مابين اين دو تا هم الى ما لايعلم هست و كارهايى كه از اين انسان صادر مى شود، حسن و قبح و صلاح و فسادش ،بستگى دارد، به آن جهات روحى انسان
.
انسان به مدد الهى و هدايت انبيا، اوليا و مربيان واقعى مى تواند اين فاصله طولانى(بين دو بى نهايت ) را طى كند و به كمال مطلوب برسد. خداوند تعالى نيز انسانهايىاين چنين را بشارت داده و نويد دلالت راه و ارائه طريق فرموده است :
والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا .
چيستى و ماهيت انسان
در تقابل با رويكردهايى كه ماهيت انسان را به مرزهاى زيستى و فيزيكى محدود مى دانندو نيز در مواجهه با ديدگاههاى رفتار گرايى كه آدمى را همچون پديده اى مى داند كهصرفا در قبال محركها واكنش نشان مى دهد، بينش تربيتى اسلام ، انسان را موجودىطبيعى و ماوراى طبيعت ارزيابى مى كند. رويكرد امام در اين زمينه ، ماهيت وجودى انسان را اينگونه تبين مى كند:
انسان اگر به همين حد طبيعت بود و بيشتر از اين چيزى نبود، ديگر احتياج به اينكهيك چيزى از عالم غيب براى انسان فرستاده بشود تا انسان را تربيت بكند (نداشت ) لكنچون انسان مجرد از اين عالم طبيعت (و) يك حقيقتى است ، همين خود، خصوصياتى كه در انسانهست ، دال بر اين است كه يك ماورايى از براى اين طبيعت هست ، چون انسان يك ماورايى داردو به حسب براهينى كه در فسلفه ثابت است ، ماوراى اين طبيعت در انسان هست و انسانداراى يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد(242).
تجليات روحى و معنوى انسان كه بعد ماوارءالطبيعه وى راتشكيل مى دهد، توجه برخى از انديشمندان معاصر را به خود جلب كرده است تا حدى كهگرايش جديدى به نام فراز روان شناسى به مجموعه علوم روان شناسىافزوده شده است و مطالعات خود را در زمينه هايى كه محسوس وقابل مشاهده نيستند، دنبال مى كند.
در زمينه ماهيت انسان ، موضوعاتى نظير ويژگيهاى ذاتى و فطرى ، ويژگيهاىاكتسابى و پايه هاى وراثتى آدمى ، قابل بررسى است .
ويژگى فطرى انسان
فطرت از ريشه فطر بر وزن سطر به معناى شكافتن ازطول است و فطرت بر وزن خلقت به معناى شكافتن پرده تارك عدم وتحول به مرحله وجود است و افطار از همين ريشه لغوى به معنى شكستن روزه مى باشد.
فطرت با توجه به معنايى كه در فرهنگ اسلامى دارد، يعنى انسان در بعد ادراكى ،حقايقى را در مى يابد، و به وضوح به آن مى رسد كه هيچ گونه نيازى بهاستدلال پيدا نمى كند.
فطرت ، در بعد گرايشها و تمايلها به اين مفهوم است كه آدمى در نهاد خود به پاره اىاز پديده ها نظير حقيقت جويى ، فضيلت خواهى ، زيباگرايى ، خلاقيت و در نهايت عشق وپرستش الهى ، رغبت و علاقه خاصى كه مى يابد كه از نوع يادگرفتن و اكتساب نيست .
قرآن كريم ، فطرت انسان را نشاءت گرفته از فطرت الهى معرفى مى كند و آنپديده اى غير قابل تغيير مى داند و بيشتر انسانها را ناآگاه به اين مطلب تلقى مى كند.
در قرآن كريم نيز بر اين مطلب تاءكيد شده است كه :
فطرت الله التى فطر الناس عليها .(243)
هر مولودى بر فطرت (الهى ) متولد ميشود.
لذا مى توان چنين نتيجه گرفت كه همه انسانها در خصايص فطرى مشتركند.
ببايد دانست كه آنچه از احكام فطرت است ، چون از لوازم وجود و هيئات مخمره دراصل طينت وخلقت است ، احدى را در آن اختلاف نباشند(244).
و اما ويژگيهاى فطرى كدامند؟
امام خمينى در اين زمينه مى فرمايند:
پس بايد دانست كه از فطرتهاى الهى يكى براصل وجود مبداء فطرت بر استجماع آن ذات مقدس است جميع كمالات را و ديگر فطرت بريوم معاد و روز رستخيز است و ديگر فطرت بر نبوت است و ديگر فطرت بر جودملائكه و روحانيين و انزال كتب و اعلام طرق هدايت است كه بعضى از اينها كه ذكر شد، ازاحكام فطرت و برخى ديگر، از لوازم فطرت است (245).
ايشان مبنى اعتقاد آدمى را بر توحيد، نبوت ، معاد و نظاير آنها را در همه انسانها فطرىمى دانند و در بحث فطرى بودن دين به آنها اشاره مى كنند. و در توضيح مطلب چنين مىافزايند:
يكى از فطرتهايى كه جميع سلسله بنى الانسان مخمر بر آن هستند و يك نفر در تمامعائله بشر پيدا نشوند كه برخلاف آن باشد و هيچ يك از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالك وغير آن ، آن راتغيير ندهد و در آن خلل وارد نياورد، فطرت عشق بهكمال است ... اگر چه در تشخيص كمال و آنكهكمال در چيست ، و محبوب و معشوق در كجاست ، مردمكمال اختلاف را دارند (246).
امام تلاش هر گروهى را در رسيدن به مقاصدشان نظير جاه ،مال ، حب و عشق قدرت و نظاير آنها را برخاسته از فطرتكمال جويى انسان مى دانند، با اين توضيح كه درتشخيصكمال ، با هم اختلاف دارند.
و بالجمله حال تمام سلسله بشر در هر طريقه و رشته اى كه داخلند به هر مرتبه اىاز آن كه مى رسند، اشتياق آنها به كاملتر از آن متعلق گردد و آتش شوق آنها فروننشيند و روز افزون گردد (247)
رنج و احتراز انسان از كسريها و كاستيها نيز ريشه در فطرت دارد.
بدان كه از فطرتهايى كه (فطرالناس عليها)، فطرت تنفر از نقص ‍ است و انساناز هر چه متنفر است ، چون در او نقصانى و عيبى يافته است ، از آن متنفر است (248)
گرايش انسان به راحتى و رفاه نيز از فطرت منشاء مى گيرد.
بدان كه يكى از فطرتهاى الهيه كه مفطور شده اند جميع عايله بشر و سلسله انسانبر آن ، فطرت عشق به راحت است ...
اين همه تحمل مشاق و زحمات در دوره زندگانى براى چه مقصد است ، همه متفق الكلمه بايك زبان صريح فطرى جواب دهند كه ما همه هرچه مى خواهيم براى راحتى خود است
(249)
نكته قابل ذكرى كه در پايان اين بخش بيان مى شود اين است كه مربيان و معلمان ، ابتدابايد فطرت كودك و انواع آن را به درستى بشناسند و آن گاه به پرورش وشكوفايى زمينه ها و گرايشهاى فطرى همت گمارند.
ويژگيهاى وراثتى انسان
يكى از متخصصان در مقاله اى با عنوان آموزش و پرورش براى قرن بيست و يكم مى نويسد:
از آغاز دهه 1950 سه انقلاب عمده تكنولوژيك آغاز شده است:اول تكنولوژى چينى سيليكان ، دوم ، كشف مولكول dna و سوم ، ساختن مواد پيشرفتهصنعتى . احتمالا اين سه انقلاب با ساير انقلابهاى 1990 در هم مى آميزد و كشورهاىبيشتر و بيشترى نظامهاى اقتصادى و مبتنى بر قدرت ذهن ، خلاقيت و صنايع بزرگ رابه وجود مى آورند(250).
مولكول dna كه به تعبير آيزاك آسيموف كليد رمز وراثت ناميده شده است ، درحقيقت حامل اطلاعات ارثى مى باشد. اين مولكول و نيزمولكول rna به نظر دانشمندان شيمى حيات ، مى توانند همانند خود را بسازند، ولى بااين تفاوت كه مولكولهاى rna موجود در سلول ، تحت هدايت dna ساخته مى شود(251)
پديده وراثت ، بسيار پيچيده و پررمز و راز است ، به اين معنا كه همهفعل و انفعالاتى كه در انتقال صفات موروثى شركت مى جويند، به درستى شناخته نشدهاند. با اين حال ، اصل مسلمى كه پايه دانش ‍ ژنتيك راتشكيل مى دهد، بر اين واقعيت مبتنى است كه نيمى از ويژگيهاى وراثتى از طريق پدر ونيمى ديگر از طريق مادر به فرزند منتقل مى شود.
برهمين اساس ، مكتب اسلام به انسان توصيه مى كند كه با همسرى باايمان ازدواج كند.
شخصى به حضرت امام مجتبى (ع ) عرض كرد، دخترى دارم ، به نظر شما با چه كسىوصلت كنم ؟ حضرت فرمودند: با كسى كه متقى و باايمان باشد، چه اگر او را دوستبدارد، مورد احترامش قرار ميدهد و اگر دشمنش بدارد، به وى ستم نمى كند(252).
در بخشى از فرمايشهاى امام سجاد - عليه السلام -ذيل عنوان حق پدر آمده است :
... بايد بدانى كه او (پدر) به منزله اصل و ريشه و تو به منزله شاخه اى از اوهستى . او (در ظاهر) منشاء پيدايش تو در اين جهان است ، به طورى كه اگر او نبود، توهم به اين ترتيب كه هستى نمى بودى .
پس هرگاه در خود توانايى ت دانش كمال يا هر چه يافتى ،اصل واساس آن را از ياد مبر
(253)
در اين بيانات ، منشاء خوبيها و كمالات (فرزند) به پدر نسبت داده شده است ازپيامبر(ص ) منقول است كه فرمودند:
مهابت و بزرگوارى خود را به حسن - عليه السلام - بخشيدم و كرم وشجاعتى را بهحسين - عليه السلام -(254)
در حديثى آمده است كه معصوم - عليه السلام - فرمودند:
طوبى لمن كانت امه عفيفه (255)
خوشا به حال كسى كه مادرش پاكدامن است . از اين بيان نورانى استنباط مى شود كه عفتو پاكدامنى مادر در سعادت فرزند تاءثير دارد.
ديدگاه امام خمينى به اين مساءله ازتوجه خاص ايشان حكايت مى كند، آنجا كه مىفرمايند:
اسلام به همه چيز كار دارد، اسلام قبل از اينكه ازدواج بكنى ، نقشه آن بچه اى كهشما مى خواهيد بعد از ازدواج آن بچه را توليد كنيد، نقشه راقبل از ازدواج شما ريخته است ، چه جور زنى انتخاب كن ، چه جور مردى انتخاب كن ، مردچه جور بايد باشد، زن چه جور بايد باشد، براى اين است كه اين انسانمثل يك نباتى مى ماند كه بايد رشد بكند، مثل يك نفر كشاورز كه وقتى تخمكارى مى كندبايد زمين را ببيند چه جور زمينى است ، كود را ببيند چه جور كودى است ، آب چه وقت لازمدارد، كذا انسان هم يك همچو موجودى است از قبل از اينكه كشت شود، زمينش را ملاحظه مى كندكه اين زمين چه جور زمينى بايد باشد (اشاره به آيه شريفه (نساءكم حرث لكم ) يعنى: زنان شما، كشتزار شمايند مى باشد)آن كسى كه ميخواهد كشت بكند چه جورباشد، بعد از اينكه ازدواج واقع شد، زمان تلقيح چه جور بايد باشد، همه ابعاد را مىخواهد درست كند، اسلام مى خواهد انسان درست كند، مى خواهد آدم درست كند(256)
ويژگيهاى اكتسابى انسان
از عوامل مؤ ثر در تحول آدمى ، باور به توانايى خود در كسب
خصال و صفات ارزنده ونيكو و تلاش در جهت دستيابى بدانها همراه با اميد و خوشبينىبه فرجام كار است
دو مقوله تربيت و اخلاق ، از حيث چگونگى كسب صفات و عادات رفتارى ، با يكديگرمشابهت هايى دارند. همان گونه كه تحصيل ويژگيهاى تربيتى نظير مهارتها وتواناييهاى خاص مستلزم سعى و تلاش فراوان است ، تخلق به خلقيات ارزنده و مطلوبنيز متضمن سعى ، ثبات و اراده نيرومند مى باشد. توجه به انگيزه اساسى بعثت پيامبراسلام (ص ) كه فرمود: انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (257) يعنى بهدرستى كه من براى تكميل مكارم اخلاق برانگيخته شده ام ، بيانگر اين واقعيت است كهكرامتهاى اخلاقى قابل اكتساب است .
بنابراين ، در نگاه اول ، توانايى و قابليت انسان درتحصيل صفات پسنديده ، به باور متربى افزوده مى شود و در نگاه دوم ، نقش عواملىكه او را به اين مهم نايل مى گرداند؛ يعنى كوشش و تلاش فراوان تبيين ميشود. در حقيقتبايد ديد چه ارزشهايى بر ويژگيهاى اكتسابى ، مترتب است و تا چه ميزان ، فرد مىتواند به اين ويژگيها دست يابد؟
قرآن كريم ، با صراحت بر تلاش آدمى تاءكيد كرده است و آن را در زندگيش مؤ ثرتلقى مى كند و مى فرمايد:
ليس للانسان الا ما سعى (258).
براى انسان چيزى جز حاصل سعى و تلاشش نمى ماند.
آنچه از بيانات معصومان (ع ) در اين مورد قابل اشاره است ، بر واقعيتهاىذيل دلالت دارد:
تن دادن به كار و كوشش و باور به اين مطلب كه هر كس نسبت به لياقت و استعدادفطرى خويش براى كارى آفريده شده است (259).
برعهده گرفتن مسؤ وليت فرد به وسيله خود و درك اين امر كه ديگرى بار مسؤ وليتاو را حمل نخواهد كرد(260)
تكيه كردن انسان عاقل بر عمل خويش و پرهيز از اتكا بر آرزوها(261)
نعمتها جز در سايه رنج و زحمت حاصل نشود(262)
پايه هاى رفيع زندگى ، با تحمل رنجهاى سخت و زحمتهاى سنگين فراهم مىشود
هر كس كارى را به دست گرفت ، بايد كه آن را به بهترين وجهى به فرجامبرساند
اكنون پاسخ به اين سؤ ال كه انسان تا چه اندازه و تا كجا مى تواند به اكتسابصفات و خلقيات نيكو موفق شود،، قدرى آسانتر خواهد بود. در طريق خودسازى يا بهتعبير پيامبر اكرم (ص ) جهاد اكبر، محدوديتى براى آدمىقابل تصور نيست .
در برخى از عبارات و بيانات امام خمينى اين واقعيت به خوبى ترسيم شده است :
هان اين عزيز، گوش دل باز كن ، و دامن همت به كمر زن و بهحال بدبختى خود رحم كن . شايد بتوانى خود را به صورت انسان گردانى و از اينعالم به صورت آدمى بيرون روى كه آن وقت ازاهل نجات و سعادتى ... اينها هم نتيجه برهان حكمى حكماى عظام و كشف اصحاب رياضت واخبار صادقين و معصومين است (263)
تعبير دقيق و زيباى ايشان از مهاجرت انسان در عبارت زير مشهود است :
اشخاصى هستند كه از اين چاه نفس بيرون آمده اند، هجرت كرده اند و من يخرج منبيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله يكاحتمالش اين است كه اين هجرت ، يك هجرت ازخود به خدا باشد، "بيت " نفس خود انسانباشد، يك طايفه اى هستند كه خارج شده اند وهجرت كرده اند از اين بيت ظلمانى ، از ايننفسانيت (مهاجرا الى الله و رسوله ) تا رسيده اند به آنجايى كه (ادركه الموت ) بهمرتبه اى رسيده اند كه هيچ ديگر از خود چيزى ندارند، موت مطلق و اجرشان هم (على الله) است ، ديگر بهشت مطرح نيست ، ديگر تنعمات مطرح نيست ، فقط الله است (264).
فصل پنجم : روشهاى تربيت 
1. روش بصيرت آفرينى  
آغاز اين بخش را با قسمتى از سخنان مرحوم صدرالمتاءلهين آغاز مى كنيم : هنگامى كهمن در كهك به سر مى بردم ، براى تزكيه نفس ‍ مى كوشيدم و درحال تنهايى به فكر فرو مى رفتم و معلوماتى را كه فرا گرفته بودم از نظرميگذراندم . من مى كوشيدم كه با نيروى علم و ايمان به اسرار هستى پى ببرم و بر اثراخلاص و تزكيه نفس ، قلبم روشن شد و درهاى ملكوتى و آن گاه درهاى جبروت بهرويم گشوده شد و به اسرار دنياى الهى پى بردم و چيزهايى فهميدم كه در آغازتصور نمى كردم رموز آن بر من مفتوح گردد(265)
اهل لغت در تعريف بصيرت مى گويند كه آن دركدل مى باشد و حجت و دليل را يكى از معانى بصيرت شمرده اند و اين ظاهرا بدانجهت است كه حجت و دليل ، كسب بصيرت و بينانىدل است (266).
در حقيقت ، بصيرت يا بينش به طرز تلقى آدمى از امور و حوادث نيز اطلاق مى شود و بهتعبيرى ديگر، بينش ، نوعى آگاهى عميق و گسترده است .
قرآن كريم ، منشاء بينشها را به پروردگار نسبت داده است و مى فرمايند: قد جائكمبصائر من ربكم فمن ابصر فلنفسه و من عمى فعليها (267)
به راستى ، بينشهايى از نزد رب شما برايتان آمده است ، پس هر كه در پرتو آن بيناشود، به سود خود چنين كرده است و هركه كورى ورزد، به زيان خودعمل كرده است .
دنيا از رايجترين مفاهيمى است كه بشر نسبت بدان برداشتهاى متفاوت و متضادى دارد. دنيانامى است بر مرحله اى ابتدايى از هستى وقشرى كم مايه از آن و بعضى از بزرگان برآنند كه دنيا، صفت است و نه اسم و خداوند براى اثبات بى ارزشى دنيا، حتى اسم آن رانياورده است و صفت آن را كه به معناى محل و مكان پست بى ارزش ‍ مى باشد، ذكر فرمودهاست .
رويكرد قرآن به ماهيت دنيا  
در بينش قرآن ، دنيا اين گونه معرفى شده است :
قل متاع الدنيا قليل و الاخرة خيرلمن اتقى (268)
بگو كه زندگانى دنيا، متاعى اندك است و جهان آخرت ابدى براى هر كس كه زندگىخدا ترس باشد بهتر است .
و ماهذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار، الاخرة لهى الحيوان لوكانوا يعلمون (269)
و اين زندگانى چند روزه دنيا، فسون و بازيچه اى بيش نيست و زندگانى اگر مردمبدانند به حقيقت در آخرت است .
در رويكرد قرآن ، نوعى ، تقابل دنيا و آخرت مشاهد مى شود، دنيا و آنچه در آن است ،عارى از حقيقت پايدار و نوعى بازيچه تلقى شده و درمقابل برترى جهان آخرت بر دنيا اثبات شده است و در نهايت درك چنين حقيقتى را براىهمه ، مورد ترديد قرار مى دهد.
رويكرد معصومين (ع ) به ماهيت دنيا  
نوع تلقى پيشوايان معصوم (ع ) از دنيا در محورهاى زير، تجلى مى يابد (احاديث مذكوراز كتاب شكوفه هاى سخن ، تاءليف سيد على لواسانى صفحات 60 - 53نقل شده است ):
رسول اكرم (ص ):
فليتزود العبد من دنياه لاخرته و من حياته لموته
بنده الهى بايد از دنياى خود براى آخرت ، توشه اى بيندوزد.رسول اكرم (ص ):
شرالناس من باع آخرته بدنياه
بدترين مردم كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد.
حضرت محمد(ص ):
ما خلقتم للفناء بل خلقتم البقاء
شما براى فنا و نيستى آفريده نشده ايد، بلكه جهت بقا و جاويد زيستن به وجود آمده ايد.
رسول اكرم (ص ):
من بكى على الدنيا دخل النار
كسى كه براى دنيايش گريه كند، جاى او فردا در آتش خواهد بود.
حضرت محمد(ص ):
الدنيا سجن المؤ من و جنة الكافر
دنيا زندان مؤ من و بهشت كافر است .
امام على (ع ):
من احب الدنيا و تولاها ابغض الاخرة و عاداها
علاقه به دنيا موجب بغض نسبت به آخرت است .
امام على (ع )
انما الدنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار
دنيا گذرگاه و آخرت ، منزلگاه است .
امام على (ع ):
دار بالبلاء محفوفة و بالغدر معروفة .
دنيا سرايى است آميخته با غم و اندوه و مشهور به بى وفايى و مكر .
امام على (ع ):
فان حب الدنيا يعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب
محبت به دنيا، آدمى را كور، كر و لال مى كند و به خاك مذلت مى نشاند.
امام على (ع ):
حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحكمة .
محبت به دنيا موجب فساد عقل و كورى دل از حكمت مى شود.
امام موسى بن جعفر (ع ):
ان مثل الدنيا مثل الحية مسها لين و فى جوفها السمالقاتل .
دنيا همچون مارى است كه ظاهرى نرم و در باطن زهر كشنده اى دارد.
امام هادى (ع ):
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون
دنيا بازارى است كه گروهى در آن سود مى برند و گروهى ديگر زيان مى بينند.
امام صادق (ع ):
ما منزلة الدنيا من نفسى الا بمنزلة الميتة اذا اضطررت اليها اكلت منها .
دنيا نزد من چون مردارى است ، هرگاه ناچار شدم از آنتناول مى كنم .
