بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 7, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10232001 -
     10232002 -
     10232003 -
     10232004 -
     10232005 -
     10232006 -
     10232007 -
     10232008 -
     10232009 -
     10232010 -
     10232011 -
     10232012 -
     10232013 -
     10232014 -
     10232015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

در هر حال مفهوم آيه اختصاص به مردم عصر پيامبر ندارد بلكه يك قانون كلى دربارههمه مردم است لذا در حديث معروفى كه در منابع شيعه از حضرت على (عليه السلام ) و درمنابع اهل تسنن از شاگرد على (عليه السلام ) ابن عباسنقل شده مى خوانيم كان فى الارض امانان من عذاب الله و قد رفع احدهما فدونكم الاخرفتمسكوا به و قراء هذه الاية : در روى زمين دو وسيله امنيت از عذاب الهى بود يكى از آنها(كه وجود پيامبر بود) برداشته شد.
هم اكنون به دومى (يعنى استغفار) تمسك جوئيد سپس آيه فوق را تلاوت فرمود.
از آيه فوق و اين حديث روشن مى شود كه وجود پيامبران وسيله مؤ ثرى براى امنيت مردمدر برابر بلاهاى سخت و سنگين ، و پس از آن استغفار و توبه و روى آوردن به درگاهحق عامل ديگرى است .
اما اگر عامل دوم نيز برچيده شود جوامع بشرى هيچگونه مصونيتى در برابر مجازاتهاىدردناكى كه به خاطر گناهانشان در انتظار آنهاست نخواهند داشت ، اين مجازاتها درشكل حوادث دردناك طبيعى ، و يا جنگهاى خانمانسوز و ويرانگر يااشكال ديگر آشكار مى شوند، همانگونه كه انواع مختلف آن را را تا كنون ديده يا شنيدهايم .
در دعاى كميل كه از حضرت على (عليه السلام )نقل شده مى خوانيم اللهم اغفر لى الذنوب التىتنزل البلاء: (خداوندا گناهانى را كه مايهنزول بلاها مى شود بر من ببخش اين تعبير نشان مى دهد كه اگر استغفار نباشد بسيارىاز گناهان مى توانند سرچشمه نزول بلاها شوند.
ذكر اين نكته نيز لازم است كه منظور از استغفار گفتن و تكرار جمله
(خدايا مرا ببخش ) يا( اللهم اغفر لى ) نيست ، بلكه روح استغفار يك حالتبازگشت به سوى حق و آمادگى براى جبران گذشته است .
در آيه بعد مى گويد اينها استحقاق عذاب الهى را دارند: (چرا خداوند آنها را عذاب نكندو حال آنكه مانع از رفتن مؤ منان به مسجد الحرام مى شوند)
(و ما لهم الا يعذبهم الله و هم يصدون عن المسجد الحرام )
و اين اشاره به زمانى است كه مسلمانان در مكه بودند و حق نداشتند آزادانه در كنار خانهخدا اقامه نماز جماعت كنند و با انواع مزاحمتها و شكنجه ها روبرو مى شدند، و يا اشارهبه ممانعتهائى است كه بعدا از انجام مراسم حج و عمره نسبت به مؤ منان بهعمل مى آوردند.
عجيب اينكه اين مشركان آلوده خود را صاحب اختيار و سرپرست اين كانون بزرگ عبادت مىپنداشتند ولى قرآن اضافه مى كند آنها هرگز سرپرستان اين مركز مقدس نبودند (و ماكانوا اوليائه ).
هر چند خود را متوليان و صاحبان اختيار خانه خدا مى پنداشتند، تنها كسانى حق اينسرپرستى را دارند كه موحد و پرهيز كار باشند (ان اوليائه الا المتقون ).
(ولى غالب آنها از اين واقعيت بى خبرند) (و لكن اكثرهم لا يعلمون ).
گر چه اين حكم درباره مسجد الحرام گفته شده است ، ولى در واقعشامل همه كانونهاى دينى و مساجد و مراكز مذهبى مى شود متوليان و متصديان آنها بايد ازپاك ترين و پرهيزكارترين و فعالترين مردم باشند كه اين كانونها را پاك و زنده ومركز تعليم و تربيت و بيدارى و آگاهى قرار دهند، نه مشتى افراد كثيف و وابسته و خودفروخته و آلوده كه اين مراكز را تبديل به (دكه تجارتى ) و مركز تخدير افكار وبيگانگى از حق سازند، و به عقيده ما اگر
مسلمانان همين دستور اسلامى را درباره مساجد و كانونهاى مذهبى اجرا مى كردند امروزجوامع اسلامى شكل ديگرى داشت .
عجيبتر اينكه آنها مدعى بودند كه نماز و عبادتى دارند و به كارهاى احمقانه خود، نعرهزدنها و كف زدنهاى در اطراف خانه خدا، نام نماز مى گذاشتند، لذا قرآن اضافه مى كند:(نماز آنها در كنار خانه خدا كعبه چيزى جز صوت كشيدن و كف زدن نبود) (و ما كانصلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية ).
در تاريخ مى خوانيم كه گروهى از اعراب در زمان جاهليت به هنگام طواف خانه كعبه لختمادرزاد مى شدند، و صوت مى كشيدند و كف مى زدند و نام آن را عبادت مى گذاشتند، و نيزنقل شده هنگامى كه پيامبر در كنار حجرالاسود رو به سوىشمال مى ايستاد (كه هم مقابل كعبه باشد و هم بيت المقدس !) ومشغول نماز مى شد دو نفر از طائفه (بنى سهم ) در طرف راست و چپ آن حضرت مىايستادند يكى (صيحه ) مى كشيد و ديگرى كف مى زد تا نماز پيامبر را مشوش كنند.
در تعقيب اين جمله مى گويد اكنون كه همه كارهاى شما حتى نماز و عبادتتان اين چنينابلهانه و زشت و شرم آور است مستحق مجازاتيد (پس بچشيد عذاب الهى را به خاطر اينكفرتان ) (فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ).
هنگامى كه انسان صفحات تاريخ عرب جاهلى را ورق مى زند و قسمتهائى را كه از آن درقرآن آمده مورد بررسى قرار مى دهد مى بيند باكمال تعجب در عصر ما كه به اصطلاح عصر فضا و اتم نيز است كسانى هستند كه باتكرار اعمال زمان جاهليت خود را در صف عبادت كنندگان مى پندارند آيات قرآن و گاهىاشعارى كه در مدح پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و على (عليه السلام ) است بانغمه هاى موسيقى تواءم مى كنند و حركاتى شبيه رقص به سر و گردن و دستهاى خودمى دهند، و نام آن
را بزرگداشت اين مقدسات مى گذارند، اين اعمال گاهى به نام وجد و سماع و زمانى بهنام ذكر و حال و گاهى به نامهاى ديگر در خانقاهها و غير خانقاهها انجام مى گيرد.
در حالى كه اسلام از همه اين كارها بيزار است و ايناعمال نمونه ديگرى از اعمال جاهلى است .
در اينجا يك سئوال باقى مى ماند و آن اينكه در آيه سوم مورد بحث نفى مجازات و عذاب ازآنها (البته با دو شرط) شده است ولى در آيه چهارم اثبات عذاب گرديده ، آيا اين دو باهم تضاد ندارند؟
پاسخ اين است كه آيه اول اشاره به مجازاتهاى دنيوى است ، و آيه دوم ممكن است اشارهبه مجازاتهاى جهان ديگر باشد و يا اشاره به اين باشد كه اين گروه استحقاق مجازاتدر همين دنيا دارند و زمينه آن براى آنها فراهم است و اگر پيامبر از ميان برود و توبهنكنند دامان آنها را خواهد گرفت .
آيه و ترجمه


إ ن الذين كفروا ينفقون اءمولهم ليصدوا عن سبيل الله فسينفقونها ثم تكون عليهم حسرةثم يغلبون والذين كفروا إ لى جهنم يحشرون (36)
ليميز الله الخبيث من الطيب و يجعل الخبيث بعضه على بعض فيركمه جميعا فيجعله فىجهنم اءولئك هم الخسرون (37)


ترجمه :

36- آنها كه كافر شدند اموالشان را براى بازداشتن مردم از راه خدا انفاق مى كنند، آنهااين اموال را (كه براى بدست آوردن آن زحمت كشيده اند در اين راه ) انفاق مى نمايند اما مايهحسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكست خواهند خورد.
و (در جهان ديگر اين ) كافران همگى به سوى دوزخ مى روند.
37- (اينها همه ) به خاطر آن است كه خداوند (مى خواهد) ناپاك را از پاك جدا سازد وناپاكها را روى هم بگذارد و متراكم سازد و يكجا در دوزخ قرار دهد و اينها هستندزيانكاران .
شاءن نزول :
در تفسير على بن ابراهيم و بسيارى ديگر از تفاسير چنين آمده است كه آيه فوق در موردجنگ بدر و كمك هاى مالى مردم مكه نازل شده است ، زيرا هنگامى كه مشركان مكه به وسيلهقاصد ابوسفيان از جريان آگاه شدند اموال فراوانى جمع و جور كردند تا بهجنگجويان خود كمك كنند، اما سرانجام شكست
خوردند و كشته شدند و به سوى آتش دوزخ شتافتند و آنچه را در اين راه مصرف كردهبودند مايه حسرت و اندوهشان شد.
البته در آيه نخست اشاره به ساير كمك هاى آنها در مبارزاتشان بر ضد اسلام نيز هستو مساءله به طور كلى مطرح شده است .
بعضى نيز گفته اند كه آيه درباره كمك هاى ابوسفيان براى استخدام دو هزار مزدور درجنگ احد نازل شده است ولى از آنجا كه آيات در رديف آيات مربوط به جنگ بدر قرارگرفته شاءن نزول اول صحيحتر به نظر مى رسد.
تفسير
شاءن نزول آيه هر چه باشد مفهوم آيه يك مفهوم جامع است كه تمام كمك هاى مالىدشمنان حق و عدالت را براى پيشرفت مقاصد شومشان در بر مى گيرد.
نخست مى گويد: كافران و دشمنان حق اموالشان را انفاق مى كنند تا مردم را از راه خدا بازدارند (ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عنسبيل الله )
اما اين صرف اموال هيچ گاه پيروزى براى آنها نمى آفريند (به زودى ايناموال را انفاق مى كنند اما سرانجام مايه حسرت و اندوهشان خواهد بود (فسينفقونها ثمتكون عليهم حسرة ).
(سپس مغلوب طرفداران حق مى شوند) (ثم يغلبون ).
نه تنها در زندگى اين جهان گرفتار حسرت و شكست مى شوند بلكه در سراى ديگراين (كافران دسته جمعى به سوى دوزخ مى روند) (والذين كفروا الى جهنم يحشرون).
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت :
1- از اين آيه استفاده مى شود كه آنها حتى قبل از شكست خوردن متوجه بيهودگى كار خودمى شوند و چون نتيجه كافى در برابر اموالى كه صرف كرده اند نمى بينند گرفتاررنج و اندوه مى گردند، و اين يكى از مجازاتهاى آنها در دنيا است .
مجازات ديگرشان شكست برنامه هايشان است ، زيرا افراد زر خريد و مزدور و آنها كهبه عشق مال و ثروت نبرد مى كنند هرگز نمى توانند در برابر افراد با ايمانى كهبه خاطر هدف مقدسى مى جنگند بايستند.
حوادث دنياى معاصر ما نيز بارها نشان داده كه دولتهاى نيرومند كه سربازانشان را باپول و وسائل شهوت تشويق به جنگ مى كردند در برابر ملتهاى كوچكى كه از روىايمان مى جنگيدند به رسوائى مغلوب شدند.
علاوه بر اين دو مجازات دنيا، مجازات سومى نيز در جهان ديگر در پيش دارند كه همانگرفتارى آتش خشم و غضب الهى است .
2- آنچه در آيه فوق آمده در جهان امروز ما نيز نمونه هاى فراوانى دارد، نيروهاىاهريمنى استعمار، و طرفداران ظلم و فساد و ستمگرى ، و حاميان مذاهب خرافى وباطل ، سرمايه هاى كلانى براى پيشبرد اهدافشان و بازداشتن انسانها از راه حق بهاشكال مختلفى مصرف مى كنند، گاهى در لباس مزدوران جنگى ، و زمانى درشكل كمك هاى ظاهرا انسانى ، مانند ساختن بيمارستانها و درمانگاهها، و زمان ديگرى بهشكل كمك هاى فرهنگى و مانند آن ، اما ماهيت و هدف نهائى همه يكى است و آن توسعهاستعمار و ظلم و ستم است و اگر مؤ منان راستين همانند مجاهدان بدر صفوفمتشكل و پرمقاومتى داشته باشند، مى توانند همه اين نقشه ها را
نقش بر آب كنند و حسرت اين سرمايه ها را به دلشان بگذارند، و سرانجام جمعشان رابه دوزخ بفرستند!.
3 بعضى از مفسران گفته اند كه اين آيه يكى از نشانه هاى صدق دعوت پيامبر است ،زيرا از حوادث بعد كه شكست دشمنان اسلام است خبر مى دهد، اگر چه آنها براى پيروزىاموال زيادى مصرف كردند ولى اگر ما آيه را يك اخبار غيبى مربوطه به حوادث آينده همندانيم حداقل نشانه محتوى دقيق و حساب شده قرآن درباره مبارزه حق وباطل است و عظمت قرآن و تعليمات اسلام را روشن مى سازد.
پس از آنكه در آيه گذشته سه نتيجه شوم انفاقهاى مالى دشمنان حق بازگو شد در آيهبعد مى فرمايد: اين حسرت و شكست و بدبختى (براى آن است كه خداوند مى خواهدناپاك را از پاك در اين جهان و جهان ديگر جدا سازد) (ليميز الله الخبيث من الطيب ).
اين يك سنت الهى است كه براى هميشه (پاك ) و (ناپاك ) (مخلص ) و(رياكار) (مجاهد راستين ) و (دروغين ) (كارهاى الهى ) و (شيطانى )برنامه هاى انسانى و ضد انسانى ناشناخته نمى مانند، بلكه سرانجام صفوف ازيكديگر مشخص مى گردد، و حق جلوه خود را نشان خواهد داد، و البته اين در صورتى استكه طرفدارانش همانند مسلمانان راستين بدر از آگاهى و فداكارى كافى برخوردارباشند.
سپس اضافه مى كند: خداوند ناپاكها را به يكديگر ضميمه مى كند و همه را متراكم مىسازد، و در جهنم قرار مى دهد (و يجعل الخبيث بعضه على بعض فيركمه جميعا فيجعله فىجهنم ).
خبيث و ناپاك از هر گروه و در هر شكل و لباس سرانجامشكل واحدى خواهند داشت ، و پايان كار همه آنها زيان و خسران خواهد بود چنانكه قرآن مىگويد آنها زيانكارانند (اولئك هم الخاسرون ).
آيه و ترجمه


قل للذين كفروا إ ن ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف و إ ن يعودوا فقد مضت سنت الا ولين (38)
و قتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين كله لله فإ ن انتهوا فإ ن الله بما يعملونبصير(39)
و إ ن تولوا فاعلموا اءن الله مولئكم نعم المولى و نعم النصير(40)


ترجمه :

38- بكسانيكه كافر شدند بگو: چنانچه از مخالفت باز ايستند (و ايمان آورند) گذشتهآنها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق باز گردند سنت خداوند در گذشتگاندرباره آنها جارى مى شود.
39- و با آنها پيكار كنيد تا فتنه (شرك و سلب آزادى ) برچيده شود و دين (و پرستش )همه مخصوص خدا باشد و اگر آنها (از راه شرك و فساد باز گردند و ازاعمال نادرست ) خوددارى كنند (خداوند آنها را مى پذيرد) خدا به آنچه انجام مى دهندبيناست .
40- و اگر سرپيچى كنند بدانيد (ضررى به شما نمى زنند) خداوند سرپرستشماست ، او بهترين سرپرست و بهترين ياور است .
تفسير
تفسير مى دانيم روش قرآن اين است كه بشارت و انذار را با هم تواءم مى كند يعنىهمانگونه كه دشمنان حق را تهديد به مجازاتهاى سخت و دردناك مى نمايد، راه بازگشترا نيز به روى آنها باز مى گذارد.
آيه نخست از آيات مورد بحث همين روش را تعقيب مى كند، و به پيامبر دستور مى دهد:(به افرادى كه كافر شده اند بگو: اگر از مخالفت و لجاجت و طغيان و سركشى بازايستند و به سوى آئين حق باز گردند گذشته آنها بخشوده خواهد شد)(قل للذين كفروا ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف ).
از اين آيه استفاده مى شود كه با قبول اسلام گذشته هر چه باشد مورد عفو قرار مىگيرد و اين همان چيزى است كه در روايات اسلامى به عنوان يك قانون كلى آمده استگاهى به عبارت (الاسلام يجب ما قبله ): (اسلام ماقبل خود را مى پوشاند) و يا به تعبير ديگر كه از طرقاهل سنت از پيامبر نقل شده (ان الاسلام يهدم ما كان قبله ، و ان الهجرة تهدم ما كان قبلها وان الحج يهدم ما كان قبله ) (اسلام آنچه را كهقبل از آن است از ميان مى برد، و هجرت كردن نيزقبل خود را از ميان مى برد، و حج خانه خدا ما قبل خود را محو مى كند).
منظور اين است اعمال و كارهاى خلاف و حتى ترك فرائض و واجبات كهقبل از اسلام انجام گرفته به خاطر پذيرش اسلام از ميان خواهد رفت و اين قانون عطفبه گذشته نمى شود لذا در كتب فقه اسلامى مى خوانيم بر شخصى كه مسلمان مى شودحتى قضاء عبادات گذشته لازم نيست .
سپس اضافه مى كند اما اگر از روش نادرست خود باز نايستند (و بهاعمال
سابق باز گردند سنت خداوند در پيشينيان درباره آنها انجام مى شود) (و ان يعودوا فقدمضت سنة الاولين ).
منظور از اين سنت همان سرنوشتى است كه دشمنان حق در برابر انبياء، و حتى خودمشركان مكه در برابر پيامبر در جنگ بدر به آن گرفتار شدند، در سوره غافر آيه 51مى خوانيم انا لننصر رسلنا والذين امنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد: (مارسولان خود و مؤ منان را در زندگى دنيا و روز رستاخيز كه گواهان بر مى خيزند يارىمى كنيم ) همچنين در سوره اسراء آيه 77 پس از ذكر در هم پيچيده شدن زندگى دشمناناسلام مى خوانيم : سنة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد لسنتنا تحويلا: (اين سنتما درباره پيامبران پيشين است و اين سنت هرگز دگرگون نمى شود).
از آنجا كه در آيه قبل دشمنان را براى بازگشت به سوى حق دعوت كرده بود و اين دعوتممكن بود اين فكر را براى مسلمانان ايجاد كند كه ديگر دوران جهاد پايان يافته و هيچراهى جز انعطاف و نرمش در پيش نيست ، براى رفع اين اشتباه اضافه مى كند: (با ايندشمنان سرسخت مبارزه كنيد و پيكار را همچنان ادامه دهيد تا فتنه برچيده شود و دينيكپارچه براى خدا باشد) (و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله ).
(فتنه ) همانگونه كه در تفسير آيه 193 سوره بقره گفته ايم مفهوم وسيعى دارد كههر گونه اعمال فشار را شامل مى شود، لذا گاهى در قرآن كلمه فتنه به معنى شرك وبت پرستى كه انواع محدوديتها و فشارها را براى جامعه در بر دارد گفته شده ، همچنينبه فشارهائى كه از ناحيه دشمنان براى جلوگيرى از گسترش دعوت اسلام و به منظورخفه كردن نداى حق طلبان و حتى باز گرداندن مؤ منان به سوى كفر بهعمل مى آيد (فتنه ) اطلاق شده است .
در آيه فوق بعضى از مفسران فتنه را به معنى شرك و بعضى به معنى كوشش هاىدشمنان براى سلب آزادى فكرى و اجتماعى از مسلمانان گرفته اند، ولى حق اين است كهمفهوم آيه مفهوم وسيعى است كه هم (شرك ) راشامل مى شود و (به قرينه جمله و يكون الدين كله لله ) و هم ساير فشارهائى كه ازطرف دشمنان به مسلمانان وارد مى شد.
هدف جهاد و يك بشارت
آيه فوق به دو قسمت از اهداف مقدس جهاد اسلامى اشاره مى كند:
1- بر چيدن بساط بت پرستى و از ميان بردن بتكده ها، زيرا همان طور كه در بحثاهداف جهاد گفته ايم آزادى دينى مخصوص ‍ كسانى است كه از يكى از اديان آسمانىپيروى كنند، و در برابر آنها اعمال فشار براى تغيير عقيده صحيح نيست ، ولى بتپرستى نه دين است و نه مكتب بلكه خرافه است و انحراف ، و حكومت اسلامى بايد نخستاز طريق تبليغ و اگر ممكن نشد از طريق توسل به زور بساط بت پرستى را از همه جابرچيند و بتخانه ها را ويران كند.
2- به دست آوردن آزادى بيان و تبليغ و نشر اسلام ، در اين قسمت نيز اسلام اجازه مى دهدكه اگر كسانى با اعمال خود جلو آزادى عمل مسلمانان را در نشر و تبليغ و دعوت بهاسلام بگيرند آنها حق دارند متوسل به جهاد آزادى بخش شوند و راه را براى تبليغ منطقىبگشايند (براى توضيح بيشتر به تفسير نمونه جلد دوم صفحه 15 تا 18 مراجعهفرمائيد).
در تفسيرهاى اهل سنت مانند تفسير آلوسى (تفسير روح البيان ) و تفاسير مختلف شيعه ازامام صادق (عليه السلام ) چنين نقل شده كه فرمود: لم يجى ءتاءويل هذه الاية و لو قام قائمنا بعد سيرى من يدركه ما يكون منتاءويل هذه الاية و ليبلغن دين محمد ما بلغ الليل حتى لا يكون مشرك على ظهر الارض :
(تاءويل و تفسير نهائى اين آيه هنوز فرا نرسيده است ، و هنگامى كه قائم ما قيام كندكسانى كه زمان او را درك كنند تاءويل اين آيه را خواهند ديد، به خدا سوگند كه در آنموقع دين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به تمام نقاطى كه شب پوشش آرام بخشخود را بر آن مى افكند خواهد رسيد تا در سراسر روى زمين مشرك و بت پرستى باقىنماند.
نويسنده تفسير المنار روى تعصب خاصى كه در مسئله قيام حضرت مهدى (عليه السلام )دارد اين حديث را انكار كرده است و اين بخاطر پيشداورى غلطى است كه او در زمينه مسئلهقيام حضرت مهدى دارد عجيب اين است كه او طبق تصريحات تفسيرشتمايل خاصى به مكتب وهابيه دارد، در حالى كه وهابيان سختگير نيز با صراحت تمامظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) را امر مسلم و روايات آن را متواتر مى دانند كه اسناد ومدارك آن در ذيل آيه 33 سوره توبه (در همين جلد) خواهد آمد و نيز به نقطه اصلى اشتباهمفسر مزبور و پاسخ آن اشاره خواهيم كرد، و مطالب مشروحترى در كتاب مصلح بزرگجهانى نيز آورده ايم و اگر پاره اى از روايات مربوط به ظهور حضرت مهدى (عليهالسلام ) نادرست و يا مشتمل بر خرافاتى باشد سبب نمى شود كه اينهمه رواياتصحيح و متواتر را ناديده بگيريم .
در ذيل آيه بار ديگر در برابر شدت عمل دست دوستى و محبت را به سوى آنها دراز مىكند و مى گويد (اگر از راه و روش ‍ خود دست بر دارند خداوند به آنچهعمل مى كنند آگاه است و با لطف و مرحمت خاص خويش با آنان رفتار خواهد كرد) (فانانتهوا فان الله بما يعملون بصير).
(اما اگر باز به سرپيچى خود ادامه دهند و در برابر دعوت حق تسليم نشوند بدانيدپيروزى براى شما و شكست در انتظار آنهاست ، زيرا خداوند مولى و
سرپرست شماست (و ان تولوا فاعلموا ان الله موليكم ).
(او بهترين مولى و رهبر و بهترين يار و ياور است ) (نعم المولى و نعم النصير).
آيه و ترجمه


و اعلموا اءنما غنمتم من شى ء فاءن لله خمسه وللرسول و لذى القربى و اليتمى و المسكين و ابنالسبيل إ ن كنتم اءمنتم بالله و ما اءنزلنا على عبدنا يوم الفرقان يوم التقى الجمعان والله على كل شى ء قدير(41)


ترجمه :

41- و بدانيد هر گونه غنيمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پيامبر و براىذى القربى و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه است ، اگر شما به خدا و آنچه بربنده خود در روز جدائى حق از باطل ، روز درگيرى دو گروه (با ايمان و بى ايمان يعنىروز جنگ بدر) نازل كرديم ، ايمان آورده ايد، و خداوند بر هر چيزى قادر است .
تفسير
خمس يك دستور مهم اسلامى
در آغاز اين سوره ديديم كه پاره اى از مسلمانان بعد از جنگ بدر بر سر تقسيم غنائمجنگى مشاجره كردند و خداوند براى ريشه كن ساختن ماده اختلاف غنائم را دربست در اختيارپيامبر گذاشت تا هر گونه صلاح مى داند آن را مصرف كند و پيامبر آنها را در ميانجنگجويان به طور مساوى تقسيم كرد.
اين آيه در حقيقت بازگشت به همان مسئله غنائم است به تناسب آياتى كه درباره جهاد،قبل از اين گفته شد، زيرا در چند آيه قبل اشارات مختلفى به موضوع جهاد گرديد و ازآنجا كه جهاد غالبا با مسئله غنائم آميخته است تناسب با ذكر حكم غنائم دارد (بلكهچنانكه خواهيم گفت قرآن در اينجا حكم
را از مساءله غنائم جنگى نيز فراتر برده و به همه درآمدها اشاره كرده است ).
در آغاز آيه مى فرمايد: بدانيد هر گونه غنيمتى نصيب شما مى شود يك پنجم آن ، از آنخدا و پيامبر و ذى القربى (امامان اهل بيت ) و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه (ازخاندان پيامبر) مى باشد (و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه وللرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابنالسبيل ).
و براى تاءكيد اضافه مى كند: (كه اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (روزجنگ بدر) روز جدائى حق از باطل ، روزى كه دو گروه مؤ من و كافر درمقابل هم قرار گرفتند، نازل كرديم ايمان آورده ايد بايد به اين دستورعمل كنيد و در برابر آن تسليم باشيد (ان كنتم امنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا يومالفرقان يوم التقى الجمعان ).
در اينجا توجه به اين نكته لازم است : با اينكه روى سخن در اين آيه به مؤ منان است ،زيرا پيرامون غنائم جهاد اسلامى بحث مى كند و معلوم است مجاهد اسلامى مؤ من است ، ولىبا اين حال مى گويد: اگر ايمان به خدا و پيامبر آورده ايد اشاره به اينكه نه تنهاادعاى ايمان نشانه ايمان نيست بلكه شركت در ميدان جهاد نيز ممكن است نشانه ايمانكامل نباشد و اين عمل به خاطر اهداف ديگرى انجام گيرد، مؤ منكامل كسى است كه در برابر همه دستورات مخصوصا دستورات مالى تسليم باشد وتبعيضى در ميان برنامه هاى الهى قائل نگردد.
و در پايان آيه اشاره به قدرت نامحدود الهى كرده مى گويد و خدا بر همه چيز قادراست (و الله على كل شى ء قدير).
يعنى با اينكه در ميدان بدر از هر نظر شما در اقليت قرار داشتيد و دشمن ظاهرا از هرنظر برترى چشمگيرى داشت خداوند قادر توانا آنها را شكست داد و شما را يارى كرد تاپيروز شديد.
نكته ها :
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت .
1- روز جدائى حق از باطل
نام روز جنگ (بدر) در اين آيه روز جدائى حق ازباطل (يوم الفرقان ) و روز درگيرى گروه طرفداران كفر با گروه طرفداران ايمانذكر شده ، اشاره به اينكه اولا روز تاريخى بدر روزى بود كه نشانه هاى حقانيتپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر گشت ، زيرا قبلا وعده پيروزى به مسلمانانداده بود در حالى كه ظاهرا هيچ نشانه اى از آن وجود نداشت ، و چنانعوامل مختلف غير منتظره براى پيروزى دست به دست هم داد كه آن را نمى شد بر تصادفحمل كرد، بنابراين صدق آياتى كه بر اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درچنين روزى نازل شده دليل آن در خودش نهفته است .
(ثانيا) درگيرى بدر (يوم التقى الجمعان ) در واقع يك نعمت بزرگ الهى براىمسلمانان بود كه گروهى در آغاز از آن پرهيز داشتند اما همين درگيرى و پيروزى سالهاآنها را جلو برد، و اسم و آوازه آنها در پرتو آن در سراسر جزيره عرب پيچيد، و همه رابه انديشه در آئين جديد و قدرت حيرت انگيزى كه در پرتو آن در جزيره عرب تولديافته بود وادار نمود، و ضمنا در آن روز كه روز وا نفسا براى امت كوچك اسلام بود مؤمنان راستين اسلام از مدعيان كاذب شناخته شدند، پس اين روز از هر نظر روز جدائى حق ازباطل بود.
2- در آغاز سوره گفتيم ميان آيه انفال و اين آيه تضادى وجود ندارد و لزومى ندارد كهيكى را ناسخ ديگرى بدانيم ، زيرا به مقتضاى آيهانفال غنائم جنگى نيز متعلق به پيامبر است .
ولى پيامبر چهار پنجم آن را به جنگجويان مى بخشد و يك پنجم آن را براى مصارفىكه در آيه تعيين شده نگاه مى دارد (براى توضيح بيشتر به بحث ما درذيل آيه نخست همين سوره مراجعه كنيد.
3- منظور از ذى القربى چيست ؟
خويشاوندان نيست و نه همه خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بلكهامامان اهل بيت هستند دليل بر اين موضوع روايات متواترى است كه از طرق اهلبيت پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است . و در كتباهل سنت نيز اشاراتى به آن وجود دارد.
بنابراين آنها كه يك سهم از خمس را متعلق به همه خويشاوندان پيامبر مى دانند دربرابر اين سئوال قرار مى گيرند كه اين چه امتيازى است كه اسلام براى اقوام وبستگان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )قائل شده است ، در حالى كه مى دانيم اسلام ما فوق نژاد و قوم و قبيله است .
ولى اگر آن را مخصوص امامان اهل بيت بدانيم با توجه به اينكه آنها جانشينان پيامبر ورهبران حكومت اسلامى بوده و هستند علت دادن اين يك سهم از خمس به آنها روشن مى گردد،به تعبير ديگر (سهم خدا) و (سهم پيامبر) و (سهم ذى القربى ) هر سه سهممتعلق به (رهبر حكومت اسلامى ) است ، او زندگى ساده خود را از آن اداره مى كند وبقيه را در مخارج گوناگونى كه لازمه مقام رهبرى امت است مصرف خواهد نمود، يعنى درحقيقت در نيازهاى جامعه و مردم .
بعضى از مفسران اهل سنت مانند نويسنده (المنار) چون (ذى القربى ) را همهخويشاوندان دانسته است ، براى پاسخ اشكال فوق به دست و پا افتاده و براى حكومتاسلامى پيامبر تشريفاتى قائل شده و او را موظف دانسته كه قوم و قبيله خويش ‍ رابوسيله اموال گرد خود نگاه دارد!، روشن است كه چنين منطقى به هيچ وجه با منطق حكومتجهانى و انسانى و حذف امتيازات قبيلگى سازگار نيست (در اين زمينه توضيح ديگرىداريم كه در بحثهاى آينده خواهد آمد)
4- منظور از (يتيمان ) و (مسكينان ) و (واماندگان در راه ) تنها ايتام و مساكين
و ابناء سبيلبنى هاشم و سادات مى باشند، اگر چه ظاهر آيه مطلق است و قيدى در آن ديده نمى شود،دليل ما بر اين تقييد روايات زيادى است كه در تفسير آيه از طرقاهل بيت وارد شده و مى دانيم بسيارى از احكام در متن قرآن به طور مطلق آمده ولى شرائط وقيود آن بوسيله سنت بيان شده است و اين منحصر به آيه مورد بحث نيست تا جاى تعجبباشد.
به علاوه با توجه به آنكه زكوة بر نيازمندان بنى هاشم به طور مسلم حرام است بايداحتياجات آنها از طريق ديگرى تاءمين گردد و اين خود قرينه مى شود بر اينكه منظور ازآيه فوق خصوص نيازمندان بنى هاشم است لذا، در احاديث مى خوانيم كه امام صادق (عليهالسلام ) مى فرموده خداوند هنگامى كه زكوة را بر ما حرام كرد خمس را براى ما قرار دادبنابراين زكوة بر ما حرام است و خمس حلال
5- آيا غنائم منحصر به غنائم جنگى است ؟
موضوع مهم ديگرى كه در اين آيه بايد مورد بررسى دقيق قرار گيرد و در حقيقت قسمتعمده بحث در آن متمركز مى گردد، اين است كه لفظ (غنيمت ) كه در آيه آمده است تنهاشامل غنائم جنگى مى شود يا هر گونه در آمدى را در بر مى گيرد؟!.
در صورت اول آيه تنها خمس غنائم جنگى را بيان مى كند و براى خمس در سايرموضوعات بايد از سنت و اخبار و روايات صحيح و معتبر استفاده كرد و هيچ مانعى نداردكه قرآن به قسمتى از حكم خمس و به تناسبمسائل جهاد اشاره كند و قسمتهاى ديگرى در سنت بيان شود.
مثلا در قرآن مجيد نمازهاى پنجگانه روزانه صريحا آمده است ، و همچنين به نمازهاى طوافكه از نمازهاى واجبه است اشاره شده ، ولى از نماز آيات كه مورد
اتفاق تمام مسلمانان اعم از شيعه و سنى است ذكرى به ميان نيامده است ، و هيچكس را نمىيابيم كه بگويد چون نماز آيات در قرآن ذكر نشده و تنها در سنت پيامبر آمده نبايد بهآن عمل كرد، و يا اينكه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از ديگر غسلهابه ميان نيامده است بايد از آن صرف نظر كرد، اين منطقى است كه هيچ مسلمانى آن را نمىپذيرد.
بنابراين هيچ اشكالى ندارد كه قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بيان كرده باشد وبقيه را موكول به سنت نمايد و نظير اين مسئله در فقه اسلام بسيار زياد است .
ولى با اين حال بايد ببينيم كه غنيمت در لغت و در نظر عرف چه معنى مى دهد؟!
آيا راستى منحصر به غنائم جنگى است و يا هر گونه در آمدى راشامل مى شود؟
آنچه از كتب لغت استفاده مى شود، اين است كه در ريشه معنى لغوى اين كلمه عنوان جنگ وآنچه از دشمن به دست مى آيد، نيفتاده است ، بلكه هر در آمدى راشامل مى شود، به عنوان شاهد به چند قسمت از كتب معروف و مشهور لغت كه مورد استناددانشمندان و ادباى عرب است اشاره مى كنيم :
در كتاب (لسان العرب ) جلد دوازدهم مى خوانيم (والغنم الفوز بالشى ء من غيرمشقة ... و الغنم ، الغنيمة و المغنم الفيى ء... و فى الحديث الرهن لمن رهنه له غنمه و عليهغرمه ، غنمه زيادته و نمائه و فاضل قيمته ... و غنم الشى ء فاز به ...:
غنم يعنى دسترسى يافتن به چيزى بدون مشقت ، و غنم و غنيمت و مغنم به معنى فيى ء است(فيى ء را نيز در لغت به معنى چيزهائى كه بدون زحمت به انسان مى رسد ذكر كردهاند...)
و در حديث وارد شده كه گروگان در اختيار كسى است كه آن را به گرو گرفته ، غنيمتو منافعش براى اوست و غرامت و زيانش ‍ نيز متوجه اوست و نيز غنم به معنى زيادى و نمو واضافه قيمت است ، و فلان چيز را به غنيمت گرفت يعنى به او دسترسى پيدا كرد.)
و در كتاب (تاج العروس ) جلد نهم مى خوانيم (و الغنم الفوز بالشيى ء بلا مشقة): (غنيمت آن است كه انسان بدون زحمت به چيزى دست يابد).
در كتاب (قاموس ) نيز غنيمت بهمان معنى فوق ذكر شده است .
و در كتاب (مفردات راغب ) مى خوانيم غنيمت از ريشه (غنم ) به معنى (گوسفند)گرفته شده و سپس مى گويد (ثم استعملوا فىكل مظفور به من جهة العدى و غيره ) يعنى : (سپس در هر چيزى كه انسان از دشمن و ياغير دشمن به دست مى آورد به كار رفته است ) حتى كسانى كه يكى از معانى غنيمت راغنائم جنگى ذكر كرده اند انكار نمى كنند كه معنى اصلى آن معنى وسيعى است كه به هرگونه خيرى كه انسان بدون مشقت به آن دست يابد گفته مى شود.
در استعمالات معمولى نيز غنيمت در برابر غرامت ذكر مى شود، همان طور كه معنى غرامتمعنى وسيعى است و هرگونه غرامت را شامل مى شود غنيمت نيز معنى وسيعى دارد و بههرگونه در آمد قابل ملاحظه اى گفته مى شود اين كلمه در (نهج البلاغه ) در مواردزيادى به همين معنى آمده است ، در خطبه 76 مى خوانيم (اغتنمالمهل ): (فرصتها و مهلتها را غنيمت بشماريد).
و در خطبه 120 مى فرمايد (من اخذها لحق و غنم ): (كسى كه به آئين خداعمل كند به سر منزل مقصود مى رسد و بهره مى برد)
در نامه 53 به مالك اشتر مى فرمايد: (و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم ):در برابر مردم مصر همچون حيوان درنده اى مباش كه خوردن آنها را غنيمت و درآمدى براىخود فرض كنى ).
و در نامه 45 به عثمان بن حنيف مى فرمايد: (فو الله ما كنزت من دنياكم تبرا ولاادخرت من غنائمها وفرا): (به خدا سوگند از دنياى شما طلائى نياندوختم و از غنائمو درآمدهاى آن اندوخته اى فراهم نكردم ).
و در كلمات قصار، در جمله 331 مى فرمايد ان اللهجعل الطاعة غنيمة الاكياس : (خداوند اطاعت را غنيمت و بهره هوشمندان قرار داده است ).
و در نامه 41 مى خوانيم (و اغتنم من استقرضك فىحال غناك ): (هر كس در حال بى نيازيت از تو قرضى بخواهد غنيمت بشمار.)
و نظير اين تعبيرات بسيار فراوان است كه همگى نشان مى دهد (غنيمت ) منحصر بهغنائم جنگى نيست .
و اما مفسران :
بسيارى از مفسران كه در زمينه اين آيه به بحث پرداخته اند صريحا اعتراف كرده اند كهغنيمت در اصل معنى وسيعى دارد و شامل غنائم جنگى و غير آن و به طور كلى هر چيزى را كهانسان به دون مشقت فراوانى به آن دست يابد مى شود حتى آنها كه آيه را به خاطرفتواى فقهاى اهل تسنن مخصوص غنائم جنگى دانسته اند باز معترفند كه در معنى اصلىآن اين قيد وجود ندارد بلكه به خاطر قيام دليل ديگرى اين قيد را به آن زده اند.
(قرطبى ) مفسر معروف اهل تسنن در تفسير خود،ذيل آيه چنين مى نويسد (غنيمت در لغت خيرى است كه فرد يا جماعتى با كوشش به دستمى آورند)... و بدانكه اتفاق (علماى تسنن ) بر اين است كه مراد از غنيمت در آيه (و اعلمواانما غنمتم ) اموالى است كه با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى رسد، ولى بايد توجهداشت كه اين قيد همانطور كه گفتيم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع ،اين قيد وارد شده است .
فخر رازى در تفسير خود تصريح مى كند كه : (الغنم الفوز بالشيى ء) (غنيمت ايناست كه انسان به چيزى دست يابد) و پس از ذكر اين معنى وسيع از نظر لغت مى گويد:(معنى شرعى غنيمت (به عقيده فقهاى اهل تسنن ) همان غنائم جنگى است ).
و نيز در تفسير المنار غنيمت را به معنى وسيع ذكر كرده و اختصاص به غنائم جنگى ندادهاگر چه معتقد است بايد معنى وسيع آيه فوق را به خاطر قيد شرعى مقيد به غنائمجنگى كرد.
در تفسير (روح المعانى ) نوشته آلوسى مفسر معروف سنى نيز چنين آمده است كه :(غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است ).
در تفسير (مجمع البيان ) نخست غنيمت را به معنى غنائم جنگ تفسير كرده ، ولى بههنگام تشريح معنى آيه چنين مى گويد: (قال اصحابنا ان الخمس واجب فىكل فائدة تحصل للانسان من المكاسب و ارباح التجارات ، و فى الكنوز و المعادن والغوص و غير ذلك مما هو مذكور فى الكتب و يمكن انيستدل على ذالك بهذه الاية فان فى عرف اللغة يطلق على جميع ذالك اسم الغنم والغنيمة ) علماى شيعه معتقدند كه خمس در هر گونه فايده اى كه براى انسان فراهم مىگردد واجب است اعم از اينكه از طريق كسب و تجارت باشد، يا از طريق گنج و معدن ، و ياآنكه با غوص از دريا خارج كنند، و ساير امورى كه در كتب فقهى آمده است ، و مى توان ازآيه بر اين مدعى استدلال كرد، زيرا در عرف لغت به تمام اينها (غنيمت ) گفته مىشود.
شگفت آور اين كه بعضى از مغرضان كه گويا براى سمپاشى در افكار عمومى ماءموريتخاصى دارند در كتابى كه در زمينه خمس نوشته اند دست به تحريف رسوائى در عبارتتفسير مجمع البيان زده ، قسمت اول گفتار او را كه متضمن تفسير غنيمت به غنائم جنگىاست ذكر كرده ولى توضيحى را كه درباره عموميت معنى لغوى و معنى آيه در آخر بيانكرده است ، به كلى ناديده گرفته و يك مطلب دروغين به اين مفسر بزرگ اسلامى نسبتداده اند، مثل اينكه فكر مى كرده اند تفسير مجمع البيان تنها در دست خود آنها است وديگرى آن را مطالعه نخواهد كرد، و عجيب اين است كه اين خيانت را تنها در اين مورد مرتكبنشده ، بلكه در موارد ديگر نيز آنچه به سود بوده گرفته ، و آنچه به زيان بودهاست ناديده گرفته اند.
در تفسير الميزان نيز با استناد به سخنان علماى لغت تصريح شده كه غنيمت هر گونهفايده اى است كه از طريق تجارت يا كسب و كار و يا جنگ به دست انسان مى افتد و موردنزول آيه گرچه غنائم جنگى است ولى مى دانيم كه هيچ گاه مورد عموميت مفهوم آيه راتخصيص نمى زند.
از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه گرفته مى شود كه :
آيه غنيمت معنى وسيعى دارد و هرگونه درآمد و سود و منفعتى راشامل مى شود زيرا معنى لغوى اين لفظ عموميت دارد ودليل روشنى بر تخصيص آن در دست نيست .
تنها چيزى كه جمعى از مفسران اهل تسنن روى آن تكيه كرده اند اين است كه آياتقبل و بعد در زمينه جهاد وارد شده است و همين موضوع قرينه مى شود كه آيه غنيمت نيزاشاره به غنائم جنگى باشد.
در حالى كه مى دانيم شاءن نزولها و سياق عموميت آيه را تخصيص نمى زنند
و به عبارت روشنتر هيچ مانعى ندارد كه مفهوم آيه يك معنى كلى و عمومى باشد و در عينحال مورد نزول آيه غنائم جنگى كه يكى از موارد اين حكم كلى است بوده باشد و اينگونهاحكام در قرآن و سنت فراوان است كه حكم كلى است و مصداق جزئى است :
مثلا در آيه 7 سوره حشر مى خوانيم ما اتاكمالرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا: (هر چه پيامبر براى شما مى آورد بگيريد و هرچه از آن نهى مى كند خوددارى كنيد).
اين آيه يك حكم كلى درباره لزوم پيروى از فرمانهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) بيان مى كند در حالى كه مورد نزول آن اموالى است كه از دشمنان بدون جنگ بهدست مسلمانان مى افتد (و اصطلاحا به آن (فيى ء) گفته مى شود).
و نيز در آيه 233 سوره بقره يك قانون كلى به صورت (لا تكلف نفس الا وسعها):(هيچ كس بيش از آنچه قدرت دارد تكليف نمى شود) بيان شده در حالى كه مورد آيهدرباره اجرت زنان شيرده است و به پدر نوزاد دستور داده شده است به اندازه توانائىخود به آنها اجرت بدهد، ولى آيا ورود آيه در چنين مورد خاصى مى تواند جلو عموميت اينقانون (عدم تكليف به ما لا يطاق ) را بگيرد؟!
خلاصه اينكه : آيه در ضمن آيات جهاد وارد شده ولى مى گويد: هر درآمدى از هر موردىعايد شما شود كه يكى از آنها غنائم جنگى است خمس آن را بپردازيد مخصوصا (ما)موصوله و (شيى ) كه دو كلمه عام و بدون هيچ گونه قيد و شرطند اين موضوع راتاءييد مى كنند.
6- آيا اختصاص نيمى از خمس به بنى هاشم تبعيض نيست ؟
بعضى چنين تصور مى كنند، كه اين ماليات اسلامى كه بيست درصد بسيارى ازاموال را شامل مى شود و نيمى از آن اختصاص به سادات و فرزندان پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم )
دارد، يك نوع امتياز نژادى محسوب مى شود و ملاحظات جهات خويشاوندى و تبعيض در آنبه چشم مى خورد، و اين موضوع با روح عدالت اجتماعى اسلام و جهانى بودن و همگانىبودن آن ، سازگار نيست .
پاسخ
كسانى كه چنين فكر مى كنند شرائط و خصوصيات اين حكم اسلامى را كاملا بررسىنكرده اند زيرا جواب اين اشكال به طور كامل در اين شرائط نهفته شده است .
توضيح اينكه (اولا) نيمى از خمس كه مربوط به سادات و بنى هاشم است منحصرابايد به نيازمندان آنان داده شود، آن هم به اندازه احتياجات يكسال ، و نه بيشتر، بنابراين تنها كسانى از آن مى توانند استفاده كنند كه يا از كارافتاده اند، و بيمارند، و يا كودك يتيم و يا كسان ديگرى كه به علتى در بن بست ازنظر هزينه زندگى قرار دارند.
بنابراين كسانى كه قادر به كار كردن هستند،(بالفعل و يا بالقوة ) مى توانند درآمدى كه زندگى آنها را بگرداند داشته باشندهرگز نمى توانند از اين قسمت خمس استفاده كنند و جمله اى كه در ميان بعضى از عواممعروف است كه مى گويند سادات مى توانند خمس بگيرند، هر چند ناودان خانه آنها طلاباشد، گفتار عوامانه اى بيش نيست ، و هيچ گونه پايه اى ندارد.
ثانيا: مستمندان و نيازمندان سادات و بنى هاشم حق ندارند چيزى از زكات مصرف كنند، وبجاى آن مى توانند تنها از همين قسمت خمس استفاده نمايند.
ثالثا: اگر سهم سادات كه نيمى از خمس است ، از نيازمندى سادات موجود بيشتر باشدبايد آن را به بيت المال ريخت و در مصارف ديگر مصرف نمود.
همانطور كه اگر سهم سادات كفايت آنها را ندهد بايد از بيتالمال و يا سهم زكات به آنها داد.
با توجه به جهات سه گانه فوق روشن مى شود كه در حقيقت هيچگونه تفاوت از نظرمادى ميان سادات و غير سادات گذارده نشده است .
نيازمندان غير سادات مى توانند مخارج سال خود را ازمحل زكات بگيرند ولى از خمس محرومند، و نيازمندان سادات تنها مى توانند ازمحل خمس استفاده كنند، اما حق استفاده از زكات را ندارند.
در حقيقت دو صندوق در اينجا وجود دارد، صندوق خمس و صندوق زكات و هر كدام از اين دودسته تنها حق دارند از يكى از اين دو صندوق استفاده كنند آن هم به اندازه مساوى يعنىبه اندازه نيازمندى يك سال . (دقت كنيد)
ولى كسانى كه دقت در اين شرائط و خصوصيات نكرده اند چنين مى پندارند كه براىسادات سهم بيشترى از بيت المال قرار داده شده است و يا از امتياز ويژه اى برخوردارند.
تنها سئوالى كه پيش مى آيد اين است كه اگر هيچگونه تفاوتى از نظر نتيجه ميان ايندو نبوده باشد اين برنامه چه ثمره اى دارد؟
پاسخ اين سئوال را نيز با توجه به يك مطلب مى توان دريافت ، و آن اينكه ميان خمس وزكات تفاوت مهمى وجود دارد و آن اين است كه زكات از مالياتهائى است كه در حقيقت جزواموال عمومى جامعه اسلامى محسوب مى شود لذا مصارف آن عموما در همين قسمت مى باشد،ولى خمس از مالياتهائى است كه مربوط به حكومت اسلامى است ، يعنى مخارج دستگاهحكومت اسلامى و گردانندگان اين دستگاه از آن تاءمين مى شود.
بنابراين محروم بودن سادات از دستيابى بهاموال عمومى (زكات ) در حقيقت براى دور نگهداشتن خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) از اين قسمت است تا بهانه اى به دست مخالفان نيفتد كه پيامبر خويشان خودرا بر اموال عمومى مسلط ساخته است .
ولى از سوى ديگر نيازمندان سادات نيز بايد از طريقى تاءمين شوند، اين موضوع درقوانين اسلام چنين پيش بينى شده كه آنها از بودجه حكومت اسلامى بهره مند گردند، نهاز بودجه عمومى ، در حقيقت خمس نه تنها يك امتياز براى سادات نيست بلكه يك نوع كنارزدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر اينكه هيچ گونه سوءظنى توليد نشود مىباشد.
جالب اينكه به اين موضوع در احاديث شيعه و سنى اشاره شده است : در حديثى از امامصادق (عليه السلام ) مى خوانيم : (جمعى از بنى هاشم به خدمت پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) رسيدند و تقاضا كردند كه آنها را ماءمور جمع آورى زكات چهارپايان كنند و و گفتند اين سهمى را كه خداوند براى جمع آورى كنندگان زكات تعيينكرده است ، ما به آن سزاوارتريم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اى(بنى عبد المطلب ) زكات نه براى من حلال است ، و نه براى شما ولى من به جاى اينمحروميت به شما وعده شفاعت مى دهم ... شما به آنچه خداوند و پيامبر برايتان تعيين كردهراضى باشيد (و كار به امر زكات نداشته باشيد) آنها گفتند راضى شديم ).
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه بنى هاشم اين را يك نوع محروميت براى خودمى ديدند، و پيامبر در مقابل آن به آنها وعده شفاعت داد!.
در (صحيح مسلم ) كه از معروف ترين كتباهل تسنن است حديثى مى خوانيم كه خلاصه اش اين است : عباس و ربيعة ابن حارث خدمتپيامبر رسيدند، و تقاضا كردند كه فرزندان آنها يعنى (عبد المطلب ابن ربيعة ) و(فضل بن عباس ) كه دو جوان بودند ماءمور جمع آورى زكات شوند، و همانند ديگرانسهمى بگيرند تا بتوانند هزينه ازدواج خود را از اين راه فراهم كنند پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) از اين موضوع امتناع ورزيد و دستور داد از راه ديگر،وسائل ازدواج آنها فراهم گردد، و از محل خمس مهريه همسران آنها پرداخته شود.
از اين حديث كه شرح آن طولانى است نيز استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) اصرار داشت خويشاوندان خود را از دست يافتن به زكات(اموال عمومى مردم ) دور نگهدارد.
از مجموع آنچه گفتيم روشن شد كه خمس نه تنها امتيازى براى سادات محسوب نمى شودبلكه يك نوع محروميت براى حفظ مصالح عمومى بوده است .
7 منظور از سهم خدا چيست ؟
ذكر سهمى براى خدا به عنوان (لله ) به خاطر اهميت بيشتر روىاصل مسئله خمس و تاءكيد و تثبيت ولايت و حاكميت پيامبر و رهبر حكومت اسلامى است ، يعنىهمانگونه كه خداوند سهمى براى خويش قرار داده و خود را سزاوارتر به تصرف در آندانسته است پيامبر و امام را نيز بهمان گونه حق ولايت و سرپرستى و تصرف داده ،وگرنه سهم خدا در اختيار پيامبر قرار خواهد داشت و در مصارفى كه پيامبر يا امام صلاحمى داند صرف مى گردد، و خداوند نياز به سهمى ندارد.
آيه و ترجمه


إ ذ اءنتم بالعدوة الدنيا و هم بالعدوة القصوى و الركباءسفل منكم و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعد و لكن ليقضى الله اءمرا كان مفعولا ليهلكمن هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة و إ ن الله لسميع عليم (42)
إ ذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اءرئكهم كثيرا لفشلتم و لتنزعتم فى الا مر و لكنالله سلم إ نه عليم بذات الصدور (43)
و إ ذ يريكموهم إ ذ التقيتم فى اءعينكم قليلا و يقللكم فى اءعينهم ليقضى الله اءمراكان مفعولا و إ لى الله ترجع الا مور(44)


ترجمه :

42- در آن هنگام شما در طرف پائين بوديد و آنها در طرف بالا (و از اين نظر دشمن برشما برترى داشت و كاروان (قريش ) پائينتر از شما بود (و دسترسى به آنها ممكننبود، و ظاهرا وضع چنان سخت بود كه ) اگر با يكديگر وعده مى گذاشتند (كه در ميداننبرد حاضر شويد) در انجام وعده خود اختلاف مى كرديد، ولى (همه اين مقدمات ) براى آنبود كه خداوند كارى را كه مى بايست انجام شود تحقق بخشد تا آنها كه هلاك (و گمراه )مى شوند از روى اتمام حجت باشد، و آنها كه زنده مى شوند (و هدايت مى يابند) از روىدليل روشن باشد و خداوند شنوا و دانا است .
43 در آن موقع خداوند تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد، و اگر فراوان نشان
مى داد مسلماء سست مى شديد و (درباره شروع به جنگ بآنها) كارتان به اختلاف مىكشيد، ولى خداوند (شما را از همه اينها) سالم نگهداشت ، خداوند به آنچه درون سينههاست دانا است .
44- و در آن هنگام كه با هم (در ميدان نبرد) روبرو شديد آنها را به چشم شما كم نشانمى داد، و شما را (نيز) به چشم آنها كم مى نمود تا خداوند كارى را كه مى بايست انجامگيرد، صورت بخشد، (شما نترسيد و اقدام به جنگ كنيد آنها هم وحشت نكنند و حاضر بهجنگ شوند و سرانجام شكست بخورند) و همه كارها به خداوند باز مى گردد.
تفسير
كارى كه مى بايست انجام گيرد
قرآن بار ديگر در آيات به تناسب سخنى كه از (يوم الفرقان ) (روز جنگ بدر) درآيه قبل آمده بود و پيروزيهائى كه در اين صحنه خطرناك نصيب مسلمانان شد جزئياتديگرى از اين جنگ را به خاطر مسلمانان مى آورد تا به اهميت اين نعمت پيروزى واقف ترشوند.
نخست مى گويد: آن روز شما در طرف پائين و نزديك مدينه قرار داشتيد و آنها در طرفبالا و دورتر (اذ انتم بالعدوة الدنيا و هم بالعدوة القصوى ).
(عدوة ) از ماده (عدو) (بر وزن سرو) دراصل به معنى تجاوز كردن است ولى به حاشيه و اطراف هر چيز نيز عدو گفته مى شود،زيرا از حد وسط به يك جانب تجاوز كرده است ، و در آيه مورد بحث به همين معنى طرف وجانب آمده است .
(دنيا) از ماده (دنو) (بر وزن علو) به معنى پائين تر و نزديكتر مى آيد و نقطهمقابل آن (اقصى ) (و قصوى ) به معنى دورتر است .
در اين ميدان مسلمانان در سمت شمالى كه نزديكتر به مدينه است قرار
داشتند، و دشمنان در سمت جنوبى كه دورتر است ، ايناحتمال نيز وجود دارد كه محلى را كه مسلمانان به حكم ناچارى براى مبارزه با دشمنانتخاب كرده بودند پائين تر و محل دشمن مرتفع تر بوده و اين يك امتياز براى دشمنمحسوب مى شد.
سپس مى گويد: (كاروانى را كه شما در تعقيب آن بوديد (كاروان تجارتى قريش وابو سفيان ) در نقطه پائين ترى قرار داشت ) (و الركباسفل منكم ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation