بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب درمحضر علامه طباطبائی, ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     Porsesh0001 -
     Porsesh0002 -
     Porsesh0003 -
     Porsesh0004 -
     Porsesh0005 -
     Porsesh0006 -
     Porsesh0007 -
     Porsesh0008 -
     Porsesh0009 -
     Porsesh0010 -
     Porsesh0011 -
     Porsesh0012 -
     Porsesh0013 -
     Porsesh0014 -
     Porsesh0015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در واقع آيه شريفه فوق در مقام بيان استدلال عليه كسانى است كه منكر بعث و زندهشدن بعد از مردن بودند و آن را امر مستبعدى مى دانستند و مى گفتند: اگر ما مرديم و اجزاءو ذرات بدنمان متلاشى گرديد و روى زمين پراكنده شد به گونه اى كه از اجزاى زمينتميز داده نشد و گمنام گشتيم و خبرى از ما نبود، آيا ما بعد از مردن و نابودى و متلاشىشدن بدن هايمان ، دو مرتبه زنده خواهيم شد و مبعوث خواهيم گشت ؟! و خداوند در پاسخآنها مى فرمايد: قل : بتوفاكم ملك الموت ملك الموت (كم ) شما را كه همان جانو روح شما است ، جسدها و بدنهاى شما توفى مى كند و بر مى گيرد، و شما به مردن ازبين نخواهيد رفت و نابود نخواهيد شد. و اگر توفى در اين آيه به معناى نابود كردن واز بين بردن باشد، آيه بى مورد بوده و جواب آنان نخواهد بود.
بنابراين ، پاسخ خداوند متعال اين است كه توفى شما نابودى شما نيست ، بلكه درقبضه ملك الموت هستيد كه (الذى وكل بكم ) و در عالم برزخ نيز در حيطه او خواهيدبود، پس (كم ) كه حقيقت شما و جان شما است ، نزد ما محفوظ و از بين نخواهد رفت ، واين بدن هاى شما است كه در حال تغيير است و از حالى بهحال ديگر مبدل مى شود، چنانكه در دنيا نيز چنين بود كه در پايان از بين مى رود و نابودمى گردد.
بر اين پايه ، شخصيت انسان به بدن و جسم انسان نيست ، بلكه به نفس و جان اوست ، وآن نيز پايدار است و نابودى و فرسودگى ذرات بدن ضررى به بقاء و پايدارى نفىنمى زند.
نكته ديگر اينكه : خداوند متعال در ادامه آيه اخير دراستدلال عليه كافران منكران معاد مى فرمايد:بل هم بلقاء ربهم كافرون يعنى لقاى پروردگار بايد صورت گيرد.

س 197- خداوند متعال از زبان حضرت عيسى عليه السّلام در زمان كودكى و درحالى كه در گهواره بود، نقل مى كند كه فرمود: انى عبدالله ... و برا بوالدتى (مريم 30 32)
براستى كه من بنده خدا هستم ... و خدا مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده است .
و اين در حالى است كه حضرت عيسى عليه السّلام در آن وقت ، عبوديت نداشت ، نيكوكارىبه مادرش نيز بعدا تحقق پيدا كرد. اين سخن حضرت عيسى عليه السّلام را چگونه مىتوان توجيه نمود درست است ؟
ج - حضرت عيسى عليه السّلام در آن هنگام با لفظ (انى ) تنها اشاره بهخود در آن وقت به خصوص ننمود. بلكه اين تعبير ازاول ولادت تا وقتى كه خداوند او را رفع نمود، بر او صدق مى كند

س 198- خداوند متعال مى فرمايد: و ليس الذكر كالانثى . (آل عمران : 36)
و پسر چون دختر نيست
آيا اين سخن از كلام حضرت مريم عليهاالسلام است ،
يا از كلام خداوند؟
ج - كلام خداوند است ، و الف و لام دو كلمه (الذكر) و (الانثى ) لام عهد است، يعنى آن ذكورى كه حضرت مريم عليهاالسلام مى خواست ، غير از اناثى است كه به اوداديم

س 199- چرا در آيه شريفه و اذ قالت الملائكه : يا مريم ، ان الله اصطفاكو طهرك ، و اصطفاك على نساء العالمين (آل عمران : 42)؛ و (ياد كن ) هنگامى را كهفرشتگان گفتند: اى مريم ، خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنانجهان برترى داده است .) لفظ (اصطفاء) دوبار تكرار شده است ؟
ج - تكرار اصطفاى دومى براى برترى آن حضرت نسبت به زنان است ، ولىاصطفاء اولى مطلق است و شامل مرد و زن مى گردد و از آن استفاده مى شود كه حضرتمريم عليهاالسلام از ميان زنان و مردان برگزيده است .

س 200- آيا حضرت مريم عليهاالسلام از مردان هم برتر بوده است ؟
ج - حضرت مريم عليهاالسلام بسيار عظمت دارد. قرآن كريم او را در عدادپيغمبران عليهم السلام آورده و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب مريم ... (مريم : 16)
و مريم را در كتاب ياد كن .
به همان صورت كه درباره حضرت ابراهيم ، و حضرت موسى ، و حضرتاسماعيل ، و حضرت ادريس عليهم السلام مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب ابراهيم ، انه كان صديقا نبيا (مريم : 41)
و در كتاب حضرت ابراهيم عليه السّلام را ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبربود.
و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب موسى ، انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا (مريم : 51)
و حضرت موسى عليه السّلام را در كتاب ياد كن ، زيرا او مخلص (و به تمام وجودپاكيزه ) و فرستاده خدا و پيامبر بود. و اذكر فى الكتاب اسماعيل ، انه كان صادق الوعد، و كان رسولا نبيا (مريم : 52)
- و از حضرت اسماعيل عليه السّلام در كتاب ياد كن ، زيرا او درست وعده و فرستاده خدا وپيامبر بود.
و مى فرمايد: و اذكر فى الكتاب ادريس ، انه كان صديقا نبيا (مريم : 56)
و در كتاب از حضرت ادريس عليه السّلام ياد كن ، زيرا او بسيار راستگو و پيامبر بود.

س 201- آيا آيه اولئك الذين انعم الله عليهم ... (مريم : 58): (اينانكسانى هستند كه خداوند نعمت (ولايت ) را بر آنان ارزانى داشته است ...) كه درذيل گذشته آمده است ، شامل حضرت مريم عليهاالسلام نيز مى شود؟ و آيا حضرت مريم ازحضرت زهرا عليهاالسلام نيز برتر بود؟
ج - در روايات به نقل از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم آمده است : مريم سيده نساء عالميها و اما ابنتى فاطمه ، فهى سيده نساء العالمين من الاولين والآخرين .)(71) مريم عليهاالسلام سرور زنان زمان خود بود. ولى دخترم فاطمه سرور زنان تمامعالميان از اولين تا آخرين است .

حضرت يوسف عليه السّلام

س 202- حضرت يوسف عليه السّلام در پاسخ عذر خواهى برادرانش فرمود: لاتثريب عليكم اليوم ، يغفر الله لكم ، و هو ارحم الراحمين (يوسف : 92)
امروز سرزنشى بر شما نيست ، خدا شما را مى آمرزد، و او مهربانترين مهربانان است
مقصود از اين گفتار حضرت يوسف عليه السّلام لاتثريب عليكم اليوم چيست ؟
ج - اين منتهاى مردانگى حضرت يوسف عليه السّلام است كه با آن همه زجرها كهاز سوى برادرانش در مدت چهل سال كشيد، از افتادن به چاه گرفته تا فروخته شدن ودر زندان افتادن و...، تنها فرمود: (لاتثريب عليكم ) يعنى هيچ گونه معامله سوء وبر خورد و رفتار بد از ناحيه من به شما نخواهد رسيد.

س 203- خداوند متعال از قول برادران حضرت يوسف عليه السّلام مى فرمايد: ليوسف و اخوه احب الى ابينا منا. (يوسف : 8)
حضرت يوسف عليه السّلام و برادرش نزد پدرمان از ما دوست داشتنى ترند.
آيا جمال حضرت يوسف عليه السّلام موجب محبت حضرت يعقوب عليه السّلام شده بود؟
ج - درك آسمانى حضرت يعقوب عليه السّلام بود كه به حضرت يوسف عليهالسّلام فرمود: كذلك يجتبيك ربك و يعلمك من تاءويل الاحاديث ، و يتم نعمته عليك و علىآل يعقوب كما اتمها على ابويك من قبل ، ابراهيم و اسحق . (يوسف : 6)
و اين چنين پروردگارت تو را بر مى گزيند، و از تعبير خوابها به تو مى آموزد، ونعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى كند، همان گونه كه قبلا بر پدران تو،ابراهيم و اسحاق تمام كرد.
زيرا (اجتباء) به معناى جمع آورى مطالبات و برگزيدن است ، و حضرت يعقوبعليه السّلام مى فرمايد: خداوند تو را بر گزيده و همان كرامتى را كه به حضرتابراهيم و اسحاق عليهاالسلام عنايت فرمود، به تو نيز ارزانى خواهد داشت ، و تونمونه حضرت ابراهيم و اسحاق عليهاالسلام خواهى بود.

حضرت سليمان عليه السّلام

س 204- آيا حضرت سليمان عليه السّلام بساطى داشته كه با آن در هواپرواز مى كرده است ؟
ج - روايات در اين باب زياد است ، و نمى شود آنها را انكار نمود.(72)
س 205- خداوند متعال مى فرمايد: قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم ، لايحطمنكم سليمان و جنوده و هم لايشعرون .(نمل : 18)
مورچه اى گفت : اى مورچگان ، به خانه هايتانداخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما راپايمال كنند.
در تفسير اين آيه در روايت آمده است : (حضرت سليمان عليه السلام به اين مورچه گفت: ما كه در آسمان پرواز مى كرديم ، پس چرا تو به مورچه ها گفتى : ادخلوا مساكنكم ،لايحطمنكم سليمان و جنوده مورچه در جواب گفت : (اگر به شما سر گرم مىگرديدند، از ياد خدا غافل مى شدند، و يا اينكه اگر به كبكبه و شوكت و عظمت دستگاهتو نظر مى كردند، به دنيا و زخارف و زندگى دنياتمايل پيدا مى كردند)(73) آيا اين روايت درست است ؟
ج - به چنين روايتى بر خورد نكرده ام ؛ علاوه بر اين ، معلوم نيست بساط حضرتسليمان عليه السّلام آن قدر وسعت داشته كه جنود و سپاهش را با خود در هوا همحمل كند، در ذيل آيه ، و القينا على كرسيه جسدا ثم اناب (ص : 34): (و بر تخت اوجسدى بيفكنديم ، پس او به تمام وجود سوى خدا توبه و رجوع نمود.) روايات عجيبىوارد شده كه با مقام حضرت سليمان عليه السلام و پيغمبرى آن جناب سازش ندارد. آمدهاست : (روزى حضرت عزرائيل به نزد حضرت سليمان عليه السّلام آمد و آن حضرت يكپسر داشت كه جناب عزرائيل به او خيره خيره نگاه مى كرد، لذا آن حضرت به باد دستورداد كه او را لاى ابرهاى آسمان پنهان كند.)

س 206- خداوند متعال از زبان حضرت سليمان مى فرمايد: هب لى ملكا لاينبغى لاءحد من بعدى ، انك انت الوهاب . (ص : 35)
سلطنتى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد. به يقين تو بسياربخشنده اى .
آيا اين در خواست با مقام نبوت آن بزرگوار سازگار است ؟
ج - اتفاقا خيلى بجاست ؛ زيرا مى فرمايد: ملكى به من بده كه به كسى نمىدهى ، نمى فرمايد ملكى به من بده و به ديگرى نده ، بلكه مى فرمايد: آنچه را بهديگرى نخواهى داد به من عطا كن .

س 207- مگر معناى (لاينبغى لاحد) اين نيست كه ديگران سزاوار نيستند و منسزاوارم ؟ و آيا در اين تقاضا شائبه حسادت وجود ندارد؟!
ج - مى فرمايد ملكى مى خواهم كه بعد از من كسى آن را دارا نخواهد شد. اگربفرمايد: به من بده و به ديگران نده ، حسد خواهد شد؛ ولى آن بزرگوار اين گونهنمى فرمايد. بلكه مى فرمايد: ملكى كه به هيچ كس سزاوار نيست به من بده ، نه اينكهديگران سزاوار نيستند، به من بده كه سزاوار آنم .

محتواى زبور داوود عليه السّلام

س 208- زبور حضرت داوود عليه السّلام كه خداوند درباره آن مى فرمايد: و آتينا داود زبورا (اسراء: 55)
و زبور را به حضرت داوود داديم .
چگونه بوده ، آيا چون ايشان صاحب كتاب بوده ، نمى توان استفاده كرد كه ازاولواالعزم بوده است ؟!
ج - اصلا زبور داوود عليه السّلام مشتمل بر شريعت و حكم نبود، بلكه مجموعهاى از ادعيه و اوراد بوده است .

رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

دين اجداد رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

س 209- آيا اجداد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به دين حضرتعيسى عليه السّلام عمل مى كردند؟
ج - البته موحد بودند، و به دين حضرت ابراهيم عليه السّلامعمل مى كردند. توضيح اينكه : شريعت حضرت ابراهيم عليه السّلام به دو شعبه تقسيمگرديد:
يكى ، شعبه بنى اسرائيل كه حضرت موسى عليه السّلام با تورات و احكام آن ، و نيزحضرت عيسى عليه السّلام با انجيل و تصديق تورات ،به سوى آنان فرستاده شدند.
شعبه ديگر، اعراب حجاز بودند كه عمل حج را نيز داشتند و اجداد پيغمبر اكرم صلى اللّهعليه و آله و سلم از دسته دوّم بودند.

دين رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از بعثت

س 210- حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از بعثت چه دينىداشته است ؟
ج - در روايت آمده است كه آن حضرت متدين به دين حضرت ابراهيم عليه السّلامبوده اند،(74) و در حديثى آمده است : (شريعت هر يك از انبياى اولواالعزم كهداراى كتاب و شريعت بودند، تا شريعت اولواالعزم ديگر جارى بود و به آنعمل مى شد، از حضرت نوح عليه السّلام تا حضرت ابراهيم عليه السّلام به شريعتحضرت نوح عليه السّلام عمل مى شد، تا اينكه شريعت حضرت ابراهيم عليه السّلام آنرا نسخ كرد و تا زمان حضرت موسى عليه السّلام ادامه داشت . و انبياى ديگر تا شريعتحضرت عيسى عليه السّلام تابع شريعت قبل بودند. تا اينكه شريعت ايشان ، شريعتحضرت موسى عليه السّلام را نسخ نمود، و پيغمبران بعد از شريعت حضرترسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، تابع حضرت عيسى عليه السّلامبودند).(75)
س 211- پس چرا پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم دين حضرت عيسىعليه السّلام را نداشتند، مگر دين حضرت عيسى عليه السلام ، ناسخ دين حضرت ابراهيمعليه السّلام و جهانى نبود؟
ج - دين حضرت ابراهيم عليه السّلام انشعاب پيدا كرد و به دو شعبه تقسيمگرديد:
شعبه نخست كه در بنى اسرائيل بود و از حضرتاسماعيل گرفته تا حضرت يسمع و ذوالفكل راشامل مى شد. و اذكر اسماعيل و اليسع و ذاالكفل ، و كل من الاخبار (ص : 48)
و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور، كه همه از نيكانند.
اينان فريضه حج نيز جزو دينشان بود، بر خلاف شعبهاول كه حج نداشتند و در تورات و انجيل هم اثرى از آن نيست .
توضيح اينكه : بزرگ بنى اسماعيل ، شخصى به نام ، (عمرو بن لحى ) بود كهظاهرا با طائفه (تيميها) جنگ و بر آنها غلبه كرد و زمامدار مكه شد و تمام آنها موحد وبه دين حضرت ابراهيم عليه السّلام گرويدند، ولى (عمرو) بيمار شد و به دستورپزشكان جهت تغيير آب و هوا، به شامات (سوريه ) مسافرت كرد، و تحت تاءثير مردمآن سامان كه بت پرست بودند، بت پرست شده و بت(هبل ) را با خود به مكه آورد و مردم را به بت پرستى دعوت نمود، و در نتيجه تمامعربستان بت پرست شدند؛ بجز اجداد پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم كههمچنان موحد و به دين حضرت ابراهيم عليه السّلام باقى ماندند، و بدين ترتيب پيغمبراكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم نيز تا پيش از بعثت متدين به دين حضرت ابراهيمبود.

مقامات معنوى رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از بعثت

س 212- آيا حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلمقبل از بعثت صاحب مقامى از مقامات بودند؟
ج - طبق روايات ، علامات و معنوياتى از ايشان ظهور و بروز داشته است ، و درحالى كه كودك بود، ملك قلبش را شستشو داد.(76) بدون ترديد مقصود شستشوىمادى نبود به اين صورت كه واقعا قلبش شكافته شود و ملكداخل آن گردد، بلكه تمثل بوده ، مانند قصه حضرت مريم عليهاالسلام كه خداوند مىفرمايد: فتمثل لها بشرا سويا (مريم : 17)
يعنى واقعا حقيقت جبرئيل عليه السّلام بشر نشد، بلكهتمثل بود و در ديد جناب مريم عليهاالسّلام به صورت بشر و انسان نمايان گرديد.درباره رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم نيز در روايت آمده است : و لقد قرن الله به اعظم ملك منذ فطم )(77) (از زمانى كه از شير گرفته شد، خداوند بزرگترين فرشته را قرين و همدم اونمود.
مقصود از (اعظم ملك ) همان روح است كه آفريده اى اعظم ازجبرئيل است كه هميشه آن بزرگوار به او مؤ يد بوده اند. و اين معنى را خداوندمتعال در قصه حضرت ابراهيم عليه السّلام نيزنقل نموده و مى فرمايد: و جعلناهم ائمه يهدون باءمرنا و اوحينا اليهمفعل الخيرات ... (انبياء: 73)
و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه (مردم را) به فرمان ما هدايت مى كردند، و انجام دادنكارهاى نيك را به ايشان وحى كرديم ...
در اين جمله ، (مصدر) يعنى كلمه (فعل ) به(مفعول خودش ) يعنى كلمه (الخيرات ) اضافه شده و علماى ادب گفته اند: هرگاهمصدر به مفعول اضافه شود تحقق را مى رساند؛ پس منظور اين است كهفعل خيرات از آنها محقق است ؛ زيرا به نحو فعلى نفرموده است : و اوحينا اليهم انافعلوا الخيرات كه در اين صورت افاده تحقق نمى كرد؛ بنابراين ، از اين آيهشريفه مى توان استفاده كرد كه امام و هر پيغمبرى كه داراى مقام امامت است ، افعالش خيراست و هميشه به وحى (روح القدس ) مؤ يد است .

نماز خواندن پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش از نبوت

س 213- آيا از آيات سوره علق استفاده نمى شود كه پيامبر اكرم صلى اللّهعليه و آله و سلم پيش از نبوت نماز مى خوانده است ، آنجا كه مى فرمايد: ارايت الذى ينهى عبدا اذا صلى ؟ (علق : 9 و 10)
آيا ديدى آن كسى را كه بازمى داشت ، بنده اى را آنگاه كه نماز مى گزارد؟
ج - بله ، بنابراينكه تمام سوره در شب مبعثنازل شده باشد، استفاده مى شود كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمقبل از نبوت نماز مى خوانده و كسانى بوده اند كه ايشان را از نمازگزاردن باز مىداشتند.

نبوت قبل از رسالت

س 214- آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيش از رسالت ، نبوتداشته و بعد رسالت پيدا كرده است ؟
ج - بله پيش از مبعوث شدن به رسالت ، نبوت داشته اند. و در بعضى ازاحاديث آمده است : (شش ماه قبل از رسالت ، به نبوت مشرف شدند.)

نبوت رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم پيش از انبياء عليهم السلام

س 215- معناى فرمايش زير حضرترسول صلى الله عليه و آله و سلم چيست كه مى فرمايد:
كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين .(78) در حالى كه حضرت آدم عليه السّلام ميان آب وگل بود، من پيامبر بودم .
ج - يعنى امضاى نبوت حضرت صلى اللّه عليه و آله و سلم از آن وقت بوده است .

س 216- آيا تمام انبياء عليهم السلام چنين هستند؟
ج - گويا همه انبياء عليهم السلام چنين باشند.
دليل افضليت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر ساير انبياء عليهم السلام

س 217- دليلافضليت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم چيست ؟
ج - شريعت حضرت ، و خود حضرت ، و مقاماتش ، و اينكه اورسول است تا آخر عالم و براى همه ، و كتاب او كه قرآن است حجت براىاهل عالم ، و بهترين دليل براى افضليت ايشان مى باشد.

س 218- آيا دليلى بر افضليت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم غيراز قرآن داريم ؟
ج - حالات حضرت و دعوت ايشان به معارف الهى و توحيدى كه لم ياءت بهاالانبياء السابقون عليهم السلام . (كه پيامبران پيشين عليهم السلام مانند آن رانياورده اند)

پيغمبر جن و انس

س 219- آيا پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر جنيان هم مبعوثگرديده است ؟
ج - خداوند متعال مى فرمايد: و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن يستمعون القرآن ، فلما حضروه قالوا: انصتوا، فلماقضى ، و لوا الى قومهم منذرين (احقاف : 29)
و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند، پس چون برآن حاضر شدند، به يكديگر گفتند: گوش فرا دهيد و چون به انجام رسيد، براى انذاربه سوى قوم خود بازگشتند.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بر آناننيز مبعوث گرديده است .

بنده محض خدا

س 220- چرا خداوند متعال در برخى از آيات قرآن ، ازرسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به عنوان (عبد) ياد كرده ؟
جمله مى فرمايد: سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ... (اسراء: 1)
منزه است آن خداوندى كه بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجد الاقصىسير داد...
و نيز مى فرمايد: فاوحى الى عبده ما اوحى (نجم : 10)
آنگاه به بنده اش آنچه را بايد وحى كند، وحى فرمود.
ج - اطلاق (عبد) به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، تشريفى است .

س 221- آيا واقعيت ندارد؟
ج - دارد.

پيامبر خاتم

س 222- آيا خاتميت دليلعقلى دارد؟
ج - دليل قرآنى و استدلال به قرآن كه جهانى و جاودانى است ،دليل خاتميت است .

س 223- آيا دليل عقلى هم دارد؟
ج - دليل عقلى در كليات و نبوت عامه است ، نه در جزئيات و نبوت خاصه .

اطاعت از پيامبر، عين اطاعت از خداوند

س 224- آيا اطاعت از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در عرض اطاعت ازخداوند متعال است ؟
ج - خير، بلكه اطاعت از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم اطاعت از خدا، وسرپيچى از اوامر و نواهى او، سرپيچى از اوامر و نواهى خدا است . خداوندمتعال مى فرمايد: من يطع الرسول ، فقد اطاع الله (نساء: 80)
هر كس از پيامبر فرمان برد، در حقيقت خدا را فرمان كرده است .

علت فرستادن صلوات بر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

س 225- صلوات فرستادن ما بر پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وآل او عليهم السلام براى ترفيع درجه ما است ، و يا پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آلهو سلم و خاندان او عليهم السلام ؟
ج - براى ترفيع درجه ما است ، چرا كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله وسلم اشرف موجودات است ، پس بايد يك كمال وجودى اى را داشته باشد كه(لاكمال فوقه ): (هيچ كمالى بالاتر از آن نباشد.)
بنابراين ، اعطاى كمال جديدى به ايشان كه داراى آن نباشد، تصور نمى شود، پسصلوات ما يك نحوه تعظيم و تكريم است ، كه در اثر آن بهكمال و مرتبه آن بزگوار هيچ اضافه نمى شود. و عينامثل اين مى ماند كه يك سيب به باغ سيب ببرند و براى تعظيم و تكريم و صاحب باغ ،به او بدهند؛ زيرا هر مزيت دينى و دنيايى از بركاترسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است و آن حضرت صاحب همه خيرات و مبرات مىباشد.

س 226- پس فرمايش شهيد قدس سره (79) تمام نيست ؟
ج - به حسب ظاهر تمام است .

س 227- جمله وتقبل شفاعته و ارفع درجته (80) (و شفاعت او را بپذير،و منزلش را والا گردان .) به چه معنى است ؟
ج - يك نوع تعظيم و تكريم است نسبت بهرسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، و مطلوب ، و جزء دعا است .

س 228- در روايت از خود رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم آمده است : تناكحوا، تناسلوا، فانى اباهى بكم الامم يوم القيامه و لو بالسقط.(81) با يكديگر ازدواج ، و زاد و ولد كنيد، زيرا من در روز قيامت به وجود شما بر ديگر امتهاافتخار مى كنم ، هر چند سقط باشد.
آيا از اين حديث استفاده نمى شود كه اين امور (از جمله دعا و صلوات ) موجب ترفيع منزلتايشان مى شود.
ج - با اين امور مقام رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم بالاتر نمى رود،بلكه موقعيت آن بزگوار براى ديگران روشنتر مى شود، زيرا دعوت ، دعوت ايشان استو هر چند اين دعوت بيشتر شود، و از جمله كثرت مسلمانها بيشتر گردد، موقعيت آن حضرتبراى ديگران روشن تر مى گردد.

شفاعت كبراى رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم

س 229- منظور از شفاعت در جمله وتقبل شفاعته چيست ؟
ج - شفاعت كبرى منظور است ، در حديثى از امام باقر عليه السّلام آمده است :(همه انبياء و اولياء عليهم السلام محتاج به شفاعترسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم هستند).(82) و ديگران هم كه از اينخوان لقمه اى بر مى دارند به رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ملحق مى گردند.

اندوه رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در سوگ فرزندش

س 230- حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در سوگ فرزندشابراهيم فرمود: القلب يحزن ، و العين تدمع ، و لااقول الا الحق (83) دل اندوهگين مى گردد و اشك مى ريزد، ولى جز سخن حق بر زبان جارى نمى كنم .
آيا اين حزن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلم با آيه شريفه الا، ان اولياء اللهلاخوف عليهم ، و لا هم يحزنون (يونس : 62) منافات ندارد؟
ج - حزن مراتب دارد، بعضى از مراتب حزن نسبت به بعض ديگر حزن محسوبنمى شود.

مقامات معنوى و زندگانى ائمه عليهم السلام

ائمه اطهار عليهم السلام وسائط فيض الهى

س 231- آيا از آيات قرآن كريم مى توان استفاده نمود كه ائمه عليهم السلامواسطه فيض هستند؟
ج - از آيات ولايت اگر به ولايت تكوينى معين و تفسير شوند مى توان اين معنىرا استفاده نمود؛ ولى عمده ، روايات است كه بسيارند و بر ولايت تكوينى آنان ولايت مىكنند.

س 232- ولايت تكوينى ائمه عليهم السلام به چه معنى است ؟
ج - (ولايت ) به معناى سرپرستى است ، يعنى سرپرستى خداوندمتعال نسبت به بنده ، و تحت تدبير الهى قرار گرفتن بنده ، و فانى شدن اراده او را دراراده حق تعالى به گونه اى كه از خود هيچ خواست و اراده اى نداشته ، و خواست او خواستخدا باشد.

س 233- آيا از (حديث كساء) مى توان استفاده نمود كه ائمه عليهم السلامواسطه فيضند؟
ج - حديث كساء، روايت معروف ولى مرسل است ، هر چند مضمون آنقابل تطبيق با روايات صحيحه فراوانى است كه بر واسطه فيض بودن ائمه عليهمالسلام دلالت دارند. از آن جمله حديث جابر است كه فريقين (شيعه و سنى ) آن رانقل كرده اند. در آن روايت حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم به جابر بنعبدالله انصارى مى فرمايد:
اول ما خلق الله ، نور نبيك ، يا جابر(84) اى جابر، نخستين چيزى كه خداوند متعال آفريد، نور پيامبر تو بود.
وآنگهى اگر عالم ، عالم ملت و معلول و مرتقيه بهعلل عاليه باشد، كه چنين است ، چنانكه خداوندمتعال مى فرمايد: و ان الى ربك المنتهى (نجم : 42) (و در حقيقت پايان كار به سوىپروردگار توست .) مطلب به همين صورت خواهد بود.(85)
فرازهايى از دعاى رجبيه

س 234- در دعاى روزهاى ماه رجب راجع به معصومين عليهم السلام آمده است :
لافرق بينك و بينها الا انهم عبادك و خلقك ... (86) بين تو و آنان فرقى نيست ، جز آنكه آنان بنده و مخلوق تواند.
مقصود از فرق چيست ؟
ج - فرق ، فرق است ، يعنى ذوات آنها مخلوق و مصنوع تو هستند، وافعال آن ها افعال تو است .

س 235- جمله فبهم ملات سماءك و ارضك ...(87) (پس به واسطه آنانآسمان و زمين را پر كردى ). در همان دعا، به چه معنى است ؟
ج - يعنى ولايتى به آنها عطا فرمودى كه از راه آن آسمانها و زمين روشن مىشود، اما ذوات آنها مخلوق و مصنوع تواند.

ائمه عليهم السلام مجارى فيض الهى

س 236- در روايات ائمه عليهم السلام درباره خود فرموده اند: (هر صيغهجمع كه در قرآن در مورد خداوند تعالى است ، نحن فعلنا، و نحن صنعنا (ما كرديم ،و ما انجام داديم . منظور از اين روايات چيست ؟
ج - منظور اين است كه ائمه اطهار عليهم السلام ، وسائط و مجارى فيض از ناحيهحق به مخلوقاتند و هر چه به خلق مى رسد، از ناحيه آنها مى رسد.

س 237- آيا در آيه (انا انزلناه ) (ما قرآن رانازل كرديم .) (قدر: 1) نيز چنين است ؟
ج - بله همين طور است ، و اشاره به ولايت كليه تكوينيه آنهاست و اينكه كار آنها، كار خداوند متعال است .

مقام نورانيت ائمه عليهم السلام

س 238- منظور از اينكه ائمه عليهم السلام در برخى روايات مى فرمايند:جبرئيل منا الينا(88) (جبرئيل عليه السّلام از ما و به سوى ما است ). چيست ؟
ج - اشاره به مقام نورانيت آنهاست كه :
لكل منا مقام معلوم (89) براى هر كدام از ما مقامى شناخته شده و مشخصى است .
جبرئيل عليه السّلام نيز يك مرتبه از مراتب وجود( مقام نورانيت ) آنهاست كه بهمرتبهديگر از مراتب وجود آنها كه در اين عالم است،نازل مى گردد.

ائمه عليهم السلام راهنمايان توحيد

س 239- منظور از اين كلام معصوم عليه السّلام كه در زيارت جامعه كبيره آمدهاست ، چيست كه مى فرمايد: من ارادالله ، بداء بكم ، و من وحده ،قبل عنكم .(90) هر كس آهنگ خدا را كند، به شما آغاز مى كند؛ و هر كس به يگانگى خدا ايمان آورد، ازسوى شما آمده است .
ج - جمله اول : من اراد الله ، بداءبكم يعنى كسى كه خدا را مى خواهد، شماسبيل و راه و راهنماى اوييد، و از راه شما بايد به خدا برسد، كه :
انتم السبيل الاعظم (91) شماييد بزرگترين راه خدا.
و جمله دوم : من وحده قبل عنكم يعنى كسى كه موحد است ، از ناحيه شما آمده و از نزدشما بر خاسته است .

قلب امام عليه السّلام آشيانه مشيت خدا

س 240- اين عبارت كه از يكى از معصومين عليهم السلامنقل شده ، به چه معنى است كه مى فرمايد: نحن مشيه الله
ما، خواست و مشيت خداييم .
ج - اين روايت در كجا نقل شده است ؟! در مورد ائمه عليهم السلام اين جمله دراحاديث آمده است :
قلوبنا و كر مشيه الله (92) دلهاى ما آشيانه مشيت خداست .

س 241- بنابراين ، جمله گذشته روايت صحيحى نيست ؟
ج - بنده نديده ام ، اگر هم باشد، معتبر نيست ، زيرا بهتسلسل مى انجامد.

كنيز بودن مادر بعضى از ائمه اطهار عليهم السلام منقصت نيست

س 242- آيا كنيز بودن مادر بعضى از ائمه اطهار عليهم السلام ، موجب منقصت آنبزرگواران نيست ؟
ج - بايد از ديد خدايى منقصت محسوب شود، نه از نظر مردم ، و خداوند بردگىرا امضاء كرده است و بايد در آن نظام مشى كرد. خداوندمتعال مى فرمايد: و ان الحكم الا الله (انعام : 57)
و فرمان (و قانون گذارى ) جز به دست خدا نيست .

س 243- آيا همين كه عرف و عقل آن را منقصت مى دانند، كافى نيست ؟
ج - عقل و عرفى را كه خلاف حكم خدا است ، بايد كنار گذاشت .

خصيصه هاى ويژه هر كدام از ائمه عليهم السلام

س 244- در روايت آمده است كه حضرت امام حسين عليه السّلام در كربلا بهحضرت زينب عليهاالسلام فرمود: (مادرم از من بهتر بود و از دنيا رفت ، پدر و برادرماز من بهتر بودند و از دنيا رفتند)(93) آيا از اين بيان استفاده نمى شود كه هرامام سابق از امام لاحق ، افضل است ؟
ج - بله ، از اين روايت استفاده مى شود كه هر امام سابق بر امام لاحق فضيلتعمومى دارد؛ ولى ممكن است امام لاحق مزيتهاى مخصوصى داشته باشد كه سابق نداشته ،مانند شهادت امام حسين عليه السّلام و بيان احكام كه صادقين (حضرت امام باقر و امامصادق عليها السلام ) داشته اند و امثال اينها.
واقع مطلب اين است كه از سه ديدگاه مى توان به ائمه عليهم السلام نظر كرد:
اول : به حسب مقام نورانيت ، كه همه آنان از اين جهت يكى هستند.
دوم : افضل بودن امام سابق از امام لاحق به طور عموم كه از اين روايت و رويات ديگراستفاده مى شود.
سوم : افضليت امام لاحق بر سابق به فضيلت و مزيت خاص ، مانند شهادت امام حسين عليهالسّلام و حلم امام حسن عليه السّلام و دعاى امام سجاد عليه السّلام و بيان احكام توسطصادقين عليهاالسلام .

ترتب ولايتى خلقت اهل بيت عليهم السلام

س 245- معناى اين روايت كه مى فرمايد: (خداوند نخست نور مرا آفريد، و ازنور من نور على عليه السّلام را، و از نور من و على عليه السّلام نور فاطمه عليهاالسلامو از نور فاطمه عليهاالسلام بهشت را)،(94) چيست ؟
ج - مقصود بيان ترتب ولايتى آنها نسبت به مقام واقعيت وجود است .

امام عليه السّلام ميزان اعمال

س 246- چگونه امام عليه السّلام ميزاناعمال است ؟
ج - ميزان به معناى نمونه و مجسمه اسلام است كه امام عليه السّلام چنين مىباشد و ديگران را با او مى سنجند، و كم و بيش معلوم مى شود.
در روايات از اين معنى ياد شده است ، بلكه در زيارت حضرت امير المؤ منين عليه السّلامآمده است :
السلام على ميزان الاعمال (95) سلام بر ميزان اعمال .

چرا خصوص اميرالمؤ منين عليه السّلام

س 247- چرا رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم ميزاناعمال شمرده نشده و خصوص اميرالمؤ منين عليه السّلام را ذكر فرموده اند؟
ج - زيرا افراد امت با تربيت شده رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلمسنجيده مى شوند تا مقام آن بزرگوار روشن شود.

س 248- حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام از ميان ائمه عليهم السلام چهخصوصيتى دارد كه آن بزرگوار را به عنوان ميزاناعمال معرفى نموده اند؟
ج - زيرا از همه مظلوم تر بود.
امير المؤ منين عليه السّلام و نهج البلاغه

عدم منافات اعطاى انگشتر با حضور قلب در نماز

س 249- آيا اعطاى زكات و دادن انگشتر توسط حضرت اميرالمؤ منين عليهالسّلام به سائل در نماز، با حضور قلب در نماز منافات ندارد؟
ج - در كتاب (صحيح مسلم ) در باب (مناقب خلفا) روايتى در رابطه بااين داستان ذكر نشده است ، ولى در (باب صلاه ) آن كتاب در بخش ركوع ، آيه انماوليكم الله و رسوله و الذين آمنوا، الذين يقيمون الصلوه و يؤ تون الزكاه و م راكعون(مائده : 55): (ولى شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند، همانكسانى كه نماز بر پا مى دارند، و در حال ركوع زكات مى دهند). را به اميرالمؤ منينعليه السّلام اختصاص مى دهد.
و اين كار هيچ منافاتى با حضور قلب ندارد؛ زيرا زكات و نماز هر دو عبادت هستند، و اينكار از قبيل (عبادت در عبادت ) بوده است . و مانند جريان دو شترى است كه براىپيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آوردند و حضرت بنا گذاشتند كه يكى از آنهارا به هر كس كه دو ركعت نماز با حضور قلب بخواهند، بدهند. و هيچ كدم از اصحابنتوانستند، ولى حضرت امير المؤ منين عليه السّلام توانست ، با اينكه در نماز به ذهنش آمدكه هر كدام را كه چاقتر است در راه خدا انفاق كند.
زيرا اين فكر خود، عبادت بود، و با حضور قلب در اثناى نماز منافات نداشت .

اختصاص آيه زكات به على عليه السّلام

س 250- چرا با اينكه آيه زكات دادن درحال ركوع به صيغه جمع است ، به اميرالمؤ منين عليه السّلام اختصاص دارد؟
ج - سه چهار آيه پيش از آن نيز راجع به (عبدالله بن ابى ) است كه عامه آنرا نقل كرده اند،(96) با اينكه آيه به صيغه جمع ذكر شده است .
و همچنين در سوره منافقين چند آيه باز درباره (عبدالله بن ابى )نازل شده كه آن ها هم به صيغه جمعند.(97)

رد شمس و قضا شدن نماز اميرالمؤ منين عليه السّلام


س 251- آيا در جريان (رد شمس )(98) نماز حضرت امير مؤ منانعليه السّلام قضا شد، و يا آن وقت ، وقت تازه اى بود؟
ج - يعنى آن عصر، عصر تازه اى بوده ؟! عصر همان روز است ، وگرنه معنىندارد كه عصرى صبح نداشته باشد.

س 252- بالاخره نماز حضرت قضا شده ، پس اين جريان فضيلتى براى آنحضرت نيست .
ج - قضا نشد، ادا شد. اگر در عصر، آفتاب غروب كند و دوباره برگردد آنعصر، عصر همان روز است .

س 253- آيا قبل از رد شمس ، خطاب (اقض ) (قضا كن ) متوجه آن حضرت بودهاست ؟
ج - (اقض مافات ) متوجه آن حضرت نبوده ؛ زيرا خود شارع مقدس و حضرترسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم در كنار آن حضرت بود، و آن روز براى حضرتاميرالمؤ منين عليه السّلام عصر داشت ، لذا خطاب (اقض ) متوجه آن حضرت نبوده است .

امير المؤ منين عليه السّلام گرفتار غولهاى بيابانى !!

س 254- آيا در جريان حكميت ، امير مؤ منان عليه السّلام تحت فشار بودند، وشمشير در كار بود، يا به اختيار خود حضرت انجام شد؟
ج - بله ، بله ، آزاد نبودند، حضرت در دست يك مشتغول بيابانى گرفتار بودند، صد و پنجاه هزار نفر شمشير در دست مى گفتند: يا بايداين شخص حكم باشد، يا اينكه كشته مى شوى !!!

قطعيت صدور نهج البلاغه از على عليه السّلام

س 255- خطبات نهج البلاغه از حضرت اميرالمؤ منين است ، يا از كلام سيدرضى رحمه الله ؟
ج - امكان ندارد اين لهجه و اين نحو سخن گفتن از غير حضرت اميرالمؤ منين عليهالسّلام صادر شود. از صدر اسلام تاكنون علما و بزرگان دين هر كدام دراوايل كتابهاى خود، خطبه هايى ايراد نموده اند كه هيچ كدام به خطبه هاى نهج البلاغهنمى رسد. لهجه نهج البلاغه بديل ندارد، محتاج به سند هم نيست ، در برخى از مواردتك تك جملات آن برهان يقينى و استدلالى راجع به مطلبى خاص است . مثلا در خطبهاول مى فرمايد:

next page

fehrest page

back page