بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آیینه داران حقیقت, مجله حوزه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     KSSK0001 -
     KSSK0002 -
     KSSK0003 -
     KSSK0004 -
     KSSK0005 -
     KSSK0006 -
     KSSK0007 -
     KSSK0008 -
     KSSK0009 -
     KSSK0010 -
     KSSK0011 -
     KSSK0012 -
     KSSK0013 -
     KSSK0014 -
     KSSK0015 -
     KSSK0016 -
     KSSK0017 -
     KSSK0018 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مصاحبه با آيت اللّه جعفر سبحان (113) 
آيت اللّه آقاى حاج شيخ جعفر سبحانى ، بهسال 1308 هجرى شمسى در تبريز متولد شد، مقدمات علوم حوزوى و بخشى از سطوحعالى را از اساتيد حوزه آن ديار فرا گرفت و آن گاه بهسال 1365 قمرى ، براى ادامه تحصيل ، به حوزه علميه قم وارد شد. در اين حوزه بابركت ، ايشان از محضر مرحوم آيت اللّه بروجردى ، آيت اللّه حجت و در فلسفه از علامهطباطبائى بهره مند شد. آقاى سبحانى حدود 14سال در دروس خارج فقه و اصول حضرت امام ، رضوان اللّه تعالى عليه ، حاضر شد ومباحث اصولى آن بزرگوار را در سه جلد با عنوان تهذيب الا صول تقريركرده و منتشر ساخت . ايشان افزون بر تدريس در سطوح مختلف و اينك تدريس دروسخارج فقه و اصول از نويسندگان پركار حوزه هستند كه حدود 70 اثر تاكنون بهجامعه اسلامى عرضه كرده است .
آيت اللّه سبحانى از پيشروان طرح انديشه تفسير موضوعى قرآن است كه تاكنون ازآثار ايشان در اين زمينه 5 جلد به عربى با عنوان : مفاهيم القرآن و 8 جلدبه فارسى با عنوان منشور جاويد انتشار يافته است . عناوين برخى ديگراز آثار ايشان عبارت است از: الا لهيات ...، فروغ ابديت ، پژوهشى عميق در زندگانىعلى (ع )، رسالت جهانى پيامبران و...
حوزه
حوزه :حضرت عالى يكى از تلاميذ حضرت امام بوده و مدتها باايشان محشور بوده ايد، خواهشمند است بعدعلمى حضرت استاد را براى ما بيان بفرماييد.
استاد: ما در اين جا به صورت فشرده به برخى از ابعاد زندگى استادبزرگوار، حضرت امام ، قدس سره ، به ضميمه بعد علمى ايشان اشاره مى كنيم :
حضرت استاد، قدس اللّه سره ، در بيستم جمادى الاخرسال 1320 هجرى قمرى ، ديده به جهان گشود و همان طورى كه مى دانيد در شب بيست ونهم شوال 1409، چهره در نقاب خاك كشيد و در حقيقت 88سال و چهار ماه و هشت روز زندگى كرد. اگر دوران كودكى امام را هشتسال بگيريم بايد گفت زندگى هشتاد ساله امام ، براى خود ابعادى داشته و نياز بهبررسى و كنكاش دارد.
امام ، همان طور كه خود با دست خط خود نوشته اند، قرآن و ادبيات فارسى را در شهرخمين فرا گرفته اند. در نوزده سالگى برابر با 1339 هجرى قمرى ، زادگاه خود رابه عزم تحصيل در اراك ، ترك گفته و وارد حوزه مرحوم آيت اللّه حائرى گرديد. مرحومآيت اللّه حائرى ، آن حوزه را در سال 1332 يا 1333، پى ريزى نموده بودند.
قسمتى از ادبيات عرب و معانى و بيان را در آن حوزه فرا گرفته ، سپس درسال 1340، پس از هجرت آيت اللّه حائرى به شهرستان قم ، او نيز اراك را به قصدقم ترك گفت و گويا چهار ماه پس از مهاجرت مرحوم حائرى به قم ، هجرت نمودند.
حضرت امام ، پس از ورود به قم ، در مدرسه دارالشفاء حجره گرفته و در آن جا سكنىگزيدند. روزى در ضمن صحبت مى فرمودند: كليه طلاب و فضلائى كه در آن روز،اعضا حوزه را تشكيل مى دادند، بسيار ساعى و كوشا، مهذب و پرهيزكار و مقيد به آدابدينى و نوافل و مسنونات و مندوبات بودند. سپس يادآور شد كه در همانسال هاى نخست ، غالب طلاب ، در روزهاى سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم ماه رجب براىانجام عمل معروف به امّ داوود روزه مى گرفتند؛ ولى من و هم حجره ام ، از اينعمل باز مانديم و روزه نبوديم و طرف عصر مشغول خوردن چاى بوديم كه مورد اعتراضواقع شديم .
باز از دفتر خاطرات زندگى خود يادآور شدند استادى داشتم كه نزد او معالم را مىخواندم و بسيار فرد محجوب و كم رويى بود، هر گاه فرد جديدى بر اعضاى درساضافه مى شد يكى دو روز شرم و حيا مانع از آن بود كه درست انجام وظيفه كند؛ ولى بااين وضع ، تا آخر، با اين استاد همراه بود و معالم را به پايان رسانيد.
قسمتى از مكاسب را نزد مرحوم حاج سيد محمد تقى خوانسارى ، فرا گرفته بود؛ ولىبه خاطر مشكلاتى در زمينه بيان استاد، درس را ادامه نداد.
كفايه را نزد مرحوم حاج مير سيد على يثربى فرا گرفت و پس از فراغت از سطح ،درحوزه درس خارج ايشان تا بحث ترتّب شركت جست .
مشايخ فلسفه و عرفان ايشان عبارتند از:
1. مرحوم ميرزا على اكبر حكمى يزدى متوفاى 1344.
2. مرحوم حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى متوفاى 1396.
3. مرحوم آيت اللّه ميرزا محمد على شاه آبادى .
قسمت مختصرى از اسفار را نزد مرحوم حكمىتحصيل نمود و سپس به خاطر اختلاف نظرى كه در شيوه درس ‍ داشت ، درس او را تركگفت .
همه منظومه را، از اوّل تا آخر، نزد مرحوم رفيعى گذراند. قسمتى از امور عامه اسفار را همنزد ايشان فرا گرفت .
عرفان را نزد مرحوم شاه آبادى ، كه بيش تر به ايشان اخلاص مى ورزيد، آموخت . مىفرمود: من انسانى به لطافت ايشان نديده ام . شرح فصوص و قسمتى از مفتاح الغيب ومنازل السائرين را نزد او خوانده است .
پس از درگذشت آيت اللّه حائرى ، به درس هيچ كس نرفت و به تدريساشتغال جست . براى تكميل مراتب فقه و اصول ، با فضلاى بزرگ حوزه بحث مشتركىداشتند و سالها در بحث مشتركى كه به وسيله مرحوم آيت اللّه صدر و آيت اللّه زنجانىمنعقد بود، شركت مى كرد و مى فرمود: روزى از مباحثه ، نوعى تندى ميان من و مرحوم آيتاللّه زنجانى رخ داد، من بخاطر كبر سن و عظمت مرحوم زنجانى ، دست او را بوسيدم .
درباره تلمذ خود نزد مرحوم شاه آبادى ، داستانىنقل مى كرد و مى فرمود: روزى كه مرحوم شاه آبادى وارد حوزه شد، ما چندان نيازى بهمعقول نداشتيم . بيش تر دنبال استاد عرفان بوديم . وايشان نيز استاد بلا منازع اين علمبود؛ ولى از آن ترس داشتيم كه اگر عرفان را پيشنهاد كنيم ، با عدم پذيرش ايشان روبه رو بشويم . نخست ، بحث فلسفه را مطرح كرديم . ايشان پذيرفت ؛ ولى به هنگامشروع ، از ايشان درخواست شد كه فلسفه راتبديل به عرفان كنند و ايشان نيز، پذيرفت .
استاد بزرگوار، عروض و قوافى را پيش مرحوم شيخ محمد رضا مسجد شاهى آموخت . ورساله ايشان را كه در عروض ‍ و قوافى نوشته است ، استنساخت نمود، كه هم اكنون نزداين جانب موجود است . اين نكته را مى افزود كه : من اگر نزد كسى درسى را شروع مىكردم حتى الامكان به آخر مى رساندم و در نيمه راه آن را ترك نمى گفتم . مى فرمود:مرحوم مسجد شاهى مرد با فضيلتى بود؛ اما سرعت بيان مانع از مفهوم شدن مطالب بلندو رفيع او بود.
با آن كه مرحوم آيت اللّه حائرى ، از ايشان تقدير فراوانى كرد، ولىمشكل بيان مانع از رونق درس ايشان شد. من از افراد ثابت و استوار درس ايشان بودم و تاايشان در قم بود، از خدمتش بهره ميگرفتم .
استاد بزرگوار، هيئت و نجوم قديم را از مرحوم رفيعى فرا گرفته بود. شرح چغمينىو آن چه هيئت قديم مى دانست از ايشان آموخته بود.
وى نسبت به مرحوم رفيعى بسيار علاقمند بود و نزد او ابدا سخن نمى گفت . درسال 1366 كه مرحوم رفيعى براى زيارت به قم آمده بود، در حجره مرحوم صاحبالدارى (حجره متصل به كتابخانه ) اجتماعى از فضلاء به احترام مرحوم رفيعىتشكيل شده بود. مجلس روحانى ، خالى از بحث نخواهد بود.
پاسخ گوى پرسشها، فقط مرحوم رفيعى بود. حضرت استاد، به احترام ايشان كلمه اىهم سخن نمى گفت . پس از درگذشت آيت اللّه حائرى ، ايشان در مدرسه فيضيه درساخلاقى شروع كرد كه با استقبال طلاب و فضلاء و شخصيت هاى فهميده روبه رو شد.
درس در عين اين كه بعد اخلاقى و عرفانى داشت ، دور از بعد سياسى نيز نبود. به همينجهت ، شهربانى قم درس را تعطيل كرد و ايشان حوزه درس را به مدرسه حاج ملا صادقمنتقل نمود. بخشى از نتايج اين درس ، كتاب اربعين ايشان است كه خلاصه بحثهاىاخلاقى خود را نوشته است .
اين جانب ، از ايشان سؤ ال نمودم كه براى درس اخلاق از چه كتابهايى بهره بگيريم ؟
فرمودند: قرآن و كتب حديث . يادآور شدم : احياءالعلوم ؟ فرمود: در آغاز كار مراجعه نمودم؛ ولى شيوه بحثهاى او را نپسنديدم .
زندگى حضرت امام ، تا يال 1360 هجرى قمرى ، برابر با 1320 به همين شيوه بودكه يا درس مى خواند و يا درس ‍ مى گفت . بالاخره ، در اين بيستسال ، بيش تر به تدريس و تاءليف مى پرداخت ، ولى در عينحال از مسائل جارى كشور بى خبر نبود. گاهى نيز براى شركت در مجلس شوراى ملى آنروز، به تهران مى رفت و از اين طريق با مرحوم مدرس و ديگر شخصيت هاى سياسى آشناشد.
صفحه تازه اى از زندگى امام
پس از حمله متفقين به ايران ، در شهريور ماه 1320، برابر 1360 هجرى ، تمام محاسبهها و موازنه ها به هم ريخت . نوع طبقات به گونه اى به حريت و آزادى دست يافتند.يكى از مزدوران دولتهاى مهاجم ، براى ايجاد اغتشاش درداخل كشور و تضعيف عقايد، كتابى به نام اسرار هزار ساله نوشت . اينكتاب ، به صورت نقدى بر اسلام و بالاءخص ‍ تشيّع نوشته شده بود. اين كتاب در ميانمتدينين ناراحتى فراوانى شد. پيوسته گويندگان اسلامى و متدينين ، چشم اميد به حوزهعلميه قم دوخته بودند كه پاسخ آن نوشته و منتشر گشت . نامى از مؤ لف روى آن نبود،ولى خود كتاب و شيوه سخن بهترين معرف مؤ لف بود. اين كتاب ، به قلم شيواى حضرتاستاد، در سال 1363 هجرى قمرى ، برابر با 1323 شمسى ، منتشر گشت و بعد علمى وفلسفى و حديثى و ديدگاه هاى سياسى امام را در برابر غارتگريهاى غرب و دستنشاندگان آنان معرفى كرد.
حوزه :گويا، حضرت امام ، در دعوت حضرت آيت اللّه بروجردى بهحوزه علميه قم ، نقش مؤ ثرى داشته اند. ضمن بيان اين مطلب ، بفرماييد، انگيزه چه بودو ورود حضرت آيت اللّه بروجردى به قم ، چه تاءثيرى در حوزه علميه قم گذاشت .
استاد: مرحوم آيت اللّه بروجردى براى معالجه ، بروجرد، را به عزم تهرانترك گفت و با استقبال وجود متدينين تهران و علما و بزرگان رو به رو شد. فضلا ودانشمندان حوزه ، بالاءخص حضرت امام و هم فكران او، بر آن شدند كه (با كسب رضايتسه مسؤ ول آن روز حوزه مرحوم آيت اللّه حجت ، مرحوم آيت اللّه خوانسارى و مرحوم آيت اللّهصدر ايشان را براى اقامت در قم دعوت كنند، تا به زعامت شيعه در حوزه علميه قم ،قدرت و نيرو بخشد. علاوه بر اين ، حوزه از اندوخته هاى فقهى و اصولى و رجالى اينمرد بزرگ بهره بگيرد.
ورود مرحوم آيت اللّه بروجردى به قم ، به حق حوزه را از نظر علمى و سياسى در سطحبالاترى قرار داد و به راستى مى توان گفت شيوه نوى از اجتهاد را به حوزه آورد.
ريشه گيرى مسائل فقهى ، بررسى مسائل به صورت فقه مقارن ، دقت در اسناد رواياتو آگاهى از فتاواى اهل سنت ، در عصر ائمه ، از شيوه هايى بود كه آن مرحوم در آنها مبتكرو يا مروّج بود. پس از ورود ايشان به حوزه ، فقه و فقاهت ، همان رنگى را گرفت كهمرحوم بروجردى پى ريزى كرده بود.
حوزه :در دوران زعامت حضرت آيت اللّه بروجردى ، بفرماييد موضعحضرت امام در برابر دستگاه ستم شاهى چگونه بود؟
استاد: در اين دوران ، سكوت با شكوهى را از امام شاهديم كه از روز ورود مرحومبروجردى به قم تا روز درگذشت ايشان (شوال 1380، برابر با فروردين 1340)گرد مسائل سياسى نگشت و كارى جز تدريس و تاءليف و سعى در تهذيب نفوس و تذكربه مراجع ، بالاءخص ، مرجع بزرگ ، مرحوم بروجردى ، نداشت . در حالى كه انتظار مىرفت كه نويسنده كتاب كشف الاءسرار، آن افكار سياسى را در اين فضاى نيمه بازسياسى ، تعقيب كند، ولى بر عكس ، جز سكوت و قلم زدن و تربيت شاگرد، به چيزىنپرداخت . چه شد كه آن غرّش و فريادهاى كوبنده امام ، پس از ورود مرحوم بروجردى ،به خاموشى گراييد؟ نكته آن اين است كه وى مرد خدا بود. حركت و سكون او، سخن گفتنو سكوت او، بر محور وظيفه مى گشت . پس از زعامت گسترده مرحوم بروجردى ، ديگر اماموظيفه اى جزالنصيحة لائمة المسلمين نداشت و به همين جهت در اين مقطع فقطبه بحثهاى علمى و تربيتى پرداخت .
اين سكوت امام ، در برابر مرحوم بروجردى ، بسان سكوت على (ع )، در برابرپيامبر(ص ) بود.امام على بن ابى طالب (ع ) گوينده 12000 خطبه و كلمات قصار، درحيات پيامبر مُهر خاموشى بر لب داشت ؛ ولى پس از درگذشت پيامبر(ص ) خصوصادوران خلافت ، با غرش قابل تحسينى ، با خطب و كلمات خود، دلها را تسخير كرد و كاخهارا لرزاند. آن سكوت وظيفه بود. چنانكه شكستن مهر خاموشى نيز وظيفه بود.
به خاطر دارم در سال 1330، كه تب انتخابات بالا گرفته بود و حوزه هاىانتخاباتى ميان طرفداران مصدق و شاه تقسيم گشته بود و هيچ كدام از كانديداها موردرضايت فضلا نبود، يكى از دوستان ، به نام آقاى شيخ اسداللّه نور اللهى ، در جلسهدرس ، از ايشان خواست كه به مساءله انتخابات وارد شود و وكلاى مؤ من و متعهد را مرفّىكند و يا لااقل براى قم يك وكيل مناسب در نظر بگيرد.
ايشان ، پس از اعتذار، يادآور شد كه فعلا وظيفه من درس گفتن است و بس . البته جمعبين اين دو خصيصه متضاد يكى از نشانه هاى مردان بزرگ است .
حوزه :حضرت امام ، قبل از آمدن حضرت آيت اللّه بروجردى به حوزهعلميه قم ، سطوح عاليه را تدريس ‍ مى فرمودند، حضرت عالى بفرماييد درس خارج رااز چه زمانى شروع كرديد و از نظر كيفى درس خارج ايشان چگونه بود؟
استاد: حضرت استاد تا سال 1364، برابر 1324، سطوح عاليه را بهضميمه كتب فلسفى تدريس مى كرد. گذشته از اين ، بحثهاى مشتركى از بزرگان حوزهپيرامون مسائل فقهى و اصولى داشت ، ولى پس از قدوم مرحوم بروجردى ، خارجاصولى را آغاز كرد كه هسته نخستين آن را شاگردان با وفاى ايشان ، آقايان : مطهرى ،منتظرى ، نوراللهى و خندق آبادى تشكيل مى دادند.به مرور زمان ، بر تعداد افرادافزوده مى شد، از آن جمله مرحوم دكتر بهشتى . پس از چندى به علاقمندان درس افزودهشد و اين جانب و حضرات : ابراهيم امينى و خزعلى و مرحوم سعيدى و غيره هم جزء خوشهچينان درس حضرت استاد درآمديم . امّا هنوز درس جنبه خصوصى داشت .