امام على بن الحسين (ع ):
من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا
كسى كه بزرگوار باشد، امور دنيوى نزد او حقير خواهد بود.
رويكرد امام خمينى (س ) به ماهيت دنيا  
هستى ، اعم از غيب و شهادت است ... و معيار شناخت در جهان بينى الهى اعم از حسوعقل مى باشد (270)
اين دنيا، دنيايى است كه بايد از آن عبور بكنيم ، دنيايى نيست كه در اينجا زيست كنيم(271).
در تمام دوره هاى زندگانى بشر، يك نفر يافت نشود كه رنجش ‍ مساوى با راحتشباشد و نعمتش مقابل تعب و نقمتش باشد، تا چه رسد به آنكه راحتى خالص و استراحتمطلق داشته باشد(272)
ناچار در دار تحقق و عالم وجود، بايد عالمى باشد كه راحتى او مشوب نباشد به رنجو تعب ... و آن دار نعيم حق و عالم كرامت ذات مقدس است (273).
مقتضاى فطرت ، اعتقاد به آخرت است (274)
اسلام در همه اطراف قضايا حكم دارد، تمام قضاياى مربوط به دنيا، مربوط بهسياست ، مربوط به اجتماع ... و مربوط به (آخرت )(275).
(به نقل از يك محقق ) دنيا و آخرت تو عبارت است از دو حالت از حالات قلب تو، آنچهنزديك است و قبل از مردن ، نامش دنياست و آنچه بعد از اين آمد و پس از مردن ، نامش آخرت(276).
دنيا گاهى گفته ميشود به نشئه نازله وجود كه دار تصرم و تغيير و مجاز است وآخرت به رجوع از اين نشئه به ملكوت و باطن خود كه دار ثبوت و خلود و قرار است(277)
از براى هر موجودى مقام ظهور و ملك و شهودى است و آن مرتبه نازله دنياويه آن است ومقام بطون و ملكوت و غيبى است وآن نشئه صاعده اخرويه آن است (278).
براى انسان ، دو دنياست ؛ يكى ممدوح و يكى مذموم ، تعلق قلب و محبت دنيا عبارت ازدنياى مذموم است (279).
هرچه دلبستگى به آن (دنيا) زيادتر باشد. حجاب بين انسان و دار كرامت او و پردهمابين قلوب و حق بيشتر و غليظتر شود(280).
ااگر قلوب مطلع شوند كه اين عالم دنيا، پست ترين عوالم است و دار فنا وزوال و تصرم و تغير است و عالم هلاك و نقص است وعوالم ديگر كه بعد از موت است هريك باقى وابدى و دار كمال و ثبات و حيات و بهجت و سرور است ، فطرتا حب آن عالم راپيدا مى كنند و از اين عالم گريزان گردند(281)
اگر از اين مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطنيه اين عالم را وعلاقه به اين عالم را (وصورت باطنيه آن عالم را) و علاقه به آن را ببيند، اين عالمبراى او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پيدا كند (282)
بصيرت در سيره امام خمينى  
بيان مواردى از بصيرت امام ، دلالت كافى بر بينش عميق و نافذ ايشان دارد.
خاطره انتشار منشور انقلاب (پيام به حجاج ) درسال 66 از بى نظيرترين خاطرات انقلاب است .
مرحوم حاج احمد آقا يادگار امام نقل مى كنند: هنگامى كه روزاول ذى حجه ، پيام امام به حجاج مخابره شد، از اينكه ايشان آيه مباركه من يخرج منبيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله (283)را در صدر پيام استفاده كرده بودند كه حجاج را به شهادت و هجرت حسين گونهفراخواندند، ما و همه دست اندركاران حج ، بسيار شگفت زده شديم كه چه سنخيتى ميان اينپيام در روز اول ماه ذى حجه صادر شد و فاجعه خونين مكه در روز ششم ذى حجه به وقوعپيوست كه اين قضيه مبين بصيرت و شناخت عميق ايشان است
(284)
يكى ديگر از كارگزاران امام نقل مى كنند: حضرت امام به مدد پروردگار بينشىداشتند كه آينده را به خوبى مى ديدند، مثلا در عصر روز سيزده خرداد 1342، پس ازسخنرانى از مدرسه فيضيه مراجعت نمودند و فرمودند: آماده باشيد براى يك حركتشيطانى پيش بينى نشده از سوى دشمن به زودى اينها كارى خواهند كرد و شيطنت اينهااين دفعه سنگين تر از شيطنتهاى گذشته خواهد بود، هم خودتان را آماده كنيد و هم ازخداوند بخواهيد(285)
آثار تربيتى روش بصيرت آفرينى  
اگر استادان ، معلمان ، مربيان و والدين بتوانند در دانشجويان دانش آموزان و فرزندانبصيرت بيافرينند، اين امر منجر به آثار و تحولاتى خواهد شد كه به طور خلاصهدر ذيل بدانها اشاره مى شود:
بصيرت ، نگاه فرد را از و سطح و پوسته رويدادها مى گذراند و به عمق و باطن آنهانفوذ مى دهد.
بصيرت (شناخت عميق ) به عالم انفسى (جهاد درون ) وعالم آفاقى (جهان برون ) موجبارتباط كامل و جامع انسان با آنها مى شود.
بصيرت به عالم هستى (دنيا) موجب مى شود كه فردتعادل خود را در حوادثى كه منجر به فقدانها و خسرانها مى شود، از دست ندهد و محزوننشود و متقابلا در رويدادهايى كه منجر به داراييها و اقبالها مى شود
لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بمااتيكم (286)
(اين را بدانيد) هرگز بر آنچه از دست شما رود، دلتنگ نشويد و بدانچه به شما رسد،دلشاد نشويد.
لكيلا تحزنوا على مافاتكم ولا مااصابكم (287)
تا از اين پس براى از دست دادن يا آنچه به شما مى رسد، اندوهناك نشويد.
بصيرت به دنيا موجب مى شود كه آدمى نگاه تمايلى ومستقل به متاع (قليل ) دنيا ندوزد. قرآن ، اين معنا را به صورت زيبايى در آيهذيل بيان فرموده است :
لاتمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجنا منهم و لاتحزن عليهم و احفض جناحك للمؤ منين (288)
و مگشاى (باز مكن ) ديدگان خود را بدانچه كاميابى داديم ، بدان مردان و زنانى را ازايشان و بر ايشان اندوه مخور و اهل ايمان را زيربال علم وحكمت خودگير و به كمال حسن خلق بپروران .
در حالات رسول خدا(ص ) آورده اند كه آن بزرگوار در تمام عمر خود به دنيا نگاه سيرىنكند
بصيرت (به دنيا) موجب مى شود كه فرد عالم هستى را به گونه اى متفاوت از ديگرانادراك كند.
ويليام جيمز از متفكران پراگماتيست مى نويسد: قيافه دنيا در نظر مردم باايمان فرق مى كند، مردم مذهبى به طور كلىقبول دارند كه هر واقعه و امرى كه به زندگى آنها ارتباط به نظرشان انعكاسى ازمشيت الهى است و اين مشيت الهى كه از نظرها پنها است ، در نمازها و دعاها به شدت مشهودمى شود(289)
بصيرت (به دنيا) منجر به ثبات و تعادل روح آدمى مى شود، و نوعى آسيب پذيرى دربرابر حوادث و عوامل تهديد كننده در او ايجاد مى كند وهمين امر، به مرور زمان بهصلابت نفس و استوارى اراده مى انجامد.
زمانى كه انسان بصير از رنجهاى حقير رها شد متوجه دغدغه هاى عظيم و رنجهاى مقدس مىشود و بر اثر مسايلى همچون فلسفه حيات ، معناى زندگى بر او گشوده مى گردد و ازطريق به رشد و تعالى دست مى يابد.
بصيرت (به دنيا و آخرت )، ثقل و بار سنگين مصبتها را بر انسان آسان مى كند مضمومكلامى از حضرت امام سجاد (ع ) نيز چنين است :
من زهد فى الدنيا، هانت عليه المصائب (290)
كسى كه از دنيا قطع علاقه و دلبستگى كرد، بلاها و مصايب بر او آسان خواهد بود.
حضرت امام موسى بن جعفر (ع ) مى فرمايند:
مثل الدنيا ماءالبحر كلما شرب فيه شرب منه العطشان ازداد عطشا حتى يقتله (291)
دنيا همانند آب دريا مى ماند، شخص تشنه هرچه از آن بياشامد، تشنه تر مى شود تا درپايان او را به قتل برساند.
2. روش اسوه پردازى  
امام خمينى ، حضرت زهرا (س ) را به عنوان اسوه بزرگ بشريت معرفى مى كنند:
اين خانه كوچك فاطمه - سلام الله عليها - و اين افرادى كه در آن خانه تربيت شدندكه به حسب عدد، چهار پنج نفر بودند و به حسب واقع تمام قدرت حق تعالى را تجلىدادند، خدمتهايى كردند كه ما را و شما را و همه بشر را به اعجاب درآورده است(292)
از نيازهاى اساسى روح و روان آدمى همانند سازى است ، به اين مفهوم كه كودك ابتدا درمحيط خانوادگى خود به كاوش مى پردازد تا كسى را بيابد كه از او كاملتر ونيرومندتر است و چون از نقصها و تواناييهاى خود رنج مى برد، گمشده خود را دربزرگترها مى يابد كه به درجاتى از او قويتر و كارآمدتر هستند و خود را با آنها ازحيث رفتار، مناسبات و شيوه زندگى ، همانند مى سازد و در صدد انطباقكامل برمى آيد.
كودك ديروز ونوجوان امروز، به تدريج حوزه نگاه خود را وسيعتر مى كند و در فضايىگسترده از خانواده ؛ يعنى اجتماع به كاوشهاى خود تداوم مى بخشد و افرادى را كه درمحيط انسانى او هستند، و حداقل از يك جنبه با او توافق دارند، انتخاب مى كند و موردتاءسى قرار مى دهد اندازه الگوى مورد نظر كاملتر و جامعتر باشد، شدت گرايشوجذبه مورد نظر به آن الگو، بيشتر و نيرومندتر خواهد بود.
اسوه در نگاه قرآن  
اسوه ، يعنى چيزى كه بايد بدان تاءسى جست و مانند آنعمل كرد. مانند خوى و صفات نيك كه در رسول خدا(ص ) بود.
قرآن كريم مى فرمايد:
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه .
در پيغمبر خدا(ص ) صفت نيكى است كه شما بايد از او پيروى كنيد.
و تا زمانى كه كسى معصوم نباشد از سهو و خطا و معصيت ، تاءسى جستن و اطاعتكردن او را واجب نيست ، همه مسلمانان ،، اگر يك بار مى ديدند آن حضرت عملى كرددليل جواز آن مى شمردند و اگر احتمال خطا باشدتعمل او دليل جواز نمى شود
قرآن كريم در اسوه پردازى به دو شيوهعمل مى كند، يكى آن به صورت تقسيم و صريح ، چهره ها و شخصيتايى را به عنوانالگو مطرح مى كند و ديگران را متوجه آنها و تبعيت از رفتارشان مى سازد در حالت دوم ،قرآن با اينكه به طرح جلوه هايى زيبايى از رفتار و منش انسانى يك قوم يا گروهديگر مى پردازد، ولى مستقيما دعوت به تاءسى از رفتار آنان نمى كند.
برخى از شخصيتهاى والايى كه به صورتاول عنوان شده اند و دعوت به اقتداى به رفتار آنان شده است عبارتند از:رسول اكرم (ص ) حضرت ابراهيم و امت حضرت ابراهيم :
لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه
قد كان لكم اسوة حسنه ابراهيم
لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله .
و برخى از مواردى كه به صورت دوم مطرح شده اند، عبارتند از آسيه (همسر فرعون )اصحاب كهف و امت پيامبر اكرم (ص ):
ضرب الله مثلا للذين آمنوا امراءة فرعون
كنتم خير امة اخرجت للناس

از واژه هايى كه در قرآن آمده است و به معناى اسوه مى باشد قدوه برهمان وزن است كه به معناى اقتدا كردن ، پيروى كردن و نظاير آنهاست .
در نثر طوبى در توضيح آيه شريفه اولئك الذين هدى الله فبهداهم اقتدة مىنويسد:
ايشان (پيغمبرانى كه در آيات پيش نامشان ذكر شده است ) آن كسانند كه خدايشانهدايت كرده بود، پس به هدايت آنان اقتدا كن . در اين آيهرسول خدا - صلى الله عليه و آله - را دستور مى دهد تا هدايت ايشان را پيروى كند واگر دستور نداد كه شريعت ايشان را پيروى كند، براى اين بود كه شريعترسول خدا(ص ) ناسخ شريعتهاى ساير انبيا، وكتابش حافظ و حاكم بر كتابهاى ايشاناست . تازه هدايت ايشان هم هدايت خداست
نكته قابل توجه در مبحث اسوه پردازى اين است كه نظام تربيتى اسلام بهمنظور تشويق امت براى دستيابى به آرمانها و ارزشهاى الهى ، شيوه الگو شدن وچگونگى احراز شرايط لازم رابه آنها ارائه مى كند. در اين مورد به يك نمونه اشاره مىكنيم :
پيامبر(ص ) فرمودند: اگر صحبتهاى زايد و پراكندگى وهرج و مرج در قلبهاى شمانبود، هرآينه آنچه من مى بينم ، (شما) مى ديديد و هر آنچه من مى شنوم (شما) مىشنيديد
اسوه در نگاه امام خمينى (س )  
امام خود گرچه الگوى بى مانندى در عصر حاضر بود و قلوب مستضعفان وعدالت خواهانرا در سراسر جهان به خود و انديشه هايش معطوف كرد، ولى اين تنها در شخصيت وسجاياى اخلاقى ايشان خلاصه نمى شد، بلكه در رهنمودها، سخنان و وصاياى ايشاننيز به طور مكرر دعوت به تاءسى از الگوهاى حقيقى عالم هستى ؛ يعنى امامان معصوم -عليهم السلام - به عمل آمده است .
در اين بخش به بشخهايى از كلام آن بزرگوار كه معرف الگوهاى عالم هستى است ،اشاره مى كنيم :
خداى تبارك و تعالى كه براى مردم هادى مى فرستد و پيغمبران را انتخاب مى كند،كسى كه خودش از اول عمر تا آخر عمرش يك لغزش نداشته و معصوم بوده ، يك همچوموجودى را انتخاب مى كند براى اينكه تربيت كند مردم را، تزكيه كنند و تعليمكنند.
اين بزرگوار (حضرت على (ع )) شخصيتى است كه داراى ... تمام اسما و صفات است .تمام اسما و صفات الهى در ظهور و بروز در دنيا و در عالم ، با واسطهرسول اكرم (ص ) در اين شخصيت ظهور كرده است و ابعادى كه از او مخفى است ، بيشتر ازآن ابعادى است كه از او ظاهر است
من گاهى فكر مى كنم كه ما با چه شباهتى مى توانيم دعوى كنيم كه شيعه آنبزرگوار (حضرت على ع ) هستيم
در حكايت معروف طاووس است كه ديد صداى ناله و تضرع و زارى مى آيد، تا آنكهصاحب آن ناله خاموش شد، وگويى غشوه اى براى او دست داد، چون به بالين او آمد، ديدجناب على بن الحسين - عليهما السلام - است . سر آن بزرگوار را به دامن گرفت وكلماتى مشتمل برآنكه تو فرزند رسول خدا(ص ) و جگرگوشه فاطمه زهرايى وبالاخره بهشت از شماست ، عرض كرد. آن سرور فرمود: خداوند بهشت را خلق فرمود ازبراى كسى كه عبادت و اطاعت او كند، اگر چه غلام حبشى باشد و آتش را خلق فرمودبراى كسى كه معصيت او كند، گرچه اولاد قريش باد
حضرت على بن الحسين (عليهما السلام ) قرآن رابه طورى نيكو تلاوت مى فرمود كهكسانى كه از آنجا عبور مى كردند، از قبيل سقاها، آنجا توقف مى كردند، و بعضى ازاستماع آن غش مى كردند.
حضرت امام پس از اشاراتى به ذوات مقدس معصومان - عليهم السلام - در زمينه اسوهپردازى و تبيين الگو از برخى بزرگان و دست پروردگان مكتب نيزنمونه هايى را ارائه مى كنند كه در زير به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
نورانيت يك نفر مثل فيلسوف بزرگ اسلام خواجه نصير الملة و الدين - رضوان اللهتعالى عليه - و علامه بزرگوار حلى - قدس الله نفسه - يك مملكت و ملت را نورانىكرده و تا ابد آن نورانيت باقى است
از فضل بن شاذان منقول است كه وارد عراق شدم ديدم مردى به رفيق خود تعرض مى كندكه تو مردى هستى داراى عيال و محتاج هسستى كه براى آنها كسب كنى و من ايمن نيستم ازاينكه چشمهاى تو كور شود از طول دادن سجده . آن شخص گفت : واى به تو! اگر چشمكسى از طول سجده باطل مى شد، چشم ابن ابى عميرباطل مى شد. چه گمان مى برى به مردى كه سجده شكر كرد بعد از نماز صبح و سرشرا از سجده برنداشت مگر وقت زوال شمس
.
امام در تفسير و توضيح آيه شريفه و كذلك جعلناكم امة وسطا چنين مىنويسند:
شايد امت وسط... (اينجا)، وسطيت به قول مطلق و به جميع معانى باشد، كه از آنجمله وسطيت معارف و كمالات روحيه است كه مقام برزخيت كبرى و وسطيت عظمى است ولهذااين مقام اختصاص دارد به كمل از اولياء الله ، واز اين جهت ، در روايت وارد شده كه مقصوداز اين آيه ائمه هدى - عليهم السلام - هستند؛ چنانچه حضرت باقر- عليه السلام - بهيزيد بن معاويه عجلى مى فرمايد: ماييم امت وسط و ماييم شهداى خدا بر خلق
ملت و جوانان در منظر امام خمينى  
شايد نتوان به درستى كلمات و عبارات آن بزرگوار را كه در شاءن ملت مسلمان ايرانبيان كرده اند، در اين مقام و مختصر ارائه كرد ولى از باب مالايدرك كله يترك كله برخى از فرمايشهاى ايشان را در زير ارائه مى كنيم :
من با جراءت مدعى هستم كه ملت ايران و توده ميليونى آن در عصر حاضر بهتر از ملتحجاز در عهد رسول الله (ص ) و كوفه و عراق در عهد حضرت اميرالمؤ منين (ع ) و حضرتحسين بن على - صلوات الله و سلامه عليهما - مى باشند. آن حجاز كه در عهدرسول الله (ص )، مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمى كردند و بابهانه هايى به جبههنمى رفتند كه خداوند تعالى در سوره توبه با آياتى آنها راتوبيخ فرموده و وعدهعذاب داده است
ملت ما راه خودش را پيدا كرده ودارد راه را مى رود، اينتحول روحى كه در ملت پيدا شده است ودر شما جوانها، مردها، زنها پيدا شده است ، اينموجب اميدوارى است
شما مردم دلير و آگاه ، سرمشقى هستيد براىملل زير سلطه و بايد بدانيد در ميدانى كه قدم گذاشته ايد، مواجه هستيد با مشكلاتبسيارى كه تنها مقاومتتان ، نجاتتان خواهد داد
بايد دانشگاه و فيضيه و همه آنها كه مربوط به دانشگاه هستند و همه آنها كه مربوطبه فيضيه هستند، در راءس برنامه هاى تحصيلى شان ، برنامه اخلاقى و برنامه هاىتهذيبى باشد تا فرآورده هاى آنها امثال مرحوم مطهرى - رحمة الله - را به جامعه تسليمكند
در رويكرد حضرت امام جوانان رزمنده ، الگوى مؤ ثرى براى آحاد جامعه هستند، ايشان مىفرمايند:
اينجانب اميدوارم خداوند توفيق دهد كه همان سان كه جوانهاى عزيز رزمنده سنگرها رابه مسجد و معبد تبديل كردند، حضرات وكلا، مجلس را معبدى كنند منزه ازاعمال و اقوال زمان طاغوت تا مجلسى نمونه شود، باشد كه مجالس ديگر كشورهاىاسلامى از آن تبعيت كنند
امام ، الگوى چند وجهى  
شناخت تمام ابعاد وجودى حضرت امام براى احدى امكان پذير نيست ، ايشان وقار وطماءنينه و هيبت خاصى داشتند و در عين حالى بسيار متواضع بودند. بيشتر اوقات ساكتبودند و كم حرف ، سعى مى كردند به حد ضرورت صحبت كنند و حرفهايشان بسيارحساب شده و بسيار موزون وكوتاه بود
از قول ياران نزديك امام نقل مى شود كه ايشان در كارهاى روزمرده بسيار منظم و دقيقبودند... عزيمت امام به حرم (حضرت اميرالمؤ منين (ع )) به قدرى منظم است كه ما مىتوانيم ساعتمان را با حركت امام تنظيم كنيم . با توجه به اينكه امام ساليان درازىتدريس ‍ مى كردند، هر روز در همان لحظه اى كه بايد، جهت تدريس ، حاضر مى شدند، وسر ساعت حضور مى يافتند
يكى از آقايان كه متصدى امور مالى حضرت امام بودند و بايد هر روز صبح به اين اموررسيدگى مى كردند، مى گفتند: در طول اين نه الى ده سالى كه حضرت امام درجماران تشريف داشتند، ايشان هر روز راءس ساعت مقرر آماده پذيرفتن ما بودند، چنانچهروزى به خاطر نامساعد بودن شرايط، به موقع به حضور ايشان نمى رسيديم ، امامپنج دقيقه بعد از موعد مقرر زنگ اتاق را به صدا در مى آوردند و ما را براى حضوردعوت مى كردند

next page

fehrest page

back page