بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای شگفت, آیة اللّه سید عبد الحسین دستغیب   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     DASTAN01 -
     DASTAN02 -
     DASTAN03 -
     DASTAN04 -
     DASTAN05 -
     DASTAN06 -
     DASTAN07 -
     DASTAN08 -
     DASTAN09 -
     DASTAN10 -
     DASTAN11 -
     DASTAN12 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

دوستى و احسان به سادات
5 موضوع دوستى و اكرام و احسان به سادات و ذرّيهرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و وجوب و فضيلت و ثوابهاى فراوان و آثار متعدد آناست كه مطلبى ضروريست و براى تذكر، دقت در آيه مودت كافى است :((بگو اىپيغمبر از شما نمى طلبم مزد بر رسالت خود جز دوستى بستگانم ))(59).
و در جاى ديگر مى فرمايد:((و اين دوستى بستگانم كه مزد رسالت من است براى منفعتخود شماست ))(60).
زيرا مسلمانان به وسيله اين دوستى به شفاعت آن حضرت مى رسند چنانچه فرمود:((درقيامت شفاعت مى كنم كسانى را كه ذريه مرا گرامى داشته و آنها را در سختيها يارى كردندو حاجت آنان را برآوردند))(61).
و به راستى دوستى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله لازمه اش دوستى با ذريه آنحضرت است تا جايى كه اولادهاى آن حضرت در نزدش محبوبتر و عزيزتر از اولاد خودشباشد چنانچه علاّمه امينى عليه الرحمه از ديلمى در مسند و حافظ بيهقى در كتاب شعبالايمان و ابوالشيخ در كتاب ثواب و جمعى ديگر روايت كرده اند ازرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود:((هيچ بنده اى ايمان(كامل ) به خدا ندارد مگر وقتى كه من در نزد وى از جانش محبوبتر باشم و عترتم ومنسوبينم از منسوبينش محبوبتر باشند))(62).
و به راستى كه ايمان كامل و محبت صادقه و شجاعت حقيقى آن مرد شريف عرب بود كه درآن شب حاضر شد جوان سيد را به جاى پسرش داماد كند. من حيرانم كه در عالم جزاء، خدا ورسول با اين مرد شريف چه معامله مى كنند(63).
غرض از نقل اين داستان و تذكراتى كه داده شد آن است كه خواننده عزيز؛ نمونه مردانخدا را بشناسد و درس ايمان و محبت و شجاعت و شهامت را از آنان ياد گيرد. اميرالمؤ منينعليه السّلام مى فرمايد:((شجاع كسى است كه بر خواهش نفس ‍ خود چيره شود))(64).يعنى از ميل و خواسته نفس خود بگذرد و داراى گذشت باشد، خودخواه و خودپرست نباشد.
در برابرش ((جبان )) يعنى ترسو كسى است كه كوچكترينميل نفسانيش او را متحرك سازد و از نرسيدن به آن دلهره داشته باشد، محكوم وذليل و اسير خواهشهاى نفسانى خود باشد.
از اينجاست كه در حديث رسيده :((بهشتيان پادشاهانند))(65). آرى سلطان حقيقى كسىاست كه بر نفس خود مسلط باشد وخود را به غير از خدا به هيچ آفريده اى از انواعداراييها وافراد بشر نيازمند نداند. و خلاصه خود را از همه كس و همه چيز بى نياز وتنها به حضرت آفريدگار نيازمند بداند.
6 مطلب مهم ديگرى كه بايد در ذيل اين داستان يادآورى شود آن است كه اگر كسى ازروى اشتباه يعنى بدون قصد و عمد، جنايتى از او سر زند، خشمگين شدن بر او و دشمنىبا او برخلاف عقل و شرع است مانند قتل خطايى اين جوان سيد.
اما از لحاظ ((عقل )): كسى كه از روى اشتباه خطايى از او سرزده عقلا او را توبيخ وسرزنش نمى كنند (مگر اينكه در مقدمات اختيارى آن تقصير كرده باشد) بلكه مى گويندبيچاره تقصيرى نكرده است (و براى جبران كسرى كه به طرف وارد آمده ديه معين شدهاست ).
((اما شرعا)): در سوره احزاب آيه پنج مى فرمايد:((نيست بر شما گناهى و تنگى درآنچه به خطا ازشما واقع شود، ليكن گناه و تنگى در چيزى است كه با قصددل شما واقع گردد (از قول يا فعل ))(66) بلى كسى كه بر او جنايت شده مخير استبين مطالبه ديه يا كمتر از آن يا بخشيدن آن . و البته بخشيدنش ،بهترواجرش باخداوند است و ديه قتل خطايى هزار مثقال طلا يا دههزارمثقال نقره است وديه سايراجزاى بدن در رساله هاى عمليه ثبت است .
قتل نفس اهميت دارد
درخصوص قتل نفس چون مهم است آدمى بايد سخت مواظب باشد كه از روى اشتباه نيز مرتكبنشود مثلاً كسى كه تفنگ پر به دستش مى باشد خيلى بايد احتياط كند و چون احتياط نكردو به خطاء قتل نفس نمود علاوه بر دادن ديه به ورثه ، بايد يك بنده آزاد كند و اگرنيست يا ندارد شصت روز روزه بگيرد چنانچه در سوره نساء معين فرموده است .(67)
بنابراين ، در برابر قتل خطايى يا جنايت بدنى خطايى ، كسى كه جنايت بر او واردشده يا بستگانش حق دشمنى و كينه توزى و انتقام جويى ازقاتل يا جانى ندارند و نبايد در دل خود چيزى از دشمنى و كدورت آن ((بى تقصير)) جاىدهند و اگر بتوانند آن جنايت را نشده قرار دهند و به حساب خدا گذارند و او را عفو نمايندبسيار خوب است و اگر تا اين حد گذشت ندارند، تنها مطالبه ديه نمايند.
تفصيل حرمت بغض مؤ من در امور خطايى و ساير موارد در كتاب قلب سليم بحث حقدنوشته شده است .
119 - خانه مهمانكُش
و نيز جناب آقاى سبط نقل فرمودند كه مرحوم آقا سيد ابراهيم شوشترى كه يكى از ائمهجماعت اهواز و بسيار محتاط و مقدس بود پس از ازدواج سخت پريشان و مبتلا به فقروتهيدستى مى گردد به طورى كه از عهده مخارج خود و خانواده اش ‍ برنمى آيد، ناچارمخفيانه به نجف اشرف مى رود و نزد يكى از طلبه هاى شوشتر در مدرسه مى ماند چند ماهكه مى گذرد كاروانى از شوشتر مى آيد و به او خبر مى دهند كه خانواده ات از رفتن توبه نجف باخبر شده اند و اينك همسر و پدر ومادر و خواهرانت آمده اند.
نامبرده سخت پريشان مى شود كه در اين موقعيت كه نه جا دارد نه تمكن مالى ، چكند؟ بههرطورى كه بود سراغ خانه خالى را از اين و آن مى گيرد به او نشانه دكاندارى را مىدهند كه كليد خانه خالى در دست او است به او مراجعه مى كند مى گويد بلى ولى اينخانه بدقدم است و هركس در آن نشسته مبتلا به پريشانى و مرگ زودرس مى شود.
سيد مى گويد چه مانعى دارد (اگر هم بميرم چه بهتر از اين زندگى فلاكت بار زودترراحت مى شوم ) پس كليد خانه را مى گيرد وداخل خانه مى گردد مى بيند تار عنكبوت همه جا را گرفته و خانه پر از كثافت وآشغال است و معلوم است كه مدتها مسكون نبوده است .
پس از نظافت ، خانواده اش را در آن جاى مى دهد شب كه مى خوابد ناگهان مى بيند عربىبا عقال لف (كه از عقالهاى معمولى عربى سنگين تر و محترمانه تر است ) آمد و با تشددبر روى سينه اش نشست و گفت سيد چرا در خانه من آمدى ؟ الا ن تو را خفه مى كنم .
سيد در جواب گفت : من سيد اولاد پيغبرم گناهى ندارم .
عرب گفت : بلى چرا در خانه من نشستى ؟
سيد گفت : حالا هرچه بفرمايى انجام مى دهم و از تو هم اكنون اجازه مى گيرم .
عرب گفت : خوب حالا يك چيزى . بايد در سرداب بروى و آن را پاك و تميز كنى و پردهگچى كه بر آن كشيده شده بردارى ، آنگاه قبر من پيدا مى شود بايد زباله هاى آن رابيرون برى و هرشب يك زيارت حضرت اميرالمؤ منين عليه السّلام (ظاهرا زيارت امين اللّهگفته بود) بخوانى و روزانه فلان مقدار (كه ازخاطرناقل محو گرديده ) قرآن بخوانى ، آن وقت مانعى ندارد در اين خانه بمانى .
سيد گويد: به همان ترتيب سطح سرداب را كه گچينه بود كندم به قبر رسيدم وسرداب را تنظيف كردم و هرشب زيارت امين اللّه و هر روز به تلاوت قرآن مجيدمشغول بودم ، ولى از جهت مخارج ، سخت در فشار بودم تا اينكه روزى در صحن مطهرنشسته بودم ، شخصى كه بعد معلوم شد حاج رئيس التجار معروف به سردار اقدسوابسته شيخ خزعل بود، مرا ديد و احوالپرسى كرد و به عدد افراد خانواده ام يك ليرهعثمانى داد و ماهيانه مبلغ معين مكفى حواله داد و خلاصه وضعيت معيشت ما خوب شد و كاملاً درآسايش واقع شديم .
ارواح به قبرشان علاقه مندند
اين داستان مانند پاره داستانهاى ديگر كه نقل شد، گواه صدقى است بر بقاى ارواح درعالم برزخ و اطلاعشان برگزارشات اين عالم .
و از اين داستان به خوبى دانسته مى شود كه ارواح بهمحل دفن بدن و قبر خود علاقه مندند. توضيح مطلب آنكه : روح سالها با بدن بوده وبه وسيله آن كارها انجام داده ، معرفتها و دانشها كسب كرده ، بندگيها نموده و كارهاى نيككرده است و در برابر، خدمتها به آن بدن نموده و در تربيت و تدبير آن رنجها برده است. از اينجاست كه محققين گفته اند علاقه نفس با بدن علاقه عاشق و معشوق است .
بنابراين ، پس از مرگ كه ازبدن فاصله مى گيرد از آن قطع علاقه كلى نخواهد كرد وهرجا بدن باشد به آن محل بخصوص نظر دارد پس اگر ببيند آنمحل زباله دانى يا محل گناه وكثافت كارى شده سخت رنجيده مى شود و مباشرين اينزشتكارى را نفرين مى نمايد و شكى نيست كه نفرين ارواح مؤ ثر است ، چنانچه در اينداستان گفته شد آنهايى كه در آن خانه ساكن مى شدند چه نكبتهايى به آنها مى رسيد وبه خيال فاسد خود مى گفتند خانه بدقدم است .
ولى اگر كسى قبر را نظيف كند و نزد آن اعمال شايسته ازقبيل تلاوت قرآن انجام دهد شاد مى شوند و برايش دعا مى كنند چنانچه در باره سيدمزبور گفته شد كه به بركت زيارت و قرائت قرآن نزد آن قبر، چه گشايشها كهبرايش شد.
هتك قبر مؤ من حرام است
و نيز بايد دانست كه روح شريف مؤ من محترم و مكرم و به عزت الهى عزيز است تا جايىكه از امام باقر عليه السّلام مروى است كه حرمت مؤ من از حرمت كعبه بيشتر و بالاتر است(و در روايتى مى فرمايد هفتاد مرتبه حرمت مؤ من از حرمت كعبه بيشتر است ) و چون بابدنش مدتى متحد بوده پس بدن بى جان او هم محترم است ؛ چنانچه از آدابى كه در شرعمقدس در تجهيز و تغسيل و تكفين و تدفين او رسيده به خوبى دانسته مى شود تا جايىكه در شرع مقدس هتك قبر مؤ من حرام شده مانند نبش قبر، نجس كردن قبر، زباله دانىكردن قبر و به طور كلى هرچه موجب هتك باشد حرام است و آنچه خلاف ادب باشد مكروهاست مانند نشستن روى قبر يا بر آن راه رفتن و معبر قرار دادن آن تا برسد به اينكهفاجر ظالم متجاهر به فسق را نزديك او دفن نكنند.
معجزه اى از امام كاظم (ع )
در اين داستان دقت شود: در كتاب كشف الغمه كه از كتب معتبر شيعه است در باب كراماتامام هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام مى نويسد:
شنيدم از بزرگان عراق كه خليفه عباسى را وزيرى بود كبيرالشاءن و دارائى فراوانو در اداره امور لشكرى و كشورى كوشا و توانا و سخت مورد علاقه خليفه بود تا اينكهوزير مرد خليفه براى تلافى خدمتگذاريهاى اوامركرد جنازه اش را در حرم امام هفتم مجاورضريح مقدس دفن كردند متولى حرم مطهر كه مردى متقى و متعبد و خدمتگذار به حرم بود،شب را در رواق مطهر مى ماند، در خواب مى بيند قبر آن وزير شكافته شد و آتش از آنشعله ور و دودى كه در آن بوى گند استخوان سوخته است از آن بيرون مى آيد تا اينكهحرم پر از دود و آتش شد. و امام عليه السّلام ايستاد پس به صداى بلند نام متولى را مىبرد و مى فرمايد به خليفه بگو (نام خليفه را مى برد) مرا آزار رساندى به سببمجاورت اين ظالم .
متولى بيدار مى شود ترسان و لرزان . فورا آنچه واقع شده بود بهتفصيل براى خليفه مى نويسد و به او گزارش مى دهد.
در همان شب خليفه از بغداد به كاظمين مى آيد، حرم را خلوت مى كند و امر مى كند قبروزير را بشكافند و جسدش را بيرون آورده جاى ديگر دفن كنند، پس در حضور خليفه چونقبر را شكافتند در آن جز خاكستر بدن سوخته نديدند.
در سختيها نبايد ماءيوس شد
به مناسبت داستان سيد مزبور دو مطلب ديگر نيز تذكر داده مى شود:
مطلب اول آنكه : آدمى اگر در شدت و سختى واقع شد نبايد ماءيوس شود، خصوصا اگرسختى پشت سرسختى و بلا پس از بلا به او رسيد بايد بيشتر اميدوار و منتظر فرجباشد مانند اين سيد بزرگوار كه چون سختيهايش زياد شد به طورى كه مرگ خود رافرج مى ديد، خداوند سختيهايش را برطرف فرمود و گشايشها در كارش ‍ داد.
در كتاب منتهى الا مال ، محدث قمى گويد از كلمات امام جعفرصادق عليه السّلام است كهفرمود:((هرگاه اضافه شودبلايى بربلايى ،ازآن بلا،عافيت خواهد بود))(68).
و اميرالمؤ منين عليه السّلام فرمود:((نزد پايان رسيدن سختى ، گشايش است و نزد تنگشدن حلقه هاى بلا آسايش است ))(69).
و خداوند در قرآن فرمود:((با دشوارى آسانى است )). باز فرمود:((همانا با دشوارىآسانى است ))(70).
و نيز از اميرالمؤ منين عليه السّلام روايت فرمود:((همانا براى نكبتهاى روزگار نهاياتىاست كه لابد و ناچار بايد به آن نهايت برسند پس هرگاه محكم و استوار گرديد بريكى از شما، پشت كند سر خود را براى آن يعنى تسليم شود و بر آن صبر نمايد تابگذرد و همانا به كار بردن حيله وتدبير در آن ، در هنگامى كه رو نموده است زياد مىكند در سختى آن )).
شعر :

اى دل صبور باش و مخور غم كه عاقبت
اين شام صبح گردد و اين شب سحر شود
گرفتاريها نتيجه بدكرداريهاست
مطلب ديگر: آنچه در بين مردم گفته مى شود كه فلان خانه مثلاً بدقدم است و هركس در آنساكن شد به تهيدستى يا گرفتارى تا مرگ زودرس مبتلا مى شود، حرفى است خراف وخالى از حقيقت و جز تطير و فال بدزدن چيز ديگر نيست و حقيقت امر آن است كه هر نوعبلايى كه به آدمى مى رسد تا برسد به مرگ زودرس و كوتاهى عمر، سببش كردارهاىناشايسته خود انسان است . در قرآن مجيد مى فرمايد:((و آنچه به شما از مصيبت و بلا مىرسد پس به سبب گناهان و زشتكاريهاى شماست و خداوند از بسيارى از گناهانتان در مىگذرد))(71).
بلاهاى همگانى مانند قحط و غلاء و زلزله هاى خراب كننده و وباء و مانند اينها يكى ازاسبابش گناهان اجتماع است و بلاهاى خاصه كه به هر فردى مى رسد در نفس يا اولاد يامال و آبرو و آنچه راجع به اوست سببش گناهان شخص است تا جايى كه حضرت صادقعليه السّلام مى فرمايد:((كسانى كه به سبب گناهان مى ميرند بيشترند تا آنهايى كهبه اجلى كه برايشان مقرر شده مى ميرند و همچنين آنها كه به سبب احسان و كارهاى خيرعمر مى كنند بيشترند از آنها كه به اجل خود مى مانند و زندگى مى كنند))(72).
آثار وضعى گناه در دنيا
بايد دانست بلاهايى كه به گنهكاران مى رسد پاداش گناهانشان نيست ؛ زيرا عالم جزاءپس از مرگ است . و به عبارت ديگر: دنيا تنهامحل كشت و عمل است و آخرت محل برداشت نتيجه و پاداشاعمال است و آنچه در دنيا به گنهكار مى رسد آثار وضعى دنيوىاعمال است كه گنهكار در همين دنيا به نكبت و آثار زشت كردارهاى ناروايش مبتلا مى شودمثلاً شخص شرابخوار، عقوبت و جزاى اين كار زشتش در آخرت است و در همين دنيا هم بهنكبتهاى شرابخوارى كه از آن جمله است زيانهاى جسمى (شرح همه در كتاب گناهان كبيرهداده شده ) و نكبت فسادهايى كه در عالم مستى از او سر مى زند به او خواهد رسيد.
چنانچه در آيه شريفه سوره 42 آيه 30 كه گذشت ، خداوند بسيارى از آثار وضعىگناهان را در دنيا از بندگانش دور مى دارد و به واسطه صدقه و صله رحم ودعاى مؤ من وتوبه از آثارش درمى گذرد و معلوم مى شود مراد از عفو از بسيارى از گناهان در اين آيه، عفو از آثار وضعى دنيوى است نه در عالم جزاء؛ زيرا عفو از گناهان در آخرت ويژهاهل ايمان است يعنى كسانى كه با ايمان از دنيا رفته اند ولى عفو از آثار دنيوى گناهشامل حال غير مؤ من هم مى شود يعنى به سبب صدقه و صله رحم كافر هم ممكن است ازآثار گناه در دنيا برهد و اين معنا از تعبير آيه به ((الناس )) نه ((مؤ منين )) واضح مىگردد.
بلاهاى پاكان اثر گناه نيست
بلاهاى عمومى يا خصوصى كه به معصومين يعنى پيغمبران و امامان وساير بى گناهانمانند اطفال و ديوانه ها مى رسد شكى نيست كه از جهت گناه آنان نمى باشد؛ زيرا آنانگناه ندارند بلكه يا به واسطه گناهان اجتماع است كه دامنش ‍ آنان را هم فرا مى گيردچنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد:((بترسيد از فتنه اى كه تنها به ستمگران نمى رسدبلكه ديگران را نيز فرا مى گيرد))(73).
يا از لوازم زندگى اين عالم است مانند آنچه به بيگناهان مى رسد از ظلم ظالمين و حسدحاسدين يا از حوادث جزئى . و در تمام اين موارد چون در اثر صبر بر بلاء به درجاتعاليه و مقامات صابرين مى رسند پس اين امور كه در صورت بلاست در باطن وحقيقتبرايشان رحمت مى شود.
براى متقى بدقدمى ندارد
در موضوع بدقدم بودن خانه كه در اين داستان گفته شد، از ظاهر داستان چنين برمى آيدكه صاحب آن قبر، مرد صالحى بوده وقبرش را در خانه اش قرار داده و احتمالاً وصيت بهزيارت و قرائت قرآن كرده كه ساكنين آن خانه در برابر سكونت در آن انجام دهند، سپسساكنين در آن ، به آن ميت بيچاره خيانت كردند، قبرش را به وسيله گچ مالى محو نمودندو زباله دانيش كردند و چه بسا به جاى اعمال صالحه ، كارهاى ناروا و بى تقوايى رارويه خود قرار دادند تا جايى كه ميت بيچاره به جاى بهره بردارى از خيراتشان ، ازشرورشان ناراحت گرديده است و از اينجاست كه مورد نفرين آن ميت گرديدند و به بلاىفقر و گرفتاريها تا مرگ زودرس مبتلا شدند.
و چون اين سيد بزرگوار، اهل تقوا بوده و خداوند هم اذن در فرج او داده بوده است لذا آنميت او را از سبب نكبتهايى كه به ساكنين آن منزل مى رسيده آگاهانيده است و چون به وعدهخود وفا نمود و براى آن ميت خيرات از قرآن و زيارت مى فرستاد، مورد دعاى او قرارگرفت و گشايشهايى كه بيان شد برايش پيش آمد.
120 - اهانت به علويه
بزرگى از علماى اعلام و سلسله جليله سادات كه شايد از ذكر نام شريفش راضى نباشدنقل فرمود: وقتى پدر علامه ام را در خواب ديدم ، پرسشهايى از ايشان نمودم وپاسخهايى شنيدم :
1 ارواحى كه در عالم برزخ معذبند عذاب و سختيهاى آنها چگونه است ؟
در پاسخ فرمود: آنچه براى تو كه هنوز در عالم دنيا هستى مى توان بيان كرد به طورمثال آن است كه هرگاه در درّه اى از كوهستان باشى و از چهار سمت كوههاى بسيار مرتفعىكه هيچ توانايى بر بالا رفتن از آنها نباشد و در آنحال گرگى هم تو را دنبال كند و هيچ راه فرارى از او نباشد.
2 آيا خيراتى كه در دنيا براى شما انجام داده ام به شما رسيده و كيفيت بهره مندى شمااز خيرات ما چگونه است ؟
در پاسخ فرمود: بلى تمام آنها به من رسيده است و اما كيفيت بهره مندى از آنها را هم بهذكر مثالى براى شما بيان مى كنم : هرگاه در حمام بسيار گرم پر از جمعيتى باشى كهدر اثر كثرت تنفس و بخار و حرارت ، نفس كشيدنت سخت باشد در آنحال گوشه درب حمام باز شود و نسيم خنك به تو برسد چقدر شاد و راحت و آزاد مىشوى ؟! چنين است حال ما هنگام رسيدن خيرات شما.
3 چون بدن پدرم را سالم و منور ديدم و تنها لبهاى او زخمدار و آلوده به چرك و خونبود از آن مرحوم سبب زخم بودن لبهايش را پرسيدم و گفتم اگر كارى از دست من برمىآيد براى بهبود لبهاى شما، بفرماييد تا انجام دهم ؟
در پاسخ فرمود: تنها علاج آن به دست علويه مادر شما است ؛ زيرا سبب آن اهانتى بودكه در دنيا به او مى نمودم و چون نامش سكينه است هروقت او را صدا مى زدم خانم سكو مىگفتم و او رنجيده خاطر مى شد و اگر بتوانى اورا از من راضى كنى اميد بهبودى است .
ناقلمحترم فرمود: اين مطلب را به مادرم گفتم در جواب گفت بلى پدر شما هروقت مرا مىخواند از روى تحقير مى گفت خانم سكو و من سخت آزرده و رنجيده خاطر مى شدم ولى اظهارنمى كردم و به احترام ايشان چيزى نمى گفتم و چون فعلاً گرفتار و ناراحت است او راحلال نموده و از او راضى هستم و از صميم قلب برايش دعا مى كنم .
در اين سه پرسش و پاسخ مطالبى است كه دانستن آنها ضرورى است و براى تذكرخوانندگان عزيز به طور اختصار يادآورى مى شود:
كردارهاى نيك به بهترين صورتها در برزخ
به برهانهاى عقلى و نقلى ثابت و مسلم است كه آدمى به مرگ نيست نمى شود بلكه روحشپس از رهايى از بدن مادى و خاكى به قالبى در نهايت لطافت ملحق مى گردد و با اوستتمام ادراكاتى كه در دنيا داشت از شنيدن و ديدن و شادى و اندوه و غيره بلكه شديدتر وقوى تر از عالم دنيا.
و چون بدن مثالى در كمال صفا و لطافت است ، چشمهاى مادى آن را نمى بيند؛ يعنى كمىاز چشم مادى است كه مثل هوا را با اينكه جسم مركب است ولى چون لطيف مى باشد نمىتواند ببيند.
اين حالت روح آدمى پس از مرگ تا قيامت را عالممثال و برزخ نامند چنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد:((و از پس ايشان برزخ است تا روزىكه برانگيخته مى شوند))(74). و شرح وتفصيل عالم برزخ در بحث معاد گفته شده (75) چيزى كه اينجا لازم است يادآورى شودآن است كه كسانى كه خوشبخت از اين عالم رفته اند، در برزخ تمام كردارهاى شايسته واخلاق فاضله خود را به بهترين و زيباترين صورتها مشاهده مى كنند و از آنها بهرهبرده شادمانند چنانكه نفوس بدبخت ، كردارهاى نارواى خود و خيانتها و جنايتها و اخلاقرذيله و صفات پست خود را به بدترين و وحشتناكترين صورتها مى بينند و آرزو مىكنند كه از آنها فاصله بگيرند ولى نخواهد شد.
چنانچه در پاسخ آن ميت بزرگوار، تشبيه به گرگى كه حمله ور است و شخص راهىبراى فرار ندارد، شده است .
در اين آيه شريفه دقت شود:((روزى كه مى يابد هر نفسى آنچه بجا آورده از كارهاى نيكنزدش حاضر شده و كارهاى بدش را آرزو مى كند كه كاش بين او و آن (كردارهاى زشت )فاصله دورى بود و خداوند برحذر مى دارد شما را از عقابش و خداوند به بندگانشمهربان است ))(76)
و از مهر اوست كه در دنيا اعلان خطر فرموده تا بندگان در سراى ديگر گرفتار سختيهاو فشارها نشوند.
با زبان كسى را نرنجانيد
مطلب مهم ديگرى كه اينجا بايد متذكر شد لزوم مواظبت و مراقبت از آفتها و گناهان((زبان )) است كه از آن جمله خواندن مسلمان به لقبى زشت كه او را ناراحت كند يا بهكلمه اى كه او را رنجيده سازد تا جايى كه ازرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت شده كه به غلام و كنيز خود خطاب غلامى وكنيزىننماييد بلكه يا بنى ! بگوييد؛ يعنى اى فرزندم ! يا فتاة ! بگوييد اى جوان ! ياجوانمرد!
نبايد اين قسم گناه را كوچك و ناچيز دانست ؛ زيرا
اولاً: هر گناهى را كه آدمى ناچيزش گرفت ، بزرگ و در نامه عملش ماندنى خواهد شد.
ثانيا: اين قسم گناه ، آمرزيده شدنش علاوه بر توبه و عذرخواهى از خداوند، متوقف برعذرخواهى و دلجويى از آن كسى است كه او را رنجانده و گاه مى شود كه مزاح تندى بامسلمانى مى كند و او را مى رنجاند و كار خود را خطا و گناهى نمى داند تا از او دلجويىو عذرخواهى نمايد و پس از مرگش به همين يك گناه مدتها گرفتار خواهد بود و شاهد اينمطلب آيه شريفه :((هركس هموزن ذرّه بدى كند آن را مى بيند))(77).
لطف خدا در ارتباط به ارواح
مطلب ديگرى كه بايد دانسته شود اين است كه يكى از ابواب رحمت الهى ارتباط زنده هابه مرده هاست از دو جهت : يكى اتصال زنده ها در بعض رؤ ياهاى صادقه به ارواحمردگان واطلاع يافتن به پاره اى از گزارشات و حالات آنها و خبرهايى كه آنان از امورنهانى مى دهند و سبب مى شود كه ايمان به غيب و بقاى ارواح پس از مرگ و تصديق آنچهدر شرع وارد شده است .
و همچنين ارتباط ارواح به زنده ها براى خود مرده ها هم در برخى موارد نافع است ماننداصلاح پاره اى از گرفتاريهاى آنها مانند همين داستان كه خاطر آن مخدره علويه را خشنودگرداند و شواهد و نظاير آن فراوان است تنها بهنقل يك داستان اكتفا مى شود.
چاقو را به صاحبش مى رساند
مرحوم استاد احمد امين در كتاب ((التكامل فى الاسلام ))نقل كرده است : دو نفر ماءمور پست ، تهران را به منظور زيارت قبر حضرت سيدالشهداءعليه السّلام ترك كردند و چون دولت اجازه مسافرت به عتبات مقدسه را به كسى نمىداد ناچار از راه قاچاق رفتند، در بيابان شوره زارى گرفتار شدند و به قدرى تشنگىبر آنها فشار آورد كه يكى از آنها از تشنگى مُرد و ديگرى سخت به زحمت افتاد و بالاخره خودش را به تهران رسانيد. پس از مدتى آن دوست و همكار و همسفر خود را در خوابديد كه در باغ زيبايى با كمال راحتى به سر مى برد، ازحال او پرسيد، پاسخ داد خدا را سپاسگزارم كاملاً راحتم ولى عقربى همه روزه پيش من مىآيد و انگشت ابهام پاى مرا نيش مى زند و به قدرى مرا رنج مى دهد كه نزديك است جانبدهم .
به من خبر داده اند كه اين ناراحتى براى اين است كه روزى در خانه فلان دوستم مهمانبودم و ضمن اينكه با دوستم باقلا مى خوردم ، چاقوى كوچكى از خانه او سرقت كردم وآن را در گوشه سمت چپ در فلان نقطه خانه ام پنهان ساخته ام ، از تو انتظار دارم كهبه خانه ام بروى و سلام مرا به همسرم برسانى و ازقول من به او بگويى كه چاقو را به تو بدهد وبه صاحبش برگردانى و از او براىمن بخشش ‍ بخواهى ، شايد خداوند از خطاى من بگذرد. اين شخص گويد من طبق خوابى كهديده بودم عمل نمودم ، مرتبه ديگر دوستم را در خواب ديدم كه دركمال خوشى و راحتى است و از من سپاسگزارى نمود.
مظالم را كاملاً بررسى مى نمايند
در روضه كافى ، حديث 79 حديثى طولانى در باره حساب خلايق در قيامت و گرفتن حقوقو مظالم از حضرت على بن الحسين عليه السّلامنقل نموده تا اينكه مى فرمايد خداوند مى فرمايد:((منم خدايى كه شايسته پرستش جز مننيست ، حاكم دادگسترى هستم كه خلاف نگويد، ميان شما به داد و عدالت خود قضاوت كنم، امروز در بر من به كسى ستم نرود، امروز از نيرومند داد ناتوان بستانم و از بدهكار حقبستانكار بگيرم و با حسنات و سيئات تقاص بدهكاريها را بنمايم . امروز است كه هيچستمكارى از اين گردنه در برابرم نگذرد ومظلمه اى از كسى به گردن او باشد. اىمردمان به هم بياويزيد و هر حقى به گردن كسى داريد كه در دنيا به ستم از شما بازگرفته از او بخواهيد و من خود گواه شما هستم بر عليه او)).
و در آخر حديث است كه يك مرد قرشى به آن حضرت گفت اى پسر پيغمبر هرگاه مرد مؤمنى حقى به گردن كافرى دارد از آن كافر كهاهل دوزخ است در برابر آن چه بستاند؟
امام فرمود:((ازگناهان آن مرد مسلمان به اندازه حقى كه به گردن آن كافر داردكم مىشود و آن كافر به اندازه آنها به همراه عذاب كفر خود معذب شود))
آن مرد قرشى گفت هرگاه مسلمانى به گردن مسلمانى حقى دارد چگونه حقش از آن مسلماندريافت شود؟
امام فرمود:((براى آن مسلمان بستانكار از حسنات مسلمان بدهكار ظالم بگيرند و بر حسناتآن ستم كشيده بيفزايند))
آن مرد قرشى گفت : اگر ظالم حسناتى نداشته باشد؟
امام فرمود:((از گناهان آن مظلوم بستانكار بگيرند و به گناهان ظالم بدهكار بيفزايند)).
ناگفته نماند، هرگاه كافرى بر مسلمانى حقى داشته باشد چون كافر قابليت حسناتمسلمان را ندارد پس مقتضاى عدل آن است كه به مقدار حقش از عذابش تخفيف داده شود وبراىدانستن اين مطلب به داستان مرد عابدى كه پنج قران به يك نفر يهودى بدهكار بود و دراوايل اين كتاب نقل گرديده مراجعه شود.
حضرت سجاد عليه السّلام مى فرمايد:((روز قيامت دست بنده را مى گيرند و بلند مىكنند كه همه او را ببينند و گفته مى شود: هركس بر اين شخص حقى دارد بايد از اوبگيرد و نيست چيزى سخت تر بر اهل محشر از اينكه ببيند كسى را كه ايشان را بشناسد وآشنايى داشته باشد از ترس اينكه چيزى بر آنها ادعا كند(78))).
مفلس حقيقى كيست ؟
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به اصحاب فرمود آيا مى دانيد مفلس كيست ؟ گفتند مفلسدر بين ما كسى است كه وجه نقد و اثاثيه و دارايى هيچ ندارد،رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: جز اين نيست كه مفلس از امت من كسى است كه درقيامت با نماز و روزه و زكات و حج كه بجا آورده بيايد در حالى كه به كسى فحشى دادهو سب كرده و مال ديگرى را خورده و خون شخصى را هدر داده و ديگرى را زده است پس ، ازحسناتش به اين و آن داده مى شود و چون حسناتش تمام شود و هنوز بدهكار باشد پس ، ازگناهان بستانكار گرفته مى شود و بر او انداخته مى گردد.
از روايات فهميده مى شود در قيامت كه روز ظهورعدل تام و عام الهى است ، اگر حيوانى بر انسانى حق داشته باشد مثلاً در آب و علوفهاش كوتاهى كرده يا بيش از اندازه او بار كشيده يا بيجا او را زده يا كشته تماما قصاصو تلافى خواهد شد.
امام ناقه را نمى زند
حضرت سجاد عليه السّلام را ناقه اى بود كه بيست مرتبه با او حج رفته بود و در راهاو را نزد، وقتى در اثناى راه از حركت ايستاد و سرگرم چرا شد، امام عليه السّلامتازيانه را بلند كرد، ولى او را نزد و فرمود:((لَوْلا خَوْفُ الْقِصاصِ؛ يعنى اگرترسى از قصاص و تلافى الهى نبود، او را مى زدم )).
در جلد معاد بحارالانوار ازصدوق روايت كرده كهرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ديد ناقه اى را كه بار بر او گذارده بودند و پايشرا هم بسته بودند، فرمود:((صاحب ناقه كجاست ؟به او بگوييد آماده مخاصمه روز قيامتباش !)).
خيرات زنده ها به مرده ها مى رسد
جهت ديگر فضل الهى كه در ارتباط زندگان به مردگان است فايده دادن خيرات زندههاست كه براى مرده ها انجام مى دهند و در اين مقام روايات و داستانهاى افزون از شمار است.
... به سند صحيح از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه :((بسا باشد مرده درتنگى و شدت است وخداوند به او وسعت مى دهد و از تنگى بيرون مى آورد، پس ‍ به اومى گويند اين راحتى كه برايت پيش آمد به سبب نمازى است كه فلان برادر مؤ من توبرايت بجاى آورد)).
و فرمود:((ميت شاد مى شود و به دعا و استغفارى كه برايش مى كنند فرج مى يابدچنانچه زنده شاد مى شود به هديه اى كه برايش ببرند)).
و فرمود:((بر ميت داخل مى شود در قبرش نماز و روزه و حج و صدقه و ساير كارهاى نيكو دعا و ثواب آن كارها براى كسى كه بجا آورده و براى مرده هر دو نوشته مى شود)).
و در حديث ديگر فرمود:((بسا فرزندى كه درحال حيات ، پدر و مادر، از او ناراضى بودند و پس ازمرگشان به واسطه كارهاى نيكىكه فرزند براى پدر و مادر انجام داد به آنها نيكويى كرده پدر و مادر از او راضىشوند. و بسا فرزندى كه در حال حيات ، پدر و مادر از او راضى بودند و بعد از فوتايشان عاق آنها شود به سبب اينكه فرزند اعمال خيرى را كه بايد براى آنها انجام دهدترك كرده است )).
ناگفته نماند عمده خيرات براى پدر و مادر و خويشان و ساير مؤ منين آن است كه پيش ازهر كارى بدهيهاى آنها را بپردازد و حقوق خدا وخلق كه بر ذمه آنهاست ادا نمايد و حج وساير عباداتى كه از ايشان فوت شده قضا كند يا ديگرى را اجير نمايد و در انفاقهاىمستحبى ، ارحام ميت را مقدم دارد. در اين داستان دقت كنيد:
مرحوم استاد احمد امين در همان كتاب التكامل فى الاسلام مى نويسد: زنى شوهرش مُرد،براى اينكه خدمتى به شوهرش كرده باشد، شبهاى جمعه غذايى تدارك مى كرد و بهوسيله فرزند يتيم خود به خانه فقرا مى فرستاد،طفل بيچاره با اينكه گرسنه بود غذا را از مادر مى گرفت و به فقرا مى رسانيد و خودبا شكم گرسنه به خانه برمى گشت ومى خوابيد تا اينكه شبى كاسه صبرشلبريز شد و در راه غذا را خودش خورد وبا شكم سير به خانه برگشت و آسوده خوابيد.
آن شب زن شوهر خود را در خواب ديد كه به او مى گفت :((تنها غذاى امشب به من رسيد))زن از خواب بيدار شد و با كمال شگفتى از فرزندش پرسيد شبهاى جمعه گذشته وديشب غذا را كجا مى بردى و به كى مى دادى ؟ من ديشب پدرت را در خواب ديدم كه مى گفتتنها غذاى ديشب به او رسيده است .
طفل راستش را گفت كه شبهاى جمعه غذا را به خانه فقرا مى بردم ولى ديشب چون زيادگرسنه بودم خودم خوردم و آسوده خوابيدم . زن دانست بهترين خدمت به شوهر اين است كهيتيم او را سير نگهدارد و از اينجا است كه در حديث است صدقه صحيح نيست در حالى كهخويشاوندان انسان محتاج باشند.
121 - سگى بر روى جنازه
صاحب فضيلت تقوا و ايمان ، مرحوم دكتر احمد احسان كه سالها مقيم كربلا بود و چندسال آخر عمرش مجاور قم بود و در همانجا مرحوم و مدفون گرديد تقريبا در 25سال قبل در كربلا نقل فرمود كه روزى جنازه اى را ديدم كه جمعى اورا به حرم مطهرحضرت سيدالشهداء عليه السّلام به قصد تبرك و زيارت مى برند، من هم همراه مشيعينرفتم ، ناگاه ديدم روى تابوت ، سگى سياه وحشت انگيز نشسته است ، حيران شدم براىاينكه بدانم آيا ديگرى هم مى بيند يا تنها من اين امر غريب را مشاهده مى كنم ، از شخصىكه سمت راست من حركت مى كرد پرسيدم پارچه اى كه روى جنازه است چيست ؟ گفتشال كشميرى است .گفتم به روى پارچه چيز ديگرى مى بينى ؟ گفت نه .
همين سؤ ال را از آنكه سمت چپ من بود كردم و همين پاسخ را شنيدم ، دانستم كه جز من كسىنمى بيند، تا درب صحن رسيديم ناگاه آن سگ از جنازه جدا شد تا وقتى كه جنازه را ازحرم مطهر و صحن شريف برگرداندند، باز در خارج صحن آن سگ را با جنازه ديدمهمراهش به قبرستان رفتم ببينم چه مى شود، در غسالخانه وتمام حالات ، سگ را ديدم كهبه جنازه متصل است تا وقتى كه ميت را دفن كردند آن سگ هم در همان قبر از نظرم محوگرديد.
نظير اين واقعه را قاضى سعيد قمى در كتاب اربعينات خود از استادكل شيخ ‌بهائى اعلى اللّه مقامه نقل كرده و خلاصه اش آن است كه يك نفر ازاهل معرفت و بصيرت مجاور مقبره اى از مقابر اصفهان بوده روزى جناب شيخ بهائى بهملاقاتش ‍ مى رود، شيخ مى گويد روز گذشته در اين قبرستان امر غريبى مشاهده كردمديدم جماعتى جنازه اى را آوردند در فلان موضع دفن كردند و رفتند چون ساعتى گذشتبوى خوشى به مشامم رسيد كه از بوهاى دنيوى نبود متحير شدم به اطراف نظر كردمتابدانم اين بوى خوش از كجاست ناگاه صورت بسيار زيبايى در زى ملوك ديدم كهنزد آن قبر رفت واز ديده ام پنهان شد، طولى نكشيد ناگاه بوى گندى كه از هر بوىگندى پليدتر بود به مشامم رسيد، چون نظر كردم سگى را ديدم كه رو به آن قبر مىرود و نزد آن قبر از نظرم محو شد و در حال حيرت و تعجب بودم كه ناگاه ديدم آن جوانرا بدحال ، بدهيئت ، مجروح و از همان راهى كه آمده بود برمى گشت ،دنبال او رفتم و از او خواهش كردم كه حقيقت حال را براى من بگو.
گفت من عمل صالح اين ميت بودم و ماءمور بودم با او باشم ناگاه آن سگى را كه ديدى آمدو او عمل ناشايسته او بود و چون كردارهاى ناروايش بيشتر بود بر من چيره شد ونگذاشتبا او باشم و مرا بيرون كرد و فعلاً انيس آن ميت همان سگ است .
شيخ فرمود: اين مكاشفه صحيح است ؛ زيرا عقيده ما آن است كه كردارهاى آدمى در برزخ‌به صورتهاى مناسب با آن اعمالش با شخص خواهد بود و مسئله تجسماعمال و مصور شدنشان به صورتهاى مناسب بااحوال ،مسلم است .
مردم آزارى به صورت درنده
خواننده عزيز بايد بدانى آنچه در اين دو مكاشفهنقل شد و همچنين فرمايش شيخ بهائى عليه الرحمه مطلبى راست و درست و عين واقعاست و نزد اهل بصيرت مسلم است كه هر آدمى كه در دنيا راه و روش درندگان و سگان راداشته باشد؛ يعنى به وسيله زبان و اجزاى بدنش اذيت كن و آزاررسان باشد،بيرحم ،بى انصاف ، متكبر، يعنى زير بار حق نرفته كبريايى كند و خلاصه بى بندوبارى وجنايت و خيانتكارى پيشه اش باشد، پس از مرگ ، حشرش با صورت سگى است ياگرگى يا پلنگى يا خنزيرى ، البته نه مانند سگها و گرگهاى دنيوى بلكه صدهادرجه زشت تر، موذى تر، وحشتناكتر، حتى صورت ملكوتى خودش نيز چنين خواهد بود.
در برابر هر انسانى كه در مدت عمرش خيرخواه خود و خلق و خيررسان و مهربان ومتواضع وبنده وار زندگى كند و از هر شرى پرهيز داشته باشد و سرتاسر هستى او رانور ايمان و تقوا و اعمال صالحه گرفته باشد پس از مرگش با زيباترينصورتهاست كه فرشتگانند بلكه خودش فرشته اى خواهد بود بالاتر از فرشتگان .
اما آنهايى كه هم طاعات و اعمال صالحه دارند و هم گناهان و كردارهاى ناشايسته و بدونتوبه وتدارك بميرند، در برزخ گاهى از صورتهاى لذتبخش نيكيهاى خود بهره مندندو گاهى از صورتهاى رنجاننده گناهان خود در شكنجه اند.
بلى گاه مى شود در اثر كمى گناهان در همان برزخ يك طرفى مى شود و حسابش ‍تصفيه مى گردد يعنى مدت رنج و عذابش از آثار گناهانش تمام مى شود به طورى كهوارد محشر كه مى شود هيچ آثار آن گناهان با او نيست و شواهد اين مطلب در ضمن بعضىاز داستانهاى گذشته نقل گرديد و در اينجا براى تاءييد و تاءكيد بهنقل يك روايت قناعت مى شود:
در بحارالانوار از كافى از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه امام عليه السّلامفرمود در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله يك نفر درحال جان دادن بود به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گزارش دادند آن حضرت با جمعىاز اصحاب بالين او حاضر شدند، آن محتضر بيهوش بود،رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود اى ملك الموت ! او را بازدار تا از او پرسشىكنم . محتضر بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به او فرمود چه مى بينى ؟عرض كرد سفيديهاى بسيارى و سياهيهاى فراوانى مى بينم (يعنى صورتهاى نورىلذتبخش و صورتهاى تاريك وحشت انگيز) فرمود كدام يك به تو نزديكتر است ؟
عرض كرد: سياهيها. فرمود بگو:((اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الْكَثير مِنْ مَعاصيكَ وَاْقبَلْ مِنّىِالْيَسيَر من طاعتك )) گفت و سپس بيهوش شد. بازرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى ملك الموت ! ساعتى او را بازدار تا از اوپرسشى نمايم ، باز بهوش آمد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:حال چه ديدى ؟ عرض كرد باز همان سفيديها و سياهيها است ، فرمود: كداميك به تونزديكتر است ؟ گفت سفيديها.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند او را آمرزيد، سپس حضرت صادق عليهالسّلام فرمود هرگاه بالين محتضرى بوديد اين دعا را به او تلقين كنيد تا بخواند.
122 - توسلات مؤ ثرند
تقريبا چهل سال قبل در مدرسه دارالشفاى قم ، شب 25 رجب ، مجلسى از علما و فضلابراى توسل به حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام بود. بنده هم حاضر بودم ، يكنفر از آقايان فرمود وقتى كه مختار محله مشراق نجف اشرف (نامش را فراموش نموده ام )مرحوم شد، شب در عالم رؤ يا خود را در صحن مطهر اميرالمؤ منين عليه السّلام ديدم درحالى كه آن حضرت با كمال جلال روى منبرى بودند، ناگاه ديدم مختار محله را كه تازهمرحوم شده بود آوردند در حالى كه دو نفر ماءمور او بودند و آثار عذاب از او آشكار بود،چون محاذى حضرت رسيد استغاثه به آن حضرت نمود و طلب شفاعت كرد. حضرت فرمودخطاها و گناهانت را فراموش ‍ كردى ؟
عرض كرد: صحيح مى فرماييد ليكن من به شما حق دارم ؛ زيرا در تمام ايام سرور شمااهل بيت اهل محله را جمع مى كردم و مجلس جشن و سرور مى گرفتم و در ايام عزادارى مجالسروضه خوانى و سينه زنى برپا مى كردم ، خلاصه چنين و چنان مى كردم .
حضرت فرمود: تمام آنچه مى كردى براى خودت بود مى خواستى رياست كنى و به اينوسيله ها طلب جاه و شهرت نمايى .
سر به زير انداخت سپس گفت صحيح است ليكن خودت مى دانى كه به جان ودل شما را دوستدار بودم و بلندى نام شما را خواستار بودم و هروقت در مجالس نام شمابه عظمت ياد مى شد، دلشاد مى گرديدم .
حضرت اورا تصديق فرمود آنگاه به ماءمورين فرمود:((خَلُّوهُ)) او را رها كنيد و چونماءمورين رفتند شاد و خرم گرديد.
عمل ريايى باطل است
يكى از نشانه هاى راستى و درستى خواب ، مطابق بودن آن است با قواعد فقهى و مطالبمسلم شرع مقدس اسلام ، از اين خواب دو مطلب دانسته مى شود كه هر دو از مطالب قطعىاست .
مطلب اول ، بطلان عملهاى ريايى آن ميت است و از مسلميات مذهب ماست هر عبادتى كه انجامداده مى شود واجب باشد يا مستحب ، بدنى يا مالى مانند نماز و روزه ، حج ، امر به معروفو نهى از منكر، اذكار و اوراد قرائت قرآن ، زيارت مشاهد، ذكرفضايل يا مصايب اهل بيت عليهم السّلام و گريه بر حضرت سيدالشهداء و انواعانفاقهاى مالى واجب مانند زكات و خمس و انفاقهاى مستحبى چون دستگيرى از فقرا و بناىمسجد و بيمارستان ، هرگاه منظور و خواسته درونيش ،نمايش دادن به خلق و كسب منزلت وآبرو نزدمردم باشد آن عمل باطل است و نه تنها در صفحه نيكيهايش ثبت نمى شود بلكهمستفاد از آيات و روايات آن است كه عمل ريايى ، حرام و جزء گناهان به شمار مى رود وشرح آن در كتاب گناهان كبيره داده شده است تنها اينجا در اين آيه شريفه دقت شود:((واى(يا چاهى دردوزخ ) بر نماز گزارانى كه از نمازشانسهل انگارى مى كنند و ريا مى نمايند...))(79)
پس اهل ايمان بايد سعى كنند عملشان خالص گردد نه اينكهعمل را به احتمال ريا، ترك نمايند چنانچه در داستان بعدى تذكر داده مى شود.
فوايد بى شمار در دوستى اهل بيت (ع )
مطلب دوم ، موضوع دوستى حضرت على بن ابيطالب عليه السّلام است . از ضرورياتاسلام ، وجوب مودت و محبت اهل بيت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كه در راءس آنها حضرتاميرالمؤ منين عليه السّلام مى باشد و دليلهاى آن در كتب مربوطه ذكر شده و در اينجا بهآيه مودت اشاره مى شود كه مى فرمايد:((بگو بر رسالت ، پاداش از شما نمى خواهممگر دوستى بستگانم را))(80)
ضمنا بايد دانست فايده اين حكم نه چيزى است كه عايداهل بيت عليهم السّلام گردد بلكه نتيجه آن فايده هايى است كه به خود مسلمانان مى رسدچنانچه در جاى ديگر قرآن مجيد بيان مى فرمايد:((و آنچه از پاداش از شما خواستمبراى خود شماست ))(81)
از جمله آن فايده ها، بهره مندى از شفاعت ايشان است كه در اين باره روايات فراوانىرسيده است در جلد 4 بحارالانوار بيشتر آنها مذكور است و در جلد 15 بحار نيز رواياتىدر اين زمينه نقل نموده است و خلاصه ، بهره مندى دوستاناهل بيت عليهم السّلام از شفاعت ايشان است و آنان را رحمت وآمرزش ‍ خداوندى در برمىگيرد و اين مطلب قطعى است لكن دوستان بايد بدانند هرچند به شفاعت از آثار گناهانپاك شوند ليكن از ثواب و اجرهاى نيكوكاران و مخلصين محروم خواهند بود.
مثلاً اين مختار مرحوم هرچند از آثار سوء رياكاريهايش خلاص شد، لكن اگراعمال را از روى اخلاص انجام داده بود، چه ثوابهاى بزرگى كه داشت ولى خود را ازآنها محروم ساخت . و اين مطلب در بحث اخلاص كتاب ((قلب سليم )) بهتفصيل نوشته شده و در اينجا به نقل يك داستان شگفت انگيزى اكتفا مى شود.

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation