بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 20, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

معناى (و الليل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس ) 


و الليل اذا عسعس



اين آيه عطف است بر كلمه (خنس )، و جمله (اذا عسعس ) قيدى است براى كلمه(ليل )، و كلمه (عسعسه ) هم به رو آوردن شب اطلاق مى شود، و هم به رفتن آن .
راغب گفته : معناى (و الليل اذا عسعس ) اين است كه : سوگند به شب وقتى كه رو مىآورد، و وقتى كه مى رود، كه منظور اول و آخر شب است ، پس (عسعسه ) و (عساس )به معناى تاريكى مختصر است ، نظير تاريكىاول مغرب و قبل از آفتاب .
مناسب تر با اتصال جمله مورد بحث با آيه (و الصب ح اذا تنفس ) اين است كه بگوييممنظور تنها رفتن شب است .
بعضى هم گفته اند: منظور آمدن شب است ، ولى به همان جهتى كه دانستى بعيد است .


و الصبح اذا تنفس



اين جمله عطف است بر كلمه (خنس )، و جمله (اذا تنفس ) قيد كلمه صبح است ، و اگرصبح را داراى تنفس خوانده - بطورى كه از بعضى ها استفاده مى شود -، به اينمناسبت بوده كه صبح نور خود را در افق مى گستراند، و ظلمت را كه افق را فرا گرفتهبود از بين مى برد، و اين نوعى استعاره است كه صبح ،
بعد از آنكه ظلمت شب را شكافته و طلوع كرده به كسى تشبيه كرده كه بعد ازاعمال دشوارى كه انجام داده و لحظه فراغتى يافته تا استراحت كند نفسى عميق مى كشد،روشنى افق هم تنفسى است از صبح .
زمخشرى درباره اين استعاره وجهى ديگر ذكر كرده ، مى گويد اگر بپرسى تنفس صبحچه معنا دارد؟ مى گويم : وقتى صبح مى آيد با آمدنش روح و نسيمى مى آورد، و همين نسيمبطور مجاز تنفس صبح خوانده شده . اين بود گفتار زمخشرى ، ليكن وجه قبلى به ذهننزديك تر است .
مدح و توصيف جبرئيل به شش صفت  


انه لقول رسول كريم ذى قوه عند ذى العرش مكين مطاع ثم امين



اين آيات جواب قسم است و ضمير در (انه ) به قرآن بر مى گردد، ممكن هم هست بهآيات اين سوره به عنوان اينكه آنها نيز قرآن است برگردد، چون فرموده :(لقول رسول ...)، اينها كلام رسول است ، و مراد ازرسول جبرئيل است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (من كان عدوالجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله ).
و در اينكه (قول ) را به جبرئيل به عنوانرسول نسبت داده ، مى فهماند كه در حقيقت قول از آن خود خداست ، و نسبتش بهجبرئيل نسبت رسالت به رسول است ، و در اين مقامجبرئيل را به شش صفت توصيف كرده : اول اينكه : او رارسول خواند، كه مى فهماند او قرآن را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم )وحى مى كند، و دوم اينكه : كريمش خواند، كه مى رساند نزد خداى تعالى كرامت و احترامدارد، و به اعزاز او عزيز شده ، سوم اينكه : ذى قوتش خواند، كه مى فهماند او داراىقوت و قدرت و شدت بالغه اى است ، و چهارم اينكه : او را نزد خداى صاحب عرش ، مكينخواند، يعنى داراى مقام و منزلت است ، پنجم اينكه : (مطاع ثم ) اش خوانده ، كه دلالتدارد بر اينكه جبرئيل در آنجا يعنى نزد خدا دستور دهنده اى است ، كه زير دستانشدستوراتش را بكار مى بندند، معلوم مى شود در آنجا ملائكه هستند كهجبرئيل به آنان امر مى كند و ايشان اطاعتش مى كنند، از همينجا معلوم مى شود كهجبرئيل در كار خودش ياورانى هم دارد، و ششم اينكه : او را امين خواند كه مى رساندجبرئيل خدا را در دستوراتى كه مى دهد و در رساندن وحى و رسالت ، خيانت ودخل و تصرفى نمى كند.
بعضى ها گفته اند: مراد از رسول كه اين صفات براى او ذكر شده ، خودرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، ولى اين حرف درست نيست ، چون با آياتبعدى نمى سازد.
وجه اينكه فرمود: (صاحب شما) ديوانه نيست  


و ما صاحبكم بمجنون



اين آيه عطف است بر جمله (انه لقول ...)، و رد تهمتى است كه كفار بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مى زدند و او را مجنون مى خواندند
و اينكه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به عبارت (صاحبكم - همنشينشما) تعبير كرده ، به قول آن مفسر خواسته است تهمت كفار را تكذيب كند، كه او رامجنون مى خوانده اند، و ساحتش را از چنين چيزهايى منزه بدارد، پس اين جمله اشاره دارد بهاينكه او از اول عمرش تاكنون با شما معاشرت داشته ، در بين شما بوده ، و شما او را ازهر كس ديگر بهتر مى شناسيد، و او را داراى كمالى ازعقل ، و رزانتى از راى ، و صدقى در قول يافته ايد، و كسى را كه چنين كمالاتى داشتهباشد، به جنون نسبت نمى دهند.
و اگر جبرئيل را به آن صفات شش گانه بستود، و چنين مدحى ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نكرد،دليل نمى شود بر اينكه جبرئيل مقامى بلندتر ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دارد، براى اينكه زمينه گفتار اين است كهبفهماند اين قرآن اوهام ديوانگان و القاآت شيطانى نيست ، بلكه از طريق وحى و بوسيلهچنين فرشته اى نازل شده ، و خلاصه اينكه راهنزول آن ، راه سالمى بوده ، و حتى احتمال خيانت و خطا هم در آن نيست ، زيرا فرشته وحىصفاتى چنين و چنان دارد، و در چنين زمينه اى جاى ستودنرسول خدا ( صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نيست و اين توجيه را ديگران هم كرده اند.
البته در مطاوى و لابلاى كلام خدا صفات كريمه اى ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ديده مى شود، كه با در نظر گرفتن آن ، هيچشكى باقى نمى ماند در اينكه آن جناب افضل ازجبرئيل و از همه ملائكه است ، براى اينكه مى بينيم همه را ماءمور ساخته كه براى بشرسجده و خضوع كنند، براى اينكه انسان خليفه خدا در زمين است .


و لقد راه بالافق المبين



ضمير فاعل در جمله (راه ) به كلمه (صاحب )، و ضمير (ه ) كه ضميرمفعول است به رسول كريم كه همان جبرئيل باشد بر مى گردد.
مراد از اينكه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم )جبرئيل را در افق مبين ديده است
و كلمه (افق مبين ) به معناى ناحيه ظاهر است ، و ظاهرا اشاره باشد به آيه (و هوبالافق الاعلى ).
و معناى آن اين است كه سوگند مى خورم كهرسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جبرئيل را قبلا هم ديده بود، وجبرئيل آن زمان در افق مبين ، و ناحيه ظاهر قرار داشت ، و آن همان افق اعلى است ، افقى كهبلندتر از ساير افق ها است ، البته بلندى به آن معنايى كه مناسب با عالم ملائكه است.
و بعضى گفته اند: معنايش اين است كه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )،جبرئيل را به صورت اصليش در آنجا كه خورشيد طلوع مى كند كه همان افق اعلى ازناحيه مشرق است ديده بود.
ليكن اين حرف درست نيست ، به دليل اينكه از لفظ آيه دليلى بر آن وجود ندارد، ومخصوصا دليلى كه دلالت كند بر اينكه جبرئيل را به صورت اصليش ديده وجود ندارد،حال جبرئيل بهر صورتى كه تمثل كرده باشد، به نظر مى رسد اين مفسر نظريه خودرا از بعضى روايات گرفته كه مى گويدرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جبرئيل را دراول بعثت بين زمين و آسمان ديد، كه بر تختى نشسته ، و اگر اين باشد ديگر صورتاصلى نبوده بلكه به اين شكل در آمده .


و ما هو على الغيب بضنين



كلمه (ضنين ) صفت مشبهه از ماده (ضن ) است ، كه به معناىبخل است ، مى فرمايد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به هيچ چيز از آنچه بهاو وحى مى شود بخل نمى ورزد، و چيزى را از كسى كتمان و پنهان نمى كند و تغيير وتبديل نمى دهد، و وحى را نه همه اش و نه بعضى از آن را به چيز ديگرتبديل نمى كند، بلكه همانطور كه به او تعليم داده به مردم تعليم مى دهد، و آنچه راماءمور به تبليغش شده تبليغ مى كند.


و ما هو بقول شيطان رجيم



در اين آيه ، استناد قرآن به القاآت شيطانى را نفى مى كند، و با اين نفى جنون هم نفىمى شود، براى اينكه آنچه نفى شده اعم از جنون است چون كلمه شيطان به معناى شريراست كه ابليس هم يكى از آن شريرها است و ذريه او نيز مصاديقى از شرير، و اشرار جنهم مصاديقى از آن هستند، در قرآن هم شيطان رجيم تنها به ابليس اطلاق نشده ، در موردساير شريرها هم اطلاق شده است ، درباره ابليس مى فرمايد: (فاخرج منها فانك رجيم) و درباره ساير شيطانها و شريرها مى فرمايد: (و حفظناها منكل شيطان رجيم ).
پس معناى آيه چنين مى شود: قرآن از تسويلات ابليس و لشكريان او، و از القاآت اشرارجن نيست ، كه گاهى ديده مى شود به بعضى ديوانگان القاآتى مى كنند.
دفع هر گونه شبهه و ترديد درباره حقانيت قرآن و اينكه آن كتاب هدايت است 


فاين تذهبون



خداى سبحان در آيات هفتگانه قبل حق مطلب را در مورد قرآن به بيانى وافى روشن ساختبطورى كه هر شك و ترديدى را از مردمى كه درباره آن جناب داشتند برطرف نمود و اينمهم را در چند آيه كوتاه انجام داده ، نخست فرمود: قرآن كلام خدا است ، و تكيه اش در اينادعاء بر آيات تحدى است ، كه همه مردم قبلا از قرآن شنيده بودند، كه اگر در آسمانىبودن آن شك داريد يك سوره مثل آن بياوريد. و سپس فرمود:نزول قرآن به رسالت فرشته اى آسمانى وجليل القدر و عظيم المنزله و امين در وحى ، يعنىجبرئيل صورت گرفته ، كه بين او و خداى عز وجل هيچ حاجز و مانعى ، و بين او و رسول خدا هيچ واسطه اى نيست ، و نه از ناحيه خودش ،و نه از ناحيه هيچ كس ديگر انگيزه اى كه نگذارد وحى را بگيرد، و يا اگر گرفتنگذارد حفظش كند، و يا اگر حفظش هم كرد، نگذارد آن را بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) برساند، وجود ندارد. و در مرحله سوم اين معنارا روشن كرد كه آن شخصى هم كه قرآن بر اونازل شده ، و براى شما آن را تلاوت مى كند، همان كسى است كه سالها همنشين او بودهايد، و حال و وضع او بر شما پوشيده نيست ، كه امروز او را بهتان جنون بزنيد، و اوفرشته حامل وحى را به چشم خود ديده ، و وحى را از او گرفته و خودش هم چيزى از وحىرا كتمان نكرده و نمى كند و آن را تغيير نمى دهد. و در مرحله چهارم روشن مى كند كه كلامآن جناب از مقوله تسويلات ابليس ، و لشكريان او، و نيز از القاآت بعضى از اشرارجنى نيست .
و نتيجه اين بيان اين است كه قرآن كتاب هدايت است ، كتابى است كه هر كس بخواهد برطريق حق استقامت بورزد، بوسيله اين كتاب هدايت مى شود (ان هو الا ذكر للعالمين ...)
پس اينكه فرمود: (فاين تذهبون ) مقدمه و زمينه چينى است براى نتيجه گيرى از بيانسابق ، و آن نتيجه اثبات گمراهى آنان ، و خطاى نظريه شان درباره قرآن است ، كه آنرا از عارضه هاى جنون ، و يا از تسويلاتباطل شيطانى مى دانستند.
پس استفهام در آيه شريفه توبيخى است ، و معنايش اين است كه وقتى حقانيت قرآن بهاين روشنى است ، پس ديگر كجا مى رويد، و چرا حق را پشت سر مى اندازيد؟!


ان هو الا ذكر للعالمين



يعنى قرآن تنها تذكره اى است براى جماعات مردم ،حال هر كس كه باشد با قرآن مى تواند حق را ببيند، و به آن بينا شود، در سابق هم درنظير اين آيه مطالبى گذشت .


لمن شاء منكم ان يستقيم



اين جمله بدل است از كلمه (عالمين )، مى فرمايد قرآن اهليت آن را دارد كه براى تمامعالم تذكره باشد، و اما در مقام فعليت تنها كسانى از آن متذكر مى شوند كه خودشان همبخواهند بر صراط حق ، مستقيم و پايدار باشند، و بر عبوديت حق و طاعت او استواربمانند.


و ما تشاون الا ان يشاء اللّه رب العالمين



گفتار در اينكه انسان در مشيت خود مستقل از مشيت خداى تعالى نيست ، در آيات شبيه به اينآيه گذشت .
و اين آيه شريفه به حسب آنچه سياق افاده مى كند به منزله دفعدخل ، و پاسخ از سؤ الى است كه ممكن است به ذهن كسى بيفتد، و آن اين است كه كسىتوهم كند جمله (لمن شاء منكم ان يستقيم )، انسانها را در مشيت و خواستن استقامت ،استقلال دارند، هر كس بخواهد مى تواند مستقيم باشد، و هر كس نخواهد مستقيم نمى شود،پس در نتيجه خداى تعالى محتاج استقامتى است كه از ايشان خواسته .
بنابر اين ، اين توهم را دفع نموده مى فرمايد: مشيت انسانها وابسته و موقوف بر مشيتخداى سبحان است ، و انسانها استقامت را نمى خواهند، مگر اينكه خدا بخواهد كه ايشانبخواهند، اگر خداى تعالى بخواهد، آنان هم مى خواهند، پسافعال ارادى انسان مراد خداى تعالى نيز هست ، يعنى خدا هم در آنها اراده دارد، اگر خدااراده كند كه انسان فلان عمل را انجام دهد انسان آنعمل را مى خواهد، و انجام هم مى دهد، و وقتى كه انجام مى دهد به اراده خودش انجام مى دهد.
بحث روايتى  
(روياتى در ذيل برخى آيات گذشته )
در الدر المنثور است كه سعيد بن منصور، فاريابى ، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن ابىحاتم ، و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )، همگى از طريق على (عليه السلام ) درذيل آيه (فلا اقسم بالخنس ) روايت كرده اند كه فرمود: منظور ستارگانى هستند كهدر شب خودنمايى نموده و كنوس مى كنند، و در روز پنهان گشته ، خنوس مى كنند، و بهچشم كسى نمى آيند.
و در تفسير قمى در ذيل آيه (فلا اقسم بالخنس ) آمده : يعنى سوگند مى خورم به(خنس ) كه نام ستارگان است ، و در معناى (الجوار الكنس ) آمده : يعنى بهستارگانى كه در روز كنوس مى كنند، يعنى پنهان مى شوند.
و در مجمع البيان آمده : (بالخنس ) يعنى ستارگان كه در روز خنوس مى كنند، و در شبظاهر مى گردند، (الجوارى ) صفت آن ستارگان است كه در مدار خود جريان دارند.(الكنس ) نيز از صفات ستارگان است ، چون هر يك در برج خود كنوس مى كند، يعنىپنهان مى شود، همانطور كه آهوان در كناسه و آشيانه خود پنهان مى شوند، و اينستارگان پنج كوكب هستند: 1 - زحل 2 - مشترى 3 - مريخ 4 - زهره 5 - عطارد.
و از على (عليه السلام ) روايت شده كه در معناى (والليل اذا عسعس ) فرموده : يعنى وقتى با تاريكى خود مى رود.
و در تفسير قمى در ذيل آيه (و الليل اذا عسعس ) آمده : يعنى شب هنگامى كه تا ريكشود، (و الصبح اذا تنفس ) يعنى روز هنگامى كه بالا مى آيد.
و در الدر المنثور است كه ابن عساكر از معاويه بن قره روايت آورده كه گفت :رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بهجبرئيل فرموده : پروردگارت چه ثناى جميلى از تو كرده ، آنجا كه فرموده : (ذى قوهعند ذى العرش مكين مطاع ثم امين )، حال بگو ببينيم قوت تو چگونه و امانت تو چيست ؟
جبرئيلعرضه داشت : اما قوتم نمونه اش يكى اين است كه وقتى به سوى شهرهاى لوط كهچهار شهر بود مبعوث شدم ، با اينكه در هر شهرى صد هزار مرد جنگى غير ازاطفال وجود داشت ، سرزمينشان را از ريشه چنان كندم و آنقدر بالا بردم كه حتىاهل آسمان صداى مرغهاى خانگى و پارس كردن سگهاى آن شهرها را شنيدند، آنگاه از آنجاشهر و سكنه آن را رها كردم ، و همه را كشتم . و اما امانتم اين است كه هيچ ماموريتى نيافتمكه چيزى از آن كم و يا زياد كنم .
مؤ لف : اين روايت خالى از اشكال نيست ، و از سوى ديگراهل حديث ، ابن عساكر را ضعيف دانسته اند، مخصوصا در احاديثى كه تنها خود او روايتكرده .
و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هر كس در هر روز از (ماه )شعبان هفتاد بار بگويد: (استغفر اللّه لذى لا اله الا هو الرحمن الرحيم الحى القيوم واتوب اليه ) خداى تعالى نامش را در افق مبين مى نويسد، مى گويد: پرسيدم : افق مبينچيست ؟ فرمود جايگاهى است در جلو عرش كه در آنها نهرهايى است فراگير، و در آن جامهايى است به عدد ستارگان .
و در تفسير قمى در حديثى كه نسبتش را به امام صادق (عليه السلام ) داده آمده كه درمعناى آيه (و ما هو بقول شيطان رجيم ) فرموده : منظور از آن ، كاهنانى هستند كه درقريش بودند، و سخنان خود را به سخنان شيطانهايى نسبت مى دادند كه به اصطلاحخود، آنان همزاد آنان بودند، و ايشان به زبان آن همزادها سخن مى گفتند، و اين آيهشريفه مى فرمايد: قرآن مانند سخنان كاهنان از سخنان شيطانهاى رانده شده نيست .
سوره انفطار مكى است و نوزده آيه دارد
سوره انفطار آيات 19-1 


بسم اللّه الرحمن الرحيم اذا السماء انفطرت (1) و اذا الكواكب انتثرت (2) و اذا البحارفجرت (3) و اذا القبور بعثرت (4) علمت نفس ما قدمت و اخرت (5) يايها الانسان ما غرك بربكالكريم (6) الذى خلقك فسوئك فعدلك (7) فى اى صوره ما شاء ركبك (8) كلابل تكذبون بالدين (9) و ان عليكم لحافظين (10) كراما كاتبين (11) يعلمون ما تفعلون (12) انالابرار لفى نعيم (13) و ان الفجار لفى جحيم (14) يصلونها يوم الدين (15) و ما هم عنهابغائبين (16) و ما ادرئك ما يوم الدين (17) ثم ما ادرئك ما يوم الدين (18) يوم لا تملك نفسلنفس شيئا و الامر يومئذ لله(19)



ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم . وقتى كه آسمان بشكافد (1).
و وقتى كه ستارگان پراكنده شود (2).
و وقتى كه درياها به هم متصل گردد (3).
و زمانى كه گورها زير و رو شود و مردگان از آن بيرون شوند (4).
در آن روز هر كس داند كه چه كرده و چه نكرده (5).
اى انسان چيست كه تو را به پروردگار كريمت مغرور كرده است ؟ (6).
پروردگارى كه تو را آفريده و پرداخته و تناسب داده (7).
و به هر صورتى كه خواسته تركيب كرده است (8).
اصلا شما روز جزا را دروغ مى شماريد (9).
و گر نه او بر شما نگهبانان گماشته (10).
كه نويسندگانى ارجمندند (11).
و هر چه بكنيد مى دانند (12).
و در روز قيامت آنها كه نيكوكارند در نعيمند (13).
و آنها كه بدكارند در جهنمند (14).
روز جزا وارد آن شوند (15).
و از آن غائب نگردند (16).
تو چه دانى كه روز جزا چيست ؟ (17).
و باز چه دانى كه روز جزا چيست (18).
روزى است كه كسى درباره كسى اختيارى ندارد و آن روز فرمان خاص خداست (19).
بيان آيات
اين سوره روز قيامت را با بعضى از علامت هاىمتصل به آن تحديد مى كند، و خود آن روز را هم به بعضى از وقايعى كه در آن روزواقع مى شود معرفى مى كند، و آن اين است كه در آن روز تمامى اعمالى كه انسان خودشكرده و همه آثارى كه بر اعمالش مترتب شده ، و بوسيله ملائكه حفظه كهموكل بر او بوده اند محفوظ مانده ، در آن روز جزاء داده مى شود. اگراعمال نيك بوده با نعيم آخرت ، و اگر زشت بوده و ناشى از تكذيب قيامت بوده ، با دوزخپاداش داده مى شود، دوزخى كه خود او افروخته و جاودانه در آن خواهد زيست .
آنگاه دوباره توصيف روز قيامت را از سر مى گيرد، كه آن روزى است كه هيچ كسى براىخودش مالك چيزى نيست ، و امر در آن روز تنها براى خداست . و اين سوره از آيات برجستهقرآن است ، و بدون هيچ اختلافى در مكه نازل شده است .
بيان تعدادى از علامتهاى روز قيامت  


اذا السماء ان فطرت



كلمه (فطر) به معناى شكافتن و كلمه (انفطار) به معناى شكافته شدن است ، وآيه شريفه نظير آيه زير است ، كه آن نيز سخن از شكافته شدن آسمان دارد، و مىفرمايد: (و انشقت السماء فهى يومئذ واهيه ).


و اذا الكواكب انتثرت



يعنى روزى كه ستارگان هر يك مدار خود را رها كرده ، درهم و برهم مى شوند. در حقيقت دراين آيه ستارگان را به گردن بندى از مرواريد تشبيه كرده كه دانه هاى ريز و درشتشرا با نظمى معين چيده و به نخ كشيده باشند ناگهان رشته اش پاره شود و دانه ها درهمو برهم و متفرق شوند.


و اذا البحار فجرت



در مجمع البيان گفته كلمه (تفجير) به معناى آن است كه به اصطلاح فارسى آبنهر را به خاطر زياد شدن بشكند، و بند را آب ببرد، و گناه را هم اگر فجور مىگويند، براى اين است كه گناهكار، پرده حيا را پاره مى كند، و از صراط مستقيم خارجگشته ، به بسيارى از گناهان مبتلا مى شود، و اگر صبح را فجر مى گويند، بازبراى اين است كه روشنى پرده ظلمت را پاره كرده به همه جا منتشر مى شود.
و اينكه مفسرين تفجير بحار را تفسير كرده اند به اين كه درياها به هممتصل مى شوند، و حائل از ميان برداشته شده ، شورش با شيرينش مخلوط مى شود،برگشتش باز به همين معنايى است كه صاحب مجمع كرده ، و اين معنا با تفسيرى كهبراى آيه (و اذا البحار سجرت ) كردند، كه درياها پر از آتش مى شوند نيز مناسبتدارد.


و اذا القبور بعثرت



در مجمع البيان گفته وقتى مى گوييم : (بعثرت الحوض و بحثرته ) در هر دوصورت معنايش اين است كه من آب حوض را زير و رو كردم ، و دو كلمه (بعثره ) و(بحثره ) به معناى پشت و رو كردن ، و باطن چيزى را ظاهر ساختن مى آيد پس معناىآيه اين است كه زمانى كه خاك قبرها منقلب و باطنش بظاهر بر مى گردد، باطنش كه همانانسانهاى مرده باشد ظاهر مى شود، تا به جزاى اعمالشان برسند.
مراد از اينكه در قيامت هر نفسى به آنچه مقدم و مؤ خر داشته عالم مى شود 


علمت نفس ما قدمت و اخرت



مراد از (علم نفس )، علم تفصيلى است به آن اعمالى كه در دنيا كرده ، و اين غير از آنعلمى است كه بعد از منتشر شدن نامه اعمالش پيدا مى كند، چون آيات زير هم دلالت داردبر اينكه انسان به اعمالى كه كرده آگاه است :(بل الانسان على نفسه بصيره و لو القى معاذيره ، يوم يتذكر الانسان ما سعى ، يومتجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء).
و مراد از (نفس )، جنس انسانها است ، پس عموميت را افاده مى كند. و مراد از (آنچه مقدم وموخر داشته )، اعمالى است كه خودش كرده ، و سنت هايى است كه براى بعد از مرگشباب كرده ، حال چه سنت خوب و چه سنت زشت ، كه بعد از مردنش هر كس به آن سنت هاعمل كند ثواب و عقاب را به حساب او نيز مى نويسند، همچنان كه فرمود: (و نكتب ماقدموا و اثارهم ).
ولى بعضى گفته اند: مراد از اين دو جمله ، اعمالى كه دراول عمر كرده و اعمالى كه در آخر عمر انجام داده مى باشد، در نتيجه عبارت (ما قدمت واخرت ) مى خواهد بفهماند به همه اعمال خود آگاه مى شود و چنان نيست كهاعمال دوران كودكى و جوانى را فراموش ‍ كند.
بعضى ديگر در معناى تقديم و تاءخير وجوهى ديگر گفته اند كهقابل اعتناء نيست ، هر كس بخواهد مى تواند به تفاسيرمطول مراجعه كند.
و ما در تفسير آيه (ليميز اللّه لخبيث من الطيب ) كلامى داشتيم كه مراجعه به آن براىاينجا بى فايده نيست .
مفاد استفهام توبيخى (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ) و آنچه وصف(كريم ) افاده مى كند


يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ... ركبك



اين آيه شريفه انسان را مورد عتاب قرار داده ، سرزنش مى كند، و منظور از اين انسان ،افرادى هستند كه منكر روز جزايند، چون دنبال اين آيات فرموده : (كلابل تكذبون بيوم الدين )،
و معلوم است كه تكذيب يوم الدين ، كفر، و مستلزم انكار تشريع دين است ، و اين انكار هممستلزم انكار ربوبيت خداى تعالى است ، و اگر چنين شخصى را انسان خواند، براى اينبود كه حجت و يا شبيه حجتى باشد براى اينكه بفهماند نعمت هايى كه در آيات بعد مىشمارد تماميش براى تك تك انسانها نيست ، بلكه مجموع آنها ثابت است براى تمامانسانها.
در اين آيه مى بينيم كه غرور را معلق به دو صفت (ربوبيت ) و (كرم ) خداىتعالى كرده ، و اين بدان منظور بوده كه بفهماند علت عتاب و توبيخ چه بود، وحاصلش اين است كه تمرد مربوب و سرگرمى و فرو رفتن سراپايش در معصيت ربىكه مدبر امر او است ، و نعمت هاى ظاهرى و باطنيش سراپاى وجود او را فرا گرفته ،كفرانى است كه هيچ فطرت سليمى در زشتى آن شك ندارد، و بدون دغدغه مرتكبش رامستحق عقاب مى داند، مخصوصا در موردى كه رب منعم ، كريم هم باشد، يعنى اگر نعمتىمى دهد و عطايى مى كند هيچ قسم سودى را براى خود منظور ندارد، و علاوه بر اين دراحسانى كه مى كند بديها و نادانيها و نافرمانيهاى مربوب را در نظر نمى گيرد، و ازهمه اغماض مى كند، كه كفران چنين ربى باز هم زشت تر و توجه عتاب و مذمت شديدتر وروشن تر است .
پس اينكه فرمود: (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ) استفهامى است توبيخىكه انسان را به صورت سؤ ال در برابر كفرانى مخصوص يعنى بدون عذر و بهانهمذمت مى كند، و آن كفران مخصوص ، كفران نعمت هاى ربى است كريم .
انسان در برابر اين سؤ ال جوابى ندارد، و نمى تواند بگويد: پروردگار اكرم تومرا مغرور كرد، چون پروردگارش قبلا به زبان انبيايش به او پيام داده بود كه :(لئن شكرتم لازيدنكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد)، و نيز فرموده بود: (و امامن طغى و اثر الحيوه الدنيا فان الجحيم هى الماوى )، و از اينقبيل پيامهاى ديگر كه تصريح مى كند به اينكه معاندين مفرى از عذاب ندارند، و كرم خدادر قيامت 20 ص : 369
و معلوم است كه بعد از بيان و تماميت حجت ، ديگر عذرى نمى ماند، و اگر در عينحال گنهكار بتواند بگويد: (كرم تو مغرورم كرد) و به صرف گفتن اين حرف عذاباز او برطرف شود، بايد در مورد كافر معاند هم كافى باشد، وحال آنكه چنين نيست ، چون گفتيم بعد از بيان عذرى نيست .
از همينجا روشن مى شود كه گفتار بعضى از مفسرين كه گفته اند: آوردن كلمه (كريم) در آيه از باب تلقين حجت است ، كه آن نيز مظهرى از كرم است . درست نيست .
چگونه ممكن است خواسته باشد به دهان بنده اش بگذارد كه در پاسخ من بگو:(خداياكرم تو مرا مغرور كرد)، با اينكه سياق آيه سياق تهديد است ، به طورى كه در آخربدينجا كشيده مى شود كه (و ان الفجار لفى جحيم يصلونها يوم الدين و ما هم عنهابغائبين ).
برقرارى عدالت بين اعضاء و قواى انسان يكى از موارد تدبير الهى  
(الذى خلقك فسويك فعدلك ) - اين جمله ربوبيت توام با كرم خدا را بيان مى كند ومى فرمايد: يكى از موارد تدبير او اين است كه : انسان را با همه اجزاى وجودش خلقكرد، و سپس به تسويه اش پرداخته ، هر عضو او را در جاى مناسبش كه حكمت اقتضاى آنرا دارد قرار داد، و سپس به عدل بندى او پرداخته ، بعضى از اعضا و قوايش را بابعضى ديگر معادل قرار داد، و بين آنها توازن وتعادل برقرار كرد، كه مى بينيم هيچ عضوى از اعضاى او از معادلش قوى تر و سنگينتر نيست ، در نتيجه اگر يكى از اعضايش نتوانست كار او را انجام دهد عضوى ديگربرايش قرار داده تا آن كار را انجام دهد، مثلا خوردن كه با لقمه انجام مى شود كار دهاناست ، و چون دهان خودش نمى تواند لقمه را پاره و خرد كند اين كار را با دندانهايىمختلف انجام مى دهد، و چون نيازمند است لقمه را زير دندانها بدهد، و از اين سو به آنسو ببرد، خداى تعالى اين كار را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمهاحتياج به آلتى داشت كه لقمه را گرفته در آن قرار دهد، اين كار را به عهده دست هانهاد، دست هم احتياج به كف و كف دست هم احتياج به انگشتان - با آن منافع مختلفش -داشت ، و انگشتان هم احتياج به بند داشت و از سوى ديگر دست هم بخاطر اينكه همه جادراز نمى شود، احتياج داشت كه از جايى به جايى ديگرمنتقل شود، و لذا خدا براى آدمى پا قرار داد، و روى همين حساب معادله را دراعمال ساير اعضاء و قوا كه هزاران هزار و بلكه از حد شمار بيرون است برقرار ساخت ،و همه اينها مظاهرى از تدبير خداى تعالى است ،
او است كه اين نعمت ها را افاضه مى فرمايد، بدون اينكه منفعتى براى خود خواستهباشد، و بدون اينكه ناسپاسى انسانها مانع افاضه او شود، آرى افاضه او از كريمىاو است .
(فى اى صوره ما شاء ركبك ) - اين آيه شريفه جمله (عدلك ) را بيان مى كند، وبه همين جهت در اول آن واو عاطفه نيامده . كلمه (صورت ) به معناى نقشى است كه اجرامو اعيان به خود مى گيرند، و با صورت خاص به خود، از جرمهاى ديگر مشخص ‍ مىگردند، مثلا معلوم مى شود اين يكى سنگ و آن ديگرى كفش و آن سومى آجر است . و كلمه(ما) در آيه زايده است ، كه صرفا به منظور تاءكيد آمده .
و معنايش اين است كه : اى انسان چه باعث شد به پروردگار كريمت كه تو را آفريد، واعضاء و قوايت را تسويه كرد، و در هر شكلى كه خواست تو را تركيب نمود، مغرور شوى؟ - با اينكه او نخواسته و نمى خواهد مگر چيزى را كه مقتضاى حكمت باشد - تو رابه مقتضاى حكمت مركب كرد از نر و ماده ، سفيد و سياه ، بلند و كوتاه ، چاق و لاغر، قوىو ضعيف ، و غير اينها، و نيز مركبت كرد از اعضايى كه در همه افراد هست ، و در بين خود ازيكديگر متمايز است ، نظير دو دست ، دو پا، دو چشم ، سر و بدن ، و استواى قامت ، وامثال آن كه همه اينها از مصاديق عدل در تركيب اجزا با يكديگر است ، و يا به تعبير آيهشريفه (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ) احسن تقويم است و همه به تدبير ربكريم منتهى مى شود، و خود انسان در هيچ يك از آنها دخالتى ندارد.


كلا بل تكذبون بالدين



كلمه (كلا) مثل كلمه (حاشا) ردع و انكار را مى رساند، در اينجا مى خواهد مغروريتانسان به كرم خداى تعالى را ردع كند، كه انسانهاى ناسپاس آن را وسيله و بهانه كفر ومعصيت خود كردند، مى فرمايد مغرور نشويد كه اين غرور سودى بهحال شما نخواهد داشت .
(بل تكذبون بالدين ) - يعنى نه ، بلكه شما جزا را تكذيب مى كنيد، در اين جمله ازآنچه از آيه (ما غرك بربك الكريم ) استفاده مى شود اعراض شده ، از آن جمله استفادهمى شود كه علت كفر و معصيت آنان مغرور شدن به كرم الهى بوده ، و گر نه به قيامت وجزا و لو بالقوه اعتراف دارند، چون فطرت سليم بر آن حكم مى كند، در اين جمله مىفرمايد: نه ، علت اين نيست ، بلكه علت واقعى اين جرات و حسارت بر كفران ونافرمانى ، بدون كمترين ترسى از جزا، اين است كه روز جزا را منكريد.
در آيه (يا ايها الانسان ) خطاب را متوجه انسان نموده شش مرتبه ضمير كاف خطابمفرد به آن برگردانيد، ناگهان در آيه مورد بحث ضمير را جمع مخاطب كرد، تا بفهماندهر كس كه در معصيت و كفر با انسان شريك باشد تنها علت كفر و نافرمانيش نداشتنايمان به روز جزا است .
ثبت و ضبط اعمال انسانها توسط دو فرشتهموكل و توصيف آنها به (كراما كاتبين )


و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون



اين آيه شريفه اشاره دارد به اينكه اعمال انسان غير از طريق يادآورى خود صاحبعمل ، از طريقى ديگر نيز محفوظ است ، و آن محفوظ بودناعمال با نوشتن فرشتگان نويسنده اعمال است ، كه درطول زندگى هر انسانى موكل بر او هستند، و بر معيار آناعمال پاداش و كيفر مى بينند، همچنان كه فرمود: (و نخرج له يوم القيمه كتابا يلقيهمنشورا اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا).
(و ان عليكم لحافظين ) - يعنى از ناحيه ما حافظانىموكل بر شما هستند، كه اعمال شما را با نوشتن حفظ مى كنند، اين آن معنايى است كه سياقافاده اش مى كند.
(كراما كاتبين ) - حافظانى كه داراى كرامت و عزتى نزد خداى تعالى هستند، و اينتوصيف يعنى توصيف ملائكه به كرامت در قرآن كريم مكرر آمده ، و بعيد نيست كه باكمك سياق بگوييم مراد اين است كه فرشتگان به حسب خلقت موجوداتى مصون از گناه ومعصيت ، و مفطور بر عصمت هستند، مويد اين احتمال آيه شريفه(بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) است ، كه دلالت دارد براينكه ملائكه اراده نمى كنند مگر آنچه را كه خدا اراده كرده باشد و انجام نمى دهند مگرآنچه را كه او دستور داده باشد، و همچنين آيه (كرام برره ).
و مراد از كتابت در كلمه (كاتبين ) نوشتن اعمال است ، به شهادت اينكه مى فرمايد:(يعلمون ما تفعلون ) و در تفسير آيه (انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون ) گفتارى درمعناى كتابت اعمال داشتيم ، هر كس بخواهد مى تواند بدانجا مراجعه نمايد.
ملائكه به افعال و نيات ما علم دارند و بر هر كس دو ملك ماءمور ثبت و كتابتاعمال اويند
(يعلمون ما تفعلون ) - در اين جمله مى خواهد بفرمايد: فرشتگان در تشخيصاعمال نيك از بد شما و تميز حسنه آن از سيئه آن دچار اشتباه نمى شوند. پس اين آيهملائكه را منزه از خطا مى دارد، همچنان كه آيه قبلى آنان را از گناه منزه مى داشت . بنابراين ملائكه به افعال بشر با همه جزئيات و صفات آن احاطه دارند، و آن را همانطور كههست حفظ مى كنند.
در اين آيات عده اين فرشتگان كه ماءمور نوشتناعمال انسانند معين نشده ، بله در آيه زير كه مى فرمايد: (اذ يتلقى المتلقيان عن اليمينو عن الشمال قعيد) استفاده مى شود كه براى هر يك انسان دو نفر از آن فرشتگانموكلند، يكى از راست و يكى از چپ ، و در روايات وارده در اين باب نيز آمده كه فرشتهطرف راست ماءمور نوشتن حسنات ، و طرف چپ ماءمور نوشتن گناهان است .
و نيز در تفسير آيه (ان قران الفجر كان مشهودا)، اخبار بسيار زيادى از دو طريقشيعه و سنى رسيده كه دلالت دارد بر اينكه نويسندگان نامهاعمال هر روز بعد از غروب خورشيد بالا مى روند، و نويسندگانى ديگرنازل مى شوند، و اعمال شب را مى نويسند تا صبح شود، بعد از طلوع فجر صعود نمودهمجددا فرشتگان روز نازل مى شوند، و همينطور.
و در آيه مورد بحث كه مى فرمايد: (يعلمون ما تفعلون ) دلالتى بر اين معنا هست كهنويسندگان داناى به نيات نيز هستند، چون مى فرمايد: آنچه انسانها مى كنند مى دانند، ومعلوم است كه بدون علم به نيات نمى توانند به خصوصياتافعال و عناوين آنها، و اينكه خير است يا شر، حسنه است يا سيئه علم پيدا كنند، پس معلوممى شود ملائكه داناى به نيات نيز هستند.


ان الابرار لفى نعيم و ان الفجار لفى جحيم



اين آيه عطف به سابق نشده ، بلكه استينافى است ، مى خواهد نتيجه حفظاعمال با نوشتن نويسندگان و ظهور آن را در قيامت بيان كند.
و كلمه (ابرار) به معناى نيكوكاران است ، و كلمه (فجار) به معناى گنهكارانپرده در است ، و ظاهرا مراد كفار هتاك باشد، نه مسلمانان گنهكار، چون مسلمانان در آتشمخلد نمى شوند.
و اگر كلمه (نعيم ) و (جحيم ) را نكره آورده - بطورى كه گفته شده - براىاين بوده كه بفهماند عظمت آن نعمت و هول و هراس آن دوزخ چيزى نيست كه بتوان به آنپى برد.


يصلونها يوم الدين



ضمير (ها) به جحيم بر مى گردد، مى فرمايد فجار در روز جزا براى ابد ملازمدوزخند، و از آن جدا شدنى نيستند.


و ما هم عنها بغائبين



اين آيه عطف تفسيرى است بر آيه قبل و همان مفاد را تاءكيد مى كند، و خلاصه مجددا مىفرمايد اهل دوزخ از دوزخ غايب نمى شوند، و منظور اين است كه از آن بيرون نمى آيند،پس آيه مورد بحث در معناى آيه (و ما هم بخارجين من النار) است .


و ما ادريك ما يوم الدين



اين جمله روز جزا را بزرگ و هول انگيز معرفى مى كند، و معنايش اين است كه : تو نمىتوانى به حقيقت يوم الدين احاطه پيدا كنى . و اين كنايه است از عظمت ، و اينكه يومالدين بالاتر از آن است كه قالب الفاظ بتواند آن را آنطور كه هست در خود بگنجاند، دراين جمله مى توانست به آوردن ضمير اكتفاء كند، ولى نكرده ، و مجددا كلمه (يوم الدين) را آورد تا بزرگى آن روز را تاءكيد كند.


ثم ما ادريك ما يوم الدين



تكرار جمله نيز براى تاءكيد مطلب است .
در قيامت رابطه تاءثير و تاءثر اسباب عادى از بين مى رود  


(يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله



كلمه (يوم ) ظرفى است كه به تقدير (اذكر) و يا نظير آن منصوب شده ، يعنىبه ياد آر روزى را كه هيچ كس براى كسى مالك چيزى نيست ، و اين آيه علاوه بر آنچه درآيه قبل بود بيان اجمالى ديگرى است براى حقيقت يوم الدين .
توضيح اينكه : رابطه تاءثير از ناحيه اسباب ظاهرى ، و تاءثر از ناحيه مسببات آن درروز قيامت منقطع است ، همچنان كه در جاى ديگر بدان تصريح نموده ، مى فرمايد (وتقطعت بهم الاسباب )، و نيز فرموده : (و لو يرى الذين ظلموا اذ يرون العذاب انالقوه لله جميعا)،
پس در آن روز هيچ انسانى مالك چيزى براى ديگرى نيست . و يا به عبارتى ديگر نمىتواند براى ديگران كارى بكند، شرى را دفع و يا خيرى را جلب نمايد، و اين با آياتشفاعت منافات ندارد، چون شفاعت به اذن خدا انجام مى شود، و در نتيجه باز خود خدا مالكاست ، نه شخص شفيع .
و معناى جمله (و الامر يومئذ لله ) اين است كه : در آن روز مالك ، تنها و تنها خدا است ،و غير او كمترين سهمى از مالكيت ندارد.
و مراد از كلمه (امر) - به طورى كه گفته اند - مفرد كلمه (اوامر) است ، يعنىتنها او است كه دستور مى دهد، چون در جاى ديگر نيز فرموده : (لمن الملك اليوم للهالواحد القهار)، پس منظور از اين كلمه به معناىمقابل نهى است ، و اينكه بعضى آن را به معناى شاءن گرفته اند با مقام آيه نمىسازد.
بحث روايتى  
(رواياتى در ذيل (علمت نفس ما قدمت و اخرت )، (و ان عليكم لحافظين ) و (الامريومئذ لله )
در تفسير قمى در ذيل آيه (و اذا القبور بعثرت ) فرموده : يعنى قبرها شكافته مىشود،و مردگان بيرون مى آيند.
و در الدر المنثور است كه حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) از حذيفه روايت آورده كه گفترسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كس سنت خيرى را باب كند، و خودشبه آن عمل نمايد، هم اجر عمل خود را دارد و هم مثل اجرهاى پيروانش را، بدون اينكه از اجرپيروانش كم شود، و هر كس سنت شرى را باب كند، و خودش به آنعمل كند، هم وبال عمل خود را دارد، و هم مثل وبالى كه پيروانش دارند، بدون اينكه ازوبال پيروان چيزى كم شود، حذيفه بعد از نقل اين كلام ، آيه (علمت نفس ما قدمت و اخرت) را تلاوت كرد.
و در همان كتاب آمده كه عبد بن حميد از صالح بن مسمار روايت كرده كه گفت : من شنيده امرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بعد از آنكه آيه (يا ايها الانسان ما غركبربك الكريم ) را تلاوت فرموده ، در پاسخ به خداى تعالى عرضه داشته :نادانيش او را نسبت به تو مغرور كرده .
و در تفسير قمى در ذيل آيه (فى اى صوره ما شاء ركبك ) فرموده : اگر مى خواست ،به صورتى غير اين صورت تو را تركيب مى كرد.
مؤ لف : اين روايت را صاحب مجمع البيان بدون ذكر سند از امام صادق (عليه السلام )آورده .
و نيز در همان تفسير در ذيل آيه (و ان عليكم لحافظين ) فرموده : همان دو فرشته اىكه موكل بر انسانند.
و از سعد السعود نقل شده و در روايتى هم آمده كه اين دو فرشته - كهموكل بر انسانند - هنگام نماز فجر نزد مؤ من مى آيند، و با آمدن آنان آن دو فرشته كهدر شب موكل بر او بودند بالا مى روند، و چون خورشيد غروب كند، دوباره همان دوفرشته براى نوشتن اعمال شب نازل مى شوند، و نويسندگان روز بالا مى روند، واعمال او را به درگاه خداى عزوجل مى برند.
و مدام اين آمد و شد ادامه دارد، تا اجل مؤ من برسد وقتى اجلش رسيد، (اين ) دو فرشته بافرد صالح خدا حافظى مى كنند، و مى گويند خدا عوض ما جزاى خيرت دهد، چه بسيارعمل صالحى كه به ما نشان دادى ، و چه سخنان نيكوى بسيارى كه به گوش ماشنواندى ، و چه مجالس خيرى كه ما را بدانجا بردى ، در عوض ما امروزموكل بر هر چيزى هستيم كه دوست بدارى ، و آن را برايت تاءمين مى كنيم ، و به درگاهپروردگارت شفاعتت مى كنيم .
و اما اگر گنهكار باشد به او مى گويند خدا عوض از ما جزاى شرى به تو بدهد،براى اين كه يك عمر ما را آزردى ، چه اعمال زشتى كه به ما نشان دادى ، و چه سخنانزشتى كه به گوش ما شنواندى ، و چه بسيار مجالس بدى كه ما را بردى ، و از اين بهبعد ما هم موكل بر هر امرى هستيم كه تو آن را كراهت بدارى ، و عليه تو نزدپروردگارت شهادت مى دهيم .
و در مجمع البيان در ذيل آيه (والامر يومئذ لله ) مى گويد: عمرو بن شمر از جابر ازامام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: (و الامر يومئذ و اليوم كله لله )،آنگاه فرمود: اى جابر وقتى قيامت مى شود، همه حكام از بين مى روند، و ديگر حاكمى نمىماند بجز خدا.
مؤ لف : منظور آن جناب اين است كه : امر، تنها در قيامت مختص به خدا نيست بلكه در دنياهم همينطور است ، و اگر در آيه مالكيت امر را مختص به خدا در روز قيامت كرده ، به ايناعتبار بوده كه اين حقيقت در قيامت ظاهر مى شود، نه اينكه تنها در آن روز مالك است ، پسعلت اينكه ظهور اين حقيقت مختص به قيامت شده ، اين است كه در قيامت امر و حكم ديگرىنمى ماند، ساير صفاتى هم كه در قرآن كريم براى خدا در خصوص قيامت اثبات شدهنظير امر است . و بنابر اين مى توان گفت اين روايت از روايات برجسته است
سوره مطففين مكى يا مدنى است و سى و شش آيه دارد
سوره مطففين آيات 21-1 


بسم اللّه الرحمن الرحيم ويل للمطففين (1) الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون (2) و اذاكالوهم او وزنوهم يخسرون (3) الا يظن اولئك انهم مبعوثون (4) ليوم عظيم (5) يوم يقومالناس لرب العالمين (6) كلا ان كتاب الفجار لفى سجين (7) و ما ادرئك ما سجين (8) كتابمرقوم (9) ويل يومئذ للمكذبين (10) الذين يكذبون بيوم الدين (11) و ما يكذب به الاكل معتد اثيم (12) اذا تتلى عليه اياتنا قال اساطير الاولين (13) كلابل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون (14) كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون (15) ثم انهملصالوا الجحيم (16) ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون (17) كلا ان كتاب الابرار لفىعليين (18) و ما ادريك ما عليون (19) كتب مرقوم (20) يشهده المقربون(21)


ترجمه آيات
به نام خداوند رحمان و رحيم . واى بر كم فروشان (1).
كسانى كه وقتى از مردم پيمانه مى گيرند تمام مى گيرند (2).
و چون پيمانه به مردم دهند يا براى ايشان وزن كنند بكاهند (3).
آيا آنها نمى دانند كه در روزى بس بزرگ مبعوث خواهند شد (4 - 5).
روزى كه مردم به فرمان پروردگار جهانيان مى ايستد (6).
در آن روز همه يك جور سرنوشت ندارند بلكه نامه بدكاران در سجين است (7).
و تو چه دانى كه سجين چيست ؟ (8).
كتابى است نوشته شده (9).
در آن روز واى بر تكذيب گران (10).
همانها كه روز جزا را تكذيب مى كنند (11).
و جز ستمگر گنهكار آن را تكذيب نكند (12).
و چون آيات ما را بر او بخوانند گويد افسانه هاى گذشتگان است (13).
نه ، اين حرفها بهانه است ، علت اصلى تكذيبشان اين است كه در اثراعمال زشتشان دلهايشان زنگار بسته (14).
نه ، چنين كسانى با نيكان سرنوشت مشتركى ندارند اينان آن روز از قربپروردگارشان دورند (15).
آنگاه وارد جهنم شوند (16).
سپس به ايشان گفته شود كه اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مى كرديد (17).
نه ، نامه نيكان در عليين است (18).
و تو چه دانى كه عليين چيست (19).
كتابى است نوشته شده (20).
كه مقربان شاهد آنند (21).
بيان آيات
اين سوره با تهديد اهل تطفيف و كم فروشى دركيل و وزن آغاز شده و كم فروشان را تهديد مى كند به اينكه در يوم عظيم كه روز قيامتاست براى جزا مبعوث مى شوند، و اين مطلب را باتفصيل جريانى كه در آن روز بر سر فجار و ابرار مى آيد خاتمه مى دهد.
و آيات اول اين سوره كه سخن از مطففين دارد از نظر سياق با آيات مدنى ، و آيات آخرشبا سياق سوره هاى مكى مناسب تر است .


ويل للمطففين



كلمه (تطفيف ) به معناى نقص در كيل و وزن است كه خداى تعالى از آن نهى كرده ، و آنرا افساد در زمين خوانده ، و از شعيب حكايت كرده كه به قوم خود گفت :
(و يا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبحسوا الناس اشياءهم و لاتعثوا فىالارض مفسدين )، و ما در تفسير همين آيه در سوره هود بحث كرديم كه چرا كم فروشى ،افساد در زمين است .
چند وجه درباره اينكه در توصيف (مطففن ) به (الذين اذا كتالوا على الناسيستوفون ....) خريدن به وزن گفته نشده


الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون



مصدر (اكتيال ) كه فعل(اكتالوا) از آن مشتق است ، وقتى با حرف (من ) متعدى مى شود به معناىكيل گرفتن از مردم (و يا به عبارتى ، خريدن كالا باكيل تمام است )، و اگر با حرف (على ) متعدى شود به معناى ضرر. (و يا دادن جنسبه مردم به كيل ناقص ) است . و اما كلمه (كيل ) كه مصدرفعل (كالوا) است به معناى كيل دادن به مردم است ، (كه خود من ترازو دارم ) وقتىگفته مى شود. (كاله الطعام و وزنه ) معنايش اين است كه كالاى مردم را وزنوكيل كرد، چيزى كه هست از ميان همه طوائف عرب ،اهل حجاز براى رساندن اين معنا مى گويند: (كاله الطعام و وزنه ) و ساير طوائف عربمى گويند: (كال له الطعام و وزن له - طعام و كالا را براى اوكيل وزن كرد). و قرآن كريم به طورى كه مجمع البيان گفته به لغتاهل حجاز نازل شده ، و كلمه (استيفاء) كهفعل (يستوفون ) مشتق از آن است به معناى گرفتن حق بطور تمام وكامل است ، و كلمه (اخسار) به معناى افكندن ديگران در خسارت است .
و معناى آيه اين است كه : وقتى از مردم ، كالايى مى گيرند حق خود را به تمام وكمال دريافت مى كنند، ولى وقتى مى خواهند كالايى به مردم بدهند بهكيل يا وزن ناقص مى دهند، و مردم را به خسران و ضرر مى اندازند.
پس مضمون مجموع دو آيه يك مذمت است ، و آن اين است كه مطففين حق را براى خود رعايت مىكنند، ولى براى ديگران رعايت نمى كنند. و به عبارتى ديگر حق را براى ديگران آنطوركه براى خود رعايت مى كنند رعايت نمى نمايند، و اين خود باعث تباهى اجتماع انسانى استكه اساس آن بر تعادل حقوق متقابل است ، و اگر اينتعادل از بين برود و فاسد شود همه چيز فاسد مى شود.
در آيه شريفه در مقابلكيل ، وزن را آورد، ولى در مقابل اكتيال (اءتزان ) را نياورد، بعضى در سبب آن گفتهاند: براى اين بوده كه مطففين ، معامله گرانى بودند كه اغلب حبوبات و سبزيجات ومتاعهاى ديگر را كلى مى خريدند و خرده خرده به تدريج مى فروختند، و عادت در بيشتراين اجناس اين است كه با كيل سنجيده شود نه به وزن ، بدين جهت تنهااكتيال را ذكر كرد، و از اءتزان نام نبرد چون اساس آيه بر غالب است .
بعضى ديگر گفته اند اگر نامى از (اءتزان ) نياورد براى اين بود كهكيل و وزن هر دو وسيله خريد و فروش است ، آوردن يكى از آنها دلالت بر ديگرى هم دارد.
ولى اين توجيه درست نيست ، براى اينكه اين حرف در كلمه(كيل ) هم مى آيد چرا در برابر كيل وزن را ذكر كرد، ولى در برابراكتيال اءتزان را ذكر نكرد؟ پس اين وجه خالى از تحكم نيست .
بعضى ديگر گفته اند: اين دو آيه عادت و رسم كسانى را حكايت مى كند كه سوره دربارهآنان نازل شده ، مردمى كه تنها با كيل مى خريدند، ولى در هنگام فروش بعضى كالاها راكيل و بعضى را وزن مى كردند.
اين وجه نيز ادعايى بدون دليل است .
بعضى ديگر در توجيه ذكر اكتيال و عدم ذكر اءتزان وجوهى ديگر آورده اند كه خالى ازضعف نيست .
احتمال برانگيخته شدن بعد از مرگ براى اجتناب از محرمات كافى است  


الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم



استفهام در اين آيه انكارى ، و براى برانگيختن تعجب شنونده است ، و كلمه (ظن ) در آنبه همان معناى معروف است . و كلمه (اولئك ) اشاره به مطففين است ، و اگر براىاشاره به آنان اين كلمه را كه مخصوص اشاره به دور است برگزيد، براى اين بود كهبفهماند كم فروشان از رحمت خدا دورند. و منظور از (يوم عظيم )، روز قيامت است كه درآن به عملشان كيفر داده مى شوند.
و اگر اكتفا كرد به ظن و گمان به مساءله قيامت و حساب ، با اينكه اعتقاد به معاد بايدعلمى و يقينى باشد، براى اشاره به اين حقيقت است كه در اجتناب از كم فروشىاحتمال خطر و ضرر آخرتى هم كافى است ، اگر كسى يقين به قيامت نداشته باشد، وتنها احتمال آن را بدهد همين احتمال كه ممكن است قيامت راست باشد، و خداى تعالى در آنروز عظيم مردم را بدانچه كرده اند مواخذه كند، كافى است كه او را از كم فروشى بازبدارد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation