بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نور جلد 4, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     YOOSEF01 -
     YOOSEF02 -
     YOOSEF03 -
     YOOSEF04 -
     YOOSEF05 -
     YOOSEF06 -
     YOOSEF07 -
     YOOSEF08 -
     YOOSEF09 -
     YOOSEF10 -
     YOOSEF11 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

(39) لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِى يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَروَّاْ اءَنَّهُمْ كَانُواْكَذِبِينَ
ترجمه : (رستاخيز مردگان ) براى آن است كه (خداوند) چيزى را كه مردم در آناختلاف مى كنند روشن سازد وكسانى كه كفر ورزيدند بدانند كه آنها خودشان دروغگوبودند، (نه انبيا)
نكته ها : 
O كفار، در يگانگى خداوند، حقانيت پيامبران وبرپايى قيامت ومحاسبه ىاعمال ، ترديد واختلاف داشتند. اين آيه مى فرمايد: در قيامت همه اينها براى آنها روشن مىشود ومى فهمند كه در دنيا چه عقايد باطل ونادرستى داشته اند، اما چه سود؟
پيام ها : 
1- روز قيامت ، روز روشن شدن همه حقايق است . ( ليبين لهم ...ليعلم الذين )
2- بناى كفر بر كذب و تكذيب است . ( الذين كفروا ...كانوا كاذبين )
(40) إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَىْءٍ إِذَآ اءَرْدْنَهُ اءَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ 
ترجمه : (رستاخيز مردگان براى ما كار مهمى نيست ، زيرا) هرگاه چيزى را ارادهكنيم ، همانا گفتار ما براى آن چيز اين است كه به آن مى گوييم باش ، پس ‍ (بى درنگ )موجود مى شود.
نكته ها : 
O خداوند در اين آيه ، ( انّما قولنا ) فرموده است ودر آيه ى82 سوره يس ،( انّما امره ) آمده است ودر مورد آفريدن حضرت عيسىدر آيه ى 59 آل عمران مى خوانيم ، ( قال له كن فيكون ) پس امر وقول خداوند، همان اراده ى اوست .
O ((كُن )) به معناى ((باش )) براى تقريب به ذهن ماست ، وگرنه خدا نيازى بهگفتن آن ندارد.
O همانگونه كه انسان هرگاه بخواهد چيزى را در ذهن خود تصور كند، تنها با ارادهمى تواند آنرا در ذهنش خلق كند و نياز به چيز ديگرى ندارد، بلاتشبيه ، خداوند نيزبراى آفريدن هر چيز، تنها اگر اراده كند، آفريده مى شود.
پيام ها : 
1- چگونه درباره ى معاد شك مى كنيم ، با آنكه هر چيزى با يك اراده ى خداوند خلق مىشود. ( كن فيكون )
2- خداوند، موجودات را از نيستى به هستى مى آورد، نه آنكه با تركيب يا تغيير هست ها،چيز ديگرى بيافريند. ( كن فيكون )
(41) وَالَّذِينَ هَاجَرُواْ فِى اِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلاََجْرُالاَْخِرَةِاءَكْبَرُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ
ترجمه : وكسانى كه پس از آنكه ستم ديدند در راه خدا هجرت كردند، بدون شك مادر همين دنيا جايگاه نيكوئى به آنان خواهيم داد و اگر مى دانستند البته پاداش آخرتبزرگتر خواهد بود.
(42) الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ 
ترجمه : (آنان ) كسانى هستند كه صبر نمودند و بر پروردگارشانتوكل مى نمايند.
نكته ها : 
O قرآن ، در آيات متعددى درباره ى هجرت و آثار آن در دنيا و آخرت سخن گفته است. چنانكه در آيه 100 سوره ى نساء مى فرمايد: ( من يهاجر فىسبيلا يجد فى الارض مراغماً كثيرة وسعةً ) يعنى هركس در راه خدا هجرتكند، در زمين جايگاه هاى بسيار و وسيع مى يابد.
O اين آيه تعبير به (( هاجروا فى ا )) نموده ، كه طبيعتاً از ((هجرت فىسبيلا )) خالص تر و دقيق تر است .
پيام ها : 
1- كسانى كه براى نشر دين يا حفظ دين و يا حفظ جانِ خود، از وطنومال بگذرند وهجرت كنند به نتيجه مى رسند. ( والذين هاجروا... لنبوّئنّهم )
2- اگر قدرت مقابله با ظالم را ندارى ، حق ندارى سلطه ى او را بپذيرى ، بلكه بايدهجرت كنى . ( هاجروا فى ا من بعد ما ظلموا )
3- هجرت ، صبر وتوكّل ، رمز پيروزى در برابر دشمن است . ( هاجروا...صبروا... يتوكّلون )
4- در برابر ستمگران ، به ايمان ، توكل و مقاومت خود وابسته باشيد، نه قدرت هاىبيگانه و خارجى . ( صبروا وعلى ربهم يتوكلون )
5- گشايش وآسايش ، بدون تحمل سختى هجرت ،حاصل نمى شود. ( هاجروا ... لنبوّئنّهم فى الدنيا حسنة )
(43) وَمَآ اءَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلا رِجَالاً نُّوحِىَّ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوَّاْ اءَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْلاَتَعْلَمُونَ
ترجمه : ما قبل از تو نيز، جز مردانى كه به سويشان وحى مى نموديم (فرشتهيا موجود ديگرى را) نفرستاديم (كه آنها از آمدن تو تعجب مى كنند، به آنها بگو:) اگرنمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد.
نكته ها : 
O اين آيه يك اصل كلى را كه عقل هر بشرى مى پذيرد، مطرح مى كند وآن مراجعهبه اهل علم وكارشناس است ، يعنى هر چه را نمى دانيد از آگاهانواهل خبره ى آن سؤ ال كنيد. البته در زمينه ىمسائل دينى ، بهترين مصداقِ (( اهل ذكر)) اهل بيت پيامبرند. و روايات زيادى از طريق شيعهو سنّى به اين مضمون وارد شده كه در جلد سوم ملحقات احقاق الحق ، صفحه ى 482 بهبعد نقل شده است .
O طبرى ، ابن كثير و آلوسى نيز در تفاسيرشان ،ذيل اين آيه ، اهلِ ذكر را اهل بيت پيامبر معرفى كرده اند.
O در جلد 23 بحار صفحه 172 به بعد، حدود شصت روايت در اين بارهنقل شده كه در برخى از آنها، امامان معصوم فرموده اند: (( نحن وااهل الذكر المسئولون )) بخدا قسم ما هستيم ، آناهل ذكرى كه مردم بايد سؤ الات خود را از آنان بپرسند.
پيام ها : 
1- پيامبران الهى همه از جنس خود بشر بوده اند، نه از جنس فرشتگان . ( و ما ارسلنا ...الاّرجالاً )
2- پيامبران ، همه مرد بوده اند، آنهم مردانِ بالغ ورشيد. ( گرچه بعضى مثل عيسى و يحيى عليهما السلام در طفوليت به نبوت رسيده اند.) ( رجالاً )
3- نزول وحى الهى بر يك انسان تعجبى ندارد، اين سنت خداوند براى هدايت بشر بودهاست . ( رجالاً نوحى اليهم )
4- جهل عذر نيست ، پرسيدن و دانستن وظيفه است . ( فسئلوا )
5- مسائل دين را بايد از كارشناس دين پرسيد، نه هر كس اندك آشنائى با دين دارد. ( فسئلوا اهل الذكر )
6- آنجا كه انسان خود چيزى را مى داند، سؤ ال معنى ندارد، مگر آنكه بخواهد از دانسته ىخود فرار كند. ( فسئلوا ... ان كنتم لاتعلمون )
7- اگر پرسش از اهل ذكر لازم باشد، پس پذيرش پاسخ او نيز لازم است ، وگرنه سؤال لغو است . ( فسئلوا اهل الذكر )
8- آنجا سؤ ال كنيم كه خود نتوانيم بدانيم ، نه آنكه هر چه را نمى دانيم ، بدون آنكهفكر و تاءملى كنيم ، فوراً سؤ ال كنيم . آيه نمى فرمايد: (( فسئلوا ...ان لمتعلموا)) اگر نمى دانيد سؤ ال كنيد، بلكه مى فرمايد: (( فسئلوا ...ان كنتم لاتعلمون ))يعنى اگر نمى توانيد بدانيد، سؤ ال كنيد.
(44) بِالْبَيِّنَتِ وَالزُّبُرِ وَاءَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الّذِكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَانُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
ترجمه : (ما پيامبران پيش از تو را) همراه با معجزات وكتب (آسمانى فرستاديم ) وبه سوى تو ذكر (قرآن ) را فرو فرستاديم ، تا براى مردم آنچه را كه برايشاننازل شده روشن بيان كنى و شايد بيانديشند.
نكته ها : 
O (( بيّنات )) به معناىدلايل روشن نبوت ومعجزات است و (( زُبُر)) جمع ((زبور)) به معناى كتابِ آسمانى است .
O شايد آيه اشاره به دو نوع وحى داشته باشد، يك وحى كه قرآن است وبراىهمه ى مردم ، و يك وحى كه براى تفسير و بيان قرآن است ومخصوص پيامبر. يعنى ما بهسوى تو ذكر فرستاديم تا تفسير قرآنى را كه براى مردمنازل شده بيان كنى .
پيام ها : 
1- پيامبران هم معجزه داشته اند، هم كتاب ، تا مردم در تشخيص حق وباطل دچار اشتباه نشوند. ( بالبيّنات و الزُّبر )
2- پيامبران همراه دلايل عقلى (( بيّنه )) و نقلى ((زُبُر)) بوده اند.( بالبيّنات و الزبر )
3- گرچه قرآن بر شخص پيامبر نازل شده ، اما مخاطب آن همه ى مردم اند. (انزلنا اليك ...ما نزّل اليهم )
4- قرآن ، يكبار بصورت يكجا بر پيامبر نازل شده است و بار ديگر به صورتتدريجى كه مردم از آن آگاه شده اند. ( انزلنا اليك ...مانزل اليهم )
(در زبان عربى ، ((انزال )) براى نزول دفعىو((تنزيل )) براى نزول تدريجى بكار مى رود.)
5 قرآن ، نياز به بيانِ پيامبر دارد. لذا جدا كردن قرآن از سنّت و روايات جايز نيست .( لتبيّن للنّاس )
6- وظيفه پيامبر، بيان قرآن و وظيفه ى مردم ، پذيرش آن بر اساس فكر و انديشه است .( لتبيّن للنّاس ... يتفكرون )
7- قرآن ، ذكر است ، مايه تذكر و توجه انسان و دور نمودن او از غفلت و نسيان . ( انزلنا اليك الذكر )
(45) اءَفَاءَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُواْ السَّيِّئَاتِ اءَن يَخْسِفَ اُ بِهِمُ الاَْرْضَ اءَوْ يَاءْتِيَهُمُا الْعَذَاب ُمِنْ حَيْثُ لاَ يَشْعُرُونَ
ترجمه : آيا كسانى كه بدى ها را با حيله ونيرنگ انجام دادند، درامانند، از اينكهخداوند آنان را در زمين فرو برد يا از جايى كه پيش بينى وانديشه نمى كنند، عذابالهى به سراغشان آيد.
(46) اءَوْ يَاءْخُذَهُمْ فِى تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ 
ترجمه : يا (قهر الهى ) در حين تلاش و كوششان ناگهان آنان را بگيرد، پسنتوانند آن عذاب را خنثى و عاجز نمايند.
(47) اءَوْ يَاءْخُذَهُمْ عَلَى تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ 
ترجمه : يا آنكه در حال دلهره آنان را بگيرد، پس البته پروردگار شما رؤ فومهربان است .
نكته ها : 
O خداوند در اين آيات ، چهار نوع عذاب براى توطئه گرانِ عليه دين ، مطرح كرده:
1- عذاب زمينى ( يخسف بهم الارض )
2- عذاب آسمانى : ( ياءتيهم العذاب )
3- عذاب ناگهانى : ( ياءخذهم فى تقلبهم )
4- عذاب روحى : ( ياءخذهم على تخوّف )
پيام ها : 
1- عذاب و كيفر الهى ، پس از اتمام حجت است .(بدنبال موضوع نبوت در آيات قبل ، اين آيه مخالفان را تهديد مى كند).
2- احتمال عذاب و كيفر الهى ، براى دست برداشتن از توطئه كافى است . (افاءمن )
3- توطئه گران عليه دين بدانند كه مكر و حيله ى آنان ، در برابر علم و قدرت الهى ،پوچ است . ( افاءمن الذين مكروا السيئات )
4- زمان و مكان و نوع قهر خدا در دنيا قابل پيش بينى نيست ، كه امكان فرار باشد. ( ياءتيهم العذاب من حيث لايشعرون )
5- هيچ فرد يا عاملى ، مانع قهر خدا نيست . ( فما هم بمعجزين )
6- نزول عذاب ، ناگهانى و در هر حال و شرايطى است . ( فى تقلّبهم )
(چه در سفر، چه در وطن ، چه در خواب و چه در بيدارى ، چه در راه چه ايستاده ، ...)
7- گاهى رعب و خوف و دلهره ، عذاب الهى و مايه هلاكت است . ( ياءخذهم علىتخوّف )
8- تاءخير عذاب و مهلت دادن به گنهكاران ، بخاطر لطف اوست تا توبه كنند. (فان ربكم لرؤ ف رحيم )
9- قهر وتنبيه الهى نيز براساس تربيت ورحمت اوست .( ياءخذهم ... فان ربكملرؤ ف رحيم )
(48) اءَوَلَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا خَلَقَ اُ مِن شَىْءٍ يَتَفَيَّؤُاْ ظِلَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَآئِل ِسُجَّداً لِّلَّهِ وَهُمْ دَخِرُونَ
ترجمه : آيا چيزهايى را كه خداوند آفريده نديده اند كه چگونه از راست و چپسايه هايشان مى گسترد و در حال سجده ، فروتنانه خضوع دارند.
نكته ها : 
O كلمه ى (( فيى ء )) به سايه ى بعد از ظهر گفته مى شودكه در حال بازگشت است ، ولى كلمه ى ((ظلّ)) به هر نوع سايه اى گفته مى شود.
O كلمه ((داخر)) به معناى خاضع است و شايد مراد از ((يمين )) و((شمال )) در آيه ، دو طرف روز يعنى صبح و غروب باشد.
O شايد از آن جهت كه سايه حالت به خاك افتادگى دارد، تعبير سجده در مورد آنبكار رفته است . گرچه از نظر تكوينى همه ى موجودات در برابر خدا ساجد وخاضعاند.
پيام ها : 
1- نه فقط خود اشياء، بلكه آثار و لوازم و خواص اشياء، همچون سايه آنها، در برابرخداوند خاضعند. ( ظلاله ... سجّداً )
2- مطالعه در آفريده هاى الهى و تغييرات آنها، يكى از سفارش هاى قرآن است . (او لم يروا الى ما خلق ا ... )
3- اگر اشياى هستى ، حتى سايه آنها، در برابر خداوند ساجد وخاضعند، چرا بشرنباشد. ( سجداً ... داخرون )
4- سجده وتسبيح هستى از روى شعور است ، گرچه ما آنرا درك نمى كنيم . ( همداخرون )
(به گفته ى فخررازى ، تعبير (( داخرون )) در مورد موجوداتِ باشعور بكار مى رود و اين رمز شعور موجودات و سايه آنهاست .)
(49 ) وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مِا فِى السَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَ الْمَلََّئِكَةُوَهُمْلاَ يَسْتَكْبِرُونَ
ترجمه : و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است از جنبده وفرشتگان ، تنها براىخداوند سجده مى كنند و تكبّر و سرپيچى نمى كنند.
(50) يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ 
ترجمه : واز پروردگارشان كه حاكم و محيط بر آنهاست مى ترسند و آنچه رافرمان داده شده اند انجام مى دهند.
نكته ها : 
O كلمه ى (( دابّة )) به جاندارى گفته مى شود كه از مكانى به مكان ديگرحركت كند و منتقل شود. اين كلمه بر انسان و حيوان و جنّ اطلاق مى شود، ولى بهفرشتگان گفته نمى شود.
O مراد از سجده ى تمام موجودات آسمانى و زمينى ، يا خضوع تكوينى و تسليمبودن آنها در برابر قوانين هستى است و يا آنكه مراد سجده اى برخاسته از درك و شعوراست ، كه ظاهر آيات ، دومى است ، گرچه از درك و شعور ما خارج است !
O اگر همه موجودات ، همانند فرشتگان ، در برابر خدا خاضع و ساجدند، چرا ماانسانها سجده نكنيم و استكبار ورزيم .

همه ازبهرتوسرگشته وفرمان بردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
پيام ها : 
1- هستى ، تنها در برابر خداى واحد، مطيع و ساجد است . ( يسجد )
2- در آسمان ها نيز موجودات زنده و جنبنده ساكن است . ( ما فى السموات ...من دابّة ) چنانكه در آيه 29 سوره ى شورى نيز مى خوانيم : ( و ما بثّ فيهمامن دابّة )
3- فرشتگان تسليم محض خدا هستند. ( و هم لايستكبرون )
4- ترس ما از خدا، بخاطر گناهانمان است ، اما ترس فرشتگان از خدا، ناشى از مقاموعظمت پروردگار است . ( يخافون ربّهم من فوقهم ) (چنانكه درمورد مؤ منان نيز قرآن مى فرمايد: ( واما من خاف مقام ربّه )(161) )
5- فرشتگان نه در ذات ، روحيه ى استكبار دارند ونه درعمل . ( لايستكبرون ، يفعلون مايؤ مرون )
6- ريشه ى ترك دستورات الهى ، استكبار است . اگر ريشه رفت ،عمل مى آيد. ( لايستكبرون ، يفعلون مايؤ مرون )
7- فرشتگان ، ماءموران الهى و مكلّف هستند. ( يفعلون مايؤ مرون )
(51) وَقَالَ اُ لاَ تَتَّخِذُوَّاْ إِلَهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَحِدٌ فَإِيَّىَ فَارْهَبُونِ 
ترجمه : وخداوند فرمود دو معبود نگيريد، فقط او معبود يكتاست ، پس تنها از منبترسيد.
نكته ها : 
O مراد از اينكه دو خدا نگيريد، آن نيست كه دو خدا گرفتن ممنوع است و سه خداجايز، بلكه اولاً نفى اقلّ، نفى اكثر را هم در خود دارد و ثانياً شايد منظور آيه ، عقيدهمشركان باشد كه مى گفتند: يك خداى خالق داريم و يك خداى ربّ و مدبّر، و عبادت هاىخود را براى خداى ربّ انجام مى دادند.(162)
O در برابر مشركان كه در چند آيه قبل مى گفتند: اگر خدا مى خواست ما مشرك نمىشديم ، اين آيه مى گويد: خداوند شما را از شرك نهى كرده است . پس چگونه مىخواسته كه شما مشرك شويد!؟
پيام ها : 
1- در تربيت ، بايد ابتدا افكار خرافى را پاكسازى كرد، سپس حرف حق را زد تا اثركند. ( لاتتّخذوا الهين ... انما هو اله واحد )
2- پرستش دو معبود باطل است ، چه رسد به چندين معبود. ( لاتتخذوا الهين اثنين )
3- ثنويت و اعتقاد به دو منشاء تدبير براى عالم ، يكى خير و يكى شرّ (يزدان و اهريمن) باطل است . ( لاتتخذوا و الهين اثنين )
4- براى نفى باطل واثبات حق ، تاءكيد لازم است . با آنكه (( الهين)) تثنيه است ، امّا كلمه ى (( اثنين )) آمده وبا آنكه كلمه ى ((اله )) مفرد است ، اما كلمه ى((واحد)) آمده است .
5- ترس از غير خدا شرك است . ( اله واحد فايّاى فارهبون )
تربيت ، بايد ابتدا افكار خرافى را پاكسازى كرد، سپس حرف حق را زد تا اثر كند.( لاتتّخذوا الهين ... انما هو اله واحد )
(52) وَلَهُ مَا فِى السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَلَهُ الدِّينُ وَاصِباً اءَفَغَيْرَ اِ تَتَّقُونَ 
ترجمه : وآنچه در آسمان ها وزمين است از آن اوست وپرستش وفرمان بردارىپيوسته براى اوست ، پس آيا از غير خداوند پروا مى كنيد.
نكته ها : 
O مراد از كلمه ى (( دين )) در آيه ، پرستش و بندگى است كهلازمه ى پذيرش دين و مكتب حق است . و كلمه ى (( واصِب )) به معناى دائم و شديد است ،مانند آيه ى 9 سوره ى صافات : ( و لهم عذاب واصب )
پيام ها : 
1- بر خلاف آن عقايد خرافى كه براى هر نوعى از موجودات ، ربّى را فرض مىكردند، خداوندِ همه ى آنچه در آسمان ها وزمين است ، يكى است . ( له ما فىالسموات و الارض )
2- پرستش و بندگى ، تنها در برابر خالق يكتا جايز است . ( له الدينواصباً )
3- تشريع و قانون گذارى ، حق كسى است كه تكوين وآفرينش از آنِ اوست . سازنده ىهستى بايد قانون هستى را وضع وبيان كند. ( له مافى السموات ... وله الدين )
4- شرك هيچ دليل و توجيهى ندارد. ( له ما فى السموات ... له الدين ... افغيرا تتقون )
(53) وَمَا بِكُمْ مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجَْرُونَ 
ترجمه : وآنچه از نعمت داريد، پس از خداوند است . (به علاوه ) هرگاه نگرانى وبلا به شما رسد، تنها به سوى او ناله مى كنيد.
(54) ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ 
ترجمه : اما همين كه نگرانى ومِحنت را از شما برطرف كرد، ناگهان گروهى ازشما نسبت به پروردگارشان شرك مى ورزند.(وعوامل وافراد ديگرى را در دفع بلا مؤ ثر مى دانند)
نكته ها : 
O كلمه ى (( ضُر)) به نگرانى گفته مى شود كه از فقدان نعمت ناشى مى شود وكلمه ى (( تجئرون )) از ((جؤ ار)) به معناى ناله و استغاثه است .
O مضمون اين آيه در آيات ديگر قرآن نيز تكرار شده است ، چنانكه در آيه ى 67سوره اسراء مى فرمايد: ( و اذا مسّكم الضُّر فى البحر ضلّ من تدعون الاّ اياهفلمّا نجاكم الى البّر اعرضتم و كان الانسان كفوراً ) هرگاه در وسط دريابا خطرى مواجه شويد، جز او هر چه را در خيال خود مى خوانديد محو شود، ولى همينكه اوشما را به خشكى رساند، روى گردان شده و كفران نعمت مى كنيد.
O پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ((من لم يعلم ان عليهنعمة الاّ فى مطعم او ملبس ‍ فقد قصر عمله و دنى عذابه )) (163)
هر كس نعمت خداوند را تنها در خوراك مو پوشاك بداند، هم درعمل كوتاهى كرده و هم به قهر خدا نزديك شده است .
پيام ها : 
1- نعمت هاى الهى را، نتيجه ى تلاش وتحصيل ومديريت خود، يا شانس و تصادفنپنداريد. ( ما بكم من نعمة فمن ا )
2- همه ى نعمت ها، حتى آنچه كه در نظر شما ناچيز است ، به اراده ى الهى به شما دادهشده است . ( من نعمة )
3- هم نعمت ها از اوست ، هم در خطرها، تنها پناهگاه اوست . ( فمن ا ، اليه تجرون )
4- بلا و سختى ، خداپرستى فطرى را زنده مى كند. ( اذا مسكم الضرّ فاليهتج رون )
5- انسان ضعيف است وبا كوچكترين تماس سختى ومصيبت ، درمانده مى شود. ( اذامسّكم ... )
6- نعمت ها از اوست ، امّا سختى ها و ضررها از ماست . ( نعمة فمن ا ، مسّكمالضّر )
7- ايمان واستغاثه نبايد موسمى ومقطعى باشد. ( اذا كشف الضُّر...فريق منكم ...يُشركون )
8- رفاه وآسايش ، زمينه ى غفلت از ياد خدا وشرك گرايى است . ( كشف الضُّر ...يشركون )
9- توجه به خدا، چون فطرى است عمومى است . ( اليه تج رون )،امّا شرك تنها در مورد بعضى است . ( فريق ...يشركون )
10- ((كشف ضرّ)) و برطرف شدن مشكلات را از هر قدرتى جز خدا بدانيم شرك است .(<-font color="#cc6600"> كشف الضُّر ... بربّهم يشركون
)
(55) لِيَكْفُرُواْ بِمَآ ءَاتَيْنَهُمْ فَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ 
ترجمه : تا آنچه را (از نعمت وبرطرف كردن سختى ها) به آنان داده ايم (بخاطرشرك ورزى ) ناسپاسى كنند، پس كامياب شويد كه به زودى خواهيد دانست (سزاى كفرانو شرك شما چيست ؟)
نكته ها : 
O سيرى در آيات گذشته تا اينجا، شيوه ى دعوت و تربيت الهى را نشان مى دهد:
او خداوند يگانه است ؛ ( انما هو اله واحد )، مالك همه چيز است ؛ ( له ما فى السموات والارض )، مربّى است ؛ ( له الدين )، منعم است ؛ ( ما بكم من نعمة فمن ا )، فريادرس است ؛ ( اذا مسكم الضُّر فاليه تج ئرون )، پس آيا باز هم به سراغِ ديگران برويم ؟
پيام ها : 
1- پايان شرك ، كفر به خدا و كفران نعمت هاى اوست . ( يشركون ليكفروا )
2- توجه به غير خدا، كفران نعمت هاى اوست . ( ليكفروا بما آتيناهم )
3- با آنكه مردم دائماً كفران مى كنند، اما باز هم خداوند نعمت هاى خود را باز نمى دارد.( ليكفروا... فتمتعوا )
4- پايان كاميابى هاى كفرآلود، قهر الهى است . ( فتمتعوا فسوف تعلمون )
نظير آيه ى 30 سوره ابراهيم ؛ ( قل تمتّعوا فان مصيركم الى النار )
(56) وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِّمَّا رَزَقْنَهُمْ تَاِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّاكُنتُمْ تَفْتَرُونَ
ترجمه : و(مشركان ) سهمى از آنچه را ما روزى آنان كرده ايم براى بت هايى قرارمى دهند كه هيچ نمى دانند. به خدا سوگند حتماً از آنچه افتراء مى بنديد بازخواستخواهيد شد.
(57) وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَتِ سُبْحَنَهُ وَلَهُم مَّا يَشْتَهُونَ 
ترجمه : وبراى خداوند دختران را قرار مى دهند، در حالى كه او (از فرزند داشتن )منزّه است ولى براى خودشان آنچه را (از پسران ) كه علاقه دارند (قرار مى دهند.)
نكته ها : 
O ممكن است اين آيه اشاره به مضمون آيه 136 سوره انعام باشد كه بت پرستانسهمى از كشاورزى و دامدارى خود را، نصيب بت ها مى دانستند، ( و جعلوا مما ذَرامن الحرث و الانعام نصيباً فقالوا هذا بزعمهم و هذا لشركائنا )احتمال ديگرى كه مرحوم علامه طباطبايى در اين آيه پسنديده اند، آن است كه مردم درنزول نعمت ها ورفع بلاها، نقشى براى خدا در نظر نمى گيرند و همه را از غير او مىبينند.
O مشركان ، ملائكه را دختران خدا مى دانستند، چنانكه در آيه 19 سوره ى زخرف مىفرمايد: ( و جعلوا الملائكة الذين هم عباد الرحمن انا ثاً ) و در اين عقيده ى آنها، سه انحراف بود:
الف : براى خدا فرزند قائل مى شوند، در حالى كه ( لم يلد و لم يولد )
ب : ملائكه را دختر مى پنداشتند، در حاليكه آنها دختر و پسر ندارند.
ج : آنها كه خود دختر را مايه ننگ مى دانستند، آنرا به خدا نسبت مى دادند! (افاصفاكم ربكم بالبنين و اتخذ من الملائكة اناثا )(164)
پيام ها : 
1- هرچه داريم از اوست ، براى غير او سهمى قرار ندهيم كه بايد پاسخ ‌گو باشيم .( و يجعلون لما لايعلمون نصيباً ... تا لتسئلنّ )
2- لطف مادى خداوند شامل منحرفان نيز مى شود. ( مما رزقناهم )
3- اسباب ظاهرى و بشرى كه به آن دل بسته ايد، خود خبرى از راه رزق و نعمت يا رفع بلا ندارند. ( يجعلون لمالايعلمون نصيباً )
4- حتى بخشى از نعمت ها را از غير خدا دانستن شرك است . ( نصيباً ممّا رزقناهم )
(58) وَإِذَا بُشِّرَ اءَحَدُهُم بِالاُْنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ 
ترجمه : و هرگاه يكى از آن مشركان به دختر دارشدن بشارت داده شود، صورتشاز غصّه سياه مى شود، در حالى كه خشم خود را فرو مى برد.
(59) يَتَوَرَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوَّءِ مَا بُشِّرَ بِهِ اءَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ اءَمْ يَدُسُّهُ فِىالتُّرَابِاءَلاَ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ
ترجمه : بخاطر بشارت تلخى كه به او داده شده ، از ميان مردم متوارى مى شود(درمانده است كه ) آيا اين دختر را همراه با ننگ و خفت نگاه دارد يا او را در خاك پنهان كند.بدانيد كه چه بد قضاوت مى كنند.
نكته ها : 
O دليل تنفر اعراب جاهل از دختر، امور زير بوده است :
الف : دختر نقش اقتصادى وتوليدى نداشته وبار زندگى بوده است .
ب : در جنگ كه سرنوشت قبيله به آن بوده ، دختر قدرت جنگيدن ودفاع نداشته است .
ج : در جنگ ها، دختران به اسارت رفته و مورد تجاوز دشمن قرار مى گرفتند.
O بر خلاف تفكر جاهلى ، اسلام براى دختر، ارزش ‍ زيادىقائل شده است كه به گوشه اى از آن اشاره مى كنيم :
پيامبر اسلام مى فرمايد: ((نعم الولد البنات ))(165) دختران چه فرزندانخوبى هستند. خداوند نيز نسل پيامبر را از دخترش فاطمه زهرا قرار داده است .
امام صادق عليه السلام به مردى كه از تولد دخترش ناراحت بود فرمود: آيا تو بهترمى دانى يا خدا؟ گفت : خدا، امام فرمود: خداوند نيز آنچه را براى تو بهتر بوده انتخابكرده و به تو دختر داده است .(166)
پيام ها : 
1- تحقير وپست شمردنِ دختر، فكر جاهلى وخرافى است . ( اذا بُشّر... بالانثىظل وجهه )
2- با آنكه اصلِ تولد فرزند، بشارت است ، اما خرافات ، بشارت را مايه ذلّت مىشمرد. ( بُشّر ... ظلّ وجهه )
3- فرو خوردن خشم وغضبى كه همراه آن سياه شدن و برافروخته شدن چهره باشد، چهارزشى دارد؟ ( ظل وجهه مسوداً و هو كظيم ) (آنهم خشمى كه بر اثريك عقيده ى خرافى باشد)
4- خرافات و عقايد باطل ، مايه ى تهديد خانواده هاست . (ظل وجهه ... يتوارى من القوم )
5- گاهى بزرگترين جنايت ها، زير پوشش مقدس ترين شعارها صورت مى گيرد. ( اءيُمسكه على هون ام يدسّه فى التراب ) (به نام حفظ آبرو، فرزندشرا زنده بگور مى كند)
6- اديان آسمانى عقايد خرافى را در مورد دختر وزن ، محكوم مى كنند. ( ساءمايحكمون )
(60) لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الاَْعْلَى وَهُوَ الْعَزِيزُالْحَكِيمُ
ترجمه : براى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند صفات زشت است ولى براىخداوند صفاتِ برتر است و اوست خداوند عزيز و حكيم .
نكته ها : 
O سؤ ال : در آيه ى 74 همين سوره مى خوانيم كه : (لاتضربوا الامثال
) براى خدا مثال نزنيد، چطور در اين آيه مى فرمايد: ( و المثل الاعلى
پاسخ : مراد از مثال نزدن براى خدا آن است كه خدا را شبيه چيزى مپنداريد. و مراداز مَثل اعلى براى خدا، آن است كه بهترين صفات براى خداست .
پيام ها : 
1- منشاء همه ى زشتى ها وبدى ها كفر به قيامت است . ( للذين لايؤ منون بالآخرةمثل السوء )
2- برترين كمالات براى خداست . ( المثل الاعلى )
3- زيبايى انسان به ايمان است ، هرگاه ايمان برود جرثومه ى زشتى ها مى شود. ( للذين لايؤ منون بالآخرة مثل السوء )
4- عزت و قدرت خداوند، همراه حكمت است . ( هو العزيز الحكيم )
(61)وَلَوْ يُؤَاخِذُ اُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىَّاءَجَلٍ مُّسَمّىً فَإِذَا جَآءَ اءَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَئْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَ يَسْتَقْدِمُونَ
ترجمه : و اگر خداوند مردم را بخاطر ستمشان مؤ اخذه و عذاب كند، هيچ جنبنده اى راروى آن (زمين ) باقى نمى گذارد ولكن (سنت خداوند بر مهلت دادن است و) كيفر آنان را تازمان معينى به تاءخير مى اندازد، پس همينكه اجلشان فرا رسد نمى توانند نه ساعتىپس و نه ساعتى پيش افكنند.
نكته ها : 
O گرچه قانون كلّى خداوند، تاءخير عذاب است ، اما گاهى خداوند، ستمگران راگوشمالى مى دهد تا عبرتى براى ديگران باشد، نظير آنچه بر سر قوم لوط و نوحو ثمود آمد.
O سؤ ال : چرا آيه مى گويد؛ با گناهِ انسان ، همه جنبنده ها نابود مىشوند!؟
پاسخ : مراد از دابّة در اين آيه ، يا فقط انسان ها هستند، نظير آيه ؛ ( انّ شرّالدّواب عندا الصمّ البكم ) (167) و يا بخاطر آن است كه با هلاكتنسل م بشر، آنها نيز از بين مى روند، زيرا آفرينش آنها براى انسان بوده است .
O از امام معصوم سؤ ال شد كه چرا بعضى مردگان ، چشمشان باز است و بعضىبسته است ؟ حضرت در پاسخ فرمودند: چون آنها كه چشمشان باز بوده فرصت بستنپيدا نكرده اند و آنها كه بسته بوده فرصت بازكردن نداشته اند. ( لايستاءخرون ساعة و لايستقدمون )
O خطر و اثر برخى ظلم ها، فراگير است وشامل همه جنبنده ها از انسان و حيوان مى شود، چنانكه مى فرمايد: ( واتقوا فتنةلاتصيبنّ الذين ظلموا منكم خاصة ) بترسيد از گناهانى كه آثار شوم آنهاتنها دامن ستمگران را نمى گيرد.
پيام ها : 
1- كيفر الهى ، بر اساس ظلم خود ماست . ( يؤ اخذ ا ...بظلمهم )
2- ستم ، خانمانسوز است و هستى نسلبشر را تهديد مى كند. ( بظلمهم ما ترك عليها من دابّة )
3- سنت خداوند بر مهلت دادن و تاءخير كيفر است . ( يؤ خرهم )
در كار خداوند، اِمهال هست ، اما اهمال نيست . كيفر الهى دير و زود دارد، اما سوخت و سوزندارد.
4- مهلت خداوند، اجل و سرآمدى دارد. ( يؤ خرهم الىاجل مسمّى )
5- مهلت خداوند بر اساس لطف او و براى توبه و جبران است ، پس به آن مغرور نشويد.( و لو يؤ اخذ ... ما ترك عليها من دابة ولكن يؤ خرهم ... )
6- رها بودن و آزاد بودنِ ستمگران در اعمالشان ، نشانه اى بر حقانيت آنها نيست .
( يؤ خرهم )
7- اجل انسان قابل تغيير نيست . ( لا يستاءخرون ساعة و لا يستقدمون )
(62) وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ اءَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ اءَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لاَ جَرَمَاءَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَاءَنَّهُم مُّفْرَطُونَ
ترجمه : ومشركان ، آنچه را براى خود نمى پسندند براى خدا قرار مى دهند وزبانشان به دروغ مى گويد كه نيكوتر براى آنان است . حقا كه آتش براى آنان استوآنان (به سوى آن ) پيشگامانند.
نكته ها : 
O اين آيه به همان تفكر خرافى اشاره دارد كه در چند آيهقبل مطرح شد و آن اينكه مشركان ، فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند در حالى كه دختررا براى خود مايه ى ننگ مى شمردند، به پسر افتخار مى كردند و آن را نعمتى بهتر ازدختر معرفى مى كردند. ( و تصف السنتهم الكذب انّ لهم الحسنى )
پيام ها : 
1- آنچه را براى خود دوست نمى داريد، براى خدا قرار ندهيد. ( يجعلون مايكرهون )
2- انسان گاه چنان دچار خيالات مى شود كه تصور مى كند، برتر از ديگران است وعاقبتش بهتر از ديگران مى باشد. ( تصف السنتهم الكذب انّ لهم الحسنى )(168)
(63) تَاللَّهِ لَقَدْ اءَرْسَلْنَآ إِلَىَّ اءُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَنُ اءَعْمَلَهُمْفَهُوَوَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ
ترجمه : به خدا سوگند كه همانا ما به سوى اُمت هاى پيش از تو (نيز) پيامبرانىفرستاديم ، پس شيطان كارهاى (ناپسند) ايشان را برايشان زيبا جلوه داد، پس (آنشيطان ) امروز نيز سرپرست آنهاست و براى آنان عذاب دردناكى است .
نكته ها : 
O آيه در مقام تسلّى پيامبر اسلام است كه اى پيامبر از بى توجّهى و روى گردانىمردم نگران مباش ، زيرا همه ى پيامبران با اينگونه افراد مواجه بوده اند.
پيام ها : 
1- آشنايى با تاريخ واقوام گذشته ، عامل صبروتحمّل و درس عبرت است . ( ارسلنا الى امم من قبلك )
2- خداوند، به نام خودش قسم ياد مى كند. ( تا )
3- بعثت پيامبران ، يك جريان و سنت الهى بوده است . ( ارسلنا الى امم من قبلك )
4- راه نفوذ شيطان ، جلوه دادن و زينت دادن زشتى ها و توجيه انحرافات است . (فزيّن لهم الشيطان اعمالهم )
5- پذيرفتن جلوه هاى شيطان ، مقدمه سلطه ى اوست . ( زيّن ... فهو وليّهم )
6- ولايت شيطان ، لحظه اى نيست ، او هر روزبدنبال سلطه بر مردم است . ( فهو وليّهم اليوم )
7- ولايت و سلطه ى شيطان تنها در دنياست و در قيامت كارى به دست او نيست . (فهو وليّهم اليوم )
(64) وَمَآ اءَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَبَ إِلا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِى اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدىً وَرَحْمَةًلِّقَوْمٍ يُؤْمِنُؤنَ
ترجمه : وما كتاب (آسمانى قرآن ) را بر تو فرو نفرستاديم مگر براى اينكهآنچه را در آن اختلاف كرده اند براى آنان روشن بيان كنى و(اين كتاب ) براى گروهىكه ايمان مى آورند مايه ى هدايت و رحمت است .
پيام ها : 
1- هدف از نزول قرآن ، جدا كردن حق از باطل است . ( ما انزلنا ... الاّ لتبيّن لهم )
2- سرچشمه اختلافات ، دورى از رهنمودهاى پيامبران است . ( لتبيّن لهم الذىاختلفوافيه )
3- خداوند به واسطه ى انبيا اتمام حجت مى كند. ( لتبين لهم )
4- قرآن هم كتاب قضاوت بين حقّ و باطل ، هم وسيله ى ارشاد و هم وسيله دريافت رحمتالهى است . ( لتبين ، هدى ، رحمة )
5- شرط دريافت هدايت و رحمت الهى ، آن است كه انسان زمينه سعادت را در خود كور نكردهباشد. ( لقوم يؤ منون )
(65) وَاُ اءَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَاءَحْيَا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاََيَةًلِّقَوْم ٍيَسْمَعُونَ
ترجمه : و خداوند از آسمان آبى فرستاد، پس بواسطه آن زمين را پس از آنكهپژمرده بود زنده كرد، البته در اين (باريدن وروئيدن ) براى گروهى كه (سخن حق رابا جان ودل ) مى شنوند نشانه اى روشن است .
نكته ها : 
O در آيه قبل ، نزول كتاب كه مايه زنده شدن دلهاست ، مطرح شد، در اين آيه ،نزول باران كه سبب زنده شدن زمين است ، مطرح گرديده است .
پيام ها : 
1- پديده هاى طبيعى ، (از جمله آمدن ابر وباران ) تصادفى نيست ، به اراده ى خداونداست . ( وا انزل )
2- زمين همچون انسان مرگ و حيات دارد. ( فاحيا به الارض بعد موتها)
3- اجراى برنامه هاى الهى از طريق اسباب عادى وطبيعى است . ( فاحيا بهالارض )
4- آب ، مايه ى حيات زمين وزمينيان است . ( فاحيا به الارض )
5- تدبير خداوند در طبيعت ، كلاس توحيد است . ( انّ فى ذلك لآية )
6- بهترين راه خداشناسى ، گوش سپرن وپندگرفتن از آيات الهى است . ( لآيةلقوم
يسمعون
)
(66) وَإِنَّ لَكُمْ فِى الاَْنْعَمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِى بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍلَّبَناًخَالِصاً سَآئِغاً لِّلشَّرِبِينَ
ترجمه : و بى گمان براى شما در (آفرينش ) چهارپايان عبرتى است ، ما شما رااز آنچه در درون آنهاست ، از ميان غذاهاى هضم شده و خون ، شير خالصى كه براىنوشندگان گوارا است سيراب مى كنيم .
نكته ها : 
O خداوند، نه تنها از لابلاى ابر آسمان ها، آبى كه مايه حيات استنازل مى كند، بلكه از لابلاى درون حيوانات ، شيرى كه مايه حيات است ، خارج مى كند.
O كلمه ى (( فرث )) به غذاى هضم شده ى درون معده گفته مىشود و كلمه ى ((عبرة )) به چيزى گفته مى شود كه وسيله ى عبور ازجهل به علم گردد.
O با آنكه كلمه ى ((انعام )) جمع است . ولى ضمير در ((بطونه )) مفرد است . زيرامراد، هر واحدى از چهارپايان است نه همه ى آنها.
O شير، يك غذاى كامل است كه هم به جاى آب است و هم به جاى غذا و تمام نيازهاىبدن را تاءمين مى كند. در روايات مى خوانيم : شير،عقل را زياد، ذهن را صفا، چشم را روشنى ، قلب را تقويت ، پشت را محكم ، و فراموشى راكم مى كند.
O چهارپايان ، تنها وسيله تاءمين نيازهاى مادى ما نيستند بلكه مى توانند وسيله ىتكامل معنوى و رشد ايمانى ما باشند. راستى خدايى كه شير را ازدل علف بيرون مى كشد، نمى تواند در قيامت ، انسان را ازدل خاك بيرون كشد؟! خدايى كه شير خالص را از لابلاى خون و غذاى هضم شده ،استخراج مى كند، نمى تواند اعمال صالح را از ساير كارها جدا كند؟.
O تبديل علف به شير، نياز به دستگاه پالايش ، ميكروب زدايى ، حذف مواد مضرّ،امكانات شيرين كننده ، گرم كننده ، چرب كننده و رنگ كننده و لوله كشى در بدنچهارپايان دارد. چگونه است كه يك پالايشگاه نفت ، مهندس لازم دارد، اما پالايشگاه شير،خالق نمى خواهد؟ ( ان لكم فى الانعام لعبرة )
O انسان هاى خالص ، كسانى هستند، كه از لابلاى فراز و نشيب ها و خطوط سياسىو مسائل اجتماعى ، و دوستان گوناگون ، عبور كنند، امّا نه رنگ آنان را بپذيرند و نهبوى آنها را. ( من بين فرث و دمٍ لبناً خالصاً )
O شرط گوارايى نوشيدنى ها، خالص بودن است . آرى ، آب هاى آشاميدنى زمانىگوارا است كه از هرگونه آلودگى خالص ‍ باشند. ( خالصاً سائغاً للشاربين )
O گوارا بودن ، بايد براى همه مصرف كنندگان باشد، نه تنها انسان ها، و لذانفرموده : (( سائغاً لكم )) بلكه فرموده ((سائغاً للشاربين )). در دنياى متمدنامروز ديده و شنيده شد كه كشورهاى متمدن آنچه را تاريخِ مصرفش گذشته است براىآوارگان و درماندگان ارسال مى كنند.
O مصرف شير توسط انسان ، نشان دهنده ى آن است كه كسى كه حيوان را آفريد وشير را در درون آن ساخت ، همان كسى است كه ما را آفريد و نيازهاى ما را مى دانست .(نسقيكم ممّا بطونه )
O حضرت على عليه السلام در نامه 25 نهج البلاغه بهمسئول جمع آورى زكات مى نويسد: وقتى براى جمع آورى زكات مى روى بايد اصولى رامراعات كنى ، از جمله آنكه مقدارى شير در پستان حيوان باقى بگذارى تا نوزادان بىبهره نباشند. ميان حيوان و نوزادش جدايى نينداز و در مسير راه ، به حيواناتِ خستهاستراحت بده و آنها را از خوردن آب و علف باز مدار.
O كتك زدن به حيوان ، شير دوشيدن با ناخن بلند، بهره كشى بيش از حدّ از حيوانو هرگونه ظلمى به حيوان ممنوع است . در قرآن مى خوانيم : حضرت سليمان با آن همهعظمتش كه جنّ وانس تحت فرمان او بودند، به حيوانات ملاطفت نموده ودست مباركش را بهگردن وپاى آنها مى كشيد. ( فطفق مسحاً بالسّوق و الاعناق )(169)

next page

fehrest page

back page