در سال 1370، برابر 1330، مباحث خارج اصول ، جلداول كفايه ، را آغاز كرد. درس حالت عمومى و گستردگى بيش ترى پيدا كرد كه نتيجهآن درسها، همان كتاب تهذيب الاصول شد كه در سه جلد منتشر گشت و از اين طريق حضرتاستاد، در زمان مراجعى ، مانند: مرحوم بروجردى ، مرحوم حجت و مرحوم خوانسارى در رديفمدرسان بزرگ قرار گرفت كه درس او از پرجمعيت ترين درسها بود. در كنار اين درساصول ، خارج فقهى را آغاز كرد كه در آن نيز جمعيتى از فضلاى بنام حوزه ، شركت مىكردند و تا معظم له در قم بود، كتابهاى فقهى را كه اكنون ذكر مى كنم تدريس ‍ كرد:
1. زكات .
2. طهارت .
3. مكاسب محرمه .
4. قسمتى از بيع .
البته گفتن كتاب طهارت به زبان آسان است ؛ امّا هفتسال دوره آن طول كشيد. معظم له ، قسمتى از درسهاى خود را به رشته تحرير در آورده واز كتاب طهارت سه جلد به طبع رسيده است .
حوزه :موضع حضرت امام (ره ) بعد از رحلت مرحوم بروجردى ،چگونه بود و چه تحوّلى در حوزه علميه قم رخ داد.
استاد: درگذشت مرحوم آيت اللّه العظمى آقاى بروجردى ، سبب شد كهفصل نوينى به روى حضرت استاد گشوده شود و مهر خاموشى را بشكند و فقه و فقاهترا با درايت و سياست ، كه جزء لاينفك اسلام است ، به هم بياميزد. و پرخاشگريهاى خودرا با دولت منصوب شاه ؛ يعنى دولت عَلَم آغاز كرد. در حقيقت به مصداق رهبانبالليل و اسد بالنهار بار ديگر ظاهر شود. نيمه شب با خدا در مناجات باشد وروز براى فضلا، فقه و اصول تدريس كند و در عينحال مراقب اوضاع كشور و جهان باشد و تجلى گاه حديث العالم بزمانه لايهجم عليهاللوابس به شمار آيد.
پرخاشگريهاى امام ، بر تصويب انجمنهاى ايالتى و ولايتى و از آن پس ، لوايحششگانه و از آن بعد، به تصويب نامه ننگين مصونيت مستشاران آمريكايى ، ايران را بهصورت باروتى درآورد كه پس از يك جرقه ، نظام ستم شاهى را بر مى چيد. از اين جهتدر سال 1383، به تركيه تبعيد و پس از دوسال و اندى اقامت در آن ديار، به نجف انتقال يافت .
در طول پانزده سال اقامت در نجف ، هسته هاى مقاومت در ايران ، در پرتو هدايت و عنايت امام، قوى تر و استوارتر شد و كشور آبستن انقلابى بزرگ گرديد كه در 22 بهمن1357، به وقوع پيوست .
حوزه :حضرت عالى از تلاميذ حضرت امام (ره ) بوده ايد و با ايشانمعاشرت داشته ايد؛ از اين روى ، به روحيات امام آشنا هستيد، لطفا براى آشنايى ما وخوانندگان مجلّه به اين بُعد زندگى امام هم اشاره بفرماييد.
استاد: اين بُعد از ابعاد مربوط به زندگى امام ، از شيوه خاصى برخورداراست و تنها كسانى مى توانند به آن پى ببرند كه مدتها در خدمت ايشان بوده و با اومعاشرت كرده باشند. اينك ما به بخشى از اين ابعاد اشاره مى كنيم :
مجمع صفات اضداد
همگى مى دانيم تضاد منطقى هرگز قابل جمع نيست و يك چيز نمى تواند هم سفيد و همسياه باشد، در حالى كه تضاد فلسفى ، كيان جهان هستى است و دنيا در پرتو تضادفلسفى برپاست . اگر در جهان ، يك عنصر وجود داشت ، جهانى نبود؛ امّا عناصرگوناگون كه هر كدام اثر و آهنگ خاصى دارد، در اثر آميزش ، نوعى را در دامن خود بهنام معدن ، نبات و حيوان و انسان پرورش مى دهد.
در زندگى انسانها گاهى عاطفه بر تعقل پيروز مى گردد، ولى در برخى ديگر، خردبر عاطفه غلبه دارد. انسان كامل آن است كه از هر دو كاملا برخوردار باشد و در هر موارداز عنصر لازم بهره بگيرند.
غالبا افراد عاطفى ، كم جراءت و كم شهامت مى باشند، در حالى كه افراد سختدل ، از عاطفه و تاءثر كم بهره اند، كم تر كسى است كه از هر دو سرشار باشد.
امير مؤ منان در يك شب ، بينى صدها نفر از دشمن را به خاك ماليد و هرگز متاءثر نبود،ولى آن گاه كه اشك يتيمى را، كه بر گونه او غلطان بود ديد، متاءثر گشت وفريادش بلند شد.
افراد عارف و سالك ، كه بيش تر به ماوراء طبيعت توجه دارند، از سياست و ادارهكشور بى خبرند، در حالى كه افراد سياستمدار و مدير، بيش تر به اين سومى نگرندو از آن سو غالبا غافلند و كم تر كسى است كه اين دو را جمع كند. تو گويى عرفان وسلوك با تدبير و سياست دو عنصر متضادند كه به كم تر كسى داده مى شود و ما اجتماعهر دو را در اميرمؤ منان و فرزندان معصوم وى مشاهده مى كنيم .
گروه فيلسوف ، كه در طول عمر، عقل و خرد خود را پرورش مى دهند، ازمسائل عرفى و روزه مرّه جارى در زندگى مردم كم تر اطلاع دارند ؛ امّا فقيه كه سرو كاراو با كلمات راوى و پاسخهاى امام در حدّ فهم راوى است ، بهمسائل عرفى و عادى انس مى گيرد و از دقت و موشكافى در معارف ، كم تر برخورداراست . كم تر فيلسوفى است كه دقت در انديشه را با استظهارات عرفى از روايات جمعكند.
مردان علم و انديشه ، كه سر در كتابها دارند و با انديشه هاى علمى سر و كار دارند،از سياستهاى جارى در جهان بى بهره مى باشند؛ در حالى كه مردان سياست ، كه افكارسياسى سياستمداران جهان و شيطنتهاى آنها را تعقيب مى كنند، كم تر توفيق بالا بردنآگاهى هاى علمى خود را دارند؛ ولى در اين ميان ، نادره هايى پيدا مى شوند كه از هر دوكاملا برخوردار مى باشند.
ما چنين خصيصه هايى متضاد را، كه كم تر در افراد جمع مى شود، جمع اضداد مى گوييم. البته تضاد فلسفى ، نه منطقى و امير مؤ منان را مصداق روشن آن مى انگاريم و از اينجهت شاعر نغز گو، سيد حيدر حلّى ، درباره وى چنين مى گويد:

جمعت فى صفاتك الاضداد
فلهذا عزّت لك الانداد
در تو صفات دور از هم گرد آمده
از اين جهت مانند تو كمياب است
امام خمينى ، فرزند خلف و صالح امير مؤ منان ، در اين خصيصه ، وارث جدّ بزرگوار خودبود و در روحيه عميق و گسترده خود، عناصر دور از هم را جاى داده بود.
او، مظهر عاطفه و در عين حال قهرمان خرد بود.
او، در برابر ناملايمات ، سخت متاءثر و در برابر گردن كشان مقاوم و سرسخت بود.
او، عارف و سالكى بود كه متجاوز از شصتسال ، نماز شب او ترك نشد و با معبود خود راز و نيازى داشت و احيانا مناجاتهاى خود را درغالب شعر عرفانى ريخته است .
وى غرق در تفكّر بود، ولى در عين حال ، سياستمدارعادل و مدبّر و رشيدى بود كه با دست آهنين خود سكان كشتى كشور را بهساحل نجات كشيد.
او، فيلسوف موشكافى بود كه به حق الهيّات را خوب درك كرده و بلكه چشيده بود؛ولى در مجال و قلمرو فقه ، انسانى عرفى بود كه انديشه خود را به حد انديشه يكپرسش گر عادى ، كه مساءله را از امام مى پرسيد،تنزل مى داد.
او، در طول عمر هشتاد ساله خود، با علوم گوناگونى سرو كار داشت و در بسيارى ازفنون ، آثار گرانبهايى از خود به يادگار نهاد؛ ولى در عينحال برون نگرى بود كه از سياستهاى جارى در جهان آگاه بود. بالاتر از همه ، قلب اومركز نور الهى بود كه غالبا با دقت در سيما و لحن سخن ، اهداف و نيتها را تشخيص مىداد. به حق بايد گفت : امام خمينى از آن انسانهاى نادر و كم نظيرى بود كه در شخصيتگسترده خود عناصر متضاد روحى را جا داده بود.
پرده اى ديگر از روحيات او، در حالى كه فردى متعبد و شب زنده دار بود ؛ ولى از تظاهربه قدس و تقوا در انظار مردم ، فوق العاده بيزار بود. درطول عمر، ديده نشد كه در انظار مردم تسبيح به دست بگيرد و ذكر بگويد. او در حالىكه مردى زاهد و وارسته بود و هرگز دل به دنيا نبسته بود، سعى مى كرد كه از نظرلباس و وضع ظاهرى در سطح مطلوبى باشد و از پوشيدن لباسهاى كهنه و پاره و يالباسهاى كم قيمت اجتناب مى ورزيد و گويا منطق او اين بود كه در اين شرايط چنينزندگى نشانه تكدى است نه نشانه زهد.
او در حالى كه مساءله تعدد زوجات را يك اصل اساسى مى دانست و پيوسته از آن ، تحتشرايطى ، دفاع مى كرد، ولى براى يك فرد روحانى ، تجاوز از يك همسر را، درشرايطى كه در الزام آور نباشد، نمى پسنديد و به عنوان مطايبه مى گفت : براى ما يكزن زياد و نصف آن كم است . و از اين طريق ياد آور مى شد كه مردم از يك فرد روحانىانتظارات ديگر دارند.
او در حالى كه يك انسان متفكر و فرد وقورى بود و هيبت او حصار را در سكونت فرو مىبرد؛ ولى از مجالس انس با دوستان غفلت نمى كرد و جلسه انس را مايه نوعى كمك بهورزيدگى ذهن و آمادگى آن مى دانست .
مى فرمود: در دوران جوانى ، پنج شنبه و جمعه اى بر ما نگذشت مگر اين كه بادوستان جلسه انسى تشكيل مى داديم و به خارج از قم و بيش تر به سوى جمكران مىرفتيم . در فصل برف و بارانى در خود حجره به برنامه انسىاشتغال مى ورزيديم و هنگامى كه صداى مؤ ذن به گوش مى رسيد همگى به نماز مىايستاديم .
وى به قرآن و تلاوت آن و تدبّر در معانى دقيق آن علاقه فراوانى داشت . به خاطر دارمكه از حضورش درخواست كردم كه : تفسيرى بنويسد: فرمود: تفسير را كسى بايدبنويسد كه در زندگى فقط يك همّ داشته باشد و يك مقصد. من الا ن در وضع كثرت بهسر مى برم و اشتغالات مختلفى دارم .
در ميان فلاسفه ، به فلسفه صدر المتاءلهين و در ميان عرفا به كتابهاى قاضى سعيدقمى عشق مى ورزيد.
در تمام حرمهاى اهل بيت ، مقيد بود كه زيارت جامعه را بخواند.
او به بحث و مذاكره در مسائل علمى و بحث و مذاكره در مجلس درس ، علاقه فراوانى داشت .اگر در درس سكوت حكومت مى كرد، مى فرمود: مجلس درس است نه مجلس روضه ، سخنبگوييد و اعتراض كنيد!
به خاطر دارم اين جانب بيش از ديگران ، در درس بهاشكال و سؤ ال مى پرداختم ، برخى كه از اين وضع ناراضى بودند، باز محضرشاندرخواست كردند كه ايشان تذكر دهند كه شاگردان كم تراشكال كنند و طبعا بنده نيز، كم تر سخن بگويم . ايشان در پاسخ فرمود: به نظر مندر درس ، كم تر از حد نصاب اشكال مى شود و بايد پايه اعتراض به اصطلاحان قلت قلت بالا برود.
حوزه :درباره تلاميذ حضرت امام و تاءليفات امام ، اگر ممكن استمطالبى بيان بفرماييد.
استاد: وى در طول عمر خود، در موضوعات مختلف ، شاگردان ممتاز و اساتيدعالى مقامى تربيت كرد كه بردن نام آنان مايه اطاله سخن است ؛ ولى بايد يادآور شومكه به مرحوم مطهرى بيش از همه احترام مى گذاشت و چون از افكار او بهره مى برد،اشكالات او را به صورت ان قلت و قلت در نوشته هاى خود مى آورد.
اما تاءليفات حضرت امام : در اين جا صورتى از مؤ لفات استاد را مى آورم كه خودبيانگر بعد علمى اوست . صورت تاءليفات او اعم از مطبوع و غير مطبوع به شرح زيراست :
1. آداب الصلاة .
2. اربعين .
3. اسرار الصلاة .
4. كتاب البيع (در 5 جلد چاپ شده است ).
5. تحرير الوسيله (يك چهارم و يا يك سوم برمسائل وسيله النجّاة سيّد اصفهانى افزوده و آن را تحرير الوسيله ناميده است ).
6. كشف الاسرار.
7. ولايت فقيه .
8. الرسائل ( در قائده لا ضرر و استصحاب وتعادل و تراجيح و اجتهاد و تقليد و تقيه ).
9. شرح حديث جنود عقل و جهل .
10. شرح حديث راءس الجالوت .
11. شرح دعاى سحر.
12. مصباح الهداية الى الخلافة والولاية .
13. مكاسب محرمه ( در دوجلد).
14. تعليقات بر شرح فصول الحكم .
اين اصول تاءليفات حضرت امام است . در اين زمينه مى توان رساله هاى عمليه و تعليقهبر وسيله و عروة الوثقى و ديوان شعر و ديگر آثار او را نام برد كه فعلا به خاطرندارم .
البته در اين جا يادآور مى شوم كه : تفسير سوره مباركه حمد، موجى در تفسير پديد آوردو جوانان انقلابى را با بعد ديگرى از اين كتاب آسمانى آشنا ساخت .
اين بود سخنان ما از زندگى حضرت امام ، كه به حق بايد گفت درگذشت وى تجسمبخش مضمون شعر عطار است :
از شمار دو چشم يك تن كم
و از شمار خرد هزاران بيش
سلام اللّه عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيّا.
مصاحبه با آيت اللّه محمد فاضل لنگرانى (114) 
حضرت آيت اللّه حاج شيخ محمّد فاضل موحدى لنكرانى ، بهسال 1310 ديده به جهان گشود و بعد از تحصيلات جديد وارد حوزه علميه شد و دركوتاه ترين مدت ادبيات و سطوح را به پايان رسانيد و در 19 سالگى وارد درسخارج آيت اللّه بروجردى شد كه حاصل اين بهرورى ، كتاب نهاية التقريرات كه در دوجلد چاپ و منتشر شده است و حدود 9 سال هم از محضر حضرت امام ، رضوان للّه تعالىعليه ، بهره برد كه حاصل اين بهره ورى ، نگارش قسمت اعظم درس ‍ فقه واصول معظم له است .
برخى از تاءليفات حضرت استاد عبارت است از احكام التخلى و الوضوء من كتابتفضيل الشريعة فى شرح تحرير الوسيله ، تقيه مداراتى ،آيين كشوردارى ، از ديدگاه امام على ، عليه السلام ، الاجتهاد و التقليد منكتاب تفضيل الشريعه فى شرح تحرير الوسيله .
حضرت ايشان از همان اوان تحصيل ، به تدريس و تعليم روى آورد و اينك سالهاست كهمشغول تدريس دروس خارج فقه و اصول است وعده كثيرى از مشتاقان و طالبان علم ازمحضرشان بهره مند مى شوند.
حوزه
حوزه :به نظر حضرت عالى ، امام بهدنبال چه اهدافى بودند و آرمانهاى حضرت امام ، كه اينك بايد به تمام وجود به حفاظتآن همّت گماشت چه بوده است ؟
استاد: آن چه كه به نظر امام ، مهم ترين هدف شناخته مى شد، بقاى اين انقلابو نظام جمهورى اسلامى ايران است ؛ زيرا كه اين نظام نه تنها اثر و فوايدش ملت ايرانرا شامل مى شود، بلكه به عنوان يك الگو در جهان مطرح است و ما مى بينيم كه به پامى شود اينها همه نشاءت گرفته از نظام جمهورى اسلامى است . به نظر من يكى ازعلل مهم مبارزه ابرقدرتها با اين نظام ، اين نيست كه اين نظام در ايران تحقق پيدا كرده ،شايد براى آنها اين مساءله چندان اهميّت نداشته باشد؛ امّا مساءله مهم اين است كه اين نظامجنبه هدايت ساير كشورها را دارد. وجود اين نظام مانع از اين است كه زمامداران كشورهاىبه اصطلاح اسلامى و غير اسلامى بتوانند حاكميت خودشان را ادامه بدهند. به عبارتروشن تر، وجود اين نظام ولو در ايران ، براى حاكميتآل سعود در عربستان به تمام معنى مضر است . وجود اين نظام در ايران ولو در محدودهايران ، براى حاكميت افرادى در اردن و ممالك ديگر اسلامى بسيار مضر و مانعيت دارد.علت اين كه ابرقدرتها تمام همشان را براى از بين بردن نظام ، صرف كرده اند، هميناست كه اين نظام وجودش براى تمام زمامداران جهان ، خطر است . كجا دولت انگليس ، درتاريخ انگليس مشاهده كرده بود در يك زمان دويست هزار نفر در خيابانهاى لندن راهپيمايىكنند و عليه دولت انگليس درباره مساءله سلمان رشدى راهپيمايى داشته باشند. لذا وجوداين انقلاب براى همه قدرتها، مضر است واز اين جهت است كه آنها كمر به از بين بردنانقلاب بسته اند و روى همين نظر هم هست كه امام بزرگوار، مهم ترين هدفش ، حفظ ايننظام و حفظ اين انقلاب بود. براى اين كه انقلاب در ايران راكد نمى ماند و به عنوانالگو در جهان مطرح مى شود سرانجام همه جوامع درمقابل قدرتها قيام خواهند كرد و بالاخره قيامها نتايج ارزنده را بهدنبال خواهد داشت .
حوزه :حضرت عالى يكى از شاگردان ، حضرت امام بوده ايد و ازمحضر آن فرزانه بهره ها برده ايد، لطفا درباره مبانى فقهى واصول آن عزيز، به قدر امكان صحبت بفرماييد.
استاد: يكى از افتخارات مهم من اين است كه حدود دهسال از محضر امام بزرگوار، در فقه و اصول استفاده كردم . يك دورهاصول ، از اول مباحث الفاظ تا آخر مباحث اجتهاد و تقليد، از محضر ايشان استفاده كردم . درفقه هم مباحث زيادى در كتاب طهارت و بعضى از كتابهاى ديگر را، حدود دهسال ، از محضرشان بهره برده ام . روزهايى كه در محضر امام بودم واز جهات علمىايشان استفاده مى كردم براى من به عنوان يك طلبه ، از شيرين ترين روزهاى زندگانىمحسوب مى شد.
براى اين كه امام بزرگوار در آن اوان و آن ايّام ، هيچ مشغله اى غير از مساءله مطالعه وتدريس و نوشتن نداشتند و تمام وقت خود را در اين رابطه صرف مى كردند. گاهى درسايشان ، مخصوصا درس فقهشان ، به يك ساعت و نيم مى رسيد، بدون اين كه خودشاناحساس خستگى بكنند و يا شاگردان احساس خستگى داشته باشند. دقت ها و تحقيقات ونكاتى را كه ذهن مستقيم و صاف ايشان آنها را اقتضا كرده بود و توجه كرده بود، بهقدرى شيرين و قابل قبول بود كه شايد براى انسان هيچ نقطه ابهام باقى نمى ماند.مخصوصا در روش بحث ايشان يك نكته اى وجود داشت و آن اين بود كه ايشانمسائل را، خصوصا مسائل علم اصول را، ريشه اى بحث مى كردند و از اساس ، اين مباحث رامورد بررسى و نظر قرار مى دادند. كثيرى از اوقات براى ما روشن مى شد كه اين راهىكه ديگران رفته اند و اين پايه اى را كه ديگران روى او بنا گذاشته اند، غير صحيحبوده و حق مطلب همان بود كه امام بزرگوار مى فرمودند.
من هنوز شيرينى جلسات بحث ايشان و آن خاطره از ذهنم بيرون نمى رود با توجه به آن ،يك حالت نشاط و التذاذى براى من پيدا مى شود. چه روزهاى بسيار با ارزش و شيرينىبود. اين يكى از افتخاراتى بود كه خداوند نصيب من كرد كه بتوانم از محضر علمى اينامام بزرگوار، استفاده كنم .
امام بزرگوار در مرحله تاءليف كتابهاى متعددى در فقه ،اصول ، فلسفه ، مباحث اخلاقى ، مباحث اعتقادى و مباحثى كه مربوط به حديث و روايت استاز خود به جاى گذاشته اند. اكثر تاءليفات ايشان چاپ شده و در اختيار قرار گرفتهاست كه بسيار مورد استفاده مى باشد. در فقه ، مكاسب محرمه و بيع و خيارات را نوشتهاند. اين قسمت را در نجف اشرف تدريس كرده اند. اين قسمت ،مشتمل بر تحقيقات كم نظير و دقتهايى است كه در كتابهاى ديگر و در درسهاى ديگر،انسان با آن نوع تحقيقات مواجه نيست .
بالاخره ، امام بزرگوار، در مقام علمى يك فرد جامع به تمام معنا بود. فقيهكامل اصولى متبحر فيلسوف بى نظير، عارف به تمام معنى الكلمه ، متخصص در علماخلاق و تربيت هاى علمى اخلاقى و همين طور جهات مختلف ديگر و حتى در شعر هم داراىيك سهم بسيار چشم گيرى بودند .
بيان استاد در تدريس ، به قدرى شيرين و به قدرى بيانگر بود كه هيچ كس خودش رانيازمند به اين كه از كس ديگرى بپرسد و نظر امام را استفسار كند نبود. خود امام مستقيمابا بيان بسيار روشن و شيرين خودش تمام مطالب را در اختيار مى گذاشتند. طلبه كه ازدرس استاد بيرون مى رفت مطلب استاد به نظر او كاملا روشن بود. ممكن بود كه دراصل مطلب اشكالى داشته باشد؛ امّا از نظر اين كه امام چه فرموده اند و چه نظرى داشتهاند، هيچ نقطه ابهام براى كسى باقى نمى ماند. اين يك مساءله اى است كه در تدريسكاملا اهميّت دارد كه استاد بتواند نظر خودش را در اختيار شاگردان به طور وضوحبگذارد.
در همين باره يك خاطره اى دارم : مساءله اى بود كه فروض مختلف و احكام متعددى داشت يكروز به نظر شاگردى از شاگردان ايشان آمده بود كه امام در اين مساءله از نظر حسابكاَنَّ دچار خطا و اشتباهى شده اند. شاگرد روىاشكال خودش اصرار داشت و امام هم در بيان خودش اصرار داشت . بالاخره ، آن شاگردچاره را جز اين نديد كه به قسم و سوگند متوسل بشود. ظاهرا، امام بزرگوار هم درجواب از همان شيوه استفاده كردند و با سوگند مطلب خودشان را اثبات كردند واين منظرههميشه جلو چشم من تجسم دارد.
حوزه :در اين موقعيت حساس ، كه حضرت امام رحلت كرده اند و خلاءعظيمى در جامعه به وجود آمده است . وظايف حوزه هاى علميه در اين شرايط چيست ؟
استاد: امّا وظايف حوزه هاى علوم اسلامى در اين موقعيت حساس ، يعنى بعد ازارتحال امام بزرگوار چيست ؟ بايد عرض كنم كه خوشبختانه امام (ره ) نه تنها وظايفرهبرى را در حال حيات انجام دادند و به تمام معنى مردم را هدايت و رهبرى كردند، بلكهروى شدت علاقه ايشان به مردم و اسلام و پياده شدن احكام اسلام ، طبق يك وصيت نامهبسيار ارزنده و بسيار مفصل ، كه حدود 35 صفحه راتشكيل مى دهد، وظايف حوزه هاى علوم اسلامى را مشخص كرده اند. مخصوصا به چند نكته دراين رابطه اشاره كرده بودند:
1. حوزه ها مورد نظر استكبار و قدرت هاى ضد اسلامى است و ممكن است افراد نفوذى را دراين حوزه هاى بفرستند تا آشنايى به مسائل اسلامى پيدا بكنند. چه بسا تا حد مرجعيتخودشان را برساند و بعد از آن كه مرجعيت را به دست آوردند، ضربه هاى محكمى ، طبقنقشه شوم ابرقدرتها و استكبار، به اسلام بزنند؛ لذا وظيفه مسؤ ولين حوزه ها و همينطور افراد و اعضاء حوزه اين است كه در اين باره پى گيرى داشته باشند ومسائل را دنبال بكنند و اگر با فرد مشكوكى برخورد كردند تحقيقات كافى در رابطهبا او انجام بدهند. در مقابل افراد نفوذى بايد آمادگى پيدا كرد.
2. امام بزرگوار روى فقه سنتى تاءكيد دارند و مى فرمايندمسائل فقهى و اصولى ، همان گونه كه در حوزه هامتداول بود، بايد به همين نحو متداول باشد. و البته هدف اين است كه طلاب خودشان رابيش تر آماده بكنند براى دو جهت : يك اين كه نهادها و ارگانها و پست هاى زيادى را درجمهورى اسلامى بايد روحانيون و افرادى كه آشناى به علوم اسلامى هستند اداره كنند.اگر طلاب خودشان را آماده براى اين مسائل نكنند كارها قسمت عمده اش لنگ مى شود وكمبود پيدا مى كند. بالاخره ، پست قضاوت بايد به دست روحانى باشد. تعليممسائل اعتقادى بايد به دست روحانى باشد. امامت جمعه ، تبليغ ومسائل مختلف ديگر را بايد فرزندان اين حوزه اداره كنند؛ لذا هر چه بيش تر و سريع تربايد خودشان را مجهز به جهازات علمى و تقوايى بكنند، تا بتوانند مسؤ وليت خودشانرا در اين پست ها انجام بدهند.
دوّم اين كه مسائل ، به دنبال پيروزى انقلاب اسلامى ايران و انعكاس آن در جهان ، درتمام دنيا مطرح و به عنوان بزرگ ترين عامل مؤ ثر در پيروزى انقلاب ، شناخته شده واين امر اقتضا مى كند كه اهل تحقيق در رابطه با اسلام ، به مطالعه بپردازند و در اينراستا طبعا پرسش ها و احيانا بعضى از شبهات مطرح مى شود و تنها حوزه ها هستند كه مىتوانند بيانگر اسلام بوده و شبهات مطرح شده را برطرف سازند، در اين صورت مسؤوليت خطيرى پس از پيروزى انقلاب پيش آمده كه حوزه ها در زمانهاى گذشته داراى چنينمسؤ وليتى نبودند.
3. نكته سومى كه در وصيت نامه درباره حوزه ها به آن اشاره فرموده اند، علومى است كهاكنون جامعه اسلامى به آنها نياز دارد و در كنار دروس حوزه ، كه در حوزه ها مطرح مىشود، بايد در اين علوم هم افراد متخصص شوند، تا بتوانند نياز جامعه اسلامى رابرطرف كنند، مانند علم اقتصاد و علوم مختلف ديگر.
حوزه :درباره نقش رهبرى حضرت امام (ره ) در رهبرى امت اسلامىمطالبى را براى ما و خوانندگان بيان بفرماييد.
استاد: درباره نقش حضرت امام در رهبرى امت ، اين ديگر يك مطلبى است كه از خردو كلان ، روحانى و غير روحانى براى آنها اين مساءله روشن است . تحولى را كه امامبزرگوار در جامعه ايران به وجود آورد شبيه همان تحولى است كهرسول گرامى اسلام (ص ) در مردم جاهليت به وجود آورد. ماقبل از پيروزى انقلاب ، در دوران رژيم طاغوت ، به راهى مى رفتيم كه عاقبت آن راه ، ختماسلام واز بين رفتن اسلام در جميع ابعاد و حتى نسبت به ظواهر اسلام بود. كارهايى كهرژيم طاغوت انجام مى داد حاكى از اين معنى بود كه يك برنامه تنظيم شده براى از بينبردن حتى تمام ظواهر اسلام در كار بود. مساءله تغيير تاريخ اسلام ، با اين كه تاريخاين مساءله اى نيست كه كسى بگويد: منافات با استكبار داشت . منافات با استكبار داشت ،منافات با رژيم داشت ؛ اما رژيم با تاريخ هم به مبارزه برخاسته بود. هدف رژيموابسته اين بود كه اثرى از اسلام باقى نماند؛ لذا با تاريخ اسلام به مبارزهبرخاسته بود و سالها تاريخ اسلام را به تاريخ شاهنشاهىمبدل كرده بود. نقش امام ، در رهبرى امت اين بود كه به اسلام يك حيات مجددى بخشيد؛اسلامى كه مى رفت به طورى كلى از جامعه ايران و حتى جوامع مختلف جهان رخت بر بندد.امام با پيروزى انقلاب خود، واز بين بردن رژيم طاغوت و برقرار كردن نظام جمهورىاسلام ، آن نظام اسلام واقعى كه براى اولين بار بعد از 14 قرن و بعد از حكومترسول اللّه در جهان ، در ايران به وجود آمد، مهم ترين اثر رهبرى خويش را نشان داد. ايناثر رهبرى اين بزرگ مرد و شخصيت كم نظير، بلكه بى نظير در تاريخ اسلام و بلكهدر تاريخ جهان بود. امام در سايه اسلام ، نه تنها قوانين اسلام را پياده كرده ، بلكهبه مردم ايران و جهان بينش داد و به مردم ايران و تمام معنى آزادى واستقلال داد.
كشورى كه در تمام شؤ ونش ، استعمار و استكبار حاكم بود، با رهبرى امام بزرگوار اينسنگينى ها و اين غلها و اين قيدهايى كه بر دست و پاى مردم بود، مردم بعد از انقلاب ،احساس يك نوع آرامشى كردند. ديديد كه در طى ساليان دراز چه نحو استعمار بر آنهاحكومت مى كرد و چه نوع خفقانى براى آنها به وجود آورده بودند كه حتى جراءت نفس ‍كشيدن نداشتند.
بالاخره ، اين روزها، نه تنها شخصيت هاى مكتب تشيّع و اسلام درباره رهبرى امام ، مطالبىرا ذكر مى كنند و از ايشان به بزرگى ياد مى كنند، بلكه دشمنان ، اين مرد را در رهبرىمتخصص مى بينند و اين نوع رهبرى را يك رهبرى بى نظير مى دانند. تعبير بعضى ازراديوهاى بيگانه اين است كه امام به مرحله اى رسيد كه ميليونها نفر مردم ايرانحاضرند كه خود را در راه او فدا بكنند. چنين رهبرى در تاريخ نشان داده نمى شود.
مصاحبه با آيت اللّه محمد هادى معرفت (115) 
حضرت آيت اللّه محمّد هادى معرفت ، به سال1312 هجرى شمسى ، در كربلا متولد شد. تعليم علوم اسلامى را از محضر پدر آغازنمود و در ادامه آن تا پايان سطح و قسمتى از خارج فقه و يك دورهاصول را از محضر استاد، شيخ يوسف بيارجمندى خراسانى بهره مند گرديد. وى در ادامهتحصيل به حوزه نجف وارد شد و از محضر استادان و فقيهانى آن ديار: آيات عظام ، حكيم ،خوئى ، شيخ حسين حلّى ، ميرزا باقر زنجانى ، علامه فانى و حضرت امام ، رضوان اللّهعليه ، فقه و اصول را استفاده نمود.
ايشان ، به سال 1351، وارد حوزه علميه قم شدند و مدتى در درساصول آيت اللّه ميرزا هاشم آملى حاضر شد.
حضرت ايشان در حوزه هاى ياد شده ، تدريس سطوح عاليه را به عهده داشته و اينك ازاساتيد خارج و فقه و اصول حوزه علميه قم به شمار مى آيد.
جناب آقاى معرفت ، آثار ارجمندى نيز نگاشته است ، از آن جمله : مى توان التمهيد فىعلوم القرآن ، حديث لا تعاد، ولاية الفقيه ، تحقيق و تعليق شرح تبصره حاج آقا ضياءو....را نام برد.
حوزه
حوزه :با تشكر از حضرت عالى براى شركت در اين مصاحبه ، لطفاعلل و عوامل نفوذ عميق و ظهور و بروز علمى و فقهى حضرت امام را در نجف ، با توجه بهوضعيت فقهى و علمى كه نجف داشته و اساتيد بزرگى كه در سطح خارج بودند بيانبفرماييد:
استاد: ما از همان دوران اول ، شايد قبل از اين كه حركتى بشود، مى شنيديم كه ازامام اين جور تعريف مى كردند: خويى قم است در نجف ، ايشان اين طورمطرح بودند.
شناخت ما از ايشان ، اين گونه بود. بعد كه حركت و نهضت شروع شد و ايشان حركتكردند و مخصوصا سال 42، عده زيادى از طلاب و فضلا، تقريبا هم عقيده با ايشان شدهبودند و راه ايشان را پسنديده بودند و حتى در بعضى از درسها به مدرسين اعتراض مىشد كه : چرا حرفى نمى زنيد قيام نمى كنيد و كذا.
كه من خودم در يكى از درسها به استاد گفتم : شما بر اثر اين سكوت ضربه خواهيدخورد. اين قدر جسارت هم كردم به آن استاد. حالا اسمش را نمى آورم ، چون فوت كرده .واقعا يك عده اى تشنه بودند كه به محضر ايشان برسند و از نزديك ايشان را لمس كنند.اين عده ، روز به روز زيادتر مى شدند عقيده ام اين است كه تبعيد ايشان به نجف ، يكىاز الطاف خفيه الهيه بود. اين مطلب را من بارها در بحث ها و درسهايم گفته ام ؛ چرا؟ بهجهت اين كه بنا بود كه يك هم چنين حركت عظيم در سطح جهانى به وجود بيايد. اين حركت، كه قائم به شخص ايشان بود. فى الواقع مربوط مى شد به جنبه فقاهت بالاى ايشانكه از همان مقام فقاهت به معناى ولايت تراوش مى كند. روى اين حساب بود كه اين حركتشكل گرفت و مردم و علماء پيروى كردند والا از افراد عادى ، هر چند هم با خبر و باصلابت باشند، مردم ؛ مخصوصا افرادى كه يك مقدارى براى خودشان ارزش علمىقائلند، مشكل اين است پيروى كنند. لذا شخصيت امام بايد از طرف كسانى كه اين كار رابكنند و بايد در اين نهضت شركتى داشته باشند مورد شناسايى دقيق قرار بگيرد و ازنزديك لمس بشود. چون يك دانشگاهى محقق يا يك حوزه اى محقق ، با يك عوام بازارى فرقمى كند. حسابش اين است كه تا در شخصى اطمينان نكند، حاضر نيست حتى يك كلمه تاءييدبكند. و لذا آمدن ايشان در حوزه سبب شد كه عده اى از فضلا، چه عرب و چه عجم ، بهايشان ارادت بورزند. من شاهد بودم كه بسيارى از شخصيت هاى علمى عرب ، اين مدت درنجف مثل يك مريد به ايشان ارادت مى ورزيدند. با اين كه آنان كسانى بودند كه قبلابراى بزرگان آن مقدار احترام قائل نبودند. آمدن ايشان به نجف اين اثر بزرگ را داشت ،امّا كارى كه ايشان كرد؛ يعنى در ايشان سراغ كرديم ؛ نجف با اين كه در سطح بالايى ووالايى از علم و تحقيق بود، چطور شد كه عده بى شمار از فضلاى نجف به ايشانگرويدند و سخت به عنوان يك شاگرد مطيع در خدمت ايشان شدند؟ ايشان يكويژگيهايى داشت ، چه در مقام علمى كه فضلا را بهدنبال خود بكشد ؛ و چه در مقام رهبرى كه دنيا رابدنبال خود بكشد . ويژگيهاى ايشان ، البته آن طورى كه به نظر من مى رسيد. من نوعاروى افراد بزرگ دقت مى كنم ، حرص و ولع دارم به اين كه ويژگيهاى افراد بزرگ رابفهمم . بنده در همان نجف هم به رفقا گفتم كه خصوصيت و ويژگى امام را از لحاظ علمى. ايشان ابتدا كه تشريف مى آوردند نجف و خواستند درس را شروع بكنند ؛ يعنى از ايشانخواهش شد كه درس شروع بفرمايند، ايشان اين پيشنهاد را كردند كه بيش تر روى قواعدبحث كنيم ، يا روى روايات و نقل اقوال ؟ روى اين حساب همه رفقا به اتفاق گفتند كهبيش تر ما روى جنبه قواعد مايليم ؛ يعنى همين كارى كه شيخ در كتاب مكاسب كرده ؛ چونايشان بيع شروع كردند. آن وقت ايشان تحولى كه در نجف ،حداقل در ما ايجاد كرد و موجب شيفتگى ما به ايشان شد و روز به روز بيش تر مى شد،اين بود كه : مساءله اقوال بزرگان در فقه ، به عنوان يك حريمى مقدس بود؛ مثلا اگرمى گفتيم اين نظريه مرحوم نائينى است ، كافى بود براىدليل . اين قدر مساءله شخصيت روى آراء اثر مى گذاشت . اين ، در واقع فقه را ازصورت تحقيقى به صورت تقليدى مى برد. همان طور كه مسبوق هستيد، ميگويند:
بعد از شيخ ، تا قبل از ابن ادريس ، فقه صورت تقليدى را به خودش گرفته بود. آنبزرگ آمد و اين حريم را دريد و مساءله تحقيق را شروع كرد. اخيرا فقه ، واقعا رنگتقليدى به خودش مى گرفت . كلام ، كلام مرحوم آقا ضياء است يا كلام مرحوم نائينىاست ياكلام آقا شيخ حبيب اللّه رشتى است يا مرحوم فشاركى اصفهانى است يا ميرزا ياشيخ . انتساب قول به اين گوينده ها يك نوع حريم ايجاد مى كرد. لذا طلبه هايى مانندما، جراءت كنيم و بخواهيم يك راءيى بر خلاف راءى بزرگان را بدهيم ، يا تحقيق بكنيم، اين جراءت را به خودمان نمى داديم . اين ويژگى كه مى خواهم عرض بكنم اين است :امام يك تحول ايجاد كرد؛ يعنى راه مناقشه كلام بزرگان را باز كرد و حريم را شكست .به عالم تحقيق و فقاهت اين درس را داد كه بايد حريم كلام بزرگان را شكست ؛ زيرااحترام به كلام بزرگان مناقشه كردن در كلام آنهاست و الاّ انسان كه در كلام هر كسىمناقشه نمى كند.
فرض كنيد يك آدمى كه به فقاهت معروف نيست كسى قبولش ندارد. كلامش مطرح نخواهدشد، هيچ وقت در هيچ جا. پس اين كه ما كلام بزرگان را مطرح مى كنيم و مناقشه مى كنيم ،احترام به بزرگان است ، نه اين كه ما بگوييم اين كلام چون كلام ايشان است بايد دربسته پذيرفت . خلاصه ، اين جراءت و شجاعت را ايشان داشتند كه در كلام بزرگانمناقشه بكنند. اين كه حق را و حقيقت را آن جورى كه هست بيان كنند و در واقع راه اجتهادى راكه تشيع و فقهاء تشيّع مى گويند مفتوح است ، احيا كنند، و اين ستودنى است . به معناىحقيقى ، ايشان ، با آن شهامتى كه داشتند، تحول در شاگردها ايجاد كردند. اين يكى ازويژگيهاى بسيار مهم جنبه هاى علمى ايشان است كه من در ايشان سراغ دارم .
حوزه :ويژگيهاى حضرت امام را در مساءله رهبرى ، تا آنجا كهامكان دارد، تشريح بفرماييد.
استاد: اما جهاتى را كه ايشان در مساءله رهبرىكل جهان اسلام دارا بودند: يكى مساءله صلابت ، يكى مساءله قاطعيت يكى هم مساءله نفوذ،يعنى آماده كردن افراد براى پذيرش . اين از ويژگيهاى شخص ايشان است . انسان كهيك راءى انتخاب مى كند، حالا مى خواهد راءى علمى ، يا راءى سياسى ، يا اجتماعى باشد،گاهى مسبوق به فكر طولانى است ؛ يعنى روى اين خيلى فكر كرده ، جوانب اين را درستبررسى كرده ، سد ثغور كرده ؛ لذا راءى را كه با مسبوقيت ، اين جور تفكر است انتخابكرده باشد، اين راءى براى او مثل يك كوه است ؛ يعنى صلابت دارد محكم است ، روى هميناساس قاطعيت مى آورد براى طرف . آينده اش را فكر مى كند، كه خوب حالا اين براىعرضه كردن با چه چيزهايى ممكن است برخورد بكند. اينها را اگر دقيقا تحت فكر وانديشه قرار داده باشد و جوانبش را بررسى كرده باشد، قاطعيت پيدا مى كند. اين شخص، اين جور نيست كه بخواهى بروى برايش تشكيك بكنى . فردى كه راءى را اين گونهاتخاذ كرد، مردم دنيا هم جمع بشوند نمى توانند در راءى آن فرد تشكيك بكنند. مثلا الانحضرت عالى اين راءى را كه محمّد(ص ) نبى است ، اتخاذ كرده ايد، اگر تمام دنيا تشكيكبكنند در شما، شما از راءيتان بر نميگرديد؛ يعنى شك هم نمى كنيد؛ چرا؟ چون شما اينراءى را به خاطر جامعه ، يا از باب اين كه پدر و مادرتان اين جور فكر مى كرده اند،انتخاب نكرديد، بلكه از روى فكر و تعمق و انديشه بوده است . حضرت امام (ره ) اينجور بوده در آرائش . اگر ثقلين جمع مى شد از راءيش بر نمى گشت ؛ زيرا با تعمق وانديشه به آن راءى دست يافته بود.
سومين ويژگى ايشان اين بود كه براى ساختن انسانها و مهارت فوق العاده داشت ، يعنىاين كه افراد و جامعه را آماده كند براى پذيرش حرفهاى خودش . من در سنه 42 در قمنبودم ، ولى مى گفتند: وقتى كه در قم تظاهرات مى شد و درگيرى ايجاد مى شد، در اينموقع اگر طلبه ها مى خواستند در مغازه اى پنهان شوند راهشان نمى دادند و مردم در خانههايشان را به روى طلاب باز نمى كردند، امّا وقتى كه اين حركت عظيم عليه شاه شروعشد من در قم بودم ، به چشم خودم ديدم كه مغازه دارها طلبه ها را پشت ويترينها مخفى مىكردند. در خانه ها را مردم باز مى كردند و طلبه ها را مخفى مى كردند.
كوچه اى كه ما زندگى مى كنيم بن بست است ، من خودم ديدم كه در خانه ها باز و افرادىايستاده بودند، طلبه ها كه فرار مى كردند فورا مى آوردنشانداخل منزل و مخفى مى كردند. اين تحول در مدت اين 15سال به وجود آمد. اعلاميه ها و رهنمودهاى ايشان و مبلغينى كه ايشان به اين طرف و آنطرف مى فرستادند، مردم را ساختند.
هر مصلح بزرگى ، وقتى كه مى خواهد فكرش را پياده بكند بايد زمينه سازى بكند.مرحوم مدرس آن دو جهت اول : صلابت و قاطعيت را داشت ، اما هنر زمينه سازى نداشت . حالا يانداشت يا زمينه نبود. بالاخره ، كمك و يار نداشت كه زمينه بسازد. خوب نوعا با بعضىاز افراد بزرگ و اينها صحبت مى كرد كه آنها كالحجر الاصمّ بودند. به خلاف امام كهاصلا آنها را داخل آدم نمى دانست .
خلاصه ، اين سه جهت در امام سبب موفقيتش در سطح جهانى بود.
حوزه :ما و همه ، احساسشان اين است كه رحلت امام ، خلا عظيمى را،چه در فضاى رهبرى جامعه و جهان اسلام و چه در فضاى تحولات فكرى و حوزوى وفقهى ، خواهد داشت و دارد ؛ امّا حركت سالم اين را اقتضاء مى كند كه همه رهبران فكرى وجامعه در جهت پركردن اين خلا در حدى كه ممكن است تلاش بكنند، به نظر حضرت عالى ،كه از شاگردان برجسته حضرت امام و آشنا با مبانى حضرت امام هستيد، چه نوع حركت وچه تلاشى در جهت پر كردن خلا مناسب خواهد بود؟
استاد: به شما عرض شود اين مساءله مطرح است كه با رحلت امام خلا عظيمىايجاد شد. آيا اين خلا بايد سد بشود و يا نه ؟ قطعا بايد بشود والاّ انقلاب قدرتتداومش را از دست مى دهد. اگر ما بخواهيم منتظر بشويم كه باز يك فردمثل امام پيدا بشود و اين خلا را سد كند، اين شايد دههاسال يا قرنها طول بكشد تا اين كه تاريخ يك هم چنينرجل بيافريند، اينها را در اصطلاح مى گويند فلتات تاريخ است ، يعنى گاهىتاريخ غلط اندازى مى كند كه يك افرادى رامى اندازد بيرون . هم چنين كه مى گويندحضرت امير(ع ) فلتة تاريخية تاريخ يك اشتباهى كرد كه حضرت امير راآن زمان انداخت بيرون . اينها از فلتات تاريخ است . گاهى يك هم چنين افرادى پيدا مىشود. اما اين كه مى شود به نحوه ديگر؟ آرى . به جهت اين كه امام به شخصيت حقيقى اشقطعا رحلت فرموده اند و در بين ما نيستند. فرض اين است كه ايشان چهقبل از پيروزى انقلاب ، چه بعد از انقلاب ، افرادى را ساختند و يك برنامه هايى پيادهكردند. اهداف ايشان الان روشن است كه ايشاندنبال چه بود. آيه شريفه مى گويد: وكذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علىالناس و يكون الرسول عليكم شهيدا كلمه شهداء در قرآن به معناى مسؤ ولين است .شهيد يعنى مسئول . شهيد در آيه به معناى قتيل فىسبيل اللّه نيست .
اين كه بعضى روايات مى گويد: و كذلك جعلنا كم امة يعنى ائمة ، تفسيراين آيه است .
به اين معنى اين آيه خطاب به زعماى مسلمانان است . وكذلك جعلناكم امةخداوند به رهبران و زمامداران ، اينهايى كه در جامعه داراى نفوذ هستند، مى فرمايند: ما يكرسالتى به عهده شما گذاشتيم و آن رسالت اين است كه شما جهانيان را به راهعدل هدايت كنيدوكذلك جلعناكم امة و سطا لتكونوا شهداء على الناس و يكونالرسول عليكم شهيدا حضرت امام همين راه را خواستند پياده كنند، اين را هم به دنيافهماندند.
اسلام را آن گونه كه هست ، واقعيت اسلام را آن گونه كه هست ، نه اسلامى كه قبلا زانقلاب اسلامى در ايران و دنيا مطرح بود و وقتى كه مى خواستند الگويى از حكومتاسلامى نشان بدهند، ملك فهد و سعودى را نشان مى دادند، به دنيا شناساندند. اين يكواقعيتى است ، در مصاحبه ها و در نوشته ها سعودى به نام يك الگوى مطرح بود.
انقلاب اسلامى به دنيا فهماند اشتباه مى رويد آن حكومت الگو نيست . الگو اين است كهما ارائه مى دهيم . به دنيا هم حالى كرد، دنيا هم پذيرفت . الان دنيا پذيرفته كه اسلامسعودى ، اسلام نيست . پس اسلام محمّدى (ص ) اين است كه ما داريم و عرضه مى كنيم وخوشبختانه دنيا پذيرفت ، همه دنيا، دوست و دشمن پذيرفتند كه بله اسلام اين است .يااين مطلب را امام نتوانسته در پيروانش حالى كند؟ به نظر من توانسته است . به علماء،فقهاء و بزرگان ، چه شاگرد ايشان و چه غير شاگرد ايشان ، منتهى عقيده به راهايشان داشته باشند، اين را فهمانده كه من چه كردم و هدف چه بود و مى خواستم چه كنم .
آيا ما واقعا به اين راهى كه ايشان رفت ايمان داريم ، آيا از وظيفه شرعى خودمان نمىبينيم كه همين راه را ادامه بدهيم ؟ و آيا در قدرت و امكانمان هست يا نيست ؟
قطعا هست ، چرا چون ايشان در اين ده سال تمام امكانات را براى ما فراهم كرد. حتى سدثغور كرد. از عجايب اين است كه ايشان طبق رواياتى كه ما داريم . مؤ منقبل از مرگش مرگ خود را حس مى كند، امام ، مرگ خويش راقبل از مرگ حس كرد. اين از روايات مسلّمه است و اين از حقايق مسلمه است .
امام ، با يك نوع شتابزدگى اين حركات اخير را انجام داد. چرا اين كارها را كرد؟ امام براساس المؤ من ينظر بنور اللّه حس كرد كه رسالت او به پايان رسيده ؛لذا سد ثغور كرد. به اين معنى ، امام تمام راه ها را براى ما آماده كرد. راه را آسفالت كردو ما را روى جاده قرار داده ، گفته يا اللّه حركت بكنيد. پس ما الان ، هم از اهداف امام آگاههستيم ، و آن اداء رسالت اللّه فى الارض است ، و هم امكانات براى ما فراهم كرده و سدثغور كرده است . اگر ما الان كوتاهى بكنيم خيانت كرده ايم .
اگر چنان چه ما كوچك ترين اغراض شخصيه را الان بخواهيم مطرح كنيم و اللّه خيانت بهاسلام ، خيانت به خداست ، خيانت به امام زمان است . خوشبختانه سردمداران ما اين حقيقت رافهميده اند، لذا من مطمئنم كه ديگر مسائل شخصى مطرح نخواهد شد. اين را من مطمئن هستم ،چون اين اخوان الصفائى كه الان بين پيروان امام و سرسپردگان راه امام حس مى كنيم ، انشاءاللّه راه امام تداوم خواهد يافت . ببينيد شما، آقاى هاشمى رفسنجانى ، آقاى خامنه اىو آقاى اردبيلى نگذاشتند آب از آب تكان بخورد و عملا نشان دادند كه مى شود اين خلا رابا همت و با آگاهى و با وحدت كلمه پر كرد و راه امام بزرگ را ادامه داد. اين كار را اينهادر يك مقطع سياسى احساس كردند و بر حوزه و بزرگان حوزه است كه اينكار را براىهميشه و در سطح گسترده اى ادامه بدهند ان شاء اللّه .
حوزه :در قسمتى از جواب سؤال اول ، مبانى فقهى امام را مطرح فرموديد؛ اما دوست داشتيم به صورت منسجم تر وروشن تر جايگاه امام را در تبيين مبانى فقهى بيان بفرماييد.
استاد: همان طور كه عرض كردم ما ازاول امام را به عنوان يك محقق مى شناختيم ، محقق عاليقدر. بعد از نزديك شدن ما به ايشانابعاد ديگرى از شخصيت ايشان براى ما روشن شد. وقتى كه درس شروع كردند،اول يك مقدار شلوغ بود، طلبه هاى زيادى آمدند، ما يك كمى صبر كرديم ، افرادى كهصرفا به عنوان تاءييد امام آمده بودند، ديگر نيامدند، درس را خلوت كردند، آن عده ازافاضلى كه شايستگى فهم و درك مطالب را داشتند باقى ماندند، ازقبيل آقاى رضوانى ، آقاى قديرى ، آقاى خاتم ، آقاى راستى ، آقاى كريمى و...اينافراد هم زياد بودند. بنده تفاءل به قرآن زدم كه بروم محضر ايشان تفاءل بود، واللّه قاطع بودم بروم اين آيه آمد: ولا تايئسوا من روح اللّهاين از عجايب اتفاق بود كه براى رفقا هم گفتم ، خيلى تعجب كردند. امام از افرادى استكه به فقه جهش داد. فقه يك وقت نسقى است و عطف به ماقبل است . صرفيّون چنين كردند و ما هم چنين مى كنيم . اسم اين را مى گذاريم فقه نسقى .امام آمد فقه نسقى را نسخش كرد و فقه را جهش دار كرد. حالا ما اسمها را عوض مى كنيمشايد آن كه مى گويد پويا و آنكه مى گويد سنتى ، شايد هم مقصودشان همين باشد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation