بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 20, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

از همه اينها گذشته گوئى در ميان ما و تو پرده ضخيمى كشيده شده كه اگر گوشسالمى هم مى داشتيم صدايت به گوش ما نمى رسيد، پس ‍ چرا اين همه خود را خسته مىكنى ، فرياد مى زنى ، دل مى سوزانى ، شب و روز تبليغ مى كنى ، ما را بهحال خود بگذار كه در اينجا كالاى تو مشترى ندارد! تو بر دين خود و ما هم بر آئين خود!!
اين نهايت وقاحت و بى شرمى و نادانى است كه انسان با تمام وجودش ‍ اينچنين از حقگريزان باشد:
در چشم اين سياهدلان صبح كاذب است در روشنى اگر يد بيضا كند كسى !
قابل توجه اينكه نمى گفتند: و بيننا و بينك حجاب (ميان ما و تو حجابى است ) بلكهكلمه (من ) را به آن مى افزودند و مى گفتند: و من بيننا و بينك حجاب : تا تاءكيدبيشترى را بيان كنند، زيرا با افزودن اين كلمه مفهوم جمله چنين مى شود: تمام فاصلهميان ما و تو را حجابى پر كرده بديهى است ، و البته حجابى كه تمام اين فاصله رادر برگيرد بايد بسيار ضخيم باشد، و طبيعى است سخن گفتن از پشت چنين حجابكمترين اثرى نخواهد داشت .
جمله (فاعمل اننا عاملون ) ممكن است براى ماءيوس ساختن پيامبر گرامى اسلام (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه كافران گفته شده باشد كه تومشغول برنامه خويش باش و ما مشغول برنامه آئين خويش هستيم .
و نيز ممكن است يكنوع تهديد نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد كهتو هر كار از دستت ساخته است انجام ده ، ما هم آنچه در توان داريم بر ضد شخص تو وآئين تو انجام خواهيم داد، و اين نهايت لجاجت آنها را بيان مى كند.
آيه و ترجمه


قل إ نما انا بشر مثلكم يوحى إ لى انما إ لهكم إ له واحد فاستقيموا إ ليه و استغفروه وويل للمشركين(6)
الذين لا يؤ تون الزكوة و هم بالاخرة هم كافرون(7)
إ ن الذين امنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون(8)


ترجمه :

6 - بگو من فقط انسانى مثل شما هستم كه اين حقيقت بر من وحى مى شود كه معبود شما تنهايكى است ، پس تمام توجه خويش را به او كنيد، و از وى آمرزش طلبيد، واى بر مشركان!
7 - همانها كه زكات را ادا نمى كنند، و آخرت را منكرند.
8 - اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند پاداشى جاودانى دارند.
تفسير:
مشركان چه كسانى هستند؟
اين آيات همچنان سخن از مشركان و كافران مى گويد، و در حقيقت پاسخى است بهگفتارى كه از آنها در آيات قبل نقل شده ، و دفع هر گونه توهم و اشتباه در زمينه دعوتپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ).
مى فرمايد: (بگو من تنها انسانى مثل شما هستم و اين حقيقت پيوسته بر من وحى مى شودكه معبود شما فقط يكى است (قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد).
نه مدعى فرشته بودنم ، و نه انسانى از يك نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خداهستم بلكه انسانى همچون شما هستم با اين تفاوت كه پيوسته فرمان توحيد به من وحىمى شود، من هرگز نمى خواهم شما را مجبور به پذيرش اين آئين كنم ، تا آن گونه كهگفتيد سرسختانه در برابر من بايستيد و مقاومت يا تهديد كنيد، راهى است روشن پيشپاى شما مى گذارم ، و بيش از اين وظيفه اى ندارم ، تصميم گيرى نهائى با خود شمااست .
سپس ادامه مى دهد اكنون كه چنين است تمام توجه خويش را به اين معبود يكتا كنيد و ازشرك و گناه توبه و استغفار نمائيد (فاستقيموا اليه و استغفروه ).
سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مى افزايد: (واى بر مشركان ) (وويل للمشركين ).
آيه بعد به معرفى مشركان پرداخته ، و جمله اى را در اين زمينه بازگو مى كند كهمنحصر به اين آيه است مى فرمايد: (همان كسانى كه زكات را ادا نمى كنند و نسبت بهآخرت كافرند) (الذين لاياتون الزكاة و هم بالاخرة هم كافرون ).
در حقيقت معرف آنها دو چيز است : ترك زكات ، و انكار معاد.
اين آيه در ميان مفسران گفتگوهاى زيادى برانگيخته است ، و در تفسير آن احتمالاتفراوانى داده اند، علت اصلى آن اين است كه زكات يكى از فروع اسلام است ، چگونهترك آن دليل بر كفر و شرك مى شود؟
بعضى ظاهر آيه را حفظ كرده و گفته اند ترك زكات هر چند تواءم با انكار وجوب آننباشد باز نشانه كفر است .
بعضى ديگر ترك تواءم با انكار را دليل بر كفر دانسته اند، چرا كه زكات ازضروريات اسلام است و منكر آن كافر مى باشد.
جمعى گفته اند: زكات در اينجا به معنى تطهير و پاكيزگى است ، و منظور از تركزكات ترك پاكسازى صفحه دل از لوث شرك است ، همانگونه كه در آيه 81 سوره كهفنيز آمده است (خيرا منه زكاة ) (فرزندى كه از او پاكتر باشد).
ولى اشكال مطلب در اينجا است كه تعبير به لايوتون (نمى پردازند وادا نمى كنند)هيچگونه تناسبى با اين معنى ندارد.
بنابراين راهى جز اين نيست كه منظور همان اداء زكات باشد.
مشكل ديگر اينجا است كه زكات در سال دوم هجرت در مدينه تشريع شد، و اين آيات مكىاست ، حتى به گفته بعضى از مفسران بزرگ سوره فصلت از نخستين سوره هائى استكه در مكه نازل شده ، لذا ناچار شده اند كه زكات را در اينجا به معنى هرگونه (انفاقدر راه خدا) تفسير كنند، يا بگويند اصل وجوب زكات در مكهنازل شده بود، اما حد و حدود و نصاب و مقدار آن درسال دوم هجرت نازل گرديد.
به هر حال آنچه در اينجا نزديكتر به مفهوم آيه است اين است كه منظور از زكات همانمفهوم عام انفاق بوده باشد، و ذكر آن در نشانه هاى شرك به خاطر اين است كه انفاقهاىمالى در راه خداوند يكى از روشنترين نشانه هاى ايثار و گذشت و عشق به الله است ، چراكه مال از محبوبترين امور نزد انسان مى باشد، و انفاق و ترك انفاق مى تواند شاخصىبراى شرك و ايمان در بسيارى از موارد گردد تا آنجا كه بعضىاموال خويش را از جان خود نيز محبوبتر دارند و نمونه هاى آن را درطول زندگى ديده ايم .
و به عبارت ديگر منظور ترك انفاقى است كه نشانه عدم ايمان آنها به خدا است و بههمين دليل در رديف عدم ايمان به معاد ذكر شده ، و يا ترك زكات تواءم با انكار وجوب آناست .
نكته ديگرى كه مى تواند به روشن شدن تفسير آيه كمك كند اين است كه (زكات ) درميان دستورات اسلام وضع خاصى دارد، و پرداختن آن نشانه به رسميت شناختن حكومتاسلامى بوده است ، و ترك آن غالبا نوعى طغيان و سركشى و قيام بر ضد حكومتاسلامى محسوب مى شده ، و مى دانيم قيام بر ضد حكومت اسلامى موجب كفر است .
گواه اين سخن مطلبى است كه در تاريخ اسلام درباره (اصحاب رده ) (گروهى كهبعد از وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مرتد شدند) آمده است ، آنها جمعى ازطوايف (بنى طى ) و (غطفان ) و (بنى اسد) بودند كه از دادن زكات به مامورانحكومت اسلامى سر باز زدند، و به اين طريق پرچم مخالفت را برافراشتند، مسلمانانوفادار به قرآن با آنها پيكار كردند و آنان را در هم كوبيدند
درست است كه موقع نزول اين آيه هنوز حكومت اسلامىتشكيل نشده بود، ولى اين آيه مى تواند در عينحال اشاره سربسته اى به مطلب فوق باشد.
در تواريخ آمده است كه اهل رده بعد از وفات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )گفتند: اما الصلاة فنصلى ، و اما الزكاة فلا يغصب اموالنا!: (نماز را مى خوانيم ، امازكات نه ، ما اجازه نخواهيم داد اموال ما غصب گردد)! بهدنبال اين ماجرا مسلمانان تصميم گرفتند با اين گروه به پيكار برخيزند و آن رادليل بر ارتدادشان مى دانستند.
در آخرين آيه مورد بحث به معرفى گروهى كه در نقطهمقابل اين مشركان بخيل و بى ايمان قرار دارند، و جزاى آنها، پرداخته مى گويد:(كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند اجر و پاداشى جاودانى و قطعناشدنى دارند (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون ).
(ممنون ) از ماده (من ) در اينجا به معنى قطع يا نقص است ، بنابراين (غير ممنون) يعنى (غير مقطوع ) و بدون نقص ، بعضى واژه (منون ) (بر وزن زبون بهمعنى مرگ را نيز از همين ماده دانسته اند و همچنين (منت گذاردن با زبان ) را، چرا كهاولى قطع و پايان عمر است ، و دومى نعمت و شكر را قطع مى كند.
بعضى از مفسران نيز گفته اند: منظور از (غير ممنون ) در اينجا اين است كه هيچگونهمنتى بر مؤ منان در اين اجر و پاداش گذارده نمى شود (ولى معنىاول مناسبتر به نظر مى رسد).
نكته :
اهميت فوق العاده زكات در اسلام :
آيه فوق با تعبير تكان دهنده اش تاءكيد مجددى است بر اهميت اين فريضه اسلامى ،خواه به معنى زكات واجب گرفته شود يا به مفهوم وسيع و گسترده تر، و بايد چنينباشد زيرا:
(زكات ) يكى از عوامل مهم عدالت اجتماعى و مبارزه با فقر و محروميت ، و پر كردنفاصله هاى طبقاتى ، و تقويت بنيه مالى حكومت اسلامى ، و پاكسازى روح و جان از حبدنيا و مال پرستى ، و خلاصه وسيله بسيار مؤ ثرى براى قرب الهى است .
در بسيارى از روايات اسلامى تعبيراتى آمده است كه نشان مى دهد (ترك زكات ) درسر حد كفر است و شبيه تعبيرى است كه در آيات فوق آمده ، به عنوان نمونه :
1 - در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه از جمله وصاياى پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) به على (عليه السلام ) اين بود: يا على كفر بالله العظيم منهذه الامه عشرة ، و عد منهم مانع الزكاة ... ثمقال يا على ! من منع قيراطا من زكات ماله فليس بمؤ من و لا مسلم و لا كرامة ، يا على ! تاركالزكات يسئل الله الرجعة الى الدنيا، و ذلك قوله عز وجل حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون ...:
(اى على ! ده طايفه از اين امت به خداوند بزرگ كافر شده اند، و يكى از اين ده گروهرا مانع الزكات شمرد ... سپس فرمود: اى على ! هر كس ‍ قيراطى از زكات مالش را نپردازدنه مؤ من است و نه مسلمان و ارزشى در پيشگاه خدا ندارد.
اى على ! تارك الزكات به هنگام مرگ تقاضاى بازگشت به اين دنيا (براى جبران گناهعظيم خود مى كند اما پذيرفته نمى شود) و اين همان است كه خداوند در قرآن به آن اشارهفرموده : زمانى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد مى گويد پروردگارا! مرا بازگردانيد(اما پاسخ منفى مى شنود)...
2 - در حديث ديگرى از امام صادق آمده است : ان الله عز وجل فرض ‍ للفقراء فى اموال الاغنياء فريضة لا يحمدون الا بادائها و هى الزكاة بهاحقنوا دمائهم و بها سموا مسلمين : (خداوند بزرگ براى فقيران دراموال اغنيا فريضه اى قرار داده كه جز با اداء آن شايسته ستايش نيستند، و آن زكات استكه به وسيله آن خون خود را حفظ مى كنند و نام مسلمان بر آنها گذارده مى شود).
3 - بالاخره در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من منع قيراطا منالزكاة فليمت ان شاء يهوديا او نصرانيا: (كسى كه قيراطى از زكات را منع كند يابايد يهودى از دنيا برود يا نصرانى ).
در زمينه اهميت زكات در اسلام ، و فلسفه آن ، و همچنين تاريخ وجوب زكات در اسلام ، وساير خصوصيات مربوط به آن در جلد 8 از صفحه 6 به بعد(ذيل آيه 60 سوره توبه ) مشروحا بحث كرده ايم .
آيه و ترجمه


قل ائنكم لتكفرون بالذى خلق الارض فى يومين و تجعلون له اندادا ذلك رب العالمين(9)
وجعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقوتها فى اربعة ايام سواءللسائلين(10)
ثم استوى إ لى السماء و هى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا اوكرها قالتا اتيناطائعين(11)
فقضهن سبع سموات فى يومين واوحى فى كل سماء امرها و زينا السماء الدنيا بمصابيحو حفظا ذلك تقدير العزيز العليم(12)


ترجمه :

9 - بگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد؟ و براى اوهمانندهائى قائل مى شويد؟ او پروردگار جهانيان است .
10 - او در زمين كوههائى قرار داد، و بركاتى در آن آفريد، و مواد غذائى مختلف آن رامقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان !
11 - سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالى كه به صورت دود بود، به آن و بهزمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روى اطاعت و خواه اكراه ! آنها گفتند:ما از روى طاعت مى آئيم !
12 - در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد، و آنچه را مى خواست درهر آسمانى مقدر فرمود، و آسمان پائين را با چراغهاى (ستارگان ) زينت بخشيديم و (باشهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم ، اين است تقدير خداوند دانا.
تفسير:
دورانهاى آفرينش آسمانها و زمين
آيات فوق نمونه اى از آيات آفاقى و نشانه هاى عظمت و علم و قدرت خدا در آفرينش زمينو آسمان و آغاز خلقت موجودات است كه به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )دستور مى دهد كافران و مشركان را مخاطب ساخته و از آنها سؤال كند آيا خداوندى را كه مبداء اين عوالم پهناور و گسترده است هرگز مى توانند انكاركنند؟ تا از اين طريق وجدان و عقل و هوش آنها را بيدار كند و به داورى طلبد.
مى فرمايد: (بگو: آيا شما به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد)؟!
(قل ءانكم لتكفرون بالذى خلق الارض فى يومين ).
(و براى او شبيه و نظيرهائى قائل مى شويد) (و تجعلون له اندادا).
چه اشتباه بزرگ ، و چه سخن بى پايه اى ؟
(او پروردگار جهانيان است ) (ذلك رب العالمين ).
آيا كسى كه اين جهان را هم اكنون تدبير مى كند، او خالق اين آسمان و زمين نيست ؟ اگر اوخالق و مدبر است پس اين بتها و معبودهاى ساختگى را چگونه در كنار او قرار مى دهيد؟شايستگى پرستش تنها براى كسى است كه خلقت و تدبير و مالكيت و حكومت جهان از آن اواست .
در آيه بعد به آفرينش كوهها، و معادن و بركات زمين ، و مواد غذائى پرداخته مىفرمايد: (او در زمين كوههائى قرار داد و بركات و منافعى در آن آفريد، و مواد غذائىمختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود) (وجعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها فى اربعة ايام ).
(اين مواد غذائى درست به اندازه نياز نيازمندان و تقاضا كنندگان است ) (سواءللسائلين ).
به اين ترتيب خداوند نيازمنديهاى همه نيازمندان را پيش بينى كرده ، و براى همه آنهاآنچه لازم بوده است آفريده ، و هيچ كم و كاستى در آن وجود ندارد، همانگونه كه در آيه50 سوره طه مى گويد: ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى : (پروردگار ماكسى است كه به هر موجودى آنچه آفرينش او اقتضا داشت عطا كرد، و سپس او را درمسيرش هدايت نمود).
منظور از سائلين در اينجا ممكن است انسانها بوده باشند، يا اعم از انسانها و حيوانات وگياهان (و اگر به صورت جمع عاقل ذكر شد به اصطلاح از باب (تغليب ) است ).
مطابق اين تفسير نه تنها نياز انسانها بلكه نياز حيوانات و گياهان را از آغاز در زمينپيش بينى كرده ، و آنچه براى ادامه حيات آنها لازم بوده ، آفريده است .
در اينجا سؤ ال مهمى مطرح است و آن اينكه :
چگونه در آيات فوق آفرينش زمين را در دو روز، و كوهها و بركات و غذاها در چهار روز، ودر دنباله اين آيات ، آفرينش آسمانها را نيز در دو روز ذكر كرده كه مجموعا هشت روز مىشود؟ در حالى كه در آيات فراوانى از قرآن مجيد آفرينش آسمانها و زمين مجموعا در ششروز، يا به تعبير ديگر در شش دوران ، بيان شده است .
مفسران در پاسخ اين سؤ ال دو راه را انتخاب كردند:
راه اول كه مشهور و معروف است اينكه : آنجا كه مى گويد (اربعة ايام ) (چهار روز)منظور تتمه چهار روز است ، به اين ترتيب در دو روزاول از اين چهار روز زمين آفريده شد، و در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين ، بهاضافه خلقت آسمانها در دو روز مجموعا شش ‍ روز (شش دوران ) مى شود.
نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسى نيز وجود دارد كه فىالمثل گفته مى شود: از اينجا تا مكه ده روز طول مى كشد، و تا مدينه پانزده روز، يعنىپنج روز فاصله مكه و مدينه است و ده روز فاصله اينجا تا مكه .
البته اگر آيات متعدد آفرينش در شش روز نبود چنين تفسيرى پذيرفته نمى شد، ولىاز آنجا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى كنند، و قرينه يكديگر مى شوند، تفسيربالا بخوبى قابل قبول است .
راه ديگرى كه تعداد كمى از مفسران آنرا انتخاب كرده اند اين است كه : اربعة ايام (چهارروز) مربوط به آغاز خلقت نيست بلكه اشاره بهفصول چهارگانه سال است كه مبداء پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذائى انسانها وحيوانات است .
ولى اين تفسير علاوه بر اينكه هماهنگى را در ميان جمله هاى آيات فوق تاءمين نمى كندچرا كه در مورد خلقت زمين و آسمان يوم به معنى دوران آغاز پيدايش است ، طبق اين تفسير(يوم ) در مورد خصوصيات زمين و مواد غذائى به معنىفصول سال مى باشد كه پيوسته تكرار مى گردد.
بعلاوه نتيجه آن اين است كه از شش روز آفرينش تنها از دو روز مربوط به خلقت زمين ، ودو روز مربوط به خلقت آسمانها، بحث شده ، اما دو روز باقيمانده كه مربوط به خلقتموجوداتى است كه ميان زمين و آسمان قرار دارند (ما بينهما) سخنى به ميان نيامده است .
به هر حالتفسير اول از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد.
شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه روز در آيات فوق هرگز به معنى روز معمولىنيست ، چرا كه قبل از آفرينش زمين و آسمان اصلا روز به اين معنى وجود نداشت ، بلكهمنظور از آن دورانهاى آفرينش است كه گاه ميليونها يا ميلياردهاسال به طول انجاميده .
توضيح اين معنى را به طور كامل در جلد ششم(ذيل آيه 54 سوره اعراف ) صفحه 200 به بعد آورده ايم .
در اينجا دو نكته ديگر باقى مى ماند كه بايد به آن توجه كرد:
نخست اينكه منظور از (بارك فيها) چيست ؟ ظاهر اين است كه اشاره به معادن و منابعزير زمينى و روى زمينى و درختان و نهرها و منابع آب است كه مايه بركت و استفاده همهموجودات زنده زمين مى باشد.
در اينكه تعبير به (فى اربعة ايام ) (در چهار روز) مربوط به آفرينش ‍ كداميك ازموضوعاتى است كه در آيه ذكر شده بعضى از مفسران چنين تصور كرده اند كه تنها بهمساءله (اقوات ) (مواد غذائى ) مربوط است ، در حالى كه چنين نيست ، بلكه مربوط بههر سه قسمت مذكور در آيه است (آفرينش كوهها، آفرينش منابع و بركات زمين ، وآفرينش مواد غذائى ) زيرا در غير اين صورت بعضى از اين امورداخل در ايامى كه در آيات فوق آمده است نخواهد بود و اين با نظام آيات تناسب ندارد.
بعد از پايان سخنان مربوط به آفرينش زمين ومراحل تكاملى آن به بحث از آفرينش آسمانها پرداخته مى فرمايد: (سپس اراده آفرينش ‍آسمان نمود در حالى كه به صورت دود بودند، در اين هنگام به آسمان و زمين فرمود:به وجود آئيد و شكل گيريد، چه از روى طاعت و چه اكراه ) (ثم استوى الى السماء وهى دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها).
(آنها گفتند ما از روى طاعت و امتثال فرمان مى آئيم ) (قالتا اتينا طائعين ).
(در اين هنگام خداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد وكامل كرد) (فقضاهن سبع سموات فى يومين ).
(و در هر آسمان آنچه را مى خواست امر و فرمان داد) و موجودات و مخلوقات مختلف را درآنها آفريد و به آنها نظام بخشيد (و اوحى فىكل سماء امرها).
و آسمان پائين را با چراغهاى ستارگان زينت بخشيديم ، و با شهابها از استراق سمعشياطين حفظ كرديم ) (و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا).
آرى (اين است تقدير خداوند قادر و دانا) (ذلك تقدير العزيزالعليم ).
در اين دو آيه نكات مهمى است كه بايد مورد توجه قرار گيرد:
1 - تعبير به (ثم ) (سپس ) معمولا براى تاءخير در زمان مى آيد، ولى گاه به معنىتاءخير در بيان مى باشد.
اگر به معنى اول باشد مفهومش اين است كه آفرينش آسمانها بعد از خلقت زمين و آفرينشكوهها و معادن و مواد غذائى صورت گرفته است ، ولى اگر به معنى دوم باشد هيچمانعى ندارد كه آفرينش آسمانها قبلا صورت گرفته ، و زمين بعد از آن ، ولى به هنگامبيان كردن نخست از زمين و ارزاق و منابع آن كه مورد توجه و نياز انسانهاست شروع كرده، سپس به شرح آفرينش آسمان پرداخته است معنى دوم گذشته از اينكه با اكتشافاتعلمى هماهنگتر است با آيات ديگر قرآن نيز موافقت دارد چرا كه در سوره نازعات چنين مىفرمايد اءاءنتم اشد خلقا ام السماء بناها رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرجضحاها و الارض بعد ذلك دحاها اخرج منها مائها و مرعاها والجبال ارساها متاعا لكم و لانعامكم :
(آيا زنده شدن شما بعد از مرگ مهمتر است ، يا آفرينش آسمان ؟ خداوند آن را بيان كردو برافراشت و منظم ساخت ، شب آن را تاريك ، و روز آن را آشكار ساخت ، و زمين را بعد ازآن گسترد، آبهاى درونى آن و گياهان و چراگاههاى آن را خارج نمود، و كوهها را بعد ازآن پا بر جا ساخت ، تا وسيله زندگى براى شما و چهارپايانتان فراهم گردد)(نازعات 27 - 33).
اين آيات به خوبى روشن مى سازد كه گسترش زمين و جوشيدن چشمه ها و پيدايشدرختان و مواد غذائى ، همه بعد از آفرينش آسمانها صورت گرفته است ، در حالى كهاگر (ثم ) را به تاءخير زمانى تفسير كنيم بايد بگوئيم همه اينهاقبل از آفرينش آسمان صورت گرفته ، و از آنجا كه كلمه بعد ذلك به روشنى همهاينها
را بعد از آن مى شمرد، تفسير ثم به تاءخير بيانى روشن به نظر مى رسد.
2 - (استوى ) از ماده (استواء) در اصل به معنىاعتدال يا مساوات دو چيز با يكديگر است ، ولى به طورى كه بعضى از ارباب لغت ومفسران گفته اند اين ماده هنگامى كه با (على ) متعدى شود به معنى استيلاء و سلطهبر چيزى است ، مانند الرحمن على العرش ‍ استوى (خداوند بر عرش استيلا دارد) (طه -5).
و هنگامى كه با (الى ) متعدى شود به معنى قصد مى آيد، مانند آيه مورد بحث كه مىفرمايد: ثم استوى الى السماء: (سپس اراده آفرينش آسمان كرد).
3 - جمله (هى دخان ): (آسمانها در آغاز به صورت دود بود نشان مى دهد كه آغازآفرينش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظيمى بوده است ، و اين با آخرين تحقيقاتعلمى در مورد آغاز آفرينش كاملا هماهنگ است .
هم اكنون نيز بسيارى از ستارگان آسمان به صورت توده فشرده اى از گازها و دخانهستند.
4 - جمله (فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها): (خداوند به آسمان و زمين فرمودبه شكل خود در آييد از روى اطاعت يا اكراه ) به اين معنى نيست كه واقعا سخنى با لفظگفته شده باشد، بلكه گفته خداوند همان فرمان تكوينى ، و اراده او بر امر آفرينشاست ، و تعبير به (طوعا او كرها) اشاره به اين است كه اراده قطعى خداوند بهشكل گرفتن آسمانها و زمين تعلق يافته بود و در هر صورت مى بايست آن مواد به چنينصورت مطلوبى در آينده بخواهند يا نخواهند.
5 - جمله (اتينا طائعين ): ما از روى اطاعت شكل نهائى به خود گرفتيم اشاره به ايناست كه مواد تشكيل دهنده آسمان و زمين از نظر تكوين و آفرينش
كاملا تسليم اراده و فرمان خدا بود، اشكال لازم را به خود پذيرفت ، و هيچگونه مقاومتىدر برابر اين فرمان الهى از خود نشان نداد.
به هر حال روشن است كه آن امر و اين (امتثال ) جنبه تكليفى و تشريعى نداشته ،بلكه صرفا از نظر تكوين صورت گرفته است .
6 - جمله (فقضاهن سبع سماوات فى يومين ): (آنها را به صورت هفت آسمان در دوروز آفريد) اشاره به وجود دو دوران در آفرينش آسمانها است كه هر دورانى از آنميليونها يا ميلياردها سال به طول انجاميده ، و هر دوران به نوبه خود به ادوار ديگرىتقسيم مى شود، اين دو دوران ممكن است دوران تبديل گازهاى فشرده به مايع و مواد مذاب ،و دوران تبديل مواد مذاب به جامد بوده باشد.
قبلا نيز گفته ايم : استعمال (يوم ) و معادل آن در فارسى (واژه روز) و در لغات ديگربه معنى (دوران ) بسيار رائج و متداول است ، و حتى در كلمات روزمره ما فراوان ديدهمى شود، فى المثل مى گوئيم انسان در زندگى يكروز گرفتار ناكامى مى شود و روزديگر پيروز مى گردد، اشاره به تركيب زندگى از دورانهاى مختلف شكست و پيروزىاست .
شرح مبسوطى در اين زمينه در جلد 6 صفحه 200(ذيل آيه 54 سوره اعراف ) ذكر شده است .
7 - عدد (سبع ) (هفت ) ممكن است در اينجا (عدد تكثير) باشد يعنى آسمانهاى فراوانو كرات بيشمارى آفريديم ، و نيز ممكن است (عدد تعداد) باشد، يعنى عدد آسمانهادرست هفت است ، با اين قيد كه تمام آنچه از كواكب و ستارگان ثوابت و سيارات را مىبينيم طبق گواهى جمله بعد در اين آيه جزء آسماناول است ، به اين ترتيب عالم آفرينش از هفت مجموعه بزرگتشكيل يافته كه تنها يك مجموعه آن در برابر ديدگان انسانها قرار گرفته ،دستگاههاى علمى و تحقيقاتى انسان به ماوراء اين منطقه يعنى غير از آسماناول نفوذ نكرده است .
اما شش عالم ديگر چگونه است ؟ و از چه تشكيل يافته جز خدا نمى داند.
اين تفسير صحيحتر به نظر مى رسد (شرح بيشتر اين موضوع را در جلداول ، در تفسير آيه 29 بقره ، تحت عنوان آسمانهاى هفتگانه مطالعه فرمائيد (چاپ جديدصفحه 165).
8 - جمله (واوحى فى كل سماء امرها): (در هر آسمانى فرمان خود را وحى كرد و نظاملازم را به آنها بخشيد) اشاره به اين است كه تنها با آفرينش آسمانها مساءله تمامنشد، بلكه در هر كدام آنها موجودات و مخلوقات و نظام و تدبير خاصى مقرر فرمود كههر يك به تنهائى نشانه اى از عظمت و علم و قدرت او است .
9 - جمله (و زينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا): (آسمان پائين را به چراغهاىروشن ستارگان زينت بخشيديم و در آن شهابهائى كه پهنه آسمان را از شياطين حفظ مىكنند آفريديم ) دليل بر اين است كه همه ستارگان زينت بخش آسماناول مى باشند و در نظر انسانها همانند چراغهائى هستند كه از سقف اين آسمان نيلگونآويزان شده است ، و نه تنها زينت آسمانند و با تلالا خاص و چشمك زدنهاى پر معنى وپى در پى قلب عاشقان اسرار آفرينش را به سوى خود جذب مى كنند، و ترانه توحيدسر مى دهند، بلكه در شبهاى تاريك براى گمشدگان بيابانها چراغهائى هستند كه همبا روشنائى خود راهنمائى مى كنند، و هم سمت و جهت حركت را معين مى سازند.
(شهب ) كه در حس ما به صورت ستارگان سريع السيرى در آسمان ظاهر مى شوندتيرهائى هستند كه بر قلب شياطين مى نشينند، و پهنه آسمان را از نفوذ آنها حفظ مى كنند(شرح اين موضوع را در جلد 11 صفحه 40 به بعد،ذيل آيه 17 سوره حجر، و شرح تكميلى آن را در جلد 19ذيل آيه 7 سوره صافات مطالعه فرمائيد).
10 - جمله (ذلك تقدير العزيز العليم ): (اين آفرينش و اندازه گيرى خداوند قادردانا است در حقيقت مكملى است براى 9 جمله قبل و مجموعا (عشره كامله اى ) راتشكيل مى دهد و مى گويد: تمام آنچه در آسمان و زمين از آغاز آفرينش سپس دورانشكل گيرى و نظم دقيق رخ داده ، همه برنامه حساب شده اى داشته كه از ناحيه آن مبداءبى پايان علم و قدرت تنظيم گرديده ، و انديشه و تفكر در هر كدام راهى به سوى آنمبداء بزرگ مى گشايد.
آيه و ترجمه


فإ ن اءعرضوا فقل اءنذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود(13)
إ ذ جاءتهم الرسل من بين اءيديهم و من خلفهم الا تعبدوا إ لا الله قالوا لو شاء ربنا لانزل ملائكة فانا بما اءرسلتم به كافرون(14)
فاما عاد فاستكبروا فى الا رض بغير الحق و قالوا من اءشد منا قوة اءو لم يروا اءن اللهالذى خلقهم هو اءشد منهم قوة و كانوا بايتنا يجحدون(15)
فاءرسلنا عليهم ريحا صرصرا فى اءيام نحسات لنذيقهم عذاب الخزى فى الحيوةالدنيا و لعذاب الاخرة اءخزى و هم لاينصرون(16)


ترجمه :

13 - اگر آنها رويگردان شوند بگو: من شما را به صاعقه اى همانند صاعقه عاد و ثمودتهديد مى كنم !.
14 - در آن هنگام كه رسولان آنها از پيش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغشان آمدندو آنها را به پرستش خداى يگانه دعوت كردند آنها گفتند: اگر پروردگار ما مى خواستفرشتگانى نازل مى كرد، لذا ما به آنچه شما مبعوث به آن هستيد كافريم !
15 - اما قوم عاد به ناحق در زمين تكبر ورزيدند، و گفتند چه كسى از ما نيرومندتر است ؟آيا آنها نمى دانستند خداوندى كه آنها را آفريده از آنها قويتر است ، آنها (به خاطر اينپندار) پيوسته آيات ما را انكار مى كردند.
16 - سرانجام تند بادى شديد و هول انگيز و سرد و سخت در روزهائى شوم و پر غباربر آنها فرستاديم ، تا عذاب خوار كننده را در زندگى دنيا به آنها بچشانيم ، و عذابآخرت از آن هم خوار كننده تر است و (از هيچ سو) يارى نمى شوند.
تفسير:
از صاعقه اى همچون صاعقه عاد و ثمود بترسيد!
به دنبال گفتار مؤ ثرى كه در زمينه توحيد و شناسائى خداوند در آيات گذشته آمد، درآيات مورد بحث مخالفان لجوج را كه اينهمه نشانه هاى روشن و آيات بينات را ناديده مىگيرند شديدا انذار كرده و به آنان هشدار مى دهد و مى گويد: (اگر با اين همهدلائل روى گردان شوند به آنها بگو: من شما را به صاعقه اى همچون صاعقه قوم عاد وثمود تهديد مى كنم ) (فان اعرضوا فقل انذرتكم صاعقةمثل صاعقة عاد و ثمود).
از آن بترسيد كه همان صاعقه هاى مرگبار و آتش زا و در هم كوبنده به سراغ شمابيايد و به زندگى ننگين شما خاتمه دهد.
در آغاز اين سوره خوانديم بعضى از سران مشركان مكه مانند (وليد بن مغيره ) (و بهروايتى عتبة بن ربيعه ) براى تحقيق پيرامون قرآن و دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) خدمتش آمدند و سؤ الاتى كردند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درضمن پاسخ آيات آغاز اين سوره را براى آنها تلاوت كرد، هنگامى كه به آيات فوقرسيد و آنان را به صاعقه اى همچون صاعقه عاد و ثمود تهديد نمود چنان تكان خوردند ودر وحشت فرو رفتند كه ديگر قادر به ادامه سخن نبودند، برخاستند به سوى گروهخود بازگشتند، و تاءثر شديد خود را از اين كلمات اضطراب انگيز بيان كردند.
(صاعقه ) به گفته (راغب ) در (مفردات ) صداى مهيبى است كه در جو ايجاد مىشود و آتش يا مرگ يا عذاب همراه دارد به همين جهت است كه گاهى صاعقه را به مرگ ، وگاه به آتش اطلاق مى كنند).
(صاعقه ) طبق تحقيقات دانشمندان امروز جرقه عظيم الكتريسته است كه در ميان قطعهابرى كه بار مثبت دارد با زمين كه بار منفى دارد ايجاد مى شود و معمولا به نوك كوهها،درختان و هر شى ء مرتفع و در بيابانهاى مسطح به انسانها و چارپايان مى خورد،حرارت آن به قدرى زياد است كه هر چيزى در ميان آن قرار گيردتبديل به خاكستر مى شود، و صداى مهيب و زمين لرزه شديدى را در همان نقطه به همراهدارد، و مى دانيم خداوند گروهى از اقوام سركش پيشين را به وسيله آن مجازات كرد، وعجيب اينكه با تمام پيشرفتهاى علمى كه نصيب بشر شده هيچ وسيله اى براى دفع آنوجود ندارد و انسان از مبارزه با آن عاجز است .
اما چرا از ميان همه اقوام در اينجا انگشت روى قوم عاد و ثمود گذاشته شده است ؟.
اين به خاطر آن است كه عرب از وضع آنها آگاهى داشته ، و آثار ويرانه هاى شهرهاىآنها را با چشم خود ديده بودند، بعلاوه به حكم آنكه يك قوم بيابان گرد بودند ازخطرات صاعقه به خوبى آگاهى داشتند.
سپس مى افزايد: (به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبران الهى از هر سو، از پيش روو پشت سر، به سراغشان آمدند و آنها را به پرستش ‍ خداى يگانه دعوت كردند) (اذجائتهم الرسل من بين ايديهم و من خلفهم الا تعبدوا الا الله ).
تعبير (من بين ايديهم و من خلفهم ) ممكن است اشاره به همان باشد كه در بالا گفتيميعنى پيامبران الهى از تمام وسائل هدايت و تبليغ استفاده كردند، و از هر درى ممكن بودوارد شدند تا در دل اين سياهدلان نفوذ كنند.
و نيز ممكن است اشاره به پيامبرانى باشد كه در زمانهاى مختلف در ميان اين اقوام آمدند ونداى توحيد سر دادند.
اما ببينيم آنها در برابر تلاش عظيم و گسترده اين رسولان الهى چه پاسخى گفتند؟!
مى فرمايد: (آنها گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانىنازل مى كرد تا دعوت او را به ما ابلاغ كنند نه انسانهائى همانند خود ما) (قالوا لوشاء ربنا لانزل ملائكة ).
اكنون كه چنين است ما به طور مسلم به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم ، واصلا اينها را از سوى خداوند نمى دانيم (فانا بما ارسلتم به كافرون ) مفهوم اين سخنآن نيست كه شما رسولان خدائيد و ما به رسالت شما ايمان نمى آوريم ، بلكه منظور ايناست شما اصلا رسالتى نداريد فقط ادعائى بى اساس مى كنيد و به هميندليل ما تسليم سخنان شما نخواهيم شد (بنابراين منظور از جمله (ما ارسلتم به ) يااستهزاء و سخريه است و يا مقصود اين است كه طبق ادعاى شما چنين رسالتى داريد).
اين همان بهانه اى است كه قرآن كرارا از منكران دعوت انبيانقل مى كند كه انتظار داشتند پيامبر الهى هميشه فرشته اى باشد، گوئى بشر هرگزشايستگى اين مقام را ندارد، چنانكه در آيه 7 سوره فرقان نيز آمده است ، و قالوا ما لهذاالرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق لو لاانزل عليه ملك فيكون معه نذيرا: (آنها گفتند: چرا اين پيامبر غذا مى خورد، و در بازارهاراه مى رود؟ چرا لااقل فرشته اى بر او نازل نشده تا همراه وى مردم را انذار كند)؟!
بى خبر از آنكه رهبر انسان بايد از نوع انسان باشد، تا به دردها و نيازها و مشكلات ومسائل مختلف زندگى او آشنائى داشته باشد، تا بتواند قدوه و اسوه او گردد، لذا قرآندر آيه 8 سوره انعام تصريح مى كند كه (اگر او را فرشته قرار مى داديم حتما وى رابه صورت انسانى در مى آوريم )! (و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا).
در آيات بعد چنانكه روش قرآن است بعد از ذكراجمال به تفصيل درباره عاد و ثمود پرداخته ، مى گويد اما قوم عاد در زمين بدون حقتكبر كردند.
(و هر كبرى ناحق است ) تا آنجا كه گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است )؟! (فاما عادفاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد مناقوة ).
مى دانيم آنها جمعيتى بودند كه در سرزمين احقاف در ناحيه (حضرموت ) در جنوب(جزيره عربستان ) زندگى داشتند، و از نظر قدرت جسمانى ، و تمكن مالى ، و تمدنمادى كم نظير بودند، قصرهاى زيبا و قلعه هاى محكم مى ساختند، مخصوصا بر مكانهاىمرتفع بناهائى كه نشانه قدرت و وسيله خودنمائى بود بر پا مى كردند، مردمانى خشنو جنگجو بودند، و اين قدرت ظاهرى آنها را سخت مغرور كرده بود چنانكه خود را جمعيتىشكست ناپذير و برتر از همه مى پنداشتند، و به هميندليل در برابر خدا و پيامبرشان (هود) به طغيان و سركشى و تكذيب و انكاربرخاستند.
اما قرآن در پاسخ اين ادعا مى گويد: آيا آنها نمى دانستند خداوندى كه آنان را آفريده ازآنها قويتر است )؟! (او لم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة ).
نه تنها خالق آنها كه خالق تمام آسمانها و زمين است ، اصلا اين دو قدرتقابل مقايسه نيست ، قدرت ناچيز وابسته فانى كجا، و قدرت بى انتهاى جاودانى و ذاتىحق كجا؟ و خاك را با آفريننده افلاك چه نسبت ؟ ما للتراب و رب الارباب ؟.
در پايان آيه مى افزايد: (آنها بر اثر اين پندار بى اساس پيوسته آيات ما را انكارمى كردند) (و كانوا باياتنا يجحدون ).
آرى انسان بى مايه و كم ظرفيت هنگامى كه مختصر قدرتى در خود احساس كند سر بهطغيان بر مى دارد، و حتى گاه از بى خردى به مبارزه با قدرت خدا برمى خيزد، و خداوندبزرگ چقدر ساده و آسان با يك اشاره عوامل حياتشان را بهعامل مرگشان تبديل مى كند، چنانكه در همين ماجراى عاد در آيه بعد اضافه مى كند:(سرانجام تند بادى شديد و پر صدا و هول انگيز و سرد و سخت ، در روزهائى شوم وپرغبار، بر آنها فرستاديم ، تا عذاب خوار كننده را در زندگى دنيا به آنها بچشانيم) (فارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزى فى الحيوةالدنيا).
اين تند باد عجيب چنانكه در آيات ديگر قرآن آمده چنان آنها را از زمين بلند مى كرد و زمينمى كوبيد، همچون تنه هاى درخت خرما كه از ريشه كنده شده باشد.
اين تند باد هفت شب و هشت روز مى وزيد، و تمام زندگى اين قوم جبار خود خواه مغرور رادر هم مى كوبيد، و جز ويرانه اى از آن قصرهاى پرشكوه و زندگى مرفه واموال سرشار باقى نماند.
در پايان آيه مى گويد: تازه اين عذاب دنيا است ، (و عذاب آخرت از آن هم خوار كنندهتر است ) (و لعذاب الاخرة اخزى ).
به گونه اى كه تمام اين مجازاتهاى دردناك درمقابل آن جرقه اى است در برابر درياى آتش !
و از همه سختتر اينكه (هيچكس به يارى آنها نمى شتابد، و از هيچ سو يارى نمىشوند) (و هم لا ينصرون ).
آرى آنها يك عمر تلاش كردند كه خود را بزرگ نشان دهند، خداوند هم به هنگام عذابمجازاتى خوار كننده در اين دنيا و جهان ديگر براى آنانقائل شده است ، تا بينى اين متكبران مغرور را بر خاك بمالد.
(صرصر) (بر وزن دفتر) در اصل از ماده صر (بر وزن شر) به معنى محكم بستناست ، و به همين جهت كيسه اى را كه در آن پول مى گذاردند و در آن را محكم مى بستندصره (بر وزن طره ) مى ناميدند، سپس به بادهاى بسيار سرد يا پر سر و صدا، و يامسموم و كشنده ، اطلاق شده است ، و شايد تند باد عجيبى كه قوم عاد را در هم كوبيد داراىهمه اين صفات سه گانه بوده است .
(ايام نحسات ) به معنى روزهاى نحس و شوم است ، و بعضى آن را به معنى روزهاىپر گرد و غبار، يا روزهاى بسيار سرد دانسته اند، جمع اين سه معنى نيز در آيات موردبحث ممكن است .
امير مؤ منان على (عليه السلام ) به عنوان يك درس بيدار كننده اخلاقى در يكى از خطبههاى نهج البلاغه انگشت روى همين داستان قوم عاد گذارده چنين مى فرمايد: و اتعظوا فيهابالذين قالوا: من اشد منا قوة حملوا الى قبورهم ، فلا يدعون ركبانا، و انزلوا الاجداثفلا يدعون ضيفانا، و جعل لهم من الصفيح اجنان ، و من التراب اكفان ، و من الرفات جيران:
(در اين دنيا از كسانى پند گيريد كه مى گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است ؟ اماهمانها را به سوى قبرهايشان حمل كردند، در حالى كه اختيارى از خود نداشتند، و درونقبرها وارد شدند، در حالى كه ميهمان ناخوانده اى بودند، دردل سنگها خانه هاى قبر براى آنان ساخته شد، و از خاك كفنها، و از استخوانهاى پوسيدههمسايگان !
نكته ها:
1 - عامل نابودى قوم عاد چه بود؟
مطابق آيه 13 همين سوره قوم عاد و ثمود هر دو با صاعقه نابود شدند، در حالى كهآيات مورد بحث مى گويد: آنها با تند باد سرد و شديد (صرصر) از ميان رفتند، آيااين دو منافاتى با يكديگر ندارد؟
در پاسخ بايد گفت : مفسران و ارباب لغت براى صاعقه دو معنى ذكر كرده اند: معنى عام، و خاص (صاعقه ) به معنى عام به معنى هر چيزى است كه انسان را هلاك مى كند و بهگفته مجمع البيان : (المهلكة من كل شى ء).
معنى خاص جرقه عظيم آتشينى است كه از آسمان فرود مى آيد، و هر چيزى را كه در مسيرآن قرار گيرد مى سوزاند كه شرح آن را در تفسير همين آيات بيان كرديم (اين جرقهبزرگ از مبادله الكتريسته ميان ابر و زمين حاصل مى شود).
بنابراين اگر (صاعقه ) به معنى اول باشد هيچ منافاتى با تند باد ندارد.
راغب در مفردات مى گويد: بعضى گفته اند كه صاعقه سه گونه است :
صاعقه به معنى مرگ ، و به معنى عذاب ، و به معنى آتش ، مخصوصا در آيه (انذرتكمصاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود) به معنى عذاب تفسير شده است ، سپس (راغب ) مىافزايد: همه اينها در يك معنى جمع مى شود: (صاعقه صداى شديدى است كه از جوبرمى خيزد كه گاه تنها در آن آتش است ، و گاه عذاب ديگر، و گاه مرگ ، صاعقه يكچيز است و اينها اثرات آن است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه قوم عاد گرفتار دو گونه عذاب شدند، نخست تند بادىكوبنده كه همه چيز آنها را در يك مدت طولانى در هم مى كوبيد بر ديار آنها مسلط شد،سپس صاعقه آتشين مرگبار به فرمان خدا آنها را فرو گرفت .
ولى پاسخ اول با در نظر گرفتن آيات ديگر قرآن كه از مجازات قوم عاد سخن مىگويد مناسبتر است .
2 - روزهاى نحس قوم عاد
گروهى معتقدند روزهاى سال بر دو گونه است : روزهاى نحس و شوم ، و روزهاى سعد وبركت ، و به آيات فوق استدلال كرده اند، آنها مى گويند: تاءثير مرموز و ناشناختهاى در روزها و شبها وجود دارد كه آثار آن را احساس مى كنيم ، اماعلل آن براى ما مبهم است .
در حالى كه بعضى ديگر (ايام نحسات ) را در آيات مورد بحث به معنى روزهاى پرگرد و غبار تفسير كرده اند.
و قوم عاد گرفتار چنين تند بادى شدند، به گونه اى كه يكديگر را با چشم نمىديدند، چنانكه از آيه 24 سوره احقاف نيز استفاده مى شود، مى فرمايد: هنگامى كه تندباد به سوى آنها حركت كرد آنچنان تاريك و پر غبار بود كه آنها گمان كردند ابرىپر باران به سوى آنها مى آيد، ولى به آنها گفته شد اين همان عذابى است كه دربارهآن عجله داشتيد، اين تند بادى است كه در آن عذاب دردناكى نهفته است .
به خواست خداوند درباره ايام سعد و نحس بحث مشروحترى درذيل آيه 19 سوره قمر خواهد آمد.
آيه و ترجمه


و اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بماكانوا يكسبون(17)
و نجينا الذين امنوا و كانوا يتقون(18)


ترجمه :

17 - اما ثمود را هدايت كرديم ، ولى آنها نابينائى را بر هدايت ترجيح دادند، لذا صاعقه، آن عذاب خوار كننده ، به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند آنها را فرو گرفت .
18 - و كسانى را كه ايمان آوردند و تقوا را پيشه داشتند نجات بخشيديم .
تفسير:
سرنوشت قوم سركش ثمود
بعد از توضيحى كه در آيات گذشته پيرامون قوم عاد آمد در دو آيه مورد بحث از قومثمود سخن به ميان آورده مى گويد: (اما ثمود را هدايت كرديم (پيامبران صالح را بادلائل روشن به سوى آنها فرستاديم ) ولى آنها نابينائى و گمراهى را بر هدايتترجيح دادند)! (و اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى ).
(لذا صاعقه عذاب خوار كننده به خاطر اعمالى كه انجام مى دادند دامان آنها را فروگرفت ) (فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما كانوا يكسبون ).
آنها گروهى بودند كه در سرزمين (وادى القرى ) (منطقه اى ميان مدينه و شام )زندگى داشتند، خداوند زمينهائى آباد و خرم و سرسبز و باغهائى پر نعمت به آنها دادهبود، در كشاورزى ابتكار و قدرت فراوان به خرج مى دادند، عمرهائى طولانى ،اندامهائى قوى و نيرومند داشتند، در ساختن بناهاى محكم و پيشرفته چنان ماهر بودند كهقرآن در آيه 82 سوره حجر مى گويد: در دل كوهها خانه هاى امن و امان مى ساختند پيامبربزرگشان با منطق نيرومند و تواءم با محبت فراوان ، و همراه با معجزه الهى ، به سراغآنان آمد، اما اين قوم مغرور و از خود راضى نه تنها دعوت او را نپذيرفتند بلكه براى اوو ياران اندكش ، ناراحتيهاى فراوان به وجود آوردند نتيجه آن اين شد كه خداوند اينمغروران را به عذابى سخت و خوار كننده گرفتار ساخت .
در سوره اعراف آيه 78 مى خوانيم زمين لرزه اى شديد آنها را فرو گرفت ، و صبحگاهانجسمهاى بى جانشان در خانه هاشان باقى مانده بود (فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فىدارهم جاثمين ).
و در سوره حاقه آيه 5 آمده است كه (قوم ثمود به وسيله يكعامل ويرانگر نابود شدند) (فاما ثمود فاهلكوا بالطاغية ).
و در سوره هود آيه 67 مى خوانيم كه (قوم ستمگر ثمود به وسيله صيحه آسمانى ازميان رفتند، در خانه هاشان به رو افتادند و مردند) (و اخذ الذين ظلموا الصيحةفاصبحوا فى ديارهم جاثمين ).
اما در آيات مورد بحث چنانكه ديديم تعبير به (صاعقه ) شده است .
ممكن است در ابتدا تصور شود كه ميان اين تعبيرات منافاتى وجود دارد، ولى كمى دقتنشان مى دهد كه چهار تعبير فوق به يك حقيقت بازگشت مى كند: زيرا (صاعقه )چنانكه قبلا هم اشاره كرديم هم داراى صداى وحشتناكى است كه از آن ميتوان به (صيحه) آسمانى تعبير كرد، و نيز آتش سوزانى همراه دارد، و هم بر نقطه اى كه فرود مىآيد توليد لرزه شديد مى كند، و هم يك وسيله ويرانگر است .
در حقيقت بلاغت قرآن ايجاب مى كند كه ابعاد مختلف يك عذاب را با تعبيرات گوناگوندر آيات مختلف بيان كند تا در نفوس انسانها تاءثير عميقترى بخشد، در واقع آنها باعوامل مختلف مرگ آور در يك حادثه روبرو شدند كه هر كدام به تنهائى براىنابوديشان كافى بود (صيحه اى مرگبار) (زمين لرزهاى كشنده ) (آتشى سوزان) و بالاخره (صاعقه اى وحشتناك ).
ولى از آنجا كه گروهى هر چند اندك به صالح ايمان آورده بودند و ممكن است كسانىسؤ ال كنند: پس سرنوشت آنها در ميان موج وحشتناك صاعقه چه شد؟ آيا آنها نيز به آتشديگران سوختند؟ قرآن در آيه بعد مى افزايد: (كسانى را كه ايمان آوردند و تقوىپيشه داشتند نجات بخشيديم ) (و نجينا الذين آمنوا و كانوا يتقون ).
اين گروه را ايمان و تقوايشان نجات داد، و آن گروه طاغى را كفر واعمال سوئشان گرفتار عذاب الهى ساخت ، و هر كدام مى توانند الگوئى براى گروهىاز اين امت باشند.
بعضى از مفسران گفته اند: از ميان آنهمه جمعيت تنها يكصد و ده نفر! به صالح ايمانآوردند، و خداوند آن گروه اندك را حفظ كرد و به موقع نجات داد.
نكته :
انواع هدايت الهى
مى دانيم هدايت بر دو گونه است : (هدايت تشريعى ) كه همان (ارائه طريق ) ونشان دادن راه با تمام نشانه هاست ، و (هدايت تكوينى ) كه(ايصال به مطلوب )
و رسانيدن به مقصود است .
در آيات مورد بحث هر دو يكجا جمع شده است نخست مى گويد: (ما قوم ثمود را هدايتكرديم ) اين هدايت همان هدايت تشريعى و ارائه طريق است ، سپس مى افزايد: (آنهانابينائى را بر هدايت ترجيح دادند) اين همان هدايت تكوينى وايصال به مقصود است .
به اين ترتيب هدايت به معنى اول كه وظيفه مسلم انبياى الهى استحاصل شد، اما هدايت به معنى دوم كه به اراده و اختيار هر انسانى بستگى دارد از سوى اينقوم مغرور و خود خواه حاصل منتفى شد، چرا كه آنها گمراهى را بر هدايت ترجيح دادند(فاستحبوا العمى على الهدى ).
اين خود دليل روشن و بارزى است بر مساءله آزادى اراده انسان و عدم اجبار او در اعمالش ،و عجب اينكه با اين صراحت و روشنى آيات باز بعضى از مفسران همچون فخر رازى بهخاطر پيشداوريهائى كه در مورد ترجيح مكتب جبر داشته اند در اينجا اصرار و پافشارىبر انكار دلالت آيه كرده اند و سخنانى گفته اند كه از شاءن يك محقق دور است .

next page

fehrest page

back page