بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا, محمدصادق نجمى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SOKHAN01 -
     SOKHAN02 -
     SOKHAN03 -
     SOKHAN04 -
     SOKHAN05 -
     SOKHAN06 -
     SOKHAN07 -
     SOKHAN08 -
     SOKHAN09 -
     SOKHAN10 -
     SOKHAN11 -
     SOKHAN12 -
     SOKHAN13 -
     SOKHAN14 -
     SOKHAN15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ترجمه و توضيح :
با نزديك شدن موسم حج كه مسلمانان و حجاج ، گروه گروه وارد مكه مى گرديدند دراوايل ماه ذيحجه امام مطلع گرديد كه به دستور يزيدبن معاويه ، عمروبن سعدبن عاصبه ظاهر به عنوان امير حاج ولى در واقع به منظور انجام ماءموريت خطرناكى وارد مكهگرديده است و از سوى يزيد ماءموريت دارد در هر كجا و در هر نقطه اى از مكه كه امكانداشته باشد، امام را ترور كند، لذا آن حضرت تصميم گرفت به خاطر مصون ماندناحترام مكه ، بدون شركت در مراسم حج و باتبديل اعمال حج به عمره مفرده در روز سه شنبه هشتم ذيحجه از مكه به سوى عراق حركتكند.
امام قبل از حركت اين خطابه را در ميان افراد خاندان بنى هاشم و گروهى از شيعيان خويشكه در مدت اقامت آن حضرت در مكه بدو پيوسته بودند، ايراد فرمود:
((سپاس براى خداست ، آنچه خدا بخواهد همان خواهد بود و هيچ نيرويى حكمفرما نيست مگربه اراده خداوند و درود خداوند بر فرستاده خويش .
مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن بند كه لازمه گردن دختران است و من بهديدار نياكانم آنچنان اشتياق دارم مانند اشتياق يعقوب به ديدار يوسف و براى منقتلگاهى معين گرديده است كه در آنجا فرود خواهم آمد و گويا با چشم خود مى بينم كهدرندگان بيابانها (لشكريان كوفه ) در سرزمينى در ميان نواويس و كربلا اعضاى مراقطعه قطعه و شكمهاى گرسنه خود را سير و انبانهاى خالى خود را پر مى كنند. ازپيشامدى كه با قلم قضا نوشته شده است ، چاره و مفرى نيست ، بر آنچه خدا راضى استما نيز راضى و خشنوديم . در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت مى ورزيم و اجر صبركنندگان را بر ما عنايت خواهد نمود. در ميان پيامبر و پاره هاى تن وى (فرزندانش )هيچگاه جدايى نخواهد افتاد و در بهشت برين در كنار او خواهند بود؛ زيرا آنان وسيلهخوشحالى و روشنى چشم پيامبر بوده و وعده او نيز (استقرار حكومت اللّه ) به وسيله آنانتحقق خواهد پذيرفت .
آگاه باشيد كه هريك از شما كه حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد و جانش را درراه شهادت و لقاى پروردگار نثار كند آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح حركتخواهم كرد ان شاءاللّه [تعالى ])).
نتيجه :
حسين بن على عليهما السلام در اين خطابه و سخنرانى و به هنگام حركت از مكهباصراحت كامل نه تنها از شهادت بلكه از جزئيات شهادت خويش ‍ سخن گفته و يارانشرا با صراحت كامل در جريان امر قرار مى دهد تا اگر آنان نيز آماده چنين برنامه اى هستندو حاضرند در راه قرآن از خون خود بگذرند و درنيل به لقاى حق جان فدا كنند آماده حركت باشند.
با علم و آگاهى تن دادن به كشته شدن چرا؟!
اينك اين سؤ ال كه از گذشته هاى دور مطرح بوده است خودنمايى مى كند كه با علم وآگاهى به سوى شهادت رفتن و تن دادن به كشته شدن چه مفهومى دارد؟ مگر حفظ خون وحراست از جان ، آن هم خون پاك معصوم و جان عزيز امام واجب نيست ؟
پاسخ اين سؤ ال به طور اجمال اين است كه : جهاد يكى از مهمترين دستورات اسلام است وشهادت يكى از افتخارات هر مسلمان . و در قرآن مجيد ده ها آيه (45) در رابطه با جهادو شهادت آمده است و در هيچيك از اين آيات اين مساءله مشروط و مقيد به علم به پيروزىنگرديده است بلكه نبرد و جانبازى در مقابل دشمنان اسلام و شهادت در راه به پيروزىرساندن حق ، يكى از علائم مؤ منان ذكر شده است ، آنجا كه مى فرمايد:
((خداوند در مقابل بهشت جان و مال مؤ منان را خريدارى نموده است آنهايى كه در راه خدانبرد مى كنند و در اين راه مى كشند و خود كشته مى شوند اين وعده حق است در تورات وانجيل و قرآن و چه كسى است كه در پيمان خود باوفاتر از خدا باشد پس مژده باد برشما كه چنين معامله اى را با خدا انجام داديد و اين سعادتى است بس بزرگ ))(46).
و در آيه بعد اين مؤ منهاى جانباز و فداكار را با نُه صفت عالى و ارزنده ستوده و با اينبيان از آنان تقدير نموده است :(( (التّائِبُونَ الْعابِدُونَ ... اَلْحافِظُونَ لِحُدُودِاللّه)(47).))
كه آنها حافظ حدود و مقررات خدا هستند؛ يعنى اين حفظ حدود و مقررات است كه آنها را بهاين مرحله از فداكارى و از خودگذشتگى واداشته است . به طورى كه ملاحظه مى كنيم دراين آيه شريفه مانند آيات ديگر مساءله جهاد مقيد و مشروط به پيروزى نيست ((((فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ)) گاهى كشتن است و گاهى كشته شدن .
سيره و تاريخ زندگى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نيز شاهد و مؤ يد اين مطلب استكه در جنگهايى صددرصد نابرابر و با دشمنى بس قويتر به نبرد مى پرداخت وگاهى عزيزترين افراد خاندان خويش را از دست مى داد. و اگر در جنگ با دشمن اسلام وجهاد در راه خدا پيروزى قطعى و تسلط بر دشمن مسلم باشد اصلاً شهادت و جهاد فىسبيل اللّه مفهوم واقعى خود را از دست مى دهد.
و اين وظيفه مهم و جهاد فى سبيل اللّه اگر به همه افراد مسلمانان به صورت يك وظيفهمتوجه است براى امام كه مقام پاسدارى قرآن را به عهده دارد و ((علت مبقيه )) يعنى نيروىنگهدارنده اسلام است به عنوان وظيفه اى بالاتر از آنچه تصور مى كنيم متوجه است .
و اگر امام چنين وظيفه اى را انجام ندهد و اين سعادت و فوز عظيم را از دست دهد پس چهكسى بايد انجام دهد؟
و اگر امام با دادن جان و عزيزان خويش حافظ حدود و مقررات الهى نباشد پس چه كسىبايد حافظ اين حدود و مقررات باشد؟
آرى حسين بن على عليهما السلام اوضاع و شرايط را براى انجام دادن چنين معامله پرسودىمناسب مى دانست او مى ديد سودى كه از اين معامله خواهد برد، نجات اسلام و مسلمانان ونجات قرآن و سنت از سيطره يزيديان و تحول و دگرگونى در تاريخ اسلام است و چهسودى بالاتر از اين ، لذا او تصميم خود را گرفته بود كه ...
و ما در صفحات آينده در اين زمينه به مناسبت سخنان امام باز هم بحثهايى خواهيم داشت .
بخش اول : از مدينه تا مكه : در پاسخ ابن عباس
متن سخن :
((يَا ابْن العَمِّ اَِنَّى وَاللّه لاَعْلَمُ اَنَكَ ناصِحٌ مُشْفِقٌ
وَقَدْ اَزْمَعْتُ عَلَى الْمَسير ...
وَاللّه لايَدَعُونى حَتّى يَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوفى
فَاِذا فَعَلُوا سَلَّطَاللّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلّهمْ حَتّى يَكُونُوا اَذَلَّ مِن فِرامِ الْمَرْاءَة))(48)))
ترجمه و توضيح لغات :
(( مُشْفِق : مهربان . اَزْمَعْتُ (زَمَعَ وَزَمَّعَ))) مصمّم گرديد. لايَدعَونى (از ودَعَ) تركنمود عَلَقة : تكه خون . فِرام : كهنه اى كه زنان به هنگام عادت از آن استفاده مى كنند.
ترجمه و توضيح :
پيشنهادهايى به امام در جهت مخالفت حركت امام (ع )
آنگاه كه حسين بن على عليهما السلام حركت خويش را به سوى عراق اعلان نمود، عده اىبا اين حركت اظهار مخالفت كرده ، به آن حضرت پيشنهاد نمودند كه از تعقيب اين راهخوددارى ورزد. دليل همه اين خيرخواهان و دورانديشان در اين پيشنهاد، روح پيمان شكنى وبيوفايى حاكم بر مردم كوفه بود و همه به يك صدا معتقد بودند كه كوفيان خوشاستقبال و بد بدرقه هستند و همه اين افراد چنين پيش بينى مى نمودند كه اين سفر بهكشته شدن امام و به اسارت خاندان وى منجر خواهد گرديد.
ولى واقعيت اين است كه گرچه پيش بينى آنان صحيح بود ولى آنها تنها يك بُعد قضيهرا مى ديدند و مساءله را فقط از يك جهت بررسى مى نمودند و بايد حتى المقدور از كشتهشدن امام كه به عقيده آنها و به عقيده هر مسلمانى مساوى با شكست اسلام و مسلمانان بودجلوگيرى به عمل بيايد.
و اما مورد نظر امام بُعد ديگر اين قضيه بود و آن بُعد، مضمون ده ها آيه قرآنى است كهدر آنها خطاب به مسلمانان اكيدا فرمان جنگ وقتال صادر گرديده است .
آرى امام عليه السلام اين آيه را مى خواند كه :(( (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَهُو كُرْهٌ لَكُمْ)(49))) و نيز اين آيه را،(( (فَقاتِلُوا اَوْلياءَالشَّيطانِ )(50).))
آنگاه اوضاع را در نظر مى داشت و شرايط را بررسى مى كرد و چنين نتيجه مى گرفت :كه حالا بايد با اوليا و ياران شيطان جنگيد و امروز در روى زمين چه كسى مى تواندبراى شيطان يار و ياور و جانشينى بهتر از يزيد باشد و حكمقتال و جنگ با وى بيش از هر مسلمان ديگر به من كه امام امت و پاسدار اسلام هستم متوجهاست . و لذا در خطابه اش نيز با صراحت كامل به يارانش گفت : هريك از شما كه حاضراست در راه ما يعنى در راه اعتلاى كلمه حق از خون خويش بگذرد و مهياى شهادت و لقاىخداست آماده حركت باشد و گروهى از آنان كه تا اين مرحله آمادگى داشتند و دنيا درنظرشان حقير بود و زندگى را به هيچ مى انگاشتند به نداى او لبيك گفته و بهقافله وى پيوستند.
ولى مانند هر حركت بنيادى و اساسى بعضى ديگر از مسلمانان و حتى چند تن از مسلمانانسرشناس نه تنها خود را به كنار كشيدند و به نداى امام جواب مثبت ندادند و از اين فيضبزرگ و از نيل به اين سعادت بى نظير ابدى محروم گرديدند بلكه چون از حقيقتماءموريت امام عليه السلام و واقعيت حركت او بى اطلاع بودند، اصلاً با چنين حركتىمخالفت مى ورزيدند. در شهر مكه و در طول راه تا كربلا از روى خيرخواهى و صلاحانديشى و گاهى حتى با توسل به زور تلاش نمودند كه مانع اين حركت عظيم گردند.در ميان اين افراد از اقوام و عشيره امام گرفته تا افراد معمولى و حتى مخالفان آنحضرت نيز به چشم مى خورد كه مخالفت دوستان و علاقه مندان در اثر دلسوزى و علاقهبه اسلام و حفظ جان امام و مخالفت دشمنان براى خدمت به يزيد و جلوگيرى از به وقوعپيوستن هر حركتى بر ضد او بود. در صورت پذيرش پيشنهادهاى افراد خيرخواه ازسوى امام خواست گروه مخالف نيز تاءمين مى گرديد و در نتيجه پيشنهاد خيرخواهانبالمآل به سود مخالفين و موافق هدف آنان بود.
به هر صورت اين پيشنهادها از مدينه شروع گرديده و در مكه آنگاه كه تصميم امامبراى همه معلوم شد و در طول راه تا كربلا و در برخوردهاى امام عليه السلام با افرادگوناگون فراوان بوده است و چند نمونه از اين پيشنهادها و پاسخ امام كه در مدينه بهعمل آمده است در صفحات گذشته نقل گرديد و در اين بخش نيز براى اين كه از موضوعكتاب خارج نگرديم ، تنها آن قسمت از اين پيشنهادها رانقل خواهيم كرد كه در پاسخ آنها از سوى امام عليه السلام سخنى صريح در كتب تاريخنقل شده باشد.
اينك اين سخنان در مقابل چند پيشنهاد:
پيشنهاد عبداللّه بن عباس به امام (ع )
يكى از افرادى كه پس از اعلان حركت از سوى حسين بن على عليهما السلام به خدمت آنحضرت رسيد و پيشنهاد خوددارى از اين سفر را بر وى نمود عبداللّه بن عباس بود اوگفتارش را با اين جمله آغاز كرد:
((يَابْنَ عَمّ اِنَّى اَتَصَبِّرُ وَما اَصْبِرُ ...؛)) پسر عمو! من در مفارقت تو هرچهتظاهر به صبر مى كنم ولى نمى توانم واقعا صبر وتحمل نمايم ؛ زيرا ترس آن را دارم كه تو در اين سفرى كه در پيش گرفته اى كشتهشوى و فرزندانت به اسارت دشمن درآيند چون مردم عراق مردمانى پيمان شكن هستند ونبايد به آنان اطمينان نمود)).
ابن عباس سپس چنين گفت : چون تو سيد و سرور حجاز و مورد احترام مردم مكه و مدينههستى به عقيده من بهتر است در همين مكه اقامت گزينى و اگر مردم عراق همان گونه كهاظهار مى دارند واقعا خواستار تو هستند و مخالف حكومت يزيد، بهتر استاول استاندار يزيد و دشمن خويش را از شهر خود برانند سپس تو به سوى آنان حركتكنى .
ابن عباس ادامه داد: و اگر در خارج شدن از مكه اصرار دارى بهتر است به سوى يمنحركت كنى ؛ زيرا گذشته از اين كه در آن منطقه پدرت شيعيان زيادى دارد، نقطه اى استوسيع و داراى دژهاى محكم و كوه هاى مرتفع و دوردست و مى توانى دور از قدرت حكومتبه فعاليت خود ادامه دهى و به وسيله نامه ها و پيكها مردم را به سوى خويش دعوت كنىو اميدوارم از اين رهگذر، بدون ناراحتى به هدف خويشنايل گردى .
پاسخ امام به عبداللّه بن عباس
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((يَا ابْنَ الْعَمِّ اِنِّى واللّه لاَعْلَمُ اَنَّكَ ناصِحٌمُشْفِقٌ وَقَدْ اَزْمَعْتُ عَلَى الْمَسيِر ...؛)) پسر عمو! به خدا سوگند مى دانم كه اينپيشنهاد تو از راه خيرخواهى و شفقت و مهربانى است ولى من تصميم گرفته ام كه بهسوى عراق حركت كنم )).
ابن عباس با شنيدن اين پاسخ دريافت كه امام تصميم قطعى گرفته و درباره خود آنحضرت هر پيشنهادى بى اثر است و لذا در اين باره مساءله را تعقيب ننمود و چنين گفت :حالا كه تصميم به اين سفر گرفته اى زنان واطفال را به همراه خود نبر؛ زيرا مى ترسم تو را در برابر چشم آنان بهقتل برسانند.
امام در پاسخ اين پيشنهاد ابن عباس هم ، چنين فرمود:((وَاللّه لايَدَعُونى حَتّىيَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوْفى فَاِذا فَعَلُوا ذلِكَ سَلّطَاللّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلَهُمْ حَتّىيَكُونُوا اَذَلَّ مِنْ فِرامِ الْمَرْاءَة ))((به خدا سوگند! اينها دست از من برنمى دارند(51) مگر اينكه خون مرا بريزند وچون به اين جنايت بزرگ دست يازيدند خداوند كسى را بر آنان مسلط مى كند كه آنهاراآنچنان به ذلت و زبونى بكشاند كه پست تر وذليل تر از كهنه پاره زنان گردند))(52).
نتيجه :
((قاطعيت در رهبرى )): از اين گفتار، ايمان حضرت حسين عليه السلام نسبت به هدفش وقاطعيت وى در رهبرى و حركت به سوى هدف روشن مى گردد، با اينكه به درايت وخيرخواهى عموزاده اش ابن عباس معتقد مى باشد و او تمام محذورات و مشكلات را به درستىگوشزد مى كند در پاسخ وى مى گويد من با همه اين مشكلات ، اين راه را در پيش خواهمگرفت . و آنگاه كه ابن عباس وى را از بردن زنان واطفال برحذر مى دارد باز هم از همان موضع قاطع و شكست ناپذير سخن مى گويد و ايناست مفهوم امامت و پيشوايى كه در مقابل وظيفه اى كه در پيش دارد همه محاسبات را درهم مىريزد.
اين بود يكى از پيشنهادهاى مخالف نظر امام عليه السلام كه توسط عبداللّه بن عباسدرحضور خود آن حضرت مطرح گرديده است و دراين مسير پيشنهادهاى مخالف ديگرى نيزبه وسيله افراد ديگر مطرح شده است كه درفصول آينده ملاحظه خواهيد فرمود.
بخش اول : از مدينه تا مكه : در پاسخ عبداللّه بن زبير
متن سخن :
((اِنَّ اَبِى حَدَّثَنِى اَنَّ بِمَكَّةَ كَبْشاً بِهِ تُسْتَحَلُّ حُرْمَتُها
فَما اُحِبُّ اَنْ اَكُونَ ذلِكَ الْكَبْشَ
وَلِئنْ اُقْتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ فيها
وَلَئنْ اُقتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرَيْنِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ
وَاَيْمُاللّه لَوْ كُنْتُ فى جُحْرِ هامَّة مِنْ هذِهِ الْهَوامِّ
يَسْتَخْرِجُونى حَتّى يَقْضُوا بى حاجَتَهُمْ
وَاللّه لَيَعْتَدُنَّ عَلَىَّ كَما اعْتَدتِ الْيَهُودُ فِى السَّبْتِ.
... يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَئِنْ اُدْفَنْ بِشاطِئِالْفُراتِ
اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُدْفَنَ بِفناءِ الْكَعْبَةِ.
... إ نَّ هذا يَقُولُ لى كُنْ حَماماً مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ
وَلئنْ اُقْتَلْ وَبَيْنِى وَبَيْنَ الحَرَمِ باعٌ
اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ وَبَيْنِى وَبَيْنَهُ شِبْرٌ
وَلَئِنْ اُقْتَلْ بِالطَّفِّ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ بِالْحَرِم .
