بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب روشنگران قرآن, عبدالله محمدى و محمدحسین رحیمیان ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - روشنگران قرآن
     004 - روشنگران قرآن
     fehrest - روشنگران قرآن
 

 

 
 
 

شما و شيعيان شما وارد حوضمى شويد در حالى كه سيراب مى گرديد و با چهره هاى نورانىو درخشان ، ولى دشمنان شما وارد حوض مى شوند در حالى كه تشنه واسير و سرافكنده هستند .

   آيه يازدهم :

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُواالصَّالِحَاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيِّةِ )(137) .

آنان كه ايمان آوردند و عمل شايستهانجام دادند ، آنان به حقيقت بهترين اهل عالمند .

   حافظ جمال الدين زرندى ازابن عبّاس نقل كرده كه گويد : هنگامى كه اين آيه نازل شد ، رسولخدا (صلىالله عليه وآله) بهعلى (عليهالسلام)فرمود :

هو أنت و شيعتك ،تأتي يوم القيامة أنت وشيعتك راضين مرضيّين ، ويأتي عدوّك غضاباًمقمحين .

فقال : من عدوّي ؟

قال : من تبرّأ منكولعنك(138) .

مقصود آيه ، تو و شيعيانتمى باشيد ، شما روز قيامت با خشنودى و رضايت مى آييد ، ودشمن تو با خشم و سرافكندگى وارد صحراى محشر مى شود .

على (عليه السلام) عرض كرد : دشمنم كيست ؟

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : كسى كه از تو بيزارى جسته ولعن نمايد .

   و در روايت ديگرىآمده كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

السابقون إلى ظلّ العرش يومالقيامة طوبى لهم .

قيل : ومن هم يا رسولالله ؟

قال : شيعتك ياعليّ ، ومحبّوك(139) .

خوشا به حال كسانى كه روز قيامت پيش از همهبه سوى سايه عرش سبقت مى گيرند !

گفتند : يا رسول الله ! آنها كياهستند ؟

فرمود : شيعه و دوستداران تو اىعلى !

   آيه دوازدهم :

( وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ )(140) .

همانا او ، علم و نشانه ساعت قيامتاست .

   مقاتل بن سليمانو عدّه اى از مفسّران پس از او گويند : اين آيه در مورد حضرتمهدى (عليهالسلام) نازلشده است(141) .

   آنگاه نويسندهمى گويد : به زودى احاديث صريحى را نقل خواهيم كرد به اين كه حضرتمهدى (عليهالسلام) ازاهل بيت پيامبر است .

   بنابراين ، آيهبيانگر اين است كه بركت در نسل فاطمه و على (عليهما السلام) داده و از نسل آنها فرزندان پاك زيادىخواهد آمد ، و خداى متعال نسل آن دو را كليدهاى حكمت و معدنهاىرحمت قرار داده است . و سرّ اين امر ، اين است كه آن دو بزرگوارو فرزندان آنها را از شرّ شيطان رانده شده ، تعويذ نمود و بر آنهادعا فرمود(142) .

   نسائى به سند صحيح نقلمى كند كه : گروهى از انصار به على (عليه السلام) پيشنهاد نمودند كه به خواستگارى حضرتزهرا (عليهاالسلام)برود ، امير مؤمنان على (عليه السلام) به اين منظور خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شرفياب شد ، و عرض سلام نمود .

   پس پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : حاجتت چيست اى پسرابوطالب ؟

   على (عليه السلام) فرمود : براى خواستگارى فاطمه (عليها السلام) آمدم .

   پيامبر خدا فرمود : مرحباً وأهلاً .

   آنگاه على (عليه السلام) به پيش انصار كه منتظرش بودندبازگشت ، و آنها گفتند : چه خبر ؟

   فرمود :نمى دانم جز آن كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به من فرمود : «مرحباً وأهلاً» .

   گفتند : بس است ازرسول خدا (صلىالله عليه وآله) در يكجمله هم به تو زن داد و هم خوشامد گويى نمود .

   پس از اين كه فاطمه (عليها السلام) را به عقد او درآورد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : اى على ! عروسى بايدوليمه اى داشته باشد .

   سعد گفت : من يك قوچمى دهم ، و انصار چند تن ذرّت تهيه كردند و وليمه عروسى آماده نمودند وچون شب زفاف فرا رسيد پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : يا على ! سخنى مگوى تامرا ملاقات نمايى .

   پس پيامبر (صلى الله عليه وآله) آب وضو خواست و با آن ، وضوساخت ، سپس باقى مانده آب را بر على و فاطمه (عليهما السلام) ريخت ، آنگاه فرمود :

اللهمّ بارك فيهما وباركعليهما ، و بارك لهما في نسلهما .

خدايا ! در آنها مبارك ، و برآنها مبارك گردان (يعنى به ظاهر و باطن آن دو ; بركت ده) و نيز نسل آن دو رامبارك گردان(143) .

   ابو على حسن بن شاذان نقلمى كند : جبرئيل امين نزد پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) حاضر شد و گفت: خداى متعال به تو امرمى كند كه فاطمه (عليها السلام) را به تزويج على (عليه السلام) درآورى .

   رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) گروهى از اصحاب خويش را خواند ، آنگاهخطبه عقدى بيان فرمود ، سپس فاطمه (عليها السلام) را به تزويج على (عليه السلام) در آورد در حالى كه على (عليه السلام) غايب بود . در آخر خطبه فرمود :

فجمع الله شملهما و أطابالله نسلهما ، وجعل نسلهما مفاتيح الرحمة ، ومعادن الحكمة ، وأمانالاُمّة .

پس خدا پراكندگى آنها را جمع فرمود و نسلآنها را پاكيزه قرار داد ، و نسل آنها را كليدهاى رحمت و معدنهاىحكمت و موجب آرامش و امنيّت اُمّت قرار داد ...

   پس هنگامى كه على (عليه السلام) حاضر شد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) تبسّمى نمود و به او فرمود :

اِنّ الله أمرني أن اُزوّجكفاطمة على أربعمائة مثقال فضّة ، أرضيت بذلك ؟

خداوند به من امر فرمود كه فاطمه را با مهرچهارصد مثقال نقره به عقد تو درآورم ، آيا به اين راضى هستى ؟

   على (عليه السلام) فرمود : آرى ! راضى هستم اى رسولخدا !

   سپس على (عليه السلام) به شكرانه اين نعمت براى خدا سجدهنمود ، آنگاه كه سر از سجده برداشت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بدو فرمود :

بارك الله لكما ، وباركفيكما ، وأعزّ جدّكما وأخرج منكما كثير الطيّب .

خدا براى شما و در شما مبارك گرداند و كوشششما را ارج نهد ، و از شما فرزندان زياد و پاكى را به وجود آورد .

   انس گويد : به خداسوگند ! خداوند از آن دو بزرگوار نسل زياد و پاكى به وجود آورد(144) .

   نويسنده در ادامه سخنخويش گويد : اثر بركت دعاى رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) در نسل آنها آشكار شد ، چه آنهايى كهگذشت و چه آنهايى كه خواهند آمد ، اگر در نسل آينده آن دو بزرگوار نباشدجز امام مهدى (عليه السلام) كافى است(145) .

پژوهشى گسترده پيرامون آيه مودّت

   و آيه سيزدهم :

( قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِأَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْلَهُ فِيهَا حُسْناً ) . . إلى قوله : ( وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَعَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُوا عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ )(146) .

(اى رسول ما ! به اُمّت) بگو : مناز شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه مودّت و محبّت مرا در حقِ خويشاوندان منظورداريد ، و هركه ، كار نيكو انجام دهد ما بر نيكوئيش بيافزاييم ...تا آنجا كه مى فرمايد :

و اوست خدايى كه توبه بندگانش رامى پذيرد و گناهانش را مى بخشد ، و هرچه انجام دهيدمى داند .

   نويسنده در ذيل اين آيهبحث مفصّلى را شروع نموده و در بخشهاى گوناگون آن را ادامه مى دهد و مى گويد :اين آيه شامل مباحثى است از جمله :

الف ـ نگاهى به تفسير آيه

   احمد ،طبرانى ، ابن ابى حاتم و حاكم از ابن عبّاس نقل كرده اند كهگفت : هنگامى كه اين آيه شريفه نازل شد گفتند : اى رسول خدا !خويشاوندان شما كه مودّت آنها واجب است كيانند ؟

   حضرت فرمود :

علي و فاطمهو ابناهما (عليهم السلام) .

على ، فاطمه ، وفرزندانآنها (عليهم السلام)(147) .

   آنگاه گويد : درطريق اين روايت شيعى افراطى (بنام حسين الأشقر) است ، وليكن راستگوست .

   بزار و طبرانى ازطرقى كه برخى از آنها حسن است ، از امام حسن (عليه السلام) نقل كرده كه حضرتش خطبه اى خواند و ازجمله فرمود :

من عرفني فقد عرفني ومن لميعرفني فأنا الحسن بن محمّد (صلى الله عليه وآله) ، ثمّ تلا قولهتعالى : ( وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَآبَائي إِبْرَاهِيمَ )(148)(149) الآية .

هركس مرا مى شناسد كه مى شناسد و آنكه مرا نمى شناسد ، من حسن ، فرزند محمّد (صلى الله عليه وآله) هستم ، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودكه :

( وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائيإِبْرَاهِيمَ ) .

ومن پيرو ملّت پدرانم ابراهيم هستم .

سپس فرمود : من فرزند بشيرم ، منفرزند نذيرم .

آنگاه فرمود : من از خاندانى هستم كهخداى متعال مودّت و محبّت و پيروى آنها را لازم شمرده و در قرآنخود كه به محمّد (صلى الله عليه وآله) نازل فرموده مى فرمايد : ( قُل لاَأَسْأَلُكُمْ ) .. تا آخر آيات(150) .

   در روايت ديگرى چنين آمدهكه حضرتش فرمود :

من از خاندانى هستم كه خداى متعال محبّتآنها را بر هر مسلمانى لازم شمرده و در حقّ آنها اين آيه را نازل فرمودهكه : ( قُللاَأَسْأَلُكُمْ )ومنظور از « اقتراف الحسنات »مودّت و محبّت ما اهل بيت است(151) .

   طبرانى در روايتى آوردهاست :

   هنگامى كه امام زينالعابدين (عليهالسلام) را پساز شهادت پدر بزرگوارش امام حسين (عليه السلام) به حالت اسارت وارد دمشق نمودند ، دريكى از كوچه هاى آن شهر ، جفاكارى از شاميان رو به آن حضرت كردو گفت : خداى را سپاس كه شما را كشت و نابود كرد و شاخ فتنه رابريد .

   حضرت فرمود : آيااين آيه را نخوانده اى كه ( قُل لاَأَسْأَلُكُمْعَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى )

   گفت : آيا شماهستيد ؟

   حضرت فرمود :آرى(152) .

   شيخ جليل شمس الدين بنعربى در اين زمينه گويد :

رأيت ولائى آل طه فريضة ***على رغم أهل البعد يورثني القربا

فما طلب المبعوث أجراً علىالهدى *** بتبليغه إلاّ المودّة في القربى(153)

   ولايت و دوستى خودم نسبتبه آل طه را ـ على رغم اهل بعد ـ لازم دانستم ، زيرا اين باعث تقرّب و نزديكىمن به آنان مى شود .

   پيامبر (صلى الله عليه وآله) در مقابل هدايت اُمّت براىتبليغ آن ، جز مودّت خاندانش را نخواست .

   ثعلبى از ابن عبّاس نقلكرده كه در ذيل آيه : ( وَمَن يَقْتَرِفْحَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَاحُسْناً ) منظورمودّت آل محمّد (عليهم السلام) است(154) .

   ملاّ در سيره خود نقلمى نمايد : پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

اِنَّ الله جعل أجري عليكمالمودّة في القربى وإنّي سائلكم عنهم غداً(155) .

همانا خداى متعال اجر و پاداش مرا بر شمامودّت نزديكان من قرار داد و من فرداى قيامت از شما خواهم پرسيد .

ب ـ لزوم محبّت اهل بيت (عليهم السلام)

   نويسنده در بحث ديگرى پيراموناين آيه شريفه گويد : اين آيه درخواست محبّت اهل بيت (عليهم السلام) را شامل است ، و اين از كمالايمان است .

   اينك در راستاى اين بحثآيه ديگرى را عنوان كرده ، آنگاه احاديثى كه در همين زمينه آمده است بررسىمى نماييم .

   خداى متعال در قرآن كريممى فرمايد :

( إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُواالصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً )(156) .

همانا كسانى كه ايمان آورده و عملشايسته انجام داده اند خداى رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوبمى گرداند .

   حافظ سلفى گويد :محمّد بن حنفيه در تفسير اين آيه شريفه مى گويد :

   مؤمنى نمى ماند جزآن كه در دلش محبّت على (عليه السلام) و خاندانش قرار مى گيرد(157) .

   بيهقى ، ابو شيخو ديلمى روايت نموده اند كه : حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود :

لا يؤمن عبدٌ حتّى أكون أحبّإليه من نفسه وتكون عترتي أحبّ إليه من نفسه ويكون أهلي أحبّ من أهله ، وتكونذاتي أحبّ إليه من ذاته(158) .

ايمان بنده اى كامل نمى شود جز آنكه مرا و عترتم را از جان خودش بيشتر دوست بدارد ، و نيز اهل بيتم نزد او ازخاندانش محبوبتر باشد ، و ذات من براى او از ذات خويش محبوبتر باشد .

   عمرو اسلمى كه از يارانرسول خدا (صلىالله عليه وآله) درصلح حديبيه بود ، به همراه حضرت على (عليه السلام) به سوى يمن خارج شد ، ( به نظرخود ) از آن حضرت كوتاهى مشاهده نمود ، هنگامى كه به مدينهبازگشتند ، شكوه خود را به مردم بازگو كرد .

   وقتى اين سخن به گوشمبارك رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رسيد فرمود : سوگند به خدا مراآزردى .

   گفت : پناه بر خدااز اين كه شما را آزار دهم اى رسول خدا !

   حضرت فرمود :

بلى ، من آذى عليّاً فقدآذاني(159) .

آرى ! كسى كه على (عليه السلام) را بيازارد مرا آزرده است .

   اين روايت را احمد نيزآورده است ، ولى ابن عبد البرّ اين روايت را با اضافاتى نقل كرده است كهحضرتش فرمود :

من أحبّ عليّاً فقد أحبّنيومن أبغض عليّاً فقد أبغضني ، ومن آذى عليّاً فقد آذاني ، ومن آذاني فقدآذى الله(160) .

كسى كه على را دوست بدارد مرا دوستداشته ، وكسى كه على را دشمن بدارد مرا دشمن داشته ، و هركه على رابيازارد مرا آزرده است ، و هركه مرا بيازارد خداى را آزرده است .

   آنگاه نويسندهگويد : نظير همين قضيّه براى بريده نيز اتّفاق افتاد ، او به هنگامبازگشت از يمن به همراه على (عليه السلام) با حالت خشم وارد مدينه شد و خواست نزد پيامبر به خاطر كنيزى كهحضرت از سهم خمس گرفته بود ، شكوه كند ، شخصى بدو گفت : اين جريانرا به پيامبر (صلى الله عليه وآله) بگو تا على (عليه السلام) را از چشم او ساقط نمايى ، و ايندر حالى بود كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين جريان را از پشت درمى شنيد ، در اين هنگام حضرت با حالت خشم بيرون آمد و فرمود :

ما بال أقوام ينتقصونعليّاً ! من أبغض عليّاً فقد أبغضني ، ومن فارق عليّاً فقدفارقني ، إنّ عليّاً منّي وأنا منه ، خلق من طينتي ، وخلقت من طينةإبراهيم ، وأنا أفضل من إبراهيم ( ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْض وَاللهُسَمِيعٌعَلِيمٌ )(161) .

يا بريدة ! أما علمت أنّلعليّ أكثر من الجارية الّتي أخذ ؟» الحديث(162) .

چه شد كه گروهى در مورد على عيب جويى وسخن چينى مى كنند ، كسى كه على را دشمن بدارد مرا دشمنداشته ، كسى كه از على جدا شود از من جدا شده ، به راستى كه على از مناست و من از على هستم ، او از طينت و سرشت من آفريده شده ،و من از سرشت ابراهيم ، ومن از ابراهيم برتر هستم ، ( آنجا كهخداى مى فرمايد : ) « فرزندانى كه برخى از برخى ديگرند ،و خداى متعال شنوا و داناست » .

اى بريده ! آيا نمى دانى سهمعلى (عليهالسلام) بيش از كنيزى است كه گرفتهاست ؟

   البته اين روايت راطبرانى نيز نقل كرده است .

   و در خبرى كه ـ بهزعم نويسنده ضعيف است !! ـ آمده است كه حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود :

ألزموا مودّتنا أهلالبيت ، فإنّه من لقى الله عزّوجلّ وهو يودّنا دخل الجنّة بشفاعتنا، والّذينفسي بيده لاينفع عبداً عمله إلاّ بمعرفة حقّنا(163).

مودّت و دوستى ما خاندان را براى خودلازم بشماريد ، چرا كه هر كس خداى را با محبّت ما ملاقات نمايد به سبب شفاعتما ، وارد بهشت مى شود ، و قسم به خدايى كه جانم در اختياراوست ! عملى براى هيچ بنده اى ارزش و سود نخواهد داشت جز آن كه باشناخت از حقّ ما باشد .

   در اين راستا ، كعبالأحبار و عمر بن عبد العزيز نيز گفته اند : از اهل بيتپيامبر (صلىالله عليه وآله) كسى نيستجز آن كه داراى مقام شفاعت است(164) .

   ابوبكر خوارزمى نقلمى كند : روزى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) با چهره اى بشّاش كه مانند قرص ماهمى درخشيد ، (از منزل) بيرون آمد ، عبدالرحمان بن عوف از علّت اينخوشحالى و سرور سئوال نمود .

   حضرت فرمود :

بشارة أتتني من ربّي في أخيوابن عمّي وابنتي ، بأنّ الله عزّوجلّ زوّج عليّاً من فاطمة ، وأمررضوان ; خازن الجنان فهزّ شجرة طوبى فحملت رقاقاً ـ يعنى صكاكاً ـ بعدد محبّيأهل البيت ، وأنشأ تحتها ملائكة من نور ، دفع إلى كلّ ملك صكّاً ،فإذا استوت القيامة بأهلها نادت الملائكة في الخلائق ، فلا يبقى محبّ لأهلالبيت إلاّ دفعت إليه صكّاً فيه فكاكه من النار ، فصار أخي وابن عمّي وابنتيفكّاك رقاب رجال ونساء من اُمّتي من النار(165) .

سرور خوشحالى من به خاطر مژده اى استكه پروردگارم در مورد برادر و پسر عمويم و دخترم به من داده ، زيراخداى متعال فاطمه را به تزويج على در آورد ، و به خازن بهشت كه رضواناست دستور فرمود تا درخت طوبى را به حركت در آورد تا به اندازه شمار دوستان اهلبيت اوراق براتى صادر نمايد ، و در زير سايه آن درخت ،ملائكه اى از نور ايجاد فرمود ، و به هر ملكى ورق براتى عطافرمود .

هنگامى كه مردم آماده روز رستاخيزمى شوند فرشتگان در ميان خلايق فرياد مى زنند ، پس دوستى از خاندانمن نمى ماند جز آن كه ورق براتى به او مى دهند كه باعث آزادى او از آتشاست .

بنابراين ، برادر و پسر عمويم ودخترم ، آزاد كننده مردان و زنان اُمّت من از آتش هستند .

   ملاّ در سيره نقل مىنمايد كه رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود :

لا يحبّنا أهل البيت إلاّمؤمن تقيّ ، ولا يبغضنا إلاّ منافق شقيّ(166) .

دوست نمى دارد ما اهل بيت را مگر مؤمنپرهيزكار ، و دشمن نمى دارد ما را مگر منافق بدبخت .

   آنگاه نويسنده حديث ديگرىرا نقل مى كند ـ كه اين حديث را هندى در «كنزالعمّال» از امام حسن (عليه السلام) از جد بزرگوارش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) چنين نقل مى كند ـ كه حضرتشفرمود :

من أحبّنا بقلبه وأعاننا بيدهو لسانه كنت أنا وهو في علّيين ، ومن أحبّنا بقلبه وأعاننا بلسانه و كفّ عنّايده فهو في الدرجة الّتي تليها ، ومن أحبّنا بقلبه وكفّ عنّا لسانه ويده فهوفي الدرجة الّتي يليها(167) .

هركس ما را با قلبش دوست بدارد و با دست وزبانش ما را يارى نمايد ، روز قيامت ، من و او در مقام علّيين خواهيمبود .

و هركه ما را با قلب خود دوست بدارد و بازبانش ياريمان كند ، و با دستش آزارى به ما نرساند ، پس او دردرجه اى پايين تر از عليين خواهد بود .

و كسى كه ما را با قلبش دوست بدارد و با دستو زبانش ما را نيازارد او نيز درجه اى پايين تر از آن خواهد بود .

   آنگاه نويسنده تنها اشكالىكه بر اين حديث شريف گرفته پس از نقل و پذيرش متن آن ، راوى آن را تخطئه كردهو نسبت رفض و غلو داده است .

ج ـ پرهيز از دشمنى با اهل بيت (عليهم السلام)

   نويسنده سوّمين مبحثپيرامون آيه را مطرح نموده مى گويد : در اين آيه اشاره به پرهيز ازدشمنى خاندان پيامبر (صلى الله عليه وآله) است .

   آنگاهمى گويد : در حديث صحيحى آمده است كه رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) فرمود :

والّذي نفسي بيده ! لايبغضنا أهل البيت أحد إلاّ أدخله الله النار(168) .

سوگند به كسى كه جانم در اختيار اوست !كسى ما اهل بيت را دشمن نمى دارد جز آن كه خداى او را وارد دوزخمى نمايد .

   احمد در «فضائل» نقلمى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

من أبغض أهل البيت فهومنافق(169) .

كسى كه اهل بيت را دشمن بدارد ، منافقاست .

   و نيز احمد و ترمذى ازجابر نقل كرده اند كه گفت :

   ما منافقين را با بغضو دشمنى على (عليه السلام) مى شناختيم(170) .

   طبرانى گويد : رسولگرامى (صلىالله عليه وآله)فرمود :

يا علي ! معك يومالقيامة عصا من عصيّ الجنّة تذود بها المنافقين عن الحوض(171) .

اى على ! روز قيامت به همراه تو عصايى ازچوبهاى بهشتى است كه منافقين را به وسيله آن از حوض كوثر مى رانى .

   احمد بن حنبل از رسولاكرم (صلىالله عليه وآله) نقلكرده كه حضرتش فرمود :

أعطيت في عليّ خمساً هنّ أحبّإليّ من الدنيا وما فيها ، أمّا واحدة فهو بين يدي الله حتّى يفرغ منالحساب ، وأمّا الثانية ; فلواء الحمد بيده ، آدم ومن ولدهتحته ، وأمّا الثالثة ; فواقف على حوضي يسقي من عرف مناُمّتي(172) .

در مورد على (عليه السلام) پنج فضيلت براى من عطا شده كه آنها از دنياو آنچه در آن است در نزد من محبوبتر است .

اوّل آن كه : او در روز قيامت درپيشگاه خداى متعال مى ايستد تا به حساب مردم رسيدگى شود .

دوّم : پرچم و لواى حمد است كه بهدست على (عليه السلام) است ، و اين در حالى است كه حضرت آدم و فرزندان اوزير سايه اين پرچم خواهند بود .

سوّم آن كه : او كنار حوض كوثرمى ايستد و كسانى را كه از اُمّت مرا مى شناسد سيراب مى كند .

   حاكم در ضمن روايت صحيحىنقل نمود كه حضرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود :

ولو أنّ رجلاً صفن بين الركنوالمقام ـ أي جمع قدميه ـ فصلّى وصام ثمّ لقي الله وهو مبغض لأهل بيت محمّد (صلى الله عليه وآله) دخل النار(173) .

اگر مردى در ميان ركن و مقامبايستد ، نماز بخواند و روزه بگيرد آنگاه خداى متعال را در حالى كه دشمن اهلبيت محمّد (عليهم السلام) است ملاقات نمايد ، وارد آتش خواهد شد .

   و در حديث صحيحديگرى آمده است : رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود :

ستّة لعنتهم ولعنهم الله وكلّنبيّ مجاب :الزائد في كتاب الله عزّوجلّ .

والمكذّب بقدر الله .

والمتسلّط على اُمّتيبالجبروت ليذلّ من أعزّه الله ويعزّ من أذلّه الله .

والمستحلّ حرمة الله ـ وفيرواية : لحرم الله ـ .

والمستحلّ من عترتي ما حرّمالله .

والتارك لسنّتي(174) .

شش گروه اند كه مورد لعن خدا و منو هر پيامبر مستجاب الدعوه قرار گرفته اند :

1 ـ كسى در كتاب خداى متعال چيزى اضافهكند .

2 ـ كسى قَدَر خدا را تكذيب نمايد .

3 ـ كسى با زور بر اُمّت من مسلّط شود تاعزيزان را ذليل و ذليلها را عزيز گرداند .

4 ـ كسى كه حرمت خدا را بشكند ،و يا حرم خدا را مورد هتك قرار دهد .

5 ـ كسى كه احترام عترت مرا كه خداوند آنهارا محترم شمرده ، بشكند .

6 ـ كسى كه سنّت و روش مرا تركنمايد .

   نويسنده پس از نقل ايناحاديث ، و آشفتگيها در نقض و ردّ برخى از احاديث و نسبت رفض و غلو به بعضىاز راويانى كه احاديث وجوب محبّت را نقل نموده اند ، سرانجام وجدانش برتعصّب پوچش غلبه نموده ، چنين مى گويد :

   از احاديث گذشته وجوبمحبّت اهل بيت (عليهم السلام) و تحريم غليظ و شديد دشمنى با آنان ثابت مى گردد .

   و در اين راستا ،علماى زيادى از جمله : بيهقى و بغوى به لزوم و وجوب محبّت اهل بيت (عليهم السلام) تصريح و آن را از فرائض و واجبات دينشمرده اند ، بلكه شافعى در شعرش تصريح به اين مطلب نموده است ،آنجا كه گويد :

يا أهل بيت رسول الله حبّكم*** فرض من الله في القرآن أنزله

   اى اهل بيت رسول خدا ! مهرو محبّت شما فرض و واجبى است كه خداى در قرآن فرود آورده(175) .

   ابو سعد در كتاب« شرف النبوّه » ، وابن مثنّى نقل كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله)فرمود :

يا فاطمة ! إنّ اللهيغضب لغضبك ، ويرضى لرضاك(176) .

اى فاطمه ! همانا خداى به خشم تو خشمناكو به خشنودى تو خشنود مى شود .

   آنان پس از نقل اين سخنزيبا گفته اند : كسى كه يكى از فرزندان حضرت زهرا (عليها السلام)را بيازارد در واقع به خطر بزرگى دست زدهاست ، چرا كه حضرتش را به خشم آورده است ، و كسى فرزندان او رادوست بدارد خودش را در معرض رضايت و خشنودى آن حضرت قرار داده است .

   و در ذيل آيه شريفهكه مى فرمايد : ( وَكَانَ أَبُوهُمَاصَالِحاً )(177) ; «پدر آنها شخص شايستهو صالحى بود» ; روايت شده : بين آنان و پدرشان كه حرمت آنها مراعاتمى شدند 7 يا 9 واسطه بود . و به همين جهت ، امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

احفظوا فينا ما حفظ اللهالصالح في اليتيمين ومن انتقد ذريّته محبّ لمحمّد(178) .

آنچه خداوند در مورد بنده شايسته و دويتيم او مراعات نمود ، در حق ما نيز مراعات كنيد و هيچ دوستدار حضرتمحمّد (صلى الله عليه وآله) به فرزندان او انتقاد نمى نمايد .

د ـ تأكيد و تشويق بر خدمت اهل بيت (عليهم السلام)

   نويسنده در مقصد چهارمگويد : از جمله اشارات اين آيه شريفه ، تأكيد و تشويق بر خدمت اهلبيت (عليهمالسلام) ،و ايجاد شادمانى در آنهاست .

   ديلمى در روايتمرفوعه اى گويد : رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود :

من أراد التوسّل إليّ وأنيكون له عندي يد أشفع له بها يوم القيامة فليصل أهل بيتي ، ويدخل السرورعليهم(179) .

هر كه مى خواهد به من متوسّلشود ، و نزد من حقّى داشته باشد كه روز قيامت او را شفاعت نمايم ،پس بر خاندان من خدمت نمايد ، و در دلهاى آنها ايجاد شادى و سرورنمايد .

   آنگاه نويسنده حديثمعتبرى را از رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) نقل مى كند و به زعم خود آن راضعيف مى پندارد .

   خواننده عزيز !لطفاً منابع و مآخذ اين حديث را كه از كتب معتبر شيعه و سنّى در پاورقى نقل نموديمملاحظه فرماييد ، و قضاوت نماييد .

   اينك اصل روايت :رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد :

أربعة أنا لهم شفيع يومالقيامة : المكرم لذريّتي ، والقاضي لهم حوائجهم ، والساعي لهم فياُمورهم عندما اضطرّوا إليه ، والمحبّ لهم بقلبه ولسانه(180) .

چهار گروهند كه در روز رستاخيز من شفيع آنهاخواهم شد :

1 ـ گرامى دارندگان اهل بيت من .

2 ـ بر آورندگان حاجات آنها .

3 ـ كسانى كه در مواقع ضرورت آنها ،آنان را يارى نمايند .

4 ـ كسانى كه از جان و دل و زبان آنان رادوست داشته باشند .

   آنگاه نويسنده ،داستان چرخش آسياب در منزل على (عليه السلام) را نقل مى نمايدو مى گويد :

   ملاّ در كتاب« سيره » خود مى گويد : روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله) ، ابوذر را به خانه على (عليه السلام)فرستاد تا او را بخواند ، ابوذر ديدآسياب بدون اين كه كسى آن را به كار اندازد مشغول آرد كردن گندم هاست !او از اين جريان در شگفت شده و آن را به رسول گرامى (صلى الله عليه وآله)خبر داد ، پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

يا أباذر ! أما علمت أنّلله ملائكة سيّاحين في الأرض قد وكّلوا بمعونة آل محمّد (عليهم السلام)(181) .

اى اباذر ! آيا نمى دانى كه خداىمتعال را فرشتگان جهان گردى است در زمين كه مأمور كمك و يارى به آلمحمّد (عليهم السلام) مى باشند؟!

   ابوالشيخ نيز در يك حديثطولانى روايت كرده كه حضرتش فرمود :

يا أيّها الناس ! إنّالفضل والشرف والمنزلة والولاية لرسول الله (صلى الله عليه وآله)وذريّته ، فلا تذهبنّبكم الأباطيل(182) .

اى مردم ! به راستى كه فضل ،شرف ، مقام و منزلت و ولايت از آنِ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و فرزندان اوست ، پس سخنان باطل شمارا از راه راست منحرف ننمايد .


(137) سورهالبيّنة ( 98 ) : 7 .

(138) تفسيرفرات : 586 حديث 755/10 ، شواهد التنزيل : 2/461 حديث 1126 ،النور المشتعل : 274 حديث 76 ، خصائص الوحى المبين : 225 حديث171 ، نظم درر السمطين : 92 ، درّ المنثور : 6/643 ، نورالأبصار : 87 و124 ، ينابيع المودّه : 323 .

(139) إحقاقالحق : 16/530 ، به نقل از كتاب « وسيلة المآل في عدّ مناقبالآل » : ص131 ، صواعق المحرقه : 2/468 .

(140) سوره زخرف( 43 ) : 61 .

(141)البيان : 528 ، و در آن : «هو المهدى يكون في آخرزمان ...» ، كشف الغمّة : 2/490 ، إسعاف الراغبين :153 ، نور الأبصار : 186 ، ينابيع المودّه : 362 .

(142) صواعقالمحرقه : 2/462 .

(143) معجم كبيرطبرانى : 2/4 ، طبقات ابن سعد : 8/21، مجمع الزوائد :9/209 ، كنزالعمّال : حديث 27745 ، صواعق المحرقه :2/470 .

(144) مكارمالأخلاق : 207 ، از امام زين العابدين (عليه السلام) ، مناقب خوارزمى :336 حديث 357 ، كشف الغمّه : 1/348 ، رياض النضره :3/145 ، مختصر تاريخ دمشق : 22/155 ، فرائد السمطين : 1/90حديث 59 ، نظم درر السمطين : 185 ، لسان الميزان : 5/184 حديث550/7335 ، نور الأبصار : 52 ، ينابيع المودّه : 205 ،صواعق المحرقه : 2/470 .

(145) گفتنى استكه نويسنده در اينجا احاديث زيادى در مورد حضرت مهدى (عليه السلام) و بشارت ظهور آن حضرت نقل كرده كه مابراى سهولت استفاده آنها را به بخش «نگاهى به فضايل حضرت مهدى (عليه السلام)» منتقل نموديم .

(146) سوره شورى(42) : 23 ـ 24 .

(147) فضائلالصحابه : 2/669 حديث 1141 ، مناقب الإمام أميرالمؤمنين (عليه السلام) : 1/131 حديث 72 ،معجم كبير طبرانى : 3/39 حديث 2641 و11/444 حديث 12259 ، شواهدالتنزيل : 2/189 حديث 822 و191 حديث 824 ـ 825 و194 حديث 827 ، تفسيرفرات : 388 ـ 391 حديث (514 ـ 1) ـ 520 ـ 19 ، مستدرك حاكم :2/444 ، ما نزل من القرآن فى علي (عليه السلام) : 208 حديث 57 ، مناقب ابنالمغازلى : 309 حديث 352 ، تفسير بغوى : 4/125 ، تفسيركشّاف : 4/219 ، مجمع البيان : 5 جزء 25 : ص49 ، خصائصالوحى المبين : 81 حديث 50 و83 حديث 53 ، تفسير فخر رازى :27/167 ، كفاية الطالب : 91 ، كشف الغمّه : 1/324 ،تفسير بيضاوى : 2/362 ، مجمع الزوائد : 7/103 و9/168 ، درّالمنثور : 5/701 ، إسعاف الراغبين : 113 ، نور الأبصار :123 ، فضائل الخمسه : 1/263 ـ 264 .

(148) سوره يوسف(12) 38 .

(149) مقاتلالطالبيين : 33 ، مستدرك حاكم : 3/189 حديث 4801/400 ، أمالىشيخ طوسى : 270 حديث 501/39 ، نظم درر السمطين : 148 ، مجمعالزوائد : 9/146 ، ينابيع المودّه : 323 .

(150) مقاتلالطالبيين : 33 ، مستدرك حاكم : 3/189 حديث 4802/400 ، إرشادشيخ مفيد : 2/8 ، أمالى شيخ طوسى : 270 حديث 501/39 ، مجمعالبيان : 5 ، جزء 25 : ص51 ، نظم درر السمطين :148 ، تأويل الآيات : 2/545 حديث 8 ، صواعق المحرقه :2/487 .

(151) مقاتلالطالبيين : 33 ، مستدرك حاكم : 3/189 حديث 4802/400 ، إرشادشيخ مفيد : 2/8 ، أمالى شيخ طوسى : 270 حديث 501/39 ، مجمعالبيان : 5 ، جزء 25 : ص51 ، نظم درر السمطين :148 ، تأويل الآيات : 2/545 حديث 8 .

(152) جامع البيان :13/25 ، أمالى شيخ صدوق : 141 حديث 3 ، إحتجاج : 2/306 ـ307 ، عمده ابن بطريق : 51 حديث 46 ، لهوف سيد بن طاووس : 211ـ 212 ، تفسير ابن كثير : 4/121 ، الدرّ المنثور :5/701 ، بحارالأنوار : 45/129 ، ينابيع المودّه : 362 ،صواعق المحرقه : 2/488 .

(153) كفايةالطالب : 312 ، روضات الجنّات : 8/58 ، إسعاف الراغبين :127 ، صواعق المحرقه : 2/488 .

(154)الكامل : 2/209 حديث 26/395 ، شواهد التنزيل : 2/212 ـ 215 حديث845 ـ 850 ، مناقب ابن مغازلى : 316 حديث 360 ، از سدى ،تفسير كشّاف : 4/221 ، از سدى ، مجمع البيان : 5 ، جزء25 : ص51 ، از سدى ، جوامع الجامع : 2/429 ، ازسدى ، مناقب ابن شهراشوب : 3/229 و4/358 ، عمده ابن بطريق :55/53 ، غرائب القرآن : 6/74 ، از سدى ، نظم دررالسمطين : 240 ، فصول المهمه ابن صبّاغ : 11 ، شرح ديوان أميرالمؤمنين (عليه السلام) :191 ، إحقاق الحق : 9/130 ـ 133 ، تفسير آلوسى : 25/33 ،ينابيع المودّه : 365 ، رشفة الصادى : 23 ، درّالمنثور : 5/701 ، صواعق المحرقه : 2/488 .

(155) ذخائرالعقبى : 25 و26 ، صواعق المحرقه : 2/491 .

(156) سوره مريم( 19 ) : 96 .

(157) مناقبالامام أميرالمؤمنين (عليه السلام) : 1/195 حديث 120 ، شواهدالتنزيل : 1/464 حديث 489 ، و در آن آمده : «عن جابر عن رسولالله (صلىالله عليه وآله) :فلا تلقى . . ودّ لأهل البيت» ، و470 حديث 499 ، از ابنعبّاس : «لا تلقى مؤمناً . . لعلي» ، و474 حديث 504 ، ازابو سعيد عن النبى (صلى الله عليه وآله) : «لا تلقى رجلاًمؤمناً . . حبّ لعليّ بن أبي طالب» ، و475 حديث 505 ، بااندكى تفاوت و475 حديث 506 ، و476 حديث 507 ، ازمندل : . . «لعلى ولولده» و : 476 حديث 508 و : 477 حديث509 ، در اين مصدر آمده : « .. لا تلقى مؤمناً ولامؤمنةً ..» ، النور المشتعل : 133 حديث 36 ، مجمعالبيان : 4 ، جزء 16 : ص78 ، از ابن عبّاس ، مناقب ابنشهراشوب : 3/112 ، خصائص الوحى المبين : 108 حديث 77 ، رياضالنضره : 3/179 ، ذخائر العقبى : 89 ، تأويل الآيات :1/309 حديث 18 ، از امام صادق (عليه السلام) ، إحقاق الحق : 3/84 ـ 86 ،إسعاف الراغبين : 118 ، و تفسير آلوسى : 16/130 ، نورالأبصار : 124 ، رشفة الصادى : 35 ، صواعق المحرقه :2/495 .

(158) معجم كبيرطبرانى : 7/86 حديث 6416 ، أمالى شيخ صدوق : 274 حديث 9 ، شعبالإيمان : 2/189 حديث 1505 ، نظم درر السمطين : 233 ، مجمعالزوائد : 1/88 ، كنز العمّال : 1/41 حديث 93 ، با اندكىتفاوت ، إسعاف الراغبين : 123 ، نور الأبصار : 126 ،ينابيع المودّه : 363 .

(159) مصنّف ابنأبي شيبه : 7/502 حديث 45 ، مسند احمد : 4/534 حديث 15530 ،مستدرك حاكم : 3/132 حديث 4619/217 ، شواهد التنزيل : 2/93 حديث775 ، سنن بيهقى : 6/342 ، مناقب خوارزمى: 154 حديث 181 ،ترجمة الإمام على (عليه السلام) : 1/388 حديث 495 و : 389حديث 496 و : 390 حديث 497 و391 حديث 498 و392 حديث 499 ، اُسدالغابه : 4/114 ، البداية والنهايه : 5/104 و7/346 ، مجمعالزوائد : 9/126 و129 ، الاصابة : 2/543 ، ينابيعالمودّه : 364 .

(160)إستيعاب : 3/37 ، رياض النضره : 3/122 ، إحقاق الحق :6/418 ، ينابيع المودّة : 364 ، صواعق المحرقه : 2/497 .

(161) سوره آلعمران (3) : 34 .

(162) معجمالأوسط طبرانى : 7/49 حديث 6081 ، تفسير فرات : 80 حديث 57 ـ33 ، مجمع الزوائد : 9/128 ، إحقاق الحق : 6/437 ،ينابيع المودّه : 364 ، صواعق المحرقه : 2/498 .

(163) مناقبالإمام أميرالمؤمنين (عليه السلام) : 2/100 حديث 587 ، محاسنبرقى : 1/135 حديث 169/118 ، أمالى شيخ مفيد : 13 حديث 1 ، 44حديث 2 و : 140 حديث 4 ، با اندكى تفاوت ، أمالى شيخ طوسى :187 حديث 314/16 ، مجمع الزوائد : 9/172 ، إحياء الميّت : 21حديث 18 ، إحقاق الحق : 9/428 ، 18/464 ، 18/501 ، إسعافالراغبين : 122 ، ينابيع المودّه : 465 ، رشفة الصادى :44 .

(164) صواعقالمحرقه : 2/498 .

(165) مائةمنقبه : 145 حديث 92 ، تاريخ بغداد : 4/210 حديث 1897 ، مناقبخوارزمى : 341 حديث 361 ، اُسد الغابه : 1/206 ، كشفالغمّه : 1/352 ، ينابيع المودّه : 365 ، صواعقالمحرقه : 2/499 .

(166) ذخائرالعقبى : 18 ، صواعق المحرقه : 2/500 .

(167) ميزانالإعتدال ذهبى : حديث 3328 ، لسان الميزان : 3/53 ، كنزالعمّال : حديث 37513 ، صواعق المحرقه : 2/501 .

(168) مستدركحاكم : 3/162 حديث 4717/315 ، درّ المنثور : 5/702 ، مسندبزّار : حديث 3348 ، مجمع الزوائد : 7/269 ، ينابيعالمودّة : 365 .

(169) فضايلاحمد : حديث 1126 ، ذخائر العقبى : 18 ، درّ المنثور :6/7 ، سنن ترمذى : 5/593 حديث 3717 ، از ابى سعيد خدرى ، قربالاسناد : 26 حديث 86 ، عيون أخبار الرضا (عليه السلام) : 2/72 حديث 305 ،مستدرك حاكم : 3/139 حديث 4643/241 ، إستيعاب : 3/46 ، ترجمةالامام علي (عليه السلام) :2/218 حديث 713 و219 حديث 714 و219 حديث 715 و220 حديث 718 و221 حديث 719 و221حديث 720 و222 حديث 721 ـ 723 و223 حديث 725 و223 حديث 726 ، عمده ابنبطريق : 218 حديث 343 ، رياض النضره : 3/190 ، مجمعالزوائد : 9/132 ، درّ المنثور : 6/54 ، تاريخ الخلفاىسيوطى : 170 ، كنزالعمّال : 13/106 حديث 36346 .

(170) فضائلاحمد : حديث 1086 ، با سند نيكو از جابر ، و 979 از ابى سعيدخدرى ، ذخائر العقبى : 91 ، صواعق المحرقه : 2/503 .

(171) فردوسالأخبار : 5/408 حديث 8314 ، رياض النضره : 3/185 ، مجمعالزوائد : 9/135 ، رجوع شود به : إحقاق الحق : 6/173 و18/523و20/305 .

(172) فضائلالصحابه : 2/637 حديث 1072 ، مناقب الإمام أميرالمؤمنين (عليه السلام) : 2/559 حديث1073 ، خصال شيخ صدوق : 1/295 حديث 61 ، مناقب ابن شهراشوب :3/261 ، رياض النضره : 3/172 ، ينابيع المودّة : 365 ، ورجوع شود به : إحقاق الحق : 4/459 و15/386 ، بحارالأنوار :39/220 حديث 1 و40/9 حديث 21 .

(173) مستدركحاكم : 3/161 حديث 4712/310 ، أمالى شيخ طوسى : 633 حديث1303/5 ، كشف الغمّه : 1/95 ، مجمع الزوائد : 9/171 ،خصائص سيوطى : 2/265 ، كنز العمّال : 12/42 حديث 33910 ،ينابيع المودّه : 366 ، صواعق المحرقه : 2/505 ، رجوع شودبه : إحقاق الحق : 9/492 ، بحارالأنوار : 27/105 حديث75 ، و36/315 حديث 160 .

(174) سننترمذى : 4/397 حديث 2154 ، خصال صدوق : 1/338 حديث 41 ،مستدرك حاكم : 4/101 حديث 7011/9 ، شعب الإيمان : 3/443 حديث4010 ، مصابيح السنّة : 1/144 حديث 87 ، مجمع الزوائد :1/176 ، مشكاة المصابيح : 1/75 حديث 109 ـ (31) ، كنزالعمّال : 16/85 حديث 44024 و : 87 حديث 44032 ، ينابيعالمودّة : 366 ، رجوع شود به : إحقاق الحق : 9/471 ، بحارالأنوار :5/88 حديث 4 و44/300 حديث 6 و72/204 حديث 2 و75/339 حديث 16 و92/108 حديث 6 .

(175) صواعقالمحرقه : 2/506 و507 .

(176) معجم كبيرطبرانى : 1/66 ، الكامل : 2/351 حديث 112/481 ، أمالى شيخصدوق : 314 حديث 1 ، مستدرك حاكم : 3/167 حديث 4730/328 ، شرفالنبىّ (صلى الله عليه وآله) : 249 ، مناقب ابن مغازلى : 351 حديث 401 و352حديث 402 ، إحتجاج : 2/354 ، مقتل الحسين (عليه السلام) : 1/52 ،المدهش : 129 ، اُسد الغابه : 5/522 ، تذكرة الخواص :310 ، كفاية الطالب : 364 ، ذخائر العقبى : 39 ، ميزانالإعتدال : 1/535 حديث 2002 ، تلخيص المستدرك : 3/154 ، نظم دررالسمطين : 177 ،مجمع الزوائد : 9/203 ، الاصابة :4/378 ، تهذيب التهذيب : 12/441 ، الثغور الباسمه : 15 ،خصائص سيوطى : 2/265 ، كنز العمّال : 12/111 ، و19/54 ،بحارالأنوار : 43/20 حديث 8 و : 22/12 ، إسعاف الراغبين :187 ، ينابيع المودّه : 203 ، رشفة الصادى : 61 ، جواهرالبحار : 1/360 ، 366 ، فضائل الخمسه : 3/155 .

(177) سوره كهف(18) : 82 .

(178) أمالى شيخطوسى : 273 حديث 514/52 ، كشف الغمّه : 2/162 ،بحارالأنوار : 27/203 حديث 4 و47/33 حديث 30 ، صواعق المحرقه :2/508 .

(179) أمالى شيخصدوق : 310/5 ، أمالى شيخ طوسى : 423 حديث 947/4 ، إحقاقالحق : 9/424 ، بحارالأنوار : 26/227 حديث 1 ، غاليةالمواعظ : 2/95 و475 ، ينابيع المودّه : 367 ، بُغيةالمسترشدين : 296 ، صواعق المحرقه : 2/511 .

(180)كافى : 4/60 حديث 9 ، و در آن آمده : «إنّي شافع يوم القيامةلأربعة أصناف ولو جاءوا بذنوب أهل الدنيا ، رجل نصر ذريّتي ، ورجل بذلماله لذريتي عند المضيق ، ورجل أحبّ ذريّتي باللسان وبالقلب ، ورجل يسعىفي حوائج ذريّتي إذا طردوا أو شردوا» ;

و با همين عبارتدر من لا يحضره الفقيه : 2/65 حديث 17/36 نقل شده ، عيون أخبارالرضا (عليهالسلام) :1/235 حديث 17 ، و در آن آمده : «أربعة أنا شفيعهم يوم القيامة ولوأتوني بذنوب أهل الأرض : معيّن أهل بيتي والقاضي لهم حوائجهم عند ما اضطرّواإليه والمحبّ لهم بقلبه ولسانه والدافع عنهم بيده» ، خصال شيخ صدوق :1/196 حديث 1 .

و با همين عبارتدر صحيفة الرضا (عليه السلام) : 79 حديث 2 ، و در آنآمده : «لو جاءوا بذنوب أهل الأرض» ، أمالى شيخ طوسى : 366 حديث779/30 ، تهذيب الأحكام : 4/60 حديث 9 ، مقتل الحسين (عليه السلام) : 2/26 ، بشارةالمصطفى : 17 و36 و140 ، كشف الغمّه : 1/399 ، ذخائرالعقبى : 18 ، فرائد السمطين : 2/276 حديث 540 ، لسانالميزان : 2/512 حديث 25/3247 ، و در آن آمده : «أربعة أنا أشفعلهم يوم القيامة ولو أتوني بذنب أهل الأرض : الضارب بسيفه أمام ذريّتيو...» ;

إحياءالميّت : 25 حديث 27 ، عوالي اللآلي : 4/80 حديث 79 ، تأويلالآيات : 2/548 حديث 16 ، مانند كافى و فقيه ، كنز العمّال :12/100 حديث 34180 ، إحقاق الحق : 9/481 و 18/494 ، وسائلالشيعة : 11/556 حديث 2 ، از كافى ومن لا يحضره الفقيه وتهذيبالأحكام ، بحارالأنوار : 8/49 حديث 53 و27/78 حديث 11 و27/85 حديث 28و68/124 حديث 51 و96/220 حديث 10 و96/225 حديث 24 ، إتحاف السادة المتقين :8/73 ينابيع المودّة : 367 ، صواعق المحرقه : 2/512 .

(181) كتابالوسيلة ملاّ : 6/247 جزء دوّم ، الخرائج والجرائح : 2/531 حديث7 ، مناقب ابن شهراشوب : 3/385 ، رياض النضره : 3/202 ،إحقاق الحق : 8/707 ، بحارالأنوار : 43/29 حديث 34 ، و :45 حديث 44 ، إسعاف الراغبين : 173 ، ينابيع المودّه :367 : فضائل الخمسه : 2/124 .

(182)الطرائف : 120 حديث 183 ، نظم درر السمطين : 208 ، إحقاقالحق : 11/282 ، ينابيع المودّه : 198 و333 و367 .