قسمت دوم : معاصرين ائمه (ع )، نكته ها و گفته ها ابو مسلم مى گويد: مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نيز كور بود، فرياد مى زد: هنگامى كه يزيد، منفور در گذشت . پسرش معاويه به جاى وى نشست . ولى طولى نكشيداز خلافت كناره گيرى كرد، و بر منبر رفته و اين چنين سخنرانى نمود: عبدالملك مروان ، خليفه اموى در مكه سخنرانى مى كرد. همين كه سخنانش به پند و موعظهرسيد، مردى از ميان جمعيت برخاست و گفت : عبيدالله بزاز نيشابورى مى گويد: احمد پسر حوارى مى گويد: در دوران فرمانروايى حضرت سليمان در شام ، بلقيس ملكه سباء در يمن حكمران بود. اوو ملتش بجاى پرستش خداوند آفتاب را مى پرستيدند. سليمان از رفتار آنان اطلاع يافت، نامه اى به ملكه سباء فرستاد و فرمان داد برترى نجويند و از دعوت وى سرپيچىنكنند و در برابر حق تسليم گردند. مردى از بنى اسرائيل ، يكى از بستگان خود را كشت و جسد او را بر سر راه مردى ازبهترين فرزندان قبيله بنى اسرائيل گذاشت . سپس به خونخواهى او برآمد. كسى از آنهامتهم شد كه قاتل اوست . در نتيجه غوغاى برخاست . براىحل اين مشكل محضر موسى آمدند تا حق را آشكار سازد. حضرت عيسى (ع ) با پيروانش سياحت مى كرد. به دهكده اى رسيد كه تمام ساكنين آن دربين راه و خانه هايشان مرده بودند. امام محمد باقر(ع ) نقل مى فرمايد: در بين بنى اسرائيل قاضى اى بود كه ميان مردم عادلانه قضاوت مى كرد. وقتى كه دربستر مرگ افتاد، به همسرش گفت : مردى از بنى اسرائيل كاخى زيبا و محكم ساخت و خوراك هاى مختلفى به عنوان غذا آمادهنمود و تنها از توانگران شهر دعوت كرد و مستمندان را وانهاد. هنگامى كه بدون دعوت ،از مستمندان نيز كسانى آمدند، به آنان گفته شد اين غذا براىامثال شما نيست ! شخصى به نام سليمان ديلمى مى گويد: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: خداوند به يكى از پيامبران بنى اسرائيل وحى كرد كه مردى از امت او سه دعايش نزد منمستجاب است . پيامبر آن مرد را از اين مطلب آگاه ساخت . مرد نيز پيش همسر خود رفتجريان را به وى نقل كرد زن اصرار كرد كه يكى از دعاها را درباره ايشان انجام دهد. مردهم پذيرفت . در زمان حضرت موسى پادشاه ستمگرى بود كه وى به شفاعت بنده صالح ، حاجت مؤ منىرا به جا آورد! از قضا پادشاه و مؤ من هر دو در يك روز از دنيا رفتند! مردم جمع شدند وپادشاه را با احترام دفن نمودند و سه روز مغازه ها را بستند و عزادار شدند. يكى از ياران حضرت عيسى عليه السلام كه قد كوتاهى داشت و هميشه در كنار حضرتديده مى شد، در يكى از مسافرتها كه همراه عيسى عليه السلام بود، در راه به دريارسيدند.
|