... اِنَّ هذا لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا اَحَبَّ اِلَيْهِ مِنْ اَنْ اَخْرُجَ مِنَ الْحِجازِ
وَقَدْ عَلِمَ اَنَّ النّاسَ لا يَعْدِلُونَهُ بى فَوَدَّ
اَنِّى خَرَجْتُ حَتّى يَخْلُو لَهُ))(53)
ترجمه و توضيح لغات :
كَبْش : قوچ . شِبْر: وجب . جُحْر: لانه حيوان درداخل خاك . هَوامّ (جمع هامّه ): جنبنده . اِعْتِداء: تجاوز به حق . شاطِى ءُ الْفُرات : كنارفرات . فناء: آستانه . حَمام (به فتح ميم ): كبوتر. باع : فاصله دو دست را كه بازباشد - از ابتداى انگشتان يك دست تا انتهاى انگشتان دست ديگر - يك باع گويند. طفّ:يكى از نامهاى كربلاست .
ترجمه و توضيح :
يكى ديگر از كسانى كه انصراف از سفر عراق را به حسين بن على عليهما السلامپيشنهاد نمود عبداللّه بن زبير بود او كه خود يكى از افراد مخالف حكومت يزيد و بهاصطلاح از افراد مبارز بود و در همين رابطه از مدينه فرار نموده و به مكه پناهنده شدهبود پس از ورود امام عليه السلام به مكه هر روز و گاهى يك روز در ميان و مانند سايرمسلمانان به منزل آن حضرت رفت و آمد داشت و در مجلس آن حضرت شركت مى نمود و چوناز تصميم امام نسبت به سفر عراق مطلع گرديد به خدمت آن حضرت آمده به صورت ظاهرانصراف از اين سفر را به وى پيشنهاد نمود.
و بنابه نقل بلاذرى و طبرى سخن ابن زبير دو پهلو بود؛ زيرا او چنين گفت : يابنرسول اللّه ! اگر من هم در عراق شيعيانى مانند شيعيان شما داشتم آنجا را به هر نقطهديگر ترجيح مى دادم .
ابن زبير براى اين كه متهم نباشد، گفتارش را اين چنين ادامه داد: ولى در عينحال اگر در مكه اقامت كنيد و بخواهيد امامت و پيشوايى مسلمانان را در اين شهر ادامه بدهيدما نيز با تو بيعت مى كنيم و تا جايى كه امكان دارد از پشتيبانى و همفكرى با توخوددارى نخواهيم نمود.
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((اِنَّ اَبى حَدَّثَنى اَنَّ بِمَكَّة كَبْشاً ...؛))پدرم به من خبر داد كه به سبب وجود قوچى در مكه احترام آن شهر درهم شكسته خواهد شدو نمى خواهم آن كبش و قوچ من باشم (و موجب آن گردم كه كوچكترين اهانتى به خانه خدامتوجه شود). و به خدا سوگند! اگر يك وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكهدر داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه دريك وجبى آن به قتل برسم )).
امام عليه السلام سخنانش را چنين ادامه داد:((وَاَيْمُاللّه لَوْ كُنْتُ فى جُحْرِ هامَّة ...؛))و به خدا سوگند! اگر در لانه مرغى باشم مرا درخواهند آورد تا با كشتن من به هدفخويش برسند و به خدا سوگند! همان گونه كه قوم يهود احترام روز شنبه(سمبل وحدت و روز تقرب به خداى خويش ) را درهم شكستند اينها نيز احترام مرا درهمخواهند شكست )).
سپس فرمود: پسر زبير! اگر من در كنار فرات دفن بشوم ، براى من محبوبتر است ازاينكه در آستانه كعبه دفن شوم .
و بنابه نقل ابن قولويه ، پس از آنكه ابن زبير از مجلس امام خارج گرديد، آن حضرتچنين فرمود:((إ نَّ هذا يَقُولُ لى كُنْ حَماماً ...؛)) او به من مى گويد كبوتر حرمباش ! و به خدا سوگند! اگر من يك ذرع دورتر از حرم كشته شوم براى من محبوبتر ازاين است كه يك وجب دورتر از حرم كشته شوم و اگر در طف (سرزمين كربلا) كشته شومبراى من محبوبتر از اين است كه در حرم به قتل برسم )).
و بنابه نقل طبرى و ابن اثير،امام عليه السلام پس از خارج شدن ابن زبير، بهاطرافيانش فرمود:((اِنَّ هذا لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا ...؛)) او (گرچه به ظاهر بهبودن من در مكه علاقه نشان مى دهد ولى در واقع ) بيش از هرچيز به بيرون رفتن من ازمكه علاقه مند است ؛ زيرا مى داند با وجود من كسى به او توجهى نخواهد كرد)).
نتيجه :
امام عليه السلام در اين گفتار راجع به گذشته ابن زبير و موضع او درمقابل حكومت على عليه السلام و راجع به جنگ بصره ، جنگى كه مستقيما براى از بينبردن شخصيتى مانند اميرمؤ منان عليه السلام به وجود آمده كه ابن زبير از مهره ها واركان و گردانندگان اصلى اين جنگ بود، سخنى به ميان نياورد ولى در ضمن چند جمله ،آينده خويش و آينده ابن زبير را براى وى ترسيم نمود.
اما راجع به موضع خودش فرمود:((اگر من در مكه باشم و يا در هر نقطه ديگر ولو درلانه مرغى ، دستگاه حكومت از من دست بردار نخواهد بود و اختلاف من با حكومت آشتى پذيرنيست ؛ زيراخواسته آنها از من چيزى است كه من به هيچ وجه زيربار چنين خواسته اىنخواهم رفت و من از آنان چيزى مى خواهم كه آنها حاضر بهقبول آن نيستند)).
و امام در اين گفتارش سخن از((شاطِى ءِالْفُراتِ)) و ((طَفّ)) به ميان آورده استكه در خور اهميت و توجه فراوان است .
و اما به ابن زبير هم هشدار داد كه پدرم فرموده است :((به سبب كبشى احترام بيت الهى وحريم حرم شكسته خواهد شد و براى اينكه اين كبش من نباشم و به سبب ريختن خون من ،كوچكترين اهانتى متوجه كعبه و حرم نگردد من از اين شهر بيرون مى روم و براى حفظاحترام حرم و كعبه اگر يك وجب دورتر از اين خانه كشته شوم باز هم بهتر است از اينكهدر داخل آن به قتل برسم و تو نيز نبايد در آينده راضى باشى براى حفظ موجوديتخويش به صورت كبوتر درآيى و خانه خدا را سپر خويش قرار دهى و موجب هتك احترام اينخانه گردى )).
تحقق پيش بينى امام (ع )
ولى ابن زبير از اين گفتار و هشدار امام عليه السلام متنبه نگرديد و موجب شد كه درآينده نه چندان دور - به فاصله سيزده سال - خانه خدا در دو مرحله سنگ باران گردد ودر آن ، آتش سوزى و خرابى به وجود آيد و بدين گونه پيش بينى اميرمؤ منان عليهالسلام و حسين بن على عليهما السلام صورت تحقق پذيرفت .
مرحله اول :
سه سال پس از شهادت حسين بن على عليهما السلام روز سوم ربيعالاول سال 64 بود؛ زيرا ابن زبير كه حاضر نبود با يزيد بيعت كند لشكريان او پساز جنگ ((حره )) و كشت و كشتار و غارت مردم مدينه براى سركوبى ابن زبير به مكهحركت كرده و اين شهر را به محاصره خويش در آوردند و چون ابن زبير براى حفظ جانشبه كعبه پناهنده شده بود حلقه محاصره را تنگ تر كرده و از بالاى كوه ابوقبيسداخل مسجدالحرام و خود كعبه را با منجنيق ها سنگباران نمودند و پارچه هاىمشتعل را به كعبه پرتاب كردند كه در اثر اين سنگباران قسمتى از خانه كعبه خراب وپرده و سقف كعبه و شاخهاى قوچى كه به جاى ذبح حضرتاسماعيل از بهشت آمده بود آتش گرفته و از بين رفت و در گرماگرم اين حمله خبر مرگيزيد به مكه رسيد و لشكريانش متفرق گرديدند و ابن زبير خانه كعبه را ترميم وتجديد بنا نمود.
مرحله دوم :
پس از مرگ يزيد، ابن زبير مردم را به بيعت خويش دعوت نموده و تدريجا گروهى باوى بيعت كردند تا در سال 73 در دوران خلافت عبدالملك حجاج بن يوسف ماءمورسركوبى ابن زبير گرديد و با چند هزار نفر شهر مكه را به محاصره خويش درآورد.در اين محاصره نيز كه چند ماه به طول انجاميد ابن زبير به كعبه پناهنده گرديد و بالاخره به دستور حجاج از پنج نقطه شهر به وسيله منجنيقداخل مسجدالحرام سنگباران شد و خرابيهايى در كعبه به وجود آمد و بنابهنقل بعضى از مورخين به طور كلى ويران گرديد و ابن زبير در اين جنگ كشته شد وحجاج بن يوسف كعبه را مجددا بنا نمود(54).
سپر كردن اسلام و سپر شدن براى اسلام
و اما يك نكته مهم و قابل توجهى كه از سخن امام با ابن زبير و از مقايسه روش آنحضرت و عملكرد ابن زبير به دست مى آيد مشخص شدن قيامها و مبارزات درطول تاريخ و فرق و امتياز آنها با همديگر است كه ممكن است دو شخصيت همزمان و در يكاجتماع و در يك محيط مدعى مبارزه با ظلم و فساد باشند و ادعاى هردو به صورت ظاهرمشابه و در قيافه طرفدارى از اسلام و احكام و هر دو مبارزه را از مدينه شروع و در همينرابطه به مكه حركت كنند(55) ولى گذشت زمان وتحول و دگرگونى اوضاع نشان مى دهد كه يكى در راهنيل به رياست و براى حفظ مقام شخصى كعبه را سپر و بلاگردان خويش قرار مى دهد وديگرى خود و اهل و عيالش را سپر و بلاگردان كعبه ؛ يكى اسلام را فداى شخصيت خويشمى كند و ديگرى خود را فداى اسلام و بالا خره يكى به سوى خود مى خواند و ديگرىبه سوى خدا و اين خود نكته اى است ظريف و دقيق و در عينحال يك فرق اساسى است كه در هر زمان موجب اشتباه افراد ساده انديش و كوته بينگرديده و نتوانسته اند تشخيص بدهند. مخالفتى كه احيانا ابن زبيرها با يزيدها داشتهاند براساس چه هدفى بوده و مخالفتى كه حسين ها با يزيدها داشته اند چه هدفى راتعقيب مى كرده است كه به صورت ظاهر هر دو، مخالفت با يزيد و يزيديان بوده ومبارزه در راه اسلام !
و اگر ابن زبيرها در ادعاى خويش صادق بودند و براى اسلام مبارزه مى كردند نهبراى حفظ رياست و موقعيت شخصى ، بايستى پيشاپيش حسين ها به مصاف دشمن بشتابندنه به قول حسين بن على عليهما السلام خود كبوتر حرم گشته و به دور بودن حسين ازمحيط حجاز بيش از هرچيز ديگر شايق و علاقه مند باشند كه مى دانند با وجود حسين ها درمحيط حجاز و در صحنه سياست كسى ، آرى كسى ، به آنان توجه نخواهد نمود.
پس هدف ابن زبيرها از اين مبارزه نيل به رياست و جلب توجه مردم و استثمار و استحمارآنهاست .
عملكرد ابن زبير
عملكرد ابن زبيرها در دوران زندگى آنان نيز مى تواند ماهيت مخالفت و حقيقت مبازره آنانرا با يزيديان (اگر بتوان نام مبارزه گذاشت ) روشن سازد كه اگر در يك برهه اززمان در رابطه با مخالفت با يزيد از مدينه فرار نموده و به مكه پناهنده گرديده است، يك روز ديگر به هنگامى كه على مى خواهد مسلمانان را از سلطه ياران عثمان و ذلتهاىگذشته نجات بخشد و اسلام را از انحرافات برهاند هنگامى كه على عليه السلام دستچپاولگران و غارتگران را از بيت المال قطع مى كند همين ابن زبير كهف منافقين و ملجاءناكثين و پناهگاه مارقين گرديده با تشكيل حزبى و با فراهم ساختن مقدمات توطئه اى درهمين شهر مكه و پياده كردن آن در شهر دور افتاده اى به نام شهر ((بصره )) عصيان وطغيان و با استفاده از گروه هاى مخالف و استاندارانمعزول (56) و مسلمانان ناآگاه (57) رسما با حكومت حق علوى اعلان جنگ مى دهد و بامارك اسلام و بودجه مسلمانان مستضعف كه در دوران عثمان به چنگ اين افراد افتاده بود برعليه اسلام قيام مى كند و آشوب به راه مى اندازد.
و چون سوابق درخشان على عليه السلام در پاسدارى از اسلام ، خود به خود مانع از هرمارك و برچسب نسبت به شخص او بود براى ساقط كردن حكومت وى دو مطلب را كه بهظاهر تماس با شخصيت وى نداشت ولى در واقع سخت ترين ضربه بر عليه او بودعنوان كردند:
يكى مساءله خونخواهى عثمان بود كه مى گفتند خون او را كسانى كه دور على را گرفتهاند ريخته اند و على نه تنها بايد همه اطرافيان خود مانند مالك اشتر و عمار را از خوددور سازد بلكه بايد همه آنان را دستگير كرده و به شورشيانتحويل بدهد.
و اما موضوع دوم عنوان كردن واژه شيرين و عوام فريب آزادى و حاكميت ملى و ملت گرايى ومتهم ساختن حكومت على عليه السلام با ديكتاتورى و انحصار طلبى بود و مى گفتند ما باشخص على عداوتى نداريم ولى او بايد دست از حكومت بردارد و اين ملت مسلمان [!] دور ازهر قيد و بند و با آزادى كامل هركسى را كه بخواهند به زعامت و رهبرى خويش انتخابكنند.
گرچه اين توطئه خائنانه و چماق به دستانه ابن زبير با ريخته شدن خون بيش ازسى هزار مسلمان (58)، به ظاهر سركوب و خود او در ميان مسلمانان آگاه منفور و براىمدتى منزوى گرديد ولى نبايد فراموش كرد كه همان توطئه آغازگر و راهگشاى جنگصفين و جنگ نهروان بوده و شهادت اميرمؤ منان عليه السلام نيز يكى از آثار شوم همانتوطئه ضداسلامى (و از نظر يك گروه احمق ) صددرصد اسلامى بود.
خلاصه : ابن زبيرها اگر براى حفظ رياست و حفظ منافع شخصى و مادى خويش وگول زدن توده عوام به زيربار حكومت يزيد نمى روند در كوبيدن حكومت على نيز بههر وسيله ممكن متمسك مى شوند.
و حتى ابن زبير كه با قيافه ضد يزيدى و به صورت يك شخصيت مورد احترام مذهبىسياسى درآمده است پس از شهادت حسين بن على گروهى ناآگاه درمقابل على بن الحسين با او بيعت نموده و محبت او را به عنوان يك پيشواى آگاه دردل خود جاى داده اند.
آن روزى كه ديگر مكه و صحنه سياست را از حسين و يزيد خالى و خود را به آرزوىخويش دست يافته مى بيند باز هم دست از توطئه برنمى دارد و عناد و لجاجت خويش رانسبت به خاندان پيامبر به صورت ديگرى اعمال مى كند؛ زيرا او به هنگام رياست خويشدر مكه و در فاصله حكومت يزيد و عبدالملك مدتى در خطبه نماز جمعه از بردن نامپيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله متناع و خوددارى مى ورزيد و چون با عكسالعمل و اعتراض ‍ مسلمانان مواجه گرديد چنين پاسخ داد كه چون پيامبر اقوام و عشيرهناخلف و ناصالحى در ميان مسلمانان دارد و با بردن نام او فخر و مباهات مى كنند و برخود مى بالند من براى شكستن غرور آنان از بردن نام پيامبر خوددارى مى ورزم (59).
بخش دوم : از مكه تا كربلا: در پاسخ محمد حنفيه
متن سخن :
((بَلى ولكن بَعْدَما فارَقْتُكَ اَتانى رَسُولُاللّه صلّى اللّه عليه و آله وَقالَ ياحُسَيْنُ اُخْرُجْ فَاِنَّاللّهَ تَعالى شاءَ اَنْ يَراكَ قَتِيلاً ...
وَقَدْ شاءَاللّه اَنْ يَراهُنَّ سَبايا))(60).
ترجمه و توضيح لغات :
قَتِيل : كشته شده .(( سَبايا (جمع سَبِيَّة مُؤ نَّث سَبِىَّ):)) اَسير.
ترجمه و توضيح :
سومين پيشنهاد انصراف از سفر عراق به امام از طرف برادرش محمد حنفيه انجام گرفتهكه داستان آن بدين قرار است :
محمد حنفيه كه براى انجام مناسك حج و ديدار حسين بن على عليهما السلام به مكه واردشده بود و بنابه نقل مرحوم علامه حلى (ره ) شديدا مريض ‍ بود(61)، شبانه وقبل از حركت امام به حضور وى رسيد و عرضه داشت :
برادر! تو كه بى وفايى و پيمان شكنى مردم كوفه را نسبت به پدرت على وبرادرت حسن عليهما السلام ديده اى ، من مى ترسم اين مردم با تو نيز پيمان شكنى كنند،پس بهتر است به سوى عراق حركت نكنى و در همين شهر مكه بمانى ؛ زيرا تو در اينشهر و در حرم خدا بيش از هر شخص ديگر عزيز و مورد احترام مردم هستى .
امام در پاسخ وى فرمود: خوف اين هست كه يزيد مرا در حرم خدا با مكر و حيله بهقتل برساند و بدين وسيله احترام خانه خدا درهم شكسته شود.
محمدبن حنفيه پيشنهاد نمود كه در اين صورت بهتر است به جاى عراق به سوى يمن يامنطقه مورد امن ديگرى حركت كنى .
امام فرمود: پيشنهاد و نظريه تو را نيز مورد توجه قرار مى دهم .
ولى حسين بن على عليهما السلام اول صبح به سوى عراق حركت نمود و چون خبر بهمحمدبن حنفيه رسيد با عجله هرچه بيشتر خود را به امام رسانيده افسار شتر آن حضرت رادر دست گرفت و عرضه داشت برادر! مگر تو ديشب وعده ندادى كه درخواست و پيشنهاد مرامورد مطالعه قرار بدهى ؟
امام در پاسخ وى چنين فرمود:((بَلى وَلكِنْ بَعْدَما فارَقتُكَ ...؛)) آرى ولى پس ازآنكه از هم جدا شديم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به خواب من آمد و فرمود: حسينحركت كن ؛ زيرا خدا خواسته است كه تو را كشته ببيند)).
محمد حنفيه با شنيدن اين سخن امام گفت :(( (اِنّاِ للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ ).))
سپس انگيزه حركت دادن اطفال و زنان را در چنين شرايط حساس و خطرناك جويا گرديد. امامدر پاسخ آن هم چنين فرمود:((وَقَدْ شاءَاللّه اَنْ يَراهُنَّ سَبايا؛)) خدا خواسته استآنها را نيز اسير ببيند)).
آيا حسين بن على (ع ) مجبور به شهادت بود؟
ممكن است از ظاهر پاسخ امام به محمد حنفيه (خدا خواسته ) و از پاسخ آن حضرت به امسلمه (62) و حضرت زينب عليهاالسلام (63) و جملات و كلمات ديگرى مانند آنها چنيناستفاده و بهره بردارى شود كه چون حركت حسين بن على عليهما السلام و كشته شدن وىو اسارت فرزندانش به مضمون اين تعبيرات چيزى بوده مقدر و مطابق مشيت ، چيزى كهاراده خداوند بر آن تعلق گرفته بود، پس كشته شدن آن حضرتغيرقابل اجتناب و او مجبور و مسلوب الاختيار بوده است .
و جالب اينكه اين نوع تفكر كم و بيش حتى در ميان بعضى از خواص نيز به وجود آمده ودر مقام بحث و محاوره كه سخن از شهادت امام عليه السلام به ميان مى آيد مى گويند:حساب و برنامه او از سايرين جداست و خواست خدا چنين بوده است ((اِنَّاللّهَ شاءَ اَنْيَراهُ قَتِيلاً))در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر مشيت و خواست و تقدير خدا در اين مورد به همانمعنا مى باشد كه در اذهان اين گروه خاص به وجود آمده است اولاً شهادت حسين عليهالسلام چندان اهميت و ارزشى ندارد و اين حركت وعمل بى سابقه وصبر و استقامت فوق العاده كه نه تنها انسانها بلكه ملكوتيان را نيزمتحير ساخته است از شهادت و جانبازى يك فرد معمولى كه با اختيار خود شهادت راپذيرفته است ، كم ارزشتر خواهد گرديد؛ زيرا اين فرد، با اراده و اختيار خويش اين راهرا انتخاب نموده ولى حسين بن على عليهما السلام در انتخاب اين راه مقدر و تعيين شدهمجبور بوده و نمى توانست برخلاف مشيت و تقدير خداوند حركت كند.
و ثانيا نبايد لشكر كوفه و كشندگان حسين بن على عليهما السلام را خيلى مورد ملامتقرار داد؛ زيرا مگر نه اين است كه كشته شدن حسين بن على عليهمالسلام خواسته خدا بودو هر مقتولى به ناچار نيازمند قاتلى است و خلاصه همانگونه كهمقتول مجبور و مسلوب الاختيار بوده قاتل نيز مجبور بوده است !
پاسخ :
منشاء و انگيزه اين سؤ ال و يا صحيحتر منشاء اين نوع تفكر و برداشت ،اين بوده است كهاين افراد از مفهوم وسيع واژه ((اراده )) و ((مشيت )) و ((تقدير)) و مانند آن كه در مواردمختلف از گفتار امام به كار رفته است غفلت ورزيده و به جاى مفهوم و معنايى كه در اينمورد منظور بوده در مفهوم و معناى ديگر و يا مصداق ديگرى از آن مفهوم وسيع به كارگرفته اند.
توضيح اينكه :
مشيت و تقدير خداوند گاهى تكوينى است و گاهى تكليفى . تقدير و اراده تكوينىخداوند به طورى كه قبلاً اشاره گرديد از اختيار بندگان خارج و انسانها درمقابل اين مشيت مجبور و ناچارند مانند تولد و مرگ انسانها، خلقت زمين و آسمان و...
و اما اراده تكليفى و يا تشريعى عبارت از اين است كه خداوند انجام پذيرفتن و يا تركشدن عملى را صلاح بداند و وقوع و يا ترك آن را بخواهد و طبق همان خواست و صلاحديدو ((تقدير)) و اندازه گيرى به انجام دادن آن ، امر و يا از آن نهى نمايد ولى با وجوداين تقدير و اراده الهى و با وجود اين امر و نهى اختيار انجام و يا ترك آن را به اراده خودافراد محول كند مانند تكاليف شرعى از قبيل روزه و نماز و حج و جهاد كه مشيت خداوندتعلق گرفته و خداوند اراده فرموده است كه اين تكليفها انجام پذيرد و اگر اين اراده واين ((تقدير)) و اندازه گيرى نبود امر نمى فرمود. و مشيت و اراده خداوند تعلق گرفتهاست كه همه محرمات ترك شود و الاّ از آنها نهى نمى فرمود. ولى اين نوع اراده و مشيت خدامستقيم و بلاواسطه بر اين امور تعلق نگرفته بلكه با وجود اراده و مشيت از طرف خدا،تحقق پذيرفتن اين امور را به اراده و خواست بندگان واگذار نموده است .
نمونه اى از اين حقيقت در قرآن مجيد بدين صورت منعكس گرديده است : خداوند بهعدل و احسان و دلجويى از اقوام ، امر و از فحشا و منكر و تجاوز به حقوق ديگران نهىمى كند او به شماموعظه مى كند شايد متذكر شويد(64).
طبق مضمون اين آيه شريفه ، خداوند تحقق عدل و نيكى و دستگيرى از خويشان و از بينرفتن بساط هر نوع فحشا و منكر و زورگويى از ميان انسانها را مى خواهد، ولى مى دانيمهمانگونه كه در خود همين آيه آمده است و اين خواست را به صورت امر و نهى بيان كردهاست تحقق آنها را به اختيار مردم و به خواست و اراده آنان واگذار نموده است و اينبندگان خدايند كه بايد اين تقدير و اراده و اين خواست خدا را آزادانه انتخاب نموده و بهآن جامه عمل بپوشانند و اگر راه مخالفت بپيمايند باز هم آزادند و هيچ اجبارى در اختيار وانتخاب نمودن يكى از اين دو راه بر آنها وجود ندارد. خداوندمتعال در ضمن امر و نهى فقط از راه موعظه و راهنمايى به انتخاب راه صحيح دعوت مىكند:(( (يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ).))
اينك پس از روشن شدن اين دو نوع مشيت و اراده برمى گرديم بهاصل موضوع مورد بحث :
حسين بن على عليهما السلام اوضاع و شرايط را چنان مى بيند كه خود رامشمول فرمان الهى (( (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ )(65))) مى داند كه بايد قدم بهميدان جنگ بگذارد.
او كه مى گويد: با تسلط يزيد بر مسلمانان بايد فاتحه اسلام را خواند(66) اينكبايد فاتحه همه آنچه را كه به او تعلق دارد بخواند، خود و ياران و فرزندانش راقربانى كند تا اسلام در حال نزع را جان تازه اى ببخشد و قرآن فراموش شده را حياتىنو ...
و اين همان واقعيتى است كه حسين بن على عليهما السلام در يك جمله بيان مى كند كه :((((اِنَّاللّه شاءَ اَنْ يَرانى قَتيلاً وَاَنْ يَراهُنَّ سَباياً))آرى اين همان خواست و مشيت خداست و تقدير و اندازه گيرى است و حسين عليه السلام ماءموراجراى آن و اين مساءله با عظمت و تاريخ ‌ساز، نه تاريخ ‌ساز بلكه بزرگترين تاريخدر حماسه جهان گاهى نيز در عالم خواب با ديدنرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و تاءكيد و تاءييد آن بزرگوار همراه است .
حسين بن على (ع ) آزادانه راه شهادت را برگزيد
آنگاه به ارزش اقدام و عظمت حركت حسين بن على عليهما السلام بيشتر پى مى بريم كهبدانيم او نه تنها از نظر اراده تكوينى در انتخاب مسير خويش ‍ مجبور و ملزم نبود و ازابتدا اين راه را آزادانه و با اراده و خواست خود انتخاب نمود بلكه تا مرحله شهادت در هرقدم و در هر لحظه براى وى امكان داشت از راهى كه انتخاب كرده بود منصرف گردد ومانند تمام به اصطلاح عقلاى قوم براى متوقف ساختن برنامه سفر عراقدلايل عقلى و شرعى فراوان كه براى هر شنونده اى موردقبول و پذيرش باشد اقامه نمايد.
ولى او تمام اين معادلات و محاسبات را درهم ريخت و همه اين اساس و پايه ها را كهديگران پى ريزى مى كردند درهم كوبيد آنجا كه دوست و دشمن ، كوچك و بزرگ ، زن ومرد همه و همه نتيجه اين سفر را هزيمت و شكست قطعى او و راهى را كه انتخاب كرده استمنتهى به كشته شدن وى و فرزندانش و استيصال و اسارتاهل و عيالش مى دانند او در مقابل اين افكار و نظريات يكّه و تنها استقامت و پايدارى نمودو با علم و آگاهى به جزئيات آينده سفر خويش مى گويد خدا خواسته است كه مرا كشتهببيند.
آرى ، برخلاف تمايل و پيشنهاد انسانها امر پروردگار و خواسته او و فرمانى كه ازنظر تكليفى ، حسين بن على عليهما السلام در اين شرايط خاص ماءمور به اجراى آن مىباشد اين است كه او به ميدان جهاد قدم بگذارد و با نداشتن نيروى كافى درمقابل دشمن قوى و نيرومندى قرار بگيرد كه نتيجه طبيعى اين جنگنامتعادل همان شكست ظاهرى است كه همه پيش بينى مى نمودند. و اما نتيجه باطنى آن دردراز مدت همان است كه به هنگام خروج از مدينه در وصيتنامه اش نوشت :((وَاِنّما خَرَجْتُلِطَلَبِ اْلا صْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )) .))
ولى تكرار مى كنم او نيز مانند هر مكلف ديگر در انتخاب اين راه آزاد بود و هر لحظه مىتوانست از حركت خويش منصرف گردد و با سكوتش همه اين برنامه تاريخ آفرين راتعطيل نمايد كه نكرد؛ زيرا او حسين است پيشوا و امام است و براى جهانيان اسوه و الگوو عملش قدوه و سرمشق .
شهادت پيش بينى شده چه ارزش دارد؟!
و باز سؤ ال ديگر (و يا سؤ ال پيش به تعبير ديگر) در اين رابطه مطرح است و آناينكه شهادت حسين بن على عليهما السلام قبلاً پيش بينى و خبر داده شده بود و طبق همانپيش بينى و اخبار قبلى انجام گرفته و همانگونه كه در سؤال اول اشاره گرديد با اين مقدمه شهادت آن حضرت چندان فضيلتى به همراه ندارد.
پاسخ آن به طور خلاصه اين كه : بلى خداوند مى دانست كه حسين بن على عليهما السلامبه اين فرمان بزرگ الهى با اراده و اختيار خويش اطاعت خواهد نمود و همه آنچه را كهغير خداست فداى راه خدا خواهد كرد و در مقابل حكم الهى تخلف نخواهد ورزيد لذا قبلاً همينموضوع را به پيامبرش خبر داده بود ولى اين علم خدا و اين اخبارقبل از حادثه كربلا كوچكترين تاءثيرى در اجبار و سلب اختيار از امام حسين عليه السلامندارد؛ زيرا به عنوان مثال اگر ما يكى از اوامر خدا را با اراده و اختيار خود انجام مى دهيممثلاً نماز بجا مى آوريم اگر خداوند همين عمل ما را كه ازاول مى دانست به پيامبرش نيز اطلاع مى داد، آيا اين اخبار كوچكترين تاءثيرى در اراده وعمل ما داشت ؟ و آيا اين علم خدا كه با خبر دادن به پيامبرش تواءم گرديده از ما سلب ارادهو اختيار مى نمود و ما را به انجام آن نماز مجبور مى ساخت ؟ نه ، هرگز.
خلاصه :
علم و پيش بينى خداوند علت و انگيزه به وقوع پيوستن عملى نيست بلكه خبر دادن ازواقعيتى است كه با اراده و اختيار يك انسان در آينده و در خارج تحقق خواهد پذيرفت و يابا اراده و اختيار همين انسان به مرحله عمل نخواهد رسيد.
و اين علم تواءم با اظهار و اعلان نسبت به انجام وظيفه و ايفاى مسؤ وليت اختصاص بهحسين بن على عليهما السلام ندارد بلكه خداوندمتعال در مورد ساير انبيا و اوليا نيز كه از نظر انجام وظيفه در آنان علم و آگاهى داشتكه در آينده با اراده و اختيار خويش از عهده چنين مسؤ وليتى برخواهند آمد همه و يا قسمتىاز آن را به پيامبران خبر داده و از فداكارى و از خودگذشتگى آنان به عنوان تقديرآگاهشان ساخته است .
((وَبَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَليْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرجاتِ هذِهِ الدُنْياَالدَّنِيَّةِ
وَزُخْرُفِها وَزِبْرُجها فَشَرَ طُوا لَكَ ذلِكَ
وَعَلِمْتَ مِنْهُمُ الوَفاءَ به فَقَبِلْتَهُمْ
وَقَرَّبْتَهُمْ وَقَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلىَّ والثَّناءَ الْجَلِىَّ))(67).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation