بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد اول, عبداللّه مبلغى آبادانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADYAN001 -
     ADYAN002 -
     ADYAN003 -
     ADYAN004 -
     ADYAN005 -
     ADYAN006 -
     ADYAN007 -
     ADYAN008 -
     ADYAN009 -
     ADYAN010 -
     ADYAN011 -
     ADYAN012 -
     ADYAN013 -
     ADYAN014 -
     ADYAN015 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

مفهوم يكتاپرستى در ريگ ودا؛
((در آخرين سرودهاى ((ودا)) خداى يگانه اى جلوه مى كند كه ساير خدايان را تحتالشعاع قرار مى دهد و به صورت واحد مستقلى متجلى مى شود. اين خالق و پروردگارجهان به عناوين مختلفى بيان شده . او را ((ويشواكارما))، ((پوروشا)) و((پراجاپاتى )) نام گذارده اند. مطالبى چند از اين مفهوم خداى يگانه انتزاع مى شود:يكى صفت خلاقيت و آفرينش است كه به اين پروردگار عالم منتسب است ، ديگرى آئينقربانى است ...(206)
((... در يكى از اشعار ((ريگ ودا)) گفتگوئى است ساده بن نخستين والدين نوع بشريعنى برادر و خواهر دوقلو ياما و يامى . ((يامى ئ برادرش را على رغم نهى الهى بهزناى با خود اغوا كرد و وانمود ساخت كه آنچه او مى خواهد، همانان بقاىنسل است .
((ياما)) با اتكا بر مبانى عالى اخلاقى مقاومت كرد. ولى ((يامى )) به انواع و اقسامتحريكات متوسل گشت و بالاخره سلاح آخر خود را به كار برد و گفت كه او ضعيف وزبون است . عالى ترين اشعار، سرود شگفت آور آفرينش است كه در طى آن يك وحدتوجود عالى و يك گونه شكاكيت مقدس دين قديمى ترين كتاب و دينى ترين مردم تجلىمى كند:
نه هستى وجود داشت و نه نيستى ، نه آسمان درخشان ديده مى شد و نه سقف پهناور آسماندر بالا گسترده بود.
چه چيز همه را مى پوشاند؟ چه پنهن شان مى كرد؟ آيا گرداب بيكران آب بود؟
مرگ وجود نداشت ، و مع ذلك هيچ چيز جاودان نبود.
بين روز و شب مرزى وجود نداشت .
وجود يكتا، به تنهائى نفس مى كشيد.
جز ((او هنوز ديگرى وجود نداشت .
ظلمت بود و همه چيز در ظلمتى عميق پنهان بود.
اقيانوسى بود بدون نور، نطفه حيات كه هنوز در پرده نهفته بود.
طبيعت يكتا را از درون گرماى سوزان شكفت .
آنگاه نخست ((عشق )) پديد آمد و سپس سرچشمه تازه((عقل )) عيان گرديد.
آرى شعرا با تميز و بينائى دل و با تفكر، پيوند بين موجودات خلق شده و خلق نشده رادريافتند.
اين اخگر از زمين آمده و در همه جا نفوذ كرده و يا از آسمان آمده است ؟ سپس بذرها افشاندهشد، و قدرتهاى نيرومند برخاستند. طبيعت در زير و قدرت و اراده در بالا. كيست آن كه براين راز آگاه است ؟ و در اينجا كيست كه آشكار گرداند و بگويد از كجا، از كجا، اينآفرينش رنگارنگ سرچشمه گرفت ؟
خدايان خود ديرتر خلعت هستى در بر كردند.
كه مى داند اين آفرينش بزرگ از كجا سرچشمه گرفته است ؟ آن كس كه سرچشمه اينآفرينش بزرگ است ، اعم از اين كه آن را با اراده خود آفريده و يا خاموش و گنگ بودهاست ، عالى ترين بيننده ايست كه در عالى ترين آسمانها وجود دارد.
او از اين راز آگاه است ، يا شايد اين راز حتى بر او پوشيده باشد.))(207)
((به اين ترتيب با وجود تعدد خدايان در دين ودا، آثارى از واحدپرستى ديده مى شود وخدايان متعدد را با وجوه مختلف از يك خداى ناشناس ‍ نمودار مى سازد. سرود يكصد و بيستو يك از كتاب دهم ريگ ودا اين نگرانى را با عباراتى بس شيوا چنين بيان مى كند:
آن كه حيات مى بخشد، نيرو مى دهد، سايه او جاودانى است ، سايه اش ‍ مرگ است ، ان خداكه ما با قربانيهاى خود او را احترام مى كنيم ، كيست ؟
آن كه وجود، كوهها، برف ، دريا و رودخانه هاى دور دست از اوست ، آن كه آسمان ، ناحيهقدرت اوست ، آن خدا كه ما با قربانى هاى خود او را احترام مى كنيم ، كيست ؟
آن كه با قدرتش چشمان را در بالاى همان آبهايى مى گرداند كه آتش قربانى را قدرتمى دهد و توليد مى كند،
آن كه تنها خدا در فوق تمام خدايان است ،
آن خدا كه ما با قربانيهاى خود او را احترامى مى كنيم ، كيست ؟))(208)
((خردمندان خداى واحد را نامهاى مختلف مى گذارند و آن را ((آگنى )) و ((ميترا)) و((وارونا)) مى نامند.))(209)
جوهره عرفانى و انسانى ودا
جوهره عرفانى ودا؛ ((... حكمت ، ((ودا)) است ؛ ((ودا)) است ؛ ((ودا)) علم حقيقى است . جز((ودا)) همه علوم موهوم اند... ((ودا)) با ((ديدن ))، ((بينش )) و ((بينائى ))فارسى همريشه است ... ((ودا)) يا ((ويديا)) چنين علمى است ... در برابرعقل ، تنها راه نجات ، پيدا كردن ((ويديا)) است و معرفت راستين و به اصطلاح((عرفان ))...))(210)
جوهره انسانى ودا؛ ((... ((من )) از نظر ((ودا)) در هند، عبارت است از مجموعه روابط واتصالاتى كه فرد در رابطه با ديگران حس مى كند، مى يابد و آن را به طور كاذب ونادرس ((من )) مى پندارد و حس مى كند. بنابراين من يك حقيقت واقعى نيست ، صدها رشتهاز ديگران و ديگرها در فرد سر بهم آورده اند و گره خورده اند تا عقده هائى چنين بهوجود آمده است و به صورت احساس كاذبى در آمده است و اين گرهى است كه هر كس آن رامن خويشتن حس مى كند... پس مجموعه آن حركات و تصويرها، يك وجود حقيقى نيست ، كهاگر آئينه يك خود آگاهى كاذب يا ((اويديا)) داشته باشد، اكنون كه در برابر جمعيتاست ،خود را پر مى بيند، و چون به مرحله ((ويديائى )) (مرحله خودآگاهى ) برسد،احساس مى كند كه همه اينهايى كه به نام خودش مى ديده و همه به عنوان ((من ))خودشان مى شناسند و مى بينند، دروغ است . همه ديگرها و ديگرانند، كه اگر اين پيوندهارا با آنها ببرد، يك تبلور ((هيچ )) مى شود... ((من )) چنين چيزى است ... پس اولين((عصيان )) بايد عليه ((من )) اين بزرگترين دروغ باشد، و اين عصيان ، عصيانانسان است عليه ((من )). به چه وسيله ؟ چگونه ؟ با ((ويديا)). كه ((ويديا))((همچنان كه مى تواند ما را به حقيقت و به اسرار كائنات برساند، از دروغهاى بزرگهم مى تواند آگاهمان كند. همه علوم از ((من )) مى گويند و تنها ((ويديا)) است كه مىتواند دروغ بودن و پوچ بودن ((من )) را ثابت كند. و آن حقيقت ماوراء ((من )) را كه درزير ((من )) مدفون است و هيچ احساسى نسبت به آن نداريم ، كشف كند و خود را كه حجابخود شده است ، از ميان بردارد...))(211)
آئين برهمن ؛
دوره برهمنى (500 الى 800 ق . م .) يكى از سه عنصر تعيين كننده معنويت هندو است . مكتببرهمنى هندو به هيچه وجه يك مكتب فلسفى به معناى معاصر فلسفه نيست . ((هندوان علومنظرى خود را ((دارشانا)) يا ديدگاه فلسفى و نظرى مى گويند و حكمت و فرزانگى را((آتماويديا)) يعنى خودشناسى يا ((براهما ويديا)) يعنى ((معرفت برهمن )) مىخوانند.)) (212) سرنوشت اين انديشه انسانى به دست متوليان رسمى آن يعنىروحانيت دگرگون و دستخوش تحريف و انجماد گرديد. اين دوره جديد كه به آن ((دورهبرهمنى گفته اند (زيرا همزمان با پيدايش آثار معروف به براهماناها و دوره استيلاىطبقه برهمنان و كاهنان است ) مراسم عبادى بسط و ترويج يافت و سرانجام به صورتمعتقدات قشرى و جزمى درآمد و انديشه دربند آن محصور ماند و از حدودى كه موبدان ابداعكرده بودند، تجاوز نكرد.))(213) پيدايش آئين برهمن نتيجه منطقى تحريف آئين ودائىاست كه توسط روحانيان رسمى و غير رسمى صورت گرفت . آئين ودائى كه تبلورانديشه انسانى هند بود، در دستگاه جزمى و قشرى گرائى روحانيت هندو، ضد انسانى ،بى معنى و عارى از مفهوم گرديد.
روحانيت جوهره عرفانى ((ودا)) را گرفت و اكسير جادوگرى را جانشين آن كرد و براستحمار مردم هند افزود و دكانى براى خويش تدارك ديد: ((جادوگرى جز براىبرهمنان ، براى ديگران ممنوع و خلاف دين است . روحانيون جادوگر كه برهمن نام دارند،دستور و آداب قربانى را مى دانند و حق دارند آن را شخصا يا توسط نمايندگانمخصوص خود عمل كنند و پاداشى را كه غالبا حيوانات گرانبها و يا يك يا چند گاو استدريافت دارند.))(214)
روحانيون براس رسميت بخشيدن به حاكميت خود، در متون مقدس ‍ ودائى دست بردند: ((درسرود شماره ده كتاب دهم ((ريگ ودا)) مى نويسد: درمقابل يك ((گاو)) كه به ((برهمن )) داده شود، تمام گيتى پاداش داده مىشود.))(215) روحانيان آن چنان سيطره اى يافته بودند كه وجود خويش را در آئينبرهمنى حفظ كردند. آنان زمينه سازى حضور خويش در دوره عدى تبلور انديشه انسانىهند را فراهم ساختند: ((در قطعات آثار ودائى ، روحانيتى شديد ديده مى شود كه بهوسيله آن تحول دينى را كه از كيش ودا به آئين برهمن منتهى مى گردد، مى توان بيانكرد.))(216) و بدين سان ((در قرن نهم يا هشتمقبل از ميلاد برهمنان براى تثبيت مقام خود در رديفاول جامعه از آئين ودا دينى بيرون آوردند كه آن را دين برهمن مى نامند...))(217)
كتب مقدس برهمن ؛
كتاب مقدس ((برهمنا)) ساخت روحانيون است وشامل ((اصول اعمال دين و عبادات و افسون براى روحانيون .))(218) و اين همان بعغدجزمى و قشرى گرائى آئين برهمن است .
در مقابل اين جزميت مطلق كه انديشه را به مهميز مى كشيد، انقلاب عظيم انديشه و تفكربرهمنى در قالب ((اوپانيشادها)) ظهور كرد:
((... به تدريج واكنشى در قبال اين مراسم منجمد پديد آمد و با ظهور ((اوپانيشاد))ها كهبدون ترديد ارزنده ترين آثارى است كه معنويت هندو به عالم فلسفى تقديم كرده ،شيوه تحقيق ((باطنى )) گرديده و ديد فلسفى از خارج به درون گرائيد و ((قربانگاه)) مبدل به پيكر ((مرتاض )) و ((قربانى ))مبدل به ((حيات )) او و ((هدف قربانى ))مبدل به ((ذات )) و حقيقت شد.))(219)
1 برهمنا؛ ((برهمناها بايد بين هشت صد و ششصدقبل از ميلاد تاءليف شده باشد. اين متون شامل كتبى مربوط به قربانى واعمال دين و اشتقاق كلمات و افسانه هاى خدايان است .(220)
2 اوپانيشاد؛((اوپانيشادها بايد بين سالهاى ششصد و سيصدقبل از ميلاد تاءليف شده باشد، و آنها را ((ودانتا)) يعنى ((نتيجه )) يا ((پايان ودا))مى نامند.(221)
((اوپانيشادها شامل متون متعدد زيباى هندو است . بسيارى از مردم هند روزانه كتب ودا يعنىاوپانيشادها را مطالعه مى كنند كه گفتارشان در خصوص وحدت ، آزادى صلح و آرامش روحاست كه انعكاس آن در غرب هم يافت مى شود. شوپنهاور گفته است : در جهان هيچ نوعمطالعه اى به اندازه اوپانيشادها سودمند و تعالى دهنده نيست . اوپانيشادها مايه تسلىخاطر من در حيات بود و پس از مرگ هم تسلى بخش من خواهد بود،))(222)
اوپانيشاد؟ ((اوپانيشادها)) به معناى ((محاورات محرمانه )) آمده است ، و همان طور كهگفته شد، ((قسمت آخر وداها)) هستند كه به آن ((ردانتا)) يا ((پايان ودا)) گفته شدهاست : ((اوپانيشادها در واقع مغز و هسته تعليمات ودائى به شمار مى آيند.))(223)
1 در لغت : اوپانشاد از سه جزء ((اوپا)) نزديك ، نى = پائين و ساد = نشستنتركيبشده است و طبق نظر ((ماكس مولر)) گ مراد از آن تعليماتى شفاهى است كهمرشدان بهمريدان نزديك خود مى داده اند. عده اى ديگر از محققان معتقداند كه :كلمه ((اوپانيشاد))به معنى ((حقيقت درون و علم رمزى )) است . ((دوسن ))، معتقداست كه : ((اوپانيشاد))آئين سرى و تمثيلى است ... غرض اين كه تعليماتاوپانيشادها را فقط به آن كسى مىتوان آموخت كه بهره اى از وارستگى وفرزانگى برده و شايستگى پذيرفتن اين كارخرد راتحصيل كرده باشد. ((شانكارا))، ((اوپانيشاد)) را از ريشه ((ساد)) بهمعنى((از بين رفتن )) انگاشته است ؛ چه به نظر او هدف نهائى اوپانيشاداين است كه((نادانى )) را منهدم سازد و ((معرفت الهى )) راكهپل ((رستگارى )) و آئين آزادى )) است ، به برگزيدگانى چندعرضهدارد.))(224)
برهمن و آتمن ؛ در اين آئين از ((نفس جهان )) به ((برهمن )) و از ((نفس انسان )) به((آتمن )) تعبير مى شود: ((عبارت ((برهمن )) ابتدا جهتدستورالعمل قربانى است و چون قربانى وضع خدايان و جهان را تثبيت مى كند، اين كلمهبراى بيان اصل وجود يا نفس جهان بكار مى رود.))(225)
جوهره انسانى برهمن :
تحليل فلسفى عرفانى آتمان برهمن ؛
((برهمن ، حقيقت مطلق است ، روح همه چيز است،وجدان جهان است و روح ابدى و ازلى هستى . ((اتمان يك ((من )) دروغين دربرابر حقيقتوجودى ((برهمن )) است ، همان طور كه ((من )) يك دروغ در برابرحقيقت وجودى ((اتمان)) بود. در اين جا انسان به ((اتمان )) رسيده و ازآنجا به اقيانوس ‍ بيكرانه((برهمن )) وارد شده است . در آنجا فرد، نه تنهاخودش را به عنوان انسان ، يك پارچهحس مى كند و به ((وحدت انسانى )) مىرسد، بلكه با همه كائنات در مى آمزد و با روحجهان يكى مى شود و با همهوجود به وجود مى رسد. و در همه اين كسوت ها و رنج ها ودگرگونيها و ابعادگوناگونى كه در هندسه عالم مى بينيم ، يك ((وحدت عام )) حكومتمى كند، وديگر نه ((من )) هست و نه ((اتمان ))، همه ((برهمن )) است . اين جاست كهديگرهمه ((او)) مى شوند و در سير و سلوك آدمى به سوى ((برهمن ))، هممقصد((برهمن )) است و هم ((راه )) و هم ((نفس )) رفتن و بالاخره ، هم ((نيت ))و هم ((آهنگ)) سفر. اين مراحل (از ((من )) به ((اتمان )) و از ((اتمان )) به((برهمن )) ) يكمعراج بزرگ نهايى هم دارد كه قله وجود است و اوج پروازماورائى روح . ا هنگامى كه منسر منزل كشور اتمان را طى كردم و وارد اقيانوسعظيم و ابدى بر همن شدم ، وحدتعظيمى مى بينم كه به اندازه كريشنا (يعنى خداىواحد احد) بزرگ است ، حقيقت مطلق استو آن اتحاد ((اتمان ))، ((برهمن )) است ...پس براى گذاشتن از ((من )) به ((اتمان)) به ((برهمن )) و از ((برهمن)) به قله ابديت ( كريشنا؛ خداى بزرگ و وحدتوجود) بايد از اينمراحل گذشت :
مراحل ((كارما))، ((سامسارا)) و ((نيروانا))؛
براى فلاح و رستگارى بايد از اين مراحل گذشت ، اما چگونه و چرا؟ با شناختن ، اماشناختن چه ؟ شناختن زندان و راه گريز از اين زندان . اما آن زندان كدام است : ((كارما)) و((سامسارا)) به معناى جهان نمودى - دروغى ، ارتباطى ، اعتبارى و عكسى است ، نه((بود)). همه چيز اشباح است ، همه چيز نسبى است ، همه چيز ارتباطى است ... بنابراينبايد براى رسيدن به حقيقت كه حقيقت ، آرامش و زيبايى و خلود مطلق است ، نه پايدارى ومرگ و تغيير دائمى ، بايد از ((سامسارا)) نجات پيدا كرد. چگونه مى توان از((سامسارا)) رهائى يافت ؟ با ويديا، فناى محض خود، ((من )) را كشتن و رياضت .چگونه مى توان با اين ها از ((سامسارا)) نجات يافت ؟ بدين گونه كه بدانى ، درگردونه (مثل دايره اى كه مى چرخد) گرفتارى و بايد از گردش ((عبث )) رهائى يابى. اين گردونه اى كه انسان گرفتارش هست ، چيست ؟ ((كارما)) است ، تناسخ است . يعنىتو (هر فرد) زندانى اين ((جبر)) ى كه بائى ، رشد كنى ، رنج ببرى ، زحمت بكشى ،تلاش كنى ، كينه و عشق بورزى محروميتها ببينى ، زندگى كنى و پير شوى و بميرى وباز دوباره اين حركت دايره وار آغاز شود، و باز در اندام حيوان يا انسانى ديگر، به دنيابيائى و همين مراحل سخت و پر رنج حيات را بگذرانى ، و از خانه تولد به قله پيرىبروى و به حضيض مرگ بيفتى ، و باز دوباره و سه باره و چهار باره ، و همچنين تاابد... ((كارما)) چنين فلسفه اى دارد كه نتها در زندگى روزمره ، بلكه در فلسفهزندگى مطرح مى كند.
