بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب در محضر عارفان, واصف بادکوبه اى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AREFAN01 -
     AREFAN02 -
     AREFAN03 -
     AREFAN04 -
     AREFAN05 -
     AREFAN06 -
     AREFAN07 -
     AREFAN08 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

24 : دستورالعملى از آيه الله حاج سيد محمد حسين طهرانى (96) 
طريق سير در اين راه - پس از بيعت با شيخ آگاه و ولى خدا كه از مقام فنا گذشته و بهمقام بقاء بالله رسيده و بر مصالح و مفاسد و منجيات و مهلكات مطلع است و مى تواندزمام امور تربيت سالك را در دست گيرد و او را به كعبه مقصود رهنمود گردد - همانا ذكرو فكر و تضرع و ابتهال به درگاه خداوند قاضى الحاجات است و البته سفر او در اينمنازل به امورى چند بستگى دارد كه بايد تمامى آنها به نحو احسن واكمل رعايت شود
اول : ترك عادات و رسوم و تعارفات  
و دور انداختن امور اعتباريه كه سالك را از طى طريق منع مى كند. و منظور آنست كه سالكبه طور اعتدال در بين مردم زندگى نمايد. چه ، دسته اى از مردم پيوسته غرق در مراسماجتماعيه بوده و فكر و ذكر آنها دوستيابى بوده و براى حفظ شخصيت خود از هر گونهآداب و رفت و آمدهاى مضر يا بى فايده دريغ نمى كنند و صرفا بر اساس عادت و حفظآبروى ظاهرى اعتبارى ، خود را به تكلف مى اندازند و چه بسا به ناراحتى هاى سختدچار مى شوند و براى حفظ حاشيه از متن زندگى به عقب مى روند و تحسين و تقبيح عامهمردم را كه توده عوام هستند، ميزان و معيار قرار داده ، حيات و عمر خود را بر اين معيار درمعرض تلف قرار مى دهند و كشتى وجودشان دستخوش امواج متلاطم رسوم و عادت اجتماعيهشده ، هر جا امواج آداب و اخلاقيات عمومى حركت كن ، بهدنبال آن روان مى گردند. اين دسته از مردم در برابر اجتماع اراده اى از خود نداشته ،تبع (::پيرو) محض مى باشند. در مقابل اين دسته سلسله اى از مردم هستند كه از جماعتكنار مى روند و هرگونه عادت و ادب اجتماعى را ترك كرده ، خويشتن را عارى از مزاياىاجتماع نموده اند. با مردم مراوده و معاشرت ندارند و در كنج خلوت آرميده اند، به طورىكه انگشت نماى مردم شده و به عنوان گوشه نشينى اشتهار يافته اند.
سالك براى آنكه بتواند به مقصد نائل گردد، بايد مشى معتدلى بين رويه اين دوگروه اختيار نمايد و از افراط و تفريط بپرهيزد و در صراط مستقيم حركت كند. و اين معنىحاصل نمى شود مگر آنكه معاشرت و مراوده را با مردم تا آن مقدار كه ضرورى اجتماعىاست رعايت كند.
دوم : عزم  
همين كه سالك قدم در ميدان مجاهده نهاد، حوادثى سخت و ناملايماتى از طرف مردم وآشنايان كه صرفا غير از هواى نفس و خواسته هاى اجتماعى مقصدى ندارند، متوجه ندارند،متوجه او مى شود و با زبان و عمل او را سرزنش نموده و مى خواهند از رويه و مقصدش دوركنند، و از فى الجمله تنافرى كه بين او و آنان در برنامه زندگى پيدا شده ، سخت درهراس بوده و به هر و وسيله مى كوشند تا سالك تازه به راه افتاده را با تازيانهملامت و سرزنش از راه انداخته و قدمهاى او را خرد كنند و و همچنين در هرمنزل از منازل سفر البته مشكله اى تازه براى سالك پيش خواهد آمد كه بدون صبر و عزم، دفع آنها محال به نظر مى رسد.
سالك بايد به حول و قوه خدا چنان عزمى داشته باشد تا در برابر همه اينمشاكل ايستادگى نمايد و با حربه صبر و توكل همه آنها را نابود سازد و با توجه بهعظمت مقصد از اين بادهاى مخوف كه عائق و مانع راه خدا هستند، نهراسد و به هيچ وجه بهخود بيمى راه ندهد و على الله فليتوكل المنومنون ، (97) و على اللهفليتوكل المتوكلون . (98)
سوم : رفق و مدارا 
و از اين اهم امورى است كه بايد سالك الى الله آن را رعايت كند، چه ، اندك غفلتى در اينامر سبب مى گردد كه علاوه بر آنكه سالك از ترقى و سير باز مى ماند، بلكه براىهميشه بكلى از سفر ممنوع خواهد شد . سالك در ابتداى سفر در خود شور و شوقى زايدبر مقدار مترقب مى يابد و يا در بين سفر هنگام ظهور تجليات صوريه جماليه ، عشق وشور وافرى در خود حس ‍ مى كند و در اثر آنها تصميم مى گيرداعمال كثيره عباديه اى را به جاى آورد، لهذا اكثر اوقات خود را صرف دعا و ندبه مىنمايد، به هر عمل دست مى زند و از هر كس كلمه اى مى آموزد و از هر غذاى روحانى لقمهاى بر مى دارد. اين طرز عمل علاوه بر آنكه مفيد نيست (بلكه ) زيان آور است ، چون در اثرتحميل اعمال گران بر نفس ناگهان در اثر فشارى كه بر نفس وارد شده ، نفس عكسالعمل نشان داده و عقب زده و بدون گرفتن نتيجه ، سالك از همه كارها مى ماند و ديگر درخود ميل و رغبتى براى اتيان جزيى ترين جز از مستحبات احساس نمى كند، و بناء عليهذاسالك بايد وقتى مشغول به عبادت مى شود با آنكه هنوزميل و رغبت دارد، دست از عمل بكشد تا ميل و رغبت به عبادت در او باقى مانده ، هميشه خود راتشنه عبادت ببيند. مثل سالك در به به جا آوردن عبادات ، مانند شخصى است كه مى خواهدغذا تناول كند، اولا بايد غذايى را انتخاب كند كه مساعد با مزاج او باشدا و ثانياقبل از اينكه سير شود، دست از خوردن باز دارد تا پيوستهميل و رغبت در او باقى باشد.
چهارم : وفا  
و آن عبارتست از انكه آنچه را كه از آن توبه نموده ، ديگر مرتكب نگردد، و آنچه را كهعده كرده به جا آورد، از به جا آوردن آن دريغ نكند، و آنچه را كه با شيخ آگاه و مربىرا حق ، مواعده و معاهده نموده تا اخرالامر بدان وفا كند.
پنجم : ثبات و دوام  
سالك بايد به واسطه اعمال مترتبه و مداوم خود، آن صورت ملكوتيه مجرده را در نفسخود تثبيت كند تا از حال به مقام ملكه ارتقا يابد. سالك بايد به واسطه تكرار هرعملى حظ روحانى و ايمان خود را از آن عمل دريافت كند و تا اين معنى براى اوحاصل نشود دست از عمل باز ندارد. و آن جنبه ملكوتى ثابتعمل وقتى حاصل مى گردد كه سالك به طور ثبات و دوام بهعمل اشتغال ورزد تا اثرات ثابته اعمال فانيه خارجيه در صقع (::گوشه ) نفس رسوخپيدا كند و متحجر گردد و ديگر پس از تثبيت و استقرارقابل رفع نباشد.
پس سالك بايد سعى كند عملى را كه مطابق استعداد اوست ، انتخاب كند و اگر احياناثبات و دوام آن را عازم نيست ، اختيار ننمايد، زيرا در صورت متاركهعمخل ، حقيقت و واقعيت عمل به مخاصمه بر مى خيزد و آثار خود را بالمره جمع نموده و باخود مى برد، و در نتيجه آثارى ضد آثار عمل در نفس پديد مى آيد - نعوذ بالله
معنى مخاصمه آنست كه چون سالك آن عمل را ترك گفت ،
حقيقت آن عمل به طور عكس العمل از سالك دورى مى جويد و آثار و خصوصيات خود را نيزبا خود مى برد، و چون آن عمل ، عمل نورانى و خير بوده است ، چون ناحيه نفس از آن اثارنورانى خالى گردد، ناگزير آثار ضد آن از ضلمت و تيرگى و شرور جايگزين آنخواهد شد.
ششم : مراقبه  
و آن عبارتست از آنكه سالك در جميع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظيفه اوستتخطى ننمايد و از آنچه بر آن عازم شده ، تخلف نكند.
مراقبه معناى عامى است و به اختلاف مقامات و درجات ومنازل سالك تفاوت مى كند. در ابتداى امر سلوك ، مراقبه عبارتست از آنكه از آنچه بهدرد دين و دنياى او نمى خورد، اجتناب كند... و سعى كند تا خلاف رضاى خدا درقول و فعل از او صادر نگردد، ولى كم كم اين مراقبه شدت يافته و درجه به درجه بالامى رود. گاهى مراقبه عبارتست از توجه به سكوت خود و گاهى به نفس خود و گاهىبه بالاتر از آن - از مراتب حقيقت از اسماء و صفات كليه الهيه .
بايد دانست كه مراقبت از اهم شرايط سلوك است ، و مشايخ عظام را در آن تاكيداتى است وبسيارى آن را از لوازم حتميه سير و سلوك شمرده اند، چه آن به منزله حجر اساسى است، و ذكر و فكر و ساير شرايط بر آن حجر بنا نهاده مى شود، لذاتا مراقبه صورتنگيرد، ذكر و فكر بدون اثر خواهدبود.
هفتم : محاسبه  
و آن عبارتست از اينكه وقت معينى ار در شبانه روز براى خود معين كند و در آن وقت بهتمام كارهاى شبانه روز خود رسيدگى بنمايد. و اشاره به آن است آنچه حضرت موسىبن جعفر (ع ) فرموده است كه :
ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم مره و جنان كه در محاسبه براى سالك چنينظاهر شده كه از وظايف خود تخلف نموده است ، بايد استغفار كند و در صورت عدم تخلف، شكر حضرت بارى تعالى شانه را به جاى آورد.
هشتم : مواخذه  
و آن عبارتست از اينكه سالك پس از مشاهده خيانت ، در مقام تاديب نفس ‍ خود بر آمده و او رابه نحوى كه خود مقتضى داند، تاديب و تنبيه كند.
نهم : مسارعت  
يعنى در آنچه بر آن عزم نموده ، مسارعت كند، چون در اين راه آفاتياست و براى سالك درهر مقام متناسب - با حال او - مانعى پديد مى گردد. سالك بايد بسيار زرنگ و باهوشباشد و قبل از آنكه مانعى بدو دست يابد و دامان او را آلوده كند، وظيفه خود را انجام دهد ودر اين راه وصول به مقصد دقيقه اى فروگذار نكند.
دهم : ارادت  
و آن ارادت است به صاحب شريعت و خلفاى حقه بزرگوار آن . و در اين ارادت چنان بايدخود را خالص كند كه هيچ غشى در آن نباشد. و بايد در اين مرحله به سرحدكمال برسد، زيرا ارادت را در تاثير اعمال مدخليتى عظيم است و هر چند ارادت بيشتر وبهتر شود، اثر اعمال در نفس سالك راسختر و نيكوتر خواهد بود.
و چون تمام موجودات مخلوقات خدا هستند، سالك بايد به همه آنها محبت كند و هر يك را درمرتبه و درجه خود بشمارد.
يازدهم : ادب نگاهداشتن  
نسبت به جناب مقدس حضرت رب العزة و خلفاى او. و اين معنى با ارادت و محبت كه قبلاذكر شد، فرق دارد؛ چه معناى ادب عبارت است از توجه به خود كه مبادا از حريم خودتجاوز شده باشد و آنچه خلاف مقتضاى عبوديت است ، از او سرزند؛ زيرا كه ممكن دربرابر واجب حد و حريم دارد و لازمه حفظ اين ادب ، رعايت مقتضيات عالم كثرت است ، ولىارادت و محبت انجذاب است به حضرت احديت و لازمه اش توجه به وحدت است .
مرتبه كامل از ادب آنست كه سالك در همه احوال ، خود را در محضر حق - سبحانه و تعالى -حاضر دانسته و در حال تكلم و سكوت ، در خوردن و خوابيدن ، در سكوت و حركت وبالاخره در تمام حالات و سكنات و حركات ، ادب را ملحوظ دارد. و اگر سالك پيوستهتوجه به اسما و صفات الهى داشته باشد، قهرا ادب و كوچكى بر او مشهود خواهد شد.
دوازدهم : نيت  
و آن عبارتست از آنكه سالك منظورى در سلوك نداشته باشد، جز نفس ‍ سلوك و فنا درذات احديت . بنابراين بايد سالك سيرش خالص باشد.
سيزدهم : صمت  
و آن بر دو قسم است : سكوت عام و مضاف ، و سكوت خاص و مطلق . سكوت عام و مضافعبارتست از حفظ لسان از تكلم به قدر زائد بر ضرورت با مردمان . بلكه سالك بايداكتفا كند به قدر ضرورت و به اقل ما يمكن ، و اين صمت در همه دوران سلوك و در تماماوقات لازم است ، بلكه مى توان گفت مطلقا ممدوح است . واشاره همين صمت است قوله (ع ):
ان شيعتنا الخرس (99) و نيز آنچه در مصباح الشريعه از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه :
الصمت شعار المحبين ، و فيه رضا الرب ، و هو من اخلاق الانبياء و شعار الاصفياء. (100)
و در حديث بزنطى است از حضرت رضا عليه السلام .
الصمت باب من ابواب الحكمه ، و انه دليل عىكل خير. (101)
قسم دوم ، كه سكوت خاص و مطلق است ، عبارتسست از: حفظ لسان از تكلم با ناس در حيناشتغال به اذكار كلاميه ، ودر غير آن غير مستحسن است .
چهارهم : جوع و كم خورى  
به اندازه اى كه باعث بر ضعف نگردد و احوال را مشوش ندارد.قال الصادبق (ع ):
الجوع ادام المومن ، و غذاء الروح ، و طعام القلب . (102)
زيرا گرسنگى وجب سبكى و نورانيت نفس مى گردد و فكر درحتل گرسنگى مى تواند به طيران در آيد. غذاى زياد خوردن و سير بودن ، نفس راملول و خسته و سنگين مى كند و از سير در اسمان معرفت باز مى دارد.
پانزدهم : خلوت  
وآن بر دو گونه است : خلوت عام و خلوت خاص
خلوت عام عبارتست از كناره گيرى و عزلت از غيراهل الله - خصوصا از صاحبان عقول ضعيفه از عوام مردم مگر به قدر ضرورت - و ذرالذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحيوه الدنيا. (103)
و اما خلوت خاص عبارتست ا دورى از جميع مردم . و اگر چه آن در همه عبادات و اذكار خالىاز فضيلت نيست و ليكن در طايفه اى از اذكار كلاميه ، بلكه در جميع آنها در نزد مشايخراه ، شرط است .
شانزدهم : سحر  
و آن بيدارى سحر است به قدرى كه طبيعت سالك را طاقت باشد و در مذمت خواب سحرگاهو مدح عادت به بيدارى آن موقع است قوله تعالى :
كانوا قليلا من الليل ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون . (104)
هفدهم : وام طهارت  
و آن عبارتست از دوام وضو و اغسال واجبه و غسل جمعه و سايراغسال مستحبه حتى الامكان .
هيجدهم : مبالغه در تضرع  
و مسكنت و خاكسارى و بكا.
نوزدهم : احتراز از لذايذ  
و مشتههيات به قدر استطاعت ، و اكتفا به انچه قوام بدن و حيات به آن است .
بيستم : كتمان سر  
و اين از شرايط بسيار مهم سلوك است و بزرگان طريق در اين شرط اهتمام بسيار نموده وبه شاگردان خود سفارشهاى مهم نموده و توصيه را به حد مبالغه رسانيده اند، خواه درعمل و اوراد و اذكار باشد و خواه در واردات و مكاشفات و حالات ، حتى در مواردى كه تقيهغير ممكن و افشاى سر نزديك مى گردد، توريه را از لوازم و دستورات شمرده اند و حتىآنكه اگر كتمان سر مستلزم ترك عمل و ورد است ، بايد دست ازعمل بردارد.
در اثر تقيه و كتمان سر، مصايب و شدايد به مقدار معتنابهى پايين مى ايد و ترك تقيهموجب كثرت فتن و بلايا و مصايبى است كه بر سالك روى آور مى شود، و علاو هنگامبروز مشكلات با تحملات و صبر بايد قدم در راه نها و پيروز شد.
بيست و يكم : شيخ و استاد  
و آن بر دو قسم است : استاد عام و استاد خا(ص ) استاد عام انست كه بخصوصه (::فقطبراى سالك ) مامور به هدايت نباشد و رجوع به او از باب رجوع بهاهل خبره بوده باشد. و لزوم رجوع به استاد عام فقط در ابتداى سير و سلوك است ، وقتىكه سالك مشرف به مشاهدات و تجليات صفاتيه و ذاتيه شد، ديگر همراهى او لازم نيستو اما استاد خاص ، انست كه بخصوصه منصوص به ارشاد و هدايت است و آنرسول خدا و خلفاى خاصه حقه او هستند.
بيست و دوم : ورد  
و آن عبارتست از اذكار و اوراد لسانيه و كيفيت و كميت آن منوط به نظر استاد است چه آن ،حكم دوايى را ماند كه بعضى را نافع و ديگرى را مضر است . و گاه اتفاق مى افتند كهسالك به دو ذكر مشغول مى شود كه يكى او را به كثرت توجه مى دهد و ديگرى بهوحدت ، و در صورت اجتماع ، نتيجه هر دو خنثى مى گردد و نتيجه اى عايد نمى شود.البته اذن استاد شرط در اورادى است كه اذن عام در آن داده نشده است و اما در آنچه اذن عامداده شده ، اشتغال به آن مانعى ندارد.
ورد بر چهار قسم است : قالبى و خفى ، و هر يك با اطلاقى است و يا جصرى . واهل سلوك را به قالبى اعتنايى نيست ، زيرا ذكر قالبى عبارتست از تلفظ به زبانبدون التفات به معنى ، و در واقع لقلقه لسان است و چون سالك در جستجوى معناستنه چيز ديگرى ، لذا در ذكر قالبى براى او مفيد فايده نخواهد بود.
25 : مجموعه اى از درس اخلاق حضرت آيه الله حاج سيد رضا بهاء الدينى قدسسره(105)
حجابها و پرده ها مانع از شنوايى و ديدن حق است ، مانع از فهم و ادراك حقايق و معارف ولذت بردن از آنهاست و اين پرده ها انسان را محاصره كرده اند. اين پرده ها بايد پارهشومند. اين پرده ها پرده هوى و هوس است ، پرده دلخواهى است اگر انسان دلخواهى وهوس خود را كنار بزند و دور بياندازد، همه كارهاى او درست مى شود اين هواها مانع ازادراك حقايق است . مانع از معرفت خداست . اگر هوى و هوس كنار رود، همه پرده ها وحجابها، از گوش و جشم و دل كنار مى رود. اگر توجه به ماديات و بيچارگى نسبت بهامور مادى از انسان گرفته شود.
انسان خدا را مى بيند، اجتاع ، محله ، دوست ، شرق و غرب بهانه است .اينها موانع اصلىنيستند، انسان خود مانع و مانع تراش است و انسان بايد مرد خدا شود تاز خدا، خدا رابخواهد اگر انسان نمى تواند با خدا سر و كار داشته باشد،لااقل با دوستان و خلفاى خدا دوستى كند.
چيزى كه مى تواند دنيا را اصلا كند، كمال عقل است ، كمالى كه در پرتو عبوديت حقحاصل مى شود. اگر انسان عاقل شد، همه اتشها خاموش ‍ مى شود، اگر آتش درون انسانهاخاموش شود، همه آتشهاى بيرونى خاموش خواهد شد.
مسير كمال  
اسلام همه را دعوت به حركت مى كند، حركت تكاملى مى گويد: بالاتر برويد و چيزبفهميد! وقتى مى توانى با معارف اسلام آشنا شوى كه در مسير انبيا باشى . وقتى مىتوانى با معارف اسلام اشنا باشى كه در حركت الى اللهكامل شوى . از مسير تكامل حركت كنيد و بدانيد كه راه منحصراست به مسيرى كه انبيا از آنمسير رفتند و آن كارها را هم كردند، احيا كردند، اتش را گلستان كردند. ما اگر نمىتوانيم آن كارها را انجام دهيم ، مى توانيم يك بنده صالح باشيم اين هم خيلى قيمت داردكه از بديها دور و به خوبيها نزديك شويم .
ابزار فهم قرآن  
ولى آنچه مسلم است ، اين است كه بدون تكامل نفوس بشرى بدون تزكيه و تهذيب نفوس، بدون ايمان واقعى و بدون هدايت و تقوا، فهم كتابمحال است . كسى گمان نكند ما مى توانيم بدون حركت تكاملثى عملما وعملا كتاب رابفهميم اين محال است ! اگر كسى مى خواهد با كتاب و معانى اشنا شود، احتياج بهتكامل دارد. حضرت صادق (ع ) به ابوحنيفه فرمود: ما ورثك الله من كتابه حرفا اين تهمت نيست ، يك واقعيت است ، چون ابوحنيفه حركت كمالى و تقوا نداشت و بدونتقوا، و فهم كتاب الله محال است .
تقوا مرتبه اى از كمال انسانيت است . آدمى يك وقت ، لغت تقوارا مى خواهد بداند و يك وقتمى خواهد تقوا حاصل كند. گاهى چهل سال زحمت لازم است ، تا تقواحاصل شود و آن گاه فهم كتاب ! انسان هر اندازه در فنون وعلوم تخصص داشته باشد،استاد فلسفه باشد، مادامى كه واجد حركت انسانى و حركت الهى و حركت علمى و عملىنباشد، با كتاب آشنا نمى شود و نمى تواند آشنا شود
فهم كتاب  
به هر حال اگر كسى بخواهد با كتاب الهى ، با قرآن ، اشنا شود، بايد مرد خدا شود.كسى كه مرد خدا نشده است ممكن است با ترجمه و تفاهيمى آشنا شود ولى مادامى كه انسانحركت الى الله نداشته باشد، با آن حقيقتى - كه حقيقت مطلوب است - آشنا نمى شود. خداهمه را موفق كند كه لااقل ، مراحل اوليه فهم كتاب را پيدا كنيم ! و اين ممكن نيست مگر باتقوا. بايد از محرمات الهى پرهيز كرد و واجبات الهى را ادا كرد. كسى كه با كتاب آشنانشود، هرچه درس بخواند - همان طور كه حضرت صادق (ع ) به ابوحنيفه فرمود - بهنتايج نمى رسد نتايج وقتى مى رسد كه شما ب حقايق دست پيدا كنيد، و به حقايق راهپيدا نمى كنيد، مگر به بركت بندگى خدا. و بندگى خدا بزرگترين نعمت الهى استبراى همه .
شيوه فهم معارف  
فهم اعجاز قرآن نيز مثل فهم ايات قرآن و فهم معارف اسلام اعم از ايمان ، هدايت ، مبدا،معاد و تصديق به رسالت بايد از مسير حق و حركت الى الله و حركت در مسير انبيا واوليا (ع ) و صلحا حاصل شود و اگر كسى بخواهد خداوند توفيق آشنايى با اينمسائل را نصيبش كند، بايد تقوا پيدا كرده واز مسير انبيا حركت كند.
بايد رذايل نفسانى را از خود دور كرده و به اخلاق فاضله انسانيت از علم و عدالت و عفتو... متخلق شود. تا جايى كه انسان با هوى و هوس خود متحرك است ، بنده شيطان است انرا نبايد به حساب خدا بگذارد. انسان اگر بخواهد با معارف اسلام آشنا شود، بايد هوىو هوس را رها كند. هوى و هوس همان دعوت شيطانى است . شيطان همراه ماست و لى آن را مىتوان ترك كرد، مى توان دور كرد دست خود شماست با اطاعت از فرمان خدا، شيطاندنبال كار خودش مى رود. مادامى كه تابع هوى و هوس هستى ، خودت شيطان را ميهمانى مىكنى و از شيطان جدايى ندارى وقتى هوى و هوس را رها كردى ، آن وقت بنده خدا هستى واگر بنده خدا شدى ، ان شاء الله همه چيز دارى ، آن وقت ، فهم كتاب هم هست .
بعد الهى انسان  
مبدا ايمان به حق تعالى ، مبدا ايمان به ماوراى طبيعت و مراتب و درجات وكمال ايمان ، همان حيثيت الهى در انسان است ، همان جهت الهى كه خداوند در اين موجود بهوديعت نهاده است ، و از آن مى توان به روح ، يا بهعقل نورانى و جهد الهى تعبير كرد. اساس فطرت ، روى همين جهت الهى است . لذا فطرتانسان ، عبوديت حق است .
فطرت انسان ، توحيد است . كفر و نفاق ، خارج از فطرت است . اگر اين نورانيت الهىكه در اين موجود است به سوى خدا حركت كند و در عبوديت حق به جهات الهى متحرك شود واين ايمان تكامل پيدا مى كند. انسان بايد به خدا نزديك شود و مراتب خود را بالاتربرد. از مراتب حيوانيت و مراتب نفس اماره و از حجابهايى كه مانع از مشاهده حق است ، مزكىو مهذب شود.
بايد بندگى خدا را كرد. اگر بگويى : دلم مى خواهد چنين كنم ، در فلان مسير حركت كنم، اين همان مسير شيطان است . مسلمان كسى است كه در حركتش رضاى خدا را ملاحظه كند.ببيند ايا خدا راضى است . ايا اين بساطى كه فعلا در دنيا پيدا كرده است مورد رضاىخداست ، يا همه آنها بر خلاف رضاى خداست !
جميع ماسوى الله و آنچه غير خداست ، حجاب عن (::از) الله هستند، استار (::پرده ها) وحجبند، موانع رويت حقند.
كسانى كه ايمان به خدا آورده اند، عملشان براى خداست ، و انعمل براى آنان سازندگى دارد. نماز آنها سازنده است ، مؤ من را مى سازد. به گونه اىكه از رذايل و منكرات فاصله پيدا مى كند. روزه آنها سازنده است . مؤ من اگر صائم(::روزه دار) شد، مخصوصا صومى كه غير از امساك از خوردن و آشاميدن و ساير چيزهايىكه بايد ترك كند، است ، زبان ، چشم ، و قلبش هم صائم باشد، چنين صومى سازندهاست .
راه رسيدن به مقامات عالى انسانى كه حد نهايت ندارد، در سايه بندگى است . انسانبه ميزانى كه حركتش الهى شود و خالص گردد، به خداوند و اولياى او نزديك مىشود. انسان بايد از انبيا (ع ) تبعيت كند و را آنان را برود، تا به كمالاتى كه براى اوآماده كرده اند برسد. نبى اكرم (ص ) خود را پاك كرده بود و به مقام طهارت نفس رسيدهبود، تا به مقام خاتميت و معراج و نبوت و ولايت رسيد.
خدا همه را موفق كند كه براى خود نافع باشيد. برنامه اسلام ، براى شما نافع است .خدمتگزار خود باشيد، خود را اصلاح كنيد خود را تزكيه كنيد. خود را تهذيب كنيد. با خداارتباط پيدا كنيد. ارتباط خدا به معنى كناره گيرى از مردم نيست ، بلكه بايد كار مردم رابراى خدا انجام دهيد. معاشرت و كسب براى خدا باشد. اگر با خدا ارتباط پيدا كنيد،ديگر رها نمى كنيد. همه بديها به خاطر اين است كه رابطه برقرار نمى شود. اگرانسان دستگاه توحيد را فهميد، اگر فهميد همه چيز در دستگاه خدا هست ، نمى تواند ازدستگاه خدا صرف نظر كند.
اگر به وسيله اطاعت خدا، در راه او مجاهده كردى ، همچون مجاهداتى كه انبيا و اوليا وصلحا كردند، اين مجاهده ، شما را در فطرت نگه مى دارد، چون خدا به مجاهد و عده دادهاست كه اگر من را در برابر شيطان يارى كردى ، من هم تو را يادى مى كنم ، انتنصروا الله ينصركم اگر همه بخواهند تو را زمين بزنند، نمى توانند، چون خدامى خواهد تو بالا بروى . اگر در يك روز، صد مرتبه نصرت حق بكنى ، صد مرتبهنصرت خدا را، مى بينى راه ديدن ، هدايت ويژه است ، و آن ، غير هدايت عمومى است ، اينهدايت ويژه رابطه بين مجاهد و خداى تعالى است . هر شخصى كه در راه حق مجاهده كرد، خدااو را نصرت مى كند. برويد تجربه كنيد. اين هدايت ، مخصوص به مجاهد فىسبيل الله است ، چه ، جهاد نفس و چه جهاد در جبهه . هر كه اين مجاهده را بكند، اين هدايتنصيب او مى شود.
از اين جوانى ، خوب ، و كامل استفاده كنيد! اين جوانى را در راه حق صرف كنيد!
اعضا و جوارح را در راه خدا صرف كنيد! بيدارى شبها را صرف حيات ابدى خود كنيد!
صلاه جاذب نفوس انسانى است . صلاه معراج مؤ من است و اين معراجيت صلاه ، معراجيت واقعىاست . ولى چرا نفوس عروج پيدا نمى كنند، چرا به سوى الله حركت نمى كنند، چر بهخداى تعالى تقرب پيدا نمى كنند، چگونه است كه هم نماز مى خواند، هم قلدى ، سفاكى وسبعيت مى كند! اين ، براى اين است كه نمازش صادقانه نيست . اگرنماز صادقانه بود،عروج دارد، دروغ بافى ، آدم را به جايى نمى رساند.
اياك نعبد و اياك نستعين يعنى : من به حق تعالى ، عبوديت محض دارم ، تسليمهواى نفس نيستم ، تسليم شيطان نيستم ، منتهاى حركت انسان اين است كه به هيچ موجودىوابسته نباشد و فقط به حق تعالى وابستگى داشته باشد. آزادى نفوس وقتى است كهتمام وابستگى هها به نفوس و اربابها را كنار بگذارد و فقط به خداى تعالى وابستهباشد آزادى نفوس ، عبارت از اين است كه از خداى تعالى استعانت جويد و از احدى جزخداى تعالى ، طلب نصرت نكند، منتهاى كمال بشر اين است كه اين مقام را پيدا كند.
وقتى اين مقام را پيدا مى كند، كه راستگو باشد. در نماز امام زمان -عجل الله فرجه - تكرار اياك نعبد و اياك نستعين براى اين است كه عروج پيداكند ولى اگر صد تا دروغ گفتيد سقوط پيدا مى كنيد.
اگر كسى بخواهد از نفوس بشرى به نفوس الهى و از نفوس نارى (::جهنمى ) به نفوسنورى حركت كند و به آن برسد و به تربيتهاى الهى تربيت شود، بايد به صبر وصلاه استعانت جويد. بايد در برابر بلا و حوادث جهانى صابر باشد.
نماز براى اين است كه شما را پرواز دهد. چه كنيم كه مى گوييد: ما اين جا مى خواهيممشغول چلوكبابمان باشيم ! تو بالاتر از اين حرفها هستى كه اسير چلوكباب باشى !تو بايد از اين پروازى كه انبيا و اوليا و اوصيا و صلحا دارند، سهمى داشته باشى .گمان نكن كه آن پرواز اختصاص به آنها دارد! ما هم اگر بنده خالص خدا شويم ، دستاز تشريفات برداريم ، دست از شركمان برداريم و دست از اين بت پرستى برداريم ،مى توانيم از اين پرواز سهمى داشته باشيم . گمان نكنيد فقطاهل مكه بت پرست بودند. ما هم اگر بندگى هوس وهوس را بكنيم ،
بت پرستيم منتها بت ما، هوى و هوس ماست .
عمل صالح ، انجام واجبات الهى و ترك محرمات است . اينها ايمان را تقويت مى كند. معصيتو نافرمانى خدا، كار را به جاى مى رساند كه ايمان را از انسان سلب مى كند، مردممعصيت كار عاقبت امرشان اين است كه ديگر ايمان هم ندارند. معصيت ، انسان را به شيطاننزديك مى كند و بندگى خدا، انسان را به خدا (نزديك مى كند). خدا همه را موفق بدارد!در راه حق حركت كنيد و در راه الهى متحرك باشيد اگر بطيئى (:: كندرو) هم باشيد، نافعاست راه شيطان ، آدم را به خدا نمى رساند، همه موفق و مويد باشيد! همه چيز به بركتپيغمبر خداست !
26 : دستورالعملى از آيت الله حسن زاده آملى - مدظله العالى - (106) 
بسم الله خير الاسماء
در حيرتم كه چه نويسم ؟! روى سخنم با كيست ؟ با خفته است يا با بيدار؟ اگر با خفتهاست ، خفته را خفته كى كند بيدار؟ و اگر با بيدار است ، بيدار در كار خود است .
و انگهى نويسنده چه نويسد كه خود نامه سياه و از دست خويش ، در فرياد است .

پيرى و جوانى چو شب و روز بر آمد
ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم .
بدنوع پشمها كه رشتيم و بد جنس تخمها كه كشتيم
خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم
ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم .
چون از كشتزارها خود، بى خبرم آسوده مى چرم ، آه اگر از پس امروز بود فردايى !وليكن به قول شيخ اجل سعدى :
گاه باشد كه كودك نادان
به غلط بر هدف زند تيرى
كلمه اى چند تقرير شود، و نكاتى اندك تحرير گردد، شايد كه دلپذير افتد.
مگر صاحبدلى روزى به رحمت
كند در حق درويشان دعايى
معرفت نفس ، طريق معرفت رب است ، كه از سيد انبيا و هم از سيد اوصيا - صلوات اللهعليهما - ماثور است : من عرف نفسه فقد عرف ربه ، هر كس در خويشتن بينديشدو در خلقت خود تفكر و تامل كند، در يابد كه : اين شخص محيرالعقول ، واجب بالغير است ، بلكه خود و جميع سلسله موجودات را محتاج به حقيقتى بيندكه طرف و سر سلسله همه است و جز او ته همه ربط محض به اويند و چونمعلول ، هر چه دارد، پرتوى از علت است ، تمام اشيا را مرايىجمال حق بيند. و چون معلول به علتش قائم است علت بامعلول معيت دارد نه معيت مادى و اقتران صورى ، بلكه معيت قيومى كه اضافه اشراقى علتبه ما سواهاست . و چون در سلسله موجودات ،اول علت است و با همه و در همه اول اوست ، پساول ، علت ديده مى شود، سپس معلول
دلى كز معرفت نور و ضيا ديد
به هر چيزى كه ديد اول خدا ديد (107)
اين بده در ابياتى گفته است :
من به يارم شناختم يارم
تو به نقش و نگار، يعنى چه ؟
عقل خبير اين لطيفه را از كريمه و هو معكم اينما كنتم (108)
در مى يابد، و از گفتار حق سبحانه به كليمش كه انا بدك اللازم يا موسى مى خواند، و به سر و رمز اشارت ارسطو كه ان الاشياء كلها حاضرات عند المبداالاول على الضروره و البت پى مى برد. تا درجه فدرجه به جايى مى رسد كهمى بيند حقيقت امر، فوق تعبير بهعلت و معلو است . و چون وجود در هر جام قدم نهاد، خيرمحض و قدومش ، خير مقدم است ، و همه خيرات از يك حقيقت فائض شده اند كه ان من شىالا عندنا خزائنه (109)، پس كلالكمال و كمال الكل ، ، مبدا واجب الوجود است ، وعقل بالفطره عاشق آن كمال مطلق است كه العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان (110)
و جنت اهلكمال ، همان كمال است كه جنت لقاست . در ابياتى گفته ام :
چرا زهد اندر هواى بهشت است
چرا بى خبر از بهشت آفرين است
بلكه ماسواه ، شتابان به سوى او رهسپارند. در غزلى گفته ام :
معشوق حسن مطلق اگر نيست ماسواه
يكسر به سوى كعبه عشقش روانه چيست
و متاله سبزوارى چه نيكو فرموده است :
و كل ما هناك حى ناطق
و لجمال الله دوما عاشق
حالا كه عقل به فطر، طالب آن مقام است ، ناچار از موانع بايد بر حذر باشد، و اگررهزنى سد راه شد، لابد بايد با او بجنگد تا به مقصود رسد، بلكه بى رهزن نخواهدبود و نتوان بود.
در اين مشهد كه آثار تجلى است
سخن دارم ولى ناگفتن اولى است
و آن رهزن جز ما، ديگرى نيست .
تو خود حجاب خودى حافظ از ميان برخيز
خوشا كسى كه در اين راه بى حجاب رود
در ترجيح بندى گفته ام :
زنگ دل را زداى تا يارت
بدهد در حريم خود بارت
به خداى عليم بى همتا
حاجبى نيست غير زنگارت
خواهش گونه گون نفسانى
كرد در دام خود گرفتارت
شد خدا بينيت ز خود بينى
رفت دينداريت به دينارت
واى بر تو اگر كه مى خواهى
گرم دارى به خويش بازارت
سر تسليم بايدت بودن
گر بزارت كشند بردارت
اندرين يك دو روزه دنيا
نرسانى به خلق آزارت
تو بهشت و جهنم خويشى
تا چه خواهد كه بود اسرارت
گرچه بسيار تو بود اندك
ز اندكت مى دهند بسيارت
اى بنده خداى ! به خود آى و در حضور و مراقبت مى كوش كه :
در خلوتى ز پيرم كافزوده باد نورش
خوش نكته اى شنيدم در وجد و در سرورش
گفتا حضور دلبر مفتاح مشكلاتست
خرم دلى كه باشد پيوسته در حضورش
ندانم كدام ذره بى مقدار در خواب غفلت است تا بنى آدم غافل باشد، اگر چه هيچ ذره اى بى مقدار نيست كه :
دل هر ذره را كه بشكافى
آفتابش در ميان بينى (111)
يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريك الذى خلقك فسويك فعدلك فى اى صوره ماشاء ركبك (112)
قرآن كريم صورت حقيقيه انسان كامل است و صراط مستقيم كه يهدى الى الرشد(113) ، يهدى للتى هى اقوم (114)
ره رها كرده اى . از آنى گم
عز ندانسته اى ، از آنى خوار
چز بدست و دل محمد نيست
حل و عقد خزينه اسرار (115)
بيدار باش و از تن اسايى بر كنار باش كه :
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد (116)
كام حيوانى را به بى زبانها گذار، تو كهمشمول الرحمن علم القرآن خلق الانسان عمله البيان هستى ،اهل بيان باش ، خاموش باش تا گويا شوى . چشم ببند تا بينا شوى .رسول الله (ص ) فرمود: غضوا ابصاركم ترون (117) العجائب .
آب كم جوى ، تشنگى آور بدست
تا بجوشد (118) آبت از بالا و پست
به خويشتن خطاب مى كنم : اى همبازى اطفال ! اى سرگرم بهقيل و قال ! اى اسير اصطبل و علف ! اى دور از سعادت و شرف ! اى محبوس در لظاى (::آتش ) هوى ! اى محروم از جنت لقاء! عمر به بى حاصلى و بوالهوسى گذشت ، چه شودكه به خود آيى و ببينى چه كسى ! بل توثرون الحيوه الدنيا و الاخره خير و ابقى(119)، كلا بل تحبون العاجله و تذرون الاخره (120)ندانم چه كسى در خانه دوسترفت و نا اميد و برگشت ؟!
يك صبح به اخلاص بيا بر در ما
گر كام تو بر نيامد آن گه گله كن
چه كسى سوز دلش به التهاب آمد و برد (:: خنكاى ) اليقين عشق التهابش را فروننشاند؟
اى كه عاشق نئى ، حرامت باد
زندگانى كه مى دهى بر باد
در به روى هم باز است ، دربان ندارد، تعيين وقت لازم نيست ، هيچ عنوان و رسم نمىخواهد، جز اين كه :
در كوى ما شكسته دلى مى خرند و بس
بازار خود فروشى از آن سوى ديگر است
كمال اصفحانى چه خوش گفته است :
بر ضيافتخانه فيض نوالت منع نيست
در گشاده است و صلا در داده ، خوان انداخته
رهرو، چه زن باشد و چه مرد، چه آسيه و مريم ، چه جنيد و ابراهيم ادهم . بهقول عمان سامانى :
همتى بايد قدم در راه زن
صاحب آن خواه مرد و خواه زن
غيرتى بايد به مقصد ره نورد
خانه پرد از جهان چه زن چه مرد
شرط راه آمدن نمودن قطع راه
بر سر رهرو، چه معجر، چه كلاه
سخنى چند در آداب سائر الى الله بياوريم - كه پا در كفش بزرگان كنيم و تشبهبه آنان كه من تشبه بقوم فهو منهم - آرزو بر جوانان عيب نيست !
1 - قرآن كه صورت كتيبه انسان كامل - اعنى (::مقصودم ) حقيقت محمديه - است ، به اندازهاى كه از ان بهره برده اى ، به حقيقت خاتم (ص ) تقرب يافته اى ، اقرا و ارقه(::بخوان و بالارو).
رسول الله (ص ) فرمود: ان هذا القرآن مادبه ، فتعلموا مادبته ما التطعتم و اناصفرا البيوت لجوف (121) اصفر من كتاب الله تعالى . پس اى اخوان صفا وخلان وفا! به مادبه اى اييد كه فيها ما تشتهى الانفس و تلذ الاعين . (122)
2 - اى عبادالرحمن ! تا سوره فرقان از عباد الرحمن الذين يمشون على الارض (123)تا آخر سوره ، هر يك دستور العملى كاملى است .
3 - در باب سيزدهم و باب بيستم ارشاد القلوب ديلمى آمده است كه : قال النبى (ص ): يقول الله تعالى : من احدث و لم يتوضا فقد جفانى ، و من احدث وتوضا و لم نصل ركعتين فقد جفانى ، و من صلى ركعتين و لم يدعنى فقد جفانى ، و مناحدث و توضا و صلى ركعتين و دعانى فلم اجبه فى مايسال من امر دينه و دنياه ، فقد جفوته و لست برب جاف .
حالا كه در اين عملسهل رخيص چنين نتيجه عظيم و نفيس است ، خوشاحال آن كه از علو همت خود بعد از دادى اين دستور از حق تعالى مطلبى بخواهد كه آن رازوال و نفاد نباشد، اعنى حلوت ذكر و لذت لقا وشرف حضور بخواهد، و زبان حالش اينباشد كه :
ما از تو نداريم به غير از تو تمنا
حلوا به كسى ده كه محبت نچشيده است .
4 - و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين (124)فضول طعام ، مميت (::ميرانده ) قلب است و مفضى (::كشاننده ) به سركشى نفس ‍ و طغياناوست ، و از جل خصال مؤ من ، جوع (::گرسنگى ) است . نه چندان
بخور كز دهانت بر آيد
نه چندان كه از ضعف جانت بر آيد
5 - همان طور كه فضول طعام ، مميت قلب است ،فضول كلام نيز از قلب قاسى بر خيزد. از رسول الله (ص ) روايت است : لا تكثرواالكلام بغير ذكر الله ، فان كثره الكلام بغير ذكر الله ، قسو القلب ، ان ابعد الناس منالله القلب القاسى .
6 - محاسبت نفس ، كه امام كاظم (ع ) فرمود: ليس منامن لم يحاسب نفسه فىكل يوم ، فان عمل حسنا، استزادالله ، و ان عمل سيئا، استغفرالله تعالى منه و تاب اليه.
7 - مراقبت و اين مطلب عمده است . قال الله تعالى : و كان الله علىكل شى رقيبا. (125) و قال النبى (ص ) لبعض اصحابه : عبدالله كانكتراه ، فان لم تكن تراه ، فهو يراك .
8 - الادب مع الله تعالى فى كلحال در باب چهل و نهم كتاب ارشاد القلوب ديملى آمده است : روى ان النبى (ص) خرج الى غنم له و راعيها عريان يفلى ثيابه ، فلما راه مقبلا لبسها،فقال النبى (ص ) : امض فلا حاجه لنا فى رعايتك .فقال . و لم ذلك ؟!) فقال : انااهل بيت لا نستخدم من لا يتادب مع الله و لا يستحيى منه فى خلوته .
9-العزله . سلامت در عزلت است . با خلق باش و نباش .
هرگز ميان حاضر و غائب شنيده اى
من در ميان جمع ودلم جاى ديگر است (126)
10 - التههجد، و من الليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعك ربك مقاما محمودا وقل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق واجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا. (127)
11 - التكفكر، قال الله تعالى : الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات و الارض ، ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار.(128)
12 - ذكر الله تعالى فى كل حال قلبا و لسانا. قوله سبحانه : و اذكر ربك فى نفسكتضرعا و خيفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصلا و لا تكن من الغافلين ان الذين عندربك لا يستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون . (129)
13 - رياضت در طريق علم و عمل بر نهجى (شيوه اى ) كه در شريعت محمديه (ص ) مقرراست و بس ، كه علم و عمل براى طيران به اوجكمال و عروج به معارج به منزلت دو بالند.
14 - اقتصاد يعنى ميانه روى در مطلق امور حتى در عبادت .
15 - مطلب در دو كلمه است : تعظيم امر خالق ، و شفقت با خلق . فرزانه آن
كه خواهد تعظيم امر خالق
ديگر كه باز دارد از خلق شر و شورش
گفتار بسيار است ، ولى دو صد گفته چون نيم كردار نيست ، تا چهقبول افتد و چه در نظر آيد.
و السلام على من اتبع الهدى
قم ، حسن زاده آملى
21/3/1349ه . ش

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation