بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 3, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10250001 -
     10250002 -
     10250003 -
     10250004 -
     10250005 -
     10250006 -
     10250007 -
     10250008 -
     10250009 -
     10250010 -
     10250011 -
     10250012 -
     10250013 -
     10250014 -
     10250015 -
     10250016 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

اين آيه در حقيقت دنباله آيات پيش و اشاره به افراد متكبر و خود خواه است . مى فرمايد:(آنها كسانى هستند كه نه تنها خودشان از نيكى كردن به مردم )بخل مى ورزند، بلكه ديگران را نيز به آن دعوت مى كنند) (الذين يبخلون و ياءمرون
الناس بالبخل).
علاوه بر اين سعى دارند (آنچه را كه خداوند ازفضل و (رحمت ) خود به آنان داده كتمان كنند) مبادا كه افراد اجتماع از آنها توقعى پيداكنند (و يكتمون ما آتاهم الله من فضله ).
سپس سرانجام و عاقبت كار آنها را چنين بيان مى كند كه : (ما براى كافران عذاب خواركننده اى مهيا ساخته ايم ) (و اعتدنا للكافرين عذابا مهينا).
شايد سر اين تعبير آن باشد كه بخل غالبا از كفر سرچشمه مى گيرد، زيرا افرادبخيل ، در واقع ايمان كامل به مواهب بى پايان پروردگار و وعده هاى او نسبت بهنيكوكاران ندارند، فكر مى كنند كمك به ديگران آنها را بيچاره خواهد كرد.
و اينكه مى گويد: عذاب آنها خواركننده است براى اين است كه جزاى (تكبر) و (خودبرتربينى ) را از اين راه ببينند.
ضمنا بايد توجه داشت كه بخل منحصر به امور مالى نيست ، بلكه گرفتگى در هر نوعموهبت الهى را شامل مى شود، بسيارند كسانى كه در امور مالىبخيل نيستند ولى در علم و دانش و مسايل ديگرى از اينقبيل بخل مى ورزند.!
در آيه دوم به يكى ديگر از صفات متكبران خود خواه اشاره كرده ، مى فرمايد: (آنهاكسانى هستند كه اگر انفاقى مى كنند به خاطر تظاهر و نشان دادن به مردم (و كسبشهرت و مقام است زيرا) آنها ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند)(و الذين ينفقوناموالهم رئاء الناس و لا يؤ منون بالله و لا باليوم الآخر).
و از آنجا كه هدف آنها جلب رضايت خالق نيست بلكه خدمت به خلق است ، و دائما در اينفكرند كه چگونه انفاق كنند تا بيشتر بتوانند از آن بهره بردارى به سود خود نموده ،و موقعيت خود را تثبيت كنند، زيرا آنها ايمان به خدا و روز
رستاخيز ندارند، و به همين جهت در انفاقهايشان انگيزه معنوى نيست ، بلكه انگيزه آنهاهمان نام و شهرت و كسب شخصيت كاذب از اين طريق است كه آنان نيز از آثار تكبر وخودخواهى آنها است .
آنها شيطان را دوست و رفيق خود انتخاب كردند و كسى كه چنين باشد بسيار بد رفيقىبراى خود انتخاب كرده و سرنوشتى بهتر از اين نخواهد داشت (و من يكن الشيطان لهقرينا فساء قرينا).
چون منطق و برنامه آنها همان منطق و برنامه رفيقشان شيطان است ، او است كه به آنها مىگويد: (انفاق خالصانه موجب فقر مى شود و بنابر اين يا انفاق نمى كنند وبخل مى ورزند (چنانكه در آيه قبل اشاره شد) و يا اگر انفاق كنند در مواردى است كه ازآن بهره بردارى شخصى خواهند كرد (چنانكه در اين آيه اشاره شده است ).
از اين آيه ضمنا استفاده مى شود كه يك همنشين بد تا چه اندازه مى تواند در سرنوشتانسان مؤ ثر باشد، تا آنجا كه او را به آخرين درجه سقوط بكشاند.
و نيز از آن استفاده مى شود كه رابطه متكبران با شيطان واعمال شيطانى يك رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى ، چرا كه شيطان را به عنوانرفيق و (قرين ) و همنشين خود انتخاب كرده اند.
در آيه بعد به عنوان اظهار تاءسف به حال اين عده مى فرمايد: چه مى شد اگر آنها ازاين بيراهه ها بازمى گشتند و ايمان به خدا و روز رستاخيز پيدا مى كردند، و از مواهبىكه خداوند در اختيار آنها گذاشته با اخلاص نيت و فكر پاك به بندگان خدا مى دادند)و از اين راه براى خود كسب سعادت و خوشبختى دنيا و آخرت
مى كردند (و ماذا عليهم لو آمنوا بالله و اليوم الاخر و انفقوا مما رزقهم الله ).
با اينكه اين راه ، صافتر و روشنتر و پرفايده تر است و راهى را كه آنها انتخاب كردهاند جز زيان و بدبختى نتيجه اى ندارد چرا در كار خود تجديد نظر نمى كنند؟!
(و در هر حال خداوند از نيات و اعمال آنها با خبر است ) و بر طبق آن به آنها جزا وكيفر مى دهد (و كان الله بهم عليما).
قابل توجه اينكه در آيه سابق كه سخن از انفاقهاى رياكارانه بود انفاق به(اموال ) نسبت داده شده ، و در اين آيه به (مما رزقهم الله ) نسبت مى دهد، اين تفاوتتعبير ممكن است اشاره به سه نكته باشد:
نخست اينكه در انفاقهاى ريايى توجه به حلال و حرام بودنمال نمى شود، در حالى كه در انفاقهاى الهىحلال بودن و مصداق (ما رزقهم الله ) بودن مورد توجه است .
ديگر اينكه در انفاقهاى ريايى افراد انفاق كننده چونمال را متعلق به خودشان مى دانند از كبرفروشى و منت گذاردن ابا ندارند، در حالى كهدر انفاقهاى الهى چون توجه به اين دارند كهاموال را خدا به آنها داده و اگر گوشهاى از آن را در راه او خرج مى كنند، جاى منت نيست ازهرگونه كبرفروشى و منت خوددارى مى كنند.
از طرف ديگر انفاقهاى ريايى غالبا منحصر بهمال است زيرا چنين اشخاص از سرمايه هاى معنوى بى بهره اند تا از آنها انفاق كنند، اماانفاقهاى الهى دامنه وسيعى دارد و تمام مواهب مادى و معنوى اعم ازمال و علم و موقعيت اجتماعى و مانند آن را در برمى گيرد.
آيه و ترجمه


ان الله لا يظلم مثقال ذرة و ان تك حسنة يضاعفها و يؤ ت من لدنه اجرا عظيما(40)


ترجمه :

40 - خداوند (حتى ) به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كند و اگر كار نيكى باشد، آن رادو چندان مى سازد، و از نزد خود پاداش ‍ عظيمى (در برابر آن ) مى دهد.
تفسير :
اين آيه به افراد بى ايمان و بخيل كه حال آنها در آياتقبل گذشت مى گويد: (خداوند حتى به اندازه سنگينى ذره اى ستم نمى كند) (ان اللهلايظلم مثقال ذرة ).
(ذرة ) در اصل به معنى مورچه هاى بسيار كوچكى است كه به زحمت ديده مى شود وبعضى گفته اند در اصل اجزاى فوق العاده كوچكى از غبار است كه در هوا معلق است ، وبه هنگام تابش آفتاب از روزنه كوچكى به نقاط تاريك ، آشكار مى شود، و نيز گفتهاند اگر انسان دست خود را روى خاك و مانند آن بگذارد و سپس به دست خود بدمد، اجزايىكه در هوا پراكنده مى شود هر يك ذره ناميده مى شود.
ولى تدريجا به هر چيز كوچكى ذره گفته شده است ، و امروز به (اتم ) كهكوچكترين جزء اجسام است نيز ذره گفته مى شود - زيرا اگر در سابق آن را به ذرات غباراطلاق مى كردند به خاطر اين بود كه آن را كوچكترين اجزاء جسم تصور مى نمودند ولىامروز كه ثابت شده كوچكترين اجزاى يك (جسم مركب )مولكول و كوچكترين اجزاى يك (جسم بسيط)، اتمها است كه به مراتب از مولكولهاكوچكترند، اين نام را در اصطلاح علمى براى (اتم ) انتخاب كرده اند كه نه تنها باچشم ديده نمى شود، بلكه با قويترين ميكروسكوپهاى الكترونيكى نيزقابل مشاهده نيست ، و وجود آن تنها از طريق فورمولهاى علمى و از طريق عكسبردارى هاىخاصى كه با وسايل فوق العاده مجهز انجام مى شود اثبات شده است ، و از آنجا كه(مثقال ) به معنى (سنگينى ) است ، تعبير(مثقال ذرة ) به معنى سنگينى يك جسم
فوق العاده كوچك مى باشد...
سپس اضافه مى كند: خداوند نه تنها ستم نمى كند، بلكه (اگر كار نيكى انجام شودآن را مضاعف مى نمايد، و پاداش عظيم از طرف خود در برابر آن مى دهد) (و ان تك حسنةيضاعفها و يؤ ت من لدنه اجرا عظيما).
بنابراين مجازاتهايى كه دامنگير شما مى شود و از ناحيه خدا هيچ ستمى نخواهد شد وبه عكس اگر به جاى بخل و كفر، راه خدا را پيش مى گرفتيد و انتخاب مى كرديد، ازپاداشهاى مضاعف و عظيم او برخوردار مى شديد.
ضمنا بايد توجه داشت كه (ضعف ) و (مضاعف ) در لغت عرب به معناى چيزى استكه معادل آن يا چند برابر آن را، بر آن بيفزايند و بنابر اين آيه فوق با آياتى كهمى گويد: پاداش انفاق گاهى به ده برابر و گاهى به هفتصد برابر يا بيشتر مىرسد، هيچ گونه منافاتى ندارد، و در هر صورت حكايت از لطف خداوند نسبت به بندگاناست كه گناهانشان را بيش از مقدارى كه انجام داده اند كيفر نمى دهد، اما به حسنات آنهابه مراتب بيش از آنچه انجام داده اند پاداش مى دهد.
چرا خداوند ظلم نمى كند؟!
از آنجا كه ظلم و ستم معمولا يا بر اثر جهل است و يا احتياج و يا كمبودهاى روانى ، كسىكه نسبت به همه چيز و همه كس عالم و از همه بى نياز و هيچ كمبودى در ذات مقدس او نيست، ظلم كردن درباره او ممكن نيست نه اينكه نمى تواند ظلم كند و نه اينكه ظلم و ستم درمورد او متصور نباشد (آن چنان كه طايفه عرب تصور كرده اند) بلكه در عين توانايىبه خاطر اينكه حكيم و عالم است از ظلم كردن ، خوددارى مى نمايد و هر چيز را در جاى خوددر اين جهان پهناور هستى قرار مى دهد، و با هر كس طبق شايستگى و اعمالش ‍ رفتار مىكند.
آيه و ترجمه


فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنابك على هؤ لاء شهيدا(41)يومئذ يود الذين كفروا و عصوا الرسول لو تسوى بهم الارض و لا يكتمون الله حديثا(42)


ترجمه :

41 - حال آنها چگونه است ، آن روزى كه از هر امتى ،و گواهى (بر اعمالشان ) مى آوريم، و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد؟
42 - در آن روز، آنها كه كافر شدند و با پيامبر (ص ) بمخالفت برخاستند، آرزو مىكنند كه اى كاش (خاك بودند، و) خاك آنها نيز با زمينهاى اطراف يكسان مى شد (و بكلىمحو و فراموش مى شدند). در آن روز، (با آن همه گواهان )، سخنى را نمى توانند از خداپنهان كنند.
تفسير :
در تعقيب آيات گذشته كه در مورد مجازاتها و پاداشهاى بدكاران و نيكوكاران بود اينآيه اشاره به مساءله شهود و گواهان رستاخيز كرده و مى گويد:(حال اين افراد چگونه خواهد بود آن روز كه براى هر امتى گواهى براعمال آنها مى آوريم و ترا گواه اينها قرار خواهيم داد) (فكيف اذا جئنا منكل امة بشهيد و جئنابك على هؤ لاء شهيدا).
و به اين ترتيب علاوه بر گواهى اعضاى پيكر آدمى ، و گواهى زمينى كه بر آن زيستكرده ، و گواهى فرشتگان خدا بر اعمال او، هر پيامبرى نيز گواهاعمال امت خويش است ، و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) كه آخرين و بزرگترينپيامبر الهى است نيز گواه بر امت خود مى باشد و بدكاران با وجود اين همه گواهچگونه مى توانند حقيقتى را انكار كنند و خود را از كيفراعمال خويش دور دارند.
نظير اين مضمون در چند آيه ديگر قرآن نيز هست از جمله آيه 143 سوره بقره و آيه 89سوره نحل ، و آيه 78 حج .
اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه گواهى پيامبران نسبت بهاعمال امت خويش چگونه خواهد بود؟
اگر كلمه (هؤ لاء) اشاره به مسلمانان بوده باشد همانطور كه در تفسير مجمع البيانآمده است ، پاسخ اين سؤ ال روشن خواهد بود زيرا هر پيامبرى مادامى كه در ميان امت خويشمى باشد شاهد و ناظر اعمال آنها است و بعد از آنها اوصياء و جانشينان معصومشان ، شاهدو ناظر اعمال امت خواهند بود، و لذا درباره حضرت عيسى (عليه السلام ) چنين مى خوانيمكه : در روز قيامت ، مسيح (عليه السلام ) در پاسخ سؤال پروردگار عرض مى كند:
(ما قلت لهم الا ما امرتنى به ان اعبدوا الله ربى و ربكم و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهمفلما توفيتنى كنت انت الرقيب عليهم و انت علىكل شى ء شهيد؛ پروردگارا! من به آنها جز آنچه دستور دادى نگفتم ، به آنها گفتمخداوند را كه پروردگار من و شما است عبادت كنيد، و تا آن زمان كه در ميان آنها بودمشاهد و گواه اعمال آنها بودم ولى هنگامى كه مرا از ميان آنها بازگرفتى خودت مراقبآنان بودى و تو بر هر چيز گواهى ).
ولى جمعى از مفسران احتمال داده اند كه كلمه (هؤ لاء) اشاره به گواهان امتهاى پيشيناست يعنى اى پيامبر اسلام ! ترا گواه همه گواهان و انبياى گذشته قرار خواهيم داد و درپاره اى از روايات نيز به همين تفسير اشاره شده است و بنابر اين مفهوم آيه چنين خواهدشد كه هر پيامبرى در حال حيات و ممات از طريق مشاهده باطنى و روحانى ناظراحوال تمام امت خويش خواهد بود. و روح پاك
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) نيز از همين راه ناظر همه امم پيشين و امت خويش مىباشد، و به اين طريق آنها مى توانند نسبت بهاعمال آنها گواهى دهند و حتى صلحاى امت و افراد نمونه پرهيزكار نيز ممكن است از چنينآگاهى برخوردار باشند، و مفهوم آن چنين مى شود كه روح پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآله ) از آغاز خلقت آدم وجود داشته است ، زيرا معنى شهود، آگاهى تواءم با حضور استولى اين تفسير با آيه اى كه درباره حضرت مسيحنقل شد چندان سازگار نيست چون آيه مزبور مى گويد: مسيح شاهد بر تمام امت خود نبودبلكه شاهد بر آنها مادام الحيات بود (دقت كنيد).
اما اگر شهادت را به معنى شهادت عملى بگيريم يعنى مقياس سنجش بودناعمال يك فرد نمونه براى اعمال سايرين ، در اين صورت تفسير فوق خالى ازاشكال خواهد بود زيرا هر پيامبرى با صفات ممتازى كه داشته مقياس سنجش براى امتخويش ‍ محسوب مى شده ، و خوبان و بدان امت را با شباهت و عدم شباهت به آنان مى توانشناخت ، و از آنجا كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) بزرگترين پيامبران الهىاست ، صفات و اعمال او مقياس سنجش براى شخصيت تمام انبياء خواهد شد.
تنها سؤ الى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه شهادت به اين معنى آمده است يا نه؟ ولى با توجه به اينكه اعمال و رفتار و افكار انسانهاى نمونه نيز عملا گواهى مىدهد كه يك انسان ممكن است تا اين حد مقامات معنوى را طى كند چنين معنايى زياد بعيد بهنظر نمى رسد (دقت كنيد).
در آيه بعد، به نتيجه اعمال آنها اشاره كرده ، مى گويد: (در اين هنگام كه كافران وآنها كه با فرستاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاهعدل خدا را مى بينند و شهود و گواهان غير قابل انكارى در اين دادگاه مشاهده مى كنند، آنچنان از كار خود پشيمان مى شوند كه آرزو مى كنند كاش خاك بودند و با خاكهاى زمينيكسان مى شدند) (يومئذ يود الذين كفروا و عصواالرسول لو تسوى بهم الارض ).
اين تعبير همانند تعبيرى است كه در آخرين آيه سوره نباء مى خوانيم :(ويقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا؛ در اين هنگام كافر مى گويد: اى كاش خاك بودم)!
ولى تعبير به (تسوى ) اشاره به مطلب ديگرى نيز مى كند و آن اينكه كافرانعلاوه بر اينكه آرزو مى كنند خاك شوند، علاقه دارند كه خاكها و قبرهاى آنها هم در زمينگم شود و با زمينهاى اطراف يكسان گردد، و به كلى فراموش شوند!
(در اين موقع آنها هيچ واقعيتى را نمى توانند كتمان كنند) (و لا يكتمون الله حديثا)زيرا با آن همه شهود و گواهان ، راهى براى انكار نيست .
البته اين سخن منافات با آيات ديگر كه مى گويد: بعضى از كافران در روز قيامت نيزحقايق را كتمان مى كنند و دروغ مى گويند ندارد چون دروغ گفتن آنهاقبل از اقامه شهود و گواهان است ، ولى بعد از آن كه هيچ جاى انكار نمى ماند ناچار مىشوند به همه حقايق اقرار كنند.
در يكى از خطبه هاى اميرمؤ منان (عليه السلام )نقل شده كه فرمود: (روز رستاخيز خداوند بر دهان افراد، مهر خاموشى مى نهد، تا سخننگويند و در اين هنگام دستها به سخن در مى آيند و پاها گواهى مى دهند و پوستهاى تن ،اعمال خود را باز مى گويند و در اين هنگام هيچ كس نمى تواند واقعيتى را كتمان كند).
بعضى از مفسران احتمال داده اند منظور از (لا يكتمون الله ) حديثا اين است كه آنها آرزومى كنند: اى كاش در دنيا كه بودند واقعيات را مخصوصا درباره پيامبر اسلام (صلىالله عليه وآله ) كتمان نمى كردند و بنابر اين جمله مزبور عطف بر جمله (لو تسوىبهم الارض ) مى شود، ولى اين تفسير با ظاهر (لا يكتمون ) كهفعل مضارع است سازگار نيست و اگر اين معنى مراد بود بايد گفته شود (و لميكتموا).
آيه و ترجمه


يا ايها الذين آمنوا لا تقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تقولون و لا جنباالا عابرى سبيل حتى تغتسلوا و ان كنتم مرضى او على سفر او جاء احد منكم من الغائط اولمستم النساء فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم ان الله كانعفوا غفورا(43)


ترجمه :

43 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چهميگوييد! و همچنين هنگامى كه جنب هستيد - مگر اينكه مسافر باشيد - تاغسل كنيد. و اگر بيماريد، يا مسافر، و يا (قضاى حاجت ) كرده ايد، و يا با زنانآميزش جنسى داشته ايد، و در اين حال ، آب (براى وضو وغسل ) نيافتيد، با خاك پاكى تيمم كنيد! (به اين طريق كه ) صورتها و دستهايتان را باآن مسح نماييد. خداوند بخشنده و آمرزنده است .
تفسير :
چند حكم فقهى
از آيه فوق چند حكم اسلامى استفاده مى شود:
1 - تحريم نماز در حال مستى ، يعنى افراد مست نمى توانندمشغول اداى فريضه نماز شوند و نماز آنها در اينحال باطل است ، فلسفه آن هم روشن است ، زيرا نماز گفتگوى بنده و راز و نياز او با خدااست و بايد در نهايت هوشيارى انجام گردد و افراد مست از اين مرحله دور و بيگانه اندقرآن مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! درحال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مى گوييد!) (يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سكارى حتى تعلموا ما تفعلون ).
ممكن است در اينجا كسانى سؤ ال كنند كه آيا مفهوم آيه فوق اين نيست كه
نوشيدن مشروبات الكلى فقط در صورتى ممنوع است كه مستى تاحال نماز باقى بماند و دليل ضمنى بر جواز آن در ساير حالات مى باشد؟!
پاسخ اين سؤ ال - به خواست خدا - به طورتفصيل در تفسير آيه 90 سوره مائده خواهد آمد اما بطوراجمال اين است كه اسلام براى پياده كردن بسيارى از احكام خود، از روش (تدريجى )استفاده كرده مثلا همين مساءله تحريم مشروبات الكلى را در چند مرحله پياده نموده است ،نخست آن را به عنوان يك نوشيدنى نامطلوب و نقطهمقابل (رزقا حسنا) (نحل - 67) سپس در صورتى كه مستى آن درحال نماز باشد جلوگيرى كرده (آيه فوق ) و بعد منافع و مضار آن را با هم مقايسهنموده و غلبه زيانهاى آن ، بيان شده است . (بقره - 219) و در مرحله آخر نهى قاطع وصريح از آن نموده است . (مائده - 90).
اصولا براى ريشه كن ساختن يك مفسده اجتماعى و اخلاقى كه محيط به طور عميق به آنآلوده شده است راهى بهتر از اين روش ‍ نيست كه افراد را تدريجا آماده كنند و سپس حكمنهائى اعلام گردد، ضمنا بايد توجه داشت ، آيه فوق به هيچ وجه دلالت بر اجازهنوشيدن خمر ندارد بلكه تنها در باره مستى درحال نماز سخن گفته ، و در مورد غير نماز سكوت اختيار كرده تا مرحله نهايى حكم فرارسد.
البته با توجه به اينكه اوقات پنجگانه نماز مخصوصا در آن زمان كه معمولا در پنجوقت انجام مى شد فاصله چندانى با هم ندارند، خواندن نماز درحال هشيارى ، لازمه اش اين است كه در فاصله اين اوقات از نوشيدن مايعات مست كننده بهكلى صرف نظر شود، زيرا غالبا مستى آن تا موقع نماز ادامه مى يابد، و حالت هشيارىپيدا نمى شود، بنابر اين حكم آيه فوق شبيه يك تحريم هميشگى و مستمر است .
اين موضوع نيز لازم به يادآورى است كه در روايات متعددى كه در كتب شيعه واهل تسنن وارد شده آيه فوق به (مستى خواب ) تفسير شده يعنى در حالى
كه هنوز كاملا بيدار نشده ايد، شروع به نماز نكنيد تا بدانيد چه مى گوييد.
ولى چنين به نظر مى رسد كه اين تفسير از مفهوم (حتى تعلموا ما تقولون ) استفادهشده است اگر چه در معنى (سكارى ) داخل نباشد.
به عبارت ديگر از جمله (تا بدانيد چه مى گوييد) استفاده مى شود، نماز خواندن درهر حالى كه انسان از هشيارى كامل برخوردار نباشد، ممنوع است ، خواه حالت مستى باشديا باقيمانده حالت خواب .
ضمنا از اين جمله نيز مى توان استفاده كرد كه بهتر است درحال كسالت و كمى توجه نيز انسان نماز نخواند، زيرا حالت فوق به صورت ضعيفدر او وجود دارد و شايد به همين جهت است كه در روايتى از امام باقر (عليه السلام )نقل شده كه فرمود:
(در حالتى كه كسل هستيد يا چرت آلود يا سنگين ،مشغول نماز نشويد زيرا خداوند مؤ منان را از نماز خواندن درحال مستى نهى كرده است ).
2 - باطل بودن نماز در حال جنابت ، كه با جمله (و لا جنبا) به آن اشاره شده است .
سپس استثنايى براى اين حكم بيان فرموده و مى گويد: (مگر اينكه مسافر باشيد)(الا عابرى سبيل ).
و در مسافرت گرفتار بى آبى شويد كه در اينحال نماز خواندن به شرط تيمم كه در ذيل آيه خواهد آمد جايز است .
ولى در روايات و اخبار تفسير ديگرى براى آيه نيز آمده است و آن اينكه منظور از(صلوة ) در آيه محل نماز گذاردن و مسجد است يعنى درحال جنابت وارد مساجد نشويد، سپس كسانى را كه عبورا از مسجد مى گذرند استثناء فرمودهو
مى گويد: (الا عابرى سبيل ) يعنى مى توانيد درحال جنابت عبورا از مسجد بگذريد و از بعضى روايات استفاده مى شود كه جمعى ازمسلمانان و صحابه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) خانه هايى در اطراف مسجد پيامبر(صلى الله عليه و آله ) ساخته بودند كه درهاى آن به مسجد گشوده مى شد و به آنهااجازه داده شد كه در حال جنابت از مسجد بگذرند بدون اينكه در آن توقف كنند.
ولى بايد توجه داشت كه لازمه تفسير فوق اين خواهد بود كه كلمه (صلوة ) در آيهبه دو معنى آمده باشد يكى به معنى خود نماز و ديگر به معنىمحل نماز زيرا دو حكم مختلف در آيه فوق بيان شده ، يكى خوددارى از نماز درحال مستى و ديگرى خوددارى كردن جنب از ورود در مساجد (البتهاستعمال يك لفظ در دو معنى يا بيشتر چنانكه دراصول گفته ايم مانعى ندارد ولى خلاف ظاهر است و بدون قرينه جايز نيست اما رواياتفوق مى تواند قرينه آن باشد).
3 - جواز نماز خواندن يا عبور از مسجد بعد ازغسل كردن كه با جمله (حتى تغتسلوا). بيان شده است .
4 - تيمم براى معذورين ، در جمله بعد كه در حقيقت تمام موارد تشريع تيمم جمع است ،نخست به موردى كه آب براى بدن ضرر داشته باشد اشاره كرده و مى فرمايد: (اگربيمار باشيد و يا در سفر) (و ان كنتم مرضى او على سفر).
سپس به مواردى كه انسان دسترس به آب (يااستعمال آب ) ندارد اشاره كرده مى فرمايد: (هنگامى كه از قضاى حاجت برگشتيد و يابا زنان آميزش جنسى داشتيد) (او جاء احد منكم من الغائط او لمستم النساء).
(و دسترسى به آب نداشته باشد) (فلم تجدوا ماء).
(در اين موقع با خاك پاكيزه اى تيمم كنيد) (فيتمموا صعيدا طيبا).
سپس طرز تيمم را بيان فرموده ، مى گويد: (سپس صورت و دستهاى خود را مسحكنيد) (فامسحوا بوجوهكم و ايديكم ).
و در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مى كند كه دستور مزبور، يك نوعتسهيل و تخفيف براى شما است ، چون (خداوند بخشنده و آمرزنده است ) (ان الله كانعفوا غفورا).
نكته ها :
1 - جمله (فلم تجدوا ماء) كه به اصطلاح با فاء تفريع شروع شده مربوط بهجمله (او على سفر) است يعنى هنگامى كه در مسافرت باشيد ممكن است ، آب پيدا نكنيد ونيازمند به تيمم شويد - زيرا هنگامى كه انسان در شهر است كمتر چنين اتفاق مى افتد. واز اينجا روشن مى شود، سخن را كه بعضى از مفسران مانند نويسنده المنار گفته است كه(مسافرت به تنهايى براى تيمم كردن بجاى وضو كافى است حتى اگر انسان آب دراختيار داشته باشد) سخن بى اساسى است ، زيرا كلمه فاء تفريع در (فلم تجدوا)اين سخن را ابطال مى كند، چون مفهوم آن اين است كه مسافرت گاهى موجب عدم دسترسىبه آب مى گردد و در اينجا بايد تيمم كرد، نه اينكه مسافرت به تنهايى مجوز تيمماست ، و عجب اين است كه نويسنده مزبور به فقهاى اسلام در اين زمينه حمله كرده در حالىكه حمله مزبور هيچ موردى ندارد.
2 - كلمه (او) در (او جاء احد منكم من الغائط) به معنى واو است زيرا تنها بيماربودن يا مسافر بودن سبب تيمم نمى شود، بلكه در چنين حالى اگر موجبات وضو ياغسل حاصل شود، آنگاه تيمم واجب مى گردد.
3 - عفت بيان قرآن در اين آيه همانند بسيارى از آيات ديگر كاملا مشهود است زيرا هنگامىكه مى خواهد از قضاى حاجت سخن بگويد تعبيرى را انتخاب مى كند كه هم مطلب رابفهماند و هم واژه صريح و نامناسبى به كار نبرده باشد و مى گويد: (او جاء احد منكممن الغائط) توضيح اينكه (غائط) بر خلاف مفهومى
كه امروز از آن مى فهمند در اصل به معنى زمين گودى است كه انسان را از انظار دور مىدارد و افراد بيابان گرد و مسافر در آن زمان براى (قضاى حاجت ) آنجا مى رفتند،تا از ديدگاه مردم دور باشند، بنابر اين معنى جمله چنين مى شود: (اگر يكى از شما ازمكان گودى آمده باشد...) كه روى هم رفته كنايه از قضاى حاجت است و جالب اينكه بهجاى (شما) يكى از (شما) به كار رفته تا عفت بيان آن بيشتر باشد (دقت كنيد).
و همچنين آنجا كه از آميزش جنسى سخن مى گويد با تعبير (او لمستم النساء) (يا بازنان تماس گرفته باشيد...) مطلب را مى فهماند، و واژه (لمس ) كنايه زيبايى ازآميزش جنسى است .
4 - درباره ساير خصوصيات تيمم از جمله (صعيدا طيبا) درذيل آيه 6 سوره مائده به خواست خدا مشروحا بحث خواهيم كرد.
فلسفه تيمم
بسيارى مى پرسند دست زدن به روى خاك و به پيشانى و پشت دستها كشيدن چه فايدهاى مى تواند داشته باشد؟ به خصوص اينكه مى دانيم بسيارى از خاكها آلوده اند وناقل ميكربها.
در پاسخ اين گونه ايرادها بايد به دو نكته توجه داشت :
الف - فايده اخلاقى : تيمم يكى از عبادات است ، و روح عبادت به معنى واقعى كلمه در آنمنعكس مى باشد، زيرا انسان پيشانى خود را كه شريفترين عضو بدن او است با دستىكه بر خاك زده ، لمس مى كند تا فروتنى و تواضع خود را در پيشگاه او آشكار سازد،يعنى پيشانى من و همچنين دستهاى من در برابر تو تا آخرين حد، خاضع و متواضعند، وبه دنبال اين كار متوجه نماز و يا ساير عباداتى كه
مشروط به وضو و غسل است مى شود، و به اين ترتيب در پرورش روح تواضع و عبوديتو شكرگزارى در بندگان اثر مى گذارد.
ب - فايده بهداشتى : امروز ثابت شده كه خاك به خاطر داشتن باكتريهاى فراوان مىتواند آلودگيها را از بين ببرد، اين باكتريها كه كار آنها تجزيه كردن مواد آلى و ازبين بردن انواع عفونتها است معمولا در سطح زمين و اعماق كم كه از هوا و نور آفتاب بهترمى توانند استفاده كنند فراوانند، به همين دليل هنگامى كه لاشه هاى حيوانات و يا بدنانسان پس از مردن زير خاك دفن شود و همچنين مواد آلوده گوناگونى كه روى زمينها مىباشد، در مدت نسبتا كوتاهى تجزيه شده و بر اثر حمله باكتريها كانون عفونت از هممتلاشى مى گردد، مسلم است اگر اين خاصيت در خاك نبود كره زمين در مدت كوتاهىمبدل به يك كانون عفونت مى شد، اصولا خاك خاصيتى شبيه مواد (آنتى بيوتيك ) داردو تاءثير آن در كشتن ميكربها فوق العاده زياد است .
بنابر اين خاك پاك نه تنها آلوده نيست بلكه از بين برنده آلودگيها است و مى تواند ازاين نظر تا حدودى جانشين آب شود، با اين تفاوت كه آبحلال است ، يعنى ميكربها را حل كرده و با خود مى برد، ولى خاك ميكرب كش است .
اما بايد توجه داشت كه خاك تيمم كاملا پاك باشد همانطور كه قرآن در تعبير جالبخود مى گويد: طيبا.
قابل توجه اينكه تعبير به (صعيد) كه از ماده (صعود) گرفته شده اشاره بهاين است كه بهتر است خاكهاى سطح زمين براى اين كار انتخاب شود، همان خاكهايى كه درمعرض تابش آفتاب و مملو از هوا و باكتريهاى ميكرب كش است ، اگر چنين خاكى طيب وپاكيزه نيز بود، تيمم با آن اثرات فوق را دارد بدون اينكه كمترين زيانى داشتهباشد (در ذيل آيه 6 سوره مائده نيز در اين باره سخن خواهيم گفت ).
آيه و ترجمه


الم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب يشترون الضلالة و يريدون ان تضلواالسبيل(44)و الله اعلم باعدائكم و كفى بالله وليا و كفى بالله نصيرا(45)


ترجمه :

44 - آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب (خدا) به آنها داده شده بود، (به جاىاينكه از آن ، براى هدايت خود و ديگران استفاده كنند، براى خويش ) گمراهى مى خرند، ومى خواهند شما نيز گمراه شويد.
45 - خدا از دشمنان شما آگاه است ؛ (ولى آنها به شما زيانى نمى رسانند.) و كافىاست كه خدا ولى شما باشد؛ و كافى است كه خدا ياور شما باشد.
تفسير :
در نخستين آيه از آيات فوق اشاره به گروهى از كفاراهل كتاب مى كند، كه خريدار ضلالت و گمراهى بودند و با تعبيرى كه حاكى از تعجباست پيامبر را مخاطب ساخته ، مى فرمايد: (آيا نديدى كسانى را كه بهره اى از كتاب(خدا) به آنها داده شده بود (به جاى اينكه از آن ، براى هدايت خود و ديگران استفاده كنند،براى خويش ) گمراهى مى خرند، و مى خواهند شما نيز گمراه شويد)؟ (الم تر الىالذين اوتوا نصيبا من الكتاب يشترون الضلالة و يريدون ان تضلواالسبيل ).
و به اين ترتيب آنچه وسيله هدايت خود و ديگران بود بر اثر سوء نياتشانتبديل به وسيله گمراه شدن و گمراه كردن گشت ، چرا كه آنها هيچ گاهدنبال حقيقت نبودند، بلكه به همه چيز با عينك سياه نفاق و حسد و ماديگرى مى نگريستند.
ضمنا از جمله (اوتوا نصيبا من الكتاب )؛ بخشى از كتاب در اختيار آنها قرار داده شد)استفاده مى شود كه آنچه در اختيار داشتند، تمام كتاب آسمانى تورات نبود، بلكه تنهابخشى از آن بوده است و اين حقايق مسلم تاريخى نيز كاملا
سازگار است كه قسمتهايى از تورات و انجيل واقعى با گذشت زمان تحريف شده و يا ازبين رفته است .
در آيه بعد مى فرمايد: (اينها اگر چه در لباس دوست خود را جلوه مى دهند، دشمنانواقعى شما هستند، و خداوند از دشمنان شما آگاهتر است ) (والله اعلم باعدائكم ).
ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نكنيد، شما تنها نيستيد (همين قدر كافى است كهخداوند رهبر و ولى شما و يار و ياور شما باشد) (و كفى بالله وليا و كفى باللهنصيرا).
زيرا از آنها كارى ساخته نيست و اگر گفته هاى آنها را زير پا بگذاريد جاى ترس ونگرانى نخواهد بود.
آيه و ترجمه


من الذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع وراعنا ليا بالسنتهم و طعنا فى الدين و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنالكان خيرا لهم و اقوم ولكن لعنهم الله بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا(46)


ترجمه :

46 - بعضى از يهود، سخنان را از محل خود تحريف مى كنند؛ و (به جاى اينكهبگويند:(شنيديم و اطاعت كرديم )، مى گويند: (شنيديم و مخالفت كرديم و(نيز مى گويند:)بشنو! كه هرگز نشنوى ! و (از روى تمسخر مى گويند:) راعنا (ما را تحميق كن !) تا بازبان خود، حقايق را بگردانند و در آئين خدا، طعنه زنندولى اگر آنها (به جاى اين همهلجاجت ) مى گفتند: (شنيديم و اطاعت كرديم ؛ وسخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تاحقايق را درك كنيم ))، براى آنها بهتر، وبا واقعيت سازگارتر بود. ولى خداوند، آنهارا بخاطر كفرشان ، از رحمت خوددور ساخته است ؛ از اين رو جز عده كمى ايمان نمىآورند.
تفسير :
گوشه ديگرى از اعمال يهود
اين آيه به دنبال آيات قبل ، صفات جمعى از دشمنان اسلام را تشريح مى كند و بهگوشه اى از اعمال آنها اشاره مى نمايد.
يكى از كارهاى آنها، تحريف حقايق و تغيير چهره دستورهاى خداوند بوده است چنانكه قرآنمى فرمايد: (جمعى از يهوديانن سخنان را ازمحل خود تحريف مى نمايند) (من الذين هادوا يحرفون الكلم عن مواضعه ).
اين تحريف ممكن است جنبه لفظى داشته باشد و يا جنبه معنوى و عملى ،
اما جمله هاى بعدى مى رساند كه منظور از تحريف در اين جا همان تحريف لفظى و تغييرعبارت است زيرا آنها مى گويند: (ما شنيديم و مخالفت كرديم )! (و يقولون سمعنا وعصينا).
يعنى بجاى اينكه بگويند: سمعنا و اطعنا (شنيديم و فرمانبرداريم ) مى گويند:شنيديم و مخالفيم ، و اين درست به سخن كسانى مى ماند كه گاهى از روى مسخره واستهزاء مى گويند: (از شما گفتن و از ما گوش نكردن ! جمله هاى ديگر آيه نيز شاهداين گفتار است .
و بعد اشاره به قسمت ديگر از سخنان عداوت آميز و آميخته با جسارت و بى ادبى آنهاكرده ، مى گويد آنها مى گويند: (بشنو كه هرگز نشنوى ) (و اسمع غير مسمع ).
و به اين ترتيب آنها براى نگهدارى يك عده از همه جا بى خبر علاوه بر تحريف حقايق وخيانت در ابلاغ كتب آسمانى كه سرمايه اصلى نجات قوم و ملت آنها را ازچنگال ستمگرانى همچون فرعون تشكيل مى داد، به حربه ناجوانمردانه استهزا وسخريه كه حربه افراد خودخواه و مغرور و لجوج استمتوسل مى شدند، و گاهى علاوه بر همه اينها از جمله هايى كه مسلمانانپاكدل در برابر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى گفتند سوء استفاده كرده و آن جملهها را با معانى ديگرى به عنوان تكميل سخريه هاى خود، به كار مى بردند، مانند جمله(راعنا) كه به معنى (ما را مراعات كن و به ما مهلت بده ) بود و مسلمانان راستين درآغاز دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) براى اينكه خوبتر و بهتر سخنان او رابشنوند و به دل بسپارند در برابر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اين جمله را مىگفتند، ولى اين دسته از يهود اين جمله را دستاويزى قرار داده و آن رامقابل آن حضرت ، تكرار مى كردند، و منظورشان معنى عبرى اين جمله كه (بشنو كههرگز نشنوى ) بود و يا معنى ديگر عربى آن را يعنى (ما را تحميق كن )! اراده مىكردند.
اشاره به اينكه كار پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) - العياذ بالله - تحميق واغفال كردن مردم بوده است .
تمام اينها به منظور آن بود كه با زبان خود حقايق را از محور اصلى بگردانند و در آيينحق طعن زنند (ليا بالسنتهم و طعنا فى الدين ).
(لى ) بر وزن (حى ) به معنى تابيدن طناب و مانند آن و به معنى تغيير وتحريف نيز آمده است .
اما اگر آنها به جاى اين همه لجاجت و دشمنى با حق و جسارت و بى ادبى ، راه راست راپيش مى گرفتند، و مى گفتند: (ما كلام خدا را شنيديم و از در اطاعت درآمديم ، سخنان مارا بشنو و ما را مراعات كن و به ما مهلت بده (تا حقايق را كاملا درك كنيم ) به نفع آنهابود و با عدالت و منطق و ادب كاملا تطبيق داشت ) (و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمعوانظرنا لكان خيرا لهم و اقوم ).
(اما آنها بر اثر كفر و سركشى و طغيان از رحمت خدا به دور افتاده اند (و دلهاى آنها آنچنان مرده است كه به اين زودى در برابر حق زنده و بيدار نمى گردد) فقط دستهكوچكى از آنها افراد پاكدلى هستند كه آمادگى پذيرش حقايق را دارند و سخنان حق را مىشنوند و ايمان مى آورند) (و لكن لعنهم الله بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا).
بعضى اين جمله را جزو خبرهاى غيبى قرآن دانسته اند، زيرا همانطور كه قرآن در اين جملهخبر داده است در طول تاريخ اسلام تنها عده كمى از يهود ايمان آوردند و به اسلامپيوستند و بقيه آنها از آن روز تاكنون ، با اسلام سر جنگ داشته و دارند.
آيه و ترجمه


يا ايها الذين اوتوا الكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معكم منقبل ان نطمس وجوها فنردها على ادبارها او نلعنهم كما لعنا اصحاب السبت و كان امر اللهمفعولا(47)


ترجمه :

47 - اى كسانى كه كتاب (خدا) به شما داده شده ! به آنچه (بر پيامبرخود)نازل كرديم - و هماهنگ با نشانه هايى است كه با شماست - ايمان بياوريد،پيش از آنكهصورتهايى را محو كنيم ، و سپس به پشت سر بازگردانيم ، يا آنهارا از رحمت خود دورسازيم ، همان گونه كه (اصحاب سبت ) ( گروهى ازتبهكاران بنىاسرائيل ) را دور ساختيم ، و فرمان خدا، درهرحال انجام شدنى است .
تفسير :
سرنوشت افراد لجوج
به دنبال بحثى كه در آيات سابق درباره اهل كتاب بود، در اينجا روى سخن را به خودآنها كرده ، مى فرمايد: (اى كسانى كه كتاب آسمانى به شما داده شده ، ايمان بياوريدبه آيات قرآن مجيد كه هماهنگ است با نشانه هايى كه در كتب شما درباره آن وارد شدهاست ) (يا ايها الذين اوتوا الكتاب آمنوا بما نزلنا مصدقا لما معكم ).
و مسلما شما با داشتن اين همه نشانه ها از ديگران سزاوارتريد كه به اين آيين پاكبگرويد.
سپس آنها را تهديد مى كند كه سعى كنيد پيش از آنكه گرفتار يكى از دو عقوبت شويددر برابر حق تسليم گرديد، نخست اينكه : (صورتهاى شما را به كلى محو كرده (وتمام اعضايى كه به وسيله آن حقايق را مى بينيد و مى شنويد و درك مى كنيد از ميان برده) سپس صورتهاى شما را به پشت سر بازگردانيم ) (منقبل ان
نطمس وجوها فنردها على ادبارها).
شايد نياز به يادآورى نداشته باشد كه منظور از اين جمله از كار افتادنعقل و هوش و چشم و گوش آنها از نظر عدم درك واقعيات زندگى و انحراف از صراطمستقيم است ، همانطور كه در حديثى از امام باقر (عليه السلام )نقل شده كه فرمود: (منظور از آن محو كردن وجوه آنها در مسير هدايت و بازگرداندن آنهابه عقب در مسير گمراهى و ضلالت است ).
توضيح اينكه : اهل كتاب ، مخصوصا يهود هنگامى كه با آن همه نشانه هاى روشن دربرابر حق تسليم نشدند و آگاهانه به لجاجت و عناد برخاستند، و در صحنه هاى مختلفاين خلاف گويى و خلافكارى آگاهانه را تكرار كردند تدريجا به صورت يك طبيعتثانوى براى آنها شد، گويى به كلى افكارشان مسخ و چشم و گوششان كور و كر شدو چنين كسانى به جاى اينكه در زندگى به پيش بروند به قهقرا و عقب بازمى گردندو اين است جزاى آنهايى كه حق را دانسته انكار مى كنند. و اين در حقيقت شبيه همان چيزى استكه در آغاز سوره بقره آيه 6 به آن اشاره شده است .
بنابر اين منظور از (طمس و محو و بازگرداندن به عقب ) در آيه فوق همان محوفكرى و روحى و عقب گرد معنوى است .
و اما مجازات دوم كه به آن تهديد شده اند اين است كه : (آنها را از رحمت خود دور سازيم، همانطور كه اصحاب سبت را دور ساختيم ) (او نلعنهم كما لعنا
اصحاب السبت ).
در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه اين دو تهديد چه تفاوتى با هم دارد كه با لفظ(او) به معنى (يا) عطف به يكديگر شده اند؟
بعضى از مفسران معتقدند كه تهديد نخست ، جنبه معنوى دارد و تهديد دوم جنبه ظاهرى ومسخ جسمانى ، به قرينه اينكه خداوند در اين آيه مى فرمايد: (همانطور كه اصحابسبت را از رحمت خود دور ساختيم اينها را نيز از رحمت خود دور خواهيم ساخت ) و مى دانيمكه اصحاب سبت (چنانكه به خواست خدا در سوره اعراف خواهد آمد) از نظر ظاهرى مسخشدند.
بعضى ديگر معتقدند كه اين لعن و دورى از رحمت خدا نيز جنبه معنوى داشت با اين تفاوتكه تهديد اول اشاره به انحراف و گمراهى و عقب گرد آنها است ، و تهديد دوم به معنىنابودى و هلاكت (يكى از معانى لعن همان هلاكت است ).
خلاصه اينكه اهل كتاب با اصرار و پافشارى در مخالفت با حق عقب گرد و سقوط مى كنندو يا نابود مى شوند.
سؤ ال ديگرى در اينجا پيش مى آيد و آن اينكه آيا اين تهديد درباره آنها عملى شد يانشد؟
شك نيست كه تهديد اول در مورد بسيارى از آنها و تهديد دوم درباره بعضى از آنها عملىگرديد و حداقل جمع زيادى از آنها در جنگهاى اسلامى درهم كوبيده شدند و قدرتشان برباد رفت ، تاريخ دنيا نشان مى دهد كه آنها بعد از آن نيز در كشورهاى مختلفى تحتفشار شديد قرار گرفتند و نفرات زيادى را از دست دادند،
و هم اكنون نيز در شرايط بسيار نامساعد و خطرناكى زندگى مى كنند.
در پايان آيه براى تاءكيد اين تهديدها مى فرمايد: (فرمان خدا در هرحال انجام مى شود) و هيچ قدرتى مانع از آن نخواهد بود (و كان امر الله مفعولا).
آيه و ترجمه


ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقدافترى اثما عظيما(48)


ترجمه :

48 - خداوند (هرگز) شرك را نمى بخشد! و پائين تر از آن را براى هر كس بخواهد (وشايسته بداند) مى بخشد، و آن كس كه براى خدا، شريكى قرار دهد، گناه بزرگىمرتكب شده است .
تفسير :
اميد بخش ترين آيات قرآن
آيه فوق صريحا اعلام مى كند كه همه گناهان ممكن است مورد عفو و بخشش واقع شوند،ولى (شرك ) به هيچ وجه بخشوده نمى شود، مگر اينكه از آن دست بردارند و توبهكنند و موحد شوند، و به عبارت ديگر هيچ گناهى به تنهايى ايمان را از بين نمى بردهمانطور كه هيچ عمل صالحى با شرك ، انسان را نجات نمى بخشد (ان الله لا يغفر انيشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء).
ارتباط اين آيه با آيات سابق از اين نظر است كه يهود و نصارى هر يك به نوعى مشركبودند، و قرآن به وسيله اين آيه به آنها اعلام خطر مى كند كه اين عقيده را ترك گويندكه گناهى است غير قابل بخشش .
سپس در پايان آيه دليل اين موضوع را بيان كرده مى فرمايد: (كسى كه براى خداشريكى قايل شود گناه بزرگى مرتكب شده است ) (و من يشرك بالله فقد افترى اثماعظيما).
اين آيه از آياتى است كه افراد موحد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم مى سازد،زيرا در اين آيه خداوند امكان بخشش گناهان را غير از شرك بيان
كرده است ، و طبق روايتى كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان از امير مؤ منان على (عليهالسلام ) نقل كرده ، اين آيه اميد بخش ترين آيات قرآن است : (ما فى القرآن آية ارجىعندى من هذه الاية ).
و به گفته ابن عباس (اين آيه از جمله آياتى است كه خداوند در سوره نساء بيان كردهو براى افراد باايمان بهتر است از آنچه خورشيد بر آن مى تابد).
زيرا افراد بسيارى هستند كه مرتكب گناهان عظيمى مى شوند و براى هميشه از رحمت وآمرزش الهى ماءيوس مى گردند، و همان سبب مى شود كه در باقيمانده عمر، راه گناه وخطا را با همان شدت بپيمايند، ولى اميد به آمرزش و عفو خداوند وسيله مؤ ثر باز دارندهاى نسبت به آنان در برابر گناه و طغيان مى گردد، بنابر اين آيه در واقع يك مساءلهتربيتى را تعقيب مى كند.
هنگامى كه مى بينيم (طبق گفته بعضى مفسران و پاره اى از روايات كه درذيل آيه نقل شده ) افراد جنايتكارى همچون (وحشى )قاتل افسر رشيد اسلام حمزة بن عبد المطلب عموى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بانزول اين آيه ايمان مى آورد و دست از جنايات خود مى كشد، اين اميدوارى براى ديگرگناهكاران پيدا مى شود، كه از رحمت پروردگار ماءيوس نشوند و بيش از آنچه گناهكرده اند خود را آلوده نسازند.
ممكن است گفته شود كه اين آيه در عين حال مردم را به گناه تشويق مى كند، زيرا وعدهآمرزش (همه گناهان غير از شرك ) در آن داده شده است .
ولى شك نيست كه منظور از اين وعده آمرزش ، وعده بدون قيد و شرط نيست بلكه افرادىرا شامل مى شود كه يك نوع شايستگى از خود نشان بدهند، و همانطور كه سابقا هم اشارهكرده ايم ، (مشيت ) و خواست خداوند كه در اين آيه و آيات مشابه آن ، ذكر شده به معنى(حكمت ) الهى است ، زيرا هرگز خواست خدا از حكمت او جدا نيست ، و مسلما حكمت او اقتضانمى كند كه بدون شايستگى ، كسى را مورد عفو قرار دهد، بنابر اين جنبه تربيتى وسازندگى آيه به مراتب بيش از
سوء استفاده هايى است كه ممكن است از آن بشود.
اسباب بخشودگى گناهان
نكته قابل توجه اينكه آيه فوق ، ارتباطى با مساءله توبه ندارد، زيرا توبه وبازگشت از گناه ، همه گناهان حتى شرك را مى شويد، بلكه منظور از آن امكانشمول عفو الهى نسبت به كسانى است كه توفيق توبه نيافته اند، يعنىقبل از آنكه از كرده هاى خود پشيمان شوند، و يا بعد از پشيمانى وقبل از جبران اعمال بد خويش از دنيا بروند.
توضيح اينكه : از آيات متعدد قرآن مجيد استفاده مى شود كهوسايل آمرزش و بخشودگى گناه متعدد است كه آنها را مى توان در پنج موضوع خلاصهكرد:
1 - توبه و بازگشت به سوى خدا كه تواءم با پشيمانى از گناهان گذشته و تصميمبر اجتناب از گناه در آينده و جبران عملى اعمال بد به وسيلهاعمال نيك بوده باشد (آياتى كه بر اين معنى دلالت دارد فراوان است ) از جمله آيه : (وهو الذى يقبل التوبة عن عباده و يعفو عن السيئات ؛ او است كه توبه را از بندگان خودمى پذيرد و گناهان را مى بخشد.) .
2 - كارهاى نيك فوق العاده اى كه سبب آمرزشاعمال زشت مى گردد، چنانكه مى فرمايد: (ان الحسنات يذهبن السيئات ؛ كارهاى نيك آثارپاره اى از گناهان را از بين مى برد).
3 - شفاعت كه شرح آن در جلد اول تفسير نمونه صفحه 223 گذشت .
4 - پرهيز از گناهان (كبيره ) كه موجب بخشش گناهان (صغيره ) مى گردد همانطوركه شرح آن در ذيل آيات 31 و 32 از همين سوره گذشت .
5 - عفو الهى كه شامل افرادى مى شود كه شايستگى آن را دارند، همانطور كه در آيهمورد بحث بيان گرديد.
مجددا يادآورى مى كنيم كه عفو الهى مشروط به مشيت او است و به اين ترتيب يك مساءلهعمومى و بدون قيد و شرط نيست ، و مشيت و اراده او تنها در مورد افرادى است كه شايستگىخود را عملا به نوعى اثبات كرده اند، و از اينجا روشن مى شود كه چرا شركقابل عفو نيست ، زيرا مشرك ارتباط خود را از خداوند به كلى بريده است و مرتكب كارىشده كه بر خلاف تمام اساس اديان و نواميس آفرينش است .
آيه و ترجمه


الم تر الى الذين يزكون انفسهم بل الله يزكى من يشاء و لا يظلمون فتيلا(49)انظر كيف يفترون على الله الكذب و كفى به اثما مبينا(50)


ترجمه :

49 - آيا نديدى كسانى را كه خودستايى مى كنند؟! (اين خودستاييها، بى ارزش است ؛)ولى خدا هر كس را بخواهد ستايش مى كند؛ و كمترين ستمى به آنها نخواهد شد.
50 - ببين چگونه به خدا دروغ مى بندند! و همين گناه آشكار، (براى مجازات آنان )كافى است .
شان نزول :
در بسيارى از تفاسير اسلامى در ذيل آيه چنيننقل شده : كه يهود و نصارى براى خود امتيازاتىقائل بودند و همانطور كه در آيات قرآن نقل شده گاهى مى گفتند ما (فرزندان خداييم) و گاهى مى گفتند: (بهشت مخصوص ما است و غير از ما، در آن راهى ندارد) آياتفوق نازل شد و به اين پندارهاى باطل پاسخ گفت .
تفسير :
خودستايى
در اين آيه اشاره به يكى از صفات نكوهيده شده كه گريبانگير بسيارى از افراد وملتها مى شود و آن خودستايى و خويشتن را پاك نشان دادن و فضيلت براى خود ساختناست ، آيه مى گويد: (آيا نديدى كسانى را كه خودستايى مى كنند) (الم تر
الى الذين يزكون انفسهم ).
سپس مى فرمايد: (خداوند هر كه را بخواهد مى ستايد)(بل الله يزكى من يشاء).
و تنها اوست كه از روى حكمت و مشيت بالغه بدون كم و زياد، افراد را طبق شايستگيهايىكه دارند، مدح و ستايش مى كنند (و هرگز به هيچ كس ، سر سوزنى ستم نخواهدكرد) (و لا يظلمون فتيلا).
در حقيقت فضيلت چيزى است كه خداوند آن را فضيلت بداند نه آنچه خودستايان براىخود از روى خودخواهى قايل مى شوند و به خويشتن و ديگران ستم مى كنند.
گرچه روى سخن به قوم يهود و نصارى است كه براى خود امتيازات بىدليل و نادرستى قايل بودند و خود را برگزيده ملتها معرفى مى كردند، گاهى مىگفتند: (لن تمسنا النار الا اياما معدودة ؛ آتش دوزخ جز چند روزى ما را فرا نخواهدگرفت ). و گاهى مى گفتند: (نحن ابناء الله و احبائه ؛ ما فرزندان و دوستان خداييم) ولى مفهوم آن اختصاصى به قوم و جمعيتى ندارد بلكه تمام افراد و ملتهايى را كهبه اين صفت نكوهيده گرفتارند شامل مى شود.
قرآن در سوره نجم آيه 32 خطاب به همه مسلمانان كرده ، مى گويد: (فلا تزكواانفسكم هو اعلم بمن اتقى ؛ خودستايى مكنيد، خداوند پرهيزكاران را بهتر
مى شناسد).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation