بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب جنگ و جهاد در نهج البلاغه, حسین شفائى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     JANG0001 -
     JANG0002 -
     JANG0003 -
     JANG0004 -
     JANG0005 -
     JANG0006 -
     JANG0007 -
 

 

 
 

fehrest page

back page

جنگ با مسلمين
موضوعى كه در جنگ گاهى دردسر ايجاد مى كند و براى ساده انديشانتزلزل به وجود مى آورد و قدرت تصميم گرفتن را از آنها سلب مى نمايد و حتى ممكناست در مقابل جنگ وادار به جبهه گيرى و مخالفت كند، مساءله ((جنگ با مسلمان ها)) است .
چون وقتى هر دو طرف درگير با شعارهاى اسلامى وارد صحنه درگيرى مى شوند و هردو جانب دم از اطاعت و پيروى قرآن مى زنند و خويش را جان نثاران و پرچمداران اسلام مىتراشند، اينجا است كه برخى جمله ((اسلام ما را به ظاهر مكلف نموده )) را مطرح وسرلوحه عمل قرار مى دهند و راه بى تفاوتى به اسلام يا ميهن و جامعه ، يا صلاحندانستن شركت و همكارى در جنگ را انتخاب ، يا حتى ايستادگى و مخالفت با جنگيدن را برمى گزينند.
البته گاهى اين مساءله - شعارهاى اسلامى در دو طرف درگير - براى برخى سادهانديش ها يا خشكه مقدس ها يا تنبل ها بهانه خوبى جهت فرار و گريز از زير بارمسووليت و وسيله شانه خالى كردن از انجام مسووليت ، تلاش ،قبول زحمت و تحمل رنج گرديده است .
كه عامل اساسى در به وجود آمدن اين گونه انديشه و فكر ظاهرا دو چيز است :
1 - نبودن شناخت عميق از دشمن و نداشتن بينش و بصيرت لازم نسبت به عملكرد و موضعگيريهاى دشمن .
2 - نداشتن آگاهى و علم لازم ((حق و باطل )) زيرا هنگامى كه چهره ((حق وباطل )) برايش روشن و آشكار بود، اعمال و كارهاى ديگران را به آن مقايسه و تطبيق مىكند، اگر در مسير حق در حركت بود و در اين راه گام بر مى داشت تاييد و حمايت ، و اگرراه باطل را مى پيمود و از صراط مستقيم منحرف شده بود از آن دورى و با آن مبارزه مىنمايند.
اين درسى است كه على عليه السلام مى آموزد: وقتى حارث به امام مى گويد: آيا تصورمى كنى و مى پندارى كه من اصحاب جمل را در ضلالت و گمراهى مى دانم ؟
امام بعد از آنكه به او خاطر نشان ساخت : توبه سخنانباطل آنها گوش فرا داده اى و توجهى به كلام حق نكرده اى ، فرمود:
((انك لم تعرف الحق فتعرف اهله و لم تعرفالباطل فتعرف من اتاه )) (215)
تو حق را نشناختى تا كسى كه حق را اخذ نموده بشناسى و نيزباطل را هم نشناخته اى تا كسانى را كه طرفداران آن هستند بشناسى .
آنچه از اين جمله آموزنده امام به دست مى ايد اين است كه : لازم است معيار، ضابطه و ميزانقضاوت ، در جهت شناخت و ارزيابى حق و باطل ، ((حق وباطل )) را قرار داد، نه اينكه حق و باطل را از طريق شخصيت ها شناخت ، كه در غير اينصورت دچار اشتباه و گرفتار ترديد خواهد شد و به بيراهه خواهد رفت .
در جمله اى كه نسبت داده مى شود به حضرت عيسى عليه السلام آمده :
((خذوا الحق من اهلالباطل و لا تاخذوا الباطل من اهل الحق ، كونوا نقاد الكلام ))
حق را بگيريد و بپذيريد اگر چه از اهلباطل ، اما باطل را هرگز نگيريد و نپذيريد و لو ازاهل حق خودتان صراف سخن و حق شناس باشيد.
لذا روشن مى گردد كه در جنگ ميان مسلمان ها بايست باكمال دقت و به دور از تعصب و گرايش منطقه اى ، نژادى و... طرفين درگير را حق عرضهنمود و پس از تطبيق بايد موافقتش را تاييد و حمايت ، مخالفش را رد و رسوى ساخت ، وبدين وسيله رسالت و مسووليت خويش را انجام داد.
با توجه به اين مطالب معلوم مى شود كه چرا وقتى كه جنگجمل كه پرچمدارانش اصحاب و همسر پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، آغاز گرديد،امام عليه السلام در خطبه اى اشاره فرمود كه در اين جنگ كسانى پرچم داران لشكر منخواهند شد كه داراى ((بينش درست )) و ((آگاهى به حق )) باشند:
((و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبله ، و لايحمل هذا العلم الا اهل البصر و البصر و العلم بمواقع الحق )) (216)
هم اكنون آتش نبرد بين شما و اهل قبله روشن گشته است . و اين پرچم را جز افراد بينا،با استقامت ، و آگاه به موارد حق به دوش نمى كشند.
يعنى در اين جنگ و ستيز با مسلمان ها، كسى را يارى برافرازى و به دست گرفتن اينبيرق و پرچم و قدم گذاردن در ميدان رزم است ، كه داراى بينش ، استقامت و شناخت از حقباشد.
بگذريم از انگيزه حركت و قيام سران اصحابجمل ؛ چه باعث شد كه عده اى اطراف انها را گرفتند و آنها را همراهى كردند و براى آنهابا على عليه السلام جنگيدند؟
گويا اين عده به اين جهت به راه غلط و اشتباه افتادند كه فريب ظاهر مقدس ‍ ماءبانه آنهارا خوردند و حق و باطل را با معيار غير خودش سنجيدند و به جاى اينكه حركت شان را بامعيار حق و باطل بسنجند، سراغ همسر رسول خدا بودن ، و سابقه صحابه داشتن رفتند،و از اين قبيل ....
لذا اميرالمؤ منين عليه السلام در مقام جنگ با اين دسته از مسلمان ها، فرياد مى كشد:
((الا و قد قطعتم قيد الاسلام ، و عطلتم حدوده ، و امتم احكامه ، الا و قد امرنى اللهبقتال اهل البغى و النكث و الفساد فى الارض : فاما النا كثون فقد قاتلت ، و اماالقاسطون فقد جاهدت ، و اما المارقه فقد دوخت )) (217)
به هوش باشيد! شما قيد و بند اسلام را قطع ، حدود آن رامعطل و احكام آن را به دست نابودى سپرده ايد؛ بدانيد! خداوند مرا به نبرد با سركشان ،پيمان شكنان و كسانى كه فساد را بر روى زمين به راه مى اندازد فرمان داده است .
اما ((ناكثين )) (پيمان شكنان ) من با آنها نبرد كردم ، اما ((قاسطين )) (متجاوزان ) با آنهاجهاد نمودم و اما ((مارقين )) (خارج شوندگان از دين ) آنان را بر خاك مذلت نشاندم .
برخورد با اسراء و مردم مناطق آزاد شده
مساءله اى كه در رابطه با جنگ و جهاد مطرح كردنش خالى از فايده نيست ، موضوع نحوهبرخورد و رفتار با اسيران جنگى و مردم مناطق آزاد شده است ، زيرا بايست با آنها بهگونه اى رفتار نمود كه آنها متوجه اشتباه خود شوند و از صميم قلب از كرده هاىگذشته خود پشيمان و زير فشار وجدان خويش قرار گيرند و از زير سايه شمازندگى نمودن راضى و خوشحال باشند.
و تحقيق اين امر در گرو عمل به دستورات و سفارش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آلهاست كه به مسلمين و مجاهدين صدر اسلام فرمود: ((با اسراء خوشرفتارى كنيد))همانگونه كه سربازان و رزمندگان اسلام نيز چنانچه بايد، اينمسايل را رعايت مى كردند تا جائى كه براى آنهائى كه لباس ‍ نداشتند، لباس تهيهمى نمودند و در غذا، از آن غذائى و خوراكى كه خود مى خوردند به آنها مى دادند و اگرغذا دو نوع بود آنها را بر خود مقدم مى داشتند و ترجيح مى دادند و غذاى خوب تر ولذيذتر را به آنها تقديم مى داشتند.
ولى بايست به هر وسيله ممكن اعم از آموزش ، كتاب ، مجله ، تبليغ ، فيلم و... آنها را آگاهو تربيت درست نمود و با قوانين و برنامه اسلامى آشنا ساخت ، تا در آينده تبليغ گرانمكتب اسلام و نظام اسلامى باشند.
چنانچه جمهورى اسلامى ايران روى حدود پنجاه هزار اسير عراقى (كه تاكنون اسير شدهاست ) كار فكرى و فرهنگى كرد و از آنها مسلمانى متعهد ساخت كه وقتى معلولين آنها راآزاد مى سازند، بعضى به كشور خود و آغوش خانواده و بستگان شان باز نمى گردد، واسارت در پناه نظام اسلامى را بر زندگى در زير سايه رژيم ضد اسلامى و ضدانسانى بعث ترجيح مى دهد.
و برخى از اسراى معلول كه به ميهن شان بازگشته اند، نظام حاكم بر عراق به خاطراحساس خطر، آنها را اعدام نموده .
و لكن اگر چنانچه آنها از تخصص و كمال و فنون برخوردار و در امورى مقيد و ضرورىمهارت دارند، از آنها بايست نهايت استفاده را كرد و آموخت .
چنانچه رسول خدا صلى الله عليه و آله غرامت آزادى اسراء با سواد، با سواد نمودن بىسوادها را قرار داد و از سواد آنها استفاده نمود. و در اين زمان نيز اگر اسيران در زمينه اىكه نياز به آموختن آن وجود دارد، وارد مسلط شدن مجدد خودشان ناراحت و جلوگيرى كنند.
چنانچه سربازان اسلام در جنگ با روميان ، درسال هاى 24 - 25 به بخشى از شهرهاى روم كه همين منطقه شامات است مسلط شدند، و درهر شهرى فرماندار مسلمان قرار دادند، وقتىاهل ذمه مسيحى از مسلمانان خوشرفتارى ديدند، در سايه مسلمان ها دشمن روميان شدند، وبه عنوان چشم و گوش (شبكه اطلاعات ) براى مسلمان ها كار مى كردند تا ضد انقلاب ودشمنان اسلام را كه در گوشه و كنار بودند معرفى كنند، يك وقتى خبر دادند كه رومىها يك لشكر بسيار عظيمى را تدارك ديده اند كه حمله كنند، فرمانداران به سردار مسلمانها ((ابوعبيده جراح )) گزارش دادند، ((ابو عبيده )) به فرمانداران دستور داد كه خراجكه از مردم گرفته ايد به آنها برگردانيد و بگوئيد چون شما كه ماليات مى داديدشرط كرديد از شما دفاع كنيم و امروز ما دفاع نمى توانيم مالياتمال خودتان ، و ما از شهر خارج مى شويم و به جنگ خودمان ادامه مى دهيم ، مسيحى ها گفتندخدا شما را به ما برگرداند، خدا شما را بر روميان پيروز كند، اگر روميان بودند بهما چيزى از اين اموال بر نمى گرداندند و حتىاموال ديگر هم از ما مى گرفتند. (218)

fehrest page

back page