بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب علوم اسلامی 1, استاد شهید آیت الله مطهرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - حوزه : صفحه كتابخانه
     ulum101 - مقصود از علوم اسلامى چيست؟
     ulum102 - منطق
     ulum103 - موضوع منطق
     ulum104 - تصور و تصديق
     ulum105 - كلى و جزئى
     ulum106 - حدود و تعريفات
     ulum107 - بخش تصديقات - قضايا
     ulum108 - تقسيمات قضايا
     ulum109 - احكام قضايا
     ulum110 - تناقض - عكس
     ulum111 - قياس
     ulum112 - اقسام قياس
     ulum113 - ارزش قياس(3)
     ulum114 - ارزش قياس(2)
     ulum115 - ارزش قياس(3)
     ulum116 - صناعات خمس
     ulum117 - فلسفه چيست؟
     ulum118 - فلسفه چيست؟(2)
     ulum119 - فلسفه اشراق و فلسفه مشاء
     ulum120 - روشهاى فكرى اسلام
     ulum121 - حكمت متعاليه
     ulum122 - مسائل فلسفه
     ulum123 - عينى و ذهنى
     ulum124 - حادث و قديم
     ulum125 - علت و معلول
     ulum126 - وجوب و امكان و امتناع
 

 

 
 

درس چهارم:

تصور و تصديق

منطقيين اسلامى بحث‏خود را در منطق از تعريف «علم‏» و «ادراك‏» آغاز مى‏كنند و سپس آن را به دو قسم تصور و تصديق تقسيم مى‏نمايند و منطق را مجموعا دو بخش مى‏كنند: بخش تصورات و بخش تصديقات هر يك از تصور و تصديق از نظر منطقيين منقسم مى‏شود به دوقسم:

1- ضرورى يا بديهى2- نظرى يا اكتسابى

تفكر و استدلال - كه منطق ارسطوئى مدعى است كه قوانين صحت آن را بيان مى‏كند - به اين است كه ذهن از تصورات ضرورى و بديهى به تصورات نظرى و اكتسابى دست مى‏يابد و احيانا آن تصورات اكتسابى را سرمايه تحصيل و دست‏يابى به يك سلسله تصورات نظرى و اكتسابى ديگر قرار مى‏دهد. و هم چنين تصديقات ضرورى و بديهى را وسيله كشف يك عده تصديقات نظرى و اكتسابى قرار مى‏دهد و آنها را نيز به نوبه خود وسيله تحصيل و دست‏يابىيك سلسله تصديقات ديگر مى‏سازد.

از اين رو لازم است، ما قبل از هر بحث ديگر، علم و ادراك و سپس تصور و تصديق و ضرورى وبديهى را تعريف كنيم.

علم و ادراك:

انسان در خود حالتى مى‏يابد كه نام آن حالت را علم يا ادراك يا دانائى يا آگاهى و امثال اينهامى‏گذارد، نقطه مقابل علم و ادراك، جهل و نا آگاهى است.

ما وقتى كه شخصى را كه تا كنون نديده بويدم مى‏بينيم، يا شهرى را كه تا كنون نرفته بوديم، مشاهده مى‏كنيم، احساس مى‏كنيم كه اكنون در خود و همراه خود چيزى داريم كه قبلانداشتيم و آن عبارت است از تصويرى از آن شخص و تصوير يا تصويراتى از آن شهر.

حالت اول ما را كه اين تصويرات را نداشتيم و منفى بود، جهل مى‏نامند، و حالت دوم ما كه اثباتى است و تصويراتى از آنها داريم و اين تصويرات ما را با آن اشياء كه واقعيات خارجىمى‏باشند مربوط مى‏كنند، علم يا ادراك ناميده مى‏شود.

پس معلوم مى‏شود ذهن ما حالتى شبيه نقش پذيرى و صورت پذيرى اجسام را دارد، با اين تفاوت كه نقش‏هاى اجسام، آن اجسام را با اشياء خارجى مربوط نمى‏كند يعنى آنها را نسبت به آن اشياء آگاه نمى‏سازد، اما صورتها و نقشهاى ذهن، ما را با اشياء خارجى مربوط مى‏كند ونسبت به آنها آگاه مى‏سازد. چرا؟ چه تفاوتى در كار است؟

جواب اين چرا و اين تفاوت را فلسفه مى‏دهد نه منطق.

پس علم صورتى از معلوم است در ذهن، لهذا در تعريف علم و ادراك - گفته شده:

العلم هو الصورة الحاصلة من الشى عند العقل. يعنى ادراك عبارت است از صورتى كه از يكشى‏ء در ذهن پديد مى‏آيد.

انقسام علم به تصور و تصديق از اين جهت است كه علم ما به اشياء گاهى به اين شكل است كه ذهن ما حكم مى‏كند به وجود يا عدم نسبتى ميان اشياء يعنى علم ما به شكل قضاوت ميان دو چيز است و حالت قضائى دارد، و گاهى به اين شكل نيست. اول مثل علم ما به اينكه هوا گرم است‏يا هوا گرم نيست، راستى خوب است، دروغ خوب نيست. تصديق عبارت است ازقضاوت ذهن ميان دو شى‏ء، اين حالت قضائى ذهن را تصديق مى‏نامند.

اما ذهن هميشه در ارتباط علمى خود با اشياء، حالت قضائى به خود نمى‏گيرد گاهى آنها را از نظر مى‏گذراند بدون آنكه حكمى در باره آنها بكند، در صورتى هم كه حالت قضائى به خود مى‏گيرد و ميان دو شى‏ء حكم مى‏كند، حكم و قضاوت يك چيز است كه تصديق ناميده مى‏شود و صورتهائى كه از محكوم عليه و محكوم به - يعنى دو چيزى كه ذهن ميان آنها حكممى‏كند كرده است - چيز ديگر است. صورتهائى كه ذهن ميان آنها حكم مى‏كند تصور است.

پس وقتى كه در ذهن خود حكم مى‏كنيم به اينكه هوا گرم است آن حكم تصديق است، و اماصورت ذهنى هو او صورت ذهنى گرمى تصور است.

تقسيم علم به تصور و تصديق اولين بار بوسيله حكيم عاليقدر اسلامى ابو نصر محمد بن طرخان فارابى ابداع و عنوان شد و مورد قبول حكما و منطقيين بعد قرار گرفت، منطقيين اسلامى در دوره‏هاى متاخر اين تقسيم را پايه قرار داده، ابواب منطق را به دو قسم منقسمكردند قسم تصورات و قسم تصديقات.

در صورتى كه قبلا ابواب منطق به اين ترتيب از هم جدا نشده بودند.

ضرورى و نظرى

همچنانكه گفتيم از جمله اصطلاحاتى كه در منطق و فلسفه زياد به چشم مى‏خورد اصطلاحضرورى (بديهى) و نظرى است. لازم است در اين باره نيز توضيحى بدهيم.

هر يك از تصور و تصديق بر دو قسم مى‏باشند يا بديهى هستند و يا نظرى.

بديهى عبارت است از ادراكى كه نياز به نظر يعنى فكر نداشته باشد و اما نظرى عبارت استاز ادراكى كه نياز به نظر و فكر داشته باشد.

به عبارت ديگر: بديهى آن است كه خود به خود معلوم است و نظرى آن است كه خود به خودمعلوم نيست، بلكه بايد وسيله شيئى با اشياء ديگر معلوم شود.

به تعبير ديگر بديهى آن است كه معلوم شدنش نيازمند به فكر نيست و اما نظرى آن استكه معلوم شدنش نيازمند به فكر است.

مى‏گويند مثلا تصور حرارت و برودت احتياجى به فكر ندارد پس بديهى مى‏باشند اما تصورملك و جن نيازمند به فكر است پس اين تصورات نظرى مى‏باشند.

اما حقيقت اين است كه فرقى ميان تصور حرارت و برودت و تصور جن و ملك از اين لحاظ نيست‏حرارت و برودت همان اندازه احتياج به فكر و تعريف دارند كه جن و ملك دارند. تفاوتى كه ميان حرارت و برودن و ميان جن و ملك هست در ناحيه تصديق بوجود آنها است، تصديق به وجود حرارت و برودن نيازى به فكر ندارد اما تصديق به وجود جن و ملك نيازمند به فكراست.

تصورات بديهى عبارت است از تصورات روشن و واضحى كه هيچ گونه ابهام در آنها وجودنداشته باشد بر خلاف تصورات نظر كه احيتاج به تشريح و توضيح دارند (1) .

اما تصديقات: ذهن در قضاوت و حكم ميان دو چيز گاهى نيازمند به دليل است و گاهى بى نياز از دليل است، يعنى گاهى تصور دو نطرف نسبت بكافى است كه ذهن جزم و يقين بوجود يا عدم نسبت كند و گاهى كافى نيست، بايد دليلى در كار باشد تا ذهن ميان دو طرفسبت‏حكم كند.

مثلا: اينكه «پنج از چهار بزرگتر است‏» نيازى به فكر و استدلال ندارد و اما اينكه 225 15×15 نيامند به فكر و استدلال است، همچنين اينكه جمع ميان نقيضين ممتنع است از تصديقاتبديهى است، و اما اينكه ابعاد جهان آيا متناهى يا نامتناهى است، نظرى است.

پى‏نوشت

1- ما در پاورقى‏هاى جلد دوم اصول فلسفه اين مطلب را بحث كرده‏ايم كه چگونه است كه بعضى تصورات خالى از ابهام و پيچيدگى مى‏باشند و بعضى ديگر داراى نوعى ابهام هستند، در آنجا ثابت كرده‏ايم كه علت اين امر، بساطت و تركيب است. عناصر ذهنى بسيط، روشن و بديهى هستند، عناصر ذهنى مركب نظر و نيازمند به تعريف مى‏باشند، تصورات بديهى مثل تصور وجود و عدم وجوب و امكان و امتناع، اما تصورات نظرى مانند تصور انسان و حيوان وحرارت و برودت و مانند تصور مثلث و مربع و غيره.