بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب صحیفه نور جلد 3, امام خمینی (ره) ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     SAHIFE01 -
     SAHIFE02 -
     SAHIFE03 -
     SAHIFE04 -
     SAHIFE05 -
     SAHIFE06 -
     SAHIFE07 -
     SAHIFE08 -
     SAHIFE09 -
     SAHIFE10 -
     SAHIFE11 -
     SAHIFE12 -
     SAHIFE13 -
     SAHIFE14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

طرح خطر تجزيه مملكت ، توطئه اى براى حفظ دستگاه شاه
بله يك اشكالاتى شاه كرده است به اين طرح و به تبع او هم مرتب اين اشكالات را گاهىاشخاص ميكنند و گاهى هم كاغذ از ايران بعضى از كسانى كه با همين دستگاه مربوطند وميل دارند كه اين دستگاه محفوظ بماند و ميل هم دارند كه بعضى هايشان خودشان بيايند دردستگاه و وزارتى و نخست وزيرى و چيزى بگيرند، گاهى اينها هم يك كاغذهائى نوشتهاند و همين حرفى كه شاه مكرر مى زند همين را تكرار كرده اند. در عبارت بعضى ازاشخاص محترم هم همين اشكال اشعار ميشود و آن اين است كه شاه مى گويد كه اگر منبروم ، استقلال مملكت به هم مى خورد!! آن كهاستقلال مملكت را حفظ كرده است آن عبارت از من هستم كه حفظ كرده ام !! گاهى تعبير بهاينطور ميشود، گاهى تعبير مى شود به اينكه اگر من بروم اين مملكت تجزيه مى شوديك مقداريش را روس ها مى برند، يك مقداريش را انگليس ها مى برند و ايران مى شودايرانستان ! نظير مثلا ازبكستان ! كه يك چيزى مى شود از، يك تكه اى مى شود از يكمملكت ديگرى و بنابراين بايد من باشم تااستقلال ايران محفوظ بماند و ايران تكه تكه نشود! گاهى هم مى گويد چهار قسمت ، خودايشان مى فرمايند چهار قسمت مى شود ايران ، خوب يك قسمتش را لابد شوروى و يكقسمتش هم آمريكا و يك قسمتش هم انگلستان و يك قسمت هم مثلا براى خود ايران باقى مىماند!! تهرانش مال خود ايران ، ديگر از اين طرف آن طرف هر كداممال يك طايفه اى مى شود!! اين اشكالاتى است بهاصل اول كه ما مى گوئيم كه نبايد اين سلسله باشد آنها مى گويند كه بسيار خوب همهاين حرف ها درست كه خلاصه چيزهاى ديگر هم گفته اند كه من مكرر در صحبت هايم گفتهام .
ارتش شاهنشاهى حربه اى براى تامين مقاصد اجانب
اين مطلب كه اگر ايشان نباشد استقلال مملكت به هم مى خورد، اين مردم دارند همين مطلب رامى گويند، مى گويند كه با بودن شما استقلال نيست . بايد ما حساب بكنيم كه ببينيماستقلال يك مملكت عبارت از چيست ، بعد ببينيم كه آيا با بودن ايشاناستقلال هست و اگر نباشد به هم مى خورد؟! يا با بودن ايشاناستقلال نيست و اگر برود استقلال پيدا مى شود؟ الان كدام دستگاه اساسى دولت ايراناستقلال دارد؟ خوب مهمتر از همه كه ايشان خيلى به آن مثلا مى نازند قضيه ارتش است كهيك ارتشى است كه گاهى ايشان تعبير مى كند كه ديگر ما درمقابل همه ممالك و ابرقدرت ها، خودمان قدرت كذا هستيم و اينكه يكى از چيزهائى كه دريك مملكتى اصلا بايد مستقل باشد و دنباله غير نباشد و دست غير در آن نباشد عبارت ازارتش است . استقلال ارتش به اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد
و اجانب و كسانى كه خارج از مملكت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پيوند به آنهانباشد. مستقل مقابل اين است كه پيوند به يك جاى ديگرى باشد، تحت نفوذ يك قدرتديگرى باشد. ارتش ما مستقل است ؟ يعنى تحت نفوذ نيست ؟! يا ارتش ما را الان به قولىچهل و پنج هزار مستشار آمريكائى در ايران دارد اداره مى كند.
الان ما يك ارتشى داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشند؟! ما حالا يك حكومت مستقلى، فرض بكنيم خود حكومت يك حكومتى است كه اراده اشمستقل است مى خواهيم حالا ارتشش را حساب بكنيم ارتش ايران جورى است كهمال خود ايران است و براى خود ايران است و براى اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است ؟!(ارتش اصولا مال ملت است ، ارتشى است براى حفاظت مملكت و براى خدمت به ملت ، چنانچههر حكومتى در هر مملكتى باشد، خدمتگزار ملت است و از ملت ) خوب ما اين ارتش ايران راحساب مى كنيم ببينيم كه يك ارتش مستقلى است و ارتش ملى است و براى ملت است و بهنفع ملت است يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است و برخلاف مصلحت مملكت وملت است .
اين نفتى كه از ما دارد مى رود و هدر دارد مى رود و ديگر اين را همه كس مى داند كه اين نفتزيادتر از اين اندازه اى كه احتياج خود مملكت است خارج مى شود و ميرود به جيب آمريكا وساير كسانى كه مى برند و در مقابلش هم آمريكا آنچه به ما مى دهد عبارت از اسلحهاست . به قول خودشان هيجده بيليون دلار اسلحه ، اين اسلحه هايى كه ما اصلا نمىتوانيم استعمال كنيم و نمى فهمند در ايران كه اين چيست ، بايد چه جور كرد تا كاربكند و حتما بايد مستشارهاى آمريكائى باشند تا بتوانند اين كار را انجام بدهند، ايناسلحه آمده است به ايران ، نه براى مصلحت ايران بلكه براى پايگاه درست كردن براىآمريكا منتهى آن عوضى كه آمريكا به ما مى دهد درمقابل اين پايگاه ، اين است كه نفت مان را ببرد. هم نفت ما را مى برد و هم آن چيزى كه درمقابلش به ما مى دهد اين است كه پايگاه براى خودش درست مى كند يعنى اگر چنانچهابتدا آمريكا مى گفت كه من خيال دارم پايگاهى در ايران درست كنم درمقابل شوروى ، آن ايستاده بود در مقابلش و مى گفت غلط نكن . اينها با اين صورت كه نفتمى برد و مى خواهد مملكتش يك مملكت قدرتمند باشد، از اين جهت هيجده بيليون دلار تاكنوندر مقابل نفت ، ايشان اسلحه خريده است به حسب آنطورى كه كارتر گفته است و اين هيجدهبيليون دلارى كه اسلحه خريده اند و اسلحه هائى كه ما نمى توانيم ، ايران نمى تواننداستعمال كنند، جز براى اين است كه اينها مى خواستند يك پايگاه هائى درست كنند، با اينصورت درست كردند؟ الان هم در كوهستان هاى ايران ، پايگاه هاى اينها، پايگاه هاى زيرزمينى شان موجود است . اين نفت ما را كه كارگرهايش دست از كار برداشتند و گفتند نمىخواهيم نفت مان را بدهيم ، كى فشار آورد به اين كارگر كه بايد سر كار باشيد و چرافشار آورد؟ چرا با سرنيزه مى خواهند و ادار كنند، (يعنى ارتش ) چرا اين ارتش باسرنيزه مى خواهد وادار كند به اينكه اين كارگرها سر كار بروند؟ اين كارگرها سركار بروند و اين نفت را و اين طلاى سياه را جريان بدهند براى ممالك ديگر، براىآمريكا؟ براى اينكه ارتش ، ارتش ما نيست ،
ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت نمى شد ما بگوئيم كه ارتشمستقل خودش پيش خودى مى خواهد به آمريكا نفت برساند. ارتش يك ارتش وابسته بهآمريكا هست و تحت فرمان مستشارهاى آمريكائى هست ، از اين جهت همين ارتش رااستعمال مى كنند برخلاف چيزى كه ملت مى خواهد. ملت مى گويد نفتمال خودمان ، ارتش مى گويد نفت مال آمريكاست .
عمل ارتش اين است كه با سرنيزه ، الان در آبادان و آنجا با سرنيزه مردم را مى خواهندوادار كنند و كارگرهاى شركت نفت را مى خواهند وادار كنند به اينكه برويدمشغول بشويد براى نفت ، نفت را صادر بكنيد. اين كارهايى است كه ارتش دارد به ملتايران ، خيانتى است كه دارد به ملت ايران به دست ارتش ، يعنى بزرگ هاى ارتش اينخيانت را به مملكت ايران دارند مى كنند اينها هم تحت نظارت كس ديگرى هستند و خودآمريكاست كه در اينجا اين كار را دارد انجام مى دهد. پس ما كه ادعا مى كنيم كه اگر توبروى مستقل مى شويم ، يعنى اگر تو بروى ديگر ارتش همچنين نيست كه تحت فرمانآمريكا باشد و مردم را وادار كند كه ، يعنى كارگرها را وادار كند كه نفت را بدهيد. حالاوادار مى كنند كارگرها را كه نفت را به آمريكا بايد جارى بكنيد و از جيب ملت ايران در هرروز چقدر نفت بيرون بكنيد بدون اينكه به اين ملت ايران يك نفعى برسد. اين همين طورىاين اموال ايران دارد از بين مى رود و يك مقدارى از آن توى جيب شاه و اين شصت هزار نفرىكه مى گويند كه اتباع خورنده اين قضيه هست ، يك مقدار زيادترش هم توى جيب آمريكا وانگلستان و گازش را هم شوروى مى برد و حالا مردم مى خواهند ندهند اين را، ارتش مىگويد بدهيد. ارتش اگر مستقل بود نمى گفت بدهيد، چون وابسته است مى گويد. پس ماارتشمان كه يكى از امورى است كه ايشان مى گويد هميشه كه مااستقلال داريم ، استقلال داريم و ارتش داريم و ارتش داريم ، ارتش ما به اين صورت است، الان وضع ارتش ما اين است ، اين ارتش ما در خدمت خلق است ؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! يا اينكه بر ضد ملت است ؟ ملت كى هستند؟ ملت همين بازارى و همين - عرض ‍ مى كنمكه - زارع و همين كشاورز و همين صنعتكار و همين ادارى و همين چيز است ، اينها كه همهايستاده اند و مى گويند ما نمى خواهيم . ادارات دولتى يكى پس از ديگرى اعتصاب مىكنند و فرياد مى زنند كه نمى خواهيم سر اين كارها برويم كه نفعش به ديگران برسد،ما كارها را رها مى كنيم . دانشگاه ما الان تعطيل است دانشگاه هاى ماتعطيل است ، مدارس علمى ما الان همه تعطيل است ، همه بساط الانمعطل است ، تمام قشرهاى ايران ، هر جا بروى ، دست روى هر كدام بگذارىتعطيل است الان . اين تعطيلات ، اينها روى چه مقصدتعطيل كردند و اينها روى چه مقصدى مى شكنند اين تعطيلات را؟ مردم كه تعطيلات را واعتصابات را مى كنند، به چه مقصد اعتصاب مى كنند؟ بايد ديد كه چه مى گويند،خواسته هايشان چيست . خواسته هايشان يكى اين است كه ما نمى خواهيم اين سلسله را. اينيكى از خواسته هاست كه حتى در شركت نفت همين يكى از خواسته هايشان بود كه ما شاهنمى خواهيم ، اين شاهى كه به ما اينقدر دارد خيانت مى كند و ما، وجدانى اين است كه ماداريم چقدر نفت خارج مى كنيم به ممالك ديگر.
ملت قيام كرده است كه استقلال و آزادى بگيرد، ارتش قيام كرده است كه نگذارداستقلال ،
نگذارد آزادى ، ارتش اگر يك ارتش در خدمت مردم بود، يك ارتشمستقل بود كه ارتش بود براى ايران و تحت فرمان يك ملت ، يك ملتى بود، و ملتى كههمه چيز بايد در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود،استقلال داشت اين ارتش ، در مقابل ملت نمى ايستاد كه يك ملت اعتصاب مى كند ارتشاعتصاب را مى خواهد بشكند، روساى ارتش فرمان مى دهند و - عرض مى كنم كه - نخستوزير ارتشى فرمان مى دهد و اينها هم ميريزند و مى زنند مى كشند، چه مى كنند كهاعتصابات را بشكنند. اعتصابات مردم روى اين است كه مااستقلال مى خواهيم ، ما آزادى مى خواهيم و ما حكومت اسلام مى خواهيم كسى كه اعتصاب را مىشكند اين در مقابل اين خواست ملت است كه او مى گويد آزادى مى خواهم اين مى گويد نهنبايد آزادى بشود، مقابلش است ديگر، اگر او هم با ملت همصدا بود كه ديگر نمى آمدبشكند اين اعتصاب را اين اعتصابات را كه مى شكنند براى اين است كه مخالفند با اينخواست ملت . خواست ملت استقلال است ، اينها با آن مخالفند، ارتش خود مملكت بااستقلال مخالف است ، ارتش خود مملكت هم فرمانده اولش ‍ عبارت از شاه است به حسب قواعدارتشى و به حسب واقع فرماندهش عبارت از كارتر است ، واقع مطلب اين است ، بامستشارهائى كه حالا آمده اند. ما استقلال داريم ؟ مگراستقلال با يك لفظ درست مى شود؟ عرض كردم كه الفاظ در زمان ما معانى خودش را ازدست داده است ، اصلا الفاظ خيلى الفاظ خوشگل است ، خيلى بزك كرده است لكن محتوىندارد الفاظ، (استقلال )، محتوى ندارد، (ما استقلال داريم ، اگر من بروماستقلال مملكت از دست مى رود! مملكت تجزيه مى شود!) آن مردك هم مى گويد كه از باباينكه آزادى تندى به مردم داده ، سريع آزادى داده است ، از اين جهت صداى مردم درآمده است!! اصلا الفاظ معناى خودش را از دست داده است . لفظ يك لفظى است ، معنا معلوم نيست اينباشد، يك چيز ديگر معنايش است . ما استقلال داريم ؟! هر جا كه دست بگذارىاستقلال نداريم ، وابسته ايم . اين ارتش كه در راس همه چيزهاست نسبت به مقاصد شاهكه هميشه به ارتش ، اين مى نازد، اين ارتشش كه اينطور است ، نه در خدمت مردم است وملت است و در خدمت آمريكاست براى اينكه - منافع او را - مى كشد ملت خودش را كهمنافع او چيز بشود تحقق پيدا بكند.
دانشگاه استعمارى ، تامين كننده منافع اجانب
خوب مى آئيم سراغ فرهنگ ، يك فرهنگ مستقل ما داريم ؟ يك فرهنگى كه دخالت غير در اونباشد؟ يك دانشگاه هائى كه مستقل باشد و خودش فكر كند، تحت فرمان خود رئيس هاىدانشگاه باشد، ما همچو چيزى داريم ؟ ما همچو فرهنگى خواب ديديم ؟ از آنوقتى كهفرهنگ ، از اول مشروطه تا حالا، از اول مشروطه تا حالا ما يك فرهنگى كه فرهنگصحيحى باشد داشتيم ؟ يا يك فرهنگ وابسته بوده يعنى يك فرهنگى بوده است كهديگران براى ما درست كردند، دليل اين است كه اگر لوزه شاهزاده زهر مارى - چيزبشود - ورم بكند و مرض لوزه پيدا بكند از آمريكا و اروپا برايش طبيب مى آورند يا مىبرند آنجا. اگر ما يك فرهنگ صحيحى داشتيم ، خوب آنوقت ما دانشگاهمستقل صحيح داشتيم ، اگر دانشگاه مستقل صحيح
داشتيم ، طبيب صحيح مستقل داشتيم ، ما يك اسفالت وقتى كه مى خواهيم درست بكنيم دستمانرا دراز مى كنيم كه از يك جاى ديگر بيايند براى ما اسفالت كنند زمين هايمان را، آنهم باآن فضاحت ها. محير العقول است قضيه اسفالت هاى ايران ، قضيه آن افراط كارى هائىكه در آنجا مى شود و از بين بردن مال ملت به اسم اسفالت كردن يك جاده اى - مااسفالتمان را هم - ما يك بنا مى خواهيم و يك مريضخانه مى خواهيم درست كنيم بايد حتمااز خارج بياوريم يك كسى نقشه بدهد برايش كه چه جورى درست كنيم . اگر ما يكفرهنگى داشتيم ، الان بيشتر از هفتاد سال است كه ما مدارس جديد داريم ، از آنوقتى كهدارالفنون درست شده است ، چقدر سالهاست كه ما دانشگاه داريم ، اگر اين دانشگاه ها يكدانشگاه هائى بود كه به نفع اين ملت بود يعنى اين جوان هاى ما را گذاشته بودندتحصيل كرده بودند درست ، برنامه ، برنامه استعمارى اگر نبود، آدم درست شده بودحالا، حالا جوان هاى ما جوان هائى بودند كه درمقابل دولت مى ايستادند. اگر ما يك دانشگاه مستقل داشتيم كار مملكت ما نمى رسيد بهاينجائى كه هر جايش دست بگذارى خراب است . اين نيروى مهم مملكت ما كه عبارت ازنيروى جوان است ، اين را از بين بردند، ديگر اين نيروها را همه را به هدر داده اند. اينجوان هائى كه در خارج آمدند در همين قضيه نيروى اتمى و انرژى نمى دانم كذا، اينجاكار مى كنند در خارج ، اينها پيش من آمدند دو تا دسته شان آمد، يك دسته شان هم زيادبود، جمعيت شان آمدند، يك دسته شان مى گفتند (كه همه در آن متفق بودند) كه اين كار،كار لغوى است كه دارند مى كنند كار بيخودى است براى اينكه اين معنا را مى گوينددرست مى كنيم براى اينكه اگر نفت باشد كذا، بعد از آن نفت تا بيستسال ديگر فرض كنيد هست بعد از بيست سال ديگر نياز ديگر نيست ، اصلا اين كار، كارغلطى است و مهم اين است كه اينها مى گفتند به اينكه ما را نمى گذارندتحصيل كنيم ، ما را در يك حد پائين نگه داشته اند نمى گذارند بالا برويم ، تحصيلاتما در ايران زيادتر از اين مقدارى است كه حالا به ما اينجا چيز مى كنند، ما را آورده انداينجا در يك سطح پائينى نگه داشته اند براى اينكه ترقى نكنيم ، نمى گذارند جوانهاى ما تحصيل بكنند. در داخل ايران و دانشگاه هاى ايران نمى گذارند كه ، يعنى برنامهيك جور برنامه اى است كه اينها را در يك حد معين نگه دارند، برنامه استعمارى است . يكفرهنگ وابسته ما داريم ، ما يك فرهنگ مستقل نداريم . آن فرهنگ - مستقله - وابسته بهدولت هاى استعمارى مى خواهند كه اينها را همين طور عقب مانده نگه دارند آن آقا كه مىگويد كه من دروازه تمدن بزرگ !! به دست اين آقا اين جوان هاى ما در مرتبه پائين قرارگرفته اند و هيچ نمى گذارند اينها ترقى بكنند. اين هم فرهنگ ما كه فرهنگ استعمارىاست و عقب نگه داشته شده كه نگذارند جلو برود، نه طبيب يك طبيب تام و تمامى باشد نهيك مهندس درستى از كار در آيد يا نمى دانم نه يك چيز ديگرى ، تمام اينها را. اصلامملكت را از حيث قوه نيروى جوان فلج كرده اند، الان ما نيروى جوان نداريم . اين فرهنگ ما،جزء فرهنگ ما كه الان خيلى رواج دارد، اين فسادهايى كه در ايران هست ، اينها را جزءفرهنگ حساب مى كنند! سينماها جزء فرهنگ است !! اينها از ثبات فرهنگ است ! كدام سينماها؟همين هايى كه همه جوان ها، نيروى جوان ما را از بين برده است يعنى
جوريش كرده ، همچو فلجش كرده كه هر چه ، هر چه واقع بشود به نظر او چيزى نيست ، اومشغول عيش و عشرتش باشد كافى است ، اينطور دارند درست مى كنند. ريشه اين مملكت رااينها از بين بردند و دارند مى برند. هر مملكتى به نيروى انسانيش مملكت است . اگرنيروى انسانى در كار نباشد مملكت ديگر مملكت نيست . اينها نيروى انسانى دارند از بينمى برند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده است تقريبا، پس ايشان اگربروند استقلال فرهنگى از بين مى رود! كداماستقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد،استقلال مى رود! اين چه جور مى شود ديگر، مملكت ما چه مى شود، استقلالش از بين مى رودو ما استقلال مى خواهيم .
اصلاحات ارضى و صنايع مونتاژ حربه اى براى استعمار اقتصادى
درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد، نهاستقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش ‍ وابسته است ، يك كار صحيح نمىكنند اينها، يك اقتصاد وابسته اى كه مونتاژ است به اصطلاح خودشان ، بايد از خارجبياورند، بخرند، ما مصرف هستيم ، بياوريم مصرف كنيم ، يك مملكت مصرفى هستيم . يكزراعتى اين ايران داشت ، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج يعنىصادر مى كرد صادر كننده بود يعنى يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند،يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند، حالا رسيده به آنجائىكه خود اينها در حساب مى گويند كه 30 روز يا 33 روز ما براى مملكت مان چيز داريمبقيه اش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.
تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده است ، تمامش را به غير داده اند، ملىكرده اند مراتع را. اينهائى كه من عرض ‍ مى كنم ، به من اشخاص با سند نوشته اند، منالان پيشم نيست مع الاسف آن را به نجف فرستاده بودند، آنجاها هست (حالا گم شده يا چيزشده ، نمى دانم ) كه بهترين مراتع (مرتع يك طرفى بود كه نوشته بود مراتع كجا)،بهترين مراتع كه وقتى كارشناس هاى انگلستان آمدند آنجا گفته بودند بهترين مراتع ،مرتع فلان جاى ايران است كه در آن همه چيز دامدارى مى شود كرد و اين را به ملكهانگلستان و يك دسته ديگرى دادند. اين مراتع .جنگل هاى ما ملى شده است . جنگل را هم دادند به يك دسته ديگر. اصلا دارند، همين طورريخته اند سر اين سفره و همه دارند مى چاپند، يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مى رود وبراى حفظ ايشان است . اينكه مى بينيد كه از هر گوشه صدا در مى آيد به اينكه ماطرفدار هستيم ، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها آنها نفت ما را مى خواهند، بهتر از اينكسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مى خواهند كه يك مملكتى به اسم اصلاحاتارضى يك بازار بشود براى آمريكا. آمريكا گندم هايش را مى ريخت دور، توى دريا مىريخت ، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آنپول بگيرد. يك مملكتى را دامداريش را بكلى از بين بردند، زراعتش را بكلى از بينبردند، مراتعش را به غير دادند، همه چيز آن را از بين بردند و الان شما براى همه چيزمحتاجيد كه اگر يك وقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران
بعد از 33 روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشددنيا به هم مى خورد!! مملكت ، ديگر مملكت نيست !! (ما مملكت كه مى خواهيم ، پس بگذاريد منباشم كه اين مملكت باشد!!) در نطق چند روز پيش از اين گفت كه : (بيائيد همه فكر كنيمبراى مملكت ) ما هم همين را مى گوئيم ، همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است .مردم به فكر مملكتشان نبوده اند، حالا افتاده اند به فكر مملكتشان ، حالا دارند فكر مىكنند براى مملكتشان كه دادشان بلند شده است كه آقا چه خبر است اينقدر مى خوريد؟ ورمكرده اند و خدا مى داند، نمى دانيد اينها چه جورى مى چاپند، ما هم نمى دانيم ، شما هم نمىدانيد بعدها اينها كشف مى شود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت . ما چه چيزداريم ؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مى رود؟استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان ؟استقلال نمى دانم اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟استقلال ارتشى داريم كه از دستمان برود؟ چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشيد آناستقلال از دست ما مى رود؟ حالا شما برو ما امتحان كنيم ببينيم كه (خنده حضار) اين منطقاينهاست براى همان حرف اولى كه ما عرض كرديم كه ملت ايران خواهانش هستند، كه رفتنايشان است ، خواهان اين هستيم ، اين هم اشكالش به اينكه اگر من نروم چيست ، حالا خوداينكه هميشه از اين حرف ها مى زند.
قيام مردم ايران ، قيامى بى نظير در طول تاريخ
حالا يك دسته ديگرى هم هستند كه مى خواهند او را نگه دارند، ديگر حالا چه مقاصدى آنهادارند، خوب بعضى از آنها معلوم است ، دلشان مى خواهد وزيرى بشوند و چه بشوند ومى بينند كه ملت اگر روى كار بيايند آنها ديگر بايد بروند سراغ كارشان ، از اينجهت آنها هم دست و پا مى زنند به اينكه بلكه او را نگه دارند و اين ملت ديگر زير باراينها انشاءالله نمى رود و اين را بدانيد كه سرنيزه نمى تواند حكومت كند. يك وقت ايناست كه مردم بيدار نشده اند و هر كس مشغول كار خودش است ، آنوقت بله ، اين سرنيزه هملازم ندارد، همان بدون سرنيزه ، همان با ارعاب ، همان با ترساندن چند تا ستاره كهاينجا باشد، مردم مى ترسند. يك وقت تحول پيدا شده و حالا شده ، حالا يك نمونه استيعنى شما در طول تاريخ در هر جانگاه كنيد مثل اين نمونه ايران پيدا نمى كنيد، درتاريخ ايران كه نيست در تاريخ ‌هاى ديگر هم معلوم نيست پيدا بكنيد كه يك مملكتى ملتشيك جور بودند، در يك مدت كوتاهى شدند يك جور ديگرى ، اصلا عكس آن شده اند. يكروز بود كه چهارم آبان را ابدا ممكن نبود كه تخلف كنند از اينكه بيرق بزنند،ميل باطنى نبود، نه اينكه براى خاطر مثلا ميل باطنى شان اين كار را كردند لكن پاسبانمى گفت ، ديگر با پاسبان كه نمى شود در افتاد. اينطور بود مساله . در ظرف مدتىاين ملت تبديل شد به يك ملت ديگرى ، حالا يك ملت ديگرى شده كه بچه كوچك وپيرمردش ‍ هر دو فرياد مى كنند، توى خيابانها داد مى زنند به اينكه مرگ بر اين كذا وشاه و بر اين سلطنت پهلوى . آن تبديل الان شده است يعنى يك مملكتى سر تا پايشعوض شده است ، يك وقت يك جورى بوده حالا شده يك جور ديگر، اين را نمى شود باسرنيزه خاموشش كرد، سرنيزه هم
چنين قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند - بايد دو نفر بيشتر - بر حسبحكومت نظامى ، اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوشكردند به اين حرف !! 50 هزار، 100 هزار، 200 هزار، 300 هزار هر گوشه مملكتتظاهرات كردند، همان جايى كه حكومت نظامى بود بعد از آن حكومت نظامى را بالاترشكردند (اگر بالاترى داشت ) و نخست وزير نظامى آوردند و دولت شد دولت نظامى ،باز همان مساله است . ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را، قدرتملت يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين ، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك وتوپ . اين قدرت ، قدرت الهى است . قدرت الهى با همين مشت ها غلبه كرد بر تانك ها وبر توپ ها و بر مسلسل ها و اينها و لهذا نظامى اش ، حكومت نظامى اش شكست و دولتنظامى آمد. دولت نظامى اش هم همين حرف است ، چيز تازه اى نيست ، آن وقت نخست وزيرشيك نفر آدم چه بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است ، هر دو، دو تا پيرمردند كهبه درد نمى خورند (خنده حضار) و ما فرض مى كنيم كه اينهم كه بگذرد، خوب پلهبعدش اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كهشاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است و يك چيز تازه اى نيست ،همان نظامى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، او را و الان شكسته است . فرداهمين است ، يك چيز تازه اى نيست ، مردم همه چيز را ديده اند، يك چيز غريبه اى نمى بينندكه بترسند از آن ، همين نظامى است ، اسمش را مى گذارد كودتاى نظامى ، اين هم شكستهمى شود. نمى شود يك مملكتى كه همه ايستاده اند و مشت ها را گره كرده اند و مى گويندبزنيد و ما استقلال مى خواهيم ، ما رد نمى شويم ، مرد و زنش يك مطلب دارند آن زنى كهچهار تا بچه اش را كشتند، در بهشت زهرا آنطور فرياد مى زند و داد مى زند و مردم رادعوت مى كند به اينكه دست بزنيد، بچه هاى مرا زدند گريه نكنيد، دست بزنيد كه آنشخص مى گفت كه مردم گريه كردند و دست زدند. اين چيز تازه اى است كه مردم براىخاطر آن كه كشته شده است گريه مى كردند و آن زن مى گفت كه نه گريه نكنيد دستبزنيد، مردم ، هم دست مى زدند براى خاطر اين و هم گريه مى كردند براى مصيبتى كهوارد شده ، يك همچنين مملكتى را نمى شود با سرنيزه عقبش زد.
زنده نگه داشتن نهضت ، تكليفى بر تمام اقشار ملت
اين نهضت را نگه داريد آقايان ، تكليف همه است ، تكليف من آخوند است ، تكليف آن آقاست ،تكليف شماى بازارى يا كارگر يا دانشمند است ، همه ، همه تكليف داريم كه اين نهضتىكه در ايران پيدا شده دامن به آن بزنيم . با اين نهضت شما مى توانيداستقلال خودتان را بگيرد و مى توانيد آزادى براى خودتان تهيه كنيد و شما و ما الانمسؤ ول خداى تبارك و تعالى هستيم و مسؤ ولنسل هاى آتيه هستيم كه يك چنين نهضتى پيدا شده و نتوانستيد و عرضه اش را نداشتيد كهاز آن استفاده بكنيد. عرضه داشته باشيد كه استفاده كنيد از اين نهضت . اين نهضت رانگذاريد بخوابد، نگذارند آنهائى كه روساى امور هستند، احزاب هستند، علما هستند طلابهستند، بازارى هست ، دانشگاهى هست ،-
عرض مى كنم كه - دادگسترى هست ، وكلاى دادگسترى هست ، اين قشرهائى كه در مملكتهستند نگذارند كه بخوابد اين اعتصابات و نگذارند بخوابد اين نهضت زنده اى كه الاندر ايران هست . اگر خداى نخواسته اين نهضت بخوابد تا آخر الابد زير بار ظلم هستيم واين دفعه اگر اين شمشير اين مرد كشيده بشود تمامنسل هايتان را قطع خواهد كرد.
سياست قدم به قدم ، عاملى براى خاموشى نهضت
من به اين بعضى از اين آقايان كه آمده بودند و مى گفتند كه سياست قدم به قدم ، خوبحالا يك قدم برداريد و بعدش صبر كنيد يك مدتى بگذرد بعد قدم دوم را برداريد، گفتمآقا اگر شما اين قدم را سست كنيد، قدم دوم قدم هاى شما را مى شكنند، اينطور نيست كهاينقدر صبر كنيد كه شما قدم اول برداشتيد حالا ايشان سلطنت كنند، نه حكومت . (بعد ازاينهمه جنايات حالا ديگر بيايند آقا سلطنت كنند نه حكومت !) اين اگر پايش مستقر بشود،دنبال اين هستند كه اين نهضت را بخوابانند به هرشكل كه مى توانند اينها دنبال اين هستند و اگر اين نهضت بخوابد، اين آتشى كه دردل مردم روشن شده است اگر اين بخوابد و اين آتش خاموش بشود ديگر امكان ندارد كه ايننهضت پيدا بشود يا شبيه آن پيدا بشود و من از خداى تبارك و تعالى مى خواهم كهانشاءالله كمك كند به اين نهضت و كمك مى كند انشاءالله به شرط اينكه شماها همهبراى خدا، براى اقامه دين خدا قيامتان باشد. خداوند تاييد مى كند شما را انشاءالله .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 30/8/57
بيانات امام خمينى در مورد اقدامات خلاف قانون اساسى و خائنانه رژيمرسواىپهلوى
اصل اول اين است كه ملت رژيم پهلوى را نمى خواهد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
راجع به اين مطلبى كه ما مى خواهيم و ملت خواست ، كه آناصل اول كه ملت مى گويند كه ما رژيم پهلوى را نمى خواهيم ما شاه را نمى خواهيم ، اينسلسله پهلوى را نفى مى كنند، اينها تشبثاتى كردند و دست و پاهائى هم دارند مى كنند.در زمان آن نخست وزير جلوترى تعبيرش اين بود كه مردم چون شعار برخلاف قانوناساسى مى دادند از اين جهت مردم را كشتند. مقصودش اين بود كه مردم مى گفتند كه مرگبر شاه ، ما شاه را نمى خواهيم و اين خلاف قانون اساسى بود!
خوب ، اول يك جهت را بايد بگوئيم بعد هم يك بررسى بكنيم و ببينيم خلاف قانونبوده يا نه . يك جهت اينكه خوب حالا اگر يك كسى شعار برخلاف قانون اساسى داد اوبايد به مسلسل بسته بشود و كشته بشود؟ يا خوب قوانين دارد، يك كسى برخلافقانون اساسى فرض كنيد كه مخالفتى كرد، روى قوانين بايد چه بشود و ثانيا ببينيمكه ، بررسى در اين موضوع كه ملت برخلاف قانون اساسى شعار مى داده يا شاهبرخلاف قانون اساسى شاه بوده است ؟ اگر يك شاهى بود كه (حالا روى قوانيناساسى مابحث مى كنيم ) اگر يك شاهى بود، يك سلسله اى بود كه به حسب قانوناساسى اين سلسله روى كار آمده بود كه قانون اساسى اين است كه ملت بايد يك كسىرا راى بدهند تا اينكه شاه بشود، خود همين آقاى شاه هم گفتند كه در قانون اينطور استكه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مى دهند به شخص سلطان ، خوب بايد ببينيم كهآيا مردم اين را اعطاء كردند به ايشان تا اينكه اگر شعارى برخلاف داده شد، شعاربرخلاف قانون اساسى باشد؟ يا مردم اصلا اطلاعى از اينمسائل نداشتند؟
حكومت رضاخان نيز بر اساس سرنيزه و كودتا بود
اول كه رضاخان آمد روى كار با كودتا آمد و تهران را گرفت و همه كارهائى كهرضاخان كرد، كارهاى سرنيزه اى بود اصلا به ملت كسى اعتنا نداشت چنانچه حالا هم بهملت اينها اعتنا ندارند. از اول كه او آمد روى كار، آن را من يادم هست از وقتى كه او آمد،شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد،
(اكثرا البته ) لكن خوب ، من شاهد قضايا بودم ، من يادم است همه را، ايشان كودتا كرد وآمد تهران و ابتداى امر خيلى اظهار ديانت و اظهار اسلاميت و در ماه محرم ، در شبهاى ماه محرمگاهى مى گفتند پابرهنه اين طرف آن طرف مى رود براى عزادارى و همه اين تكيه هائىكه در تهران برپا بود ايشان مى رفت اين تكيه ها و پيش صاحب تكيه ها اظهار اسلاميت واظهار ايمان مى كرد تا وقتى كه پايش ‍ يك قدرى مستقر شد (ابتدائش اينطور بود) تاوقتى كه حكومتش يك حكومت مستقرى شد، آنوقت كه حكومت ، حكومت مستقر شد، دست به نيزهبرد و سرنيزه برد و كوبيد همه اقشار ملت را، آنوقت هممثل حالا نبود كه ، يعنى مثل اين يك سال كه ملت يك تحولى درش پيدا شده باشد كهمطالب را (چرا) بگويد و قيام برخلاف بكند، هيچ ابدا صحبت از اينكه يك مطلبىبرخلاف راى رضاخان بگويند هيچ اين مسائل نبود، با سرنيزه آمد و با سرنيزه مجلسدرست كرد بدون اينكه ملت اصلا اطلاعى از وكلايش داشته باشد و اطلاعى ازمسائل اصلا داشته باشد. رضاخان هم معلوم نبود كه خودش يك همچو كارى كرده باشد،ليست هائى از طرف (به طورى كه شاه مى گويد) سفارتخانه ها آوردند و مى دادند وهمين ليست تعيين مى كرد كه كى وكيل كجا، كىوكيل كجا، اينها را هم مامورها مى رفتند و وكيل مى كردند يك عده اى از وكلايى كه انتصابابتدايى از سفارتخانه ها بود (زمان رضاخان سفارت انگلستان مهم بود و زمان ايشان همسفارت آمريكا حالا مهم است ) ليست ها را آنها مى دادند، افراد را آنها تعيين مى كردند،منصوب از قبل آنها به حسب واقع بود و منصوب ازقبل رضاخان و محمدرضاخان در آن زمان در دست دوم و به حسب ظاهر بود، اما مردم چهدخالتى داشتند؟
وكلاى مجلس فرمايشى شاه يا انتصاب دولت بودن يا سفارت آمريكا
اصلا در تمام دوره مشروطيت يك مجلس قانونى ما نداشتيم ، يك مجلسى كه همان قانوناساسى اين مجلس را قبول بكند، حالا دوره اول مشروطيت همان دوره اولش چى بود آن را مننمى دانم اما آنقدرى كه ما در نظرمان هست ، نبوده است يك مجلس قانونى . خوب يكى ازچيزهائى كه در متمم قانون اساسى است اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين به تعيينمراجع تقليد، پنج نفر مجتهد در مجلس نظارت كند، اگر نباشد قانونى نيست مجلس ، و درطول تاريخ مشروطيت شايد همان اول يك همچو چيزى شده است (حالا تمام يا نيمه تمام نمىدانم ) لكن در اين مدتى كه ما خاطر داريم كه تقريبا حدود شصت سالش را من يادم است اينمسائل نبوده است ، نه اين پنج نفر اصلا در مجلس رفتند و نه مردم اطلاع داشتند از اينكهكسى را وكيل بكنند و اگر هم چنانچه در بعضى از جاها مثلا تهران گاهى وقت ها يك نفررا وكيل مى كردند، مردم وكيل مى كردند، اما در ساير جاها و تهران هم خوب بيشترش شايدوكلايش ‍ هيچ ارتباطى به مردم نداشتند، همه تعيينش از طرف خود دستگاه بود و در اينزمان هم كه همه ما مى دانيم همه شما هم مى دانيد كه هيچ ابداوكيل ملى ما نداشتيم كه يك نفر، يك نفر از اينهائى كه الان در مجلس هستند يا بودند اينهااز طرف ملت نبودند، هيچ كدامشان از طرف ملت نبودند، اينها همه - را - از طرف دولتبود و نصب دولت بود و حالا يا ليستش را از سفارت
آمريكا مى آوردند و مى دادند كه اينها وارد كنند يا بهقول شاه ، زمان پدرش ليست را آنها مى دادند لكن زمان ايشان ديگر خير، ايشان ديگرهمچو چيزها نيست ! على ايحال يك مجلس رسمى ما نداشتيم كه اگر قانونى در آن مجلستمام بشود و به راى اكثريت واقع بشود قانون باشد. پس بنابراين آن مجلسى كه درزمان رضاشاه تاسيس شد، مجلس فرمايشى بود كه يا ليستش را سفارت انگلستان دادهبود يا خود رضاشاه با سرنيزه مردم را، يك عده اى راوكيل كرده بود و مردم هم هيچ ابدا دخالتى در مساله نداشتند. پس آن مجلسى كه او درستكرد يك مجلس غير قانونى ، غير ملى ، برخلاف قانون اساسى بود، آن مجلس برخلافقانون اساسى آمد رضاشاه را نصب كرد به سلطنت و خلع كرد، يعنى مجلس موسسان درستكردند آنهم با سرنيزه نصب كرد او را به سلطنت و سلسله پهلوى را و خلع كرد سلطنتسابق را.
اين طرز آمدن سلسله پهلوى روى كار و اصل اساس سلطنت پهلوى
شعار (مرگ برشاه ) ملت موافق قانون اساسى است
بنابراين شعار به اينكه (من سلطان هستم ) خلاف قانون است ، نه شعار به اينكه توسلطان نيستى . اينكه آن مرد سابق ، مردك سابق مى گفت اينكه مردم را كشتم براى اينكهشعار خلاف ملى مى دادند، شعار خلاف قانون اساسى مى دادند! و مقصودش اين معنا بودكه شعار خلاف ملى ، شعار خلاف قانون اساسى يعنى مى گفتند مرگ بر شاه ، ديگرمسائل ديگرى را آنها ذكر نمى كردند، آنها داد مى كردند مرگ بر شاه ، ما شاه را نمىخواهيم ، ما سلسله پهلوى را نمى خواهيم . اين شعار برخلاف ملت ، خلاف ملى بود، يعنىاين ملت ، ملت ايران چون همه شاهدوستند از اين جهت كسى بگويد كه ما شاه را نمى خواهيمشعار خلاف ملى است ! با اين كه همه ملت گفتند، كدام ملت بوده است كه اين برخلاف اوبوده است ؟ خوب ملت ، اكثريت ملت بلااشكال الان و سابق در دوماه پيش از اين و در بعد ازماه رمضان و روز عيد، اين مردم ، اكثر مردم بودند كه مى گفتند كه ما نمى خواهيم شاه را ومرگ بر شاه ، اين شعار ملى است ، ملى بوده است شعار ملت ، نه شعار خلاف ملى بود، وشعارشان مخالف قانون اساسى نبوده است بلكه موافق قانون اساسى بوده براى اينكهقانون اساسى ايشان را به سلطنت نمى شناسد، ايشان سلطان نيستند به حسب قانوناساسى ، مردم هم همين معنائى را كه ايشان قانون اساسى گفته ، گفتند. پس شعارهاىمردم شعار موافق قانون اساسى بوده است كه شاه ، نيست شاه ، ما نمى خواهيم اين شاه راو اين شعارى كه بگويد من سلطنت دارم و من سلطان هستم ، من كذا هستم و اين اعمالى كهايشان مى كنند به عنوان سلطنت ، علاوه بر اينكه اعمالش برخلاف قوانين اساسى است ،قانون اساسى است حالا علاوه بر اين اصل اين نشستنش به سلام به عنوان سلطنت ،تاجگذارى به عنوان سلطنت ، همه اينها برخلاف قانون اساسى است قانون اساسىايشان را به سلطنت نشناخته ، وقتى نشناخت تمام اين و تمام فروعى كه متفرع بر اوستبرخلاف قانون اساسى است .
اگر سرنيزه و حكومت نظامى را برداريد، با انجام يك رفراندم حقيقت آشكار مى شود
در اين دولت بعد از آن دولت هم اين صحبت را هى پيش مى آوردند كه هر كس قانوناساسى را قبول دارد اين اشخاصى كه در خارج مملكت هستند و زندگى مى كنند، آنهائىكه در اروپا هستند، اينهائى كه در جاهاى ديگر هستند، اينهائى كه قانون اساسى راقبول دارند بيايند، هر كه قانون اساسى راقبول ندارد نيايد و مقصودشان همين بود، يعنى هر كهقبول دارد كه اين شاه ، شاه است بيايد و هر كسقبول ندارد نيايد. اين هم روى اين ترتيبى كه من عرض كردم اين هم صحيح نبوده حرفاينها براى اينكه آن كسى كه شاه را قبول ندارد او موافق قانون اساسى هست حرفش ، نهآن كسى كه مى گويد شاه بايد باشد. اين يكى از تشبثاتشان بوده است كه ازاول (حالا هم باز همين مسائل را مى گويند، همين مطلب را مى گويند) ازاول هم اينها مى گفتند كه اينكه گفته بشود و ملت بگويد كه ما شاه را نمى خواهيم اينخلاف قانون اساسى است ، خوب حالا ما فرض مى كنيم كه اين قانون اساسى بوده و همهاين اشكالات رفع و ايشان موافق با قانون اساسى آمده است و به اريكه سلطنت نشستهاست ، از چند جهت باز اشكال است . يك جهت اينكه خوب همين مردمى كه شما را راى دادند وقانون اساسى شده است براى خاطر راى مردم و ماده قانون اساسى كه اين يك موهبت الهىاست كه مردم مى دهند به شخص سلطان ، همين مردم حالا مى گويند (نه )، اگر مى گوييددرست نيست اين حرف رفراندم كن ، رفراندم كن ، يعنى سرنيزه را برداريد، حكومت نظامىو دولت نظامى را برداريد و مردم را آزاد بگذاريد بعد بگوييد كه آقا هر كس كه اينسلنت را قبول دارد بيايد در شمال شهر، هر كسقبول ندارد برود در جنوب شهر، ببينيد شمال شهر بيشتر جمعيت پيدا مى شود يا جنوبشهر. اينها امتحان كنند، اگر راست مى گويند كه مى خواهند اينها مطابق قانون اساسىعمل كنند و عمل به قانون اساسى يك اصلى است پيش اينها، ما ادعاى اين را داريم كه الان- ملت قانون اساسى - قبول مى كنيم اين ماده قانون اساسى را كه قانون اساسىگفته است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه مردم به شخص شاه مى دهند (حالا اشكالاتديگرى كه بعضى شب هاى ديگر كردم ، آنها را ما همه را كنار مى گذاريمقبول مى كنيم اين مطلب را از ايشان ) لكن ملت بايد اين را هبه كنند و بدهند به شخصسلطان ، حالا اگر ملت آمدند گفتند كه بابا نمى خواهيم اين شاه را، همان ملتى كه اعطاكرده بودند حالا بگويند (نه )، به حسب قانون اساسى (نه ) صحيح است ، آن (آره )درست است يعنى آره تا حالا، از حالا به بعدش ديگر سلطنت نه . بنابراين به حسبقانون اساسى روى فرض ما قبول كردن اينكه ازاول سلسله پهلوى صحيح بوده است سلطنتشان ، موافق قانون اساسى هم بوده است ، همهجهات را قبول كنيم ، الان كه مردم مى گويند (نه )، الان ديگر ايشان سلطنت ندارند. پسالان ادعاى سلطنت ، قرار دادن نخست وزير براى يك مملكت نمى دانم هر كارى كه انجام مىدهد كه از شوون سلطنت است ، ايشان حق ندارد قرار بدهد، حق ندارد كه نخست وزير قراربدهد. پس نخست وزير هم برخلاف قانون است ، برخلاف قانون اساسى است .
سلطانى كه به سوگند خود وفا نكند خائن و متخلف است
علاوه بر اشكالاتى كه در خود اينها هست ، علاوه اگر چنانچه ما يك سلطانى را، مردم يكسلطانى را قرار دادند و همه شان راى به او دادند، اين سلطان (چنانچه خود ايشان هم اينكار را كرده ) آمده است و قسم خورده است به اينكه من خيانت نمى كنم و مذهب را حفظ مى كنم ،خدمت مى كنم ، وفادارم به مذهب و به ملت خيانت نمى كنم ، اين چيزى است كه قسم خوردهاست ، ايشان به اين قسمش وفا كرده است ؟! اگر يك سلطان قسم خورد كه من خيانت نمىكنم و بعد خيانت كرد، اين ديگر سلطان نيست اين تخلف كرده پس سلطان نيست .
ايشان خيانت نكرده است به اين مملكت ؟! ايشان نفت ما را همين طورى نداده است به آمريكا؟!ايشان نظام ما را تحت نظر مستشارهاى آمريكائى قرار نداده است ؟! ايشان در خدمت آمريكانيست ؟! در خدمت شوروى نيست ؟! اگر نيست چرا تاييدش ‍ مى كنند؟ چطور شد كه اينقدريقه درانى مى كند كارتر براى ايشان ؟ قوم و خويشش كه نيست . فرض هم اين است كهايشان خدمتى براى آنها نمى كند، اگر ايشان خدمتگزار نيست ، خوب فرق ما بين اين وديگرى نيست . چطور شد كه الان از هر گوشه اى اينهائى كه منافع در ايران دارند ودارند مال مفت اين مملكت را مفت مى خورند، نفتش را مى برند و پايگاه براى خودشان درستمى كنند عوض ‍ پول نفت ، نفت ما را مى خورند و مى برند و بهاسرائيل كه دشمن سر سخت مسلمين و اسلام است مى دهند، اگر بنا باشد كه اينها خدمتگزاربه خارجى نباشند و خائن به مملكت نباشند، تسلط ندهند آنها را بر مملكت ، چطور شدصدا در آمده حالا؟ چرا، چرا نخست وزير انگلستان مى گويد (ما آنجا منافع داريم ، ايشانبه ما خدمت كرده است ، حالا بايد ما عوضش كمك بكنيم به او) پس چرا تكذيب نكرد اينحرف را؟
چطور كارتر مى گويد كه (ما هيجده ميليارد اسلحه داديم به اينجا و خطر است براى ما،ما چطور هستيم ، اينجا براى ما منافع دارد). شما هيجده ميليارد اسلحه اى كه به درد مانخورد به ايشان تحميل كرديد و ايشان به شما خدمتگزارى كرده است اين خيانت نيست بهيك مملكتى ؟! خوب ايشان خيانت كرده ، بعد از اينكه خيانت كرده است بر فرض اينكه مردمهم نگويند نه ، اينكه خودش ساقط است .
تمام قراردادها در زمان رضاشاه و محمدرضا برخلاف قانون وباطل است
تمام قراردادهائى كه تا حالا بسته شده است در ايران ، اگر از صدر مشروطه نگوييم ،در زمان اين دو تا سلطان كه عبارت از رضاشاه و محمدرضا شاه باشد، تمام قراردادهابرخلاف قانون است و قراردادها همه باطل است براى اينكه مجلس ، مجلس قانونى نيستتا تصويب كند، سلطان ، سلطان قانونى نيست تا مثلا عرضه بدارد به مجلس تا نخستوزير تعيين كند، تا امر به فتح مجلس بكند. اينها همه روى قوانين ، بايد روى قواعدباشد، نه ، هيچ كدام روى قواعد نبوده ، روى قوانين نبوده . همه اين قراردادهائى كهكردند، قرارداد اسلحه كردند باطل بوده اين قرارداد، بيايندپول ما را بدهند و آهن هايشان راببرند. نفت ما را برديد پولش را بدهيد آهن هايتان راببريد مال خودتان .
اصلاحات ارضى شاه يكى از بزرگترين خيانت ها
هر قراردادى كه اينها كردند، مراتع سر سبز بسيار غنى ايران را دادند (آنطور كه بهمن نوشته بودند) به يك هيئتى كه يكى از آنها ملكه انگلستان است ، مراتعى كهمتخصصين ، آنهائى كه آمدند ديدند، گفتند بهترين مراتع در دنياست از حيث دامدارى ، اينهادادند به او و خود مملكت ايران مانده حالا گوشتش را بايد گوشت يخ كرده هاى ، كثافتكارى هاى آنها را بياورند و اينجا خودش ندارد. اينها خيانت نيست بر يك مملكتى ؟! ايناصلاحات ارضى از بزرگترين خيانت ها نيست بر اين مملكت كه زراعت مملكت را بكلى ازبين برديد و دهقان هاى بيچاره را همچو كرديد كه هجوم آوردند به شهرستان ها! تهرانالان پر است از اين بيچاره هايى كه ، دهقان هاى بيچاره اى كه از اطراف آمدند توى اينزاغه ها و توى اين چادرها و توى اين كثافت كارى ها بيچاره ها دارند زندگى كنند باعائله در زمستان سخت ، اينها خيانت به يك ملتى نيست ؟! خيانت كردى ، وقتى خيانت كردىديگر سلطان نيستى ، سلطان اگر خائن باشد سلطان نيست .
پس اين اتخاذ اين تخت و تاج را امروز، قرار دادن نخست وزير را امروز امر به فتح نمىدانم مجلس و بستن مجلس ، همه اينها چيزهايى برخلاف قانون اساسى است و اين فريادملت كه مى گويند (كه شاه را نمى خواهيم ) موافق قانون اساسى است ، اين شعاربرخلاف قانون اساسى نيست نخير، شعار بر وفق قانون اساسى است ، شعار شما،شماى نخست وزير كه مى گوييد (اعليحضرت همايونى )، اين شعار خلاف قانون اساسىاست ، ايشان اعليحضرت نيستند، ايشان سلطان مملكت نيستند. اين يكى از مسائلى است كهاينها هى گفتند و دنبال كردند و اينها. يكى ازمسائل هم قضيه اين است كه (اگر ما نباشيم ثبات منطقه از بين مى رود) اين هم بايد بعدببينيم چه مى شود. اگر ايشان نباشند چه ثباتى از بين مى رود و حالا چه ثباتى ماداريم ؟! انشاءالله خداوند همه تان را توفيق بدهد، موفق باشيد.
بايد با مصاحبه و تبليغات نهضت را معرفى كنيد
شما هم خدمت كنيد به اين نهضتى كه ايران هست ، هر جور خدمتى مى توانيد بكنيد، درداخل هستيد خدمت هاى داخلى ، در خارج هستيد خدمت هائى كه در خارج امكان داردمثل تبليغات ، مثل مصاحبه با مطبوعات ، نوشتن مقاله در مطبوعات . اينها بد معرفى كردندايران را و اهالى ايران را و شما موظفيد، همه ما موظفيم به اينكهمسائل را براى اينجاها هم روشن كنيم .
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
تاريخ : 1/9/57
پيام امام خمينى به ملت شجاع ايران به مناسبت فرا رسيدن ماه محرم
محرم ماه پيروزى خون بر شمشير
بسم الله الرحمن الرحيم
با حلول ماه محرم ، ماه حماسه و شجاعت و فداكارى آغاز شد، ماهى كه خون بر شمشيرپيروز شد، ماهى كه قدرت حق ، باطل را تا ابد محكوم و داغ باطله بر جبهه ستمكاران وحكومت هاى شيطانى زد، ماهى كه به نسل ها درطول تاريخ ، راه پيروزى بر سرنيزه را آموخت ، ماهى كه شكست ابرقدرت ها را درمقابل كلمه حق به ثبت رساند، ماهى كه امام مسلمين ، راه مبارزه با ستمكاران تاريخ را بهما آموخت ، ماهى كه بايد مشت گره كرده آزاديخواهان واستقلال طلبان و حق گويان بر تانك ها و مسلسل ها و جنود ابليس غلبه كند و كلمه حق ،باطل را محو نمايد. امام مسلمين به ما آموخت كه در حالى كه ستمگر زمان بر مسلمين حكومتجابرانه مى كند، در مقابل او اگر چه قواى شما ناهماهنگ باشد بپا خيزيد و استنكار كنيد،اگر كيان اسلام را در خطر ديديد، فداكارى كنيد و خون نثار نمائيد.
بر عموم است كه با دولت نظامى مخالفت كنند
امروز رژيم شاه حكومت جائرانه بر ملت مستضعف مى كند و برخلاف شرع اسلام و خواستملت كه در سراسر ايران عليه او قيام نموده اند مقام حكومت رااشغال نموده و مصالح عاليه مسلمين و احكام اسلام را به نفع سلطه شيطانى خود واربابان مفتخوارش به نابودى كشيده است . بر عموم ملت بپا خاسته است كه با تمامقدرت مخالفت خود را با شاه ، گسترش و ادامه دهند و او را از سلطه خطرناكش به زيركشند.
دولت نظامى ، دولت ياغى و برخلاف قانون و شرع است و بر عموم است كه با آنمخالفت كنند و از اعانت به آن احتراز نمايند و از دادن ماليات و آنچه به اين دستگاه ظلم وطغيان كمك مى كند سرپيچى نمايند و بر كارمندان و كاركنان شركت نفت است كه از خروجاين ثروت حياتبخش جلوگيرى نمايند. آيا كارگران و كارمندان مى دانند كه اسلحه اى كهسينه جوانان عزيز ما را مى شكافد و زنان و مردان و كودكان ما را به خاك و خون كشد، ازپول همين نفتى است كه با زحمت جانفرساى آنان خارج مى شود؟ آيا آنان ميدانند كه قسمتمهم نفت اسرائيل ، دشمن سرسخت اسلام و غاصب حقوق مسلمين را شاه تامين مى كند؟ اگردولت ياغى با فشار به كاركنان نفت بخواهد اين خيانت را ادامه
دهد، ممكن است تكليف نفت براى هميشه معين شود.
بر اشخاص مطلع از اوضاع كشور است كه ليستى از وزراى دولت ياغى و از خائنين بهكشور و از صاحب منصبان كه در سراسر كشور، امر به جنايات و آدمكشى ها مى كنند، تهيهكنند تا در موقع خود، تكليف ملت با آنان معلوم شود.
دولت و صاحب منصبان ارشد بدانند كه اگر دست از حمايت شاه جانى و خائن به اسلام وكشور اسلامى بر ندارند، در آتيه نزديك به سزاىاعمال خود خواهند رسيد.
افشاگرى جرائم رژيم شاه ، يك تكليف الهى است
اكنون كه ماه محرم چون شمشير الهى در دست سربازان اسلام و روحانيون معظم و خطباىمحترم و شيعيان عاليمقام سيدالشهدا - عليه الصلوه والسلام است ، بايد حد اعلاىاستفاده از آن را بنمايند و با اتكا به قدرت الهى ، ريشه هاى باقيمانده اين درختستمكارى و خيانت را قطع نمايند كه ماه محرم ، ماه شكست قدرت هاى يزيدى و حيله هاىشيطانى است .
مجالس بزرگداشت سيد مظلومان و سرور آزادگان كه مجالس غلبه سپاهعقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خيانت و حكومت اسلامى بر حكومت طاغوت است ، هر چهباشكوهتر و فشرده تر بر پا شود و بيرق هاى خونين عاشورا به علامتحلول روز انتقام مظلوم از ظالم ، هر چه بيشتر افراشته شود.
خطباى محترم و گويندگان عزيز، بيش از پيش به تكليف الهى خود كه افشاگرى جرائمرژيم است عمل فرمايند و خود را در پيشگاه خداوند تعالى و ولى عصرعجل الله تعالى فرجه الشريف - سرافراز و روسفيد نمايند. طلاب و فضلاى حوزههاى علميه كه در اين ايام براى روشنگرى به قراء و قصبات مى روند لازم است دهقانانمحروم و محترم را از فجايع شاه و كشتارهاى مردم بيدفاع ، آگاه گردانند، به آنانتذكر دهند كه برخلاف تبليغات مسموم شاه و بستگانش ، دولت اسلامى ، طرفدارسرمايه دارها و مالكين بزرگ نمى باشد، اين حرف هاى بى معنى براى انحراف از راهحق است . اين شاه است كه به طرفدارى از آمريكا كشاورزى را به تباهى كشانده است . اينشاه است كه به طرفدارى از سرمايه دارها ذخائر ملت مستضعف را به نفع آنان از بينبرده است . شما آنان را مطمئن كنيد كه در دولت حق ، از شما به بهترين وجه حمايت خواهدشد.
جوانان عزيز حوزه هاى علميه و دانشگاه ها و مدارس و دانشسراها و نويسندگان مطبوعات وكارگران و كشاورزان محروم و بازاريان و اصناف مبارز و آگاه و كارمندان محترم و سايراقشار، از ايلات و عشاير غيور گرفته تا چادرنشينان و زاغه مسكنان محروم ، همه و همه ،همصدا و پشت بر پشت هم به سوى هدف مقدس اسلام يعنى برچيده شدن سلسله ستمگرپهلوى و هدم نظام منحط شاهنشاهى و برقرارى جمهورى اسلام مبتنى بر احكام مترقى اسلام، به پيش كه پيروزى از آن ملت بپاخاسته است .

next page

fehrest page

back page