بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نور جلد 5, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     HFehrest -
     MLML0001 -
     MLML0002 -
     MLML0003 -
     MLML0004 -
     MLML0005 -
     MLML0006 -
     MLML0007 -
     MLML0008 -
     MLML0009 -
     MLML0010 -
     MLML0011 -
     MLML0012 -
     MLML0013 -
     MLML0014 -
     MLML0015 -
     MLML0016 -
     MLML0017 -
     MLML0018 -
     MLML0019 -
     MLML0020 -
     MLML0021 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

(78) اءَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ الَّيْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُوداً
ترجمه :
نماز را به هنگام بازگشت خورشيد (به سمت مغرب ) تا تاريكى شب ، بپادار، و همچنين قرآنِ سپيده دمان را. همانا (قرائت ) قرآن (به هنگام ) فجر (در نماز صبح ) مورد مشاهده (فرشتگان ) است .
نكته ها
O ((دلوك ))، هنگامى است كه خورشيد از وسط آسمان روبه مغرب ميل مى كند كه زوال ناميده مى شود، ووقت نماز ظهر و عصر است . و ((غَسق الليل )) وقت نماز مغرب و عشاست كه تاريكى ، فراگير مى شود و ((فجر))، وقت نماز صبح است .(175)
O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اوّلين نمازى كه واجب شد نماز ظهر بود. و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند.(176) در روايت ديگرى آمده است : اگر نماز صبح در اوّل فجر اقامه شود، فرشتگان شب و روز هر دو آن را ثبت مى كنند.(177) و ((مشهود)) بودن نماز صبح نيز ممكن است به همين معنا باشد.(178) يعنى هر دو گروه فرشتگان آن را مشاهده كرده و بر آن گواهى مى دهند.
پيام ها :
1 معيار شناخت اوقات در اسلام ، طبيعى است به نحوى كه قابل فهم و درك همه كس در همه جا و هميشه باشد. (دلوك الشمس ، غسق الليل ، الفجر)
2 برنامه هاى دينى ، زمان بندى شده است . (لدلوك الشمس الى غسق الليل )
3 نماز تنها عبادتى است كه به نام ((قرآن )) توصيف شده است . (قرآن الفجر)
4 قرآن و تلاوت آن در نماز، محور اصلى است . (قرآن الفجر )(179)
5 در ميان نمازها، نماز صبح جايگاه ويژه اى دارد. (انّ قرآن الفجر كان مشهوداً)
(79) وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى اءَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحْمُوداً
ترجمه :
و پاسى از شب را بيدار باش و تهجّد و عبادت كن ، و اين وظيفه اى افزون براى توست ، باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود وپسنديده برانگيزد.
نكته ها
O ((هَجود)) به معناى خوابيدن است و ((تَهجّد)) به معناى برطرف كردن خواب با عبادت مى باشد.
O نماز شب از نمازهاى بسيار با فضيلت است و در سوره هاى مزّمل و مدّثر آمده است : (قم اللّيل الاّ قليلا) در روايات بيش از 30 فضيلت براى نمازشب برشمرده شده است كه به برخى از فضايل آن اشاره مى شود:
# تمام انبيا نمازشب داشتند. نماز شب ، رمز سلامتى بدن وروشنايى قبر است . نماز شب ، در اخلاق ، رزق ، برطرف شدن اندوه ، اداى دين و نورچشم مؤ ثّر است .(180)
# نماز شب ، گناه روز را محو مى كند و نور قيامت است .(181)
# امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پاداش نماز شب آن قدر زياد است كه خداوند مى فرمايد: (فلاتعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون للّه ) هيچ كس پاداشى را كه براى آنان در نظر گرفته شده نمى داند.(182)
# امام صادق عليه السلام مى فرمايد: شرف مؤ من ، نماز شب است و عزّتش ، آزار واذيّت نكردن مردم .
# ابوذر كنار كعبه مردم را نصيحت مى كرد كه براى وحشت و تنهايى قبر، در دل شب دو ركعت نماز بخوانيد.
# محروم كسى است كه از نماز شب محروم باشد.
# بهترين شما كسى است كه اطعام كند، سلام را آشكارا بدهد و هنگامى كه مردم در خوابند، نماز بخواند.
O سه چيز بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله واجب بود و بر ديگران مستحبّ: نماز شب ، مسواك و سحرخيزى .(183)
O در كلمه ى ((مقاما)) عظمت نهفته است (به خاطر تنوين ) و در روايات آمده كه ((مقام محمود)) همان شفاعت است .(184)
O حضرت على عليه السلام مى فرمايد: اعمال بد و گناهان انسان ، موجب محروميّت از نمازشب مى شود.(185)
O خداوند به تمام قطعات زمان سوگند ياد كرده است . مثلا: (والفجر)للّه (186)، (والصبح )(187)، (والنهار)للّه (188)، (والعصر ) اما به سحر سه بار سوگند ياد شده است : (والليل اذا يسر) (189)، (والليل اذا عسعس )(190)، (والليل اذ ادبر) (191) يعنى سوگند به شب هنگام تمام شدنش . و در باره ى استغفار در سحر دو آيه آمده است : (وبالاسحار هم يستغفرون )(192)، (المستغفرين بالاسحار) (193)
پيام ها :
1 نماز شب بر پيامبر اسلام واجب بود. (فتهّجد به نافلة لك ) آرى مقام رهبرى ، مستلزم تكاليف سنگين ترى است .
2 دل شب بهترين زمان براى عبادت است . (و من الليل فتهجّد)
3 مقامات پسنديده معنوى ، در سايه ى عبادت وعبوديّت پيدا مى شود. (فتهّجد، مقاما محمودا )
4 ما با عبادت هاى خويش ، حقى بر خدا نداريم كه طلب كنيم ، هرچه هست ، اميد است و فضل او. (عسى )
5 نماز شب به تنهايى كافى نيست ، كمالات ديگرى نيز لازم است . (عسى للّه )
6 تا كسى خود گامى به سوى كمال برندارد، خداوند او را به مقامى نمى رساند. (فتهجّد... يبعثك ربّك )
7 مقامى ارزشمند است كه نزد خدا پسنديده باشد، وگرنه شهرت هاى پوچ ، ارزشمند و ماندگار نيست . آرى دود به هوا و بالا مى رود، ولى روسياه است . (يبعثك ربّك )
8 خداوند، خودش شفاعت را براى اوليا پسنديده است ، نه آنكه اولياى الهى نسبت به بندگان از خدا مهربان تر باشند. (يبعثك ربّك مقاما محمودا)
(80) وَقُل رَبِّ اءَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَاءَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِّى مِن لَّدُنكَ سُلْطَناً نَّصِيراً
ترجمه :
و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجى نيكو بيرون آر و براى من از پيش خودت سلطه و برهانى نيرومند قرار ده .
نكته ها
O صدق ، بهترين وصف و حالت يك كار و يك شخص در آغاز و انجام آن است . چه بسا كارهايى كه آغاز غير صادقانه دارد و با قصد ريا، سمعه ، فريب ، برترى جويى و مانند آن شروع مى شود، يا آغازى صادقانه دارد، ولى پايانى آميخته به غرور، عُجب ، منّت ، حبط و سوءعاقب پيدا مى كند و بركات آن محو مى شود. رمز شكست بسيارى از حركت ها، نبود صداقت در آنها و قطع امداد الهى از آن است .
O امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه براى ورود به كارى ، ترس و وحشت داشتى اين آيه را بخوان و اقدام كن .(194)
O انسان به جايى مى رسد كه از ((صدّيّقين )) مى شود، هرچه مى گويد عمل مى كند و هرچه را عمل مى كند، مى گويد.(195) قلب و زبان و عملش يكى مى شود.
O از مصاديق ((سلطان نصير))، داشتن جانشينى لايق ، يارى باوفا و وزيرى دلسوز و كاردان است .
پيام ها :
1 خواسته هاى خود را در برابر خداوند به زبان بياوريم . (وقل ربّ)
2 دعايى كه همراه با نماز و بعد از آن باشد، اثر بيشترى دارد. (اقم الصلوة ... فتهجّد... و قل ربّ... )
3 دعا كردن را هم بايد از خدا آموخت كه چگونه بخوانيم وچه بخواهيم . (و قل ربّ ادخلنى ...)
4 يكى از اصول مديريّت ، آينده نگرى و دورانديشى است . (اخرجنى مخرج صدق )
5 مهم تر از آغاز نيك ، پايان و فرجام خوب است . نبايد به آغاز شيرين دلخوش بود، بلكه بايد از خطر بدعاقبتى به خدا پناه برد. (اخرجنى مخرج صدق )للّه
6 رهبرى يك نهضت جهانى كه شروع و پايانش صادقانه و بى انحراف باشد، بدون دعا و استمداد از خدا و دريافت امداد الهى ممكن نيست . (ربّ اخرجنى )
7 همه ى امور به دست خداست و بايد از او مدد خواست (ادخلنى ، اخرجنى ، اجعل )
8 كسب قدرت براى اهداف مقدّس ارزش دارد. (واجعل لى من لدنك سلطانا )
9 مؤ من ، نصرت و امداد را تنها از خدا مى طلبد. (من لدنك سلطانا نصيرا)
(81) وَقُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ كَانَ زَهُوقاً
ترجمه :
و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد، همانا باطل ، نابود شدنى است .
نكته ها
O ((حقّ))، به معناى ثابت و باقى است . لذا خدا و هرچه از سوى باشد حقّ است . ((حقّ)) يكى از نام هاى خداوند است . كلمه ى ((زَهوق )) به معناى رفتن است . ((زهق نفسه )) يعنى روح از بدنش خارج شد.
O براى اين آيه مصاديقى همچون ظهور اسلام ، ورود به مدينه ، فتح مكّه و شكستن بت ها را گفته اند كه در همه ى آنها باطل شكست خورده است . ولى آيه داراى مفهوم گسترده اى است و فناى باطل و بقاى حق را نويد مى دهد.
O قرآن مى فرمايد: (نقذف بالحقّ على الباطل فيدمغه ) (196) ما حقّ را بر سر باطل مى كوبيم و آن را نابود مى سازيم . و در اين صورت است كه باطل رفتنى است . بنابراين حقّ بايد با قدرت و كوبنده بر باطل هجوم آورد.
O بقاى حقّ و نابودى باطل يك سنّت وقانون الهى است ، نه پندارى و تصادفى ، هر چند پيروان حقّ كم طرفداران باطل زياد باشند. چرا كه حقّ همچون آب ، ماندگار و باطل مانند كف ، ناپايدار و فانى است . (فامّا الزَبَد فيذهب جُفاءً و امّا ما ينفع الناس فَيَمكث فى الارض )(197)
پيام ها :
1 پيامبر بايد با قاطعيّت ، پيروزى نهايى حقّ را به مردم اعلام كند. (قل جاء الحق )
2 بايد حقّ را به ميدان آورد تا باطل از بين برود. (جاء...زهق )
3 عاقبت ، باطل رفتنى و نابودى شدنى است و حقّ، باقى و پايدار. (جاء...زهق ) (فعل ماضى نشانه قطعى بودن است .)
4 از جلوه ها و مانورهاى باطل نبايد هراسيد كه دوامى ندارد. (كان زهوقاللّه )
(82) وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّلِمِينَ إِلا خَسَاراً
ترجمه :
و آنچه از قرآن فرو مى فرستيم ، مايه ى شفا(ى دل ) و رحمتى براى مؤ منان است و ستمگران را جز خسران نمى افزايد.
نكته ها
O كلمه ى ((مِن )) در ((من القرآن ))، به معناى ((بعض )) نيست تا دلالت كند بر اينكه بعضى از قسمت هاى قرآن شفاست ، بلكه بيان مى كند كه آنچه از قرآن نازل مى شود، شفابخش است .
O با آنكه قرآن براى هدايتِ همه است ؛ ((هدىً للنّاس )) ولى تنها كسانى از اين نور بهره مى برند كه پنجره ى روح خود را به سوى آن باز كنند و لجاجت و عناد را كنار گذاشته ، با روحى سالم به سراغ قرآن روند؛ ((هدىً للمتّقين )) و لذا لجوجانِ بيماردل را جز خسارت نمى افزايد. مانند باران كه وقتى بر مردارى ببارد، بوى تعفّن برخيزد، هر چند باران زلال و پاك است .
O استدلال قرآن ، ركود فكرى را شفا مى دهد؛ موعظه ى قرآن ، قساوت را درمان مى كند؛ تاريخ قرآن تحيّر را برطرف مى سازد؛ زيبايى آهنگ و فصاحتش روح فرارى را جذب مى كند؛ قوانين و احكامش عادات خرافى را ريشه كن مى سازد؛ تلاوت و تدبر در آن ، بيمارى غفلت را شفا مى بخشد؛ تبرّك به آن ، امراض جسمى را شفا مى دهد و رهنمودهاى آن ، تاريكى ها را روشن مى كند.
O شفاى قرآن با شفاى داروهاى مادّى تفاوت هاى زيادى دارد. داروى قرآن ، ضررى را به دنبال ندارد، كهنه نمى شود و تاريخ مصرف ندارد. شفا يافته ى قرآن عامل شفاى ديگران مى شود. در نسخه ى شفاى قرآن اشتباه نيست ، هميشه و در اختيار همه است ، طبيب اين دارو، هم ما را مى شناسد، هم دوستمان دارد و هم نتيجه ى نسخه اش ابدى است ، نسخه و داروى او هم مشابه ندارد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((فانّ القرآن شفاءٌ من اكبر داء و هوالكفر و النفاق و الغى و الضلال ))(198)، قرآن درمان بزرگ ترين دردهاست كه كفر و نفاق و گمراهى باشد.
O خداوند رحمت را بر خود لازم نموده است : (كتب على نفسه الرحمة للّه )(199) و پيامبرش را براى جهانيان ، رحمت قرار داده است ، (رحمة للعالمين ) (200) هم امّتش نسبت به هم رحمت دارند، (رحماء بينهم )(201) و هم كتابش رحمت است . (شفاء و رحمة )
پيام ها :
1 چون قرآن از جانب خدايى است كه خالق بشر و فطرتِ اوست ، قوانين آن نيز با فطرت مطابق و نجات دهنده ى اوست . (شفاء )
2 آنچه از سوى خداى رحمان و رحيم باشد، رحمت است . (رحمة للمؤ منين )للّه
3 چون كافران به اوامر و نواهى قرآن عمل نمى كنند، نزول هر دستور، جرمشان را بيشتر و خسارتشان را افزون تر مى سازد. (لايزيدالظالمين الا خساراً )
(83) وَإِذَآ اءَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنْسَنِ اءَعْرَضَ وَنََا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُساً
ترجمه :
و هرگاه كه به انسان نعمتى عطا كرديم ، روى گرداند و شانه ى خودرا (از روى تكبّر) چرخاند و چون (كمترين ) گزندى به او رسد (از همه چيز) ماءيوس و نوميد شود.
نكته ها
O ((ن ابجانبه )) يعنى به سوى خود رفته ، به خود گرايش مى يابد و شانه مى چرخاند.
پيام ها :
1 رفاه و آسايش ، زمينه ساز غفلت است . (اذا انعمنا، اعرض )
2 انسان به جاى اينكه نعمت را از خدا بداند و به او بگرود، آن را از فكر، استعداد، نبوغ و كار خود مى پندارد و خدا را رها مى كند. (ناءبجانبه )
3 نعمت ها از خداست ، ولى شرّ وبدى از عملكرد خودماست . (انعمنا، مسّه الشرّللّه )
4 انسان آن قدر ضعيف است كه با نعمتى ، گرفتار غفلت شده و با سختى و حادثه ى كوچكى ، نا اميد مى شود.(اذا انعمنا...اعرض ، اذا مسه الشر كان يؤ ساً)للّه
(84) قُلْ كُلُّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اءَهْدَى سَبِيلاً
ترجمه :
بگو: هر كس بر ساختار وخُلق و خوى خويش عمل مى كند، پس پروردگارتان داناتر است به كسى كه به هدايت نزديك تر است .
نكته ها
O ((شاكله )) به معناى ساختار و بافت روحى انسان است كه در اثر وراثت و تربيت و فرهنگ اجتماعى براى انسان پيدا مى شود. بعضى ((شاكله )) را به معناى فطرت گرفته اند، در حالى كه فطرت ها يكدست و ثابت است و آنچه در انسان ها متفاوت
است ، انگيزه ها، خلق و خوى ، عادات و بافت فكرى و خانوادگى افراد است و عمل هر كس هم در گرو آنهاست .(202)
O امام صادق عليه السلام در بحث از نيّت واينكه نيّت از عمل بهتر است ، اين آيه را تلاوت فرمودند.(203)
پيام ها :
1 رفتار انسان برگرفته از شخصيّت فكرى و روحى و اخلاقى اوست . (يعمل على شاكلته ) (از كوزه همان برون تراود كه در اوست .)
2 چون رفتارها ريشه در حالات و عادات دارد، بايد از انگيزه ها و خوگرفتن هاى نابجا پرهيز كرد تا اعمال نابجا به صورت ملكه در نيايد.(كلّ يَعمل على شاكلته )
3 راههاى هدايت نيز درجات و سلسله مراتب دارد. (اهدى )
4 هر كس نيّت بهترى داشته باشد، به هدايت نزديك تر است . (اهدى سبيلاًللّه )
(85) وَيَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اءَمْرِ رَبِّى وَمَآ اءُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلاً
ترجمه :
و از تو درباره ى روح مى پرسند. بگو: روح از امور پروردگارم (و مربوط به او) است و جز اندكى از دانش به شما نداده اند.
نكته ها
O كلمه ى ((روح ))، 21 مرتبه در قرآن آمده و در موارد زير بكار رفته است :
الف : روحى كه در كالبد انسان دميده شده است . (نفخ فيه من روحه )(204)
ب : وحى . (يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده ) (205)
ج : قرآن . (كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا )(206)
د: روح القدس . (ايّدناه بروح القدس ) (207)
ه‍: بزرگ فرشتگان . (تنزّل الملائكة والروّح )(208)
ولى به هر حال روح بشر، امرى پيچيده ، ناشناخته و نفخه اى الهى و داراى بعد آسمانى است و تنها خداوند آن را مى شناسد.
O امام باقر عليه السلام كلمه ى ((قليل )) را به علم قليل تفسير نكردند، بلكه به معناى افراد قليل تفسير فرمودند.(209) يعنى علم كامل ، تنها به اندكى از مردم داده شده است و تنها آنان به روح آگاهى دارند.
پيام ها :
1 پيامبران ، مرجع پرسش هاى مردم بودند. (يسئلونك )
2 حقيقت روح ، فوق فهم و دانش بشر و سرّى از اسرار الهى است . (من امر ربّى )
3 تمام علوم بشرى ، هديه ى الهى است . (اوتيتم )
4 دانش انسان ، محدود و بسيار اندك است . (ما اوتيتم من العلم الاّ قليلاللّه )
(86) وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِى اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً
ترجمه :
واگر بخواهيم ، هر آينه آنچه را به تو وحى كرده ايم ، (از يادت ) مى بريم ، سپس كسى را نمى يابى كه در برابر ما از تو دفاع كند.
(87) إِلا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيراً
ترجمه :
جز رحمت از پروردگارت (مدافعى نخواهى يافت )، قطعا فضل خداوند نسبت به تو بزرگ است .
نكته ها
O آيه ى 86، حالت تهديدآميز نسبت به پيامبر دارد كه خداوند، همچنان كه عطا مى كند، اگر بخواهد بازپس مى گيرد.(210) و آيه ى 87، لحن تشويق آميزى دارد.
O قرآن ، وحى ، نبوّت ، خاتميّت وشفاعت ، همه از تفضّلات الهى نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله بوده واز مقام ربوبيّت خدا سرچشمه مى گيرد و خداوند عطاهايش ‍ را از او بازپس نمى گيرد، هر چند دستش باز، قدرتش استوار و مى تواند همه را بازگيرد.
پيام ها :
1 نعمت ها را از خداوند بدانيم و مغرور نشويم ، زيرا بقا و زوال نعمت ها به ارداه ى اوست . (لنذهبنّ بالّذى اوحينا)
2 هيچ كس در برابر قهر الهى نمى تواند نقشى داشته باشد. (ثم لاتجدللّه )
3 نزول كتب آسمانى و وحى ، از شئون ربوبيّت خداوند و در مسير تربيت انسان است . (الذى اوحينا... الاّ رحمة من ربّك )
4 قرآن ، فضل بزرگ الهى است . (اوحينا... كان فضله عليك كبيرا )
چون خداوند بزرگ و والاست ، لطف او نيز بزرگ ، و فضل بزرگ او مخصوص پيامبر است .
(88) قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اءَن يَاءْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لاَ يَاءْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً
ترجمه :
بگو: اگر (تمام ) انس و جنّ گرد آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، نمى توانند مثل آن را بياورند، هر چند كه بعضى پشتيبان و ياور ديگرى باشند.
نكته ها
O ((ظهير))، از ((ظَهر)) به معناى پشتوانه و پشتيبان است .
O آيه ، پاسخى است به سخن كفّار كه مى گفتند: (لو نشاء لقلنا مثل هذا )(211) ما هم اگر بخواهيم ، مى توانيم مثل قرآن را بياوريم . و اين دعوت قرآن به مبارزه و آوردن نمونه اى مثل خود (تحّدى )، قرن هاست كه بى جواب مانده است و تا كنون نيز دشمنان عرب زبان از اهل كتاب و مكتب هاى الحادى ، با همه ى دشمنى هايشان با اسلام و حمايت قدرت هاى گوناگون ، نتوانسته اند مثل قرآن را بياورند.
O ويژگى هاى بى همتاى قرآن ، عبارت است از اينكه : هم معجزه است ، هم روان و متنوّع ، هم خبر از آينده مى دهد، هم بهترين داستان ها را دارد، هم بهترين شيوه ى دعوت را دارد، هم بيان كننده ى همه ى مسائل و نيازهاى فردى و اجتماعى ، دنيوى و اخروى در همه ى زمينه ها و در تمام زمان هاست .
پيام ها :
1 جنّيان نيز همانند انسان ها مكلفنّد و قرآن ، كتاب آنان نيز مى باشد. (اجتمعت الانس و الجنّ)
2 ناتوانى در آوردن نظيرِ قرآن ، دليل اعجاز اين كتاب است . (لاياءتون بمثله )
(89) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَاءَبَى اءَكْثَرُ النَّاسِ إِلا كُفُوراً
ترجمه :
و همانا در اين قرآن ، از هرگونه مثال براى مردم آورديم ، ولى بيشتر مردم سرباززده ، و جز انكار كارى نكردند!
پيام ها :
1 تنوّع ودگرگونى هاى بيانى قرآن ، از ابعاد اعجاز قرآن است . (صرّفنا )
2 خداوند با آيات قرآن حجّت را بر مردم تمام كرده است . (لقد صرّفنا ...)
3 يكنواختى خستگى آور است ، پيام دعوت بايد متنوّع باشد. (صرّفناللّه )
4 يكى از بهترين شيوه هاى تعليم وتربيت ، ضرب المثل وبيان تمثيلى است . (من كل مثل )
5 مردم متفاوتند ومثال هاى متنوّع ، هر كدام مى تواند براى گروهى روشنگر باشد. (من كل مثل )
6 كتاب هدايت ، بايد در دسترس همگان باشد. (هذا القرآن )
7 دليل انكار مردم ، لجاجت آنان است ، نه آنكه حجّت براى آنان نيامده است . (فاءبى اكثر الناس ... )
8 اكثريّت ، نشانه ى حقّانيت نيست . (فاءبى اكثر الناس )
(90) وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَْرْضِ يَنبُوعاً
ترجمه :
وگفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم ، مگر براى ما چشمه اى از زمين جارى سازى ،
(91) اءَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الاَْنْهَرَ خِلَلَهَا تَفْجِيراً
ترجمه :
يا براى تو باغى از خرما و انگور باشد كه از ميان آن ، نهرها جارى گردانى .
نكته ها
O ((يَنبوع ))، به چشمه اى گفته مى شود كه خشك نشودو همواره بجوشد.
O مشركان كه منكر اعجاز قرآن بودند، شرط ايمان آوردن خود را رسيدن به مادّيات قرار داده و توقّعات نابجايى از پيامبر داشتند. غافل از آنكه پيامبران ، براى اثبات نبوّت خود معجزه انجام مى دهند، نه براى اِشباع هوسهاى مردم لجوج ، يا سرگرمى و تفريح ، يا فرار از كار و تلاش .
O در واقع توقّع نابجا، قساوت ، لجاجت ، بهانه گيرى ، ناآگاهى به هدف و بى ادبى دست به دست هم مى داد و سبب مى شد كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست هاى غير منطقى داشته باشند، از قبيل : چشمه ى آب ، باغ ، رودخانه ، سقوط آسمان ، احضار خدا و فرشتگان ، خانه ى طلا، پرواز به آسمان ، نامه ى خصوصى از سوى خدا.
پيام ها :
1 هر كس به قدر فكرش درخواست دارد، ملاك نبوّت در ديد مشركان باغ و چشمه و مادّيات بود. (لن نؤ من لك حتى تفجر... )
2 هدف پيامبران ، ارشاد مردم به توحيد بود، ولى گروهى به فكر باغ و طلا و نقره بودند. (لن نؤ من لك حتّى تفجر لنا...)
3 هر درخواست و توقّعى منطقى نيست . از پيامبران و مبلغان مكتبى ، توقّعات نابجا زياد است . (حتى تفجر... )
(92) اءَوْ تُسْقِطَ السَّمَآءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً اءَوْ تَاءْتِىَ بِاللّهِ وَ الْمَلََّئِكَةِ قَبِيلا
ترجمه :
يا آسمان را همان گونه كه مى پندارى به صورت پاره هايى بر ما بيفكنى ، يا خداوند و فرشتگان را در مقابل ما بياورى .
(93) اءَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ اءَوْ تَرْقَى فِى السَّمَآءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَباً نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّى هَلْ كُنتُ إِلا بَشَراً رَّسُولاً
ترجمه :
يا براى تو خانه اى از زر و زيور باشد، يا در آسمان پرواز كنى و به پرواز و بالا رفتن تو (نيز) ايمان نخواهيم آورد تا آنكه كتابى برما فرود آورى كه آن را بخوانيم . بگو: پروردگار من منزّه است . آيا جز اين است كه من بشرى فرستاده شده ام ؟!
نكته ها
O ((كما زعمت )) اشاره به تهديد و وعده ى عذابى است كه پيامبر در سوره سباء داشته است . (او تسقط عليهم كسفا من السماء) (212)
O معجزه از شئون ربوبيّت خداوند و سرچشمه ى آن اراده و حكمت الهى است واز
شرايط معجزه آن است كه بى هدف و بيهوده يا محال نباشد. درخواست هاى كفّار از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين آيه بيهوده است . ساقط ساختن آسمان به نابودى همسر مى انجامد و كسى نمى ماند تا ايمان آورد. احضار خدا و فرشتگان هم محال است ، چون جسم نيستند تا احضار شوند و ما آنان را مشاهده كنيم .
پيام ها :
1 كفّار، لجوج و بى ادبند. در تعبير (لن نؤ من ) و(كمازعمت ) نوعى بى ادبى است .
2 كفّار، تهديدات انبيا را باور نداشتند. (كما زعمت )
3 درخواست هاى محال و بيهوده پذيرفته نمى شود. (تاءتى باللّه )للّه
4 حس گرايى مشركان ، دليل توقعات نابجاى آنان مى باشد. (تسقط... تاءتى )
(94) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ اءَن يُؤْمِنُوَّاْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَى إِلا اءَن قَالُوَّاْ اءَبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَّسُولاً
ترجمه :
وآنگاه كه هدايت به سراغ مردم آمد، چيزى مردم را از ايمان آوردن بازنداشت ، جز آنكه گفتند: آيا خداوند، بشرى را به عنوان پيامبر، برانگيخته است ؟
نكته ها
O كسانى كه داراى منطق درستى نيستند، نقطه ى قوّت را نقطه ضعف مى پندارند. انسان بودنِ پيامبر نقطه ى قوّت است ، نه ضعف . چون به خاطر داشتن غرائز و اميال و مشكلات ، درد انسان ها را درك مى كند و مى تواند الگوى عملى باشد و نسخه ى مفيدى ارائه بدهد.
O بر طبق آيات قرآن ، بهانه هاى كفّار براى ايمان نياوردن ، از اين قرار است :
الف : چرا انبيا انسان هايى همچون ما هستند؟
پاسخ : بهترين نوع تبليغ آن است كه همراه با نمونه ى عملى و ارائه الگو باشد.
ب : اگر بناست انسانى پيامبر باشد، چرا فلانى از فلان خانواده يا شهر نباشد؟
پاسخ : تقسيمات مردم براساس خيال و معيارهاى مادّى است ، امّا نزول وحى لياقت مى خواهد.
ج : چرا خود ما پيامبر نباشيم ؟
پاسخ : نبوّت مقامى بس والا، حتّى برتر از مقام فرشتگان است و هر انسانى با هر سابقه اى سزاوار پيامبرى نيست .
د: چرا فرشتگان برخود ما فرود نمى آيند؟
پاسخ : نزول فرشته بر كسانى است كه سابقه انحراف و گناهى نداشته باشند وگرنه هر روز دروغ و انحرافى را به نام وحى براى مردم مى آورند.
پيام ها :
1 كفّار، بهانه جو و بى منطقند. بهانه ى كفّار اين بود كه چرا پيامبر بشرى همانند آنهاست . (ما منع ... )
2 پيامبران براى هدايت و تربيت مردم ، به سراغ آنان مى رفتند. (جائهم الهدى )
3 شخصيّت و كرامت انسان ، چون براى انسان جاهلى ناشناخته بود، مى پنداشت كه انسان لايق نبوّت نيست . (بشرا رسولا )
(95) قُل لَّوْ كَانَ فِى الاَْرْضِ مَلََّئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ الْسَّمَآءِ مَلَكاً رَّسُولاً
ترجمه :
بگو: اگر در زمين فرشتگانى بودند كه با اطمينان و آرامش راه مى رفتند، هر آينه ما از آسمان فرشته اى را به عنوان فرستاده بر آنان مى فرستاديم .
نكته ها
O آيه ، در ردّ ديدگاه آنان كه به بشر بودن پيامبر اعتراض داشتند، مى فرمايد: فرستادن پيامبر، سنّت الهى وضرورت دينى است ، حتّى اگر همه اهل زمين فرشته بودند و نزاع و كشمكشى نيز ميان آنان نبود و همه در آرامش و رفاه بودند، باز هم فرستاده اى از جنس آنان از جانب خداوند مى آمد، چون وظيفه ى انبيا، تكامل و رشد معنوى و الگو دادن است ، نه تنها رفع خصومت و دشمنى ميان آنان .
پيام ها :
1 همگونى رهبران با مردم ، لازمه ى تربيت و الگوپذيرى آنان است . انسان براى انسان ، فرشته براى فرشته . (ملائكة ، ملكاً )
2 رسالت و پيامبرى از جانب خداست و انتخابى نيست . (لنزّلنا... رسولا)
(96) قُلْ كَفَى بِاللّهِ شَهِيداً بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً
ترجمه :
بگو: ميان من و شما خدا براى گواهى كافى است ، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست .
پيام ها :
1 خداوند با بيان گواه بودن و علم خود به برخوردهاى بى منطق كفّار، پيامبر را دلدارى مى دهد. (قل كفى بالله )
2 تكيه گاه پيامبران خداست ، لذا قاطعيّت دارند وعقب نشينى ندارند. (كفى با للّه )
3 خداوند با مشركان اتمام حجّت كرده است ، بنابراين به مجادلات بايد پايان داد. (كفى باللّه شهيدا)
4 ايمان به علم و آگاهى خداوند، سبب دورى از انحراف وبهانه جويى است . (كفى بالله شهيدا )
5 شاهد بايد عالم ، دقيق و بصير باشد. (شهيدا... خبيرا بصيرا)
6 خداوند، هم شاهد آن است كه پيامبر به وظيفه اش عمل كرده است ، هم از لجاجت و سرسختى يا ايمان و تسليم بندگانش آگاه است . (كفى باللّه شهيدا... انّه كان بعباده خبيرا بصيرا )
(97) وَمَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ اءَوْلِيَآءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَبُكْماً وَصُمّاً مَّاءْوَيهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَهُمْ سَعِيراً
ترجمه :
و هر كه را خدا هدايت كند، پس همو هدايت يافته است و هر كه را گمراه سازد، هرگز ياورانى جز خدا براى آنان نخواهى يافت و ما در روز قيامت ، آنان را واژگون (به صورت خزنده ) كور و كر و لال محشور مى كنيم و جايگاهشان دوزخ است ، كه هرگاه خاموش شود، آتش آنان را بيافزاييم .
نكته ها
O ((خَبت ))، به معناى فروكش كردن شعله است . و ((سَعير))، به معناى شعله ور شدن آتش و از نام هاى جهنّم است .
O سؤ ال : اگر گمراهان در قيامت ، كر و كور و لالند، پس چگونه در آيات ديگر، از ديدن آتش ؛ (راءى المجرمون النّار )(213)، يا شنيدن صداى دوزخ ؛ (سمعوا لها تغيّضا و زفيرا) (214)، يا فرياد و شيون آنان ؛ (دعوا هنالك ثبورا )(215) سخن به ميان آمده است ؟
پاسخ : مراحل و مواقف قيامت متفاوت و متعدّد است . در هر موقفى ممكن است حالتى باشد كه در مرحله ى بعد از آن نباشد.(216)
پيام ها :
1 هدايت تنها به علم ، عقل و استدلال نيست ، توفيق الهى نيز مى خواهد. (من يهدى الله )
2 گمراهان را نجات بخشى جز خدا نيست . (من يضلل فلن تجد ... )
3 انسان ها در قيامت به چند گونه محشور مى شوند، گروهى واژگونه و عدّه اى كر وكور و لال محشور مى شوند. (نحشرهم ...على وجوههم عميا و بكما و صمّا)
4 كسى كه از گوش ، چشم و زبان خود در مسير حقّيافتن ، حقّگفتن و حقّديدن بهره نگيرد، در قيامت نيز كور، كر، لال و واژگون محشور مى شود. اين در واقع نوعى تجسّم عمل انسان است ! (نحشرهم ...على وجوههم عميا و بكما وصمّا )
5 آتش دوزخ ، براى مجرمان پيوسته شعله ورتر مى شود. (كلمّا خَبت زدناهم سعيرا)
(98) ذَ لِكَ جَزَآؤُهُم بِاءَنَّهُمْ كَفَرُواْ بَِايَتِنَا وَقَالُوَّاْ اءَءِذَا كُنَّا عِظَماً وَ رُفَتاً اءَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً
ترجمه :
آن (دوزخ ) كيفر آنان است ، بدان جهت كه كافر شدند و گفتند: آيا پس از آنكه (مرديم و به صورت ) استخوان و (مثل كاه ) ريزريز شديم ، آيا واقعا به صورت آفريده ى جديدى برانگيخته خواهيم شد؟
نكته ها
O ((رُفات ))، ذرّات كاه است كه چنان ريز شده كه ديگر قابل شكستن نيست .(217)
پيام ها :
1 قهر خدا نسبت به كافران ، بى دليل نيست ، بلكه نتيجه ى عملكرد خودشان است . (ذلك بانّهم )
2 كافران بر انكار معاد دليل ندارند و آنچه مى گويند يا از روى استهزا، يا تعجّب و يا استبعاد است . (ءانّا )
3 معاد، جسمانى است . (عظاما و رفاتا، خلقا جديدا)
(99) اءَوَلَمْ يَرَوْاْ اءَنَّ اللّهَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضَ قَادِرٌ عَلَى اءَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ اءَجَلاً لا رَيْبَ فِيهِ فَاءَبَى الظَّلِمُونَ إِلا كُفُوراً
ترجمه :
آيا نيانديشيده اند خداوندى كه آسمان ها و زمين را آفريده است ، بر آفريدن مثل اين مردم نيز تواناست ؟ و خداوند براى آنان مدّتى معيّن كرده كه شكّى در آن نيست ، امّا ستمگران سرباز زده و جز به كفر به چيزى تن نمى دهند.
نكته ها
O ((لاريب فيه )) يعنى جاى هيچ ترديدى در قرآن نيست ، نه آنكه كسى ترديدى در آن نمى كند.
O قرآن بارها براى شك زدايى از معاد، به آفرينش آسمان ها وزمين وعظمت دستگاه خلقت و قدرت الهى بر آفرينش ، اشاره كرده است . (ءانتم اشدّ خلقا ام السماء بناها) (218) آيا آفرينش شما سخت تر است يا آسمان كه آن را بنا نهاد؟ يعنى بهترين دليل بر امكان وجود يك چيز، واقع شدن و بودن آن است .
O در قيامت ، استخوان هاى پوسيده همان استخوان هاى دنيوى و روح ملحق شده به آنها همان روح است ، امّا قرآن ((مثلهم )) مى گويد، مانند خشتى كه اگر در هم كوبيده و دوباره از همان گل خشتى بسازند، مى گويند: اين مثل اوّلى است ، نه عين آن . با آنكه موادّش همان مواد است .(219) (مثلهم )
پيام ها :
1 بهترين دليل بر امكان معاد، توجّه به قدرت الهى در طبيعت است . (اولم يروا)
2 زندگى دنيا چند روزى بيشتر نيست ، كافران اين همه سرسختى نكنند، يا مرگشان مى رسد، يا قيامت . (جعل لهم اجلا )
3 بى توجّهى به قدرت خداوند و استبعاد قيامت ، عملى ظالمانه است ، (فاءبى الظالمون ) و ظلم زمينه ى كفر است . (الاّ كفورا )
(100) قُل لَّوْ اءَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لاَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الاِْنفَاقِ وَ كَانَ الاِْنسَنُ قَتُوراً
ترجمه :
بگو: اگر شما خزانه دار رحمت پروردگارم بوديد، قطعا از ترس انفاق (و تهى دستى ،) چيزى به كسى نمى داديد. وانسان تنگ نظر و بخيل است !
نكته ها
O ((قَتور)) از ((قِتر)) به معناى بخل وامساك از بخشش است .
پيام ها :
1 كثرت مال اثرى در سخاوتِ افراد حريص وبخيل ندارد. بعضى انسان ها سيرى ناپذيرند و هرچه بيندوزند، باز نگران كم شدن آنند. (لو انتم تملكون خزائن ... لا مسكتم ... )
2 ترس از تهى دستى يكى از ريشه هاى بخل است . (امسكتم خشية الانفاق )
3 سرچشمه رفتار بشر، روحيّه وخصلت هاى اوست . (امسكتم ...كان الانسان قتورا )
(101) وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ ءَايَتِ بَيِّنَتٍ فَسْئَلْ بَنِى إِسْرَ ءِيلَ إِذْ جَآءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّى لاََظُنُّكَ يَمُوسَى مَسْحُوراً
ترجمه :
همانا به موسى نُه معجزه ى روشن داديم . پس ، از بنى اسرائيل آنگاه كه (موسى ) به سراغشان آمد سؤ ال كن . پس فرعون (با ديدن آن همه معجزه ) به او گفت : اى موسى ! من تو را قطعا افسون شده مى پندارم .
نكته ها
O معجزات نه گانه ى حضرت موسى عليه السلام عبارت بود از:
1 اژدها شدن عصا. 2 سفيدى كف دست . 3 شكافتن دريا با عصا. 4 طوفان . 5 هجوم ملخ . 6 هجوم شپش . 7 هجوم قورباغه . 8 خون شدن آبها. 9 جارى شدن دوازده چشمه از سنگ با يك عصا زدن .
البتّه مى توان گفت : معجزات آن حضرت هيجده تا بوده است ، چون بازگشت هر يك از آنها به حالت اوّل نيز معجزه اى ديگر است .
O سؤ ال : قرآن غير از اين نه معجزه ، معجزات ديگرى هم براى حضرت موسى بيان كرده است ، مانند كنده شدن كوه و بالاى سر يهود قرار گرفتن آن ، نزول طعامِ مَنّ و سَلوى ، گاو ذبح شده اى كه مرده را زنده كرد، پس چرا نه معجزه ذكر شده است ؟
پاسخ : تعداد 9 معجزه درباره ى فرعون بود كه با ديدن آنها باز هم ايمان نياورد. معجزات ديگر به فرعون ارتباط نداشت .(220)
پيام ها :
1 خداوند، از پيامبران خود پشتيبانى مى كند. (لقد آتينا )
2 خداوند براى هدايت مردم اتمام حجت مى كند. (لقد آتينا)
3 آنان كه سرسخت ترند، نياز به استدلال و معجزه ى بيشترى دارند. (تسع آياتٍ )
4 معجزه ، بايد روشن و بى ترديد باشد. (بيّنات )
5 پيامبران ، پزشكانى اند كه به سراغ مردم مى روند.(221) (جاءهم للّه )
6 مستكبران در برابر معجزات و برهان ها دست به تحقير و توهين مى زنند. (لاءظنّك يا موسى مسحورا)
(102) قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ اءَنزَلَ هََّؤُلاَ ءِ إِلا رَبُّ السَّمَا واَ تِ وَالاَْرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّى لاََظُنُّكَ يَ فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً
ترجمه :
موسى گفت : قطعا مى دانى كه اين (معجزات ) را جز پروردگار آسمان ها وزمين براى بصيرت شما نفرستاده است ومن تو را اى فرعون ! هلاك شده مى پندارم .
نكته ها
O سؤ ال : با آنكه موسى عليه السلام به هلاك فرعون يقين داشت ، چرا مى گويد: ((لاءظنّك )) گمان دارم ؟
پاسخ : اوّلا: ظنّ تنها به معناى گمان نيست ، بلكه به باور ويقين نيز گفته شده است .
ثانيا: شايد اميدى به هدايتش داشت .
ثالثا: وقتى دشمن پرده درى نمى كند، ادب در بحث و مناظره اقتضا دارد ما نيز حريم را نگه داريم . فرعون گفت : (لاظنّك يا موسى مسحورا) موسى نيز در جواب او فرمود: (لاظنّك يافرعون مثبورا )
پيام ها :
1 گاهى انسان با آنكه حقّ را مى داند، امّا خود را به جهالت مى زند. (لقد عَلِمتَ...)
2 علم به تنهايى در هدايت و راهيابى انسان كافى نيست ، بلكه ايمان و تسليم لازم است ، وگرنه فرعون هم علم داشت . (عَلِمتَ )
3 معجزات موسى به قدرى روشن بود كه فرعون هم به آن علم داشت . (عَلِمتَ)
4 معجزات براى بصيرت مردم است ، ولى در سحر و جادو بصيرت نيست . (بصائر )
5 در نظام هاى حكومتى فاسد، براى هدايت مردم بايد به سراغ رئيس حكومت رفت . (يا فرعون )
6 پيامبران الهى ، به راه خود مطمئن بودند، از اين رو با صراحت به طاغوت ها اخطار مى كردند. (لاءظنّك يا فرعون مثبورا )
7 هركه حقّ را بفهمد، امّا لجاجت وكبر ورزد، هلاك مى شود. (عَلِمتَ...مثبورا)للّه
(103) فَاءَرَادَ اءَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الاَْرْضِ فَاءَغْرَقْنَهُ وَمَن مَّعَهُ جَمِيعاً
ترجمه :
پس (فرعون ) تصميم گرفت كه آنان را از آن سرزمين تبعيد كند، پس ما او و همه ى همراهانش را غرق كرديم .
(104) وَقُلْنَا مِن بَعْدِهِ لِبَنِى إِسْرَ ءِيلَ اسْكُنُواْ الاَْرْضَ فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الاَْخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفاً
ترجمه :
و پس از آن (غرق فرعون ) به بنى اسرائيل گفتيم : در اين سرزمين مستقر شويد، پس چون موعد آخرت فرا رسد، همه ى شما را با هم گرد خواهيم آورد.
نكته ها
O ((استفزاز)) به معناى بيرون كردن با زور است . قرآن بارها به اين شيوه ى ظالمان نسبت به اولياى الهى و ناكام ماندنشان اشاره كرده است . ابراهيم را در آتش افكندند، خدا آتش را سرد كرد، يوسف را به چاه انداختند، عزيز مصرش كرد. پيامبر را از مكّه بيرون كردند، خداوند حكومتِ جهان اسلام را به او عطا كرد. اين سنّت و قانون الهى است كه در برابر مكر اهل باطل ، تدبير مناسب دارد.
O ((لفيف ))، به معناى گروه هاى به هم پيوسته و انبوه مى باشد.
پيام ها :
1 منطق طاغوت ، خشونت وتبعيد است ومردان حقّ را تحمّل نمى كنند. (فاراد )
2 در برابر اراده ى طاغوت ، اراده و قهر خداوند است . (فاراد... فاغرقناه )
3 هرچند فكر گناه ، گناه نيست ، امّا اراده ى خطرناكى همچون تبعيد پيامبران ، قهر الهى را به دنبال دارد. (فاراد... فاغرقناه )
4 همه ى قدرت نمايى طاغوت ها، در زمين ومحدود است . (فى الارض )للّه
5 عذاب الهى ، پس از اتمام حجّت است . بعد از آمدن معجزات ، (اغرقناه للّه )
6 پايان كار طاغوت ها و همكارانشان ، هلاكت نابودى است . (اغرقناه و من معه جمعياً)
7 كمك به ستمگران سبب شريك شدن در هلاكت آنان است . (من معه )
8 رهبران فاسد در هلاكت مردم نقش دارند. (اغرقناه و من معه )
9 آنان كه چند روزى بر منطقه اى حاكم مى شوند، بايد پاسخگوى خدا در قيامت باشند. (اسكنوا الارض ... جئنا بكم لفيفا )

next page

fehrest page

back page