... ... ... راه گريز؛ چه چيز دوباره ما را به ((كارما)) ى بعدى مى كشاند؟ ما ناقصيم ودر اين گردونه بايد تكامل پيدا كنيم . پس بوسيله ((ودا))، احكام دينى و رياضت وتقوى مى توان پيدا كرد كه به دو مرتبه برگشتن و ديگر باره به كوره زندگى درآمدن ، نيازى نباشد. وقتى در زندگى اين جهان به آرامش و بى نيازى واستقلال شخصى رسيديم ، بعد از مرگ ، از گردونه ((كارما)) خاج مى شويم و دوبارهبه اين گردونه باز نمى گرديم . اما در آنجا به كجا مى رسيم ؟ به ماوراء ((كارما))،به ماوراء اين ((جبرى )) كه همواره مى گردد و همه را براى هميشه (زندگى و مرگ ،مرگ و زندگى ، و زندگى و مرگ و...) مى گرداند... و آن جهان ، جهان نيروانا است .
نيروانا معانى مختلف دارد، و هيج كس معنى آن را درست نمى فهمد... اما مى توان آن را بهآتش خاموش ، به خرد آرام ، به آرامش ، به بادى و به فضائى كه وزش ندارد، تشبيهكرد. بطور كلى مى توان نيروانا را آرامش خواند. يعنى وقتى كه سامسارا ديگر نيست...))(226)
هندوئيزم ؛
دين هندو پيشينه تاريخى آن
دوره هندو، سومين دوره اكمال معنويت هندو است كه از قرن هشتم ميلادى به بعد آغاز مى شود.اين دوره جزء دوره حماسى ، سوترائى و مدرسى تاريخ فلسفه هند مى باشد(227)
شگفتا كه روحانيون در سرشت و سرنوشت اين آئين نيز دخالت داشته اند. به نظر مىرسد كه ((دين هندو)) محصول رقابت و ستيز روحانيت دين جين و بودا و... مى باشد: ((درقرن ششم ق .م . در مقابل قدرت برهمنان ، دو دين مخالف (جين و بودا) قرار گرفت . بهاين دليل روحانيون لازم دانستند عقايد عمومى دين را با انچه كه رياست دارند، نزديكسازند. در اثر چنين تحولاتى ، دين هندو كم و بيش رسميت يافت ...))(228)
پيشينه تاريخى دين هندو؛ ((محققين غربى ... بر آنند كه زمان پيدايش ‍ مبادى معروف بهوديك يا عصر برهمنى ، مقدمه تحولاتى بوده كه عاقبت دين هندوئيزم را فراهم آورده است .
و در نتيجه ، هندوئيزم عبارت شده از يك سيستم مذهبى اجتماعى كه در ميان مردم آن سرزميندر قرن سوم قبل از ميلاد رشد و نمو يافته است .))(229)
عناصر اصلى هندوئيزم ؛ ((هندوئيزم به معناى مضيق و محدود، كمتر موجب تنوع مظاهر واختلاف معانى مى شود؛ ولى هندوهاى ارتودوكس ‍ يك سلسله عقايد فوق العاده اىگوناگون و اعمال مختلف و متضاد را كه از آن جمله است : عقيده به وحدت وجود، تعدد الهه، توحيد، عرفان ، و يا حتى انكار و الحاد و ثنويت و كثرت ، و...))(230) جان ناسمعتقد است كه هندوئيزم داراى دو مرحله تكوين تاريخى و حيات عقيدتى است . او دورانودائى هند را دوره نخست هندوئيزم مى داند و دوره برهمنى را دوره دوم اين آئين ، و بدينسان از هندوئيزم باستانى و هندوئيزم جديد ياد مى كند.
كتب مقدس ؛ و خدايان هندو
((متون مقدس دين هندو عبارت است از وداها، برهمناها، اوپانيشادها، متون پورانا (عهد قديم )كه حاوى افسانه هاى پيشين است ، مهابهاراتا كه شرح جنگ بزرگى است به مباشرتخدايان و آدميان ...))(231)
خدايان هندو؛ ((... همگانى ترين خدايان دين هندو: سييوا يا شيوا و ويشنو كه در راما وكريشنا حلول مى كند، (مى باشند).
سيوا خداى تخريب و توليد است ، موجودات و اشياء را از ميان مى برد و ايجاد مى كندنيروى تخريب و توليد ((واجب الوجود)) بشمار مى رود و از طريف رياضت و عشرت مورداحترام قرار مى گيرد. لينگا علامت و نشانه شيوا است و مجموعا ((شيوالينگا)) نام دارد.اين خدا با خدايانى ستمگر و سفاك نظير ((دورگا)) و ((كالى سياه )) شريك است .((شيوا)) داراى سه چشم و بازوهاى متعدد است ، گردن بندى از سر مردگان بر گردنو تبرها و زوبين ها در دست دارد، بر روى سرشهلال ماه قرار دارد و جسم وى را مارها احاطه كرده اند، نيمى زن و نيمى مرد است ، پدر ومادر تمام اشياء است ، گاهى مى رقصد و زمانى در اجداد نمايان مى گردد و يا نشانهمتعين طبيعت است كه تمام اضداد را در خود جمع دارد.
ويشنو، حافظ جهان ، چهار بازو دارد و در دستهايش يك صفحه مدور و نوعى صدف وگرز و علوفه قرار دارد. ((لاخس مى ئ رب النوع عشق و زيبائى و فراوانى نزد او استو به ((گاو ماده )) اختصاص دارد. ((گارودا)) پرنده خورشيدى نيز با وى همراه است .اين خدا، براى نجات جهان به دفعات مختلف بااشكال گوناگون گاهى به شكل ماهى و لاك پشت و زمانى مانند خوك وحشى و شير، وروزى چون ((راما)) و ((كريشنا)) تجلى مى كند... در دين هندو خدايان ديگر نيز وجوددارد...))(232)
جهان بينى هندوئيزم ؛ ((در نظر هندو، زندگى و سراسر جهان ، سه جريان و سير مهمدارد: 1 آفرينش ، 2 صيانت ، 3 انهدام . لذا براى هندو، الوهيت نيز به سه صورتاساسى در مى آيد: 1 برهماى خالق ، 2 ويشنوى نگهدارنده ، 3 شيواى ويران كننده...))(233)
ثنويت پرستش ؛ ((در هند بين عموم دو نوع آئين پرستش رواج دارد كه عبارت است ازويشناويسم يا مذهب ويشنو و شيوائيسم يا مذهب شيوا. اين دو آئين ، همسايگان صلح جوىيكديگرند و حتى گاهى مراسم قربانى آنها در يك معبد انجام مى گيرد...))(234)
مراسم عبادى هندو؛
((مراسم عبادى دين هندو عبارت است از تكريم خدايان و انجام فرايض ‍ به افتخار آنان ،مراقبت مجسمه هاى خدايان و حيوانات مقدس ، تغسيل در شطوط (شطها) مقدس و اقدام بهزيارت معابد در بنارس ...))(235)
مركز مذهبى هند.؛ ((مركز دينى در هندوستان ، شهر بنارس است ... اين شهر با زائرين ومرتاضان و گاو، و ميمون مقدس و دو هزار معبد و چندين معبد و چندين پرستشگاه و پانصدهزار مجسمه خدايان و حمام هاى مقدس و انبار مخصوص سوزاندن اجساد كه دارد،بزرگترين نمايشگاه جهان بشمار مى رود.))(236)
تقديس و پرستش گاو؛ (( ((گاو)) در هند حيوان مقدسى است ... در هند ((گاو)) بهصورت ((توتم )) بوده است و امروز به صورت حيوانى مقدس است كه گوشتش رانمى خورند، چون خوردن گوشت ((توتم )) بر پيروانش حرام است ، كه ((توئم ))تجلى گاه روح جد بزرگ است ... در هند نيز پرستش مار وجود داشته است كه ((توتم)) هند نيز بوده است . ((ميمون )) هم ((توتم )) بوده است و مورد پرستش . حتىمعابدى براى پرستش ((آلات تناسلى )) هم وجود دارد كه در همين كتاب آمده است.))(237)
روحانيون ؛
((برهمنان نيرومندترين طبقه هند را تشكيل مى دهند و معتقدند كه از دوره جادوگرى و دورهتوتميسم ، اين ها كه رابطه انسانها و ارواح و نيروهاى پنهان و غيبى بوده اند، طبقهمشخصى هستند. آنان تكنيك و فنى دارند كه در انحصار خود انهاست و بعد مقامشان به ارثمى رسد. بزرگترين كار برهمنان ، قربانى كردن براى خدايان و ارواح نياكان است كهبا قربانى كردن نه تنها نظر خدايان جلب مى شود، بلكه خداوند و خداوندان كهگرسنه اند، گوشت و خون مى خواهند و به قربانى محتاج اند. تنها نيايش قربانىكننده نيست كه مورد توجه خداوند و خداوندان است ، بلكه نفس قربانى كردن ، نيازدائمى كردن ، نياز دائمى روح جهان و خدايان (كه جهان را اداره مى كنند) است ، چنان كهاجداد ما نيز نيازمند ((نذر))اند. خوب دقت كنيد كه اين مساءله چگونه در زواياى پنهانروح مذهبى ابتدائى و حتى مذاهب بسيار پيش رفته وجود دارد (در روح مذهبى افراد، نه درخود اين مذاهب ) و عملى كه در ابتدا، مراسم بسيار ساده اى است ) آن چنان كه پدر خانوادهمى تواند خودش (آن را) انجام دهد) چون به انحصار طبقه اى خاص در مى آيد، اين كارساده و احساسى و عاطفى كه مجموعه اى از اعمال و مناسك بسيار روشن است ، و بهجدول لگاريتمى تبديل مى شود كه جز انها (روحانيون ) هيچ كس سر در نمى آورد، و خودبه خود آنها بايد اين عمل را تعهد كند، چرا كه امكان ندارد كسى ديگر (آن را) انجامدهد.))(238) و اين فلسفه پيدايش طبقه روحانيت در كليه مذاهب جهان از آغاز تا انجامبوده و مى باشد. طبقه اى كه در ذات برخى مذاهب مترقى و پيشرفته اصلا وجود ندارد.((چرا چنين است كه اعمال مذهبى را تنها برهمنان مى توانند انجام دهند و بر غير برهمنحرام است ؟ چرا جادوگرى تسخير ارواح ، نذر و نياز براى خدايان و برگزارى نمازهاىجمعى و نيايشهاى دسته جمعى ، همه در انحصار برهمن است ؟ زيرا فقط و فقط برهمن استكه داراى نيروى مرموز ((شورينگا)) است . شورينگا روح مقدس و استعداد خاص ماوراءانسانى است كه فقط در برهمن است ، در روحانيت دوره هاى مختلف است ... چنان كه مى بينيم، روحانيت در مذهب يهود، در مذهب مسيح و در مذهب ودابر اثر شناخت علمى بيشتر يا شعورعلمى يا فلسفى بيشتر نيست ، بر اساس شورينگا است ، يعنى داشتن ((اسپرى )) (بهقول مسيحيان )، ((وراثت هارون )) (به قول يهوديان ) و داشتن ((شورينگا)) (بهقول ودائيان ). و اين روح خاصى است از آن نوع كه ما مثلا مى گوئيم : آقا معلوماتىندارد، اما نفسش خوب است ، قدمش خوب است ، ((نور)) دارد و يامثل اينها.))(239) و اين همان اكسير استحمار توده هاست كه ضامن بقاى اين طبقات درطول تاريخ است .
انشعاب در هندوئيزم ؛
هندوئيزم درگذر زمان دچار تحول و انشعاب شد. برجسته ترين شاخه هاى منشعب هندوئيزمعبارتنداز: 1 مذهب براهما ساج . 2 مذهب آريا ساج . 3 مذهب سيك 4 مذهب بها گتى .
دو مذهب اوليه در قرن نوزدهم ميلادى پديد آمدند. مذهب براهما ساج در واقع آميخته اى ازدستورات ويشنو و مسيحيت و بودائى است . آريا ساج نيز با اندكى اختلاف چنين است . هردو مذهب مذكور در تلاشند تا تعاليم تلفيقى ودائى برهمنى هندوئى خود را با دنياىكنونى و مقتضيات روز سازش دهند و در اين راه از خرافه زدائى و حذف اساطير و افسانههاى غير منطقى خوددارى نمى كنند.
سيكيسم ؛
در صفحات گذشته گفته شد كه ((سيكيسم )) فرقه انشعابى ((هندوئيزم )) است . درآنجا اشاره اى بسيار مختصر به اين مذهب شد و اينكتفصيل بيشترى در آن باره مى آيد. مركز اصلى فرقه سيكها در ((كشمير)) است . اينفرقه در كشورهاى ديگر به صورت اقليت مذهبى وجود دارد. اين مذهب يكى از مذاهب شناختهشده هند است .
مذهب سيك ؛ مذهب ((سيك )) (واژه اى پنجابى به معنى شاگرد) مدعى است كه چكيده نخستينتعاليم ((باباگورونانك )) (پيامبر اين مذهب متولد 1469 م ) است . اين فرقه يا مذهب ،محصول اختلافات مذهبى هند قرن 15 ميلادى است . نانك در اين مقطع فرصت را مغتنم شمردو تبليغ خويش را آغاز كرد. ((مذهب بهاگتى )) به خداى يكتا ايمان دارد. مشرب عبادى اينمذهب عرفان است . پيروان اين فرقه به فديه و قربانى باور ندارند؛ از تعاليم اينمذهب : ((هر كس خويش را گم كند، خدا را پيدا كرده است و هر كس خدا را پيدا كرد،داناترين و بهترين مؤ من است ...))
1- بيوگرافى گورونانگ :
بنيانگذار و رهبر اين مذهب مردى به نام ((گورونانگ )) است كه درسال 1469 ميلادى در دهكده ((تالواندى )) شهر ((تيخويور)) پاكستان غربى متولدشد. در هفت سالگى به مدرسه رفت . او به گاوچرانى پرداخت . در ضمناهل رياضت نيز بود. سپس به تجارت روى آورد. او بعدها يك پست دولتى ايالتى بهدست آورد. در اين مقام خزانه دارى دولت نواب خان بود كه هر روز براى استحمام به كناررودخانه مى رفت . او يك روز زير آب رفت و با سه روز ناپديد بود، هر چه گشتند اورا نيافتند. روز سوم از آب سردرآورد. نانگ در 38 سالگى با يك مريد مسلمان به ناممردانه كه رباب مى نواخت ، به سياحت پرداخت ، او سه سفر طولانى كرد. با كشتى عازممكه شد. او لباس فقراى مسلمان را پوشيد؛ عصائى در مشت و آفتابه اى در دست و كتابىزير بغل داشت . اين كتاب سرودهاى او را در خود داشت . او به ((خانه كعبه )) رفت . شبدر آنجا خوابيد و پايش به سوى ((بيت الله )) بود. بامداد كسى او را لگدى زد كه :پايت به سوى ((بيت )) است . نانگ گفت : بايد به كدامين سو دراز كنم ؟! ((به كدامينسمت كه پروردگار در آن سمت نباشد))؟! نانگ به مدينه ، شام ، مصر، سوريه وتركيه مسافرت كرد و در بغداد در قبرستان منزل گرفت . وى از بلخ و بخارا وكابل و پيشاور ديدن كرد. در سال 1521 به شهر ايسن آباد بازگشت . اين دوره ازسياحت او سه سال طول كشيد. او سرانجام به ((كرنارپور)) بازگشت . نانگ 18سال آخر عمر خود را در ((كرنارپور)) گذراند و به زراعت پرداخت و به مردم غذا مىداد. در سال 1539 ميلادى فردى به نام ((بابالهمنا)) جانشين نانگ شد. اين فرد به((گور و وانگد)) مشهور شد. نانگ در هفتاد و پنج سالگى در گذشت . مريدانش به((كرنارپور)) آمدند. هندوان مى خواستند جسدش را بسوزانند و مريدان مسلمان ، او راخواستند به خاك بسپارند. وقتى خواستند جسد او را بردارند، فقط چند شاخهگل يافتند. نانگ مى گفت : نزد پروردگار هيچ فردى امتياز ندارد و بين مذاهب و نژادهاامتيازى نيست . دربارگاه پروردگار ميانجى و واسطه اى در كار نيست . او به رياضتمكتب يوگا اعتقاد نداشت . مى گفت : مرد و زن در پيشگاه خداوند برابر هستند. (240)
2 پيشه مذهبى - عقيدتى نانگ :
((نانگ )) از مريدان ((كبير)) بود كه در سال 1538 ميلادى بانى مذهب سيك بود. كبيردر صدد بر آمد كه ميان پيروان مذاهب هندو و فرقه هاى اسلامى تفاهم و توافق به وجودآورد. بنابراين خيلى از مسلمانهاى هندى الاصل مقيم كشمير هند، اصالت مذهبى سيك داشتهاند و بعد از اينكه اسلام آوردند، به عتبات عاليان اسلام شيعه مهاجرت كرده و دركشورهاى همسايه هند ساكن شده اند. گورونانگ تحت تاءثير تصوف اسلامى و آئين((بودا)) قرار گرفت . هر چند جانشينان ((نانگ )) عقايد او را تحريف كرده اند(241)
((جواهر لعل نهرو)) مى گويد: پس از آنكه اسلام وارد هند شد و جائى يافت ، اصلاحطلبان جديدى در ميان هندوان و مسلمانان پديد آمدند كه مى خواستند اسلام و هندوئيزم رابه هم نزديك تر سازند. براى رسيدن به اين هدف كوشيدند كه هر چه در اين دو مذهبمشترك است ، بر آن تكيه كنند و از موارد افتراق و اختلاف آن دو مذهب (در مراسم و عبادات )دورى نمايند و حتى كوشيدند يك دين التقاطى از اسلام و هندوئيزم به وجود آورند. اينكار بسيار دشوار بود و قرنها بر سر آن كوشش شد. برخى از پادشاهان هند مخصوصااكبر شاه هندى در اين راه سخت كوشيد. ((رامانند)) كه در قرن 14 ميلادى در جنوب هند مىزيست ، نخستين مصلحى بود كه درباره اين تركيب به موعظه پرداخت . در ميان پيروانرامانند، فردى به نام ((كبير)) بود كه بعدها شهرت و محبوبيتى بسيار به دست آوردو از استاد خود پيشى جست . وى كه فردى ريسنده و مسلمان بود، در تقويت وحدت هندوئيزم اسلام كوشيد ترانه هاى عارفانه و عاشقانه او امروز در دورترين دهكده هاىشمال هند معروف است . او نه هندو بود و نه مسبلمان و در عينحال هر دوى آنها!! افرادى از طبقات مختلف هند پيرو او شدند. لازم است بدانيم كه دراشعار برخى عرفاى مسلمان قرون اخير آثار سبك هندى شعر و محتواى هندوئى مشهود است .و اين ، به همان پيشينه مذهبى آنان بر مى گردد كه ابتدا ((سيك )) بوده اند يا((هندو)) و بعد مسلمان شده اند. و اين واقعيت بيشتر در مسلمانان هندىاهل كشمير هند مشهود است .
وقتى كبير مرد، جسد او را با پارجه اى پوشاندند، پيروان هندوى او مى خواستند جسدشرا بسوزانند و مريدان مسلمان او مى خواستند جسدش را دفن كنند. مدتى مشاجره كردند.وقتى پارچه را برداشند، ديدند چند شاخه گل بيشتر وجود ندارد. هر چند اين داستان مىتواند خيالى و عارى از حقيقت باشد، اما بسيار لطيف و دلكش است . كمى پس از فوت((كبير بزرگ ))، مصلح ديگرى در شمال هند پيدا شد. اين شخص همان ((گورونانگ ))مؤ سس ((فرقه سيك )) بود.(242)
عقايد و آراء سيكيسم :
نانگ رهبر اين فرقه به ((بت و بتخانه )) اعتقاد نداشت . در اشعار عرفاى سيك مشرب((بت و بتخانه )) به صورت سمبل به كار رفته و رمزى از حيقيت است . نانگ بهرياضت روى آورد و شيوه درويشى پيشه ساخت . ابتدا به ((كم خورى )) پرداخت و بعداز آشاميدن ((شيرگاو)) اكتفا كرد. و آنگاه به خوردن ((روغن )) و بعد به خوردن((باد)) مشغول شد. دوران باد هوا خورى يعنىفصل رسيدن مائده هاى آسمان است .(243) ((نانگ )) از خوردن گوشت خوددارى مىكرد. اما مريدان و پيروانش ‍ بعدها گوشت مى خوردند. ((نانگ )) همه مردم را مخلوق مىدانست نه خالق . او منكر ((حلول و اتحاد)) بود. وسيله تقرب به ((حق )) از نظر((نانگ )) كمك به جانوران و آزار نرساندن به آنها مى باشد.
((نانگ )) در لغت سانسكريت به معناى ((شفاى درد)) يا ((هستى صرف )) است كه به((بابانانگ )) شهرت يافته است و به احترام ، وى را ((گرونانگ ديوجى ))گويند.(244)
نانگ گفته است : آنان كه به خدا پيوستند، رو سفيد هستند، خالق با مخلوق و خلقت يا خلقاست . پس خداوند در همه جا هست و نبايد به كسى ناسزا گفت .(245)
((سيك )) (به كسرسين ) ((شير)) را گويند و ((گور)) (به ضم گاف )) به معناى((پيشوا و مقتدر)) است . عده اى از اين گورهااهل سلوك بودند و برخى از خواص اين فرقه به سلوك مى پرداختند و به روح نانگ وديگر ((گورها)) متوسل مى شدند و تا زمان ((گورى پنجم ))اهل سلوك بودند. در حال سلوك بايد از مشروبات و دخانيات دورى كنند، از روشنائى واصوات و خواب پرهيز كنند، دروغ نگويند، فكر بد نكنند، هر صبح آب تنى كنند، درساعاتى از روز خلوت كنند و با همسر خود نياميزند. روز متولد ((گورونانگ )) در هندتعطيل است . سيكها پس از ((گورى دهم )) در انتظار موعودى نمى باشند.(246)
روحانيت ؛ از ميان پيروان اين مذهب ، عده اى سمت ملائى و رهبرى مذهبى سيكها را بر عهدهدارند، گروهى واعظ مى شوند و برخى علم موسيقى مربوط به مذهب را مى آموزند. گوربه كسى گفته مى شود كه آماده سلوك روحى است . گور بايد مطالبى را كه سينه بهسينه نقل شده (يعنى در كنتب مقدس وجود ندارد و سماعى است ) به شاگرد خودبياموزد.(247)
معابد و مراسم ؛
معابد سيكها به لحاظ معمارى به سبك معمارى اسلامى در هند، ساخته شده است . در هند بهمعابد سيكها ((گودواره )) مى گويند. همان طور كه گفته شد، مركز سيكها ايالتكشمير مى باشد. در صفحات گذشته گفته شد كه در ادوار گذشته ، برخى از سيكها،مسلمان شدند، برخى به مذهب تسنن روى آوردند و برخى از سيكهاى كشمير به مذهب تشيعاماميه گرويدند و به كشورهاى اسلامى مهاجرت كردند. معبد طلائى مقدس ترين معبدسيكهاست كه در ((آمريتسار)) واقع است . اين معبد درسال 1589 ساخته شد. در سال 1820 مهاراجه مقتدر پنجاب ، بخشهائى از اين معبد را ازطلاى ناب مزين ساخت و به مبعد طلايى شهرت يافت . در اين معبد يكصد و ده كيلو طلا بهكار رفته است .
معابد ديگر سيكها عبارتند از:
معبد ((ننگانه صاحب ))؛ محل تولد نانگ . معبد ((گورودوارهبال ليدو))؛ محل رياضت نانگ . معبد ((كياره صاحب ))؛محل چراى احشام نانگ ، معبد ((مال هى صاحب ))محل تفكر نانگ ، معبد ((مولوى دى پش ))، محل آموزش زبان فارسى نانگ ، معبد((بابايى دى پير)) يادگار سفر نانگ به سيالكوت . معبد ((ديرهچايل )) اقامت گاه جد مادرى نانگ ، معبد ((چكى صاحب ))،محل اقامت نانگ در شهر امين آباد، معبد ((رودى صاحب ))،محل بيتوته يك شبه نانگ و...
سيكها داراى سى و سه معبد هستند و هر جا كه ((نانگ )) قدم گذاشته ، معبدىبرافراشته اند.(248)
كليه مراسم عبادى و غير عبادى سيكها در معبد انجام مى گيرد (ازدواج ، مرگ و...) مراسم درمعبد اين گونه آغاز مى شود:
مراسم ازدواج :
1 قرائت سرودى از كتاب گوروگرانت صاحب كه ((پورى )) ناميده مى شود كه اعترافبه وحدانيت حق تعالى است .
2 مراسم دعا و نماز كه ((در داس )) نام دارد تا مثلا ازدواج مبارك باشد.
3 پيشواى روحانى معبد، ضمن سخنانى به عروس و داماد اندرز مى دهد (در فرقه سيكهاطلاق رسميت ندارد).
4 خواندن بخشى از كتاب مقدس ((گوروگرانت صاحب )) كه ناپايدارى دنيا را يادآورىمى كند. آنگاه عروس و داماد يك بار دور كتاب مقدس ‍ طواف مى كنند و سپس سه قسمت ديگراز كتاب مقدس خوانده مى شود و بار ديگر عروس و داماد طواف مى كنند...جمعا چهار مرتبهطواف مى كنند، آنگاه روبروى كتاب مقدس ايستاده ، تعظيم مى كنند. بعد از خواندن كتابمقدس ، سرور و شادمانى و دعا و نيايش به شكرانه ازدواج صورت مى گيرد.
آنگاه همه حاضرين در مجلس از جاى خود برخاسته و براى عروس و داماد دعا مى كنند. وبعد پذيرائى انجام مى شود.
سن ازدواج براى پسر 24 سال و براى دختر 18سال است . انتخاب همسر به عهده والدين است . دوران نامزدى كوتاه و معاشرت بين دختر وپسر ممنوع است . تعيين زمان ازدواج با رضايت طرفين است (خانواده پسر و دختر)و...(249)
معناى واژه سيك و خلاصه مراسم عبادى و مرگ در آئين سيكها؛
اگر چه واژه ((سيك )) آن گونه كه گذشت به معناى ((شير)) آمده ، ولى به معناى((شاگرد)) گفته مى شود. نانگ بر خلاف كبير افكارش را با موسيقى نشر مى داد.((نانگ )) مراسم سوزانيدن زنده را با شوهرش (كه مرده بود) ممنوع كرد. سيكها درموقع ورود به معبد كفش را از پاى در مى آورند. زنان يكطرف و مردان در طرف ديگرجلوس مى كنند. در اعياد همگى با لباس نو وارد معبد مى شوند. هر سيكى كه وارد مىشود، از فاصله يك مترى به كتاب مقدس تعظيم مى كند. در مذهب سيكها تعدد ازدواج ممنوعاست . در صورتى كه زن نازا باشد، با موافقت وى مرد مى تواند زن ديگرى اختيار كند.متوفى بايد سوزانده شود و خاكسترش در آب جارى ريخته شود. در قانون اساسى هندمذهب سيكها به رسميت شناخته شده است .
ويژگى هاى مذهب سيك ؛
((گورونانگ )) مدعى نوعى وحدت دينى در هند شد و اعلام داشت كه ((هدف كليه مذاهب واديان يكى است )). پس بايد متحد شد. به نظر مى رسد پيامبر اين مذهب جديد التاءسيسبا مطالعه اسلام و اديان هند، نوعى ((الوهيت )) براى خودقائل شد. او مدعى شد كه ((بخشى از وجود خداست )) و عده اى از پيروانش باور كردند وفرقه ها ((سيك ))ها را بوجود آوردند. اين فرقه پس از ((گورونانگ )) نه نفر ديگربه نام ((كوروى )) دارند كه وظيفه آنها تبليغ اين مذهب است . كتاب مذهبى آنها ((گرانتصاحب )) نام دارد كه مجموعه ادعيه و سرودهاى مذهب ((سيك )) است . سيكها اين كتاب رابسيار مقدس و محترم مى شمارند. پنج ((كاف )) معتقدات اين مذهب راتشكيل مى دهد: 1 كيش : موى بلند نهادن و عدم ازاله آن از ولادت تا مرگ . 2 كاش : شلواركوتاه كه هميشه در زير لباس مى پوشند و از خود دور نمى كنند. 3 كار: دست بند وحلقه اى از آهن كه علامت اطاعت از مذهب است كه در دست راست دارند. 4 كريپان : خنجر ياشمشيرى كه يك نفر سيك بايد هميشه آن را با خود داشته باشد. 5 كانكا: شانه براىپاكيزه نگاهداشتن موى سر. اين تعاليم و عقايد با عقايد هندوئى فاصله زيادى ندارد.
آئين جين ؛
تاريخچه ، تعاليم و مؤ سس جين
آئين ((جين )) و ((بودا)) محصول دوره حماسى هنداند. در گذشته گفته شد كه دورهنشاط فلسفى هند را در همين دوره حماسى مى توان يافت ؛ يعنى مقطعى كه ((برهمنى ))((جينى )) و ((بودائى )) در قلمرو انديشه روشن هندى درخشيد. جين و بودا داراى نقاطمشتركى هستند كه فصل برجسته آن : باور به ((تناسخ )) و نفرت از ((روحانيون ))،عدم اعتقاد به ((خدايان هندو))، روايات و دائى ، آداب و مراسم گذشته مى باشد. محوراشتراك اين دو انديشه فلسفى رياضت است ، و لبه تند انتقاد از هندوئيزم و برهمنيزم مىباشد. آئين جين همزمان با آئين بودا در قرن ششم ق .م در هند پديد آمد و على رغم طبيعتسال و فرار اديان ، اين آئين از مرزهاى هند نگذشته است .
مى گويند علت عدم انتقال اين آئين شگفت ، رياضتهاى دردناك در غيرقابل تحمل آن است . اين مذهب در حال حاضر يك ميليون و پانصد هزار نفر پيرو دارد.بنيان گذار اين آئين به درستى شناخته شده نيست .
بعضى مؤ سس آن را ((رساباديوا)) گفته اند. ولى ترويج اين آئين توسط شخصىبه نام ((مهاويرا)) و ((پارساناتا)) صورت گرفته است و امروزه به نام آئين((مهاويرا)) شهرت يافته است . كتاب مقدس اين مذهب ((آكاماس )) است كهشمال 46 دفتر، حاوى پندها و نصايح مهاويرا است . پيروان اين آئين بيش ازچهل هزار معبد در هند دارند كه عظيم ترين آنها در كوه ((لابون )) است . اين بناى عظيم ازجمله عجايب هفتگانه هند محسوب مى شود. تعاليم آئين جين در رياضت خلاصه مى شود كهاصول آن عبارت است از: 1 گياه خوارى 2 ضديت با جنگ ، 3 رياضت جسمانى ، 4 امساكو روزه هاى سخت ، 5 انتحار، 6 پرهيز از مكر و حيله ،
7 پرهيز از بى عفتى ، 8 پرهيز از تبهكارى 9 پرهيز از تملكاموال غير منقول ، 10 پرهيز از كشتن مطلق حيواناتك 11 دورى از زورگوئى و تندخوئى . براى آنكه حيوانى يا جاندارى كشته نشود، پيروان اين آئين از كشاورزى وكارهائى از اين قبيل خوددارى مى كنندك و به تجارت مى پردازند. 12 از هر گونه بحثو جدل با مردم دورى مى كنند و با برهمنان (روحانيون ) كنار آمده آنان را به رهبرى مذهبىقبول دارند و سيستم طبقاتى هند را پذيرفته اند. ولى خود ((مهاويرا)) اين نظام راقبول نداشت و بتها را نمى پرستيد. از نظر ((مهاويرا)) راهوصول به ((نيروانا)) اين دستورات است :
1 ايمان نيك ،
2 دانش نيك ،
3 كردار نيك .
اين پنج فرمان منسوب به او است : 1 دزدى نكنيد 2 بى عفتى نكنيد 3 هوس چيزى بهدل راه ندهيد. 4 جاندارى را نكشيد و 5 دروغ نگوئيد.
مهاويرا به دعا عقيده نداشت و مى گفت : ((رستگارى در درون تو است ، جاى ديگر راجستجو نكن .))
مهاويرا در سن هفتاد سالگى از دنيا رفت . پس از مرگ او چهارده هزار ملا تعاليم او رابه مردم آموختند(250)

next page

fehrest page

back page