بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب درمحضر علامه طباطبائی, ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     Porsesh0001 -
     Porsesh0002 -
     Porsesh0003 -
     Porsesh0004 -
     Porsesh0005 -
     Porsesh0006 -
     Porsesh0007 -
     Porsesh0008 -
     Porsesh0009 -
     Porsesh0010 -
     Porsesh0011 -
     Porsesh0012 -
     Porsesh0013 -
     Porsesh0014 -
     Porsesh0015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

يكى ، تعليم از راه وحى و نزول روح الامين بر ايشان ، كهانزل الله عليك الكتاب و الحكمه به ضميمه گفتار ديگر خداوند سبحان كه مىفرمايد: نزل به الروح الامين على قلبك (شعراء: 193): روح الامين قرآن را برقلب تو فرود آورد) بيانگر آن است .و ديگرى ، و علمك ما لم تكن تعلم كه نوعى القا بر قلب پيغمبر صلى اللّه عليه وآله و سلم و الهام الهى بدون واسطه ملك و انزال آن است . اين موهبت الهى همان عصمت ونوعى علم است كه بر تمام قواى طبيعى و غرايز واميال نفسانى غالب و صاحبش را از گمراهى و گناه به طور كلى باز مى دارد، و بهواسطه آن نسبت به گناه تنفر و انزجار قلبى پيدا مى كند. كه در روايات از آن به اينصورت تعبير شده است كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و امام عليه السّلامروحى به نام (روح القدس ) دارند كه آنان را از گناه و معصيت باز مىدارد.)(134)شاهد بر اينكه عصمت نوعى علم است ، آيه شريفه گذشته است كه بعد از آنكه فرمود:انزل الله عليك الكتاب و الحكمه )، فرمود: و علمك ما لم تكن تعلمدر شاءن نزول اين آيه شريفه نيز آمده است : سه نفر كه برادر بودند، شبانه به خانهيكى از انصار وارد شده و مقدارى آرد گندم ووسايل جنگى از قبيل زره و... را دزديدند. پيغمبر اكرم دستور جستجو دادند تا اينكه معلومشد آنان برده اند، زيرا بر خلاف عادت و با آنكه فقير بودند، نيمه شب از خانه شاندود تنور (به واسطه پختن نان ) بلند شد و اصحاب متوجه شدند و آنان را تعقيبكردند، آنها نيز متوجه تعقيب اصحاب شدند و زره رابه خانه يك شخص يهوى انداختند وگريختند. تا اينكه عده اى از اصحاب به خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلمرسيدند و از ايشان در خواست نمودند كه شخص يهودى را مؤ اخذه كند، و دست مسلمان راقطع ننمايد. زيرا عليه مسلمانان تمام مى شد، كه خداوند اين آيه رانازل فرمود و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را از ماجرا مطلع نمود.
بنابراين ، عصمت نوعى علم است كه صاحبش را به طور دائم و براى هميشه در راهبندگى قرار مى دهد، و مانع از صدور و معصيت از او مى شود؛ نه ازقبيل علم متعارف به حسن و قبح فعل يا علم به مصحلت و مفسده آن ، زيرا اين گونه علمگاهى با گمراهى و ارتكاب عصيان و گناه جمع مى شود. و انسان با اينكه قبح و مفسدهفعل را مى داند، در عين حال قوه شهويه و يا غضبيه بر او غالب مى گردد و مرتكب آنفعل مى شود، چنانكه خداوند سبحان مى فرمايد:
افراءيت من اتخذ الهه هوا، و اضله الله على عليم ؟! (جاثيه : 23)
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گمراهگردانيد؟!
و نيز مى فرمايد: و حجدوا بها و استيقنتها انفسهم (نمل : 14)
و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت ، آن را انكار كردند.
خلاصه اينكه : عصمت انبياء عليهم السلام علمى است كه دائما آنها را از گناه باز مى دارد،و اعضا و جوارح آنان را همواره در راه فطرت توحيد قرار مى دهد، و هيچ وقت مغلوب قواىطبيعى و هوى و هوس نمى شوند.

امكان تحصيل عصمت

س 299- آيا عصمتى كه انبياء و ائمه عليهم السلام دارند،قابل تحصيل و كسب است ؟
ج - امكان به معناى احتمال بله ، ولىدليل بر اثبات اين معنى نداريم .

توضيح معناى عصمت

س 300- شما درباره (عصمت ) فرموده ايد كه تكوينى نيست ، تشريعى استو به همت خود انبياء عليهم السلام بستگى دارد. مقصود از اين سخن چيست ؟
ج - كجا اين حرف را زده ايم كه عصمت تشريعى است ؟! عصمت نتيجه علمى استكه خداوند متعال به معصوم عليه السّلام مى دهد كه بر سر دو راهى با اختيار خويش راهخير را اختيار مى كند؛ بنابراين ، در مورد عصمت تكليف داريم ، ولى خود عصمت تكليف نيست، و پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام كه معصوم بودند نيزتكليف داشتند، و اين تكليف امرى تشريعى است .

س 301- آيا معصوم عليه السّلام مى تواند با خدا مخالفت كند؟
ج - بله ، وگرنه تكليف معنى ندارد.

س 302- خداوند سبحان از زبان حضرت يوسف مى فرمايد: و ما ابرى ء نفسى ، ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى . (يوسف : 53)
و من نفس خود را تبرئه نمى كنم ، چرا كه نفس قطعا بسيار بد فرما است ، مگر كسى كهپروردگارم به او رحم كند.
از جمله (الا ما رحم ربى ) استفاده مى شود كه حضرت يوسف عليه السّلام عاصم و نگاهدار داشته است ، پس عصمت به تكوين بر مى گردد و به اختيار خود او نبوده است .
ج - معصوم عليه السّلام در مودر معصيت علمى پيدا مى كند كه به سوى معصيتگرايش پيدا نمى كند؛ ولى تكاليفى كه ما داريم براى پيغمبر و امام عليه السّلام نيزهست . خداوند متعال مى فرمايد: و لو لا فضل الله عليك و رحمته ، لهمت طائفه منهم ان يضلوك . و ما يضلون الا انفسهم ،و ما يضرونك من شى ء، و انزل الله عليك الكتاب و الحكمه ، و علمك ما لم تكن تعلم ، وكان فضل الله عليك عظيما (نساء: 113)
و اگر تفضل و رحمت الهى در حق تو نبود، گروهى از ايشان آهنگ آن را داشتند كه تو راگمراه كنند، ولى كسى جز خود را گمراه نمى كنند، و هيچ گونه زيانى به تو نمىرسانند، و خداوند بر تو كتاب و حكمت نازل كرد، و (به وحى خويش ) چيزى را نمىدانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ است .
نيز مى فرمايد: و لقد همت به ، و هم بها لو لا ان راءى برهان ربه . (يوسف : 22)
و آن زن ( زليخا) آهنگ او ( حضرت يوسف عليه السلام ) را كرد، و او نيز اگربرهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ آن زن را مى كرد.
بنابراين ، تعليم الهى علت است براى عصمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم كهبه سبب آن گناه نمى كند.
پس حقيقت عصمت ، علم است كه معصوم به واسطه آن از معصيت به دور است ، ولى در عينحال امام و پيغمبر عليهم السلام در مورد آن تكليف دارند.

س 303- آيا معصوم عليه السّلام مى تواند در مورد عصمت و معصيت ، از تكليفتخلف كند؟ اگر جواب مثبت است ، چرا تخلف نمى كند؟
ج - بله ، مى تواند، ولى تخلف نمى كند چون معصوم است .

س 304- خداوند متعال در آيه تطهير دربارهاهل بيت عليهم السلام مى فرمايد: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ، و يطهركم تطهيرا (احزاب : 33)
به يقين خداوند مى خواهد كه از شما هل بيت هر پليدى را بزدايد، و شما را چنانكه بايدو شايد، پاكيزه بدارد.
آيا از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه خداىمتعال رجس و پليدى يا سبب آن يعنى معصيت را از آنها برداشته است ؟
ج - بالاخره آن بزرگواران عليهم السلام در مورد معصيت تكليف داشتند، و آنچهبه ما متوجه است به آنها هم بوده ، و عصمت داشتن آنها ربطى به تكليف شان ندارد.

س 305- آيا صدور معصيت از آنان ، حتى امكان هم ندارد؟
ج - صدور معصيت از معصومين عليهم السلام امكان ندارد.

س 306- پس بايد عصمت به تكوين برگردد.؟
ج - خير، آنان تكليف دارند.

س 307- پس مى توان گفت : تكليف داشتند، ولى عدم صدور معصيت به دست خدااست ، نه به اختيار آنها.
ج - خير، آنها در مورد معصيت مجبور نيستند، بلكه به اختيار و اراده خود گناه راترك مى كنند، هر چند اراده آنان تابع اراده خداست .

س 308- اگر از پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم گناه سر نمى زد،پس براى چه هر روز استغفار مى نمود. چنانكه در روايت وارد شده است كه خودرسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم مى فرمود: انه ليغان على قلبى و انى لاستغفرالله بالنهار سبعين مره .(135) به يقين قلب من زنگار آلود مى گردد، (از اين رود) در هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مىطلبم .
ج - به يقين پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم معصيت قلبى و خارجىنمى نمود، بنابراين يك معنى براى كلمه (ليغان ) بايد در نظر گرفت كه حتىمعصيت قلبى هم نباشد.

س 309- عصمت نتيجه علم است يا خود علم ؟
ج - عصمت ، نتيجه علمى است كه خداوندمتعال به معصومين عليهم السلام افاضه فرموده است ، زيرا و علمك ما لم تكن تعلم(نساء: 113) در آيه گذشته غير از علمى است كه در جمله و يعلمك الكتاب و الحكمه(نساء: 113) مطرح است .
ولى از آنجا كه آن بزرگواران انسان و بشر هستند، به تكاليف انسانى مكلف هستند،بنابراين در اينجا دو مرحله مطرح است : يك مرحله علم و عصمت ، و مرحله ديگر، مرحله اختيارو توجه تكليف .

عدم منافات قضا شدن نماز رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم با عصمتآنحضرت

س 310- حضرت تعالى در كتاب (سنن النبى ) روايتى از امام عليه السّلامنقل فرموده ايد كه : (شبى براى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم عباى دولاانداختند و حضرت روى آن خوابيدند و خوابشان برد و نمازشان قضاشد.)(136) اين روايت را چگونه معنى و توجيه مى فرماييد؟
ج - حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بشر بودند، بدنشاناحساس استراحت نمود و به خواب ادامه دادند. و اين روايت ، حديث مشهورى است . البته بعداز آن ديگر روى عباى دو لايه نخوابيدند.

س 311- آيا اين روايت با آن حديث كهرسول اكرم مى فرمايد: تنام عيناى ، و لاينام قلبى (137) (چشمانم بهخواب مى رود، ولى قلبم نمى خوابد.) منافات ندارد؟
ج - معناى اين حديث آن است كه هيچگاه خدا را فراموش نمى نمايم و از نظرم نمىرود، و هرگز خدا و موقعيت خلقت خود را فراموش نمى كنم .

س 312- چگونه مى شود كه آن حضرت خدا را فراموش نكند، ولى حكم واجب او رافراموش نمايد؟ و آيا با عصمت آن حضرت سازگار است ؟
ج - حضرت به (بلال ) دستور فرموده بودند كه ايشان را بيدار كند، ولىاو هم به خواب رفته بود. حضرت به او اعتراض كردند وبلال عرض كرد: (همان كس كه در چشمهاى شما تصرف نمود، در چشمهاى من تصرفكرد.)
با اين همه ، مخالفت در حالت خواب با عصمت ناسازگار نيست ؛ زيرا اين گونه مخالفت، مخالفت امر نيست تا با عصمت منافات داشته باشد.

معناى آيه ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك ...

س 313- آيا آيه انا فتحنا لك فتحا مبينا، ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ماتاءخر. (فتح : 1 و 2) (ما تو را پيروزى بخشيديم ، چه پيروزى درخشانى ، تاخداوند از گناه گذشته و آينده تو در گذرد.) كه ذنب و گناه براى پيامبر اكرم صلىاللّه عليه و آله و سلم اثبات مى كند، با عصمت آن حضرت منافات ندارد؟
ج - خير، زيرا (ذنب ) در آيه به معناى عصيان و مخالتف تكليف مولوى نيست ،چنانكه (مغفرت ) در اين آيه به معناى آمرزش از گناه نيست ، بلكه (ذنب ) از (ذنب) و به معناى دنباله و تبعه و پيامد است ، چنانكه غفران به معناى سرپوش ‍ گذاشتن وناپديد كردن است .
بنابراين آيه شريفه در مقام امتنان به رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم است بهاين كه خداوند متعال به واسطه فتح مكه ، تبعات و آثار شوم و پيامدهاى ناگوارقبل از آن مانند انتقام جويى و ايجاد ناامنى و فشار قريش بر آن حضرت ، و بعد از آن راسرپوش گذاشت ، و آن ها را از سر راه آن حضرت برداشت .

هرگز قرآن را فراموش نمى كند

س 314- خداوند متعال مى فرمايد: سنقرئك فلا تنسى ، الا ماشاء الله (اعلى : 6 و 7)
ما به زودى (آيات خود را) بر تو خواهيم خواند، تا فراموش نكنى ، مگر اينكه خدابخواهد.
آيا از اين آيه شريفه بر نمى آيد كه اگر خدا بخواهد، نسيان و فراموشى براىپيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم امكان دارد؟
ج - نخست بايد توجه كرد كه آيه شريفه فوق در خصوص وحى است ، و همهعلما به اتفاق معتقدند كه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى را فراموش نمىكند. و علاوه بر اين عده اى از علما بر اين اعتقادند كه آن حضرت گذشته از اينكه در وحىاشتباه نمى كند همچنان دانسته و به عمده از فرمان مولى مخالفت نمى نمايد، و اين معناىعصمت است ؛ اما در رابطه با اشتباه و خطا در امور غير وحى و غير تكاليف مى گويند:دليلى بر نفى آن نداريم .
ولى حقيقت اين است كه خصوص نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و ائمه هدى عليهمالسلام در اين امور نيز خطا نمى كنند، اما راجع به ساير انبياء عليهم السلام ، ازصريح قرآن بر مى آيد كه خطا و نسيان از آنها واقع شده است .
اينك مى گوييم : آيه شريفه فوق در مقام امتنان بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله وسلم و بيانگر آن است كه خداوند به گونه اى اين موهبت را به ايشان عطا فرموده و بهگونه اى قرآن را به آن بزرگوار تعليم نموده كه هرگز آن را فراموش نخواهد كرد.و استثناء واقع در آيه (الا ماشاء اللّه ) نظير استثنايى است كه در گفتار ديگر خداوندمتعال آمده است ، آنجا كه مى فرمايد: و اما الذين سعدوا ففى الجنه خالدين فيها مادامت السموات و الارض ، الا ما شاء ربكعطاء غير مجذود (هود: 108)
و اما كسانى كه نيكبخت شده اند، تا آسمانها و زمين برجاست ، در بهشت جاودانند، مگراينكه پروردگارت بخواهد، اين بخششى است كه هرگز بريده و گسسته نمى گردد.
و اين نشان دهنده قدرت مطلقه حق سبحانه و تعالى است ، يعنى با وجود آنكه خداوندمتعال اين موهبت را به پيغمبر اكرم داده ولى همچنان قدرت خداوند مطلق است ، و اين گونهنيست كه با عطا كردن ، از دست قدرتش خارج شده و قادر بر رد آن نباشد، بلكه هر وقتبخواهد مى تواند اين عطا را از او بگيرد، گر چه هرگز نخواهد گرفت .

مباحث علوم قرآنى

تاريخ تدوين قرآن

س 315- آيا قرآن در عصر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نقطه داشت؟
ج - قرآن مجيد در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و بعد از رحلتحضرت تا مدت دو قرن ، به خط كوفى و بدون حركت ، اعراب و بدون نقطه نوشته مىشد تا اينكه در اواخر قرن اول هجرى قمرى ، (ابوالاسود دئلى ) به راهنمايىحضرت امير المومنين عليه السّلام علم نحو را اختراع نمود. و در زمان (عبدالملك ) خليفهاموى به دستور وى حروف قرآن نقطه گذارى ، و قرائت قرآن تا اندازه اى آسانتر شد.بعد (خليل بن احمد نحوى ) علاماتى براى كيفيت تلفظ حروف (مانند: فتحه ، كسره ،ضمه ، سكون و تنوين ، نشانه مد و تشديد) را اختراع و قرآن را علامتگذارى نمود، وبدين ترتيب مشكل خواندن قرآن بكلى برطرف شد.

شماره آيات قرآن

س 316- شماره آيات قرآن چقدر است ؟
ج - شماره آيات قرآن ، به حسب روايت و در قرآن حافظ و بهنقل از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام از 6200 آيه گرفته تا 6300 آيه و 6400 ونهايت 6600 آيه نقل شده است . سيبويه نحو نيز از علماى احصاء است .

نحوه گردآورى قرآن

س 317- آيا در زمان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم قرآن يكجا و در يكمصحف گردآورى شده بود؟
ج - خير، هر مقدار از قرآن كه به تدريجنازل مى شد، در لوحه ها، روى استخوان شانه شتر، سعف و شاخه هاى درخت خرما وامثال اينها ضبط و نوشته مى شد. و كسانى كه به قرائت ، حفظ و ضبط آيات و سورههاى قرآن مشغول بودند قراء(جمع قارى ) ناميده مى شدند.
تا اينكه يك سال بعد از رحلت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ، جنگ(يمايه ) و (مسيلمه كذاب ) پيش آمد كه در آن جنگ هفتاد نفر از قراء كشته شدند. لذاعمر نزد ابى بكر آمد و به او گفت : اگر جنگ ديگرى اتفاق بيفتد، بقيه قراء كشتهخواهند شد و قرآن از بين خواهد رفت ، لذا خليفهاول (زيد بن ثابت ) را كه يك از كاتبان وحى بود، با بيست و پنج نفر ديگر ازمهاجرين و انصار موظف نمود كه قرآنهايى را كه توسط كاتبان وحى بر روى الواح ،استخوان ها و سعف ها نوشته شده و در خانه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم يانزد قاريان از صحابه بود جمع آورى كنند و همه را در يك صحف گرد آورند. اين كارانجام شد و نيز نسخه هايى از آن استنساخ گرديد و به اطراف بلاد اسلام فرستاده شد.اين قرآن ابى بكر بود كه تا زمان عثمان از آن تعبيت مى كردند.
در زمان عثمان اختلافى بين قرآن بنى تميم و قرآن ديگرى پيدا شد، لذا (عبدالله بنمسعود) و عده اى از صحابه براى عثمان نوشتند: در اثر مسامحه اى كه مردم در استنساخو قرائت قرآن كرده اند، اختلافاتى بوجود آمده است كه اگر ادامه پيدا كند، كتاب خدا درمعرض تحريف و تغيير قرار مى گيرد. از اين رو، وى دستور داد قرآن ها رااز بلاداسلامى جمع آورى كردند كه مجموع آنها يك تلى شد و به دستور خليفه سوم همه راسوزاندند. از سوى ديگر، به دستور وى قرآن ابى بكر را (كه نخست نزد خودابوبكر، و بعد نزد عمر، و بعد از او نزد خود وى بود) به امانت گرفتند، و به پنجنفر از قاريان از صحابه كه باز يكى از آنها زيد بن ثابت بود، دادند و از آن هفتنسخه برداشته و به هفت جا (مكه ، مدينه ، مصر، كوفه ، بصره ، بحرين و يمن )فرستادند و قرآنى كه اينك در دست ماست از آن قرآن (قرآن عثمان ) استنساخ شده است .
بعد دستگاه قراء پيش آمد و مساءله شمارش آيات را نيز با روايات ثابت مى كنند. يكىاز قراء، (عاصم كوفى ) است كه قرائتش را از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام فراگرفته است ، و قرآنى كه امروزه در دست ما است با قرائت او مطابقت دارد.

س 318- آيا قرآن فعلى كه از قرآن عثمان و آن نيز از قرآن ابى بكر استنساخشده ، مورد قبول حضرت اميرالمؤ منين و امامان ديگر عليهم السلام بوده است ؟
ج - بعد از رحلت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، حضرت اميرالمؤ منينعليه السّلام (كه به نص قطعى ، و تصديق پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ازهمگان افضل و اعلم ، و به قرآن مجيد آشنا بود) درمنزل خود نشست و در مدت شش ماه ، قرآن كريم رابه ترتيبنزول (نه به شكل قرآن فعلى كه از سوره هاى بزرگتر شروع و به سوره هاىكوچكتر تمام مى شود) تاءليف نمود و همه رادر يك مصحف گرد آورد و روى شترى باركرد، و به مردم ارائه داد ولى آنان نپذيرفتند. ليكن حضرت قرآن آنان را پذيرفت وهيچگونه اعتراضى يا مخالفتى حتى در زمان خلافت ظاهرى خود با آن نكرد، امامان ديگرعليهم السلام بعد از ايشان نيز آن را قبول داشته و از آننقل مى كردند و به آيات آن استناد مى نمودند، حتى به خواص اصحاب خود هم چيزىنفرموده اند، بلكه به پيروان خود دستور داده اند كه از قرائت مردم متابعت كنند.بنابراين ، قرآن فعلى مورد پذيرش ائمه اطهار عليهم السلام است و جاى هيچ گونهترديدى در آن وجود ندارد.

تفاوت قرآن عثمان با قرآن ابى بكر

س 319- آيا قرآن عثمان با قرآن ابى بكر اختلافى داشت ؟
ج - آيه شريفه من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا عليه . (احزاب : 23): (ازميان مؤ منين مردانى اند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند.) در قرآنابى بكر نبود، ولى بعدا به ثبوت رسيد و آن را در قرآن عثمان در سوره احزابگنجاندند.

نام سوره هاى قرآنى در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

س 320- آيا سوره هاى قرآنى در زمان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلمبه همين نامهايى كه فعلا معروف هستند شناخته شده بودند و با همين نامها از آن ها ياد مىشد؟
ج - هر سوره ، مجموعه اى از آيات است كه غرض يا اغراض خاصى را داراست ، واول و آخر آن با هم مناسبت دارد و از همين جا معلوم مى شود كه يك سوره است . در قرآن مجيدنيز در مواردى لفظ (سوره ) ذكر شده است ، از جمله در جايى مى فرمايد: فاتوا بسوره من مثله (بقره : 23)
پس سوره اى مانند آن بياوريد.
نيز در جاى ديگر مى فرمايد: سوره انزلناها (نور: 1)
اين سوره اى است كه ما آن را نازل كرده ايم .
در اول امر، هر سوره را به اسم كلمه يا موضوعى كه در آن مطرح شده بود مى خواندند،و در قرآنهاى قديمى نيز بسيار ديده مى شد كه سر سوره بقره مثلا مى نوشتند سورهيذكر فيها البقره (سوره اى كه در آن از جريان بقره ياد مى شود) و يا بر سرسوره اعراف نوشته مى شد: سوره يذكر فيها الاعراف (سوره اى كه در آن ازاعراف ياد مى شود) و به همين صورت يا آخر، تا اينكه از كثرتاستعمال اسمها علم بالغلبه و نام خود سوره ها گرديد و گفته شد: سوره البقره ،سوره الاعراف و امثال اينها.
البته ناگفته نماند كه برخى از سوره ها (مانند سوره فاتحه ، بقره ، هود، يس ،واقعه و نظاير آنها) در زمان رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به همين نام هامعروف گرديده بودند، چنانكه از روايات ماءثور ازرسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر مى آيد، و برخى از سوره نيز بعد از آنحضرت به نام مخصوص معروف گرديدند.

عدم توقيفى بودن نام سوره هاى قرآن

س 321- آيا نامهايى كه بر سوره ها گذاشته شده ، توقيفى است ؟
ج - خير، توقيفى نيستند.

عامه بسم الله الرحمن الرحيم را جزو قرآن نمى دانند.

س 322- آيا عامه ؛ (بسم الله الرحمن الرحيم ) هر سوره را جزو سوره مىدانند؟
ج - (سيوطى ) اشعرى مذهب است كه اشاعرهقائل به جزئيت سوره هستند، وى در كتاب (ارتقان ) نه روايت از طريق خودشان در اينرابطه نقل كرده است .

س 323- آيا (بسم الله الرحمن الرحيم ) جزو قرآن است ؟
ج - بله آيه قرآنى است ؛ چنان كه از حضرت امير مومنان عليه السّلام و نيز ازعمر نقل شده است ؛ ولى عامه آن را جزو سوره نمى دانند و لذا در نماز هم مراعات نمىكنند.

ترتيب سوره هاى قرآنى

س 324- آيا روايتى داريم كه ترتيب سوره هاى قرآن را بر طبقنزول بيان كند؟
ج - (سيوطى ) در كتاب (اتقان ) دو روايت ترتيب سوره ها بر طبقنزول قرآن مجيد نقل مى كند كه آن دو نيز با يكديگر متفاوت و متعارضند.

تقديم و تاءخير آيات و سوره هاى قرآن

س 325- آيا تقديم و تاءخير آيات و سوره هاى قرآن ، قرآن رااز حجيت نمىاندازد؟
ج - تقديم و تاءخير سوره يا آيه ضررى به مقاصد عاليه قرآن مجيد نمىرساند؛ زيرا در رابطه با قرآن دو روايت از حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام آمده است :
1. (يصدق بعضه بعضا)(138) بخش هاى قرآن يكديگر را تصديق مى كنند.
2. ينطق بعضه ببعض ، و يشهد بعضه على بعض .(139) بخشى از آن گوياى بخش ديگر، و قسمتى از آن گواه قسمتى ديگر است .

مدت توقف وحى بعد از نزول سوره (اقراء)

س 326- بعد از نزول سوره (اقراء) و چند سوره ديگر، چند روز وحى قطعشد؟
ج - معلوم نيست ، ولى همين اندازه مى دانيم كه وحى قطع شد، وتحمل زخم زبان دشمنان و كفار بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم خيلى سختبود، زيرابه آن حضرت مى گفتند: (ودعه ربه ): (پروردگارش او را واگذاشته است.) يا: (ودعك ربك .): (پروردگارت تو را واگذاشته است .) تا اينكه سوره(الضحى ) نازل شد و فرمود:
(ما ودعك ربك ...) (ضحى : 3)
پروردگارت تو را وانگذاشته است ...

زمان نزول سوره برائت (توبه )

س 327- آيا سوره برائت (توبه ) درسال 9 هجرى بعد از فتح مكه نازل شد؟
ج - بله ، بعد از فتح مكه نازل شد.

س 328- آيا در آن هنگام همه اسلام آورده بودند؟
ج - خير، همگان اسلام نياورده بودند، ولى مسلمانان آزاد بودند كه به مكهبروند.

عدم تحريف قرآن از ديدگاه شيعه

س 329- آيا به اعتقاد شيعه قرآن موجود تحريف شده است ؟
ج - قرآن موجود در نزد شيعه ، همان قرآنى است كه بهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده و هيچ گونه تحريف و تغيير پيدانكرده است ، جز اينكه آيات مدنى در سوره هاى مكى و بالعكس درج شده ، و قرآن فعلىبه ترتيبى كه آيات و سوره هاى آن در ظرف بيست و سهسال به حسب احوال و اوضاع گوناگون ، و مناسبات و وقايع مختلف بر پيغمبر اكرمصلى اللّه عليه و آله و سلم به تدريج نازل مى شد، نيست ؛ بلكه از سوره هاىبزرگتر شروع و به سوره هاى كوچكتر ختم مى شود؛ ليكن در عينحال هيچگونه اختلاف و تحريف در آن راه نيافته است .
از اينها گذشته ، خداوند متعال نيز از مصونيت قرآن مجيد از هرگونه تباهى و نابودى وتحريف و تغيير خبر داده و مى فرمايد: انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون . (حجر: 9)
- بى ترديد ما اين يادآورى و ذكر (يعنى قرآن )رانازل كرده ايم ، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
و نيز مى فرمايد: و انه لكتاب عزيز لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ،تنزيل من حكيم حميد (فصلت : 41 و 42)
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است كه از پيش روى اين كتاب و از پشت سر آن هرگزباطل به سويش نمى آيد، اين كتاب فرو فرستاده از سوى خداوند حكيم و ستوده است .
بنابراين ، قرآن مجيد به حفظ و صيانت الهى ، محفوظ و مصون بوده ، و از هرگونهتحريف نگهدارى شده ، و همان قرآنى كه به پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلمنازل شده است ، و پر واضح است كه درج آيات مدنى در سوره هاى مكى ، و آيات مكى درسور مدنى موجب تحريف نمى گردد و ضررى به مقاصد عاليه قرآن كريم نمى رساند.

دليل عدم تحريف ، تصحيف و تغيير قرآن

س 330- آيا قرآن تحريف يا تصحيف و يا تغيير پيدا كرده است ؟
ج - مشهور ميان فريقين (شيعه و سنى ) عدم تغيير در قرآن است ، و تنها عدهمعدودى از از خاصه و عامه قايل به تغيير هستند. و حق در نظر ما اين است كه هيچ گونهتغييرى در آن واقع نشده ، و حتى يك كلمه از قرآنى كه بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليهو آله و سلم نازل شده ناقص نگرديده است ؛ زيرا اگر در هر آيه اىاحتمال بدهيم كه كلمه اى ساقط و حذف شده است ، ظواهر آيات قرآن از حجيت ساقط مىگردد، و اگر قرآن از حجيت ساقط شود، گفتار پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلمكه به واسطه قرآن است از حجيت و اعتبار ساقط مى شود، و اگر گفتار پيغمبر صلىعليه و آله و سلم از حجيت افتاده و اعتبار نداشته باشد، سخن امام عليه السلام نيز كهبه نص و تعيين پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اعتبار پيدا كرده ، از اعتبارساقط مى گردد، و قهرا رواياتى كه مضمون آنها تحريف قرآن است از اعتبار مى افتد.
بنابراين ، از وجود و اعتبار اين دسته از روايات ، عدم اعتبار آنها ثابت مى شود. و درنتيجه اين روايات به هيچ وجه نمى تواند تحريف قرآن را ثابت كند.

عمل به بخش هاى تحريف نشده تورات و انجيل

س 331- آيا عمل كردن به بخشهاى تحريف نشده تورات وانجيل جايز است ؟
ج - بعد از نسخ آنها به قرآن مجيد،عمل كردن به آنها جايز نيست .

معناى اعجاز قرآن

س 332- اعجاز قرآن به چه چيز ثابت مى شود؟
ج - اعجاز قرآن مجيد، با تحدى هايى كه قرآن نموده ثابت مى شود، كه هم بااسلوب لفظ خود كه از سنخ لهجه عرب دوران فصاحت و بلاغت ويژه امت عرب است كهاين لهجه در دوران فتوحات اسلامى و آميزش زبان غير عرب با عرب از بين رفته است -و تحدى نموده ، هم با جهات معنوى خود دعوى اجاز مى نمايد.

رد قرآن

س 333- آيا هر مطلبى كه در قرآن (ضرورى ) است ، و اگر كسى مثلا ادعاكرد كه حكم (تعدد زوجات ) امروزه قابل اجرا نيست ، منكر ضرورى شده و كافر است ؟
ج - بله ، اين رد قرآن و ارتداد است كه كسى بگويد: حكم در يك زمانقابل اجرا است و در زمانهاى ديگر خير، زيرا خداوندمتعال درباره قرآن مى فرمايد: لاياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلقه ،تنزيل من حكيم حميد. (فضلت : 42)
نه از پيش روى و نه از پشت سر آن ، باطل به سويش نمى آيد، و از حكيمى ستودهنازل شده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه احكام قرآن كريمقابل تغيير و با اينكه حكمى از آن برداشته شود و حكم ديگرى جايگزين او گردد، نيست.

شرايط فهم و تفسير قرآن

س 334- شرايط فهم معناى قرآن و تفسير آن چيست به گونه اى كه انساناطمينان پيدا كند كه آن را فهميده است ؟
ج - قرآن كريم كتابى است با لهجه خاص عربى كه با مراعات آن لهجه وادبيان ويژه آن مى توان قرآن را فهميد. البته خداوندمتعال مى فرمايد: انا جعلناه قرآنا عربيا، لعلكم تعقلون ، و انه فى امّالكتاب لدينا لعلى حكيم . (زخرف : 3 و 4)
- ما آن را قرآنى عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد، و براستى كه آن دركتاباصلى ( لوح محفوظ) به نزد ما سخت والا و استوار است .
مقصود از اين آيه شريفه آن است كه امّالكتاب نزد ماست ، بالاتر از افهام شما، و نيز ازجهت استحكام بالاتر از آن است كه درزى در مطالب آن وارد شود.

تكاملى فراتر از قرآن !!!

س 335- آيا ممكن است تكاملى براى انسان فرض كرد كه در قرآن مطرح نشدهباشد؟
ج - چنين تكاملى قطعا بى فايده است ، و اگر فايده داشت قرآن كريم آن رامطرح مى كرد.

عدم تغيير قرآن

س 336- آيا قرآن قابل تغيير در هر عصر است ؟
ج - قرآن كريم كلامى است كه ناسخ ندارد، و براى هميشه زنده است ؛ چنانكهخداوند متعال مى فرمايد: لاياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ،تنزيل من حكيم حميد. (فصلت : 42)
نه از پيش روى و نه از پشت سرش ، باطل به سويش نمى آيد، و از سوى حكيمى ستودهفرو فرستاده شده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه قرآن نسخ و نقض بردار نيست . همچنين در جاىديگر مى فرمايد: انه لقول فصل ، و ما هو بالهزل . (طارق : 13 و 14)
در حقيقت ، قرآن گفتارى قاطع و روشنگر است ، و شوخى نيست .
از اين آيه شريفه نيز استفاده مى شود كه قرآن كريم ، حق بر و قاطع است .

استفاده از قرآن ، فراتر از ائمه عليه السلام !!!

س 337- آيا ممكن است ما مطلبى را از قرآن استفاده كنيم كه با استفاده اى كهائمه عليه السّلام از قرآن نموده اند، منافات داشته باشد؟
ج - مطلبى كه ائمه عليه السّلام بيان كرده اند صحيح ، و آنچه ما برخلاف آناستفاده كنيم غلط است .

س 338- آيا ممكن است از قرآن استفاده جديد كرد كه ائمه عليه السلام آن رابيان نكرده باشند؟
ج - بيانات ائمه عليه السّلام در تفسير محدود است ، برخى به ما رسيده وبرخى براى ما نقل نشده است ؛ لذا به يك معنى ، ممكن است ما با موازين ادبى و دينىچيزى از قرآن بفهميم كه با آن دسته از بيانات ائمه عليه السّلام كه براى مانقل شده منافات نداشته ، و در عين حال مغايرت داشته و نو باشد.

تفاوت معناى تفسير و تاءويل

س 339- فرق بين تفسير و تاءويل چيست ؟
ج - تفسير از قبيل معانى الفاظ است ؛ ولىتاءويل اين گونه نيست . توضيح آنكه : تفسير عبارت است از بيان معانى الفاظ و آياتقرآن و پرده داشتن از مقاصد و مداليل آنها؛ ولىتاءويل در اصطلاح قرآن به معناى (مدلول خلاف ظاهر) (چنانكه معروف است ) نيست ،بلكه تاءويل هر چيز همان حقيقتى است كه منشاء و سرچشمه آن چيز است به گونه اى كهبه نحوى تحقق دهنده ، و حاكى از آن ، و به نحوى آن را در بردارد. مثلا خداوندمتعال درباره وزن و كيل مى فرمايد: و اءوفوا الكيل اذا كلتم ، و زنوا بالقسطاس المستقيم ك ذلك خير و اءحسن تاءويلا.(اسراء: 35) - و چون پيمانه مى كنيد، پيمانه را تمام دهيد، و با ترازوى درست بسنجيدكه اين بهتر و خوش فرجام تر است .
ميزان و ترازو و وزن كردن و كيل نمودن حقيقتى است كه نشان از بالا بودن سطح فكر واقتصاد جامعه ، و حكايت از مترقى بودن وضع زندگى اجتماعى افراد آن مى كند، و واضحاست كه در ترازو و كشيدن و كيل كردن لفظى در كار نيست ، تاتاءويل آنها از قبيل معناى خلاف ظاهر آن لفظ باشد.
در قضيه حضرت يوسف عليه السّلام نيز وقتى كه پدر و مادر و برادران آن حضرت درمقابل او به سجده افتادند، فرمود: هذا تاءويل رؤ ياى من قبل ، قد جعلها ربى حقا. (يوسف 100)
- اين است تاءويل خواب پيشين من ك كه پروردگارم حقيقتا آن را راست گردانيد.
حضرت يوسف عليه السّلام به خاك افتادن والدين و يازده برادر خود را كه حقيقتىخارجى است ، در خواب به صورت سجده يازده ستاره ، آفتاب و ماه ديده بود، كه حكايتاز سجده آنان در برابر وى مى كرد، و سجده آنانتاءويل رؤ ياى حضرت يوسف بوده است ؛ بنابراين ، رؤ ياى حضرت يوسف عليهالسّلام لفظ نبود تا معناى خلاف ظاهر داشته باشد و گفته شودتاءويل از قبيل معناى خلاف ظاهر لفظ است .
و اساسا رؤ يا و خواب ديدن از قبيل الفاظ نيست تا معناى ظاهر و يا خلاف ظاهر داشتهباشد، بلكه تاءويل خواب ، حقيقتى است خارجى و عينى (به خاك افتادن والدين وبرادران ) كه در خواب به صورت واقعيت مخصوص ديده مى شود.
در قصه حضرت موسى و خضر عليهماالسلام نيز پس از آنكه حضرت خضر عليه السّلامكشتى را سوراخ نمود و پسر را كشت و ديوار را درست كرد و حضرت موسى عليه السّلاماعتراض نمود، حضرت خضر عليه السّلام حقيقت مطلب و غرض اصلى كارهايى را انجام دادهبود، بيان نمود، و تاءويل آنها را بازگو كرد و فرمود: ساءنبك بتاءويل مالم تستطع عليه صبرا. (كهف : 78)
- به زودى تو را از تاءويل آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت .
و يا فرمود: ذلك تاءويل مالم تسطع عليه صبرا. (كهف : 82)
- اين بود تاءويل آنچه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى .
پر واضح است كه در اين داستان حقيقت و منظور واقعىفعل ، كه به منزله روح آن فعل است و به صورتفعل ظهور كرده است (تاءويل ) ناميده شده است . و ازقبيل معناى خلاف ظاهر نيست .
بر اين پايه ، تاءويل در قرآن به معناى حقايق و واقعيات خارجى است كه رؤ يا ك يافعل و واقعه خارجى از آن حكايت مى كند، و ياحامل آن است ، نه از قبيل معنايى كه لفظى داشته باشد و ازقبيل معناى خلاف ظاهر باشد، چنانكه معروف است و اكثر چنين پنداشته اند.

معناى تاءويل

س 340- دليل كسانى كه قرآن را برخلاف ظاهر لفظ آنتاءويل مى كنند، چيست ؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: فاءما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تاءويله. (آل عمران : 7)
- اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه جويى و طلبتاءويل آن (به دلخواه خود) از متشابه آن پيروى مى كنند.
عده اى به منظور فتنه انگيزى بين مسلمانان ، حقايق دينى را به گونه اى برخلاف واقعوانمود مى كنند. مانند اينكه نماز نمى خوانند، ولى وقتى از آنان پرسيده مى شود كه چرانماز نمى خوانيد؟ مى گويند دل بايد پاك باشد، همين كافى است . اين در حقيقت ناديدهگرفتن و انكار معانى قرآن و ثواب اعمال ، و برگرداندن همه به پاكىدل ، و توجيهى براى ارتكاب منكرات است . در حالى كهدل و اعضا و جوارح ديگر ارتباط مستقيم با هم دارند، و اگر حقيقتادل پاك باشد، افعالى كه از اعضاى انسان سر مى زند پاك خواهد بود، و بالعكس ،چنانكه خداوند سبحان مى فرمايد:
(ولكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطان ما كانوا يعملون
(انعام :43)
- ولى دلهاى آنها سخت شده و شيطان آنچه را انجام مى دادند برايشان آراسته است .

س 341- آيا تاءويلهمان حمل كردن لفظ بر معناى خلاف ظاهر است ؟
ج - معناى تاءويل قرآن ، غير از تاءويل متعارف است كه ما مى گوييم .تاءويل قرآن از قبيل معناى لفظ نيست ، از قبيل حقايق است . براى نمونه خداوند سبحانمى فرمايد:
(بسم الله الرحمن الرحيم ، حم و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، وانه فى اءم الكتاب لدينا لعلى حكيم
(زخرف : 1 4)
به نام خداوند رحمتگر مهربان ، حاء ميم ، سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن راقرآنىعربى قرار داديم باشد كه بينديشيد، براستى كه آن در كتاب اصلى (لوح محفوظ) بهنزد ما سخت والا و استوار است .

next page

fehrest page

back page