بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیدضیاء مرتضوی, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 - شناخت و مراعات حقوق ديگران
     03 - سلام و مصافحه
     04 - حخوشرويى و خوشخويى
     05 - مردم‏دارى
     06 - صله رحم
     07 - ديد و بازديد
     08 - آداب مهمانى و ضيافت
     09 - با همسايگا
     10 - سوغات و عيادت
     11 - حريم خانه و زندگى
     12 - مزاحمت
     13 - كارگشايى
     14 - رازدارى
     15 -
     16 - هنر گوش دادن
     17 - برخورد كريمانه
     18 -
     19 - بندگى و آزادگى
     20 - آيين دوستىنعمت «دوست‏»
     21 - ابراز دوستى
     22 - شوخى و مزاح
     23 - تشويق
     24 - تقدير و سپاس
     25 - سازگارى
     26 - برخورد با سالمندان
     27 - نقدپذيرى
     28 - صداقت
     29 - «فهرست منابع‏»
     fehrest - اخلاق معاشرت
 

 

 
 

عزت نفس

مفهوم «عزت نفس‏»

شايد براى شما نيز پيش آمده باشد كه به چيزى «نياز» داشته‏ايد،ولى براى حفظ آبرو و «موقعيت‏» خويش، آن رابا كسى مطرح‏نساخته‏ايد. يا گاهى مشكلى برايتان پيدا شده، اما آن را در حدى‏ندانسته‏ايد كه براى چاره‏جويى وحل آن، آن را با كسى در ميان‏بگذاريد.

آيا تا كنون شده است كه براى روبه‏رو نشدن با يك نفر ناباب، راه‏خود را كج كنيد، و براى دهان به دهان نشدن بايك فرد هرزه و هتاك،دندان روى جگر گذاشته، حتى به دفاع از خويش نپرداخته‏ايد؟

اينها و نمونه‏هاى ديگرى از اين قبيل، شواهدى بر روحيه‏اى‏متعالى است كه از آن با «عزت نفس‏» ياد مى‏كنيم.

جان آدمى عزيز است و رفاه و برخوردارى دوست داشتنى است;اما انسانيت انسان بالاتر از هر چيز است وشخصيت و آبرو قيمتى‏بسيار بالاتر از مال و اندوخته دارد. «كرامت نفس‏» نيز، ارزشى برتر ازمعادلات ومحاسبات منفعت‏گرايانه و مادى دارد.

وقتى انسان به چيزى طمع مى‏بندد، بخشى از انسانيت والاى‏خويش را در معرض خطر و تلف شدن قرارمى‏دهد تا آن «خواسته‏» رابرآورده سازد. گاهى هم حق و دين و شرف و كرامت نفس، زير «پا»گذاشته مى‏شود تاآن مطلوب و خواسته به «دست‏» آيد. آيا به راستى‏خواسته‏هاى نفسانى تا اين حد مهم است كه در چنين معاملهزيانبارى‏پى‏گيرى شود؟

چگونه مى‏توان به خواسته‏هاى دل، بى‏حساب و بى‏حد و مرزرسيد، بى‏آنكه از معنويت و كمال و ارزش، چيزى رافدا كرد و از دست‏داد؟

صاحبان «عزت نفس‏»، هرگز آبروى خود را به كف نانى‏نمى‏فروشند و به خاطر «مناعت طبع‏»، هرگزخواسته‏هاى دل رازمينه‏ساز حقارت و زبونى و خفت و خوارى نمى‏كنند.

بهاى وجود

نماد ديگرى از «عزت نفس‏»، آن است كه انسان، پاسدار كرامت‏وجودى خويش باشد و ارزش فوق مادى خود را باخواسته‏هاى حقيرو هوسهاى ناپايدار و درخواستهاى ذلت‏بار، لكه‏دار نسازد. «عزت‏» به‏معناى صلابت و استوارىو نفوذناپذيرى و تسخير نشدن و فرونپاشيدن و سست نشدن و نبودن است. انسانى عزيز است كه به پستيهاوحقارتها راه ندهد كه در زمين دل و جان و زمينه شخصيت او نفوذ كند.كسى عزت نفس دارد كه هويت انسانىخويش را در مقابل ضربه‏هاى‏خردكننده فسادها و تباهيها حفظ كند و اين جز در سايه «خودشناسى‏» وآگاهى بهارزش انسانى و والايى جايگاه معنوى انسان فراهم نمى‏آيد.

انسان خود را با چه چيزى مقايسه مى‏كند و به چه چيزى‏مى‏فروشد و خود را به چه مى‏دهد و چه مى‏گيرد؟اصلا انسان به چه وچند مى‏ارزد؟

حضرت على(ع) در سخن زيبا و بلند و شيوايى، در بيان جايگاه‏رفيع انسان و ارزش وجودى او مى‏فرمايد: «بدانيدكه براى جانها ووجودهاى شما، قيمت و بهايى جز «بهشت‏»، نيست. آگاه باشيد و خود را جز به‏بهشت نفروشيد»:

«انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة، فلا تبيعوها الا بها.» (1) .

كسى كه اين جايگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستى‏و حقارت و طمع و ذلت كشيده نمى‏شود وگوهر خود را به تمنيات‏نفسانى و خواهشهاى مادى نمى‏فروشد. عزت نفس، مانع مى‏شود كه‏انسان آگاه، خود راارزان بفروشد.

خواستن، پل ذلت

«كيان وجودى‏» انسان، گاهى به خاطر «طلب‏» در هم مى‏شكند. هركس مى‏كوشد خود را كامل و بى‏نياز وبزرگوار جلوه دهد و شخصيت‏خويش را نگهبان باشد. ولى گاهى افراد سست اراده و طماع در برابر«خواستن‏»،آن گوهر را از كف مى‏دهند.

خواستن، سند «احتياج‏» است و نشانه فقر و نادارى. گاهى يك‏«آبرو» در گرو يك «درخواست‏» قرار دارد و باگشودن دست نياز، آن آبروو حيثيت‏ساليان دراز، يكباره بر خاك مى‏ريزد و بر باد مى‏رود.

امام على(ع) فرموده است:

«ماء وجهك جامد تقطره السؤال، فانظر عند من تقطره؟»; (2) .

آبروى تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطره‏مى‏ريزد. بنگر كه قطرات آبرو را پيش چه كسىمى‏ريزى!

و چه زيبا گفته است صائب تبريزى:

دست طلب چو پيش كسى مى‏كنى دراز.

پل مى‏كشى كه بگذرى از آبروى خويش.

بدترين وضع، آن است كه حرص و طمع و تكاثر و افزون‏طلبى،انسان را به «خواستن‏» وادار سازد و براىست‏يافتن به آنچه كه ندارد،دست‏به هر كارى بزند و پيش هر كس و ناكسى كوچك شود و التماس‏و خواهشكند و كوچك شود، غلام و چاكر اين و آن گردد، تا از اين‏رهگذر، چيزى بر «داشته‏»هايش بيفزايد و يا به برخى از«خواسته‏»هايش‏برسد.

مگر دنيا چه اندازه مى‏ارزد كه انسان، اعتبار و شرف خود را در گروآن بگذارد؟

مگر پول، چقدر مقدس است كه انسان، عزت نفس خويش را با آن‏مبادله كند؟

آيا بايد به هر خواسته‏اى رسيد؟ و هر چه را «دل‏» خواست، بايدتامين كرد؟ پس عفاف و كف نفس و كنترل غرايزو تمنيات و مهار زدن‏بر حرص و آز، براى كجا و كى و چه كسانى است؟!

در اين داد و ستد، چه مى‏دهيم و چه به دست مى‏آوريم؟

سخنى زيبا از حضرت على(ع) نقل شده است:

«و اكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب، فانك لن تعتاض بماتبذل من نفسك عوضا»; (3) .

خويشتن را از هر چه كه پست‏باشد، والاتر بدان و پرهيز كن. هرچند تو را به خواسته‏ها و آمالت‏برساند. چرا كه توهرگز از آنچه كه از«خويش‏» مى‏دهى، چيزى عوض نخواهى يافت.

مساله بر سر شرافت و كرامت انسان است. وقتى در اين داد و ستد،در مقابل «دنيا» و خواهشهاى نفسانى قرارگرفت و بخشى از آن به هدررفت و تباه شد، ديگر جايگزينى براى آن پيدا نخواهد شد.

چه بسيار عزيزانى كه در چاه «خواستن‏» افتادند و چون با طناب‏ديگران بيرون آمدند و به خواسته‏هاى نفسانىرسيدند، زير بار منت‏دونان ماندند و عزت خويش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را باوابستگى به ديگرانمعامله و مبادله كردند.

نخواه، تا عزيز بمانى. طمع مدار، تا سربلند باشى و قانع باش، تااسير نگردى.

اين رهنمود مولاى آزادگان حضرت امير(ع) است كه فرمود:«القناعة تؤدى الى العز»; (4) قناعت، عزت مى‏آورد. ونيز سخن او است كه:«العز مع الياس‏»; (5) عزت، همراه با نااميدى از دست مردم است. به آنچه‏دارى قانع باش و بهداشته‏هايت‏بساز، تا عزيز باشى.

حفظ گوهر عزت

نگهبانى از گوهر عزت و كرامت، وظيفه است. نبايد خود را درمعرض تحقير و توهين قرار داد. انسان بايد ازكارى كه به‏معذرت‏خواهى وادار شود پرهيز كند، تا از اين طريق هم، وجهه و آبروو اعتبارش صدمه نبيند.معاشرت بزرگوارانه، براى مصون ماندن ازتعرض و دشنام نااهلان، نگهبانى از عزت نفس است. رسيدن بهاين‏هدف، تنظيم خاصى را در روابط انسان با ديگران مى‏طلبد، رابطه‏اى برمبناى هوشيارى و حفظ عزت ومناعت و زير پا گذاشتن طمعها وخواهشها.

بايد چنان زيست كه به پرداخت جريمه، مجبور نشد،

بايد چنان كار كرد، كه مورد توبيخ و ملامت قرار نگرفت،

بايد آن گونه رفتار كرد كه از سوى ديگران، توهينى به انسان‏صورت نگيرد. حداقل، بخشى از اينها به دستماست. البته نه به اين‏معنا كه انسان از انجام وظيفه گفتارى و كردارى و موضع‏گيرى در جاى‏مناسب، شانهخالى كند، بلكه موجبات وهن و توهين نسبت‏به خويش‏و تحقير شدن در حضور جمع را فراهم نياورد.

هم در برخورد با قدرتمندان بايد «عزت دينى‏» خود را پاسدارباشيم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، ازرفتار ذليلانه و حقيرانه‏پرهيز كنيم. اين گونه مى‏توان موساى عزت را در برابر فرعون قدرت،سربلند نگه داشت.اگر كسى ثروتمندى را به خاطر پولش احترام كند،دين و شرافت‏خود را زير پاهاى خويش، له كرده است. بهتعبيرحضرت على(ع):

«من اتى غنيا فتواضع له لغناه، ذهب ثلثا دينه‏»; (6) .

هر كس نزد ثروتمندى رود و به خاطر توانگرى و ثروتش درمقابل او كرنش و فروتنى كند، دو سوم دينش رفتهاست!

شگفتا كه آيين يك انسان، از كجاها لطمه مى‏خورد كه به خيال هم‏نمى‏رسد.

اين منش و رفتار را بايد به كودكان هم آموخت، تا با عزت نفس بارآيند و در مقابل «دارايان‏»، احساس حقارت وكوچكى و ذلت نكنند.

اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت‏نفس را در نيابد، با روح كوچك و همت محدودو چشمى هميشه‏گرسنه، اسير دنياداران مى‏شود. بزرگترين خدمت‏به فرزندان، تعالى‏بخشيدن به همتها و غنابخشيدن به شخصيت وجودى آنهاست. درسايه چنين تربيتى، صاحبان روحهاى بلند و وارسته، اين گونه طلبهاراتلخ و دشوار مى‏يابند و به آن تن نمى‏دهند. در ديوان منسوب به‏حضرت على(ع) شعرى است‏با اين مضمون:

«جا به جا كردن صخره‏ها از قله كوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوب‏تراست. من تلخى همه اشياء راچشيده‏ام. هيچ چيز، تلختر از «سؤال‏» و درخواست‏نيست.» (7) .

و به قول ناصرخسرو:

به آب روى، اگر بى‏نان بمانم.

بسى به زان كه خواهم نان ز دونان.

پى‏نوشتها:

1) نهج‏البلاغه، صبحى صالح، حكمت 456.

2) همان، حكمت 346.

3) همان، نامه 31.

4) غررالحكم.

5) همان.

6) نهج‏البلاغه، حكمت 228.

7) لنقل الصخر من قلل الجبال.

احب الى من منن الرجال.

و ذقت مرارة الاشياء طرا.

فما طعم امر من السؤال.