بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب درمحضر علامه طباطبائی, ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     Porsesh0001 -
     Porsesh0002 -
     Porsesh0003 -
     Porsesh0004 -
     Porsesh0005 -
     Porsesh0006 -
     Porsesh0007 -
     Porsesh0008 -
     Porsesh0009 -
     Porsesh0010 -
     Porsesh0011 -
     Porsesh0012 -
     Porsesh0013 -
     Porsesh0014 -
     Porsesh0015 -
 

 

 
 

 

پاورقي ها

1) بحار الانوار، ج 1، ص 197، روايت 13، و نيز ر، ك : ج 1، ص 196، روايت 1، و ج10، ص ‍ 368، روايت 12، و ج 77، ص 146، روايت 1.
2)مابه : بحار الانوار، ج 3، ص 259، روايت 6، و ص 262، روايت 15، و ص 265،روايت 26.
3)بار الانوار، ج 4، ص 160، روايت 6.
4) ر، ك : بحار الانوار، ج 78، ص 453، روايت 21.
5) بحار الانوار، ج 98، ص 82، روايت 2. و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 190، روايت 3، و ج 98، ص 39، روايت 2.
6) بحار الانوار، ج 4، ص 160، روايت 6.
7) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 41، روايت 16، و ج 67، ص 137، روايت 7، و ج 92، ص ‍ 232، روايت 14، و ص 240، روايت 47.
8) ر، ك : يونس : عنكبوت ، 65و...
9) براى توضيح بيشتر در اين باره ر. ك : رساله التوحيد از رسائل سبعه توحيديه حضرت استاد قدس ‍ سره ، ص 14.
10) بدين مضمون : بحار الانوار، ج 10، ص 334، روايت 2، و ج 4، ص 68، روايت 11، و ص ‍ 150، روايت 1، و ج 10، ص 312، روايت 1، و ص 344، روايت 5، و ج 57، ص 57، روايت 28.
11) ر.ك : بحار الانوار، ج 94، ص 388، رويت 3.
12) در جاى ديگر فرمودند: مرحوم كلينى (ره ) هم اراده را از صفات فعل مى داند و مى فرمايد كه مى توان گفت : (يريد ولايريد) در حالى كه صفات ذات اين گونه نيستند كه جداى از ذات باشند و ذات بدون آنها فرض مى شود. ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 111.
13) نهج البلاغه ، خطبه اول .
14) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 206، روايت 1.
15) ر، ك : بحار الانوار، ج 4، ص 145، روايت 19 و 20.
16) بحار الانوار، ج 98، ص 393، روايت 1.
17) لسان العرب ، ج 3، ص 337، و ج 2، ص 56.
18) بحار الانوار، ج 3، ص 88، روايت 1، و ج 94، ص 394، روايت 3 و ج 97، ص 189، روايت 5.
19) بحار الانوار، ج 58، ص 30، روايت 51.
20) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 295، روايت 20، و ج 10، ص 314، روايت 1، و ج 52، ص ‍ 50، روايت 27.
21) ر، ك : بحار الانوار، ج 4، ص 44، روايت 24، و توحيد صدوق 1، ص 117.
22) در كلمات امير مؤ منان عليه السّلام است : لم تره العيون بمشاهده العيان ، و لكن راته القلوب بحقائق الايمان (ديده ها با رؤيت ديدگان خدا را نمى بينند، بلكه دلها با ايمان حقيقى شان او را مى بينند. بحار الانوار ج 4، ص 32، روايت 8، ر، ك : بحار الانوار، ج 4، ص 26، روايت 1، و ص 33،روايت 10، و ص 52، روايت 29، و ص 36، ص 406، روايت 16، و ج 78، ص 207، روايت 66.
23) موسس فرقه (وهابيت ).
24) ر. ك : بحار الانوار، ج 3، روايت 44، و ج 4، ص 86، روايت 23، و ج 15، ص23، روايت 41، و ص 27، روايت 48، و ج 25، ص 17، روايت 31، و ج 57، ص 66،روايت 44، و ص 28، روايت 62، و ص 160، روايت 94، و ص 161، روايت 97، ص 169،روايت 112، ص 198، روايت 145.
25) اين روايت در كتاب توحيد به اين صورت آمده است :
حضرت ابى ابراهيم موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود: ان الله تبارك و تعالى كان لم يزل بلازمان و لامكان ، و هو الان كما كان ، لايخلومنه كان ، و لا يشغل به مكان و لا يحل فى مكان . كتاب توحيد، باب 28، حديث 12، ص178.
خداوند تبارك و تعالى پيوسته بدون زمان و مكان بوده است ، و هم اينكه نيز چنان است، هيچ مكانى از او خالى نيست ، در عين حال هيچ جايى او را به خودمشغول نمى كند، و در هيچ مكانى جاى نمى گيرد.
26) توحيد صدوق 1، ص 308،باب 43، حديث 2.
27) الاسفار الاربعه ، ج 9، ص 39، با اين تفاوت كه به جاى جمله دوم آمده است : (والصنع قديم و المصنوع حادث ): (صنع خداوند بى آغاز، و مصنوعات حادثند).
28) حجر: 27، ر، ك : الميزان ، ج 2، ص 39، و ج 12، ص 153.
29) بحار الانوار، ج 8، ص 374، روايت 1، ص 319، روايت 1.
30) بحار الانوار، ج 8، ص 374، روايت 2، ج 25، ص 25، روايت 40، ج 57، ص321، روايت 3، و ص 336، روايت 24، و ديگر روايات اين باب .
31) توحيد صدوق 1، ص 308، باب 43، حديث 2.
32) ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 340، روايت 10، ج 43، ص 243، روايت 18، ص244، روايت 19، ص 250، روايت 27 و ج 44، ص 182، روايت 7، ج 50، ص 66، روايت47 و ج 101، ص 348، روايت 1، و ص 367، روايت 9.
33) راجع به جنگ اميرالمؤ منينبا جن تصيبين در بحار الانوار چيزى يافت نشد. براى اطلاع ازاحوال آنان ر، ك : بحار الانوار، ج 10، ص 44، روايت 1، و ج 17، ص 289، روايت 7، وص 77، بيان روايت 30.
34) قضيه اجازه خواستن جنيان مسلمان از سيدالشهداء عليه السّلام براى كمك به آنحضرت در بحار الانوار، ج 44، ص 331، روايت 2 ذكر شده است .
35) ر، ك : بحار الانوار، ج 53، ص 39 145.
36) خداوند متععال در دو آيه 8 و9، سوره جن ازقول شياطين جن مى فرمايد: و انا لمسنا السماء، فوجدناها ملاءت حرسا شديدا و شهبا. و انا كنا نقعد منها مقاعدللسمع (و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهابيافتيم ، و در آسمان براى شنيدن ، به كمين مى نشستيم .
37) براى توضيح بيشتر در اين زمينه رجوع شود به روايتى كه استاد بزرگوار دراين باره نقل كرده است : الميزان ، ج 12، ص 154.
38) بحار الانوار، ج 4، ص 197، روايت 2، و ج 5، ص 11، روايت 18، و ص 17،روايت 27 و 28، و ص 22، روايت 30، و ج 25، ص 328، روايت 3، و ج 78، ص 354،روايت 9، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 56، روايت 103، و ص 70، روايت 1، و ج69، ص 3، روايت 4.
39) روايت منقول از امام باقر عليه السّلام در كافى ، ج 6، ص 13، روايت 4، و بحارالانوار، ج 60، ص 344، روايت 31؛ و روايتمنقول از رسول اكرم (ص ) در بحار الانوار، ج 5، ص 9، روايت 13، و ص 157، روايت10 ذكر شده است ، براى بررسى تفاوت هاى لفظى روايات با متن فوق به مداركمذكور رجوع شود.
40) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 225، روايات باب الطينه و الميثاق .
41) اشاره به روايات باب طينت . از جمله ر، ك : بحار الانوار ج 5، ص 243، روايت30، و ص ‍ 249، روايت 38، و 39، و 40، و ج 22، ص 231، روايت 42، و ج 25، ص 8،روايت 12، و ص 9، و ج 25، ص 12، و ص 13، روايت 25، و ج 26، ص 121، روايت11، و ج 16، ص 43، روايت 20، و ج 67، ص 126، روايت 28، و ص 128، روايت 22.
42) اصول كافى ، ج 1، ص 176، روايت 1، و بحار الانوار، ج 26، روايت 31، و ص82، روايت 45، و نيز ر، ك : تفسير الميزان ، ج 2، ص 149.
43) ر، ك : بحار الانوار، ج 18، ص 249، روايت 1، و ج 26، ص 83.
44) ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 174، روايت 1.
45) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 1 57.
46) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 1 57.
47) بحار الانوار، ج 25، روايت 10، و 11، و ص 41، روايت 13، و ص 117، روايت2، و ص ‍ 169، روايت 38، و ج 26، ص 135، روايت 12، و ص 136، روايت 16.
48) بحار الانوار، ج 23، ص 5، روايت 10، و ج 52، ص 92، روايت 6.
49) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 329، روايت 28، و ج 7، ص 330، روايت 9، و ص331، روايت 10، و ج 17، ص 131، روايت 3، و ص 144، روايت 31، و ص 150، روايت48، و ج 23، ص 337، روايت 6، و ص 339، روايت 10 و 13، و ص 340، روايت 15 و16، و ص 343، روايت 30، و ص 344، روايت 34، و ص 345، روايت 40، و ص 346،روايت 42، و ص 346، روايت 47، 49، 50، و ص 348، روايت 51، و 67، و ص 353،روايت 73، و 75، و ج 59، ص 40، روايت 13.
50) بحار الانوار، ج 39، ص 196، روايت 7، و ص 203، روايت 23، و ج 47، ص412، روايت 19.
51) مشابه : بحار الانوار، ج 6، ص 179، روايت 7، و ج 68، ص 121، روايت 49.
52) ر، ك : بحار الانوار، ج 7، ص 203، روايت 89، و ص 264، روايت 19، و ص274، روايت 48، و ج 8، ص 50، روايت 54 و 57، و ج 24، ص 267، روايت 32، 33 و34، و ص 271، روايت 49، و ص 272، روايت 52 و 53، و ج 35، ص 59، روايت 12.
53) ر، ك بحار الانوار، ج 6، ص 357، روايت 48، و ج 23، ص 336، روايت 2، و ص342، روايت 23، و ص 350، روايت 58، و ج 60، و ص 351، روايت 63.
54) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 1 57.
55) ر، ك : آخر كتاب (شيعه در اسلام ) نوشته حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ).56) ر، ك : بحار الانوار، ج 3، ص 277، روايت 3، و ص 278، روايت 9، و ص 280،روايت 18، وص 281، روايت 20.
57) ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 371، روايت 5، و ص 376، روايت 1 و 2، و ص377، روايت 3، و ص 378، روايت 2، و ص 379، روايت 1، و ج 2، ص 20، روايت 6، وص 21، روايت 9.
58) براى توضيح بيشتر در اين باره ر، ك : تفسير الميزان ، ج 27 ص 115، 128،همچنين حديثى كه در الميزان ، ج 2.
ص 147 در اين زمينه امام باقر عليه السّلامنقل شده است مورد توجه قرار گيرد.
59) ر، ك : بحار الانوار، ج 11، ص 211، روايت 17، و ج 99، ص 61، روايت 31.
60) ر،ك : وسائلالشيعه ، ج 11، ص 12، روايت 14118، كه زراه مى گويد: به امام صادق عليه السّلامعرض كردم ، فدايت گردم ! چهل سال است كه دربارهمسائل حج از شما مى پرسم و شما فتوى مى دهيد. و حضرت پاسخ مى دهند. يا زراره ، بيت حج اليه قبل آدم بالفى عام تريد ان تفتى مسائله فى اربعين عاما؟!(اى زراره ، آيا خانه اى كه دو هزار سال پيش از حضرت آدم عليه السّلام براى حج بهزيارتش مى رفتند، مى خواهى در طول چهل سال در رابطه بامسائل راجع به آن فتوى بدهم ؟!)
61) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 330، روايت 24، و ج 6، ص 97، روايت 2، و ج11، ص ‍ 110، روايت 24، و 25، و ص 184، روايت 36، و ص 194، روايت 48، و ص209، روايت 11، و ج 17، ص 89، روايت 18، و ج 58، ص 5، روايت 2، و ص 55، روايت10، و ص 58، روايت 5، و ص 61، روايت 12، و ج 84، ص 120، روايت 19.
62) ر، ك ، بحار الانوار، ج 11، ص 206، روايت 7، و ج 26، ص 269، روايت 6، و ج58، ص ‍ 57، روايت 2، و ج 99، ص 58، روايت 12.
63) ر، ك ، بحار الانوار، ج 15، ص 7، و ج 15، ص 127، روايت 67، و ص 144،روايت 76، و ج 35، و ص 34، روايت 34، و ص 81، روايت 22.
64) بحار الانوار، ج 99، ص 64، روايت 41، كه دقيقا پاسخ خوق و بيانگر حجحضرت موسى ، حضرت نوح و حضرت سليمان عليهم السلام مى باشد، و نيز در رابطهبا حج حضرت موسى عليه السّلام ر، ك : بحار الانوار، ج 13، ص 11، روايت 16، و ص359، روايت 69.
65) اين روايت را حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ) در تفسير الميزان ، ج 2، ص150، ذكر نموده اند. ناگفته نماند كه از بررسى صدر وذيل آن روايت استفاده مى شود كه اين حديث در پى وراستاى معناىاول براى اولوا العزم است . نيز بايد توجه داشت كه معناى دوم نيز بر گرفته از متنروايت است و حديث راجع به آن نيز در الميزان ، ج 2 ص 150 ذكر شده است . البته بااندكى تفاوت و زيادى كه مى فرمايد: و معنى اولى العزم انهم سبقوا الانبياء الى الاقرار بالله و اقروابكل نبى كان قبلهم و بعدهم ، و عزموا على الصبر و الكتذيب لهم و الاذى (اولى العزميعنى پيامبرانى كه در اقرار به خدا از خدا از ديگر پيامبران پيشى گرفته اند. و بهانبياى پيش و بعد از خود اقرار نموده ، و تصميم جدى بر شكيبايى در برابر تكذيب وآزار و اذيت امت خود داشته اند.)
66) بحار الانوار، ج 11، ص 188، روايت 45.
67) يعنى روزه گرفتن آن تشريعا مورد تكليف است ، و لى اگر از آن روز را روزهنگرفتيد، معلوم مى شود كه خداوند به اراده تكوينى اين كارها را اراده ننموده است .
68) براى اطلاع از اخبار رجعت ر، ك : بحارالانوار، ج 53، ص 39 145.
69) روايت وارده در رابطه با اينكه وقت مشخص (الوقت المعلوم ) كه خداوند تا آن هنگامبه ابليس ‍ مهلت داده و در آن روز عمر ابليس سر مى رسد، چهار دسته است :
الف : روز قيامت حضرت مهدى 7، ر، ك : بحار الانوار، ج 24، ص 325، روايت 41، و ج52، ص ‍ 376، روايت 178، و ج 63، ص 221، روايت 63، ص 254، روايت 119.
ب : در آخرين رجعت از رجعت هاى اميرالمؤ منين عليه السلام . ر،ك : بحار الانوار، ج 53، ص42، روايت 12.
ج : روزى كه رسول خدا صلى اللاه عليه و آله و سلمّبليس را بر روس صخره بيتالمقدس سر مى برد، ر، ك :
بحار الانوار، ج 11، ص 154، روايت 31، و ج 63، ص 244، روايت 96.
د: بعد از برپايى قيامت بين نفخ صور اول و دوم . ر، ك : بحار الانوار، ج 6، ص 328،روايت 10، و ج 11، ص 108، روايت 17، و ج 57، ص 367، روايت 4، و ج 99، ص 32،روايت 7.
مشكل اختلاف روايات با توجه به اينكه ظهور حضرت مهدى (عج ) و نيز رجعت نمونه اىاز قيامت كبرى مى باشند، حل مى گردد.
70) ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 6، ص 388، روايت 8256، و بحارالانوار، ج 57، ص214، روايت 184، و ج 77، ص 301، روايت 6.
71) ر، ك : بحار الانوار، ج 14، ص 192، روايت 2، و ج 37، ص 85، روايت 52، و ج43، ص ‍ 24، روايت 20.
72) براى نمونه ر، ك : بحار الانوار، ج 14، ص 79، روايت 21، و ج 39، ص 146،روايت 11.
73) ر ،ك : بحارالانوار، ج 14، ص 92، روايت 2، و مشابه آن بهنقل از تفسير رازى : بحار الانوار، ج 14، ص 90، و نيز ر، ك : بحارالانوار، ج 64، ص246.
74) بحار الانوار، ج 15، ص 220، روايت 39، و ص 144، روايت 76، و ج 35، ص81، روايت 22.
75) ر، ك : بحار الانوار، ج 6، ص 353، روايت 38.
76) ر، ك : بحار الانوار، ج 15، ص 352، روايت 13.
77) مشابه : بحار الانوار، ج 14، ص 475، روايت 37، و ج 15، ص 361، روايت 18،و ج 18، ص 271، روايت 38،و ج 38، ص 320، روايت 33.
78) ر، ك : بحار الانوار، ج 16، ص 402، روايت 1، و ج 18، ص 278، روايت 38، وج 68، ص ‍ 27، بيان روايت 49، و ج 101، ص 155، بيان روايت 4.
79) ظاهرا شهيد اول رحمه الله منظور است ، ر، ك : كتاب دروس شهيداول .
80) ر، ك : بحار الانوار، ج 82، ص 268، روايت 15، و ج 85، ص 287، روايت 85، وص ‍ 288، روايت 16، و ص 290، روايت 22، و ص 293، روايت 23 و...
81) ر، ك : مستدرك الوسائل ، ج 14، ص 153، روايت 16346، و بحار الانوار، ج 17،ص 259، روايت 4، و ج 103، ص 220، روايت 24.
82) ر، ك : بحار الانوار، ج 8، روايت 16.
83) مشابه : وسائل الشيعه ، ج 3، ص 280، روايت 3651، و 3652.
84) ر ك : بحار الانوار، ج 15، ص 24، روايت 43، و ج 25، ص 21، روايت 37، و ج57، ص ‍ 170، روايت 116.
85) يعنى از اين راه نيز مى توان واسطه فيض بودن ائمه (ع ) را اثبات نمود.
86) بحار الانوار، ج 98، ص 393، روايت 1.
87) بحار الانوار، ج 98، ص 393، روايت 1.
88) مشابه : بحارالانوار، ج 48، ص 129، روايت 2.
89) ر، ك : بحارالانوار، ج 24، ص 78، روايت 1.
90) بحار الانوار، ج 102، ص 131، روايت 4.
91) بحارالانوار، ج 102، ص 129، روايت 4.
92) در بحار الانوار، ج 25، ص 385، روايت 41 آمده است : ان الامام و كر لاراده الله عزوجل لايشاء الا من (ظ:ما) يشاء الله (امام آشيانه اراده خداوند عزوجل است ، جز آن چه خدا بخواهد، نمى خواهد.)
93) ر، ك : بحارالانوار، ج 45، ص 1.
94) ر، ك : بحارالانوار، ج 15، ص 9، روايت 9، و ج 25، ص 6، روايت 9، و ج 53،ص 142، روايت 162، و ج 15، ص 10، روايت 11، و ج 24، ص 88، روايت 4، و ج 25،ص 16، روايت 30 و....
95) بحارالانوار، ج 100، ص 287، روايت 18، و ص 330، روايت 29.
96) منظور آيه 51 سوره مائده است كه مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى و اولياء بعضهم اولياء بعض ...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، يهود و نصارى را دوستان خود مگيريد كه آنان دوستانيكديگرند...
حضرت استاد (ره ) چند روايت از كتاب (الدر المنثور) پيرامون شاءننزول آيه در باره (عبدالله بن ابى ) نقل كرده اند.
براى توضيح بيشتر ر، ك : الميزان ، ج 5، 422 423.
97) منظور آيه 8 سوره منافقون است كه مى فرمايد: يقولون : لئن رجعنا الى المدينه ، ليخرجن الاعز منها الاذل
مى گويند: اگر به مدينه برگرديم ، قطعا آن كه عزتمندتر است آن زبون تر را ازآنجا بيرون خواهد كرد.
و نيز آيه 5 سوره منافقون كه مى فرمايد: و اذا قيل لهم ، تعالوا، يستغفر لكم رسول الله ، لووا رؤ وسهم ، و رايتهم يصدون وهم مستكبرون
و چون به ايشان گفته شود بيايد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد، سرهاىخود را بر مى گردانند، و آنان را مى بينى كه تكبر كنان روى بر مى تابند.
و آيات ديگرى كه در همين سوره در نكوهش منافقيننازل شده است ، كه حضرت استاد (ره ) از (زيد بن ارقم ) و (ابن عباس ) و(عكرمه ) و (محمد بن سيرين )، و (ابن اسحاق ) و ديگراننقل كرده اند كه اين آيات درباره (عبدالله بن ابى وارد شده است . براى توضيحبيشتر ر، ك : به الميزان ، ج 19، ص 328 332.
98) ر، ك : بحار الانوار، ج 41، ص 166، روايات باب 109.
99) نهج البلاغه ، خطبه اول .
100) نهج البلاغه ، خطبه اول .
101) نهج البلاغه ، خطبه 189، و بحار الانوار، ج 10، ص 128، روايت 7، و ج 69،ص 227، روايت 19.
102) ر، ك : نهج البلاغه ، خطبه 228.
103) بحار الانوار، ج 44، ص 23، روايت 7، و ص 85، روايت 7، و ج 78، ص 286،روايت 2.
104) در برخى احاديث گذشته گوينده اين سخن (سفيان بن ليلى ) معرفى شدهاست .
105) منظور اين است كه خداوند متعال خود خون بهاى امام حسين عليه السّلام مى باشد.
106) بحار الانوار، ج 101، ص 337، روايت 1، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 101،ص 152، روايت 3، و ص 266، روايت 42، و مفاتيح الجنان ، زيارت امام حسين عليهالسّلام در شب اول و نيمه رجب .
107) بحار الانوار، ج 13، ص 105، ص 175، روايت 13، و ص 182، روايت 25، وج 45، ص ‍ 215، روايت 38، و نيز ر، ك : بحارالانوار ج 45، ص 218، روايت 45.
108) بحار الانوار، ج 2، ص 9، روايت 13، و ج 53، ص 181، روايت 10، و ج 78،ص 380، روايت 1.
109) ر، ك : بحار الانوار، ج 2، ص 88، روايت 12.
110) از جمله ، ر، ك : سوره يس ، آيه 60.
111) ر، ك : بحار الانوار، ج 36، ص 358، روايت 228، و ج 24، ص 241، روايت 4،و ج 27، ص 119، روايت 99، و ج 28، ص 53، روايت 21، و ج 33، ص 157، روايت421، و ج 36، ص ‍ 226، روايت 2، و ص 257، روايت 75، و ص 271، روايت 92، و ص276، روايت 96 و...
112) ر، ك : بحار الانوار، ج 44، ص 20، روايت 4، و ج 51، ص 23، روايت 34، وص 60 روايت 59، و ج 52، ص 291، روايت 34 و ص 340 روايت 90 و ص 390، روايت212.
113) ر، ك : بحار الانوار، ج 52، ص 357، روايت 175، و ص 376، روايت 185، وص 376، روايت 177، و ص 381، روايت 191.
114) بحار الانوار، ج 102، ص 131، روايت 4.
115) مخفى نماند كه قول به رجعت از مختصات مذهب شيعه است و عامه بدان معتقدنيستند.
116) بحار الانوار، ج 53، ص 145، روايت 4، و ج 51، ص 348، روايت 1، و ج 6،ص 18، روايت 1، و ج 23، ص 41، روايت 78.
117) حضرت استاد علامه طباطبائى (ره ) در تفسير الميزان ، ج 2 ص 135 روايتىبه مضمون فوق از مام رضا عليه السّلام نقل كرده است .
رواى مى گويد: امام رضا عليه السّلام به من فرمود: اگر به تو خبر دهم كه در اينروزها يكى از بستگان تو كشته خواهد شد، آيا گفته مرا تصديق مى كنى ؟ عرض كردم ،خير، زيرا جز خداوند متعال كسى علم غيب نمى داند. در اينجا امام رضا عليه السّلام آيهگذشته را (جن : 26) تلاوت نمود و بعد فرمود: فرسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم عند الله مرتضى ، و نحن ورثه ذلكالرسول الذى اطلعه الله على ما يشاء من غيبه فعلمنا ما كان و ما يكون الى يوم القيامه.
پس رسول خدا صلى الله عليه و اله و سلم مورد رضا و پسند خداست ، و ما وارثان همينرسولى هستيم كه خداوند او را بر غيب خود كه مى خواهد آگاه نموده و آن حضرت علم بهوقايع گذشته و بعد تا روز قيامت رابه ما آموخت .
حضرت استاد (ره ) در ادامه مى فرمايد: اقول : والاخبار فى هذا الباب فوق حد الاحصاء، و مدلولها ان النبى صلى اللاه عليهو آله و سلمّخذه بوحى من ربه و انهم اخذوه بالوارثه منه . تفسير الميزان ، ج 20 ص135.
مى گويم : روايات در رابطه با اين موضوع افزون از حد شمارش است ، ومدلول و مفهوم آنها اين است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم علم خود را به واسطهوحى از پروردگار فراگرفته ، و ائمه : بالوراثه ازرسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرا گرفته اند.
118) براى نمونه ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 109، روايات باب 14. 119)ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 116 و 117.
120) ر، ك : بحار الانوار، ج 26، ص 1، روايت 1.
121) نهج البلاغه ، خطبه 149.
122) پرسش : چگونه امام به امام بودن خود پى مى برد؟
پاسخ : در روايتى از امام رضا عليه السّلام آمده است : آنگاه كه درك كند كمترينكمترينان است . و درك نبوت نيز چنين است ، جز اينكه پيامبران راه ديگرى نيز براىتشخيص نبوت دارند كه همان وحى مى باشد.
123) در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است : لو كنت بين موسى و الخضر، لاخبرتهما انى اعلم منها و لانباتهما ما ليس فى ايديهما،لان موسى و الخضر اعطيا علم ما كان و لم يعطيا علم ما هو كائن الى يوم القيامه و انرسول الله صلى اللاه عليه و آله و سلمّعطى علم ما كان و ما هو كائن الى يوم القيامهفورثناه من رسول الله صلى اللّه عليه و آله و سلم وراثه . بحار الانوار، ج 26،ص 111، روايت 9، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 13، ص 300، روايت 20، و ج 17، ص144، روايت 32، و ج 26، ص 196، روايت 6 و 7.
اگر ميان حضرت موسى و خضر 8 بودم ، حتما به اطلاع آن دو مى رساندم كه از آنانآگاه ترم و چيزهايى رابه آن دو مى گفتم كه در دستشان نيست ؛ زيرا به حضرت موسىو خضر 8 تنها علم وقايع گذشته عطا شده ، و دانش امورى كه (تا روز قيامت ) اتفاق مىافتد به آن دو داده نشده است . در حالى كه دانش وقايع گذشته و رخدادهايى كه تا روزقيامت به وجود مى آيد، همگى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم عطا شده است ، وما نيز آنها را از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم قطعا به ارث برده ايم .
124) در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است :
(ان الامام اذا شاء ان يعلم ، علم ) بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 117، و نيز ر، ك: بحار الانوار، ج 26، ص 56، روايت 116.
بى گمان امام هرگاه كه خواست بداند، مى داند.
در روايت ديگر: عمار ساباطى مى گويد از آن حضرت پرسيدم : آيا امام علم غيب مى داند؟فرمود: لا، ولكن اذا اراد ان يعلم الشى ء، علمه الله ذلك . بصائر الدرجات ، ص 315.
خير، ليكن هرگاه خواست چيزى را بداند، خداوند آن را به او تعليم مى نمايد.
125) از آن جمله در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : ما من ليله جمعه الا و لاولياء الله فيها سرور. اذا كانت ليله الجمعه و افىرسول الله صلى الله عليه و آله و سلمّلعرش . و وافيت معه ، فما ارجع الا بعلم مستفاد.ولو لاذلك ، لنفد ما عندنا.
شب جمعه اى نيست مگر اينكه اولياى خدا سرور ويژه اى در آن دارند. هنگامى كه شبجمعهفرا مى رسد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم با عرش ( علمخداوند) ارتباطبرقرار مى كند، و من نيز همراه با او با عرشتماسحاصل مى كنم و در نتيجه با علمى كه از آنجا بهره برده ام باز مى گردم. و اگر ايننبود، قطعا آنچه در نزد ما است پايان مى پذيرفت .
بحارالانوار، ج 22، ص 552، روايت 9، و ج 26، ص 90، روايت 9. 126) ر، ك : بحارالانوار، ج 23، ص 333، روايات باب 20.
127) ملاحظه شود رواياتى كه مى فرمايد:رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در بيمارى پايان عمر گرانمايه اش ، اميرالمؤمنين عليه السّلام را فرا خواند و در مدت كوتاه هزار حديث ، و يا هزار در از دانش را به آنبزرگوار آموخت كه هر كدام از آن ، هزار در را مى گشايد. (يفتحكل حديث (باب ) الف باب .) بصائر الدرجات ، ص 313 315، و بحار الانوار، ج22، ص 461، روايت 9.
128) در بصائر الدرجات ، ص 131 ضمن حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است: (به ارواح انبيا و اوصيائى كه از دنيا رفته اند، و نيز به روح و وصى اى كه درميان شما زندگى مى كند، اجازه داده مى شود كه به آسمان صعود كنند تا اينكه به عرشپروردگار برسند... آنگاه انبياء و اوصياء در حالى كه سرشار از شادمانى هستند، ووصى اى كه در ميان شما زندگى مى كند بسيار بسيار به علمش افزوده مى گردد.)
129) ر، ك : بحار الانوار، ج 17، ص 144، روايت 32، و ج 26، ص 27، روايت 27، وص 48، روايت 90، وص 111، روايت 9، و ج 46، ص 296، روايت 25، و ج 49، ص 30،روايت 2 از آن جمله حماد رواى مى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: نحن و الله نعلم ما فى السموات و ما فى الارض و ما فى الجنه و ما فى النار و مابين ذلك .
به خدا سوگند، ما به تمام آنچه در آسمانها و زمين اتفاق مى افتاد، و به وقايع بهشتو جهنم و رخدادهايى كه در اين ميان پديد مى آيد آگاهيم .
حماد مى گويد: من از اين فرمايش حضرت مبهوت شدم و به ايشان مى نگريستم كهحضرت خطاب به من سه بار فرمود: ان ذلك من الكتاب الله .
همه اينها را از كتاب خدا مى دانم .
سپس اين آيه را تلاوت نمود: و يوم نبعث من كل امه شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هولاء، و نزلنا عليكالكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمه و بشرى للمسلمين .
و (به ياد آور) روزى را كه در هر امتى ، گواهى از خودشان بر ايشان بر مى انگيزيم ،و تو را نيز بر اينان گواه مى آوريم . و اين كتاب را كه روشنگر هر چيز، و رحمت وبشارت براى مسلمانان است ، بر تو نزال نموديم .
سپس باز فرمود: انه من كتاب الله ، فيه تبيان كل شى ء، فيه تبيانكل شى ء
همه اينها را از كتاب خدا مى دانم ، زيراآن روشنگر هر چيز است ، وتمام امور را بيان مىكند.
بصائر الدرجات ، ص 128، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 9، ص 111، ج 26، روايت 8،و ج 47، ص ‍ 35، روايت 33، و ج 92، ص 85، روايت 19، و ص 86، روايت 20 و 21، وص 89، روايت 32، و ص 101، روايت 76 و 77،
130) ر، ك : بحار الانوار، ج 23، ص 333، روايات باب 20.
131) ر، ك : بحار الانوار، ج 7، ص 202، روايت 88، و ص 230، روايت 9، و ص264، روايت 19، و ص 274، روايت 47، و ج 8، ص 50، روايت 54، 57، و ج 24، ص267، روايت 32، 33، و 34، و ص 271، روايت 49.
و ص 272، روايت 51، 52 و 53، و ج 35، ص 59، روايت 12.
132) يعنى خود را واقع در هلاكت مى ديدند، نه اينكه در هلاكت واقع مى ساختند.
133) ر، ك : بحارالانوار، ج 16، ص 291، روايت 157، و ج 62، ص 207، روايت 1 و2، و ج 64، ص 273، روايت 42، و ج 66، ص 273، روايت 42، و ج 66، ص 359، روايت3، و ج 84، ص 302، روايت 23، برخى از اين روايات تنها ذكر نموده كهرسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را عقرب گزيد و در برخى دارد كه درحال نماز جماعت عقرب آن حضرت را گزيد.
134) ر، ك : اصول كافى ، ج 1، ص 272، روايت 2 و 3، و ص 389، روايت 3، و ص398، روايت 3 و 4 و 5 و ص 442، روايت 10، و ج 2، ص 282، روايت 16.
135) مفتاح الفلاح ، ص 150، نيز، ر، ك : بحار الانوار، ج 25، ص 204، روايت 16،و ج 63، ص ‍ 183، و ج 93، ص 282، روايت 23.
136) ر، ك : به سنن النبى ، باب 7، روايت 154، ص 140.
137) بحار الانوار، ج 22، ص 27، و ج 61،ص 212، روايت 75، و ج 67، ص 252،روايت 88، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 22، ص 411، روايت 29، و ج 67، ص 253،روايت 88، و ج 76، ص ‍ 189، روايت 18.
138) بحارالانوار، ج 2، ص 284، روايت 1، و ج 10، ص 122، روايت 2.
139) بحار الانوار، ج 92، ص 22، روايت 23، و نهج البلاغه ، خطبه 133.
140) حضرت استاد لامه طباطبائى (ره ) پس از مطرح نمودن آيه نخست ، در كتاب(قرآن در اسلام )، ص 33 (با اندكى تصرف ) چنين مى نگارد:
ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتها است ، چنانكه مى فرمايد: و اجتنبوا الرجس منالاوثان (حج : 30) دورى گزينيد از پليديها كه بتها باشند)؛ ولى باتاءمل و تحليل معلوم مى شود كه پرستش بتها براى اين ممنوع بوده است كه خضوع وفروتنى در برابر غير خدا است ، و بت بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد، چنانكه خداىمتعال طاعت شيطان را عبادت او شمرده و مى فرمايد: الم اعقد اليكم يا بنى آدم لا تعبدواالشيطان (يس : 60) آيا فرمان ندادم به شمااى بنى آدم كه شيطان را مى پرستيد.
و با تحليلى ديگر معلوم مى شود كه در طاعت و گردن نهادن انسان ، ميان خود و غيرفرقى نيست ، چنانكه از غير نبايد اطاعت كرد، از خواستهاى نفس در برابر خداىمتعال نبايد اطاعت و پيروى نموده ، چنانكه خداىمتعال اشاره مى كند: افرايت من اتخذ الهه هواه ؟ (جاثيه : 3) آيا ديدى كسى را كههواى نفس خود را خداى خود قرار داده ؟ و با تحليل دقيق ترى معلوم مى شود كه اصلا بهغير خداى متعال نبايد التفات داشت و از وى غفلت نمود، زيرا توجه به غير خدا هماناستقلال دادن به او و خضوع و كوچكى نشان دادن در برابر اوست ، و اين ايمان ، روحعبادت و پرستش مى باشد. خداى متعال مى فرمايد: و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن والانس تا آنجا كه مى فرمايد: اولئك هم الغافلون (اعراف : 179) سوگند مىخورم ما بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريديم ... آنان همان غفلت كنندگان از خدا هستند.)
چنانكه ملاحظه مى شود از آيه كريمه : و لاتشركوا به شيئا ابتداء فهميده مى شودكه نبايد بتها را پرستش ‍ نمود، و با نظرى وسيعتر مى شود كه بايد انسان از ديگران، به غير اذن خدا، پرستش كند، و با نظرى وسيعتر از آن انسان حتى از دلخواه خود نبايدپيروى كند، و با نظر وسيعتر از آن نبايد از خدا غفلت كرد و به غير او التفات داشت .همين ترتيب ، يعنى ظهور يك معناى ساده ابتدائى از آيه و ظهور معناى وسيع ترى بهدنبال آن و همچنين ظهور و پيدايش معنايى در زير معنايى در سرتاسر قرآن مجيد جارىاست ، و با تدبر در اين معانى ، معانى حديث معروف كه از پيغمبر صلى اللّه عليه و آلهو سلم ماءثور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است كه : ان للقرآن ظهرا و بطنا، ولبطنه بطنا الى سبعه ابطن روشن مى شود.
بنابر آنچه گذشت ، قرآن مجيد ظاهر دارد و باطن ، (يا ظهر و بطن ) كه هر دو از كلاماراده شده اند جز اينكه اين تو معنى در طول هم مرادند، نه در عرض همديگر. نه اراده ظاهرلفظ اراده باطن را نفى مى رود، و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر مى باشد.
141) مخفى نماند كه حضرت استاد در جاى ديگر فرموده اند كه قرآن براىاهل تقوى هخدايت ويژه دارد، چنانكه خداوند متعال مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدىللمتقين ). و نيز اهل بيت عصمت به دليل آيه لايمسه الا المطهرون به ضميمه آيهتطهير انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و طهركم تطهيرا
142) آيه نجوى عبارت است از آيه 12 سوره مجادله كه مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا! اذا ناجيتم الرسول ، فقدموا بين يدى نجواكم صدقه ...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد هرگاه با پيامبر گفتگوى محرمانه مى كنيد، پيش ازگفتگوى محرمانه خود صدقه اى تقديم بداريد...
و آيه ناسخ آن عبارت است از آيه 13 سوره مجادله كه مى فرمايد:اشفقم ان تقدموا بين يدى نجواكم صدقات ، فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليكم ...
آيا ترسيديد كه پيش از گفتگوى محرمانه خود صدقه هايى تقديم داريد؟ و چوننكرديد و خدا هم بر شما بخشود...براى توضيح بيشتر به الميزان ، ج 19، ص 219،رجوع شود كه استاد بزرگوار (ره ) روايتى را از كتاب (الدر المنثور) سيوطىنقل كرده كه على عليه السّلام فرمود: (در كتاب خدا، آيه اى است كه ) هيچ كسى جز من، نه قبل و نه بعد از من بدان عمل نكرده است . و آن آيه نجوى است كه من بعد ازنزول آن يك دينارى راكه نزدم بود، به ده درهم فروختم ، و هرگاه كه مى خواستم باپيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم گفتگوى محرمانه نمايم ، پيش از آن يك درهمصدقه مى دادم . تا اينكه اين آيه به ، آيه ديگر نسخ شد، و هيچ كس جز من بدانعمل نكرده ).
143) آيه جلد عبارت است از آيه 2 سوره نور كه مى فرمايد:
(الزانيه و الزانى ، فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده

به هر زن زناكار و مرد زناكار صد تازيانه بزنيد.
اين آيه ، عبارت او يجعل الله لهن سبيلا را كه در سوره نساء ذكر شده است ، بيانمى فرمايد. براى توضيح بيشتر ر، ك : الميزان ، ج 15، ص 89.
144) تهذيب ، ج 1، ص 127، روايت 35، و ص 113، روايت 3، و بحار الانوار، ج80، ص 309، روايت 20، و ج 94، ص 402، روايت 4، ووسائل الشيعه ، ج 1، ص 384، روايت 1014، و ص 385، روايت 1016.
145) ر، ك : بحارالانوار، ج 33، ص 269، روايت 534، و ج 48، ص 22، روايت 24.
146) به نظر مى رسد اين اشعار از لفظ (ثم ) استفاده مى شود، زيرا اين لفظبيانگر آن است كه ارواح تا روزى كه مردم به سوى پروردگارش بازگردانيده مىشوند، يعنى روز قيامت ، در اختيار ملك الموت است .
147) ر، ك بحار الانوار ج 6، ص 235، روايت 52، و ص 253، روايت 87، و ص260، روايت 97، و ج 100، ص 262، روايت 61، و ص 82، روايت 104، و ص 270،روايت 128، و ج 61، ص 82.
148) با اندكى تفاوت در لفظ: بحار الانوار، ج 6، ص 235، روايت 52، و ص253، روايت 87، و ص 260، روايت 97، و 100، و ص 262، روايت 104، و ص 270،روايت 128، و ج 61، ص ‍ 82.
149) خداوند متعال در سوره مؤ منون ، آيه 100 مى فرمايد: (و من ورائهم برزخ الىيوم يبعثون ): (و از پشت سر (مرگ ) آنان ، تا روزى كه برانگيخته مى شوند (قيامت )حايلى (برزخ خواهد بود.
150) ر، ك : بحار الانوار، ج 6، ص 198، روايت 51، وص 263، روايت 107، و ج 8،ص 211، روايت 205، و ج 101، ص 79، روايت 39.
151) روايات بحار الانوار، ج 6، ص 214 270 ملاحظه شود.
152) ر، ك : بحار الانوار، ج 18، ص 193، روايت 28، و ص 237، روايت 38، و ج21، ص 53، روايت 3، و ص 57، روايت 8، و ص 62، روايت 11، و ص 276، روايت 25، وج 22، ص 276، روايت 26، و ص 280، روايت 33،
و ص 282، روايت 41، و ج 23، ص 112، روايت 19، و ج 35، ص 213، روايت 17، و ج36، ص ‍ 369، روايت 233، و ج 37، ص 48، روايت 25، و ص 65، روايت 37، و ج 42،ص 317، روايت 8، و ج 51، ص 76، روايت 32، و ج 82، ص 92، روايت 44، همگى درمورد جعفر طيار سلام الله عليه ، و بحار الانوار، ج 22، ص 274، روايت 21، و ج 44،ص 298، روايت 4 در مورد حضرت ابوالفضل العباس سلام الله عليه .
153) بحار الانوار، ج 6، ص 173 270، روايات باب 29، و 30 ملاحظه شود.154) ر.ك : بحارالانوار ج 6، ص 295، روايات باب 6.
155) ر، ك : بحار الانوار، ج 8، ص 127، روايت 28، و ص 164، روايت 107، و ص286، روايت 13، و ج 10، ص 3، روايت 1، و ج 60، ص 257 توضيح اينكه در تمامروايات غير از روايت اخير تنها آمده است كه بهشت در آسمان و جهنم در زمين است . و درروايت اخير آمده است بهشت در آسمان هفتم و جهنم در انتها و پايين ترين نقطه زمين قراردارد.
156) بدين مضمون : بحار الانوار، ج 8، ص 83، و 84 بهنقل از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، و ج 10، ص 58، روايت 3 بهنقل از امير مومنان عليه السلام .
157) تفسير الميزان ، ج 19، ص 143.
158) بدين مضمون : الميزان ، ج 5، ص 58، و نيز در رابطه با تعيين مفهوم(استضعاف ) و (مستضعف ) از ديدگاه روايات ر، ك : الميزان ، ج 5، ص 57 60.
159) ر، ك : بحار الانوار، ج 5، ص 288، روايات باب 13.
160) آيات قرآنى در رابطه با اين سه موضوع : علم غيب ، توفى و شفاعت بهترتيب زير است :
الف علم غيب .
خداوند سبحان در سوره نمل ، آيه 65 مى فرمايد:قل لا يعلم من فى السموات و الارض الغيب الا الله
بگو: كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، غيب نمى دانند، بجز خدا.)
و در سوره يونس ، آيه 20، مى فرمايد: فقل : انما الغيب الله (پس بگو: غيب منحصرااز آن خداست .)
و در سوره هود، آيه 123 مى فرمايد: و لله غيب السموات و الارض ، و اليه يرجع الامركله .) (و غيب آسمانها و زمين منحصرا از آن خداست ، و تمام كارها به او باز گردانده مىشود).
از اين آيات و نظاير آن بر مى آيد كه علم غيب منحصر به خداى سبحان است ، ولى درسوره جن ، آيه 26 مى فرمايد: عالم الغيب ، فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى منرسول . (خداوند داناى غيب است ، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى كند، مگر رسولى راكه مورد پسند او باشد.) از اين آيه بر مى آيد، كه خداوند علم غيب رابه (من ارتضى منرسول ) اظهار مى كند. و از مجموع آيات استفاده مى شود كه خداوندمتعال بالذات ، و رسول او بالعرض عالم غيب است .
ب توفى
خداوند در سوره زمر، آيه 42، توفى را به منحصرا به خود نسبت داده و مى فرمايد:الله يتوفى الانفس ‍ حين موتها (خداوند، خود جانها را به هنگام مرگ آنها، باز مىستاند.
و در سوره سجده ، آيه 11 و ملك الموت نسبت داده و مى فرمايد:قل : يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم . (بگو: ملك الموت كه بر شما گماره شدهجانتان را باز مى ستاند.)
و در سوره انعام ، آيه 61، به فرشتگان و اعوان ملك الموت نسبت داده و مى فرمايد:(توفته رسلنا.): (فرستادگان ما جان او را باز مى ستانند).
از مجموع اين آيات نيز بر مى آيد كه توفى بالذات به خدا، و بالعرض به ملكالموت ، و فرستادگان اسناد دارد.
ج شفاعت
خداوند سبحان در سوره زمر، آيه 44 شفاعت را منحصرا به خود نسبت داده و مى فرمايد:قل لله الشفاعه جميعا: (بگو: شفاعت همگى منحصرا از آن خداست ).
ولى در سوره نجم ، آيه 26، سوره بقره ، آيه 255، و سوره يونس ، آيه 3 به ديگراننسبت مى دهد، از آن جمله در سوره نجم ، آيه 26 مى فرمايد: و لاتغنى شفاعتهم الا من بعدان ياذن الله لمن يشاء (و شفاعت آنان كار ساز نيست مگر بعد از اينكه خداوند به هركس خواست اذن دهد.)
161) ر، ك : الميزان ، ج 16، ص 311، و ص 316 319.
162) مشابه آن در: بحار الانوار، ج 1، ص 225، روايت 17.
163) آيا افراد ارواح متساوى و يكسان هستند؟
164) و دليل اختلاف مراتب روح ، اختلاف افراد در كفر و ايمان ، و طاعت و عصيان است ؛زيرا اينها همگى اوصاف روح هستند، نه بدن .
165) ر،ك : بحار الانوار، ج 1، ص 119، و ج 33، ص 156،روايت 421، و ص 208،روايت 492، و ص 266، روايت 634، وج 44، ص 86، روايت 1، و ج 46، ص 337، روايت25، و ج 58، ص 351، و ج 61، ص 169، روايت 24.
166) بحار الانوار، ج 67، ص 137.
167) حضرت استاد (ره ) در جاى ديگر فرمودند: طريقت ، همان پياده كردن شريعت وعمل بر طبق شريعت است .
168) اقبال الاعمال ، ص 687.
169) اقبال الاعمال ، ص 706، و مصباح كفعمى ، ص 555.
170) بحار الانوار، ج 7، ص 259، روايت 5، و ص 287، روايت 2، و ج 68، ص100، روايت 5، و نيز ر، ك : ج 5، ص 332، روايت 6، و ص 248، روايت 36، و ج 6، ص246، روايت 78، و ج 7، ص 261، روايت 12، و ص 288، روايت 5، و ج 24، ص 387،روايت 111، و ج 67، ص 107، روايت 21، و ج 68، ص 60، روايت 110، و ص 100،روايت 4، و ص 148، روايت 97.
171) بحار الانوار، ج 94، ص 98، روايت 13، نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 94، ص106، روايت 14، و ص 166، روايت 22.
172) مغفرت دامنه وسيع دارد و شامل رفع حجات نيز مى شود. از اين رو در آيه 15سوره محمد (47) يكى از نعمتهاى بهشتى شمرده شده است .
173) ر، ك : الميزان ، ج 14، ص 224.
174) مشابه ، اصول كافى ، ج 2، ص 72، باب (الاعتراف بالتقصير).
175) بحار الانوار، ج 71، ص 23، روايت 1، و ج 69، ص 292، روايت 23.
176) ر، ك : بحار الانوار، ج 8، ص 215 و 217، روايت 205، و ج 59، ص 217،روايت 85، و ج 60، ص 113، و ج 70، ص 338، و ج 71، ص 23، روايت 1، و ص 235،روايت 16، و مشابه : ج 77، ص 84، روايت 3.
177) در رابطه با حضرت موسى و حضرت يحيى و حضرت لوط، سليمان و داوودعليه السّلام ر، ك : يوسف : 22، انبياء: 74 و 79، قصص : 14، مريم : 12.
178) ر، ك : بحار الانوار، ج 59، ص 260، روايت 35، و ج 67، ص 313، روايت 45،و ج 69، ص 203، روايت 22، و ص 354، و ج 70، ص 196، روايت 2، و ص 219.
179) به پانوشت گذشته رجوع شود.
180) اصول كافى ، ج 2، ص 54، روايت 3، و بحار الانوار، ج 22، ص 126، روايت98، و ج 67، ص 287، روايت 9، و ج 70، ص 174، روايت 29.
181) ر، ك : مفتاح الفلاح ، ص 292، و فلاحالمسائل ، ص 211.
182) اين لفظ به اين صورت در متن حديث كه در كافى و بحار الانوارنقل شده وجود ندارد، ولى از سياق روايت استفاده مى شود كه حضرت از پرده بردارىبيشتر او جلوگيرى نمودند.
183) ر، ك : بحار الانوار 7 ج 11، ص 211 211، روايت 18.
184) چنانچه در زيارت عاشورا مى خوانيم : و اساله ان يبلغنى المقام المحمود لكمعند الله : (و از خدا خواهانم كه مرا به مقام ستوده اى كه شما در نزد خدا داريد،نايل گرداند.
185) اصول كافى ، ج 2، ص 352، روايت 7.
186) وافى ، ج 3، ابواب المواعظ، باب مواعظ الله سبحانه ، ص 40.
187) بحار الانوار، ج 13، ص 332، روايت 13، و ج 77، ص 32، روايت 7.
188)


به جد و جهد چو كارى نمى رود از پيش
به كردگار رها كرده بهمصالح خويش


189) بحار الانوار، ج 77، ص 202، روايت 1، و ص 220، روايت 2.
190) بحار الانوار، ج 71، ص 9، روايت 12، و ج 77، ص 378، روايت 1 راوى درروايت نخست مشخص نشده است . و راوى روايت دوم (زيد بن صوحان عبدى ) مى باشد.
191) بحار الانوار، ج 21، ص 211، روايت 2، و ج 77، ص 135، روايت 43، و ج87، ص 453، روايت 23.
192) الجواهر السنيه ، ص 361 و 362.
193) خشيت باطنى از خداوند سبحان داشتن مخصوص علماء الله و ربانى است . چنان كهدر سوره مى فرمايد: انما يخشى الله من عباده العلماء. (فاطر: 28) تنها بندگاندانا از (عظمت ) خداود مى هراسند.
194) بحار الانوار، ج 2، ص 22، روايت 67، و ج 24، ص 307، روايت 6، و مستدركالوسائل ، ج 17، ص 320، روايت 21468.
195) ر ، ك : وسائل الشيعه ، ج 11، ص 80، روايت 14293، و ج 15، ص 246،روايت 20405، و بحار الانوار، ج 77، ص 64، روايت 4، و ج 78، ص 139، روايت 3.
196) وسائلالشيعه ، ج 7، ص 170 روايت 9031، و نيز ر، ك :وسائل الشيعه ، ج 1، ص 426، روايت 1115.
197) ر، ك : وسائل الشيعه ، ج 2، ص 444، باب 28، و ص 199، باب 33، و ج 6،ص 218، باب 27، و ج 11، ص 175، باب 11، و ص 204، باب 28.پ
198) ر، ك : بحار الانوار، ج 74، ص 419، روايت 47.
199) الميزان ، ج 2، ص 31
200) ر كه : بحار الانوار، ج 11، ص 63، روايت 1، و ج 12، ص 5، روايت 12، و ص24، ص 33، روايت 8، و ص 35، روايت 11، و ص 38، روايت 21، و ص 39، روايت 24، وج 95، ص 188، روايت 14، و ج 71، ص 155، روايت 70.
201) ر ك : بحار الانوار، ج 22، ص 430، روايت 37، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج81، ص 210، روايت 25.
202) حاصل پاسخ اينكه : دعا دو گونه است : عرضحال ، و عرض حاجت ، و هر دو از لحاظ دستورات دينى مطلوب و پسنديده است ، و هيچ كدامبا مقام تسليم و خشنودى از قضاى خداوند ناسازگار نيست .
203) خداوند متعال در رابطه با لزوم اعتزال ازاهل غفلت و اهل دنيا مى فرمايد: فاعرض عمن تولى عن ذكرنا ولم يرد الا الحيوهالدنيا. (نجم : 29) (و از هر كس كه از ياد ماروى گردانيده و جز زندگانى دنيا را نمىخواهد، اعراض كن .) و مجموع مطالب حضرت استاد قدس سره اشاره است به شعر معروف(قاسم انوار).

صمت و جوع و سهر و عزلت و ذكر به دوام
نا تمامان جهان را، كند اين پنج ، تمام

204) بحار الانوار، ج 2، ص 32، روايت 22، و ج 61، ص 99، و ج 69، ص 293،روايت 23.
205) بحار الانوار، ج 95، ص 456، روايت 1.
206) بحار الانوار، ج 1، ص 95، روايت 28، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 78، ص377، روايت 3، ص 379، روايت 4، و ج 93، ص 372، روايت 16.
207) بحار الانوار، ج 77، ص 358، روايت 10.
208) بحار الانوار، ج 98، ص 233، روايت 3.
209) بحار الانوار، ج 98، ص 226، روايت 3.
210) بحار الانوار، ج 98، ص 225، روايت 3.
211) بحار الانوار، ج 98، ص 23، روايت 3.
212) بحار الانوار، ج 93، ص 376، روايت 16.
213) بحار الانوار، ج 93، ص 376، روايت 16.
214) بحار الانوار، ج 14، ص 289، روايت 14.
215) بحار الانوار، ج 14، ص 290، روايت 14 اصل كلام به اين صورت است : يا عيسى ابك على نفسك فى الصلاه ، وانقل قدميك الى مواضع الصلوات ، و اسمعنى لذاذه نطقك بذكرى (اى عيسى ، در نمازبر نفس خويش گريه كن ، و با گامهايت به سوى جايگاه هاى نماز برو، و لذت تكلمبه ذكرم را به من (ارائه بده و) بشنوان .)
216) بحار الانوار، ج 69، ص 402، روايت 102، و ج 71، ص 152، روايت 15.
217) بحار الانوار، ج 78، ص 11، روايت 70.
218) شرح غرر الحكم و دررالكلم ، ج 5، ص 154.
219) حضرت استاد (ره ) در جايى چنين سروده است :

تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون گشت
از سمك تا به سمايش كشش ليلابرد


220) اقبال الاعمال ، ص 709.
221) ناحيه ، مكان . 222) اين پرسش و پرسش آينده ، پس از پايان جلسه عمومىبه صورت خصوصى از حضرت استاد (ره ) پرسيده شده است ، بنابرايناحتمال دارد كه پاسخ براى خصوص پرسشگر باشد، نه براى همگان .
223) ر، ك : مثنوى مولوى ، چاپ نيكلسون ، ج 1، ص 262، س 12.
224) ملاصدرا (رحمه الله ).
225) ر، ك : مثنوى مولوى ، چاپ نيكلسون ، ج 1، ص 262، س 13.
226) ر ك : بحار الانوار، ج 2، ص 72، روايت 35، و ج 57، ص 234، روايت 188، وج 108، ص 15، و ص 85 و 118.
227) ر ك ، اصول كافى ، ج 1، ص 49، روايت 7، و بحار الانوار، ج 2، ص 156،روايت 8، 9 و 10.
228) آدرس اين روايت گذشت .
229) ر، ك : بحار الانوار، ج 11، ص 211، روايت 17، و ج 99، ص 61، روايت 31.
230) ر، ك : الميزان ، ج 1، ص 335 337.
231) اكنون بر اين مقدار نيز افزوده اند و مسجد پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلمبيشتر از اين توسعه يافته است .
232) اين روايات در بحار الانوار، ج 35، ص 110، روايت 39 ذكر شده است .
233) ر، ك : بحار الانوار، ج 22، ص 440، روايت 9، و ج 28، ص 237، روايت 23.
234) آل عمران : 144 حضرت استاد (ره ) در الميزان ، ج 4، ص 35 درذيل اين آيه شريفه چنين مى نگارند، مقصود از (انقلبتم على اعقابكم ) بازگشت بهكفر گذشته است . و محصل معناى آيه با سياق عقاب و توبيخى كه دارد، اين است كه :حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله و سلم فرستاده اى بيش نيست ، مانند سايرفرستادگان خدا، كه كارش تنها تبليغ رسالت پروردگارش مى باشد، و مالك هيچ امرديگر نيست ، و كار تنها به دست خداوند متعال است ، و دين تا زمانى كه خداوند پايداراست ، باقى مى ماند. بنابرانى معنى ندارد كه ايمان به زندگانى او بستگى داشتهباشد، چنانكه از نحوه رفتار شما بر مى آيد كه اگر ايشان از دنيا برود يا كشته شود،دين راها كرده ، و به عقب باز مى گرديد، و بعد از هدايت گمراهى را انتخاب مى كنيد.
235) و فرار آنها از اصل دين نبود بلكه تنها فرار از جنگ بود ه پس از كتشه شدنحضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم ديگر جنگ براى چه ؟ و آيه را مقام توبيخآنهاست و به دلالت التزامى مى رساند كه پس از آن حضرت ، بايد جامعه اسلامى وحكومت اسلامى را زنده نگهدارند و احكام و قوانين دينى و سازمانهاى ادارى ، تبليغ وتعليم و تربيت جنگ و دفاع و سازمانهاى قضايى و اقتصادى و مالى و كليه شؤ وناجتماعى طبق مصالح اسلامى و مسلمين اجرا نمايند.
236) حضرت استاد (ره ) در تفسير بخش پايانى اين آيه شريفه چنين مى نگارد: اينآيه بيانگر آن است كه در جنگ احد گروهى بودند كه هرگز سست نشدند، و در طاعتخداوند متعال كوتاهى نكردند، لذا خداوند آنان را شاكر و سپاسگذار ناميده و بر اين نكتهصحه گذاشته است كه شيطان نه تنها در اين غزوه بلكه هيچگاه به ايشان راه و طمعندارد، چرا كه صفت سپاسگزارى در آنان ثابت و مستقر گرديده است .
237) ر، ك : نامه 6.
238) مشابه آن : وسائل الشيعه ، ج 2، ص 168، روايت 25325، و ص 170، روايت25331، و ص ‍ 174، روايت 25349، و بحار الانوار، ج 79، ص 268، روايت 4 و 5، وج 79، ص 268، روايت 6، و ج 103، ص 224، روايت 7، و ص 225، روايت 8، ص 226،و روايت 14، و ص 254 كه در همگى دو گروه ضعيف ، به زنان و يتيمان تفسير شده اند.
239) اضافه بر اين در اسلام راهها و دستورات زيادى براى آزادى بردگان ازقبيل كفارات و... قرار داده شده كه تا به حال بيشتر بردگان ، اگر نگوييم همه آنانآزاد گشته اند. و نظر حضرت استاد (ره ) در رابطه بااصل حكم بوده گرفتن ، و اسلام و احكام بردگى است كه همچنان براى هميشه با تحققشرائط آن باقى و لايتغير خواهد بود.
240) الميزان ، ج 2، ص 117.
241) بحار الانوار، ج 77، ص 385، روايت 10.
242) براى توضيح بيشتر در رابطه با شاءننزول آيه شريفه ، به روايتى كه حضرت استاد (ره ) در الميزان ، ج 16، ص 366، ازتفسير قمى نقل فرموده اند، رجوع شود.
243) اصول كافى ، ج 2، ص 36، روايت 1.
244) ر، ك : نهج البلاغه ، خطبه 79، و بحار الانوار، ج 337 ص 362، روايت 596،ج 58، ص ‍ 257، روايت 50.
245) ر، ك : بحار الانوار، ج 50، 98، روايت 9، ج 58، ص 198، روايت 36، و ص254، روايت 42 و 43، و ص 268، روايت 53، و 55، ج 94، ص 357، روايت 1، و ج100، ص 102، روايت 3، و ج 103، ص 274، روايت 28، و ص 276، روايت 38، و ص277، روايت 46.
246) بحار الانوار، ج 63، ص 9، و ص 18، روايت 6 و 10، و ص 25، روايت 20، وص 26، روايت 23، و ص 39، روايت 32، و ج 95، ص 127، روايت 76، و 132، روايت12، و نيز ر، ك : بحار الانوار، ج 63، ص 6، و ص 17، روايت 3، و ص 25، روايت 19،و 22، و ص 26، روايت 24، و ج 95، ص 127، روايت 6، و ص 128، روايت 9.
247) ترديد از نگارنده است .
248) منظور حضرت استاد (ره ) اين است كه چشم زدن ربطى به خوبى و بدىاشخاص ندارد. لذا ممكن است شخص با ايمان و خوبى چشم او شور باشد.
249) ر، ك : بحار الانوار، ج 45، ص 944، روايت 39، و ج 100، ص 140، روايت10.
250) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 146 و 147.
251) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 146 و 147.
252) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 141.
253) ر، ك : الميزان ، ج 4، ص 141.