بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

سپس هود در برابر افرادى كه از بعثت يك انسان به عنوان پيامبر در تعجب بودند بههمان مطلبى اشاره مى كند كه نوح پيامبر نيز به قوم خود گفته بود و آن اينكه : آياتعجب ميكنيد كه از طرف پروردگار به فردى از شما وحى شود، تا شما را از كيفرهائىكه به خاطر اعمالتان در پيش داريد بيم دهد؟! (او عجبتم ان جائكم ذكر من ربكم علىرجل منكم لينذركم ).
سپس براى تحريك عواطف خفته آنها و برانگيختن حس شكرگزارى در درون جانشان قسمتىاز نعمتهاى پروردگار رابراى آنان شرح مى دهد و ميگويد: به خاطر بياوريد كه خداوندشما را جانشينان قوم نوح قرار داد و هنگامى كه آنها بر اثر طغيانشان بوسيله طوفاننابود شدند، سرزمينهاى وسيع و گسترده آنان را با تمام نعمتهائى كه داشتند در اختيارشما قرار داد (و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح ).
به علاوه به شما قدرت فوق العاده جسمانى و نيروى بدنى عنايت كرد (و زادكم فىالخلق بصطة ).
جمله زادكم فى الخلق بصطة (شما را از نظر آفرينش گسترش داد) ممكن است - همانطوركه در بالا اشاره كرديم - اشاره به قدرت جسمانى قوم عاد باشد، زيرا هم از آياتمختلف قرآن و هم از تواريخ برمى آيد كه آنها مردمى درشت استخوان و قوى پيكر ونيرومند بودند در آيه 15 سوره فصلت از قول آنها مى خوانيم من اشد منا قوة : چه كسىاز ما نيرومندتر است و در آيه 7 سوره حاقه در مورد بلائى كه به جرم اعمالشان برسر آنها آمد ميخوانيم فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجازنخل خاوية : قوم عاد را ميديدى كه بر اثر طوفان آنچنان روى زمين افتاده اند كه گوياتنه هاى درختان نخل بود كه به روى زمين افتاده بود!
و نيز مى تواند اشاره به افزايش ثروت و قدرت مالى و تمدن ظاهرى و پيشرفته آنهابوده باشد، آنچنانكه از آيات ديگر قرآن و تواريخ استفاده ميشود، ولىاحتمال اول با ظاهر آيه متناسبتر است .
و در پايان به آن جمعيت خودخواه خاطرنشان مى سازد كه نعمتهاى گوناگون پروردگاررا به خاطر بياوريد تا حس شكرگزارى شما برانگيخته شود و در برابر فرمان اوتسليم شويد شايد رستگار گرديد (فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون ).
اما در مقابل اين اندرزها و راهنمائيهاى منطقى و يادآورى نعمتهاى الهى آنها كه منافع مادىخود را در خطر مى ديدند و قبول دعوت او را مانع هوسبازيهاى خويش مى دانستند، در مقاممخالفت بر آمده و صريحا اعلام داشتند كه آيا تو آمدهاى كه ما را به سوى خداى يگانهدعوت كنى و تمام معبودهائى را كه پدران و نياكان ما ساليان دراز در برابر آن سرتعظيم فرود آورده اند و به عظمت شناخته اند،
رها سازيم ؟! نه هرگز چنين چيزى ممكن نيست (قالوا اجئتنا لنعبد الله وحده و نذر ما كانيعبد آبائنا).
همانطور كه ملاحظه مى كنيد سطح افكار آنان به قدرى پائين بود كه از پرستش خداىيگانه وحشت داشتند و پراكندگى و تعدد خدايان را براى خود، مايه افتخار مىپنداشتند، و جالب اينكه تنها منطق آنان در اين زمينه همان تقليد كوركورانه از سنننياكان بود وگرنه چگونه ممكن بود بتوانند، تعظيم در برابر قطعات سنگ و چوب راتوجيه كنند.
و سرانجام براى اينكه اميد هود را به كلى از خود قطع كنند و به اصطلاح حرف آخر رابه او زده باشند گفتند: اگر راست ميگوئى و عذابها و مجازات هائى را كه به ما وعدهميدهى حقيقت دارد، هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود كن ! (يعنىما كمترين واهمه اى از تهديدهاى تو نداريم ) (فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ).
هنگامى كه سخن به اينجا رسيد و آخرين حرف خود را كه نشانه امتناعكامل از قبول دعوت هود بود زدند و او به كلى از هدايت آنان مايوس شد، به آنها گفت :اكنون كه چنين است بدانيد عذاب و كيفر و خشم خدا بر شما مسلما واقع خواهد شد(قال قد وقع عليكم من ربكم رجس و غضب ).
رجس در اصل به معنى چيز ناپاك است و بعضى از مفسران معتقدند ريشه اصلى آن معنىوسيعترى دارد و به معنى هر چيزى است كه باعث دورى و تنفر مى شود و لذا به انواعپليديها و نجاستها و مجازاتها، رجس گفته ميشود، زيرا همه اين امور موجب فاصله گرفتنانسان و تنفر او ميگردد.
در هر صورت اين كلمه در آيه فوق مى تواند به معنى مجازات و عذاب الهى باشد و ذكرآن با جمله قد وقع كه به صورت فعل ماضى است اشاره به اين
است كه به طور قطع شما مستحق عذاب شده ايد و دامانتان را خواهد گرفت .
و نيز ممكن است به معنى پليدى و آلودگى روح باشد يعنى آنچنان در گرداب انحراف وفساد فرو رفتهايد كه روح شما در زير پوششى از آلودگيها قرار گرفته است و بهخاطر آن مشمول غضب خدا شده ايد.
سپس براى اينكه گفتار آنها درباره بتها بدون پاسخ نماند اضافه مى كند: (آيا شمابا من در مورد چيزهائى كه از الوهيت جز نامى بى اثر ندارند و نياكان شما اسم خدا برآنها گذارده اند و به دروغ آثار و خاصيتى براى آنهاقائل شده اند، به مجادله برخاسته ايد، در حالى كه هيچگونه فرمان و حجتى از ناحيهخدا در اين باره نازل نشده است ) (اتجاد لوننى فى اسماء سميتموها انتم و آبائكم مانزل الله بها من سلطان ).
در حقيقت بتهاى شما از الوهيت ، تنها يك اسم بى مسمى دارند، اسمى كه زائيده پندارهاىخام شما و نياكانتان است و گر نه با قطعات سنگ و چوب ديگر بيابان وجنگل هيچ تفاوتى ندارد.
سپس گفت : (اكنون كه چنين است شما در انتظار بمانيد من هم با شما انتظار مى كشم ،شما در اين انتظار باشيد كه بتها ياريتان كنند و من در انتظارم كه عذاب دردناك الهى برشما فرود آيد) آينده نشان خواهد داد كداميك از اين دو انتظار به حقيقت نزديكتر خواهد بود(فانتظروا انى معكم من المنتظرين ).
در آخرين آيه مورد بحث ، سرانجام كار اين قوم لجوج در عبارت كوتاهى چنين بيان شدهاست : (ما هود و كسانى را كه با او بودند به لطف و رحمت خود، رهائى بخشيديم ، وريشه كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و حاضر نبودند در برابر حق تسليم شوند،قطع و نابود ساختيم ) (فانجيناه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبواباياتنا و ما كانوا مؤ منين ).
(دابر) در لغت به معنى آخر و پايان چيزى است ، بنابراين مفهوم آيه اين است كه آنهارا تا به آخر نابود ساختيم و ريشه هايشان به كلى قطع شد.
(درباره قوم عاد و بقيه خصوصيات زندگى آنها و چگونگى مجازات و عذابى كه برآنها نازل شد بخواست خدا مشروحا در تفسير سوره هود بحث خواهيم كرد).
آيه و ترجمه


و الى ثمود اخاهم صلحا قال يقوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جاءتكم بينة منربكم هذه ناقة الله لكم اية فذروها تاكل فى ارض الله و لا تمسوها بسوء فياخذكمعذاب اليم(73)
و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا وتنحتون الجبال بيوتا فاذكروا ءالاء الله و لا تعثوا فى الارض مفسدين(74)
قال الملاء الذين استكبروا من قومه للذين استضعفوا لمن امن منهم اتعلمون ان صلحامرسل من ربه قالوا انا بما ارسل به مؤ منون(75)
قال الذين استكبروا انا بالذى امنتم به كفرون(76)
فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربهم و قالوا يصلح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين(77)
فاءخذتهم الرجفة فاءصبحوا فى دارهم جثمين(78)
فتولى عنهم و قال يقوم لقد اءبلغتكم رسالة ربى و نصحت لكم و لكن لا تحبونالنصحين(79)


ترجمه :
73 - و به سوى (قوم ) ثمود برادرشان صالح را فرستاديم گفت اى قوم من ! خدا رابپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست ، دليل روشنى از طرف پروردگار براى شماآمده : اين (ناقه ) الهى براى شما معجزه اى است ، او را بهحال خود واگذاريد كه در سرزمين خدا (از علفهاى بيابان ) بخورد و آنرا آزار نرسانيدكه عذاب دردناكى شما را خواهد گرفت !
74 - و بخاطر بياوريد كه شما را جانشينان قوم عاد قرار داد و در زمين مستقر ساخت ، كهدر دشتهايش قصرها براى خود بنا مى كنيد و در كوه ها براى خود خانه ها مى تراشيد،بنابراين نعمتهاى خدا را متذكر شويد و در زمين فساد نكنيد.
75 - (ولى ) اشراف متكبر قوم او، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند گفتند آيا(راستى ) شما يقين داريد صالح از طرف پروردگار خود فرستاده شده است ؟ آنها گفتند:ما به آنچه او بدان ماموريت يافته ايمان آورده ايم .
76 - متكبران گفتند (ولى ) ما به آنچه شما به آن ايمان آورده ايد كافريم ! 77 - سپس(ناقه ) را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند اى صالحاگر تو از فرستادگان (خدا) هستى آنچه ما را با آن تهديد مى كنى بياور!
78 - سرانجام زمين لرزه آنها را فرا گرفت و صبحگاهان (تنها) جسم بيجانشان در خانههاشان باقى مانده بود!
79 - (صالح ) از آنها روى برتافت و گفت اى قوم ! من رسالت پروردگارم را به شماابلاغ كردم و شرط خيرخواهى را انجام دادم ولى (چكنم ) كه شما خيرخواهان را دوستنداريد.
تفسير :
سرگذشت عبرت انگيز قوم ثمود
در اين آيات به قيام (صالح ) پيامبر بزرگ خدا در ميان (قوم ) ثمود
كه در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مى كردند اشاره شده و بحثهاى عبرتانگيز گذشته را درباره قوم نوح و هود بدينوسيله ادامه مى دهد.
البته در سوره هاى (هود) و (شعراء) و (قمر) و (شمس ) به اين ماجرا نيزاشاره شده ، و از همه جا مشروحتر سرگذشت اين جمعيت در سوره هود آمده است ، در اين آياتتنها فشرده اى از گفتگوهاى صالح با قوم ثمود و سرانجام كار آنها بيان گرديده است.
نخست مى گويد: (ما به سوى قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم ) (و الىثمود اخاهم صالحا).
و علت اطلاق كلمه (برادر) به اين پيامبران درذيل آيه 65 همين سوره در داستان هود بيان شد.
پيامبر آنان صالح نيز همانند ساير پيامبران ، نخستين گام را در راه هدايت آنها از مساءلهتوحيد و يكتاپرستى برداشت و به آنها گفت : (اى قوم من ! خداوند يگانه را پرستشكنيد كه معبودى جز او نداريد) (قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ).
سپس اضافه نمود من بدون دليل چيزى نمى گويم ، (بينه ودليل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمده است و اين همان شترى است كه خداوندبراى شما معجزه قرار داده است ) (قد جائتكم بينة من ربكم هذه ناقة الله لكم آية ).
(ناقه ) در اصل به معنى شتر ماده است و در هفت مورد در قرآن مجيد اشاره به ناقهصالح شده ، اين شتر چگونه شترى بوده و چگونه به عنوان يك
معجزه و دليل دندانشكن به قوم صالح معرفى گرديده ؟ شرح آن به خواست خدا درسوره هود ذيل آيات مربوط به قوم ثمود خواهد آمد.
ضمنا بايد توجه داشت اضافه (ناقه ) به (الله ) در آيات فوق به اصطلاحاز قبيل اضافه تشريفى است و اشاره به اين است كه ناقه مزبور، يك شتر معمولى وعادى نبود، بلكه امتيازاتى داشته است .
سپس به آنها مى گويد: (مزاحم اين ناقه نشويد و بگذاريد در سرزمين خدا به چرابپردازد، و به او آزار مرسانيد كه عذاب دردناكى شما را فرا خواهد گرفت ) (فذروهاتاءكل فى ارض الله و لا تمسوها بسوء فياءخذكم عذاب اليم ).
اضافه (ارض ) به (الله ) (زمين خدا) اشاره به اين است كه اين شتر مزاحم كسىنيست و تنها از علف بيابان استفاده مى كند، بنابراين نمى بايست مزاحم او شوند.
در آيه بعد مى گويد: (به خاطر داشته باشيد كه خداوند شما را جانشينان در روى زمينبعد از قوم عاد قرار داد، و در آن مستقر ساخت ) يعنى از يكسو نعمتهاى فراوان الهى رافراموش نكنيد و از سوى ديگر توجه داشته باشيد كه پيش از شما اقوام طغيانگرىمانند قوم عاد بودند كه بر اثر مخالفتهايشان به عذاب الهى گرفتار شدند و نابودگرديدند (و اذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض ).
سپس روى بعضى از نعمتها و امكانات خداداد قوم ثمود تكيه كرده مى گويد: (شما درسرزمينى زندگى داريد كه هم دشتهاى مسطح با خاكهاى مساعد و آماده دارد كه مى توانيدقصرهاى مجلل و خانه هاى مرفه در آن بسازيد و هم كوهستان هاى مستعدى دارد كه مىتوانيد خانه هائى مستحكم در دل سنگها (براىفصل زمستان و شرائط جوى سخت ) ايجاد كنيد و بتراشيد) (تتخذون من سهولها قصورا
و تنحتون الجبال بيوتا).
از اين تعبير چنين به نظر مى رسد كه آنها محل زندگى خود را در تابستان و زمستانتغيير مى دادند، در فصل بهار و تابستان در دشتهاى وسيع و پربركت به زراعت ودامدارى مى پرداختند و به همين جهت خانه هاى مرفه و زيبائى در دشت داشتند، و به هنگامفرا رسيدن فصل سرما و تمام شدن برداشتمحصول ، به خانه هاى مستحكمى كه در دل صخره ها تراشيده بودند و در مناطق امن و امانىقرار داشت و از گزند طوفان و سيلاب و حوادث بر كنار بود آسوده خاطر زندگى مىكردند.
و در پايان آيه مى گويد: (اينهمه نعمتهاى فراوان خدا را يادآور شويد و در زمين فسادنكنيد و كفران نعمت ننمائيد) (فاذكروا آلاء الله و لا تعثوا فى الارض مفسدين ).
باز ملاحظه مى كنيم كه جمعيت اشراف و ثروتمندان خوش ظاهر و بد باطن كه از آنهاتعبير به ملاء (چشم پر كن ) شده است ، سررشته مخالفت با اين پيامبر بزرگ الهى رابه دست گرفتند، و از آنجا كه عده قابل ملاحظه اى از توده هاى خوشفكر وپاكدل كه همواره در بند اسارت اشراف گرفتار بودند، دعوت صالح را پذيرفته واطراف او جمع شده بودند، مخالفت خود را با اين گروه شروع كردند و همانطور كهقرآن مى گويد اين جمعيت اشرافى و متكبر از قوم صالح به افرادى از مستضعفان كهايمان آورده بودند گفتند: (آيا به راستى شما مى دانيد كه صالح
از طرف خداوند براى راهنمائى ما فرستاده شده است )(قال الملاء الذين استكبروا من قومه للذين استضعفوا لمن آمن منهم اءتعلمون ان صالحامرسل من ربه )
البته هدف آنها از اين سؤ ال جستجوى حق نبود، بلكه مى خواستند با القاى شبهات دردل آنها وسوسه ايجاد كنند و روحيه آنان را تضعيف نمايند، و به گمان اينكه هماننددورانى كه در بند بودند مطيع و فرمانبردار آنهايند از حمايت صالح دست بردارند.
ولى بزودى با پاسخ قاطع آنان كه حكايت از تصميم و اراده قوى مى كرد روبرو شدندو اين پاسخ را از آنان شنيدند كه (ما نه تنها مى دانيم صالح فرستاده خدا است بلكهما به آنچه او ماموريت دارد، و دعوت به سوى آن مى كند ايمان آورده ايم ) (قالوا انا بماارسل به مؤ منون ).
اين مغروران متكبر دست از كار خود بر نداشتند و مجددا براى تضعيف روحيه جمعيت مومنانگفتند: (ما به آنچه شما ايمان آورده ايد كافريم )(قال الذين استكبروا انا بالذى آمنتم به كافرون ).
و از آنجا كه آنها به خاطر قدرت و ثروت ظاهريشان هميشه در جامعه پيشوا و الگوىمردم بودند چنين مى پنداشتند كه اين بار نيز با اظهار كفر و بى ايمانى ، الگو براىدگران خواهند شد و مردم از آنان پيروى خواهند كرد، ولى بزودى به اشتباه خود پىبردند و متوجه شدند كه مردم اين بار در پرتو ايمان به خدا شخصيت تازه اى يافته واز استقلال فكرى و نيروى اراده بهره مند شده اند.
جالب توجه اينكه در آيات فوق از اشراف بى ايمان به عنوان (مستكبران ) و از تودههاى زحمتكش با ايمان به عنوان (مستضعفان ) ياد شده ، و اين نشان مى دهد كه دستهاول با خود برتربينى و غصب حقوق مردم زير دست و جذب نيروهاى آنها به آن موقعيترسيده بودند كه به زبان امروز مى توان از آنها به طبقه (استثمار
كننده ) و (استثمار شونده ) تعبير كرد.
هنگامى كه ثروتمندان متكبر و خودخواه از ايجادتزلزل در پايه هاى ايمان توده هاى مردم باايمان مايوس شدند، و از سوى ديگر مىديدند با وجود (ناقه ) كه معجزه صالح محسوب مى شد، سمپاشيهاى آنها به جائىنمى رسد، تصميم به نابود كردن ناقه گرفتند، وقبل از هر چيز (آن را پى كردند و كشتند و از فرمان خدا سر برتافتند) (فعقرواالناقة و عتوا عن امر ربهم ).
و به اين نيز قناعت نكردند بلكه به سراغ صالح آمدند و صريحا به او (گفتند اگرتو فرستاده خدا هستى هر چه زودتر عذاب الهى را به سراغ ما بفرست ) (و قالوا ياصالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين ).
يعنى ما كمترين واهمه اى از تهديدهاى تو نداريم و اين تهديدها همه بى اساس است ، اينسخن در حقيقت برپا ساختن يكنوع جنگ اعصاب درمقابل صالح و براى تضعيف كردن روحيه صالح و مومنان بود.
هنگامى كه آنها ستيزه جوئى و طغيانگرى را به آخر رساندند و آخرين بارقه آمادگىايمان را در وجود خود خاموش ساختند، مجازات الهى كه طبق قانون انتخاب اصلح و از ميانبردن موجودات فاسد و مفسد صورت مى گيرد، به سراغ آنها آمد و (آنچنان لرزه اىقصرها و خانه هاى مستحكمشان را تكان داد و فرو ريخت و زندگى پرزرق و برق آنها رادرهم كوبيد كه صبحگاهان تنها جسم
بى جان آنها در خانه هايشان باقى مانده بود) (فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهمجاثمين ).
(جاثم ) در اصل از ماده (جثم ) (بر وزن خشم ) به معنى نشستن روى زانو و توقف دريك مكان است ، و بعيد نيست اين تعبير اشاره به آن باشد كه هنگام وقوع زلزله شديدآنها در خواب خوش فرو رفته بودند، ناگهان بپا خاستند همينكه بر سر زانو نشستند،حادثه به آنها مهلت نداد و بر اثر وحشت و ترس و يا فرو ريختن ديوارها و يا صاعقهاى كه با آن زلزله همراه بود جان خود را در همان حالت از دست دادند!
قوم ثمود به چه وسيله نابود شدند؟
در اينجا يك سؤ ال پيش مى آيد و آن اينكه از آيه فوق استفاده مى شود كه وسيله نابودىاين قوم سركش ، زلزله بود، اما از آيه 13 سوره فصلت برمى آيد كه صاعقه آنها رانابود كرد، و در آيه 5 سوره حاقه مى خوانيم اما ثمود فاهلكوا بالطاغية يعنى قوم ثمودبوسيله يك عامل ويرانگر از ميان رفتند، آيا در ميان اين تعبيرات ، تضادى وجود دارد؟
پاسخ اين سؤ ال را مى توان در يك جمله خلاصه كرد و آن اينكه اين هر سهعامل به يك چيز بازگشت مى كنند و يا لازم و ملزوم يكديگرند، بسيار مى شود كه زمينلرزه در يك منطقه بر اثر صاعقه هاى عظيم ايجاد مى شود، يعنى نخست صاعقه توليدمى شود و به دنبال آن زمين لرزه به وجود مى آيد، و اما (طاغيه ) به معنى موجودى استكه از حد خود تجاوز كند و اين هم با زلزله سازگار است و هم با صاعقه بنابراينتضادى در ميان آيات نيست .
در آخرين آيه مورد بحث مى گويد: (بعد از اين جريان صالح از آنها روى برتافت وبه آنها گفت : من حق رسالت پروردگارم را ادا كردم و آنچه گفتنى بود به شما گفتم واز نصيحت و خيرخواهى كوتاهى نكردم ، لكن شما نصيحت كنندگان را دوست نداريد)(فتولى عنهم و قال يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربى و نصحت لكم ولكن لا تحبونالناصحين ).
در اينجا سؤ ال ديگرى پيش مى آيد و آن اينكه آيا اين گفتگوى صالح بعد از نابودى آنجمعيت صورت گرفته است ، و يا اينكه اين گفتگوى نهائى صالح با آنهاقبل از مرگشان به عنوان اتمام حجت بوده ، ولى در عبارت قرآن بعد از جريان مرگ آنهاذكر شده است ؟
البته احتمال دوم با ظاهر خطاب سازگارتر است ، زيرا گفتگو با آنها نشان مى دهد كهآنها زنده بوده اند ولى احتمال نخست نيز چندان بعيد نيست ، زيرا بسيار مى شود كهبراى عبرت گرفتن افراد بازمانده چنين گفتگوهائى را با گذشتگان و ارواح آنها انجاممى دهند، چنانكه در تاريخ زندگانى على عليه السلام مى خوانيم پس از جنگجمل در كنار جسد طلحه ايستاد و گفت : (اى طلحه ! تو در اسلام خدماتقابل ملاحظه اى داشتى ، حيف كه آنها را براى خود حفظ نكردى )، و نيز در اواخر نهجالبلاغه مى خوانيم كه على (عليه السلام ) به هنگامى كه از جنگ صفين باز مى گشت درپشت دروازه كوفه رو به قبرستان كرده (نخست به ارواح گذشتگان سلام كرد و بعدبه آنها گفت : شما پيشرو اين قافله بوديد و ما هم بهدنبال شما خواهيم بود)!
آيه و ترجمه


و لوطا اذ قال لقومه اءتاءتون الفحشة ما سبقكم بها من اءحد من العلمين(80)
انكم لتاءتون الرجال شهوة من دون النساءبل اءنتم قوم مسرفون(81)
و ما كان جواب قومه الا اءن قالوا اءخرجوهم من قريتكم انهم اءناس يتطهرون(82)
فاءنجينه و اءهله الا امراءته كانت من الغبرين(83)
و اءمطرنا عليهم مطرا فانظر كيف كان عقبة المجرمين(84)


ترجمه :
80 - و (به خاطر بياوريد) لوط را هنگامى كه به قوم خود گفت آياعمل شنيعى انجام مى دهيد كه احدى از جهانيان پيش از شما انجام نداده است ؟!
81 - آيا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد، نه زنان ؟ شما جمعيت تجاوزكارىهستيد!
82 - ولى پاسخ قومش چيزى جز اين نبود كه گفتند اينها را از شهر و آبادى خود بيرونكنيد كه اينها افراد متظاهرى هستند!
83 - (چون كار به اينجا رسيد) ما او و خاندانش را رهائى بخشيديم جز همسرش كه بابازماندگان (در شهر) بود.
84 - و (سپس چنان ) بارانى بر آنها فرستاديم (بارانى از سنگ كه آنها را نابود ساخت) اكنون بنگر سرانجام كار مجرمان به كجا كشيد.
تفسير :
سرنوشت دردناك قوم لوط
در اين آيات ، قرآن ، صحنه عبرت انگيز ديگرى از سرگذشت پيامبران را بازگو مىكند و هدف آيات پيشين را تعقيب و تكميل مى نمايد، و آن سرگذشت پيامبر بزرگ خدا(لوط) و قوم او است .
اين ماجرا در چندين سوره قرآن از جمله سوره (هود) و (حجر) و (شعراء) و(انبياء) و (نمل ) و (عنكبوت ) آمده است .
در اينجا در ضمن پنج آيه ، به فشرده گفتگوهاى لوط و قومش اشاره شده است و چنين برمى آيد كه در اين سوره اعراف تنها هدف اين بوده كه عصاره اى از درگيريهاى اينپيامبران و گفتگوهاى آنان با جمعيتهاى سركش ، منعكس گردد، ولى شرحكامل سرگذشت آنان به سوره هاى ديگر قرآنموكول شده است (ما هم به خواست خداوند مشروح سرگذشت اين جمعيت را در سوره هود وحجر خواهيم آورد.
اكنون به تفسير آيات مورد بحث توجه كنيد.
در آيه نخست مى گويد: (بخاطر بياوريد لوط پيامبر را هنگامى كه به قوم خود گفت :آيا شما عمل زشت و ننگينى انجام مى دهيد كه احدى از جهانيان تا كنون مرتكب آن نشده است)؟! (اءتاءتون الفاحشة ما سبقكم بها من احد من العالمين ).
اشاره به اينكه اين گناه علاوه بر اينكه خود يكعمل زشت و فوق العاده ننگين است قبل از شما در هيچ قوم و ملتى سابقه نداشته است ، واين زشتى آن را چند برابر مى كند، زيرا پايه غلط و سنت شوم و وسيله اى براى گناهديگران در
آينده نزديك و دور خواهد بود.
از آيه فوق به خوبى برمى آيد كه اين عمل زشت ، از نظر تاريخى به قوم لوط منتهىمى شود كه مردمى بودند ثروتمند و مرفه و شهوتران و هواپرست كه شرح آن را درذيل سوره هائى كه در بالا اشاره كرديم به خواست خدا خواهيم داد.
در آيه بعد گناهى را كه در آيه قبل به طور سربسته ذكر شده بود، تشريح مى كند ومى گويد: (شما از روى شهوت به سراغ مردان مى رويد، و از زنان صرف نظر مىكنيد) (انكم لتاءتون الرجال شهوة من دون النساء).
چه انحرافى از اين بدتر و بالاتر كه وسيله توليدنسل را كه آميزش زن و مرد است و خداوند آن را به طور غريزى در هر انسانى قرار داده ،رها كنند، و سراغ جنس موافق بروند كارى كه اصولا بر خلاف فطرت و ساختمان طبيعىجسم و روح انسان و غريزه تحريف نايافته او است و نتيجه اش عقيم ماندن هدف آميزشجنسى است ، و به تعبير ديگر، تنها اثرش يك اشباع كاذب جنسى و از بين بردن هدفاصلى يعنى ادامه نسل بشر مى باشد، و در پايان آيه به عنوان تاكيد مى گويد:(شما جمعيت اسراف كاريد) يعنى از حدود الهى قدم بيرون گذارده و در سنگلاخانحراف و تجاوز از مرز فطرت سرگردان شده ايد(بل انتم قوم مسرفون ).
ممكن است اين جمله اشاره به آن باشد كه آنها نه تنها در مورد غريزه جنسى راه اسراف رامى پيمودند، بلكه در همه چيز و همه كار گرفتار چنين انحراف و زياده روى بودند.
جالب توجه اينكه آيه نخست ، مطلب را به طور سربسته ، و آيه دوم به وضوح بيانمى كند، و اين يكى از فنون بلاغت براى بيانمسائل مهم مى باشد، هر گاه كسى كار بسيار بدى انجام دهد سرپرست آگاه و بيدارشبراى اهميت موضوع به او مى گويد تو گناه بزرگى انجام داده اى ! و هر چه مىگويد: چه
كرده ام ؟ باز مى گويد گناه بزرگى انجام داده اى ! سرانجام پرده از روى آن برداشتهو آن را تشريح مى كند، اين طرز بيان فكر طرف را تدريجا آماده مى سازد تا به اهميتعمل خلاف خويش واقف گردد.
در آيه بعد اشاره به جواب لجوجانه و غير منطقى قوم لوط كرده ، مى گويد: آنهاهيچگونه جوابى در برابر دعوت اين پيامبر خيرخواه و دلسوز و مصلح نداشتند جز اينكهبا خشم و عصبانيت : (گفتند لوط و پيروان او را از شهر خود بيرون كنيد، گناهشان چيست؟ گناهشان اين است كه مردمى پاكند و گناه نمى كنند)! و نه تنها با ما همصدا نمىشوند، بلكه مزاحم ما نيز هستند! (و ما كان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم من قريتكمانهم اناس يتطهرون ).
و اين جاى تعجب نيست كه يك جمعيت آلوده و گناهكار، افراد پاكدامن را به جرم پاكدامنى ازخود برانند، آنها چنين افرادى را مزاحم شهوات خويش مى بينند، و نقاط قوت و افتخار چنينپاكدامنانى در نظر آنها نقطه ضعف و عيب بود!.
اين احتمال نيز در تفسير جمله (انهم اناس يتطهرون ) وجود دارد، كه قوم لوط مىخواستند اين پيامبر و پيروانش را متهم به تظاهر و رياكارى كنند، همانطور كه بسيارشنيده ايم و در اشعار خوانده ايم كه افراد شرابخوار آلوده افراد پاك را متهم بهرياكارى مى كنند، و (خرقه آلوده به شراب خويش ) را از (سجاده زاهد) برتر مىشمارند، و اين يكنوع تبرئه كاذب است كه اين آلودگان بدبخت براى خود دست و پا مىكنند.
با توجه به آنچه در سه آيه فوق بيان شد، هر داور منصفى مى تواند حكم
محكوميت چنين قوم و ملتى را صادر كند كه در برابر پند و اندرز منطقى و نصيحت وخيرخواهى يك مصلح بزرگ اجتماعى ، تنها متوسل به زور و تهديد و تهمت شوند، لذا درآيه بعد خداوند مى فرمايد (چون كار به اينجا رسيد ما لوط و پيروان واقعى وخاندانش ‍ را كه پاكدامن بودند نجات بخشيديم جز همسرش كه او را در ميان قوم تبهكاررها ساختيم ، زيرا او هم از نظر عقيده و آئين و مذهب با آنان هماهنگ بود) (فانجيناه و اهله الاامراءته كانت من الغابرين ).
بعضى گفته اند كلمه (اهل ) گرچه معمولا به خويشاوندان نزديك گفته مى شود،ولى در آيه بالا به پيروان راستين او نيز اطلاق شده يعنى آنها نيز جزء خانواده اومحسوب شده اند، ولى بطورى كه از آيه 36 سوره ذاريات بر مى آيد هيچكس از قوم لوطجز خانواده و كسان نزديك او ايمان نياوردند، بنابراين(اهل ) در اينجا به همان معنى اصلى يعنى بستگان نزديك است .
از آيه 10 سوره تحريم اجمالا استفاده مى شود كه همسر لوط در آغاز زن سر به راهىبود، سپس راه خيانت را پيش گرفت و دشمنان لوط را جرئت بخشيد.
در آخرين آيه اشاره بسيار كوتاه و پر معنى به مجازات شديد و وحشتناك اين قوم كردهمى گويد: (ما بارانى بر آنها فرستاديم ) (اما چه بارانى ؟! بارانى از سنگ كهآنها را در هم مى كوبيد و نابود مى كرد) (و امطرنا عليهم مطرا) .
گرچه در آيه فوق نوع اين باران بيان نشده است اما از ذكر كلمه مطرا (بارانى ) بهطور سربسته روشن مى شود كه از بارانهاى معمولى نبوده بلكه بارانى از سنگ بودهچنانكه در آيه 83 سوره هود آمده است .
(اكنون تماشا كن ببين سرانجام كار مجرمان به كجا كشيد) (فانظر كيف كان عاقبةالمجرمين ).
گر چه روى سخن در اينجا به پيامبر است اما پيدا است كه هدف عبرت گرفتن همه افرادباايمان مى باشد.
مشروح سرگذشت اين جمعيت و همچنين ضررهاى گوناگونعمل شنيع (لواط و همجنس گرائى ) و حكم آن از نظر قوانين اسلام درذيل آيات سوره هود و حجر بيان خواهد شد.
آيه و ترجمه


و الى مدين اءخاهم شعيبا قال يقوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره قد جاءتكم بينة منربكم فاءوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اءشياءهم و لا تفسدوا فى الاءرضبعد اصلحها ذلكم خير لكم ان كنتم مؤ منين(85)
و لا تقعدوا بكل صرط توعدون و تصدون عنسبيل الله من امن به و تبغونها عوجا واذكروا اذ كنتم قليلا فكثركم و انظروا كيف كان عقبةالمفسدين(86)
و ان كان طائفة منكم ءامنوا بالذى اءرسلت به و طائفة لم يؤ منوا فاصبروا حتى يحكمالله بيننا و هو خير الحكمين(87)


ترجمه :
85 - و به سوى مدين برادرشان شعيب را فرستاديم گفت اى قوم من خدا را بپرستيد كهجز او معبودى نداريد، دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است ،بنابراين حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از اموال مردم چيزى نكاهيد و در روى زمين بعد ازآنكه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است فساد نكنيد، اين براى شما بهتراست اگر با ايمان هستيد.
86 - و بر سر هر راه ننشينيد كه (مردم با ايمان را) تهديد كنيد و مومنان را از راه خدا بازداريد و (با القاى شبهات ) آنرا كج و معوج نشان دهيد و به خاطر بياوريد زمانى را كهافراد كمى بوديد و او شما را فزونى داد و بنگريد چگونه سرانجام
مفسدان بود.
87 - و اگر طايفه اى از شما به آنچه من فرستاده شده ام ايمان آورده اند و طايفه اىايمان نياورده اند صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند كه او بهترين داوران است .
تفسير :
رسالت شعيب در مدين
در اين آيات پنجمين قسمت از سرگذشت اقوام پيشين و درگيرى انبياء بزرگ با آنانيعنى قوم شعيب مطرح شده است .
شعيب كه نسبش طبق تواريخ با چندين واسطه به ابراهيم مى رسد، مبعوث به سوىاهل مدين گرديد، مدين از شهرهاى شام بود و مردمى تجارت پيشه و مرفه داشت ، كه درميان آنها بت پرستى و همچنين تقلب و كم فروشى در معامله كاملا رائج بود.
شرح درگيرى اين پيامبر بزرگ با اهل مدين در سوره هاى متعددى از قرآن مخصوصاسوره هود و شعرا آمده است ، و ما به پيروى از قرآن مجيد درذيل آيات سوره هود به خواست خدا در اين زمينه مشروحا بحث خواهيم كرد، در اينجا تنهافشرده قسمتى از اين ماجرا را طبق آيات فوق بيان مى كنيم .
در نخستين آيه ، خداوند مى فرمايد: ما به سوى مردم مدين ، برادر آنها شعيب رافرستاديم (و الى مدين اخاهم شعيبا).
جمعى از مفسران مانند مرحوم طبرسى در مجمع البيان و فخر رازى در تفسير معروف خودنقل كرده اند كه (مدين ) در اصل نام يكى از فرزندان ابراهيمخليل بود، و چون فرزندان و نواده هاى او در سرزمينى در طريق شام سكونت
اختيار كردند به نام مدين ناميده شد.
در اينكه چرا تعبير به (اخاهم ) (برادرشان ) شده است ، درذيل آيه 65 همين سوره توضيح داديم .
سپس اضافه مى كند كه شعيب دعوت خود را همانند پيامبران ديگر از مساءله توحيد شروعكرد و (صدا زد اى قوم من ! خداوند يگانه را بپرستيد كه هيچ معبودى جز او براى شمانيست ) (قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ).
و گفت اين حكم علاوه بر اينكه فرمان عقل است بوسيله(دلائل روشنى كه از طرف خداوند براى شما آمده ) نيز اثبات شده است (قد جائتكمبينة من ربكم ).
در اينكه اين بينه (دليل روشن ) چگونه چيزى بوده است ، در آيات فوق سخنى از آن بهميان نيامده ، ولى ظاهر اين است كه اشاره به معجزات شعيب است .
پس از دعوت به توحيد، به مبارزه با مفاسد اجتماعى و اخلاقى و اقتصادى آنها برخاستهنخست آنان را كه آلوده كم فروشى و تقلب و تزوير در معامله بودند از اين كار باز مىدارد و مى گويد: اكنون كه راه خدا براى شما آشكار شده (حق پيمانه و وزن را ادا كنيد واز حقوق مردم چيزى كم نگذاريد) (فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشيائهم ).
روشن است كه نفوذ هر گونه خيانت و تقلب در امر معاملات پايه هاى اطمينان و اعتمادعمومى را كه بزرگترين پشتوانه اقتصادى ملتها استمتزلزل و ويران مى سازد و ضايعات غير قابل جبرانى براى جامعه به بار مى آورد،به همين دليل يكى از موضوعات مهمى كه شعيب روى آن انگشت گذاشت همين موضوع بود.
سپس به يكى ديگر از كارهاى خلاف آنها اشاره كرده و مى گويد: (در روى زمين بعد ازآنكه در پرتو ايمان و كوششهاى انبياء اصلاح شده است ، فساد نكنيد) (و لا تفسدوافى الارض بعد اصلاحها).
مسلم است كه از توليد فساد، اعم از فساد اخلاقى يا بى ايمانى يا ناامنى ، هيچكس بهرهاى نمى گيرد، لذا در آخر آيه اضافه مى كند، (اين به سود شما است اگر ايمان داشتهباشيد) (ذلكم خير لكم ان كنتم مؤ منين ).
گويا اضافه كردن جمله ان كنتم مؤ منين اشاره به اين است كه اين دستورات اجتماعى واخلاقى هنگامى ريشه دار و ثمربخش خواهد بود كه از نور ايمان روشن گردد، اما اگربدون پشتوانه ايمان باشد و تنها روى يك سلسله مصالح مادى تكيه كند، دوام و بقائىنخواهد داشت .
در آيه بعد به چهارمين نصيحت شعيب ، اشاره شده است ، آنجا كه مى گويد: (شما برسر راه مردم ننشينيد و آنها را تهديد نكنيد و سد راه خدا نشويد و با القاى شبهات راهمستقيم حق را در نظر آنها كج و معوج نشان ندهيد) (و لا تقعدوابكل صراط توعدون و تصدون عن سبيل الله من آمن به و تبغونها عوجا).
در اينكه آنها چگونه افراد متمايل به ايمان را تهديد مى كردند مفسران احتمالات متعددىداده اند، بعضى احتمال داده اند از طريق تهديد بهقتل ، و بعضى از طريق راهزنى و گرفتن اموال مردم با ايمان ، ولى متناسب با بقيه جملههاى آيه همان معنى اول است .
و در پايان آيه پنجمين نصيحت شعيب كه يادآورى نعمتهاى پروردگار براى تحريك حسشكرگزارى آنها است آمده : (به خاطر بياوريد هنگامى كه شما افراد كمى بوديدخداوند جمعيتتان را زياد كرد و نيروى انسانى شما را
فزونتر ساخت ) (و اذكروا اذ كنتم قليلا فكثركم ).
(و نيز خوب بنگريد كه سرانجام كار مفسدان به كجا منتهى شد) و بهدنبال آنها گام برنداريد (و انظروا كيف كان عاقبة المفسدين ).
ضمنا از جمله فوق استفاده كه بر خلاف تبليغات حساب نشده اى كه امروز مى كنند دراكثر موارد كثرت نفرات ، مى تواند سرچشمه قدرت و عظمت و پيشرفت جامعه باشد،البته به شرطى كه با برنامه هاى منظم ، زندگى آنها از نظر مادى و معنوى تامينگردد.
آخرين آيه مورد بحث در واقع پاسخى است به بعضى از گفته هاى مومنان و كافران قوماو، زيرا مؤ منان بر اثر فشارهائى كه از طرف كافران به آنها وارد ميشد طبعا اين سؤال را از پيامبرشان مى كردند، كه ما تا كى در شكنجه و فشار خواهيم بود؟
مخالفان او نيز از اينكه مجازات الهى فورا دامانشان را نگرفته بود جرات و جسارتپيدا كرده ، مى گفتند: اگر راستى تو از طرف خدا هستى پس چرا با اين مخالفتهاى ماهيچ گزندى متوجه ما نمى شود.
شعيب مى گويد: (اگر طايفهاى از شما به آنچه من مبعوث شده ام ايمان آورده و جمعيتديگرى ايمان نياورده اند، نبايد موجب غرور كافران و ياس مومنان گردد، شما صبر كنيدتا خداوند ميان ما حكم كند كه او بهترين حاكمان است )يعنى آينده نشان خواهد داد، چهكسانى بر حق بوده اند و چه كسانى بر باطل (و ان كان طائفة منكم آمنوا بالذى ارسلتبه و طائفة لم يؤ منوا فاصبروا حتى يحكم الله بيننا و هو خير الحاكمين ).
آيه و ترجمه


قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يشعيب و الذين ءامنوا معك من قريتنا أ و لتعودنفى ملتنا قال أ و لو كنا كرهين (88)
قد افترينا على الله كذبا إ ن عدنا فى ملتكم بعد إ ذ نجئنا الله منها و ما يكون لنا أ ننعود فيها إ لا أ ن يشاء الله ربنا وسع ربناكل شى ء علما على الله توكلنا ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و أ نت خير الفتحين(89)


ترجمه :
88 - اشراف زورمند و متكبر از قوم او گفتند: اى شعيب سوگند ياد مى كنيم كه تو وكسانى را كه به تو ايمان آورده اند از شهر و آبادى خود بيرون خواهيم كرد يا به آئينما باز گرديد، گفتند: آيا (مى خواهيد ما را بازگردانيد) اگر چهمايل نباشيم ؟!
89 - اگر ما به آئين شما بازگرديم ، بعد از آنكه خدا ما را از آن نجات بخشيده ، بهخدا دروغ بستهايم ، و شايسته نيست كه ما به آن بازگرديم مگر اينكه خدائى كهپروردگار ماست بخواهد، علم پروردگار ما به همه چيز احاطه دارد، تنها بر خداتوكل كرده ايم ، پروردگارا ميان ما و قوم ما به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى .
تفسير :
در اين آيات عكس العمل قوم شعيب در برابر سخنان منطقى اين پيامبر بزرگ بيان شدهاست ، و از آنجا كه اشراف متكبر و مغرور زمان او، از نظر
ظاهر بسيار نيرومند بودند، عكس العمل آنها نيز شديدتر از ديگران بود آنها نيز مانندهمه متكبران مغرور، روى زور و قدرت خويش ‍ تكيه كرده ، به تهديد شعيب و يارانشپرداختند، چنانكه قرآن مى گويداشراف زورمند و متكبر قوم شعيب به او گفتند سوگندياد مى كنيم كه قطعا هم خودت و هم كسانى را كه به تو ايمان آورده اند، از محيط خودبيرون خواهيم راند، مگر اينكه هر چه زودتر به آئين ما بازگرديد.(قال الملا الذين استكبروا من قومه لنخرجنك يا شعيب و الذين آمنوا معك من قريتنا او لتعودنفى ملتنا).
ممكن است ، از ظاهر اين تعبير (بازگشت به آئين ما) بعضى چنين تصور كنند كه شعيب قبلادر صف بتپرستان بود، در حالى كه چنين نيست ، بلكه چون شعيب قبلا ماموريت تبليغنداشته و در برابر وضع آنها سكوت مى كرد، آنها چنين پنداشته اند كه پيرو آئين بتپرستى است ، در حالى كه هيچيك از پيامبران بت پرست نبوده اند، حتىقبل از زمان نبوت ، عقل و درايت پيامبران بيش از اين است كه دست به چنين كار نابخردانهاى بزنند، و به علاوه روى سخن تنها به شعيب نبوده بلكه مومنان و پيروان او را نيزشامل مى گردد و ممكن است اين تعبير به خاطر آنها باشد.
البته تهديد مخالفان تنها همين نبوده است ، تهديدهاى ديگرى نيز داشته اند كه درساير آيات مربوط به شعيب بحث خواهد شد.
پاسخى كه شعيب در برابر اين همه تهديد و خشونت به آنها داد خيلى ساده و ملايم ومنطقى بود، گفت :(آيا مى خواهيد ما را به آئين خودتان بازگردانيد، اگر چهمايل نباشيم ) (قال ا و لو كنا كارهين ).
در حقيقت شعيب مى خواهد بگويد: (آيا سزاوار است شما عقيده خود را
بر ما تحميل كنيد و آئينى كه فساد و بطلان آن بر ما آشكار شده است با زور به مابقبولانيد، به علاوه يك آئين تحميلى چه سودى براى شما دارد؟!
در آيه بعد شعيب چنين ادامه مى دهد: (اگر ما به آئين بت پرستى شما باز گرديم ، وبعد از آنكه خدا ما را نجات داده خود را به اين پرتگاه بى فكنيم ، بر - خدا افترا بستهايم ) (قد افترينا على الله كذبا ان عدنا فى ملتكم بعد اذ نجانا الله منها).
اين جمله در حقيقت توضيح جملهاى است كه در آيهقبل به طور سربسته از زبان شعيب گفته شده بود، و مفهومش اين است كه ما از روى هوىو هوس و يا تقليد كوركورانه پشت پا به آئين بت پرستى نزده ايم ، بلكه بطلان اينعقيده را بروشنى دريافته ايم ، و فرمان خدا را در زمينه توحيد با گوش جان شنيده ايم، با اين حال اگر از آئين توحيد به شرك بازگرديم ، آگاهانه بر خدا دروغ بسته ايم، و مسلم است خداوند ما را مجازات خواهد كرد.
سپس اضافه مى كند ممكن نيست ما به آئين شما بازگرديم مگر اينكه خدا بخواهد (و مايكون لنا ان نعود فيها الا ان يشاء الله ربنا).
منظور شعيب در حقيقت اين است كه ما تابع فرمان خدا هستيم و كمترين سرپيچى از دستوراو نداريم ، بازگشت ما به هيچوجه ممكن نيست ، مگر اينكه خداوند دستور بازگشت بدهد.
و بلافاصله اضافه مى كند كه خداوند نيز چنين دستورى نخواهد داد، چرا كه او از همهچيز آگاه است و به همه چيز احاطه علمى دارد بنابراين هرگز ممكن نيست او از دستورى كهداده باز گردد، زيرا كسى از دستورش برمى گردد، كه علمش محدود باشد و اشتباه كند واز دستور خود پشيمان گردد، اما آنكس كه احاطه علمى به همه چيز دارد، تجديد نظربراى او ممكن نيست (وسع ربنا كل شى ء علما).
سپس براى اينكه به آنها حالى كند از تهديدهايشان هراسى ندارد و محكم بر جاى خودايستاده است ، مى گويد: توكل و تكيه ما تنها به خدا است (على الله توكلنا).
و سرانجام براى اينكه حسن نيت خود را ثابت كند، و چهره حقيقت طلبى و مسالمتجوئىخويش را آشكار سازد، تا دشمنانش او را متهم به ماجراجوئى و غوغاطلبى نكنند، مىگويد (پروردگارا ميان ما و جمعيت ما به حق حكم و داورى كن ، و مشكلات و گرفتاريهاىما را برطرف ساز، و درهاى رحمتت را به سوى ما بگشا كه بهترين گشايندگانى )(ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين ).
از ابن عباس نقل شده كه مى گويد: من معنى فتح را در آيه فوق نمى دانستم ، تا اينكهشنيدم زنى به شوهر خود مى گفت افاتحك بالقاضى يعنى ترا به داورى پيش قاضىمى طلبم ، فهميدم فتح در اينگونه موارد به معنى داورى و حكومت است ، (زيرا قاضىمشكل كار طرفين دعوا را مى گشايد).
آيه و ترجمه


و قال الملا الذين كفروا من قومه لئن اتبعتم شعيبا إ نكم إ ذا لخسرون (90)
فأ خذتهم الرجفة فأ صبحوا فى دارهم جثمين (91)
الذين كذبوا شعيبا كأ ن لم يغنوا فيها الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخسرين (92)
فتولى عنهم و قال يقوم لقد أ بلغتكم رسلت ربى و نصحت لكم فكيف ءاسى على قومكفرين (93)


ترجمه :
90 - اشراف زورمندى كه از قوم او كافر شده بودند گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيدزيان خواهيد كرد.
91 - سپس زمينلرزه آنها را فرو گرفت و صبحگاهان به صورت اجساد بيجانى در خانههاشان مانده بودند.
92 - آنها كه شعيب را تكذيب كردند (آنچنان نابود شدند كه ) گويا هرگز در آن (خانهها) سكنى نداشتند، آنها كه شعيب را تكذيب كردند آنها زيانكار بودند.
93 - سپس از آنها روى برتافت و گفت من رسالات پروردگارم را به شما ابلاغ كردم وخيرخواهى نمودم ، با اين حال چگونه بر حال قوم بيايمان تاسف بخورم ؟!
تفسير :
آيه نخست ، از تبليغاتى كه مخالفان شعيب در برابر تابعان او مى كردند سخن بهميان آورده ، مى گويد: (اشراف و متكبران خودخواهى كه
راه كفر را پيش گرفته بودند، به كسانى كهاحتمال مى دادند تحت تاثير دعوت شعيب واقع شوند، مى گفتند به طور مسلم اگر از شعيبپيروى كنيد از زيانكاران خواهيد بود) (و قال الملا الذين كفروا من قومه لئن اتبعتمشعيبا انكم اذا لخاسرون ).
و منظورشان همان خسارتهاى مادى بود كه دامنگير مومنان به دعوت شعيب مى شد، زيراآنها مسلما بازگشت به آئين بت پرستى نمى كردند، و بنابراين مى بايست به زور ازآن شهر و ديار اخراج شوند و املاك و خانه هاى خود را بگذارند و بروند.
اين احتمال در تفسير آيه نيز هست كه منظورشان علاوه بر زيانهاى مادى ، زيانهاى معنوىبوده است زيرا راه نجات را در بتپرستى مى پنداشتند، نه آئين شعيب .
هنگامى كه كارشان به اينجا رسيد و علاوه بر گمراهى خويش در گمراه ساختن ديگراننيز اصرار ورزيدند، و هيچگونه اميدى به ايمان آوردن آنها نبود، مجازات الهى به حكمقانون قطع ريشه فساد به سراغ آنها آمد، (زلزله سخت و وحشتناكى آنها را فراگرفت ، آنچنان كه صبحگاهان همگى به صورت اجساد بيجانى در درون خانه هايشانافتاده بودند) (فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمين ).
در ذيل آيه 78 همين سوره ، تفسير (جاثمين ) گذشت . و نيز گفتيم تعبيرات مختلفىكه درباره عامل نابودى اين جمعيت آمده است هيچگونه منافاتى با هم ندارند، مثلا در موردقوم شعيب ، عامل مرگشان در آيه مورد بحث ، (زلزله ) و در آيه 94 سوره هود(صيحه آسمانى ) و در 189 سوره شعراء (سايبانى
از ابر كشنده ) ذكر شده است ، كه همه به يك موضوع بازمى گردد و آن اينكه يكصاعقه وحشتناك آسمانى كه از درون ابرى تيره و تار برخاسته بود، شهر آنها را هدفخود قرار داد، و به دنبال آن (آنچنان كه خاصيت صاعقه هاى عظيم است ) زمينلرزه شديدىتوليد شد و همه چيز آنها را درهم كوبيد.
سپس ابعاد وحشتناك اين زلزله عجيب را با اين جمله در آيه بعد تشريح كرده ، مى گويد:(آنها كه شعيب را تكذيب كردند آنچنان نابود شدند كه گويا هرگز در اين خانه هاسكنى نداشتند)! (الذين كذبوا شعيبا كان لم يغنوا فيها).
و در پايان آيه مى فرمايد: آنها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند، نه مومنان(الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين ).
گويا اين دو جمله پاسخى است به گفته هاى مخالفان شعيب ، زيرا آنها تهديد كردهبودند كه در صورت عدم بازگشت به آئين سابق ، او و پيروانش را بيرون خواهند كرد،قرآن مى گويد خداوند آنچنان آنها را نابود كرد كه گوئى هرگز در آنجا سكونتنداشتند، تا چه رسد به اينكه بخواهند ديگران را بيرون كنند.
و نيز در مقابل آنها كه مى گفتند پيروى شعيب ، باعث خسران است قرآن مى گويدسرانجام كار ، نشان داد كه مخالفت با شعيب عامل اصلى زيانكارى بود.
و در آخرين آيه مورد بحث ، آخرين گفتار شعيب را مى خوانيم كه او از قوم گنهكار روىبرگردانيد و گفت : (من رسالات پروردگارم را ابلاغ كردم ، و به مقدار كافى نصيحتنمودم و از هيچگونه خيرخواهى فروگذار نكردم ) (فتولى عنهم وقال يا قوم لقد ابلغتكم رسالات ربى و نصحت لكم ).
(با اين حال تاسفى به حال اين جمعيت كافر نمى خورم ، زيرا آخرين تلاش و كوششبراى هدايت آنها به عمل آمد ولى در برابر حق سر تسليم فرود نياوردند، و مى بايستچنين سرنوشت شومى را داشته باشند (فكيف آسى على قوم كافرين ).
آيا اين جمله را شعيب بعد از نابودى آنها گفت ياقبل از آن ، هر دو احتمال امكان دارد، ممكن است قبل از نابودى گفته باشد، ولى به هنگامشرح ماجرا بعد از آن ذكر شده باشد.
ولى با توجه به آخرين جمله كه مى گويد: سرنوشت دردناك اين قوم كافر، هيچ جاىتاسف نيست ، بيشتر به نظر مى رسد كه اين جمله را بعد ازنزول عذاب گفته باشد، و همانطور كه در ذيل آيه 79 همين سوره نيز اشاره كرديماينگونه تعبيرات در برابر مردگان بسيار گفته (شواهد آن را نيز در همانجا ذكركرديم ).
آيه و ترجمه


و ما أ رسلنا فى قرية من نبى إ لا أ خذنا أ هلها بالبأ ساء و الضراء لعلهم يضرعون (94)
ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا و قالوا قد مس ءاباءنا الضراء و السراء فأخذنهم بغتة و هم لا يشعرون (95)


ترجمه :
94 - ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم مگر اينكهاهل آنرا به ناراحتيها و خسارتها گرفتار ساختيم شايد (بخود آيند و به سوى خدا)بازگردند.
95 - سپس (هنگامى كه اين هشدارها در آنها اثر نگذاشت ) نيكى (و فراوانى نعمت و رفاه )به جاى بدى (و ناراحتى و گرفتارى ) قرار داديم آن چنان كه فزونى گرفتند (و همهگونه نعمت و بركت يافتند و مغرور شدند) و گفتند (تنها ما نبوديم كه گرفتار اينمشكلات شديم ) به پدران ما نيز ناراحتيهاى جسمى و مالى رسيد چون چنين شد آنها راناگهان به اعمالشان گرفتيم (و مجازات كرديم ) .
تفسير :
اگر هشدارها موثر نيفتد
اين آيات كه بعد از ذكر سرگذشت جمعى از پيامبران بزرگ مانند نوح و هود و صالح ولوط و شعيب ، و پيش از پرداختن به سرگذشت موسى بن عمران آمده ، اشاره به چنداصل كلى است كه در همه ماجراها حكومت مى كند، اصولى كه اگر در آن بينديشيم پرده ازروى حقايقى پر ارزش كه تماس با زندگى همه ما دارد برخواهد داشت .
نخست مى گويد: (ما در هيچ شهر و آبادى ، پيامبرى نفرستاديم مگر
اينكه مردمش را گرفتار ناراحتيها و بلاها ساختيم ، تا كمى به خود آيند و دست از طغيان وسركشى بردارند و به سوى آن كس كه همه نعمتها از وجودش سرچشمه مى گيردبازگردند (و ما ارسلنا فى قرية من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهميضرعون ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation