بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 7, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10232001 -
     10232002 -
     10232003 -
     10232004 -
     10232005 -
     10232006 -
     10232007 -
     10232008 -
     10232009 -
     10232010 -
     10232011 -
     10232012 -
     10232013 -
     10232014 -
     10232015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

از جمله موضوعاتى كه بعد از لغو پيمان مشركان و حكم جهاد با آنان ممكن بود براىبعضى مطرح گردد، اين بود كه چرا ما اين گروه عظيم را از خود برانيم و اجازه ندهيمبه مسجد الحرام براى مراسم حج قدم بگذارند، در حالى كه شركت آنان در اين مراسم ازهر نظر مايه آبادى است ، هم آبادى بناء مسجد الحرام از طريق كمكهاى مهمى كه آنها بهاين كار مى كردند، و هم آبادى معنوى از نظر افزايش جمعيت در اطراف خانه خدا!.
آيات فوق به اين گونه افكار واهى و بى اساس پاسخ مى گويد، و در نخستين آيهتصريح مى كند:
(مشركان حق ندارند مساجد خدا را آباد كنند ، با اينكه صريحا به كفر خود گواهى مىدهند) (ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر).
گواهى آنها بر كفر خودشان هم از لابلاى سخنانشان آشكار است ، و هم از لابلاىاعمالشان و حتى طرز عبادت و مراسم حجشان نيز گواه اين موضوع است .
سپس به دليل و فلسفه اين حكم اشاره كرده مى گويد: (اينها به خاطر نداشتن ايمان ،اعمالشان نابود مى شود و بر باد مى رود، و در پيشگاه خدا كمترين وزن و قيمتىندارد) (اولئك حبطت اعمالهم ).
و به همين دليل (آنها جاودانه در آتش دوزخ باقى مى مانند) (و فى النار هم خالدون ).
با اين حال نه كوشش هايشان براى عمران و آبادى مسجد الحرام يا مانند
آن ارزشى دارد، و نه انبوه اجتماعشان در اطراف خانه كعبه .
خداوند پاك و منزه است ، و خانه او نيز بايد پاك و پاكيزه باشد و دستهاى آلودگان ازخانه خدا و مساجد بايد به كلى قطع گردد.
در آيه بعد براى تكميل اين سخن شرايط آباد كنندگان مساجد و كانونهاى پرستش وعبادت را ذكر مى كند، و براى آنها پنج شرط مهم بيان مى دارد و مى گويد:
(تنها كسانى مساجد خدا را آباد مى سازند كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند)(انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الاخر)
اين اشاره به شرط اول و دوم است ، كه جنبه اعتقادى و زير بنائى دارد و تا آن نباشد هيچعمل پاك و شايسته و خالصى از انسان سر نمى زند، بلكه اگر ظاهرا هم شايستهباشد، در باطن آلوده به انواع غرض هاى ناپاك خواهد بود.
بعد به شرطهاى سوم و چهارم اشاره كرده ، و مى گويد: (و نماز را بر پا دارد وزكات را بدهد) (و اقام الصلوة و آتى الزكوة ).
يعنى ايمانش به خدا و روز رستاخيز تنها در مرحله ادعا نباشد، بلكه بااعمال پاكش آن را تاييد كند، هم پيوندش با خدا محكم باشد و نماز را به درستى انجامدهد، و هم پيوندش با خلق خدا، و زكوة را بپردازد.
سرانجام به آخرين شرط اشاره كرده ، و مى گويد و جز از خدا نترسد. (و لم يخش الاالله ).
قلبش مملو از عشق به خدا است و تنها احساس مسئوليت در برابر فرمان او مى كند،بندگان ضعيف را كوچكتر از آن مى شمرد كه بتوانند در سرنوشت او و جامعه او و آينده اوو پيروزى و پيشرفت او و بالاخره در آبادى كانون عبادت او، تاءثيرى داشته باشند.
و در پايان اضافه مى كند اين گروه كه داراى چنين صفاتى هستند ممكن است هدايت شوند وبه هدف خود برسند و در عمران و آبادى مساجد خدا بكوشند و از نتايج بزرگ آن بهرهمند شوند (فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين ).
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
نكته ها
1- منظور از عمران چيست ؟
آيا آباد ساختن مساجد به معنى آبادى ساختمان و تاءسيسات آن است ، يا به معنى اجتماع وشركت در آن ؟ بعضى از مفسران تنها يكى از اين دو قسمت را در تفسير عمران مساجد در آيهفوق انتخاب كرده اند در حالى كه مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است ، و همه اين امور راشامل مى شود.
مشركان و بت پرستان نه حق شركت در مساجد دارند، و نه تعمير و بناى ساختمان آنها وهمه اين امور بايد به دست مسلمانان انجام پذيرد.
ضمنا از اين آيات استفاده مى شود كه مسلمانان نبايد هدايا و كمكهاى مشركان بلكه تمامفرق غير اسلامى را براى ساختمان مساجد خود بپذيرند، زيرا آيهاول گرچه تنها سخن از مشركان مى گويد، ولى آيه دوم كه با كلمه انما شروع شده ،عمران مساجد را مخصوص مسلمانان مى سازد.
و از اينجا روشن مى شود كه متوليان و پاسداران مساجد نيز بايد از ميان پاكترين افرادانتخاب شوند، نه اينكه افراد نا پاك و آلوده به خاطرمال و ثروتشان ، و يا به خاطر مقام يا نفوذ اجتماعيشان آن چنان كه در بسيارى از نقاطمتاءسفانه رايج شده بر اين مراكز عبادت و اجتماعات اسلامى گمارده شوند. بلكه تمامدستهاى نا پاك را از تمام اين مراكز مقدس بايد كوتاه ساخت .
و از آن روز كه گروهى از زمامداران جبار و يا ثروتمندان آلوده و گنهكار دست بهساختمان مساجد و مراكز اسلامى زدند، روح و معنويت و برنامه هاى سازنده
آنها مسخ شد، و همين است كه مى بينيم بسيارى از اين گونه مساجدشكل مسجد ضرار را به خود گرفته است !.
2- عمل خالص تنها از ايمان سرچشمه مى گيرد.
ممكن است بعضى چنين فكر كنند كه چه مانعى دارد، از سرمايه هاى غير مسلمانان براىعمران و آبادى اين مراكز استفاده كنيم ؟
اما آنها كه چنين مى گويند توجه به اين نكته اساسى ندارند كه اسلام همه جاعمل صالح را ميوه درخت ايمان مى شمرد، عمل هميشه پرتوى از نيات و عقايد آدمى است ، وهميشه شكل و رنگ آنرا به خود مى گيرد. نيتهاى ناپاك ممكن نيستعمل پاكى به وجود آورد، و محصول مفيدى از خود نشان دهد، چه اينكهعمل باز تاب نيت است .
3- پاسداران شجاع
جمله (لم يخش الا الله ) (جز از خدا نترسند) نشان مى دهد كه عمران و آبادى و نگاهدارىمساجد جز در سايه شهامت و شجاعت ممكن نيست ، هنگامى اين مراكز مقدس اسلامى به صورتكانونهاى انسان سازى و كلاسهاى عالى تربيت در مى آيد، كه بنيانگزاران وپاسدارانى شجاع داشته باشد، آنها كه از هيچ كس جز خدا نترسند، و تحت تاءثير هيچمقام و قدرتى قرار نگيرند، و برنامه اى جز برنامه هاى الهى در آن پياده نكنند.
4- آيا تنها مسجد الحرام منظور است ؟
بعضى از مفسران آيات فوق را مخصوص (مسجد الحرام ) دانسته اند، در
حالى كه الفاظ آيه عام است ، و هيچ گونه دليلى بر اين تخصيص نيست ، هر چند(مسجد الحرام ) كه بزرگترين مسجد اسلامى است در رديفاول قرار گرفته ، و در آن روز كه آيات نازل شد، بيشتر آن مسجد در نظر بود، ولىاين دليل تخصيص ‍ مفهوم آيات نمى شود.
5- اهميت بناى مساجد
درباره اهميت بناى مسجد احاديث فراوانى از طرقاهل بيت و اهل سنت رسيده است كه اهميت فوق العاده اين كار را نشان مى دهد.
از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنيننقل شده كه فرمود: (من بنى مسجدا و لو كمفحص قطاة بنى الله له بيتا فى الجنة ):كسى كه مسجدى بنا كند هر چند به اندازه لانه مرغى بوده باشد، خداوند خانه اى دربهشت براى او بنا خواهد ساخت ).
و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده : (من اسرج فى مسجد سراجا لم تزل الملائكة و حملة العرش يستغفرون له مادامفى ذلك المسجد ضوئه ).
(كسى كه چراغى در مسجدى برافروزد فرشتگان و حاملان عرش الهى مادام كه نور آنچراغ در مسجد مى تابد براى او استغفار مى كنند.)
ولى امروز آنچه بيشتر اهميت دارد، عمران و آبادى معنوى مساجد است ، و به تعبير ديگربيش از آنچه به ساختن مسجد اهميت مى دهيم بايد به ساختن افرادى كهاهل مسجد و پاسداران مسجد و حافظان آنند اهميت بدهيم .
مسجد بايد كانونى باشد براى هر گونه حركت جنبش و سازنده اسلامى در زمينه آگاهىو بيدارى مردم ، و پاكسازى محيط، و آماده ساختن مسلمانان
براى دفاع از ميراثهاى اسلام !.
مخصوصا بايد توجه داشت ، مسجد مركزى براى جوانان با ايمان گردد، نه اينكه تنهامركز بازنشستگان و از كار افتادگان شود. مسجد بايد كانونى براى فعالترينقشرهاى اجتماع باشد، نه مركز افراد بيكاره و بىحال و خواب آلوده ها!.
آيه و ترجمه


اءجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن ءامن بالله و اليوم الاخر و جهد فىسبيل الله لا يستون عند الله و الله لا يهدى القوم الظلمين (19)
الذين ءامنوا و هاجروا و جهدوا فى سبيل الله بأ مولهم و اءنفسهم اءعظم درجة عند الله واءولئك هم الفائزون (20)
يبشرهم ربهم برحمة منه و رضون و جنت لهم فيها نعيم مقيم (21)
خلدين فيها اءبدا إ ن الله عنده اءجر عظيم (22)


ترجمه :

19- آيا سيراب كردن حجاج و آباد ساختن مسجد الحرام را همانند(عمل ) كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه او جهاد كرده است ، (اينهر دو) هرگز نزد خدا مساوى نيستند، و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمى كند.
20- آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و بااموال و جانهايشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظيمرسيده اند.
21- پروردگار، آنها را به رحمتى از ناحيه خويش و خشنودى و باغهاى بهشتى كه در آننعمتهاى جاودانه دارند بشارت مى دهد.
22- همواره و تا ابد در اين باغها (و در لابلاى اين نعمتها) خواهند بود زيرا نزد خداوندپاداش غظيم است .
شاءن نزول :
در شاءن نزول آيات فوق روايات مختلفى در كتباهل سنت و شيعه نقل شده است ، كه از ميان آنها آنچه صحيحتر بنظر مى رسد، ذيلا مىآوريم .
دانشمند معروف اهل سنت حاكم (ابوالقاسم حسكانى ) از (بريدة )نقل مى كند كه (شيبه ) و (عباس ) هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند و در اينباره مشغول به سخن بودند كه على (عليه السلام ) از كنار آنها گذشت ، و پرسيد بهچه چيز افتخار مى كنيد؟ (عباس ) گفت امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد، و آنمساءله آب دادن به حجاج خانه خدا است .
(شيبه ) گفت من تعمير كننده مسجد الحرام (و كليد دار خانه كعبه ) هستم على (عليهالسلام ) گفت : با اينكه از شما حيا مى كنم بايد بگويم كه با اين سن كم افتخارى دارمكه شما نداريد، آنها پرسيدند كدام افتخار؟!.
فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) آورديد.
(عباس ) خشمناك برخاست و دامنكشان به سراغ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )آمد (و به عنوان شكايت ) گفت : آيا نمى بينى على چگونه با من سخن مى گويد؟
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: على را صدا كنيد، هنگامى كه به خدمتپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد فرمود چرا اين گونه با عمويت (عباس ) سخنگفتى ؟.
على (عليه السلام ) عرض كرد اى رسول خدا! اگر من او را ناراحت ساختم با بيان حقيقتىبوده است ، در برابر گفتار حق هر كس ‍ مى خواهد ناراحت شود، و هر كس مى خواهد خشنود!
جبرئيلنازل شد و گفت اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى فرستد، و مى گويد اين آياترا بر آنها بخوان (اجعلتم سقاية الحاج و...)
(آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجد الحرام را هم چون ايمان به خدا و روز رستاخيز وجهاد در راه او قرار داديد، هرگز مساوى نيستند.)
همين روايت ، به همين مضمون ، يا با تفاوت كمى ، در كتابهاى فراوانى ازاهل سنت نقل شده ، مانند تفسير (طبرى ) و (ثعلبى )، اصحابالنزول واحدى )، (تفسير خازن بغدادى )، (معالمالتنزيل ) علامه بغوى ، (مناقب ابن مغازلى )، (جامعالاصول ) ابن اثير، (تفسير فخر رازى ) و كتابهاى ديگر.
بهر حال حديث فوق از احاديث معروف و مشهورى است كه حتى افراد متعصب به آن اعترافكرده اند و ما پس از اتمام تفسير اين آيات باز در اين باره سخن خواهيم گفت .
تفسير
مقياس افتخار و فضيلت
با اينكه آيات شاءن نزول خاص دارد در عين حالمكمل بحث آيات گذشته است و نظير آن در قرآن فراوان مى باشد.
در نخستين آيه مى گويد: آيا سيراب كردن حاجيان خانه خدا و عمران مسجدالحرام را همانندكار كسى قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است اين دوهيچگاه در نزد خدا يكسان نيستند و خداوند جمعيت ستمكار را هدايت نمى كند) (اجعلتم سقايةالحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر و جاهد فىسبيل الله لا يستوون عند الله
و الله لا يهدى القوم الظالمين ).
(سقاية ) هم مصدر است به معنى آب دادن و هم به معنى (وسيله ) و (پيمانه ) اىاست كه با آن آب مى دهند (همانگونه كه در آيه 70 سوره يوسف آمده است ) و هم به معنىظرف بزرگ يا حوضى است كه آب در آن مى ريزند، در مسجد الحرام در ميان چشمه زمزم وخانه كعبه محلى وجود دارد كه به نام سقاية العباس معروف است ، گويا در آنجا ظرفبزرگى مى گذاردند كه حاجيان از آن آب بر مى داشتند.
از تواريخ چنين بر مى آيد كه قبل از اسلام منصب (سقاية الحاج ) در رديف منصب كليددارى خانه كعبه و از مهمترين مناصب محسوب مى شد.
ضرورت و نياز شديد حجاج در ايام حج به آب آن هم در آن سرزمين خشك و سوزان و كم آبكه غالب ايام سال هوا گرم است به اين موضوع (سقايت حاج ) اهميت خاصى مى داد، وكسى كه سرپرست اين مقام بود، از موقعيت ويژه اى طبعا برخوردار مى شد چرا كه خدمت اوبه حجاج يك خدمت حياتى به شمار مى رفت .
هم چنين (كليددارى ) و عمران و آبادى مسجد الحرام كه مقدسترين و بزرگترين كانونمذهبى حتى در زمان جاهليت محسوب مى شد، احترام فوق االعاده اى براى شخص يااشخاصى كه متصدى آن بودند، بر مى انگيخت .
با همه اينها قرآن مجيد مى گويد ايمان بخدا و جهاد در راه او از تمام اين كارها برتر وبالاتر است !
در آيه بعد به عنوان تاءكيد و توضيح مى فرمايد كسانى كه ايمان آوردند، و هجرتنمودند، و در راه خدا با مال و جان خود جهاد كردند، اينها در پيشگاه خداوند مقامى برتر وبزرگتر دارند (الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا
فى سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند الله ).
(و اينها به افتخار بزرگى نائل شده اند). (و اولئك هم الفائزون )
در آيه بعد مى گويد خداوند سه موهبت بزرگ در برابر اين سه كار مهم (ايمان ، هجرتو جهاد) به آنها مى بخشد:
1- (آنها را به رحمت گسترده خود بشارت مى دهد و از آن بهره مند مى سازد) (يبشرهمربهم برحمة منه ).
2- (آنها را از رضامندى و خشنودى خويش بهره مند مى كند) (و رضوان ).
3- (باغهائى از بهشت در اختيار آنها مى گذارد كه نعمتهايش دائمى و هميشگى است .)(و جنات لهم فيها نعيم مقيم ).
در آيه بعد براى تاءكيد بيشتر اضافه مى كند (جاودانه در آنها تا ابد خواهند ماند)(خالدين فيها ابدا).
(زيرا نزد خداوند پاداشهاى عظيم است ) كه در برابراعمال بندگان به آنها مى بخشد (ان الله عنده اجر عظيم ).
در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت
1- تحريف تاريخ :
همانگونه كه در شاءن نزول آيات فوق خوانديم ، مطابق روايتى كه در بسيارى ازمعروفترين كتب اهل سنت نقل شده ، اين آيات در مورد على (عليه السلام ) و
بيان فضائل او نازل شده هر چند مفهوم آن عام و گسترده است (و بارها گفته ايم شاءننزولها مفاهيم آيات را محدود نمى سازد).
ولى از آنجا كه بعضى از مفسران اهل سنت تمايل ندارندفضائل چشمگيرى براى على (عليه السلام ) اثبات شود با اينكه او را چهارمين پيشواىبزرگ خود مى دانند، اما مثل اينكه از اين مى ترسند كه اگر در برابر مداركى كهامتيازات فوق العاده على (عليه السلام ) را اثبات مى كند، تسليم شوند، ممكن است جمعيتشيعه در برابر آنها بپاخيزند و آنها را در تنگنا قرار دهند، كه چرا ديگران را بر على(عليه السلام ) مقدم داشتيد از اين رو بسيار مى شود كه از واقعيتهاى تاريخى چشم مىپوشند، و تا آنجا كه بتوانند به ايراد در اين گونه احاديث از نظر سند مى پردازند، واگر جاى دستاندازى در سند پيدا نكنند، سعى مى كنند به گونه اى دلالت آن را مخدوشسازند، اين گونه تعصبها متاءسفانه حتى در عصر ما ادامه دارد و حتى بعضى ازدانشمندان روشنفكر آنان از اين بر كنار نمانده اند.
فراموش نمى كنم در گفتگوئى كه با يكى از دانشمنداناهل سنت داشتم ، هنگامى كه سخن از اينگونه احاديث به ميان آمد جمله عجيبى اظهار داشت ، اومى گفت به عقيده من ، شيعه مى تواند تمام اصول و فروع مكتب خويش را از منابع و مداركو كتابهاى ما اثبات كند، چون به قدر كافى احاديثى كه به نفع مكتب شيعه باشد، دركتب ما وجود دارد!
ولى براى اينكه خود را از همه اين منابع و مدارك يكباره راحت كند، گفت به عقيده منپيشينيان ما افراد خوشباورى بودند و تمام احاديثى را كه شنيده اند در كتب خود آورده اند،و ما نمى توانيم آنچه را آنها نوشته اند به سادگى بپذيريم ! (البته سخنش ‍شامل كتب صحاح و مسانيد معتبر و درجه اول آنان نيز مى شد!).
به او گفتم روش محققانه اين نيست ، كه انسان مكتبى را قبلا روى يك
سلسله وراثتها بپذيرد و بعد هر حديثى با آن موافق باشد صحيح و هر حديثى با آنتطبيق نكند از آثار خوش باورى پيشينيان بداند هر چند حديث معتبرى باشد چه خوب استبه جاى اين طرز فكر راه ديگرى انتخاب كنيد، قبلا خود را از هر گونه عقيده موروثىخالى سازيد، سپس در برابر مدارك منطقى بنشينيد، آنگاه انتخاب عقيده كنيد!.
خوب ملاحظه مى فرمائيد چرا و به چه علت احاديث مشهور و معروفى كه از مقام والاى على(عليه السلام ) خبر مى دهد، و برترى او را بر ديگران اثبات مى كند، اين چنين مورد بىمهرى بلكه مورد تهاجم رگبارهاى ايرادات قرار گرفته ، و گاهى نيز به دستفراموشى سپرده مى شود و اصلا سخنى از آن به ميان نمى آيد، گوئى اصلا اين همهاحاديث وجود خارجى ندارند!!
با توجه به آنچه در بالا گفتيم به گفتارى از مفسر معروف نويسنده (المنار) مىپردازيم :
او در شاءن نزول آيات فوق روايت معروف بالا را به كلى كنار گذارده و روايت ديگرىكه با محتواى آيات اصلا منطبق نيست ، و بايد آن را به عنوان يك حديث مخالف قرآن كنارزد، معتبر دانسته است ، و آن حديثى است كه از نعمان بن بشيرنقل شده كه مى گويد: كنار منبر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان جمعى ازصحابه نشسته بودم ، يكى از آنها گفت من بعد از اسلام عملى را بالاتر از اين نمى دانمكه حاجيان خانه خدا را سيراب كنم ، ديگرى گفت عمران مسجد الحرام از هر عملى بالاتراست ، سومى گفت جهاد در راه خدا از آنچه گفتيد بهتر مى باشد، عمر آنها را از گفتگوكردن نهى كرد، و گفت صداى خود را كنار منبررسول خدا بلند نكنيد و آن روز، روز جمعه بود ولى هنگامى كه نماز جمعه را خواندمنزد رسول خدا مى روم و از او درباره مساءله اى كه اختلاف كرديد سؤال مى كنم (بعد
از نماز نزد رسول خدا رفت و سؤ ال كرد) در اين موقع آيات فوقنازل شد.
در حالى كه اين روايت از جهات مختلفى با آيات مورد بحث ناسازگار است ، و ميدانيم هرروايتى كه مخالف قرآن بوده باشد بايد آن را دور افكند، زيرا:
اولا در آيات فوق مقايسه ميان (جهاد) و (سقاية الحاج ) و (عمران ) مسجد الحرامنشده است بلكه در يكسوى مقايسه (سقايت حاج ) و (عمران ) مسجد الحرام قرارگرفته ، و در سوى ديگر (ايمان به خدا و روز رستاخيز و جهاد) و اين نشان مى دهدكه افرادى آن اعمال را كه در دوران جاهليت انجام داده بودند با ايمان و جهاد مقايسه مىكردند، كه قرآن صريحا مى گويد اين دو برابر نيستند، نه مقايسه (جهاد) با(عمران مسجدالحرام ) و (سقاية الحاج ) (دقت كنيد).
ثانيا: جمله (و الله لا يهدى القوم الظالمين ) نشان مى دهد كهاعمال گروه اول تواءم با ظلم بوده است ، و اين در صورتى است كه درحال شرك واقع شده باشد، چه اينكه قرآن مى گويد: (ان الشرك لظلم عظيم ). اگرمقايسه ميان (ايمان ) و (سقايت حاج تواءم با ايمان و جهاد) بوده باشد جمله (والله لا يهدى القوم الظالمين ) مفهومى نخواهد داشت .
ثالثا: آيه دوم مورد بحث كه مى گويد آن كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و جهادنمودند مقام والاترى دارند، مفهومش ‍ اين است از كسانى كه ايمان و هجرت و جهاد نداشتند،برترند ، و اين با حديث نعمان سازش ندارد، زيرا گفتگو كنندگان طبق آن حديث همه ازمؤ منان بودند و شايد در مهاجرت و جهاد شركت داشتند.
رابعا: در آيات گذشته سخن از اقدام مشركان به عمران مساجد بود (ما كان للمشركين انيعمروا مساجد الله ) و آيات مورد بحث كه بهدنبال آن قرار دارد، همان موضوع را تعقيب مى كند، و اين نشان مى دهد كه عمران مسجدالحرام و سقايت حاج در حال شرك موضوع بحث اين آيات است و اين چيزى است كه باروايت نعمان تطبيق نمى كند.
و تنها مطلبى كه ممكن است در برابر اين استدلالات گفته شود، اين است كه تعبير به(اعظم درجة ) نشان مى دهد كه هر دو طرف (مقايسه )عمل خوبى هستند، اگر چه يكى از ديگرى برتر بوده است .
ولى جواب اين سخن روشن است ، زيرا افعلتفضيل (صفت تفضيلى ) غالبا در مواردى به كار مى رود كه يك طرف مقايسه واجدفضيلت است ، و طرف ديگر صفر مى باشد، مثلا بسيار شده است كه مى گويند (ديررسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است )، مفهوم اين سخن آن (نيست كه هرگز به مقصدنرسيدن و تصادف كردن و نابودى ) چيز خوبى است ، ولى (دير رسيدن ) از آنبهتر است ، و يا اينكه در قرآن مى خوانيم (و الصلح خير) (سوره نساء 128):(صلح از جنگ بهتر است ) معنى اين جمله آن نيست كه جنگ چيز خوبى است ، و يا اينكه مىخوانيم (و لعبد مؤ من خير من مشرك ) (سوره بقره آيه 221): (بنده با ايمان از بتپرست بهتر است ) آيا بت پرست خير و فضيلتى دارد؟ و در همين سوره توبه آيه108 مى خوانيم : (لمسجداسس على التقوى مناول يوم احق ان تقوم فيه ): (مسجدى كه اساس آن از روز نخست بر پايه تقوىگذارده شده است (از مسجد ضرار همان مسجدى كه منافقان براى ايجاد تفرقه ساختهبودند) براى عبادت شايسته تر است .
با اينكه مى دانيم عبادت در مسجد ضرار هيچ گونه شايستگى ندارد و نظير اين تعبيراتدر قرآن و كلمات عرب و ساير زبانها فراوان است .
از مجموع آنچه گفته شد، نتيجه مى گيريم كه روايت (نعمان بن بشير) چون برخلاف محتواى قرآن است بايد كنار گذارده شود، و آنچه با ظاهر آيات مى سازد همان حديثمشهورى است كه در آغاز بحث تحت عنوان نزول بيان كرديم ، و اين فضيلتى است براىپيشواى بزرگ اسلام على (عليه السلام ).
خداوند همه ما را به پيروى از حق و پيروى از اينگونه پيشوايان ثابت قدم بدارد، وچشم و گوش باز و فكر دور از تعصب و عنايت كند.
2- از آيات فوق استفاده مى شود كه مقام (رضوان ) كه از بزرگترين مواهب و مقاماتىاست كه خداوند به مؤ منان و مجاهدان مى بخشد، چيزى است غير از باغهاى بهشت و نعمتهاىجاويدانش و غير از رحمت گسترده پروردگار (شرح اين موضوع به خواست خدا درذيل آيه 72 همين سوره در تفسير جمله (و رضوان من الله اكبر) خواهد آمد).
آيه و ترجمه


ياءيها الذين ءامنوا لا تتخذوا ءاباءكم و إ خونكم اءولياء إ ن استحبوا الكفر على الايمن ومن يتولهم منكم فاءولئك هم الظلمون (23)
قل إ ن كان ءاباؤ كم و اءبناؤ كم و إ خونكم و اءزوجكم و عشيرتكم واءمول اقترفتموها و تجرة تخشون كسادها و مسكن ترضونها اءحب إ ليكم من الله و رسولهو جهاد فى سبيله فتربصوا حتى يأ تى الله بأ مره و الله لا يهدى القوم الفسقين (24)


ترجمه :

23- اى كسانى كه ايمان آورده ايد هر گاه پدران و برادران شما كفر را بر ايمانترجيح دهند آنها را ولى (و يار و ياور و تكيه گاه ) خود قرار ندهيد و كسانى كه آنها راولى خود قرار دهند ستمگرند.
24- بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه بهدست آورده ايد و تجارتى كه از كساد شدنش بيم داريد و مساكن مورد علاقه شما، درنظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است در انتظار اين باشيد كهخداوند عذابش را بر شما نازل كند و خداوند جمعيت نا فرمانبردار را هدايت نمى كند.
تفسير
همه چيز فداى هدف و براى خدا
آخرين وسوسه و بهانه اى كه ممكن بود براى گروهى از مسلمانان در برابر دستورپيكار با بت پرستان پيدا شود و طبق بعضى از تفاسير پيدا شد اين بود كه آنهافكر مى كردند كه از يك سو در ميان مشركان و بت پرستان ، خويشاوندان و بستگاننزديك آنها وجود دارند، گاهى پدر مسلمان شده و پسر در شرك باقى مانده ، گاهى بهعكس پسران راه توحيد را پيش گرفته اند و پدران همچنان در تاريكى شرك باقى ماندهاند، و همچنين در مورد برادران و همسران و عشيره و قبيله ، اگر بنا شود با همه مشركانپيكار كنند بايد از خويشاوندان و قبيله خود چشم بپوشند!.
از سوى ديگر سرمايه ها و تجارت آنان تا حد زيادى در دست مشركان بود، با آمد و شدآنها به مكه آنرا رونق مى بخشيدند.
و از سوى سوم خانه هاى مرفه و نسبتا آبادى در مكه داشتند كه در صورت درگيرى بامشركان ممكن بود به ويرانى بكشد، و يا باتعطيل مراسم حج از طرف مشركان از ارزش و استفاده بيفتد.
آيات فوق ناظر به حال اينگونه اشخاص است ، و با بيان قاطعى به آنها پاسخصريح مى دهد، نخست مى گويد:
(اى كسانى كه ايمان آورده ايد پدران و برادران خود را در صورتى كه كفر را برايمان مقدم دارند يار و ياور و متحد و ولى خود قرار ندهيد) (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذواآبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان )
پس به عنوان تاءكيد اضافه مى كند: (كسانى كه از شما آنها را به يارى و دوستىبرگزينند ستمكارانند). (و من يتولهم منكم فاولئك هم الظالمون ).
چه ظلمى از اين بالاتر كه انسان با پيوند دوستى با بيگانگان و دشمنان حق ، هم بهخويشتن ستم كند و هم به جامعهاى كه تعلق به آن دارد، و هم به فرستاده خدا!.
در آيه بعد به خاطر اهميت فوق العاده موضوع ، همين مطلب با شرح و تاءكيد و تهديدبيشترى بيان مى شود، روى سخن را به پيامبر كرده ، مى فرمايد:
(به آنها بگو اگر پدران ، و فرزندان ، و برادران ، و همسران ، و عشيره و قبيله شما،و اموال و سرمايه هائى كه جمع آورى كرده ايد، و تجارتى كه از كساد آن بيم داريد ومساكن مرفهى كه در مورد رضايت و علاقه شما است ، در نظرتان محبوبتر از خدا و پيامبراو و جهاد در راهش مى باشد، در انتظار باشيد كه مجازات و كيفر شديدى از ناحيه خدا برشما نازل گردد) (قل ان كان آبائكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم واموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله وجهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياتى الله بامره ).
و از آنجا كه ترجيح اين امور بر رضاى خدا و جهاد يك نوع نافرمانبردارى و فسق آشكاراست و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شايستگى هدايت الهى را ندارند در پايانآيه اضافه مى كند: خداوند گروه فاسقان را هدايت نمى كند (و الله لا يهدى القومالفاسقين )
در تفسير على بن ابراهيم قمى چنين نقل شده : (لما اذن امير المؤ منين ان لايدخل المسجد الحرام مشرك بعد ذلك جزعت قريش جزعا شديدا و قالوا
ذهبت تجارتنا، و ضاعت عيالنا، و خربت دورنا،فانزل الله فى ذلك قل (يا محمد) ان كان آبائكم ....).
: هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) (در مراسم حج ) اعلام كرد كه بعد از اين هيچمشركى حق ورود به مسجد الحرام را ندارد فرياد (مؤ منان ) قريش برخاست و گفتندتجارت ما از ميان رفت ، خانواده هاى ما ضايع شد، و خانه هايمان ويران گشت ، آياتفوق نازل شد (و به آنها پاسخ گفت ).)
در آيات بالا خطوط اصلى ايمان راستين از ايمان آلوده به شرك و نفاق ترسيم شده استو حد فاصل ميان مؤ منان واقعى و افراد ضعيف الايمان مشخص گرديده و با صراحت مىگويد كه اگر سرمايه هاى هشتگانه زندگى مادى كه چهار قسمت آن مربوط بهنزديكترين خويشاوندان (پدران و فرزندان و برادران و همسران )، و يك قسمت مربوط بهگروه اجتماعى و عشيره و قبيله است ، و قسمت ديگرى مربوط به سرمايه ها و اندوخته ها،و قسمتى مربوط به رونق تجارت و كسب و كار، و سرانجام قسمتى به خانه هاى مرفهارتباط دارد، در نظر انسان پرارزشتر و گرانبهاتر از خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) و جهاد و اطاعت فرمان او است تا آنجا كه حاضر نيست آنها را فداى دين كند،معلوم مى شود ايمان واقعى و كامل تحقق نيافته است .
آن روز حقيقت و روح ايمان با تمام ارزشهايش تجلى مى كند كه در مورد چنين فداكارى وگذشت ترديد نداشته باشد.
بعلاوه آنها كه آماده چنين گذشتى نيستند در واقع به خويش و جامعه خويش ستم مى كنند،و حتى از آنچه مى ترسند در آن خواهند افتاد، زيرا ملتى كه در گذرگاه هاى تاريخ ولحظات سرنوشت آماده چنين فداكاريهائى نباشند دير يا زود مواجه با شكست مى شود وهمان خويشاوندان و اموال و سرمايه هائى كه به خاطر دلبستگى به آن از جهاد چشمپوشيده است به خطر مى افتند و در
چنگال دشمن نيست و نابود خواهند شد.
در اينجا بدو نكته بايد توجه كرد:
1- آنچه در آيات فوق مى خوانيم مفهومش بريدن پيوندهاى دوستى و محبت با خويشاوندانو ناديده گرفتن سرمايه هاى اقتصادى و سوق دادن به ترك عواطف انسانى نيست ، بلكهمنظور اين است كه بر سر دوراهيها نبايد عشق زن و فرزند ومال و مقام و خانه و خانواده مانع از اجراى حكم خدا و گرايش به جهاد گردد و انسان را ازهدف مقدسش باز دارد.
لذا اگر انسان بر سر دو راهى نباشد رعايت هر دو بر او لازم است .
در آيه 15 سوره لقمان درباره پدران و مادران بتپرست مى خوانيم : (و ان جاهداك علىان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدنيا معروفا): (اگرآنها به تو اصرار دارند كه چيزى را كه شريك خدا نمى دانى براى او شريك قرار دهىهرگز از آنها اطاعت مكن ولى در زندگى دنيا با آنها به نيكى رفتار كن .
2- جمله (فتربصوا حتى ياتى الله بامره ) يك تفسير آن همان است كه در بالا گفتيميعنى تهديدى است از ناحيه خداوند به كسانى كه منافع مادى خويش را بر رضاى خدامقدم مى شمرند و چون اين تهديد به صورت سر بسته بيان شده اثر آن بيشتر و وحشتانگيزتر است ، و درست به اين مى ماند كه انسان به كسى كه زير دست او است مىگويد اگر از انجام وظيفه ات خوددارى كردى من هم كار خود را خواهم كرد.
احتمال ديگرى در تفسير اين جمله نيز وجود دارد و آن اينكه : خداوند مى گويد (اگر شماحاضر به چنين فداكارى نباشيد خداوند فرمان فتح و پيروزى
پيامبرش را از راهى كه مى داند خواهد داد، و به طريقى كه خودش اراده كرده او را يارىمى دهد همانند آنچه در آيه 54 سوره مائده مى خوانيم : (يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكمعن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه ...)
(اى كسانى كه ايمان آورده ايد كسى كه از شما از دين خود مرتد شود زيانى به خدانمى رساند، زيرا خداوند به زودى گروهى را بر مى انگيزد كه هم او آنها را دوست مىدارد و هم آنها خدا را).
گذشته و امروز در گرو اين دستور است :
3- ممكن است كسانى چنين فكر كنند، آنچه در آيات بالا آمده مخصوص مسلمانان نخستين استو متعلق به تاريخ گذشته ، ولى اين اشتباه بزرگى است ، اين آيات نه تنها ديروزبلكه امروز و فرداى مسلمانان را در برمى گيرد.
اگر آنها داراى ايمان محكم و آمادگى براى جهاد و فداكارى و در صورت لزوم هجرتنباشند، و منافع مادى خويش را بر رضاى خدا مقدم بشمرند، و به خاطر دلبستگيهاىزياد به زن و فرزند و مال و ثروت و تجملات زندگى از فداكارى مضايقه كنند، آيندهآنها تاريك است ، نه تنها آينده ، امروز هم در خطر خواهند بود، و همه ميراثهاى گذشته وافتخاراتشان از ميان خواهد رفت ، منابع حياتيشان به دست ديگران خواهد افتاد، وزندگى براى آنان مفهومى نخواهد داشت ، كه (زندگى ايمان است و جهاد در سايه ايمان!)
آيات فوق به عنوان يك شعار بايد به تمام فرزندان و جوانان مسلمانان تعليم گردد،و روح فداكارى و سلحشورى و ايمان در آنها زنده شود، و بتوانند ميراثهاى خود راپاسدارى كنند.
آيه و ترجمه


لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين إ ذ اءعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيا وضاقت عليكم الا رض بما رحبت ثم وليتم مدبرين (25)
ثم اءنزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين واءنزل جنودا لم تروها و عذب الذين كفروا و ذلك جزاء الكفرين (26)
ثم يتوب الله من بعد ذلك على من يشاء و الله غفور رحيم (27)


ترجمه :

25- خداوند شما را در ميدانهاى زيادى يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روزحنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيتتان شما را به اعجاب آورده بود، ولىهيچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (بهدشمن ) كرده فرار نموديد.
26- سپس خداوند سكينه خود را بر رسولش و بر مؤ مناننازل كرد، و لشكرهائى فرستاد كه شما نمى ديديد و كافران را مجازات كرد و اين استجزاى كافران !
27- سپس خداوند پس از اين توبه هر كس را بخواهد (و شايسته ببيند) مى پذيرد وخداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير
انبوه جمعيت به تنهائى كارى نمى كند
در آيات گذشته ديديم كه خداوند مسلمانان را دعوت به فداكارى همه جانبه در مسير جهادو برانداختن ريشه شرك و بت پرستى مى كند، و به آنها كه عشق
زن و فرزند، اقوام و خويشاوندان ، و مال و ثروت آنچنان روحشان را فرا گرفته كهحاضر به فداكارى و جهاد نيستند، شديدا اخطار مى كند.
به دنبال آن ، در آيات مورد بحث ، به مساءله مهمى اشاره مى كند كه هر رهبرى در لحظاتحساس بايد پيروان خود را به آن متوجه سازد، و آن اينكه :
اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعيف الايمان را از جهاد بزرگى كه با مشركاندر پيش داشتند باز دارد، نبايد گروه مؤ منان راستين از اين موضوع نگرانى به خود راهدهند، براى اينكه خداوند نه در آن روزهائى كه نفراتشان كم بود (مانند ميدان جنگ بدر)آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز كه جمعيتشان چشم پر كن بود (مانند ميدان جنگ حنين )،انبوه جمعيت دردى را از آنها دوا كرد، بلكه در هرحال يارى خدا و مددهاى او بود كه باعث پيروزيشان شد.
لذا در آيه نخست مى گويد (خداوند شما را در موارد بسيارى يارى كرد) (لقد نصركمالله فى مواطن كثيرة )
(مواطن ) جمع (موطن ) به معنى محلى است كه انسان براى اقامت دائمى يا موقتانتخاب مى كند. ولى يكى از معانى آن ميدان هاى جنگ مى باشد به تناسب اينكه جنگجويانمدتى كوتاه يا طولانى در آن اقامت مى كنند.
سپس اضافه مى كند (و در روز (حنين ) شما را يارى نمود، در آن روز كه فزونىجمعيتتان مايه اعجاب شما بود) (و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم ).
تعداد لشكر اسلام را در اين جنگ دوازده هزار نفر، و بعضى ده هزار يا هشت هزار نوشتهاند، ولى روايات مشهور و صحيح دوازده هزار را تاييد مى كنند، كه در هيچيك از جنگهاىاسلامى تا آن روز اين عدد سابقه نداشت ، آنچنان كه بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند:(لن نغلب اليوم )! (هيچگاه با اين همه جمعيت امروز شكست نخواهيم خورد).
اما چنانكه در شرح غزوه (حنين ) به خواست خدا خواهيم گفت ، اين انبوه جمعيت كهگروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشكر و شكستابتدائى شد، ولى سرانجام لطف خدا آنها را نجات داد.
اين شكست ابتدائى چنان بود كه قرآن اضافه مى كند: (زمين با آنهمه وسعتش بر شماتنگ شد) (و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ).
(سپس پشت به دشمن كرده و فرار نموديد) (ثم وليتم مدبرين ).
در اين موقع كه سپاه اسلام در اطراف سرزمين حنين پراكنده شده بود، و جز گروه كمى باپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باقى نمانده بودند، و پيغمبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) به خاطر فرار آنها شديدا نگران و ناراحت بود، (خداوند آرامش و اطمينانخويش را بر پيامبرش و بر مؤ منان فرستاد) (ثمانزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين ).
(و هم چنين لشكريانى كه شما نمى ديديد، براى تقويت و ياريتان فرو فرستاد) (وانزل جنودا لم تروها).
همانگونه كه در ذيل آيات مربوط به (غزوه بدر) گفتيمنزول اين ارتش نامرئى الهى براى تحكيم و تقويت روح مسلمانان و ايجاد نيروى ثبات واستقامت در جان و دل آنان بود، نه اينكه فرشتگان و نيروهاى غيبى در جنگ شركت كردهباشند.
و در پايان نتيجه نهائى جنگ حنين را چنين بيان مى كند: (خداوند افراد بى ايمان و بتپرست را كيفر داد) (گروهى كشته و گروهى اسير و جمعى پا به فرار گذاردندآنچنان كه از دسترس ارتش اسلام خارج شدند) (و عذب
الذين كفروا).
(و اين است كيفر افراد بى ايمان )! (و ذلك جزاء الكافرين ).
ولى با اين حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسيران و فرار كنندگان از كفارباز گذارد كه اگر مايل باشند به سوى خدا باز گردند و آئين حق را بپذيرند، لذا درآخرين آيه مورد بحث مى گويد: (سپس خداوند بعد از اين جريان توبه هر كس رابخواهد (و او را شايسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى پذيرد) (ثم يتوب اللهمن بعد ذلك على من يشاء).
جمله (يتوب ) كه با فعل مضارع ذكر شده و دلالت بر استمرار دارد مفهومش اين استكه درهاى توبه و بازگشت همچنان به روى آنها باز و گشوده است .
(چرا كه خداوند آمرزنده و مهربان است هيچگاه درهاى توبه را به روى كسى نمى بندد،و از رحمت گسترده خود كسى را نوميد نمى سازد (و الله غفور رحيم ).
اكنون كه تفسير آيات به طور فشرده روشن شد، بايد به نكات مهمى كه در لابلاىهمين بحث وجود دارد، توجه كرد:
1- (غزوه عبرت انگيز حنين )
(حنين ) سرزمينى است در نزديكى شهر طائف و چون اين غزوه در آنجا واقع شد به نامغزوه حنين معروف شده ، و در قرآن از آن تعبير به (يوم حنين ) شده است نام ديگر آنغزوه (اوطاس ) و غزوه (هوازن ) است (اوطاس نام
سرزمينى در همان حدود، و هوازن نام يكى از قبائلى است كه در آن جنگ با مسلمانان درگيربودند).
اين (غزوه ) از آنجا شروع شد كه بنا بگفته (ابن اثير) دركامل طايفه بزرگ (هوازن ) هنگامى كه از فتح مكه با خبر شدند رئيسشان (مالك بنعوف ) آنها را جمع كرد و به آنها گفت ممكن است (محمد) بعد از فتح مكه به جنگ باآنها برخيزد، و آنها گفتند پيش از آنكه او با ما نبرد كند صلاح در اين است كه ما پيشدستى كنيم .
هنگامى كه اين خبر به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد به مسلماناندستور داد آماده حركت به سوى سرزمين هوازن شوند.
گرچه درباره جريان اين جنگ و كليات آن در ميان مورخان تقريبا اختلافى نيست ولى درجزئيات آن روايات گوناگونى ديده مى شود كه كاملا متفق نيستند و ما آنچه را ذيلا بهطور فشرده مى آوريم طبق روايتى است كه مرحوم طبرسى در (مجمع البيان ) آورده است.
در آخر ماه رمضان يا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود كه رؤ ساى طايفه هوازن نزد مالكبن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را بهمراه آوردند تا به هنگامدرگيرى با مسلمانان هيچكس فكر فرار در سر نپروراند و به اين ترتيب وارد سرزمين(اوطاس ) شدند.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پرچم بزرگ لشكر را بست و به دست على (عليهالسلام ) داد و تمام كسانى كه براى فتح مكه پرچمدار بخشى از لشكر اسلام بودندبدستور پيامبر با همان پرچم به سوى ميدان حنين حركت كردند. پيامبر مطلع شد كه(صفوان ابن امية ) مقدار زيادى زره در اختيار دارد به نزد او فرستاد و يك صد زره بهعنوان عاريت از او خواست ، (صفوان ) سؤ ال كرد براستى عاريه است يا غصب ؟ پيامبر
(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: عاريه اى است كه ما آنرا تضمين مى كنيم و سالمبر مى گردانيم صفوان يكصد زره به عنوان عاريت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) داد، و خود شخصا با حضرت حركت كرد.
دو هزار نفر از مسلمانانى كه در فتح مكه اسلام را پذيرفته بودند به اضافه ده هزارنفر سربازان اسلام كه همراه پيامبر براى فتح مكه آمده بودند كه مجموعا دوازده هزارنفر مى شدند براى ميدان جنگ حركت كردند.
(مالك بن عوف ) كه مرد پر جرئت و با شهامتى بود به قبيله خود دستور داد غلافهاىشمشير را بشكنند و در شكافه اى كوه و دره هاى اطراف ، و لابلاى درختان ، بر سر راهسپاه اسلام كمين كنند، و به هنگامى كه در تاريكىاول صبح مسلمانان به آنجا رسيدند يكباره به آنان حمله ور شوند و لشكر را در همبكوبند.
او اضافه كرد: محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مردان جنگى هنوز روبرو نشدهاست تا طعم شكست را بچشد!.
هنگامى كه پيامبر نماز صبح را با ياران خواند فرمان داد به طرف سرزمين (حنين )سرازير شدند، در اين موقع بود كه ناگهان لشكر (هوازن ) از هر سو مسلمانان رازير رگبار تيرهاى خود قرار دادند گروهى كه در مقدمه لشكر قرار داشتند (و در ميانآنها تازه مسلمانان مكه بودند) فرار كردند، و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر بهوحشت بيفتند و فرار كنند.
خداوند در اينجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمايت آنهابرداشت زيرا به جمعيت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شكست در آنان آشكار گشت .
اما على (عليه السلام ) كه پرچمدار لشكر بود با عده كمى در برابر دشمن ايستادند وهمچنان به پيكار ادامه دادند.
(در اين هنگام پيامبر در قلب سپاه قرار داشت ). و عباس عموى پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) و چند نفر ديگر از بنى هاشم كه مجموعا از نه نفر تجاوز نمى كردند و دهمينآنها (ايمن ) فرزند (ام ايمن ) بود اطراف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) راگرفتند.
مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب نشينى از كنار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )گذشت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عباس كه صداى بلند و رسائى داشتدستور داد فورا از تپه اى كه در آن نزديكى بود بالا رود و به مسلمانان فرياد زند(يا معشر المهاجرين و الانصار يا اصحاب سورة البقرة يااهل بيعت الشجرة الى اين تفرون هذا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )).
(اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره ! و اىاهل بيعت شجره ! به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين جا است!).
هنگامى كه مسلمانان صداى عباس را شنيدند باز گشتند و گفتند (لبيك ، لبيك )مخصوصا انصار در اين بازگشت پيش قدم بودند، و حمله سختى از هر جانب به سپاهدشمن كردند، و با يارى پروردگار به پيشروى ادامه دادند، آنچنان كه طايفه (هوازن) به طرز وحشتناكى به هر سو پراكنده شدند و پيوسته مسلمانان آنها را تعقيب مىكردند.
حدود يكصد نفر از سپاه دشمن كشته شد و اموالشان به غنيمت به دست مسلمانان افتاد وگروهى نيز اسير شدند).
و در پايان اين نقل تاريخى مى خوانيم كه پس از پايان جنگ نمايندگان قبيله هوازن خدمتپيامبر آمدند و اسلام را پذيرفتند و پيامبر محبت زياد به آنها كرد و حتى (مالك بن عوف) رئيس و بزرگ آنها اسلام را پذيرفت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )اموال و اسيرانش را به او بر گرداند، و رياست مسلمانان قبيله اش را به او واگذار كرد.
در حقيقت عامل مهم شكست مسلمانان در آغاز كار علاوه بر غرورى كه به خاطر كثرت جمعيتپيدا كردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود كه طبعا جمعى از منافقان ، و عدهاى براى كسب غنائم جنگى و گروهى بى هدف در ميان آنها وجود داشتند، و فرار آنها دربقيه نيز اثر گذاشت .
و عامل پيروزى نهائى ، ايستادگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليهالسلام ) و گروه اندكى از ياران و يادآورى خاطره پيمانه اى پيشين و ايمان به خدا وتوجه به حمايت خاص او بود.
2- چه كسانى فرار كردند؟
شك نيست كه در اين ميدان اكثريت قريب به اتفاق در آغاز كار فرار كردند، و باقيمانده راطبق روايت فوق ده نفر، و بعضى حتى چهار نفر، و بعضى حداكثر حدود يكصد نفر نوشتهاند.
و از آنجا كه طبق بعضى از روايات مشهور خلفاى نخستين نيز در جمع فرار كنندگانبودند، بعضى از مفسران اهل سنت سعى دارند كه اين فرار را يك امر طبيعى معرفى كنند.
نويسنده (المنار) در اينجا مى گويد: (به هنگامى كه رگبار تيرهاى دشمن متوجهمسلمين شد، گروهى كه از مكه به سپاه اسلام ملحق شده بودند، و در ميان آنها منافقان وافراد ضعيف الايمان و جستجوگران غنيمت قرار داشتند فرار كردند، و پشت به ميداننمودند، باقيمانده لشكر (طبعا) مضطرب و پريشان شد، آنها نيز طبق (عادت ) ونه از روى ترس ! پا به فرار گذاشتند، و اين يك امر طبيعى است ، كه به هنگام فراركردن يك گروه بقيه بدون توجه متزلزل مى شوند بنابر اين فرار آنها به معنى تركيارى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و رها كردن
او در دست كفار نبود، كه مستحق غضب و خشم خداوند شوند)!
ما شرحى براى اين سخن ذكر نمى كنيم و داورى آن را به خوانندگان واگذار مى كنيم .
ذكر اين جمله نيز لازم است كه در (صحيح بخارى ) معتبرترين منابعاهل سنت ، هنگامى كه سخن از هزيمت و فرار مسلمين در اين ميدان به ميان آورده ، چنيننقل مى كند:
(فاذا عمر بن الخطاب فى الناس ، و قلت ما شاءن الناس ،قال امر الله ، ثم تراجع الناس الى رسول الله ...):
(ناگهان عمر بن خطاب در ميان مردم بود گفتم مردم چه كردند؟ گفت : قضاى الهىبود!، سپس مردم به سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بازگشتند).
(ولى اگر پيشداورى ها را كنار بگذاريم و قرآن را مورد توجه قرار دهيم مى بينيم كهگروه بندى در ميان فرار كنندگان قائل نشده است ، بلكه همه را يكسان مذمت مى كند، كهپا به فرار گذاشتند).
نمى دانيم چه تفاوتى بين جمله (ثم وليتم مدبرين ) كه در آيات فوق خوانديم ، وجمله ديگرى كه در آيه 16 سوره انفال گذشت مى باشد آنجا كه مى گويد: (و منيولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله ):
(هر كس پشت به دشمن كند، به غضب پروردگار گرفتار خواهد شد، مگر كسى كه بهمنظور حمله به دشمن و يا پيوستن به گروهى از سربازان تغيير مكان دهد).
بنابر اين اگر اين دو آيه را در كنار هم قرار دهيم ثابت مى شود كه مسلمانان در آن روزمگر گروه كمى مرتكب خطاى بزرگى شدند، منتها بعدا
توبه كردند و بازگشتند.
3- ايمان و آرامش
(سكينة ) در اصل از ماده (سكون ) به معنى يك نوع حالت آرامش و اطمينان است ، كههر گونه شك و دودلى و ترس و وحشت را از انسان دور مى سازد، و او را در برابرحوادث سخت و پيچيده ثابت قدم مى گرداند، (سكينه ) با ايمان رابطه نزديكى دارد،يعنى زائيده ايمان است ، افراد با ايمان هنگامى كه به ياد قدرت بى پايان خداوند مىافتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى آورند ، موجى از اميد در دلشان پيدا مى شود، واينكه مى بينيم در بعضى از روايات (سكينه ) به ايمان تفسير شده و در بعضىديگر به يك نسيم بهشتى در شكل و صورت انسان همه بازگشت به همين معنى مى كند.
در قرآن مجيد سوره فتح آيه 4 مى خوانيم : (هو الذىانزل السكينة فى قلوب المؤ منين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم ): (او كسى است كهسكينه را در دلهاى مؤ منان فرو فرستاد، تا ايمانى بر ايمان آنها افزوده شود.
و در هر حال اين حالت فوق العاده روانى ، موهبتى است الهى و آسمانى كه در پرتو آن ،انسان مشكل ترين حوادث را در خود هضم مى كند، و يك دنيا آرامش و ثبات قدم در درونخويش احساس مى نمايد.
جالب توجه اينكه قرآن در آيات مورد بحث نمى گويد: (ثمانزل الله سكينة على رسوله و عليكم ) با اينكه تمام جمله هاى پيش از آن به صورتخطاب و با ضمير (كم ) ذكر شده است ، بلكه مى گويد (على المؤ منين )،
اشاره به اينكه منافقان و آنها كه طالبان دنيا در ميدان جهاد بودند سهمى از اين(سكينه ) و آرامش نداشتند، و تنها اين موهبت نصيب افراد با ايمان مى شود.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation