بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 7, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10232001 -
     10232002 -
     10232003 -
     10232004 -
     10232005 -
     10232006 -
     10232007 -
     10232008 -
     10232009 -
     10232010 -
     10232011 -
     10232012 -
     10232013 -
     10232014 -
     10232015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اين در حقيقت يك تقويم پر ارزش طبيعى و غيرقابل تغيير است كه به زندگى همه انسانها يك نظام طبيعى مى بخشد و محاسباتتاريخى آنها را به دقت تنظيم مى كند، و اين يكى از نعمتهاى بزرگ خدا براى بشرمحسوب مى شود، آنچنان كه در آيه 189 سوره (بقره ) (يسئلونك عن الاهلةقل هى مواقيت للناس و الحج ) مشروحا بحث كرده ايم .
سپس اضافه مى كند: (از اين دوازده ماه چهار ماه ، ماه حرام است ) كه هر گونه جنگ ونبرد در آن حرام است (منها اربعة حرم ).
بعضى از مفسران تحريم جنگ در اين چهار ماه را از زمان (ابراهيمخليل ) مى دانند كه در عصر جاهليت عرب نيز به عنوان يك سنت به قوت خود باقىبود، هر چند آنها طبق اميال و هوسهاى خود گاهى جاى اين ماهها را تغيير مى دادند، ولى دراسلام همواره ثابت و لا يتغير است كه سه ماه آن پشت سر هم (ذى القعده ) و (ذىالحجه ) و (محرم ) و يك ماه جدا است و آن ماه رجب است و بهقول عربها سه ماه (سرد) (يعنى پشت سر هم ) و يك ماه (فرد) است .
ذكر اين نكته لازم است كه تحريم جنگ در اين ماهها در صورتى است كه جنگ از ناحيه دشمنبه مسلمانان تحميل نشود، اما در اين صورت بدون شك مسلمانان بايد بپاخيزند و دستروى دست نگذارند، زيرا احترام ماه حرام از ناحيه آنان نقض نشده بلكه از ناحيه دشمننقض گرديده است (چنانكه شرح آن ذيل آيه 194 سوره بقره گذشت ).
بعد براى تاءكيد مى گويد: (اين آئين ثابت و پا بر جا و تغييرناپذير است نه رسمنادرستى كه در ميان عرب بود كه با ميل و هوس ‍ خويش آنها را جابجا مى كردند (ذلكالدين القيم ).
از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه تحريم جنگ در اين چهار ماه علاوه بر آئينابراهيم در آئين يهود و مسيح و سائر آئينهاى آسمانى نيز بوده است و جمله ذلك الدينالقيم ممكن است اشاره به اين نكته نيز بوده باشد، يعنى از نخست در همه آئينها بهصورت يك قانون ثابت وجود داشته است .
سپس مى گويد: (در اين چهار ماه به خود ستم روا مداريد با شكستن احترام آنها خويش راگرفتار كيفرهاى دنيا و مجازاتهاى آخرت نسازيد) (فلا تظلموا فيهن انفسكم ).
ولى از آنجا كه ممكن بود تحريم جهاد در اين چهار ماه وسيله اى براى
استفاده دشمنان بشود و آنها را در حمله كردن به مسلمين جسور كند در جمله بعد اضافه مىكند: (با مشركان بطور دسته جمعى پيكار كنيد همانگونه كه آنها متفقا با شما مىجنگند) (و قاتلوا المشركين كافة كما يقاتلونكم كافة ).
يعنى با اينكه آنها مشركند و بت پرست و شرك سرچشمه پراكندگى است ولى با اينحال در يك صف واحد با شما مى جنگند، شما كه موحديد و يكتا پرست و توحيد آئين اتحادو يگانگى است سزاوارتر هستيد كه وحدت كلمه را برابر دشمن حفظ كنيد و در يك صفهمچون يك ديوار آهنين در مقابل دشمنان بايستيد.
سرانجام مى گويد: (و بدانيد اگر پرهيزگار باشيد واصول تعليمات اسلام را دقيقا اجراء كنيد خداوند پيروزى شما را تضمين مى كند زيراخدا با پرهيزگاران است ) (و اعلموا ان الله مع المتقين ).
در دومين آيه مورد بحث اشاره به يك سنت غلط جاهلى يعنى مسئله نسى ء (تغيير دادن جاىماههاى حرام ) كرده مى گويد: (تغيير دادن ماههاى حرام كفرى است كه بر كفر آنهاافزوده مى شود) (انما النسى ء زيادة فى الكفر) (و با اينعمل افراد بى ايمان در گمراهى بيشتر قرار مى گيرند)(يضل به الذين كفروا).
(آنها در يك سال ماهى را هلال مى شمرند، وسال ديگر همان ماه را تحريم مى كنند تا به گمان خود آنرا با تعداد ماههائى كه خداتعيين كرده تطبيق دهند) يعنى هر گاه يكى از ماههاى حرام را حذف مى كنند ماه ديگرى رابه جاى آن مى گذارند تا عدد چهار ماه تكميل شود! (يحلونه عاما و يحرمونه عاما ليواطؤا عدة ما حرم الله ).
در حالى كه با اين عمل زشت و مسخره فلسفة تحريم ماههاى حرام را به
كلى از ميان مى بردند و حكم خدا را بازيچه هوسهاى خويش مى ساختند، و عجب اينكه از اينكار خود بسيار خشنود و راضى هم بودند، زيرااعمال زشتشان در نظرشان جلوه كرده بود (زين لهم سوء اعمالهم ).
آنها با وسوسه هاى شيطانى چنانكه خواهد آمد ماههاى حرام را دگرگون مى ساختند وعجب اينكه آن را يك نوع تدبير زندگى و معيشت و يا پيشرفت كار در زمينه جنگها وآمادگى جنگى مى پنداشتند، و مى گفتند فاصله زياد آتش بس ورزيدگى جنگى را كم مىكند بايد آتشى بپا كرد!.
خدا نيز آن مردمى را كه شايستگى هدايت ندارند بهحال خود رها مى كند و دست از هدايتشان مى كشد زيرا خداوند گروه كافران را هدايت نمىكند (و الله لا يهدى القوم الكافرين ).
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1- فلسفه ماههاى حرام
تحريم جنگ در اين چهار ماه يكى از طرق پايان دادن به جنگهاىطويل المدة ، و وسيله اى براى دعوت به صلح و آرامش بود، زيرا هنگامى كه جنگجويانچهار ماه از سال اسلحه را به زمين بگذارند و صداى چكاچك شمشيرها يا صفير گلوله هاخاموش ‍ شود و مجالى براى تفكر و انديشه به وجود آيداحتمال پايان يافتن جنگ بسيار زياد است .
هميشه ادامه يك كار با شروع مجدد آن پس از خاموشى تفاوت دارد و دومى به مراتبمشكلتر است ، فراموش نمى كنيم كه در دوران جنگهاى بيست ساله ويتنام چه اندازه زحمتمى كشيدند تا يك آتش بس بيست و چهار ساعته در آغاز
سال نو مسيحى يا مانند آن به وجود آورند، ولى اسلام براى پيروان خود در هرسال يك آتش بس چهارماهه اعلام مى دارد و اين خود نشانه روح صلح طلبى اسلام است .
ولى همانگونه كه گفتيم اگر دشمن بخواهد از اين قانون اسلامى سوء استفاده كند وحريم ماههاى حرام را بشكند اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است .
2- مفهوم و فلسفه (نسى ء) در جاهليت
(نسى ء) بر وزن (كثير) از ماده (نساء) به معنى تاخير انداختن است (و خود اينكلمه مى تواند اسم مصدر يا مصدر باشد) و به داد و ستدهائى كه پرداختپول آن به تاخير مى افتد (نسيه ) گفته مى شود.
در زمان جاهليت عرب گاهى يكى از ماههاى حرام را تاخير مى انداختند يعنى مثلا به جاى ماهمحرم ماه صفر را انتخاب مى كردند و تشريفات آن بدينگونه بود كه يكى از سران قبيله(بنى كنانة ) در مراسم حج در سرزمين (منى ) در يك اجتماع نسبتا بزرگ پس ازتقاضاى مردم اين جمله را بر زبان جارى مى كرد و مى گفت : (من ماه محرم راامسال به تاخير انداختم و ماه صفر را به جاى آن انتخاب كردم )!
و از ابن عباس نقل شده اول كسى كه اين سنت را بر قرار ساخت (عمرو ابن لحى ) بودو بعضى گفته اند (قلمس ) مردى از بنى كنانه بود.
فلسفه اين كار در نظر آنها به عقيده بعضى اين بوده است كه گاهىتحمل سه ماه حرام پشت سر هم (ذى القعده ، ذى الحجه ، و محرم )مشكل بوده و آن را به پندار خود مايه تضعيف روح جنگجوئى و ركود كار سربازان مىشمردند، زيرا عرب در جاهليت علاقه عجيبى به غارتگرى و خونريزى و جنگ داشت ، واصولا
(جنگ و غارت ) جزئى از زندگى او را تشكيل مى داد، وتحمل سه ماه آتش بس پى در پى براى آنها طاقت فرسا بود، لذا كوشش مى كردندلااقل ماه محرم را از اين سه ماه جدا كنند.
اين احتمال نيز داده شده است كه گاهى به خاطر افتادن ذى الحجه در تابستان مسئله حجبر آنها دشوار مى شد و مى دانيم حج و مراسم آن براى عرب جاهلى تنها مسئله عبادت نبودبلكه اين مراسم بزرگ كه از زمان ابراهيم (عليه السلام ) به ياد مانده بود كنگرهعظيمى محسوب مى شد كه مايه رونق تجارت و اقتصاد آنها بود و فوائد گوناگونى ازاين اجتماع نصيب آنها مى شد، لذا جاى ماه ذى الحجة را بهميل خود تغيير داده ، و ماه ديگرى را كه هوا در آن ماه ، آمادگى بيشترى داشت بجايش قرارمى دادند، و ممكن است هر دو فلسفه صحيح باشد.
اما به هر صورت اين عمل سبب مى شد كه آتش جنگها همچنان فروزان بماند، و فلسفهماههاى حرام پايمال شود، و مراسم حج بازيچه دست اين و آن و وسيله اى براى منافع مادىآنها گردد.
قرآن اين كار را زيادى در كفر شمرده ، زيرا علاوه بر شرك و كفر اعتقادى كه داشتند بازير پا گذاشتن اين دستور مرتكب (كفر عملى )هم مى شدند، به خصوص اينكه با اينكار دو عمل حرام انجام مى دادند يكى اينكه حرام خدا راحلال كرده بودند، و ديگرى اينكه حلال خدا را حرام نموده بودند.
3- وحدت كلمه در برابر دشمن
قرآن در آيات فوق دستور مى دهد كه به هنگام مبارزه با دشمن ، مسلمانان متفقا و در صفواحد با آنها پيكار كنند، و از اين دستور استفاده مى شود كه حتى مبارزات سياسى وفرهنگى و اقتصادى و نظامى خود را در برابر آنان هماهنگ سازند، و تنها در سايه چنينوحدتى كه از روح توحيد اسلام سرچشمه مى گيرد
توانائى بر پيروزى در مقابل دشمن دارند، اين همان دستورى است كه مدتها است به دستفراموشى سپرده شده و يكى از علل انحطاط مسلمين محسوب مى شود.
4- چگونه اعمال زشت در نظر زيبا جلوه مى كند؟
وجدان انسان در حالى كه دست نخورده باشد به خوبى نيك و بد را تشخيص مى دهد اماهنگامى كه دانسته قدم در جاده گناه و خلافكارى بگذارد فروغ وجدان كمرنگ و كمرنگترمى شود و كار به جائى مى رسد كه زشتى و قبح گناه تدريجا از ميان مى رود.
هر گاه باز ادامه به اين كار دهد كم كم اعمال زشت در نظرش زيبا، و زيبا، زشت جلوه مىكند! و اين همان چيزى است كه در آيات فوق و آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده .
گاهى (تزيين اعمال زشت ) به شيطان نسبت داده شده است ، مانند آيه 63 سوره(نحل ) (فزين لهم الشيطان اعمالهم ) و گاهى به صورتفعل مجهول مانند آيه فوق ذكر شده است كهفاعل آن ممكن است وسوسه هاى شيطان و يا نفس سركش بوده باشد،
و گاهى به (شركاء) (يعنى بتها) مانند آيه 137 سوره (انعام )، و حتى گاهىبه خداوند نسبت داده شده است ، مانند آيه 4 سوره(نمل ) (ان الذين لا يؤ منون بالاخرة زينا لهم اعمالهم ): (كسانى كه ايمان بهآخرت ندارند اعمال زشتشان را در نظرشان زيبا جلوه مى دهيم ).
بارها گفته ايم كه نسبت دادن اينگونه امور به خداوند به خاطر آن است كه اينها خاصيتعمل خود انسان محسوب مى شود، و خواص همه اشياء به دست خدا است و مسبب الاسباب او است، و نيز گفته ايم اين گونه نسبتها هيچگونه مخالفتى با مسئله اختيار و آزادى اراده انسانندارد.
آيه و ترجمه


ياءيها الذين اءمنوا ما لكم إ ذا قيل لكم انفروا فىسبيل الله اثاقلتم إ لى الا رض اءرضيتم بالحيوة الدنيا من الاخرة فما متع الحيوة الدنيافى الاخرة إ لا قليل (38)
إ لا تنفروا يعذبكم عذابا اءليما و يستبدل قوما غيركم و لا تضروه شيا و الله علىكل شى ء قدير (39)


ترجمه :

38- اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا هنگامى كه به شما گفته مى شود به سوى جهاددر راه خدا حركت كنيد سنگينى بر زمين مى كنيد (و سستى به خرج مى دهيد) آيا بهزندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده ايد! با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرتچيز كمى بيش نيست !.
39- اگر (به سوى ميدان جهاد) حركت نكنيد شما را مجازات دردناكى مى كند و گروهديگرى غير از شما را بجاى شما قرار مى دهد، و هيچ زيانى به او نمى رسانيد، و خداوندبر هر چيزى توانا است .
شاءن نزول
از (ابن عباس ) و ديگران نقل شده كه آيات فوق درباره جنگ (تبوك )نازل گرديده است ، در آن هنگام كه پيامبر از (طائف ) به سوى (مدينه ) بازگشتكرد و مردم را آماده پيكار با (روميان ) نمود.
در روايات اسلام آمده است كه پيامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نهائى خود راقبل از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمى ساخت تا اسرار
نظامى اسلام به دست دشمنان نيفتد، ولى در مورد (تبوك ) چون مسئلهشكل ديگرى داشت قبلا با صراحت اعلام نمود كه ما به مبارزه با (روميان ) مى رويمزيرا مبارزه با امپراطورى روم شرقى همانند جنگ با مشركان مكه و يا يهود خيبر كار سادهاى نبود، و مى بايست مسلمانان براى اين درگيرى بزرگ كاملا آماده شوند و خود سازىكنند.
به علاوه فاصله ميان مدينه و سرزمين روميان بسيار زياد بود، و از همه گذشتهفصل تابستان و گرما و برداشت محصول غلات و ميوه ها بود.
همه اين امور دست به دست هم داده و رفتن به سوى ميدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانانمشكل مى ساخت ، تا آنجا كه بعضى در اجابت دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )ترديد و دودلى نشان مى دادند!.
آيات فوق نازل شد و با لحنى قاطع و كوبنده به مسلمانان هشدار داد و اعلام خطر كرد وآنها را آماده اين نبرد بزرگ ساخت .
تفسير
باز هم حركت به سوى ميدان جهاد
همانگونه كه در شاءن نزول گفتيم آيات فوق ناظر به جريان جنگ (تبوك ) است .
(تبوك )، منطقه اى است ميان مدينه و شام كه الان مرز كشور (عربستان سعودى )محسوب مى شود، و در آن روز نزديك سرزمين امپراطورى روم شرقى كه بر شامات تسلطداشت محسوب مى شد.
اين واقعه در سال نهم هجرى يعنى حدود يك سال بعد از جريان فتح مكه روى داد، و ازآنجا كه درگيرى و مقابله در اين ميدان با يكى از ابرقدرتهاى جهان آن روز بود نه بايك گروه كوچك يا بزرگ عرب ، جمعى از مسلمانان از حضور در اين ميدان وحشت داشتند، ولذا زمينه براى سمپاشى و وسوسه هاى منافقان كاملا آماده بود، آنها نيز براى تضعيفروحيه مؤ منان از هيچ چيز فروگذار نمى كردند.
فصل چيدن ميوه ها و برداشت محصول فرا رسيده بود و براى مردمى كه يك زندگى محدودكشاورزى و دامدارى دارند اين روزها ايام سرنوشت محسوب مى شود چرا كه رفاه يكسال آنها به آن بستگى دارد.
بعد مسافت ، گرمى هوا نيز چنانكه گفتيم به اينعوامل باز دارنده كمك مى كرد.
در اينجا وحى آسمانى به يارى مردم شتافت و آيات قرآن پشت سر يكديگرنازل شد و در برابر اين عوامل منفى قرار گرفت .
در نخستين آيه مورد بحث قرآن با شدت هر چه تمامتر مردم را به جهاد دعوت مى كند،گاهى به زبان تشويق ، و گاهى به زبان ملامت و سرزنش ، و گاهى به زبان تهديد،با آنها سخن مى گويد و از هر درى براى آماده ساختن آنها وارد مى شود.
نخست مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا هنگامى كه به شما گفته مى شوددر راه خدا و به سوى ميدان جهاد حركت كنيد سستى و سنگينى به خرج مى دهيد)؟ (يا ايهاالذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا فى سبيل الله اثاقلتم الى الارض ).
(اثاقلتم ) از ماده (ثقل ) به معنى سنگينى است ، و جمله (اثاقلتم الى الارض )كنايه از تمايل به ماندن در وطن و حركت نكردن به سوى ميدان جهاد است ،
و يا كنايه از تمايل به جهان ماده و چسبيدن به زرق و برق دنيا است ، و در هر صورتاين وضع گروهى از مسلمانان ضعيف الايمان بود نه همه آنها و نه مسلمانان راستين وعاشقان جهاد در راه خدا.
سپس با سخن ملامت آميزى مى گويد: آيا به اين زندگى دنيا، اين زندگى پست وزودگذر و ناپايدار، بجاى زندگى وسيع و جاويدان آخرت راضى شديد؟ (ا رضيتمبالحيوة الدنيا من الاخرة ).
(با اين كه فوائد و متاع زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت يك امر ناچيز بيش نيست) (فما متاع الحيوة الدنيا فى الاخرة الا قليل ).
چگونه يك انسان عاقل تن به چنين مبادله زيانبارى ممكن است بدهد؟ و چگونه متاع فوقالعاده گرانبها را به خاطر دستيابى به يك متاع ناچيز و كم ارزش از دست مى دهد؟
سپس مسئله را از لحن ملامت آميز بالاتر برده وشكل يك تهديد جدى به خود مى گيرد و مى گويد: (اگر شما به سوى ميدان جنگ حركتنكنيد خداوند به عذاب دردناكى مجازاتتان خواهد كرد) (الا تنفروا يعذبكم عذابا اليما).
و اگر گمان مى كنيد با كنار رفتن شما و پشت كردنتان به ميدان جهاد چرخ پيشرفتاسلام از كار مى افتد و فروغ آئين خدا به خاموشى مى گرايد سخت در اشتباهيد زيرا:(خداوند گروهى غير از شما از افراد با ايمان و مصمم و مطيع فرمان خود را به جاىشما قرار خواهد داد) (و يستبدل قوما غيركم )
گروهى كه از هر نظر مغاير شما هستند نه تنها شخصيتشان بلكه ايمان و اراده و شهامت وفرمانبرداريشان غير از شما است .
(و از اين رهگذر هيچ گونه زيانى نمى توانيد به خداوند و آئين پاك او وارد كنيد) (ولا تضروه شيئا).
اين يك واقعيت است ، نه يك گفتگوى خيالى يا آرزوى دور و دراز، چرا كه (خداوند بر هرچيز توانا است ) و هر گاه اراده پيروزى آئين پاكش را كند بدون گفتگو جامهعمل به آن خواهد پوشيد (و الله على كل شى ء قدير)
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1- در دو آيه فوق در حقيقت از هفت طريق روى مسئله جهاد تاءكيد شده است ، (نخست ) ازطريق خطاب به افراد با ايمان .(دوم ) از طريق امر به حركت به ميدان جهاد. (سوم) به وسيله تعبير فى (سبيل الله )، (چهارم ) استفهام انكارى دربارهتبديل دنيا به آخرت . (پنجم ) تهديد به عذاب اليم . (ششم ) تهديد به اينكهشما را از صحنه خارج مى كند و ديگران را به جاى شما مى گذارد و (هفتم ) از طريقتوجه به قدرت بى پايان خدا و اينكه سستيهاى شما هيچگونه زيانى به پيشرفتكارها نمى رساند بلكه هر زيانى باشد دامنگير خود شما مى شود.
2- از آيات فوق به خوبى استفاده مى شود كه دلبستگى مجاهدان به زندگى دنيا آنهارا در امر جهاد سست مى كند. مجاهدان راستين بايد مردمى پارسا و زاهد پيشه و بى اعتنابه زرق و برقها باشند، امام على بن الحسين (عليهماالسلام ) در ضمن دعائى كه براىمرزبانان كشورهاى اسلامى مى كند چنين مى گويد: (و انسهم عند لقائهم العدو ذكردنياهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطرات المال الفتون ): (بارالها! فكر اين دنياىفريبنده را به هنگامى كه آنها در برابر دشمنان قرار مى گيرند از نظرشان دور فرما،و اهميت اموال فتنه انگيز و دلربا را از صفحه قلوبشان محو نما) (تا با دلى لبريزاز عشق تو براى تو پيكار كنند).
و براستى اگر شناخت درستى از وضع دنيا و آخرت و چگونگى اين دو زندگى داشتهباشيم مى دانيم كه اين يكى در مقابل آن به قدرى محدود و ناچيز است كه به حساب نمىآيد در حديثى كه از پيامبر در اين زمينه نقل شده است مى خوانيم : و الله ما الدنيا فىالاخرة الا لما يجعل احدكم اصبعه فى اليم ثم يرفعها فلينظر بم ترجع : (به خداسوگند دنيا در برابر آخرت مثل اين است كه يكى از شما انگشت خود را در دريا بزند وسپس بردارد و بنگرد چه مقدار از آب دريا را با آن برداشته است )؟!
3- در اين كه منظور از گروهى كه خداوند در آيات فوق به آنها اشاره كرده چهاشخاصى هستند بعضى از مفسران گفته اند: (ايرانيان ) و بعضى گفته اند منظورمردم يمن مى باشند كه هر كدام با شهامتهاى فوق العاده خود در پيشرفت اسلام سهمبسيار بزرگى داشتند، و بعضى اشاره به كسانى مى دانند كه بعد ازنزول اين آيات اسلام را پذيرفتند و از جان ودل در راه آن فداكارى به خرج دادند.
آيه و ترجمه


إ لا تنصروه فقد نصره الله إ ذ اءخرجه الذين كفروا ثانى اثنين إ ذ هما فى الغار إ ذيقول لصحبه لا تحزن إ ن الله معنا فاءنزل الله سكينته عليه و اءيده بجنود لم تروهاو جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة الله هى العليا و الله عزيز حكيم (40)


ترجمه :

40- اگر او را يارى نكنيد خداوند (او را يارى خواهد كرد همانگونه كه در مشكلترينساعات او را تنها نگذارد) آن هنگام كه كافران او را (از مكه ) بيرون كردند در حالى كهدومين نفر بود (و يكنفر همراه او بيش نبود) در آن هنگام كه آندو در غار بودند و او بههمسفر خود مى گفت غم مخور خدا با ماست ! در اين موقع خداوند سكينه (و آرامش ) خود را براو فرستاد و با لشكرهائى كه مشاهده نمى كرديد او را تقويت نمود و گفتار (و هدف )كافران را پائين قرار داد (و آنها را با شكست مواجه ساخت ) و سخن خدا (و آئين او) بالا (وپيروز) است و خداوند عزيز و حكيم است .
تفسير
خداوند پيامبرش را در حساسترين لحظات تنها نگذارد.
در آيات گذشته همانگونه كه گفته شد روى مساءله جهاد در برابر دشمن از چند راهتاءكيد شده بود، از جمله اين كه گمان نكنيد اگر شما خود را از جهاد و يارى پيامبر كناربكشيد كار او و اسلام زمين مى ماند.
آيه مورد بحث اين موضوع را تعقيب كرده ، مى گويد: (اگر او را يارى
نكنيد خدائى كه در سختترين حالات و پيچيده ترين شرائط او را بهشكل معجز آسائى يارى كرد قادر است باز از او حمايت كند) (الا تنصروه فقد نصره الله)
و آن زمانى بود كه مشركان مكه توطئه خطرناكى براى نابود كردن پيامبر چيده بودندو همانگونه كه در ذيل آيه 30 سوره انفال شرح آن گذشت تصميم نهائى پس از مقدماتمفصلى بر اين قرار گرفت كه عده زيادى شمشير زن ازقبائل مختلف عرب خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شبانه در حلقه محاصرهقرار دهند و صبحگاهان دسته جمعى به او حمله كنند و او را در بسترش از دم شمشيرهابگذرانند.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه به فرمان خدا از اين جريان آگاه شده بودآماده بيرون رفتن از مكه و هجرت به (مدينه ) شد، اما نخست براى اين كه كفار قريشبه او دست نيابند به (غار ثور) كه در جنوب مكه قرار داشت و در جهت مخالف جادهمدينه بود پناه برد در اين سفر ابوبكر نيز همراه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )بود.
دشمنان كوشش فراوانى براى يافتن پيامبر كردند ولى مايوس و نوميد بازگشتند وپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پس از سه شبانه روز توقف در غار و اطمينان ازبازگشت دشمن ، شبانه از بيراهه به سوى مدينه حركت كرد، و بعد از چندين شبانه روزسالم به مدينه رسيد و فصل نوينى در تاريخ اسلام آغاز شد.
آيه فوق اشاره به يكى از حساسترين لحظات اين سفر تاريخى كرده مى گويد(خداوند پيامبرش را يارى كرد، در آن هنگام كه كافران او را بيرون كردند) (اذ اخرجهالذين كفروا).
البته قصد كفار بيرون كردن او از (مكه ) نبود، بلكه تصميم به كشتن او
داشتند، ولى چون نتيجه كارشان بيرون رفتن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ازمكه شد اين نسبت به آنها داده شده است .
سپس مى گويد: اين در حالى بود كه او دومين نفر بود (ثانى اثنين ) اشاره به اينكه جزيك نفر همراه او نبود و اين نهايت تنهائى او را در اين سفر پر خطر نشان مى دهد و همسفراو ابوبكر بود.
(به هنگامى كه دو نفر به غار، يعنى (غار ثور) پناه بردند) (اذ هما فى الغار).
در آن موقع ترس و وحشت ، يار و همسفر پيامبر را فرا گرفت و پيامبر او را دلدارى داد(و گفت : غم مخور خدا با ما است ) (اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا).
(در اين هنگام خداوند روح آرامش و اطمينان را كه در لحظات حساس و پر خطر برپيامبرش نازل مى كرد بر او فرستاد) (فانزل الله سكينته عليه ).
(و او را با لشكرهائى كه نميتوانستيد آنها را مشاهده كنيد، يارى كرد) (و ايده بجنودلم تروها).
اين نيروهاى غيبى ممكن است اشاره به فرشتگانى باشد كه حافظ پيامبر در اين سفر پرخوف و خطر بودند، و يا آنها كه در ميدان جنگ (بدر) و (حنين ) و مانند آن به يارىاو شتافتند.
(و سرانجام برنامه و هدف و مكتب كفار را پائين قرار داد و برنامه و گفتار الهى دربالا قرار گرفت ) (و جعل كلمة الذين كفروا السفلى و كلمة الله هى العليا)
اشاره به اينكه توطئه هاى آنها در هم شكست ، آئين خرافيشان در هم پيچيده
شد، و نور خدا همه جا آشكار گشت و پيروزى در تمام جهات نصيب پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) اسلام شد.
چرا چنين نشود در حالى كه (خداوند هم قادر است و هم حكيم و دانا)، با حكمتش راههاىپيروزى را به پيامبرش نشان مى دهد و با قدرتش او را يارى مى كند (و الله عزيز حكيم).
داستان يار غار
ماجراى مصاحبت (ابوبكر) با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين سفر واشارات سر بسته اى كه در آيه فوق به اين موضوع شده در ميان مفسران شيعه واهل تسنن بحثهاى مختلفى برانگيخته است .
بعضى راه افراط را پوئيده اند و بعضى راه تفريط را، (فخر رازى ) در تفسير خودبا تعصب خاصى كوشش كرده كه دوازده فضيلت ! براى (ابوبكر) از آيه فوقاستنباط كند و براى تكثير عدد، آسمان و ريسمان را به هم بافته ، به طورى كهپرداختن به شرح آن شايد مصداق اتلاف وقت باشد.
بعضى ديگر نيز اصرار دارند كه مذمتهاى متعددى از آيه استفاده مى شود.
نخست بايد ديد كه آيا كلمه (صاحب ) دليل بر فضيلت است ؟ ظاهرا چنين نيست زيرا ازنظر لغت (صاحب ) به معنى (همنشين ) و (همسفر) به طور مطلق است ، اعم ازاينكه اين همنشين و همسفر شخص خوبى باشد يا بدى ، چنانكه در آيه 37 سوره (كهف) در داستان آن دو نفر كه يكى با ايمان و خداپرست و ديگرى بى ايمان و مشرك بودمى خوانيم : قال له صاحبه و هو يحاوره ا كفرت بالذى خلقك من تراب : (رفيقش به اوگفت : آيا به خدائى كه تو را از خاك آفريده كافر شدى )؟
بعضى نيز اصرار دارند كه ضمير (عليه ) در جمله(فانزل الله سكينته عليه ) به (ابوبكر) باز مى گردد، زيرا پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) نياز به سكينه و آرامش نداشت ، بنابرايننزول سكينه و آرامش براى همسفر او (ابوبكر) بود.
در حالى كه با توجه به جمله بعد كه مى گويد: (و ايده بجنود لم تروها): (او رابا لشكرى نامرئى يارى كرد و با توجه به اتحاد مرجع ضميرها روشن مى شود كهضمير (عليه ) نيز به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر مى گردد، و ايناشتباه است كه ما تصور كنيم سكينه مربوط به موارد حزن و اندوه است ، بلكه در قرآنكرارا مى خوانيم كه سكينه بر شخص پيامبرنازل گشت هنگامى كه در شرائط سخت و مشكلى قرار داشت ، از جمله در آيه 26 همين سورهدر جريان جنگ حنين مى خوانيم : (ثم انزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين )(خداوند سكينه و آرامش را در آن شرائط سخت بر پيامبرش و بر مؤ مناننازل كرد و نيز در آيه 26 سوره (فتح ) مى خوانيم :(فانزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين ) در حالى كه در جمله هاىقبل در اين دو آيه هيچگونه سخنى از حزن و اندوه به ميان نيامده است بلكه سخن ازپيچيدگى اوضاع به ميان آمده .
در هر حال آيات قرآن نشان مى دهد كه نزول سكينه به هنگام مشكلات سخت صورت مىگرفته و بدون شك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در (غار ثور) لحظاتسختى را مى گذراند.
و عجيبتر اينكه بعضى گفته اند جمله (ايده بجنود لم تروها) به (ابوبكر) بازمى گردد!!
در حالى كه تمام بحث اين آيه بر محور يارى خداوند نسبت به پيامبر دور ميزند و قرآنمى خواهد روشن كند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها نيست و اگر ياريشنكنيد خدا ياريش خواهد كرد چگونه كسى را كه تمام بحث بر محور او دور ميزند رهاساخته ، و به سراغ كسى مى روند كه به عنوان تبعى از او بحث شده
است اين سخن نشان مى دهد كه تعصبها مانع از آن شده كه حتى به معنى آيه توجه شود.
آيه و ترجمه


انفروا خفافا و ثقالا و جهدوا باءمولكم و اءنفسكم فىسبيل الله ذلكم خير لكم إ ن كنتم تعلمون (41)
لو كان عرضا قريبا و سفرا قاصدا لاتبعوك و لكن بعدت عليهم الشقة و سيحلفونبالله لو استطعنا لخرجنا معكم يهلكون اءنفسهم و الله يعلم إ نهم لكذبون (42)


ترجمه :

41- (همگى به سوى ميدان جهاد) حركت كنيد، چه سبكبار باشيد چه سنگين بار، و بااموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمائيد، اين بنفع شماست اگر بدانيد.
42- (اما گروهى از آنها چنانند كه ) اگر غنائمى نزديك (و در دسترس ) و سفرىسهل و آسان باشد (به طمع دنيا) از تو پيروى مى كنند، ولى (اكنون كه براى ميدانتبوك ) راه بر آنها دور (و پر مشقت ) است (سرباز ميزنند) و به زودى سوگند ياد مىكنند كه اگر توانائى داشتيم همراه شما حركت مى كرديم (ولى آنها با ايناعمال و اين دروغها در واقع ) خود را هلاك مى كنند و خداوند مى داند آنها دروغگو هستند.
تفسير
تنپروران طماع
گفتيم جنگ تبوك يك وضع استثنائى داشت ، و تواءم با مقدماتى كاملا
مشكل و پيچيده بود، به همين جهت عده اى از افراد ضعيف الايمان و يا منافق از شركت در اينميدان تعلل مى ورزيدند، در آيات گذشته خداوند گروهى از مؤ منان را سرزنش كرد كهچرا به هنگام صدور فرمان جهاد، سنگينى به خرج مى دهند؟ و فرمود دستور جهاد بهسود خود شما است و گرنه خدا مى تواند به جاى افراد بى اراده و تن پرور مردمىشجاع و با ايمان و مصمم قرار دهد، بلكه حتى بدون آنهم قادر است پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) خود را حفظ كند آنچنانكه در داستان (غار ثور) و (ليلة المبيت )حفظ نمود.
عجب اينكه چند تار عنكبوت كه بر دهانه غار تنيده شده بود سبب انحراف فكر دشمنانلجوج و سركش شد و از در غار بازگشتند و پيامبر خدا سالم ماند، جائى كه خداوند باچند تار عنكبوت مى تواند مسير تاريخ بشر را دگرگون سازد چه نيازى به كمك اين وآن دارد تا بخواهند ناز كند، در حقيقت همه اين دستورات براىتكامل و پيشرفت خود آنها است نه براى رفع نيازمندى خداوند.
به دنبال اين سخن بار ديگر مؤ منان را دعوت همه جانبه به سوى جهاد مى كند و مسامحهكنندگان را مورد سرزنش قرار مى دهد.
نخست مى گويد: (همگى به سوى ميدان جهاد حركت كنيد خواه سبكبار باشيد يا سنگينبار) (انفروا خفافا و ثقالا).
(خفاف ) جمع (خفيف ) و (ثقال ) جمع(ثقيل ) و اين دو كلمه مفهوم جامعى دارد كه همه حالات انسان راشامل مى شود، يعنى اعم از اينكه جوان باشيد يا پير، مجرد باشيد يامتاهل ، كم عائله باشيد يا پرعائله ، غنى باشيد يا فقير، بدون گرفتارى باشيد ياگرفتار، زراعت و باغ و تجارت داشته باشيد يا نه ، در هر صورت و در هرحال و در هر موقعيت بر شما لازم است هنگامى كه فرمان جهاد صادر شد همگى اين دعوتآزاديبخش را اجابت كنيد و از هر كار ديگرى چشم
بپوشيد و سلاح به دست گرفته به سوى ميدان نبرد حركت كنيد.
و اينكه بعضى از مفسران اين دو كلمه را تنها به يكى از معانى فوق محدود ساخته اندهيچگونه دليلى ندارد، بلكه هر كدام از آنها يكى از مصداقهاى اين مفهوم وسيع است .
سپس اضافه مى كند: (در راه خدا با اموال و جانها جهاد كنيد) (و جاهدوا باموالكم وانفسكم ).
يعنى جهادى همه جانبه و فراگير، چرا كه در برابر دشمن نيرومندى كه از ابرقدرتهاى آن زمان محسوب مى شد قرار داشتند، و بدون آن پيروزى ممكن نبود.
اما براى اينكه باز اشتباه براى كسى پيدا نشود كه اين فداكاريها به سود خداوند استمى گويد: (اين به نفع شما است اگر بدانيد) (ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون ).
يعنى اگر بدانيد كه جهاد كليد سر بلندى و عزت و بر طرف كننده ضعف و ذلت است .
اگر بدانيد كه هيچ ملتى بدون جهاد در جهان به آزادى واقعى و عدالت نخواهد رسيد.
و اگر بدانيد كه راه رسيدن به رضاى خدا و سعادت جاويدان و انواع نعمتها و مواهب الهىدر اين نهضت مقدس عمومى و فداكارى همه جانبه است !
سپس بحث را متوجه افراد سست و تنبل و ضعيف الايمان كه براى سرباز زدن از حضور دراين ميدان بزرگ به انواع بهانه ها متشبث مى شدند كرده ، و با پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) چنين مى گويد: (اگر غنيمتى آماده و سفرى نزديك بود به خاطر رسيدنبه متاع دنيا به زودى دعوت تو را اجابت مى كردند) و براى نشستن بر سر
چنين سفره آمادهاى مى دويدند (لو كان عرضا قريبا و سفرا قاصدا لاتبعوك ).
(لكن اكنون كه راه بر آنها دور است سستى مى ورزند و بهانه مى آورند) (و لكنبعدت عليهم الشقة ).
عجب اينكه تنها به عذر و بهانه قناعت نمى كنند بلكه (به زودى نزد تو مى آيند وقسم ياد مى كنند كه اگر ما قدرت داشتيم با شما خارج مى شديم ) (و سيحلفون باللهلو استطعنا لخرجنا معكم ).
و اگر مى بينيد ما به اين ميدان نمى آئيم بر اثر ناتوانى و گرفتارى و عدم قدرتاست .
(آنها با اين اعمال و اين دروغها در واقع خود را هلاك مى كنند) (يهلكون انفسهم ).
(ولى خداوند مى داند آنها دروغ مى گويند) (و الله يعلم انهم لكاذبون ) كاملا قدرتدارند اما چون سفره چرب و نرمى نيست و برنامه شاق و پردرد سرى در پيش است بهقسمتهاى دروغ متشبث مى شوند.
اين موضوع منحصر به جنگ (تبوك ) و زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نبود، در هر جامعه اى گروهى (تنبل ) يا (منافق و طماع و فرصت طلب ) وجود دارندكه هميشه منتظرند لحظات پيروزى و نتيجه گيرى فرا رسد آنگاه خود را در صفاول جابزنند، فرياد بكشند، گريبان چاك كنند و خود را از نخستين مجاهد و برترين مبارزو دلسوزترين افراد معرفى كنند تا بدون زحمت از ثمرات پيروزى ديگران بهرهگيرند!.
ولى همين گروه مجاهد سينه چاك و مبارز دلسوز به هنگام پيش آمدن حوادثمشكل هر كدام به سوئى فرار مى كنند و براى توجيه فرار خود عذرها و بهانه ها مىتراشند يكى بيمار شده ، ديگرى فرزندش در بستر بيمارى افتاده ، سومى خانوادهاشگرفتار وضع حمل است ، چهارمى چشمش ديد كافى ندارد، پنجمىمشغول تهيه مقدمات است و همچنين !...
ولى بر افراد بيدار و رهبران روشن لازم است كه اين گروه را از آغاز شناسائى كنند واگر قابل اصلاح نيستند از صفوف خود برانند!.
آيه و ترجمه


عفا الله عنك لم اءذنت لهم حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكذبين (43)
لا يستذنك الذين يؤ منون بالله و اليوم الاخر اءن يجهدوا بأ مولهم و اءنفسهم و الله عليمبالمتقين (44)
إ نما يستذنك الذين لا يؤ منون بالله و اليوم الاخر و ارتابت قلوبهم فهم فى ريبهميترددون (45)


ترجمه :

43- خداوند تو را بخشيد چرا به آنها اجازه دادى پيش از آنكه كسانى كه راست گفتندبراى تو روشن شوند و دروغگويان را بشناسى ؟!
44- آنها كه ايمان بخدا و روز جزا دارند هيچگاه از تو اجازه براى جهاد (در راه خدا) بااموال و جانهايشان نمى گيرند، و خداوند پرهيزكاران را مى شناسد.
45- تنها كسانى از تو اجازه مى گيرند كه ايمان به خدا و روز جزا ندارند و دلهايشانآميخته با شك و ترديد است ، لذا آنها در ترديد خود سر گردانند.
تفسير
سعى كن منافقان را بشناسى
از آيات فوق استفاده مى شود كه گروهى از منافقان نزد پيامبر آمدند و پس از بيانعذرهاى گوناگون و حتى سوگند خوردن ، اجازه خواستند كه آنها را از شركت در ميدان(تبوك ) معذور دارد، و پيامبر به اين عده اجازه داد.
خداوند در نخستين آيه مورد بحث پيامبرش را مورد عتاب قرار مى دهد و مى گويد: (خداوندتو را بخشيد، چرا به آنها اجازه دادى كه از شركت در ميدان جهاد خوددارى كنند)؟! (عفاالله عنك لم اذنت لهم ).
(چرا نگذاشتى آنها كه راست مى گويند از آنها كه دروغ مى گويند شناخته شوند) وبه ماهيت آنها پى برى ؟ (حتى يتبين لك الذين صدقوا و تعلم الكاذبين ).
در اينكه عتاب و سرزنش فوق كه تواءم با اعلام عفو پروردگار استدليل بر آن است كه اجازه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كار خلافى بوده ، ياتنها ترك اولى بوده ، و يا هيچكدام ، در ميان مفسران گفتگو است .
بعضى آنچنان تند رفته اند، و حتى جسورانه و بى ادبانه نسبت به مقام مقدس پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفته اند كه آيه فوق رادليل بر امكان صدور گناه و معصيت از او دانسته اند، و لااقل ادبى را كه خداوند بزرگ در اين تعبير نسبت به پيامبرش ‍ رعايت كرده كه نخستسخن از (عفو) مى گويد و بد (مؤ اخذه ) مى كند رعايت نكرده اند و به گمراهىعجيبى افتاده اند.
انصاف اين است كه در اين آيه هيچگونه دليلى بر صدور گناهى از پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) وجود ندارد، حتى در ظاهر آيه ، زيرا همه قرائن نشان مى دهد چهپيامبر
(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها اجازه مى داد و چه اجازه نمى داد اين گروه منافقدر ميدان (تبوك ) شركت نمى جستند، و به فرض كه شركت مى كردند نه تنها گرهىاز كار مسلمانان نمى گشودند بلكه مشكلى بر مشكلات مى افزودند، چنانكه در چند آيهبعد مى خوانيم : (لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالا): (اگر آنها با شما حركت مىكردند جز شر و فساد و سعايت و سخن چينى و ايجاد نفاق كار ديگرى انجام نمى دادند)!
بنابراين هيچگونه مصلحتى از مسلمانان با اذن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )فوت نشد، تنها چيزى كه در اين ميان وجود داشت اين بود كه اگر پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) به آنها اجازه نمى داد مشت آنها زودتر باز مى شد و مردم به ماهيتشانزودتر آشنا مى شدند ولى اين موضوع چنان نبود كه از دست رفتن آن موجب ارتكابگناهى باشد، شايد فقط بتوان نام ترك اولى بر آن گذارد به اين معنى كه اذن دادنپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آن شرائط و در برابر سوگندها و اصرارهاىمنافقين هر چند كار بدى نبود اما ترك اذن از آنهم بهتر بود تا اين گروه زودتر شناختهشوند.
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه : عتاب و خطاب مزبور جنبه كنائى داشته وحتى ترك اولى نيز در كار نباشد، بلكه منظور بيان روح منافقگرى منافقان با يك بيانلطيف و كنايه آميز بوده است .
اين موضوع را با ذكر مثالى ميتوان روشن ساخت فرض كنيد ستمگرى مى خواهد بهصورت فرزند شما سيلى بزند، يكى از دوستانتان دست او را مى گيرد شما نه تنها ازاين كار ناراحت نمى شويد بلكه خوشحال نيز خواهيد شد، اما براى اثبات زشتى باطنطرف به صورت عتاب آميز به دوستتان مى گوئيد: (چرا نگذاشتى سيلى بزند تا همهمردم اين سنگدل منافق را بشناسند)؟! و هدفتان از اين بيان تنها اثبات سنگدلى و نفاقاوست كه در لباس عتاب و سرزنش دوست مدافع ظاهر شده است .
مطلب ديگرى كه در تفسير آيه باقى مى ماند اين است كه مگر پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) منافقان را نمى شناخت كه خداوند مى گويد: مى خواستى به آنها اذن ندهى تاوضع آنها بر تو روشن گردد.
(پاسخ ) اين سؤ ال اين است كه (اولا) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ازطريق علم عادى به وضع اين گروه آشنائى نداشت و علم غيب براى قضاوت دربارهموضوعات كافى نيست ، بلكه بايد از طريق مدارك عادى وضع آنها روشن گردد، و ثانياهدف تنها اين نبوده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بداند بلكه ممكن است هدفاين بوده كه همه مسلمانان آگاه شوند، هر چند روى سخن به پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) است .
سپس به شرح يكى از نشانه هاى مؤ منان و منافقان پرداخته مى گويد: (آنها كه ايمانبه خدا و سراى ديگر دارند هيچگاه از تو اجازه براى عدم شركت در جهاد بااموال و جانها، نمى خواهند) (لا يستاذنك الذين يؤ منون بالله و اليوم الاخر اءن يجاهدواباموالهم و انفسهم ).
بلكه هنگامى كه فرمان جهاد صادر شد بدونتعلل و سستى به دنبال آن مى شتابند و همان ايمان به خدا و مسئوليتهايشان در برابراو، و ايمان به دادگاه رستاخيز آنان را به اين راه دعوت مى كند و راه عذرتراشى وبهانه جوئى را به رويشان مى بندد.
(خداوند به خوبى افراد پرهيزكار را مى شناسد و از نيت واعمال آنها كاملا آگاه است ) (و الله عليم بالمتقين ).
سپس مى گويد: (تنها كسانى از تو اجازه براى عدم شركت در ميدان جهاد مى طلبند كهايمان به خدا و روز جزا ندارند) (انما يستاذنك الذين
لا يؤ منون بالله و اليوم الاخر):
سپس براى تاءكيد عدم ايمان آنها مى گويد : (آنها كسانى هستند كه دلهايشان مضطربو آميخته با شك و ترديد است ) ! (و ارتابت قلوبهم ).
(به همين دليل در اين شك و ترديد گاهى قدم به پيش مى گذارند و گاهى باز مىگردند و پيوسته در حيرت و سرگردانى به سر مى برند ) و به همين جهت منتظرپيدا كردن بهانه و كسب اجازه از پيامبرند (فهم فى ريبهم يترددون )
گرچه صفات فوق به شكلفعل مضارع ذكر شده است ولى منظور از آن بيان صفات وحال منافقان و مؤ منان است و ماضى و حال و مضارع در آن تفاوت نمى كند.
به هر حال مؤ منان در پرتو ايمانشان تصميم و اراده اى محكم وخلل ناپذير دارند راه را به روشنى ديده اند، مقصدشان معلوم ، و هدفشان مشخص است ،به همين دليل با عزمى راسخ و بدون ترديد و دودلى با گامهائى استوار به پيش مىروند.
اما منافقان چون هدفشان تاريك و نامشخص است گرفتار حيرت و سرگردانى هستند وهميشه به دنبال بهانه اى براى فرار از زير بار مسئوليتها مى گردند.
اين دو نشانه مخصوص (مؤ منان ) و (منافقان ) صدر اسلام و ميدان جنگ (تبوك )نبود بلكه هم امروز نيز (مؤ منان راستين ) را از (مدعيان دروغين ) با اين دو صفتميتوان شناخت ، مؤ من ، شجاع و مصمم است و منافقبزدل و ترسو و متحير و عذرتراش !
آيه و ترجمه


و لو اءرادوا الخروج لا عدوا له عدة و لكن كره الله انبعاثهم فثبطهم وقيل اقعدوا مع القعدين (46)
لو خرجوا فيكم ما زادوكم إ لا خبالا و لا وضعوا خللكم يبغونكم الفتنة و فيكم سمعون لهمو الله عليم بالظلمين (47)
لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلبوا لك الا مور حتى جاء الحق و ظهر اءمر الله و هم كرهون(48)


ترجمه :

46- اگر آنها (راست ميگفتند و) مى خواستند (به سوى ميدان جهاد) خارج شوند وسيله اىبراى آن فراهم مى ساختند، ولى خدا از حركت آنها كراهت داشت لذا (توفيقش را از آنانسلب كرد و) آنها را (از اين كار) باز داشت ، و به آنها گفته شد با قاعدين (كودكان وپيران و بيماران ) بنشينيد.
47- اگر همراه شما (به سوى ميدان جهاد) خارج مى شدند چيزى جز اضطراب و ترديدبه شما نمى افزودند و به سرعت در بين شما به فتنه انگيزى (و ايجاد تفرقه و نفاق) مى پرداختند و در ميان شما افرادى (سست و ضعيف ) هستند كه بسيار از آنها پذيرا مىباشند، و خداوند از ظالمان با خبر است .
48- آنها پيش از اين (نيز) اقدام به فتنه انگيزى كردند و كارها را براى تو دگرگونساختند (و بهم ريختند) تا زمانى كه حق فرا رسيد و فرمان خدا آشكار گشت (و پيروزشديد) در حالى كه آنها كراهت داشتند.
تفسير
عدمشان به ز وجود!
در نخستين آيات فوق يكى ديگر از نشانه هاى كذب و دروغ آنها را بيان كرده و در حقيقتبحثى را كه در آيات قبل گذشت و فرمود و الله يعلم انهم لكاذبونتكميل مى كند و مى گويد: (اينها اگر راست مى گويند و آماده شركت در جهادند و تنهامنتظر اذن تواند ميبايست همه وسائل جهاد را از سلاح و مركب و هر چه در توان دارند فراهمساخته باشند) در حالى كه هيچگونه آمادگى در آنها ديده نمى شود (و لو ارادواالخروج لاعدوا له عدة ).
(اينها افراد تاريكدل و بى ايمانى هستند كه خدا از شركت آنها در ميدان پر افتخار جهادكراهت دارد لذا توفيق خود را از آنها سلب كرده و آنان را از حركت باز داشته است ) (ولكن كره الله انبعاثهم فثبطهم ).
در اينكه گوينده اين سخن كيست ؟ آيا خداوند يا پيامبر است ؟ و يا نفس و باطن خودشاناست ؟
در ميان مفسران گفتگو است ، ولى ظاهر اين است كه يك فرمان تكوينى است كه از باطنتاريك و آلوده آنها برخاسته و مقتضاى عقيده فاسد واعمال زشت آنها است و بسيار ديده مى شود كه مقتضاىحال را به صورت امر يا نهى بيرون مى آورند از آيه فوق به خوبى استفاده مى شودكه هر عمل و نيتى اقتضائى دارد كه خواه ناخواه دامان انسان را مى گيرد، و همه كسشايستگى و لياقت آن را ندارند كه در كارهاى بزرگ و راه خدا گام بردارند، اين توفيقرا خداوند نصيب كسانى مى كند كه پاكى نيت و آمادگى و اخلاص در آنان سراغ دارد.
در آيه بعد به اين واقعيت اشاره مى كند كه عدم شركت اينگونه افراد در ميدان جهاد نهتنها جاى تاءسف نيست بلكه شايد جاى خوشحالى باشد، زيرا آنها نه فقط مشكلى رانمى گشايند بلكه با آن روح نفاق و بى ايمانى و انحراف اخلاقى سر چشمه مشكلاتتازه اى خواهند شد.
در حقيقت به مسلمانان يك درس بزرگ مى دهد كه هيچگاه در فكر افزودن سياهى لشكر وكميت و تعداد نباشند، بلكه به فكر اين باشند كه افراد مخلص و با ايمان را انتخابكنند هر چند نفراتشان كم باشد، اين درسى بود براى ديروز مسلمانان ، و براى امروز وبراى فردا.
نخست مى گويد: (اگر آنها همراه شما به سوى ميدان جهاد (تبوك ) حركت مى كردندنخستين اثر شومشان اين بود كه چيزى جز ترديد و اضطراب بر شما نمى افزودند)(لو خرجوا فيكم ما زادوكم الا خبالا).
(خبال ) به معنى اضطراب و ترديد و (خبل ) (بر وزناجل ) به معنى (جنون ) و (خبل ) (بر وزنطبل ) به معنى (فاسد شدن اعضاء) است .
بنابراين حضور آنها با آن روحيه فاسد و تواءم با ترديد و نفاق و بزدلى اثرى جزايجاد ترديد و شك و توليد فساد در ميان سپاه اسلام ندارد.
بعلاوه (آنها با سرعت كوشش مى كنند در ميان نفرات لشكر نفوذ كنند و به ايجاد نفاقو تفرقه و از هم گسستن پيوندهاى اتحاد بپردازند) (و لاوضعوا خلالكم يبغونكمالفتنة )
سپس به مسلمانان اخطار مى كند كه مراقب باشيد (افراد ضعيف الايمانى در گوشه وكنار جمعيت شما وجود دارند كه زود تحت تاءثير سخنان اين گروه
منافق قرار مى گيرند) (و فيكم سماعون لهم ).
(سماع ) به معنى كسى است كه حال پذيرش و شنوائى او زياد است و بدون مطالعه ودقت هر سخنى را باور مى كند.
بنابراين وظيفه مسلمانان قوى الايمان آن است كه مراقب اين گروه ضعيف باشند مبادا طعمهمنافقان گرگ صفت شوند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه (سماع ) به معنى جاسوس و سخن چنين بوده باشد يعنىدر ميان شما پارهاى از افراد هستند كه براى گروه منافقان جاسوسى مى كنند.
و در پايان آيه مى گويد: (خداوند همه ستمگران را مى شناسد آنها كه آشكارا و آنهاكه پنهانى ستم به خويش يا به جامعه مى كنند از ديدگاه علم او مخفى نيستند (و اللهعليم بالظالمين ).
در آيه بعد به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار ميدهد كه اين اولين بار نيستكه اين گروه منافق به سمپاشى و تخريب مشغول مى شوند بايد به خاطر بياورى كهآنها در گذشته نيز مرتكب چنين كارهائى شدند، و الان نيز از هر فرصتى براىنيل به مقصود خود استفاده مى كنند، و چنين مى گويد اين گروه منافقين قبلا هم مى خواستندميان شما تفرقه و پراكندگى ايجاد كنند (لقد ابتغوا الفتنة منقبل ).
و اين اشاره به داستان جنگ احد است كه عبد الله بن ابى و يارانش از نيمه راه باز گشتندو دست از يارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برداشتند، و يا اشاره به سائرمواردى است كه توطئه بر ضد شخص پيامبر و يا افراد مسلمين چيدند كه تاريخ اسلامآنها را ثبت كرده است .
آنها كارها را براى تو دگرگون ساختند، نقشه ها كشيدند تا اوضاع
مسلمانان را بهم بريزند و آنها را از جهاد باز دارند و اطراف تو خالى شود (و قلبوالك الامور).
اما هيچيك از اين توطئه ها و تلاشها به جائى نرسيد ، و همه نقش بر آب شد و تيرشانبه سنگ خورد سرانجام فتح و پيروزى فرا رسيد و حق آشكار گشت (حتى جاء الحق و ظهرامر الله ).
در حالى كه آنها از پيشرفت و پيروزى تو ناراحت بودند (و هم كارهون ).
اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشيت پروردگار كمترين اثرى نميتواندداشته باشد، خدا مى خواست تو را پيروز كند و آئينت را به سراسر جهان برساند وموانع را هر چه باشد از سر راه بردارد و بالاخره اين كار را كرد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation