بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب رهبری بر فراز قرون, آیه الله شهید سید محمد باقر صدر ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     MAHDI001 -
     MAHDI002 -
     MAHDI003 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

ب ) روش عقلى (روش شهيد صدر، رحمة اللّه عليه )
شهيد صدر در بررسى مساءله (امام ) مهدى به مقدمات بديهىاستدلال نكرده و به تتبع در كتابهاى تفسيرى و روايى نپرداخته است .
همچنين در سند روايات بررسى نكرده ؛ بلكه روش ديگرى در پيش گرفته است . ايشانابتدا اشكالات و سؤ الاتى را كه در اين زمينه شده يا مى شود، مطرح كرده سپس بهبررسى عميق و دقيق آن پرداخته است . سرفصلهاى اين روش چنين است :
الف ) شهيد صدر براى بحث خود، تصور روشنى را درباره مهدويت و وجود ريشه هاى آندر ميراث دينى - انسانى ، نشان مى دهد؛ (42) سپس ‍ به اصالت بخشيدن آن در تفكراسلامى مى پردازد و مى گويد مهدويت در ديدگاه اسلام يك آرزو وخيال نيست كه احساسات را به بازى بگيرد و آرامش بخشى براى دردها و رنجهاى روحىاو باشد - چنانكه برخى از پژوهشگران پنداشته اند - بلكه مهدى ،عجل اللّه تعالى فرجه ، انسانى معين و زنده است (43) كه با مردم زندگى مى كند و دردرد و رنج ايشان شريك است و خود نيز همانند مردم ، منتظر روز موعود است .
ب ) قبول همه جانبه اين تصور اصيل ، قدرىمشكل است و در اذهان مردم اشكالات و سؤ الاتى را مطرح كرده كه آشكار و پنهان آن را بهزبان مى آورند.
از اين رو شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، با صراحت و روشنى اين اشكالات و پرسشها رامطرح مى كند و سپس با روش خاص خود به جواب مى پردازد؛ زيرا مى خواهد مساءله را درجايگاه طبيعى خود قرار دهد؛ البته در چارچوب تفكر اسلامى كه مبناى آنعقل ، واقعيت و برهان است .
1. اولين پرسشى كه شهيد صدر مطرح مى كند اين است :
اگر مهدى انسانى زنده است كه در بيشتر از ده قرن همعصر مردم گذشته بوده است و درآينده هم خواهد بود، اين عمر طولانى براى ايشان چطور ممكن شده است ؟! چگونه ايشان ازقوانين طبيعى كه بايد وى را پير كرده و درهم شكسته باشد، گريخته است ؟! سپساز سؤ الى به سؤ ال ديگر و از اشكالى بهاشكال ديگر مى پردازد، به گونه اى منطقى كه جواب قبلى ، زمينه سؤال بعدى مى شود و همه مباحث و مضامين در ارتباطكامل هستند.
نسبت به اشكال اول دوباره چنين مطرح مى كند: آيا ممكن است يك انسان قرنهاى زيادىزندگى كند، چنانكه درباره مهدى گفته مى شود كه بيش ‍ از هزار و صد وچهل سال عمر كرده است ؟ (44) اين شكل هيچ فرقى با قبلى ندارد. براى پاسخبه اين پرسش در ابتدا توضيحى درباره اقسام امكان داده است ؛ اقسامى كه معروف استيا مى شود تصور كرد: (امكان عملى ، امكان علمى ، امكان منطقى يا فلسفى ) و پس از آنكهمفاهيم آنها را روشن مى كند، سخن خود را چنين خلاصه مى كند: اينكه عمر انسان بههزاران سال برسد از نظر منطق امكان دارد؛ زيرا اين از نظرعقل مجرد، محال نيست ولى فعلا امكان عملى نسبت به نوع انسان پيدا نشده و تلاشهابه جايى نرسيده است .
اما امكان علمى ، چيزى كه از جهت علمى مانع اين مساءله باشد، يافت نمى شود؛ زيرا همهتلاشهاى علمى بر اين است كه امكان علمى تبديل به امكان عملى شود و در همين مسير، كوشش بر اين است جلوى پيرىگرفته شود. پس از نظر منطق نمى شود مساءله را انكار كرد و بعيد شمرد مگر از اينجهت كه چگونه مهدى توانسته است بر علم پيشى گيرد و در مورد شخص او، امكاننظرى تبديل به امكان عملى شده باشد،قبل از اين كه علم در مرحله تكامل به فعليت برسد. كه البته اين نيز توجيه عقلانىبراى انكار و استعباد ندارد، زيرا اين همانند آن كسى است كه مثلا در كشف داروى سرطان ياديگر امراض ، از علم پيشى گرفته باشد.
البته اين پيشى گرفتن - چنانكه شهيد صدر مى گويد - در طرح كلى اسلام - كهجريان مهدى را ترسيم كرده است - در مواردى اتفاق افتاده و قرآن كريم نظاير آن راضبط كرده است آنجا كه قرآن به حقايق علمى مربوط به جهان و طبيعت اشاره كرده وامروزه علم از آن پرده برداشته است و روشنتر اين كه قرآن نمونه هاى اين قضيه را ثبتكرده است چنانكه در مورد عمر نوح پيامبر گفته است :
فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما (45)
او هزار سال و پنجاه سال كم در ميان آنان بزيست .
شهيد صدر فرض ديگرى را طرح مى كند كه مبتنى برمسائل سابق است و آن اين است كه اگر آمديم و گفتيم قانون پيرى يك قانون قطعى استو طول عمر بيش از حد معمولى بنابر دليل استقراء خلاف قوانين است جوابش ‍ ايناست كه :
در اين صورت از قبيل معجزه است كه در تاريخ پيامبران و رسولان چيز تازه اىنبوده و از نظر يك مسلمان كه عقايد خود را از قرآن و سنت مى گيرد امرى عادى نيست ؛ زيراقانونى كه خيلى قطعى تر بوده تعطيل شده است ؛ مانند داستان حضرت ابراهيم ، عليهالسلام ، كه در آتش افكنده شد و آتش او را نسوزاند قرآن كريم مى فرمايد:
قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم . (46)
گفتيم : اى آتش بر ابراهيم خنك و سلامت باش .
پس از اين ، شهيد صدر توضيح مى دهد كه مساءله معجزه به مفهوم دينى آن ، اينك درپرتو علم جديد، بيش از گذشته قابل درك است و با استناد به نظريات فلسفى جديدبه استدلال و بررسى آن مى پردازد.
2. شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، پرسش ديگرى را مطرح مى كند: چرا تا اين حداصرار بر مسائل طول عمر مهدى است كه در نتيجه قوانين عمومى به خاطر آنتعطيل شود؟ چرا فرض ديگرى را قبول نكنيم كه مى گويد: رهبرى بشر در روز موعودممكن است به شخصى واگذار شود كه آينده او را شكوفا سازد و فشارهاى آن عصر، وىرا به ثمر رساند؟
سپس شكل سؤ ال را به صورت ديگرى مطرح مى كند: فايده اين غيبت طولانى چيست ؟چه توجيهى دارد؟ و در دنبال آن مى گويد: مردم نمى خواهند يك جواب غيبىبشنوند آنها خواستار يك توجيه اجتماعى براى مساءله هستند؛ توجيهى در سايه حقايقعينى و محسوس براى ايجاد تحولى بزرگ .
براى پاسخ به اين پرسش ، شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، با سلاح شناخت از قوانيناجتماعى و مقتضيات تحولات اجتماعى ، گام پيش مى نهد و با طرح يك سؤال ، مقدمه اى براى جواب مى چيند. سؤ ال اين است :
آيا ممكن است ما اين عمر طولانى را براى آن پيشواى ذخيره شده ، يك رمز موفقيت درايجاد تحول مورد نظر بدانيم ؟ و مى گويد: آرى . سپس ‍ ادله اى مى آورد كهمستند به فهم عميق از حركت تاريخ و نتايج تغيير كلى تمدن و پيشرفتهايى است كهانسان به اندازه درك و ديد و تمدنش در سايه آن رشد مى كند. سپس مساءله را در پرتورسالت اسلام و تحول مورد نظر آن ، بررسى مى كند.
بدين سان شهيد صدر اين بحث را تبديل به يك بررسى جامعه شناختى مى كند كه برنظريه هاى اصولى و مفاهيم اجتماعى متكى است .
3. شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، سپس به مساءله اى مهمتر در اين زمينه مى پردازد و آنامامت زودرس يا فرآيند به امامت رسيدن يك رهبر آرمانى در فرضيه امامتاز نظر شيعه دوازده امامى است .
مى گويد اين پديده (امامت زودرس ) را عملا (47) امت تجربه كرده است كه مرتبهكامل آن در امام مهدى ، عليه السلام ، بوده و قبل از ايشان در امام جواد، عليه السلام ، بودهوجود داشته است .
اين پديده - همان طور كه ايشان ، رحمة اللّه عليه ، مى فرمايد: يك مفهوم حسى و عملىاست كه مسلمانان آن را لمس كرده و در زندگى خود با امام آن را به دست آورده اند و هيچپديده اى قويتر از تجربه يك امت نيست . (48)
شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، موارد زيادى از وقايع تاريخى را به عنوان شاهد مى آوردكه اين پديده را تاييد مى كنند. سپس نتيجه گيرى مى كند كه : امامت زودرس يك واقعيتاست ، خيال يا فرضيه صرف نيست و در قرآن كريم نمونه هايى براى آن وجود دارد مثلاراجع به حضرت يحيى ، عليه السلام ، قرآن مى فرمايد:
و آتيناه الحكم صبيا . (49)
و در كودكى به او دانايى عطا كرديم .

4. شهيد صدر در اينجا وارد بحث روايى مى شود و شبهه و اشكالى كه منكران و مخالفانقديم و جديد ايجاد كرده اند مطرح مى كند: چگونه معتقد شويم كه مهدى الان وجود دارد؟آيا چند روايت كه در لابه لاى كتابها از پيامبر اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ،نقل شده است ، كافى است كه ما را كاملا قانع كند كه امام دوازدهم وجود دارد؟ با توجه بهاينكه اين فرض خيلى بعيد است و از آنچه ما به آن خو گرفته ايم بيرون است ؛ اصلاچگونه ممكن است ما اثبات كنيم از نظر تاريخى ، مهدى واقعا وجود دارد و صرف فرض ‍نيست كه شرايط خاص روحى روانى موجب آن گشته باشد؟
شهيد صدر اين پرسش را با همه شاخ و برگش مطرح مى كند. بعضى از جزئيات آناشكالاتى است كه افرادى مثل احمدامين و ديگر مخالفان (50) كه تحت تاثير روش غربهستند در بررسى تاريخ اسلام و مسائل اسلامى ، ايراد كرده اند.
شهيد صدر با توسل به منطق عقل و دليل عقلى به جواب اين سؤال مى پردازد. و هنگامى كه دليل روايى مى آورد، مى بينيم كه همراه با استناد و واقعياتتاريخى است . حال مى بينيم ايشان چه مى گويد:
انديشه وجود مهدى ، عليه السلام ، به عنوان رهبرى كه براى رساندن جهان بهوضعيتى برتر، انتظار كشيده مى شود در رواياترسول گرامى اسلام و بويژه در روايات اماماناهل بيت آمده است و به قدرى بدان تكيه شده كه جاى شكى باقى نمى گذارد. چهارصدحديث از طريق برادران اهل سنت از پيامبر شمارش شده است و مجموع روايات كه از طريقشيعه و سنى در اين زمينه آمده به بيش از شش هزار مى رسد. اين رقم - چنانكه شهيد صدرمى گويد - آمار بالايى است و هيچ يك از مسائل بديهى اسلام كه موردقبول همه مسلمانان است ، به اين اندازه روايت ندارد.
ج ) شهيد صدر، در اين جا روش جديدى براىاستدلال به كار مى برد.
ايشان براى اين مساءله كه انديشه مهدويت در شخص خاصى متبلور مى شود كه امام دوازدهمباشد از روايات و بحثهاى روايى استفاده مى كند و آن شيوه اى جديد در اين راه به كارمى اندازد. وى در ابتدا توجيهاتى كه به نظرشان در اين زمينه قانع كننده است مطرح وآن را در دو دليل خلاصه مى كند و يكى را دليل اسلامى و ديگرى رادليل علمى مى نامد: با دليل اسلامى وجود رهبر منتظر را اثبات مى كنيم و بادليل علمى برهان مى آوريم كه مهدى افسانه و خيالبافى نيست بلكه حقيقتى است كه باتجربه تاريخى ، وجودش ثابت شده است .
دليل اسلامى (نقلى )  
او بحث خود را با بررسى دليل اسلامى آغاز كند و ايندليل را با توجه به صدها روايت كه از رسول اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، و ائمهاهل بيت ، عليهم السلام ، وارد شده مورد توجه قرار مى دهد. اين روايات مشخص مى كند كهمهدى از اهل بيت است ، از فرزندان فاطمه ، عليهاالسلام ، و ازنسل حسين ، عليه السلام ، است نه حسن ، عليه السلام ، و نهمين فرزند امام حسين ، عليهالسلام ، است و نيز تصريح مى كند كه خلفا دوازده تن هستند.
همه اين روايات آن انديشه كلى را محدود، و در شخص دوازدهمين امام از اماماناهل بيت ، عليهم السلام ، خلاصه مى كند. سپس درباره اين روايات مى گويد: اينروايات بسيارند و در سطح وسيعى منتشر گشته اند و از طريق ما هم وارد شده على رغماين كه امامان ، عليهم السلام ، از طرح عمومى مساءله خوددارى مى كردند تا جان آن خلفصالح را از گزند حفظ كنند...
در نظر شهيد صدر فراوانى روايات كه رقم بزرگى را از نظر شمارهتشكيل مى دهد - يعنى به حد تواتر مى رسد چنانكه برخى از علمانقل كرده اند - اساس قبولى آن ، صرفا فراوانى روايات نيست آنگونه كه در ميانمحافل علمى حديثى جاافتاده است بلكه افزون بر آن ، در اينجا قرائن و شواهدى وجد داردكه خود دليل بر صحت آنها است . زيرا اين حديث شريف كه خبر از ائمه يا خلفا يا امرىپس از پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، مى دهد و مى گويد آنان دوازده امام يا خليفه يا امير- بنا بر اختلاف متن حديث - هستند، رواياتش آن چنان كه برخى از مؤلفان شمارش كردهاند به بيش از دويست وهفتاد مى رسد كه از مشهورترين كتابهاى حديثى شيعه و سنىبرگرفته شده كه در ميان آنها صحيح بخارى ، صحيح مسلم ، سنن ترمذى ، سنن ابىداود، مسند احمد و المستدرك حاكم است .
شهيد صدر اين مساءله را مورد توجه قرار داده كه بخارى (194-256 ق .) كه اين حديثرا نقل كرده خود معاصر امام جواد و امام هادى و امام عسكرى بوده است و در اين اتفاق هدفبزرگى نهفته است ؛ زيرا دليل است بر اين كه اين حديث پيش از آن كه مفاد آن تحققيابد از قول پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، ثبت شده است .
اين مى فهماند كه نقل اين حديث متاءثر از جريان خارجى دوازده امامى يا انعكاس آن نبودهاست ؛ زيرا روايات جعلى كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، نسبت داده مى شود انعكاس ياتوجيه يك جريان خارجى است كه از نظر كتابهاى حديث آن را پيش بينى و ثبت نكردهبودند.
دقيقا جريان دوازده امامى از امام على ، عليه السلام ، شروع و به حضرت مهدى ، عليهالسلام ، ختم مى شود تا بهترين و يگانه تطبيقمعقول درباره حديث شريف نبوى باشد.
اين دليل اسلامى ، به اصطلاح شهيد صدر، و يادليل روايى براى اثبات مهدى ، عليه السلام ، است .
دليل علمى  
اما دليل ديگر كه وى آن را با نام دليل علمى براى اثبات وجود تاريخى مهدىمى آورد اين است كه وى شخص معينى بوده ، متولد شده ، زندگى كرده و با پايگاههاىمردمى و نزديكان خود در ارتباط بوده است .
اين دليل همان گونه كه شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، مى گويد از يك تجربه واقعىمايه مى گيرد. تجربه اى كه دسته اى از مردم مدتهفتادسال تقريبا با آن زندگى كرده اند، يعنى زمان غيبت صغرى .
شهيد صدر در اين جا نگرشى از اين غيبت به دست مى دهد و مبانى آن را بيان مى كند. وىنقش امام مهدى ، عليه السلام ، و نقش سفيران چهارگانه را توضيح مى دهد. توقيعاتىكه از آن حضرت وارد شده يعنى نامه ها و جوابها همگى به يك اسلوب و با يك سبك ونظم خاص است . اين هماهنگى در طول نيابت نمايندگان چهارگانه وجود داشته است . اينمساءله نشان دهنده وجود حتمى آن شخصيت است ، چون در مجامع ادبى ثابت شدهاست كه روش همان شخص است و همه كسانى كهاهل تحقيق و ذوق ادبى هستند بخوبى اين حقيقت را درك مى كنند. پس از ذكر اين شاهدهاىقوى بر وجود امام مهدى ، عليه السلام ، كه بسيار بر آن تاكيد دارند، متوجه استقراء ونظريه احتمال مى شوند تا مساءله را محكم كنند؛ آنگاه مى گويند:
از قديم گفته اند كه طناب دروغ كوتاه است ، منطق حكم مى كند كه از نظراحتمال محال است عملا يك دروغ آن هم با اين شكل بتواند باقى بماند. درطول اين مدت و در ضمن اين همه روابط و بده و بستان با توجه بهتحصيل اطمينان همه كسانى كه در گرد او بودند، همگى حكايت از حقيقت جريان مىكند.
شهيد صدر در آخر چنين نتيجه گيرى مى كند:
مساءله غيبت صغرى را مى شود به مثابه يك تجربه علمى براى اثبات يك موضوعخارجى قلمداد كرد و سر بر آستان آن امام پيشوا گذاشت .
بايد پذيرفت كه به دنيا آمده ، زنده است ولى غايب ؛ و خود اعلان عمومى كرده است كهبه غيبت كبرى مى رود. و در نتيجه از ديده ها مخفى گشته وجمال خود را به كسى ننموده است .
(51)
تا اينكه خداوند متعال اجازه ظهورش دهد و نقش خود را در انقلاب بزرگ به انجام رساندزمين را پر از عدل و داد كند، پس از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد. چنانكهپيامبر ما رسول گرامى اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، بدان مژده داده است .
اماميه ، چنين عقيده اى دارد و مفهوم توقيع امام دوازدهم كه در آن اعلان غيبت كبرى مى كند، هميناست .
آخرين نكته اى كه در پايان سخن به عنوان تكميل بحث ، بايد گفت اين است كه : گاهىدرباره روشى كه شهيد صدر دنبال كرده است - چنانكه توضيح داديم و در واقع هست -سؤ ال مى كنند كه :
چرا شهيد صدر همان روش گذشتگان را كه بحث روايى باشد در پيش ‍ نگرفتند تا بانوگراييها و نكته يابيها خود مايه از بين رفتن شك و شبهه و اشكالاتى كه در سندروايات و تضعيف آنها مى گردد، بشوند.
در جواب اين سؤ ال ملاحظات ذيل را مى آوريم :
1. شهيد صدر در همين زمينه گفته است : در اين باره شمار زيادى از روايات ، با عدد ورقم مشخص ، وجود دارد كه هيچ يك از مسائل اسلامى مشابه آن ، چنين شمارى از روايات راندارد. بلكه ، بعضى از علما در اين مساءله ، سخن از تواتر گفته اند. بنابراينهيچ مسلمانى توان انكار يا معتقدنبودن به مفاد آن را ندارد؛ مگر اين كه علت ديگرى در كارباشد و آن هم نيست مگر از جهت درك عقلى مساءله كه با اهتمام ايشان و تمركز روى مساءلهبه جاى خوبى رسيده است .
2. بيشتر منكران معاصر، علت انكارشان يا از جهت عدم درك اين انديشه است يا از جهتاينكه وى را شخص خاصى بدانند كه قرنهاقبل به دنيا آمده و اينك زنده و داراى شخصيتى حقيقى است . از اين روى - كه اين قضيه درحقيقت ، اسلامى است نه فقط وابسته به مذهبى خاص - شهيد صدر به عقلى كردن آن از هرجهت چه تصور چه قبول و چه واقع ، روى آورده است .
3. مساءله ايمان به مهدى در رديف ايمان به همه غيبهايى است كه از طريق روايات به مارسيده است . مانند: سؤ ال نكير و منكر در قبر و مانند آن كه در صحيح بخارى و مسلم(52) نيامده ؛ در عين حال هيچ يك از مسلمانان نمى توانند آن را انكار كنند.
4. اختلاف ميان كسانى كه خبر صحيح را حجت مى دانند و به مقتضاى آن ايمان دارند و بهخود اجازه تكذيب آن را نمى دهند، اختلاف در مصداق قضيه است كه چه شخصى است ؟ نه دراصل مهدويت . و اين چيزى است كه لازم است توجيهات منطقى و علمى براى آن آورده شود.
5. كسانى كه روايت مهدى را انكار كرده اند يا مورد شك و ترديد قرار داده و تضعيف كردهاند، اهل فن و دانش حديث نيستند. (53) از اين روى لازم نيست خيلى به خود زحمت دهيم . لازماست به تثبيت عقيده در ميان مؤمنان روى آوريم و اين كار با عقلى كردن قضيه و لزومكاربرد عقيده براى اصلاح امور، حاصل مى شود.
برخورد شهيد صدر با قضيه مهدى به عنوان تجربه يك امت و مساءله يك امت است و ماننديك حقيقت تاريخى است كه امت با همه احساس و آرزو و انتظارش همراه آن است . انتظارى مثبت، فعال و موثر در زندگى و تلاش همبستگى ، بدون سستى در مقابله با ستم و ستمكارانو جباران .
البته اين صرف نظر از آن است كه علماى گذشته وحال كاملا درباره اين موضوع بحث و تحقيق كرده اند و همه اشكالات و حرفها و تضعيفاتخيالى را مورد بررسى قرار داده اند كه به آن اشارت كرديم .
6. يكى از تناقضات و دوگانگى در نگرش اين است كه بعضى به مفاد خبر صحيحايمان مى آورند و همين كه در صحيح بخارى آمد حتى اگر با برخى حقايق طبيعى منافاتداشته باشد يا با عقل و ذوق جور در نيايد، مى پذيرند كه ناچار بايد آن راتاءويل كنند. (54) زيرا دسته اى از روايات در صحيح بخارى آمده است كه باعقل و ذوق منافات دارد.
اما همين افراد وقتى نوبت به مساءله مهدى منتظر مى رسد با اينكه از طرق مختلفنقل شده و اسناد آن در سنن و مسانيد، صحيح است و با شرط بخارى و مسلم تطابق دارد،مى بينيم كه توقف مى كنند يا احتياط مى كنند يا شك مى كنند و هيچ دليلى ندارد جز اينكه مساءله - بنابر فكر قاصرش - از اعتقادات شيعه است ؛ (55) با اينكه ثابت شدهاست اين عقيده همه امت در طول قرنهاست ؛ چنانكه شيخ منصور على ناصف در كتاب غايةالماءمول على التاج الجامع للاصول (جزء پنجم ، صفحه 361) به آن اشاره كرده است .
7. بحث شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، مقدمه اى است براى دائرة المعارفى بزرگ ازعلامه سيدمحمد صدر كه در آن ، بحث روايى درباره حضرت مهدى ، عليه السلام ، شدهاست . و شهيد صدر، رحمة اللّه عليه ، اظهار كرده كه اميدوار است مؤلف ، حق مساءله را ازهر نظر ادا كرده باشد. از اين روى در مقدمه نياز به بحث روائى نبوده است .
امورى كه در تحقيق اين كتاب مورد توجه قرار داده ام :  
اول : براى استحكام متن ، چاپهاى مختلف آن را ملاحظه كردم . اين چاپهاگر چه درزمانهايى نزديك به هم بود و اختلاف اندكى داشت ولى ما از مجموعه آنها متن دقيقى رااستخراج كرديم اين چاپها عبارت اند از:
1. چاپ مكتبة النجاح ، تهران ، سال 1398 ق ./ 1988 م . با مقدمه ارزشمندى از دكترحامد حنفى داود.
2. چاپ دارالتعارف ، بيروت ، چاپ سوم ، سال 1401 ق ./ 1981م . در اين چاپ مقدمهاى است از شهيد صدر بر موسوعة الامام المهدى .
3. چاپ معاونت بين الملل سازمان تبليغات اسلامى ، چاپاول ، تهران ، 1986 م با مقدمه اى از علامه شيخ محمدعلى تسخيرى .
دوم : آيات قرآن را استخراج كردم .
سوم : روايات را از منابع معتبر و از كتابهايى كه نزد شيعه و سنى مورد پذيرش استاستخراج كردم .
چهارم : مصادر اقوال و ارجاعاتى كه شهيد صدر ذكر كرده بودند آوردم .
پنجم : پاورقيهاى مناسبى در توضيح اشارات و تنبيهاتى كه در بحث آمده بود نگاشتم.
ششم : نكات مهمى را كه لازم بود در پاورقى ذكر كردم .
هفتم : بعضى از مطالب را اضافه و آن را ميان پرانتز گذاشتم .
هشتم : برخى از پاورقيها كه از شهيد صدر بوده است با عنوان خود ايشان (شهيد صدر)مشخص شده است .
در خاتمه خدا را در امر توفيق اين كار، ستايش مى كنم و از همه كسانى كه مرا در تحقيق ونشر اين اثر يارى رساندند سپاسگزارم و موفقيت مؤسسه تحقيقاتى اسلامى الغدير رابه خاطر انتشار اين كتاب ، خواهانم .
والحمدلله اولا و اخرا
دكتر عبدالجبار شراره
قم مقدس - 1416 ق .
مقدمه مؤلف 
بسم اللّه الرحمن الرحيم
و نريد اءن نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين (56)
مهدويت ، فرايند يك عقيده اسلامى ، كه فقط رنگ دين داشته باشد، نيست . مهدويتفصل مهمى از خواسته هاى بشرى است كه انسانها با داشتن اديان و مذاهب مختلف ، روسوىآن دارند. مهدويت تبلور يك الهام فطرى (57) است كه مردم از دريچه آن ، على رغمديدهاى مختلف و نگرشهاى متفاوت عقيدتى ، روز موعود را مى بينند، روزى كه رسالتهاىآسمانى با همه اهدافش در زمين تحقق مى يابد و راه ناهموارى كه درطول تاريخ براى انسان دشوار بود، پس از رنج بسيار هموار مى شود.
حتى انتظار روز موعود اختصاص به كسانى كه ايمان به غيب دارند، ندارد. ديگران هم بهچنين روزى چشم دوخته اند، تا آنجا كه پرتو اين خواسته ، مكتبهايى را هم كه به هيچوجه زيربار مسايل غيبى نمى روند؛ فراگرفته است . پيروان مكتب ماترياليسمديالكتيك كه تاريخ را بر اساس تضاد تفسير مى كنند نيز منتظر روزى (58) هستند كههمه اين تضادها از ميان برود و صلح و همزيستى به پيروزى رسد.
ما بخوبى در مى يابيم كه دل مشغولى به اميد و اين احساس در سراسر تاريخ و در ميانهمه اقوام از ديگر مسايل بشرى بوده است و هنگامى كه دين اين وجدان عمومى را تاييد مىكند و تاكيد دارد كه زمين پس از لبريز شدن ظلم و ستم پر ازعدل و داد خواهد شد (59)، به آن احساس عمومى ، ارزش ‍ عينى مى بخشد و آن راتبديل به يك ايمان محكم مى كند؛ ايمان به آينده و سرنوشت محتوم انسان . اين ايمان نهتنها مايه تسلى و آرامش خاطر است بلكه منشاء اميد و منشاء مقاومت نيز هست .
منشاء اميد است ؛ زيرا ايمان به مهدوى به معناى اين است كه نبايستى زير بار ستم رفتو بايستى منتظر روزى بود كه وى بر همه جهان چيره گردد. و اما، منشاء مقاومت است(60)، زيرا اين ايمان ، چون سوسوى اميدى است كه با نااميديها مقابله مى كند و دلها رازنده نگه مى دارد؛ هر چند ناگواريها گسترده شود و ستمكاريها چهره كريه خود را نشاندهد. روز موعود يعنى روزى كه عدالت با جهانى پر از جور و ستم روبرو مى شود وپايه هاى آن را ويران مى كند و طرحى نو(61) در مى اندازد. روز موعود يعنى روزى كهستم به هر اندازه كه فزونى يابد و در جهان ريشه بدواند و بر مقدرات حكومت كند،بايستى نابود شود (62) و هرگز جاودانه نخواهد بود.
اين تفكر كه ظلم در اوج خود بايستى شكست بخورد و اين شكست حتمى است بهستمديدگان و امتهاى رنجيده ، اميد مى بخشد كه محاسبات را تغيير دهند و كاخ ظلم را فروريخته و بر خرابه هاى آن شالوده عدالت را پى ريزى كنند.
درست است كه مساءله مهدويت ويژه اسلام نيست و همه اديان و مذاهب به گونه اى در انتظارمهدى و منجى بوده و هستند ولى ويژگيهايى كه اسلام براى اين مساءله آورده بيشتريناثر را در برآوردن انتظارات و چشمداشتها داشته است . اسلام بيشترين اميدوارى را بهوجود مى آورد و احساسات مظلومان و رنجيدگان تاريخ را بيشتر بر مى انگيزد؛ زيرااسلام انديشه منجى غايب را به مهدى موعود و آينده را بهحال تغيير داده است . اسلام اميد به نجات بخشى را كه در آينده دور ومجهول به دنيا خواهد آمد به ايمان به كسى كه هم اينك وجود دارد و خود در انتظار روزموعود نشسته ، تبديل كرده است و حضور وى به خاطر اين است كه همه نقشهايى را كهبايستى ايفا كند، تكميل نمايد تا به هدف خود جامهعمل بپوشاند.
پس مى بينيم كه مهدى تنها يك انديشه نيست كه ما در انتظار ولادت او باشيم ويك پيشگويى نيست كه به اميد مصداق آن نشسته باشيم ، بلكه مهدى يك واقعيتخارجى و آماده باش است كه ما منتظر عمليات او هستيم . انسانى مشخص كه در ميان مازندگى مى كند؛ ما او را مى بينيم و او ما را مى بيند؛ با همه آرزوهاى ما و رنجهاى ماآشناست و در غم و اندوه ما شريك است و شاهد فزونى شكنجه زجركشيدگان و ناكامىرنجديدگان و ستم ستم كاران است و به خاطر آن مى سوزد و با حسرت در انتظار لحظهاى است كه به او اجازه داده شود تا دست يارى خود را به طرف مظلومان و محرومان (63)دراز كند و ريشه ستمكاران را بخشكاند.
البته تقدير چنين است كه اين پيشواى منتظر خود را معرفى نكند و با وجود اينكه با مردمزندگى مى كند، زندگى مخفى داشته باشد تا زمان موعود فرا رسد. پر واضح است كهانديشه مهدى همراه با اين نمودهاى اسلامى ، فاصله غيبت ميان مظلومان و منجى راكم مى كند و هر چه انتظار طول بكشد پل ارتباطى ميان ايشان و موعود نجات بخش راكوتاه مى سازد.
وقتى از ما خواسته مى شود به مهدى ايمان بياوريم با اين ويژگى كه وى انسانى زندهو معين است ؛ مانند ما زندگى مى كند و مثل ما در انتظار است ، مقصود اين است كه به ما الهامشود تفكر نفى هر نوع ظلم و ستم كه مهدى سمبل آن است ، اينك در شخص پيشواى منتظر كه بزودى ظهور خواهد كرد، تجسم يافتهاست ، شخصيتى كه به همه قدرتها نه مى گويد، چنانكه در حديث او آمده است ،تعهدى نسبت به هيچ حاكم ستمگرى ندارد؛ (64) و ايمان به مهدى يعنى ايمان به اينانسان زنده و قائم و همراهى او.
در احاديث ، همواره نسبت به انتظار فرج تاءكيد شده است و از پيرامون مهدى خواسته شدهاست كه در انتظار او باشند. با اين كار رابطه معنوى تثبيت مى شود واتصال ميان آنان به پيشوا به وجود مى آيد. در حالى كه هيچ يك از اين ارزشها، رابطهها و اتصالها در صورتى كه مهدى شخصيتى زنده و معاصر نباشد ايجاد نخواهد شد.(65)
بدين سان مشاهده مى كنيم كه اين تشخيص به انديشه انتظار، حركتى نو مى بخشد و آنرا منشاء داده ها و توانهاى بالقوه زيادى مى كند. اضافه بر اين انسان مظلوم كه بيعتهيچ ستمگرى را بر عهده ندارد و با درد و رنج ، زندگى را گذرانده است اگر بداند امامو پيشواى او شريك غمهاى او است و چون زنده است او را درك مى كند وموكول به آينده نمى كند احساس ‍ آرامش كامل به او دست خواهد داد.
ولى در عين حال ، مساءله موجوديت فعلى مهدى با مواضع منفى نيز مواجه گشتهاست . شمارى از مردم كه برايشان تصور وجود چنين شخصى ،مشكل است ، در اصل مساءله تشكيك مى كنند. (66)
آنان مى پرسند: اگر مهدى انسانى باشد كه بيش از ده قرن زنده است و تا زمان ظهور همشايد ساليان متمادى طول بكشد، براى يك انسان چگونه ممكن است اين همه عمر كند؟قوانين طبيعى حكم مى كند كه خيلى قبل چنين شخصى به مرحله پيرى و شكستگى رسيده ومرده باشد، آيا واقعا اين مساءله ، غيرممكن نيست ؟ (67)
و نيز مى پرسند: خداوند چه اصرارى دارد كه حتما اين شخص ، مهدى باشد كهبه خاطر او قوانين طبيعت را از كار بيندازد (68) و براى طولانى كردن عمر و نگهدارىاو تا روز موعود، كارهاى محال انجام دهد. آيا بشريت نمى تواند در آينده ، رهبرى همانند اوتحويل جامعه دهد؟
اصلا بهتر نبود روز موعود از آن كسى باشد كه در آن روزگاران به دنيا بيايد (69)و با همان مردم رشد كند و تدريجا و به طور طبيعى به ايفاى نقش ‍ خود بپردازد؟
و نيز مى پرسند: اگر مهدى نام شخص خاصى است كه فرزند امام يازدهم(70) است و در سال 255 ق . (71) به دنيا آمده و پدرش درسال 260 ق . از دنيارفته است ، معنايش اين است كه هنگام درگذشت پدرش وىطفل كوچكى بوده و بيش از پنج سال نداشته است و اين سنى است كه براى گذر از مرحلهكمال فكرى و دينى و تربيت زيرنظر دينى و فكرى آموزش ديده است (72) تا نقش مهمخود را اجرا كند؟
و نيز مى پرسند: اگر پيشوا آماده است پس اين انتظار صدها ساله براى چيست ؟ آيا اينهمه رنج و محنت و اين همه مصيبتهاى اجتماعى كه جهان شاهد آن است مجوز ظهور آن حضرتدر صحنه و اجراى عدالت در كره زمين نيست ؟ (73)
و نيز مى پرسند: فرض مى كنيم چنين موضوعى امكان دارد ولى ما چگونه مى توانيم بهوجود آن ايمان بياوريم ؟ آيا انسان مى تواند بدون اين كهدليل علمى يا دليل شرعى موثق داشته باشد، به چنين فرضيه هايى اعتقاد پيدا كند؟(74)
آيا چند تا روايت از پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، كه نمى دانيم تا چه اندازه صحت داردكافى است كه ما تسليم فرضيه مذكور شويم ؟ (75)
و نيز درباره به نقش مهدى روز موعود مى پرسند: چگونه يك تن مى تواند اين نقش مهم وحياتى را در سراسر جهان اجرا كند؟ يك فرد هر چقدر بزرگ باشد، نمى تواند تاريخرا به تنهايى بسازد و آن را به مرحله جديدى وارد كند. بذر جنبشهاى تاريخى در حوادثو رويدادها افشانده مى شود و سپس ‍ يك رادمرد(76) مى تواند آينده را بر اساس آنبسازد و راهكارها را نشان دهد.
و نيز مى پرسند: ما چگونه مى توانيم تصور كنيم اين فرد توانايى داشته باشد چنينتحول شگرفى را ايجاد و ريشه ستم را قطع كند؛ در حالى كه دشمن بر همه چيز و همهجا حاكميت دارد و همه وسايل تخريب و كشتار جمعى در دست اوست و در سطحى فوق العادهاز نظر امكانات علمى و قدرت سياسى ، اجتماعى و نظامى قرار دارد. (77)
اينها پرسشهايى بود كه در اين زمينه بدين صورت و به صورتهاى ديگر مطرح مىشود و منشاء واقعى اين پرسشها، همگى تفكر صحيح نيست بلكهمسائل روانى بيشتر در آن نقش دارد. يعنى اين احساس كه واقعيت حاكم بر زمين را بسيار باعظمت مى بيند و باور نمى كند هيچ نيرويى بتواند آن را تغيير ريشه اى دهد و هر چهزمان بگذرد اين احساس قويتر مى شود و ترديد در تغيير بنيادين بيشتر پيش مى آيد وبدين سان اين احساس ضعف و ناتوانى و خود كم بينى در انسان شكست روحى ايجاد مىكند به گونه اى كه هر گاه فكر اين تغيير بزرگ را به خود راه مى دهد، بارسنگينىرا بر دوش ‍ خود احساس مى كند و اين سنگينى باعث مى شود كه به اين فرضيه باحالت ترديد بنگرد و سعى كند قضيه را انكار و نفى كند. از اين پس ما يكى يكى سؤالات را به ترتيب مى آوريم و به مقدارى كه اين مختصر مى گنجد جواب مى گوييم .
گفتار اول : چگونه براى حضرت مهدى اين عمر طولانى امكان پذيرشده است ؟ 
گفتيم از چند نظر وجود حضرت مهدى ، عليه السلام ، مورد سؤال و اشكال واقع گرديده است :
اول مساءله طول عمر است كه سؤ ال مى شود: چگونه براى آن حضرت چنين چيز غيرممكنىامكان پذير شده است ؟
آيا ممكن است انسانى قرنها زنده بماند؟ چنانكه در مورد آن پيشواى موعود و پديدآورندهنظم نوين جهانى ، چنين انگاشته شده است كه عمر شريف آن حضرت اينك به بيش ازهزاروصدوچهل سال مى رسد يعنى چيزى حدود چهارده برابر عمر يك انسان معمولى كه ازكودكى تا پيرى زندگى كرده باشد.
در جواب بايد گفت : منظور از امكان چيست ؟ امكان در اينجا مى تواند يكىاز اين سه معنا را داشته باشد: امكان عملى ، امكان علمى ، امكان منطقى و فلسفى .
امكان عملى يعنى كارى كه هم اينك به گونه اى است كه براى من يا شما يا هرانسان ديگرى انجام آن ممكن باشد. مثلا سفر به آن سوى اقيانوسها و فرو رفتن در عمقدرياها و رفتن به كره ماه ، كارهايى است كه عملا امكان پذير شده است و كسانى هستند كهبه شكلى اين كارها را انجام مى دهند. (78)
اما امكان علمى در جايى است كه گرچه فعلا باوسايل پيشرفته امروزى براى ما امكان انجام آن نيست ولى از نظر علم و راهكارهاى پوياىعلمى ، مشكلى از جهت امكان وقوع آن با وسايل خاص و در موقعيت مناسب وجود ندارد.
مثلا سفر به كره زهره از نظر علم ، غيرممكن نيست بلكه راهكارهاى علمى موجود، امكان وقوعآن را خبر مى دهد. گرچه فعلا براى من و شما ميسر نيست ؛ زيرا فرق مهمى ميان سفر بهزهره با سفر ماه بيش از يك مرحله وجود ندارد؛ تنها مسافت بيشتر است كه بايدحل شود. پس صعود به كره زهره از نظر علمى ممكن است ، گرچه از نظر عملى فعلا ممكننباشد. (79)
برعكس رفتن به كره خورشيد در دل آسمان از نظر علمى هم غيرممكن است . بدين معنا كهدانش بشرى هيچ اميدى به وقوع آن ندارد؛ زيرا از نظر علم و تجربه هرگز تصورساخت آنچنان پوششى كه انسان را از سوزش ‍ گرماى خورشيد نگه دارد وجود ندارد؛ كرهاى كه چون كوره اى سهمگين و وحشتناك مى سوزد و از نظر دما در بالاترين درجه حرارتاست .
مقصود از امكان منطقى و فلسفى اين است كه از نظرعقل ، پيش از تجربه و مطابق قوانين موجود، توجيهى براى رد آن و حكم به ممنوع بودنشيافت نشود. مثلا اگر بخواهيم سه عدد پرتقال را بدون اينكه يكى را نصف كنيم بهعددهاى مساوى تقسيم كنيم از نظر منطق و عقل ، امكان ندارد؛ زيرا 5 فرد است و جفت نيست تابشود آن را به تساوى تقسيم كرد و تقسيم آن به تساوى معنايش اين است كه عدد زوجباشد؛ پس عدد سه در يك زمان هم زوج است و هم فرد و اين تناقض است و تناقض از نظرمنطق محال است . ولى اينكه انسان وارد آتش شود و نسوزد يا به كره خورشيد رود ولىخورشيد با حرارتش او را نسوزاند از نظر منطقىمحال نيست ؛ زيرا هيچ تناقضى از اين جهت پيش نمى آيد كه فرض شود گرما از جسمىكه حرارت بيشترى دارد به جسمى كه حرارت كمترى دارد، نفوذ نكند البته اين مساءلهمخالف تجربه گذشته ما است كه ثابت كرده گرما از جسمى كه حرارت كمترى داردنفوذ مى كند تا مرحله اى كه هر دو جسم به حرارت مساوى برسند.
از توضيح معنى سه گانه امكان ، فهميديم كه امكان منطقى دايره اش از امكان علمىبيشتر است و امكان علمى دايره اش از امكان عملى بيشتر است .
بر مى گرديم به اصل مطلب : شكى نيست كه رسيدن عمر انسان به هزارانسال از نظر منطق ممكن است ؛ زيرا اين مساءله از نظرعقل مجرد، محال نيست و اين نوع پيشفرضها موجب هيچ تناقضى نيست ؛ زيرا مفهوم حيات مرگ زودرس را در بر ندارد و اين كاملا روشن است .
همچنين شكى نيست كه براى عمر طولانى فعلا امكان عملى ندارد؛ آنگونه كه براى فرورفتن به عمق درياها و صعود به كره ماه ، امكان عملى هست ؛ زيرا علم باوسايل و ابزارهاى موجود كه حاصل تجربه معاصر بشر است ، توانايى مردمى كهبيشترين حرص را براى زنده ماندن دارند با آن همه امكانات علمى كه در اختيار دارند بيشاز مقدار معمول زندگى نمى كنند!
اما امكان علمى : از نظر دانش امروز مشكلى از جهت نظرى در اين زمينه وجود ندارد. (80)اين موضوع در حقيقت بستگى دارد به نوع تفسيرى كه علم فيزيولوژى از پديده پيرىدارد. آيا پديده پيرى از يك قانون طبيعى سرچشمه مى گيرد، قانونى كه بر بافت وسلولهاى انسان ، حاكم است و پس ‍ از رسيدن به رشدكامل بتدريج سلولها سخت شده و توانايى كارى اش كم مى گردد و در نهايت از فعاليتباز مى ماند؟ آيا بدنى هم كه از هرگونه تاثير خارجى مصون بوده محكوم به فنا است؟ يا اينكه اين فرسودگى و ناتوانى بافتها و سلولها در كارايى فيزيولوژى ،نتيجه نبرد با عوامل خارجى ؛ مانند ميكروبها و يا مسموميت است كه از راه پرخورى يا كارسنگين يا ديگر عوامل ، به وجود مى آيد؟
اين پرسشى است كه امروزه علم از خود مى كند و تلاش دارد براى آن پاسخى بيابد.البته جوابهاى علمى زيادى هم تاكنون به آن داده شده است .
اگر ما آن نظر علمى را بپذيريم كه مى گويد ناتوانى و پيرى ، نتيجه نبرد و كشمكشبا عوامل مشخص خارجى است معنايش اين مى شود كه از جنبه نظرى امكان دارد وقتىبافتهاى تشكيل دهنده جسم انسان را، از عوامل تاثيرگذار، دور نگه داريم ، حيات طولانىشود و در نهايت بر پديده پيرى فايق آيد. و اگر نظريه ديگر را بپذيريم كه مىگويد پيرى يك قانون طبيعى براى سلولها و بافتهاى زنده است ؛ به اين نتيجه مىرسيم كه آنها تخم نيستى را با خود حمل مى كنند و زمانى به مرحله ناتوانى و پيرىرسيده و در نهايت مى ميرند.
ولى ما مى گوييم : حتى اگر اين نظريه را هم بپذيريم معنايش اين نيست كه هرگز اينقانون طبيعى انعطاف پذير نباشد بلكه اين قانون بر فرض ثبوت ، قانون انعطافپذيرى است ؛ زيرا ما در زندگى خود مى بينيم و دانشمندان در آزمايشگاههاى علمى خودمشاهده مى كنند كه پيرى يك پديده فيزيولوژى است و وابسته به زمان نيست . گاهى زودفرا مى رسد و گاهى با فاصله زمانى بيشترى آشكار مى شود. گاهى فردى بسيار مسن، نشانه اى از پيرى بر تن ندارد. به اين موضوع پزشكان هم اعتراف دارند.(81)
بلكه دانشمندان توانسته اند عملا از انعطاف پذيرى اين قانون كه تصور مى رود طبيعىباشد، بهره برده و عمر برخى حيوانات را صدها بار نسبت به عمر طبيعى شان بيشتركنند و اين كار با ايجاد زمينه ها و عواملى بوده است كه كاربرى قانون پيرى را بهتاءخير مى اندازد.
پس ثابت شد كه تاءخير عملكرد اين قانون با ايجاد زمينه ها وعوامل مشخص از نظر علمى ، ممكن است . گرچه هنوز علم نتوانسته است نسبت به انسان اينتاءخير را پياده كند و اين هم فقط به خاطر اين است كه انسان نسبت به ديگر جانوران ،مشكل خاص خود را دارد و اين بدان معناست كه از جهت علمى با توجه به موضع گيريهاىپوياى دانش امروزى ، هرگز مانعى در راه وقوعطول عمر انسان ، وجود ندارد، چه اينكه پيرى نتيجه كشمكش ‍ و برخورد باعوامل خارجى باشد و چه نتيجه قانون طبيعى سلولها كه خود راه فنا مى پيمايند.
بنابر آنچه گفته شد، درباره عمر حضرت مهدى و در پاسخ به ابهامات ، بايستى گفت: طول عمر براى انسان ، از نظر منطق و علم امرى ممكن است و علم تلاش مى كند بتدريج اينامكان نظرى را به امكان عملى تبديل سازد.
وقتى از نظر منطق و علم ، امكان وقوع عمر طولانى ثابت شد و معلوم گشت كه دانش بشرىدر راه تبديل امكان نظرى به امكان عملى است .
ديگر جايى براى استبعاد تحقق اين مساءله براى شخص امام زمان باقى نمى ماند؛ جز ايناعجاب كه چگونه حضرت مهدى ، عليه السلام ، توانسته است بر علم پيشى گيرد وقبل از اينكه دست علم به سطح اين تحول يعنى امكان فعلى برسد، آن حضرت توانستهباشد امكان نظرى را به امكان عملى تغيير دهد؟!
و اين همانند كسى است كه در كشف داروى بيمارى صرع و سرطان بر علم ،پيشى گرفتهباشد.
اگر مشكل همين باشد كه چگونه اسلام - اسلامى كه عمر اين رهبر را طراحى كرده است - دراين زمينه ، بر حركت علم پيشى گرفته و چنين تحولى را ايجاد كرده است ؟ جوابش ايناست كه : اين تنها موردى نيست كه اسلام از كاروان علم ، پيشى گرفته است .
آيا شريعت اسلام در مجموع ، سالهاى سال بر حركت علم و تحولات طبيعى فكر انسان ،پيشى نگرفت !؟ (82)
آيا شريعت اسلام به طرح شعارهاى زيربنايى در امور اجرايى نپرداخت كه انسانها پساز گذشت صدها سال ، شايستگى رسيدن به آن را يافتند!؟
آيا شريعت اسلام ، قوانينى حكيمانه نياورده است كه انسان تا زمان گذشته نزديك ،اسرار علل آن را نمى توانست درك كند!؟
آيا دين آسمانى اسلام ، اسرارى از وجود را بازگو نكرد كه برخاطر هيچ انسانى خطورنكرده بود و پس از سير تكاملى دانش به اثبات رسيد!؟
بنابراين ! اگر ما به همه اينها معتقديم چرا براى صاحب اين رسالت يعنى خداوندسبحان ، زياده مى انگاريم كه در طراحى عمر حضرت مهدى ، عليه السلام ، بر علمپيشى بگيرد؟ (83)
البته ما در اينجا فقط از پديده هايى سخن گفتيم كه مى توانيم خود، آن را لمس كنيم ؛ولى مى توانيم موارد ديگرى را كه رسالت آسمانى و وحى الهى براى ما بازگو كردهاست بدان اضافه كنيم مثلا قرآن خبر مى دهد كه پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، شبانهاز مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده شد. (84) اين بردن را اگر بخواهيم در چارچوبقوانين طبيعى درك كنيم ؛ چنين مى نمايد كه در آنجا قانونى به كار برده شد كه علم پساز گذشت صدها سال توانست آن را كشف كند و عملى سازد. (85)
همان علم الهى كه به پيامبر اسلام ، صلى اللّه عليه و آله ، توانايى حركت سريعبخشيد قبل از اينكه علم بتواند چنين آرزويى را محقق سازد، همان دانش براى آخرين جانشينتعيين شده پيامبر، صلى اللّه عليه و آله ، عمر طولانى را تقدير كرد،قبل از اينكه علم بتواند طول عمر را براى انسانها تحقق بخشد.
آرى ، اين عمر طولانى كه خداوند به آن منجى منتظر، بخشيده است براى انسانهاىگذشته تا به امروز بسيار بعيد و دور از ذهن ، مى نمايد و تجربه دانشمندان نيزتاكنون كارساز نبوده است ؛ ولى آيا نقش تغيير بنيادين و ريشه اى كه بر عهده اين منجىگذاشته شده ، نسبت به زندگى انسانها و گذشته تاريخى شان ، غير متعارف نيست ؟
آيا قرار بر اين نيست كه با دست او جهان دگرگون شود و شالوده تمدنى نو بر اساسحق و عدالت پى ريزى گردد؟ پس چرا وقتى سرنوشت اين نقش ‍ بزرگ به برخى ازپديده هاى شگفت انگيز و دور از عادت مانند طول عمر، بستگى مى شويم ؟ در حالى كهشگفتى اين پديده و غيرمرسوم بودن آن ، هر چقدر باشد به اهميت برنامه عظيم آن روزنمى رسد كه بايستى اجرا گردد.
وقتى ما حركت بزرگ تاريخ را (86) كه در گذشته ، مشابهى براى آن سراغ نداريم، تجويز مى كنيم چرا عمر طولانى را كه همانندى برايش در زندگى سراغ نداريم ،تجويز نكنيم ؟! و من نمى دانم آيا اين تصادفى است كه در تاريخ فقط دو تن ماءمورپاكسازى تمدن انسان از مايه هاى تباهى و فساد گردند و آن را از نو بنا بسازند و هردو عمرى طولانى چند برابر عمرهاى معمولى ما داشته باشند؟
يكى از اين دو تن ، نوح پيامبر است كه نقش خود را در گذشته بشريت اجرا كرد و قرآنتصريح مى كند كه وى نهصدوپنجاه سال در ميان قوم خود زندگى كرد (87) و پس ازطوفان ، جهانى نو برپا ساخت . و آن ديگرى نقش خود را در آينده بشريت ، ايفا خواهدكرد. او مهدى است كه تا به حال بيش از هزارسال زندگى كرده است و قرار است در روز موعود، جهان را از نو بسازد.
چرا ما را كه حداقل نزديك به هزار سال زندگى كرد مى پذيريم ولى مهدى را نمىپذيريم ؟ (88)

next page

fehrest page

back page