بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اخلاق در قرآن
     002 - اخلاق در قرآن
     003 - اخلاق در قرآن
     004 - اخلاق در قرآن
     005 - اخلاق در قرآن
     006 - اخلاق در قرآن
     007 - اخلاق در قرآن
     008 - اخلاق در قرآن
     009 - اخلاق در قرآن
     010 - اخلاق در قرآن
     011 - اخلاق در قرآن
     012 - اخلاق در قرآن
     013 - اخلاق در قرآن
     014 - اخلاق در قرآن
     015 - اخلاق در قرآن
     016 - اخلاق در قرآن
     017 - اخلاق در قرآن
     018 - اخلاق در قرآن
     019 - اخلاق در قرآن
     020 - اخلاق در قرآن
     021 - اخلاق در قرآن
     022 - اخلاق در قرآن
     023 - اخلاق در قرآن
     024 - اخلاق در قرآن
     025 - اخلاق در قرآن
     026 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

در اينجا ابراهيم شديدترين حمله خود را بر اين تقليد كوركورانه كرد و گفت: بطور مسلّم شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بوديد (قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ آبائُكُمْ فى ضَلال مُبِين)!

ولى متأسّفانه اين ضلال مبين از نسلى به نسلى منتقل مى شد و به صورت فرهنگى در مى آمد، و نه تنها قبح آن از بين نمى رفت، بلكه تبديل به يك افتخار مى شد.

* * *

در چهارمين آيه باز با همين معنى در شكل ديگرى رو به رو مى شويم:

در پاسخ اين سؤال كه چرا شما انسانهاى با شعور، بتهاى بى شعور را پرستش مى كنيد، مى گويند: «ما نياكان خود را بر مذهبى يافتيم و مادر پرتو آثار آنها هدايت يافته ايم»! (بَلْ قالُوا اِنّا وَجَدْنا آبائَنا عَلَى اُمَّة وَ اِنّا عَلَى آثارِهُمْ مُهْتَدُوْنَ)

آنها اين كار ابلهانه را نه تنها ضلالت و گمراهى نمى شمردند بلكه هدايتى مى دانستند كه از نياكانشان به آنها رسيده، و در آيه متعاقب آن، اين منطق را، منطق همه مترفين (ثروتمندان مست و مغرور)، در تمام طول تاريخ مى شمرد (وَكَذلِكَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فى قَرْيَة مِنْ نَذِيْر اِلاّ قالَ مُتَرَفُوها اِنّا وَجَدْنا آبائَنا عَلَى اُمَّة وَ اِنّا عَلَى آثارِهِمْ مُقْتَدُوْنَ).

بديهى است اين تقليد كوركورانه كه در سايه آن زشتيها، زيبا، خودنمايى مى كرد، عوامل زيادى داشت; ولى بى شك، يكى از عوامل آن تبديل زشتيها به يك سنّت و فرهنگ دير پا بوده است.

و نيز همين معنى در آيه 103 و 104 سوره مائده آمده كه عربهاى جاهلى يك سلسله بدعتهاى ابلهانه در زمينه حلال و حرام براى خود گذارده بودند; غذاهاى مباح و حلالى را بر خود تحريم مى كردند، و حرامهايى را بر خود حلال مى شمردند، و چنان به اين سنّت غلط چسبيده بودند كه آيات الهى را درباره آن بى رنگ مى پنداشتند و در مقابل

[189]

آن مى گفتند: «حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آبائَنا; آنچه را از پدران خود يافته ايم ما را بس است!»

و از مجموع اين بخش از آيات به روشنى ثابت مى شود كه تا چه حد سنّتهاى غلط مى تواند زمينه ساز اعمال ضدّ اخلاقى گردد، و رذائل را فضائل نشان دهد، و عقايد انحرافى را درست و صواب معرفى كند.

* * *

در پنجمين آيه به مطلب تازه اى در زمينه تأثير سنّتها بر دگرگونى ارزشهاى اخلاقى، برخورد مى كنيم، و آن اين كه قوم لوط كه انحرافات اخلاقى آنها صفحات تاريخ را سياه كرده، (و با نهايت تأسّف در جاهليّت عصر ما در مراكز تمدّن غربى، به صورتى بدتر از گذشته و در شكل قانونى بروز و ظهور نموده است) هنگامى كه دعوت حضرت لوط و ياران اندكش را به پاكى و تقوا بطور مكرّر شنيدند ناراحت شدند، و فرياد زدند: اينها را از شهر و ديار خود بيرون كنيد، اينها آدمهايى هستند كه مى خواهند به پاكى و تقوا روى آورند (يا تظاهر به پاكى و تقوا كنند) (وَماكانَ جَوابَ قَوْمِهِ اِلاّ اَنْ قالُوا اَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَريَتِكُم اِنَّهُمْ اُناسٌ يَتَطَهَّرُنَ).

محيط آلوده، سنّتهاى غلط و فرهنگ منحط، آنچنان اثر سوء، در ميان آنها گذارده بود كه پاكى و تقوا، جرم محسوب مى شد، و ناپاكى و آلودگى افتخار!

بديهى است در چنين محيطى رذائل اخلاقى بسرعت پرورش مى يابد و فضائل كمرنگ و بى رنگ مى شود.

* * *

در ششمين آيه، سخن از داستان وحشتناك زنده به گور كردن دختران در عصر جاهليّت، به خاطر خو گرفتن به يك سنّت غلط مى باشد.

عرب جاهلى تولّد دختر را ننگى براى خود مى پنداشت، و هرگاه به او خبر مى دادند دخترى نصيب تو شده است، چنان خشمگين مى شد كه صورتش از شدّت ناراحتى كبود و سياه مى شد!(1)


1. بعضى از مفسّران گفته اند: براثر رابطه نزديكى كه ميان قلب و صورت انسان است، هنگامى كه روح و قلب انسان مملو از شادمانى مى شود (خون شفّاف به طرف صورت حركت مى كند) و صورت نورانى و روشن و پر فروغ مى گردد; و هنگامى كه غم و اندوه بر روح انسان مسلّط مى گردد (جريان گردش خونِ شفّاف در صورت كم مى شود و) صورت زرد و تيره مى گردد; و به همين دليل اين دو پديده به عنوان نشانه هاى سرور و شادمانى، و اندوه و غم شناخته مى شود. (تفسير روح المعانى، ذيل آيه مورد بحث)

[190]

وگاه روزها يا هفته ها خود را پنهان مى كرد و پيوسته در فكر بود، آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد، و دختر را نگه دارد يا در زير خاك پنهانش سازد; و خود را از اين غم و اندوه ننگ رهايى بخشد (وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُْنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدَّاً وَ هُوَ كَظِيْمٌ يَتَوارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَيُمْسِكُهُ عَلَى هُوْن اَمْ يَدُسُّهُ فى التّرُابِ اَلاساءَ ما يَحْكُمُونَ).

بى شك آدم كشى آن هم در جايى كه پاى فرزند نوزاد در ميان باشد از قبيحترين اعمال و زشت ترين كارها است ولى سنّتهاى غلط چنان قبح و زشتى آن را از بين مى برد كه به صورت يك فضيلت و افتخار در مى آيد.

از مسائل وحشتناكى كه در مورد مسأله زنده به گور كردن دختران در بعضى از تفاسير آمده، اين است كه نوشته اند دفن كردن در زيرخاك يكى ازطرق نابودكردن آنهابود، گاه دختران را در آب مى انداختند و غرق مى كردند وگاه ازبالاى كوه پرتاب مى نمودندوگاهى آنها را سر مى بريدند!(1)در اين كه از چه زمانى اين سنّت ننگ آلود در ميان عرب جاهلى رايج شد و انگيزه اصلى آن چه بود، بحثهاى مفصّلى است كه اين جا، جاى آن نيست.(2)

سخن در اين است كه چگونه اين گونه سنّتها راه را براى رذائل اخلاقى در بدترين اشكالش هموار مى سازد; و بدترين رذائل را در رديف بهترين فضائل قرار مى دهد; و اين گواه ديگرى است بر اين كه فرهنگ قوم و ملّت، يكى از انگيزه هاى مهّم گرايش به فضائل يا رذائل است و آنان كه مى خواهند با رذائل اخلاقى مبارزه كنند، بايد در اصلاح فرهنگهاى فاسد بكوشند.

شبيه همين معنى را در عصر و زمان خود مشاهده مى كنيم كه فرهنگهاى شبيه فرهنگ عرب جاهلى، سرچشمه انواع رذائل اخلاقى شده است به عنوان نمونه: در يك كنفرانس


1. تفسير روح المعانى، جلد 14، صفحه 154، ذيل آيه مورد بحث .

2. علاقه مندان مى توانند به تفسير نمونه، جلد 11، ذيل آيه 58، سوره نحل مراجعه كنند.

[191]

بزرگ جهانى كه در سالهاى اخير در پكن پايتخت چين درباره حقوق زن برگزار شد، گروه عظيمى از كشورهاى شركت كننده در آن كنفرانس اصرار داشتند كه اين سه اصل در برنامه كنفرانس جاى گيرد: آزادى روابط جنسى زنان; مشروع بودن همجنس گرايى آنان; و آزادى سقط جنين; كه با جنجال عظيمى از سوى بعضى از كشورهاى اسلامى از جمله كشور ما رو به رو شد.

بديهى است هنگامى كه نمايندگان به اصطلاح تحصيل كرده اقوام و ملّتها از اين گونه كارهاى زشت و ننگين به عنوان حقوق زن دفاع كنند و فرهنگى بر اساس آن پديد آيد، چه رذائل اخلاقى در ميان اقوام و ملل شايع مى گردد! رذائلى كه آثار زيانبار آن نه تنها در مسأله تهذيب اخلاق، بلكه در زندگى اجتماعى و اقتصادى آنها نيز نمايان مى شود.

* * *

در هفتمين و آخرين آيه مورد بحث كه بيانگر رابطه فضائل با فرهنگ محيط است، سخن از ياران پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به ميان آمده و نشان مى دهد كه آنها در سايه فرهنگى كه آن حضرت در آن جامعه تاريك و ظلمانى به وجود آورد، با چه سرعتى مراحل فضائل اخلاقى را پيمودند و از نردبان علم و فضيلت بالا رفتند; مى فرمايد: محمّد فرستاده خداست و آنها كه با او هستند (داراى اين صفات برجسته اند) در برابر كفّار سر سخت و در ميان خود مهربانند; همواره آنها را در حال ركوع و سجود (و نيايش و عبادت) مى بينى، كه فضل و رضاى پروردگار را مى طلبند، نشانه آنان در صورتشان از آثار سجده نمايان است (مُحَمَّدٌ رَسُوْلُ اللّهِ وَ الِّذِينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِيْماهُمْ فىوُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السَّجُودِ).

بديهى است منظور از و الَّذينَ مَعَهُ (كسانى كه با او هستند) همراهى در زمان و مكان نيست; بلكه همراهى در آموزشها و عقائد و پذيرش سنّتها و فرهنگ خاصّ الهى اوست.

* * *

 

رابطه آداب و سنن با اخلاق در روايات اسلامى

در اسلام اهمّيّت فوق العاده اى به مسأله ايجاد سنّتهاى صالحه و مبارزه با سنّتهاى سيّئه

[192]

داده شده است; و اين مسأله بازتاب گسترده اى در احاديث اسلامى دارد; و از مجموع اين احاديث بخوبى روشن مى شود كه هدف اين بوده كه با فراهم آمدن سنّتهاى نيك، زمينه هاى اعمال اخلاقى فراهم گردد; و بعكس، زمينه هاى رذائل برچيده شود; از جمله روايات زير است كه هر كدام نكته اى خاصّ خود دارد.

1 ـ در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است كه مى فرمود: «خَمْسٌ لا اَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ اَلاَْكْلُ عَلَى الْحَضِيْضِ مَعَ الْعَبِيْدِ ...، وَ حَلْبُ الْعَنْزِ بِيَدى وَ لُبْسُ الصُّوْفِ وَ الْتَّسليْمُ عَلَى الصِّبْيانِ، لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِى; پنج چيز است كه تا آخر عمر آن را رها نمى كنم; غذا خوردن با بردگان در حال نشسته روى زمين و ... و دوشيدن شير بز ماده با دست خودم،و پوشيدن لباسهاى پشمينه (ى خشن كه لباس قشرهاى كم درآمد و محروم بود) و سلام كردن به كودكان، تا به صورت سنّتى براى بعد از من درآيد.»(1)

هدف از اين گونه كارها اين بوده است كه روح تواضع و فروتنى را در مردم ايجاد كند، و تواضع از گردن فرازان به صورت سنّتى درآيد و مردم به آن اقتدا كنند.

در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً عُمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ كانَ لَهُ اَجْرَهُ وَ مِثلَ اُجُوْرِهِمْ مِنْ غَيْرِ اَنْ يَنْقُصَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَيْئاً، وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ كانَ عَلَيْهِ وِزْرَهُ وَ مِثْلَ اَوْزارِهِمْ مِنْ غَيْرِ اَنْ يَنْقُصَ مِنْ اَوْزارِهِمْ شَيْئاً; كسى كه سنّت نيكى را در ميان مردم بگذارد كه بعد از وى به آن عمل كنند، هم اجر كار خود را دارد و هم مساوى پاداش تمام كسانى كه به آن عمل مى كنند; بى آن كه چيزى از پاداش آنها را بكاهد; و كسى كه سنّت بدى بگذارد، و بعد از وى به آن عمل كنند، كيفر آن، همانند كيفر كسانى كه به آن عمل مى كنند بر او خواهد بود بى آن كه چيزى از كيفر آنها كاسته شود.»(2)

شبيه همين مضمون را مرحوم علاّمه مجلسى در بحار آورده است.

اين حديث كه به تعبيرهاى مختلف از پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) و امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام)نقل شده نشان مى دهد كه فراهم آوردن زمينه ها براى اعمال اخلاقى، تا آن حد اهمّيّت دارد كه پديد آورنده اش در تمام آثار آن شريك است; همچنين فراهم آوردن


1. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 66.

2. كنز العمّال، حديث 43079، جلد 15، صفحه 780.

[193]

زمينه هاى رذائل با ايجاد سنّتهاى ضلالت و گمراهى و فساد.

3 ـ روى همين جهت، اميرمؤمنان على(عليه السلام) از سفارشهاى مؤكّدى كه به مالك اشتر مى كند، همان حفظ سنّتهاى صالحه و جلوگيرى از شكسته شدن احترام آنهاست; مى فرمايد: «لا تَنْقُصْ سُنَّةً صالِحَةً عَمِلَ بِها صُدُورُ هذِهِ الاُمَّةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِها الاُلْفَةُ وَ صَلُحَتْ عَلَيْها الَرَّعِيَّةٌ، وَ لاَتُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَىْء مِنْ ماضى تِلكَ السُّنَنِ فَيَكوُنُ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّها وَ الْوزِرُ عَلَيْكَ بِما نَقَضْتَ مِنْها; هرگز سنّت پسنديده اى را كه پيشوايان اين امّت به آن عمل كرده اند و امّت اسلامى به آن انس و الفت گرفته، و امور رعيّت، به وسيله آن اصلاح شده، نقض مكن! و سنّت و روشى را كه به آن سنّتهاى صالحه پيشين زيان وارد سازد، ايجاد منما! كه اجر آن براى كسى خواهد بود كه آن سنّتها را برقرار كرده و گناهش بر توست كه آن سنّتها را شكسته اى!»(1)

در واقع سنّتهاى نيك از آنجا كه كمك به انجام كارهاى خير و پرورش فضائل اخلاقى مى كند، داخل در تحت عنوان اعانت برخير است و ايجاد يا احياى سنّتهاى شر، مصداق معاونت بر اثم محسوب مى شود; و مى دانيم معاونان، در اعمال خوب و بد فاعلان خير و شر، سهيم و شريكند بى آن كه چيزى از پاداش و كيفر آنها كاسته شود.

اهمّيّت سنّت حسنه تا آن حد است كه در روايت معروفى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: عبدالمطلّب جدّ گرامى پيامبر اسلامى(صلى الله عليه وآله) پنج سنّت قبل از اسلام در ميان عرب قرار داد، و خداوند همه آنها را امضا فرمود و جزء احكام اسلام قرار داد: همسر پدر را بر فرزند تحريم كرد; و در ديه قتل، صد شتر قرار داد; و در دور خانه خدا هفت شوط طواف مى كرد; و گنجى پيدا كرد خمس آن را ادا مى نمود; و زمزم را در آن روز كه از نو حفر كرد، «سقاية الحاج» ناميد (كانَتْ لِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ خَمْساً مِنَ السُّنَنِ اَجْريها اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فى الاِسْلامِ حَرّمَ نَساءَ الاَْباءِ عَلَى الاَْبْناءِ، وَ سَنَّ الدِّيَةَ فىِ الْقَتْلِ مِأَةً مِنَ الاِْبِل وَ كانَ يَطُوْفُ بِالْبَيْتِ سَبْعَةَ اَشْواط، وَ وَجَدَ كَنْزاً فَاَخْرَجَ مِنْهُ الْخُمْسَ، وَ سَمّى زَمْزَمَ حِيْنَ حَفَرَها سِقايَةَ الْحاجِّ).


1. نهج البلاغه، نامه 53 .

[194]

از مجموع آنچه در بالا آمد و روايات فراوان ديگرى كه در اين زمينه وارد شده است بخوبى استفاده مى شود كه آداب و سنن و فرهنگ يك قوم و ملّت اثر تعيين كننده اى در اخلاق و اعمال آنها دارد; و به همين دليل، اسلام اهمّيّت فوق العاده اى به اين مسأله مى دهد و حفظ سنّتهاى حسنه را لازم مى شمرد و ايجاد يا حفظ سنّتهاى سيّئه را يك گناه بسيار بزرگ معرّفى مى كند.

* * *

 

6 ـ رابطه عمل و اخلاق

درست است كه اعمال انسان از اخلاق او سرچشمه مى گيرد و خلق و خوهاى درونى در لا به لاى اخلاق نمايان مى شود، بطورى كه مى توان گفت، اعمال و رفتارهاى انسان ثمره خلق و خوى درونى اوست; ولى از سوى ديگر، اعمال انسان نيز به نوبه خود به اخلاق او شكل مى دهد; يعنى، تكرار يك عمل خوب يا بد، تدريجاً تبديل به يك حالت درونى مى شود و ادامه آن سبب پيدايش يك ملكه اخلاقى مى گردد، خواه فضيلت باشد يا رذيلت; به همين دليل، يكى از راههاى مؤثّر براى تهذيب نفوس، تهذيب اعمال است، و مبادا تكرار يك عمل بد در درون روح و جان انسان ريشه بدواند، و روح را به رنگ خود در آورد و سبب پيدايش رذائل اخلاقى گردد!

به همين دليل، در روايات اسلامى دستور داده شده است كه مردم بعد از لغزشها و گناهان فوراً توبه كنند; يعنى، با آب توبه آثار آن را از دل و جان بشويند مبادا گناه تكرار شود و تبديل به يك اخلاق رذيله گردد!

بعكس، دستور داده شده است كه كارهاى نيك، آنقدر تكرار گردد كه تبديل به يك عادت شود.

با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم، و بخشى از آياتى را كه اشاره به اين معنى دارد، مورد بررسى قرار مى دهيم:

1 ـ كَلاّ بَلْ رانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ    (سوره مطفّفين، آيه 14)

2 ـ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفيْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ    (سوره يونس، آيه 12)

[195]

3 ـ اَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سَوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً    (سوره فاطر، آيه 8)

4 ـ وَجَدْتُها وَقَوْمَها يَسْجُدوُنَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُوْنِ اللّهِ وَ زَيَّـنَ لَهُـمُ الشَّـيْطانُ اَعْمالَـهُمْ ...    (سوره نمل، آيه 24)

5 ـ قَلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْ خْسَريْنَ اَعْمالاً اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُوْنَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً    (سوره كهف، آيه 103)

6 ـ اِنَّما التَّوبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوْءَ بِجَهالَة ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيْب فَاُولئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللّهُ عَليماً حَكيماً    (سوره نساء، آيه 17)

7 ـ خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيْهِمْ بِها    (سوره توبه، آيه 103)

 

ترجمه:

1 ـ چنين نيست كه آنها مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بردلهايشان نشسته است.

2 ـ اين گونه براى اسرافكاران اعمالشان زينت داده شده است (كه زشتى اين عمل را درك نمى كنند).

3 ـ آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را خوب و زيبا مى بيند همانند كسى است كه واقع را آنچنان كه هست مى يابد.

4 ـ او و قومش را ديدم كه براى غير خدا ـ خورشيد ـ سجده مى كنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده ...

5 ـ بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين مردم در كارها چه كسانى هستند; آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده با اين حال مى پندارند كار نيك انجام مى دهند.

6 ـ توبه تنها براى كسانى است كه كار بدى از روى جهالت انجام مى دهند، سپس بزودى توبه مى كنند; خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است.

7 ـ از اموال آنها صدقه اى (زكات) بگير، تا به وسيله آن آنها را پاك سازى و پرورش دهى!

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه، اشاره به آثارى شده است كه اعمال گناه آلوده بر قلب و روح انسان

[196]

مى گذارد; صفا و نورانيّت را از آن مى گيرد، و تاريكى و ظلمت به جاى آن مى نشاند; مى فرمايد: «چنين نيست كه آنها (كم فروشان) مى پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته; كَلاّ بَلْ رانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ.»

جمله «ما كانُوا يَكْسِبُونَ» كه از فعل مضارع در آن استفاده شده و دلالت بر استمرار دارد، دليل روشنى بر اين معنى است كه اعمال بد تغييرات مهمّى در دل و جان ايجاد مى كند، و همچون زنگارى كه آئينه را از نورانيّت و صفا مى اندازد، روح را كدر و تاريك مى كند; و به اين ترتيب، صفت رذيله قساوت و بى حيايى و بى تفاوتى در برابر گناه، و به تعبير ديگر، ظلمت شقاوت و بى تقوايى را بر قلب انسان چيره مى كند.

رين (بر وزن عين) زنگارى است كه روى اشياء قيمتى مى نشيند; و به تعبير ديگر، قشر قرمز رنگى است كه بر اثر رطوبت هوا، روى آهن و مانند آن ظاهر مى شود، و معمولاً نشانه پوسيدن و ضايع شدن فلزّات است.

انتخاب اين تعبير براى آثار ويرانگر گناهان در قلب و روح انسان تعبير بسيار مناسبى است، كه در روايات اسلامى نيز كراراً روى آن تكيه شده و در بحث آينده كه پيرامون روايات اسلامى است خواهد آمد.

* * *

در دومين آيه به مرحله اى فراتر از مرحله رين (زنگار) اشاره شده و آن مرحله تزيين است; به اين ترتيب كه تكرار عمل سوء باعث تزيين آن در نظر انسان مى شود; يعنى، روح انسان چنان با آن هماهنگ مى گردد كه آن را براى خود موهبت و افتخار مى پندارد; مى فرمايد: «اين چنين اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است; كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفيْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».

جمله «ما كانُوا يَعْمَلُونَ» و همچنين تعبير به «مسرفين» دليل روشنى بر تكرار گناه از سوى آنهاست; يعنى با تكرار زشتيها و بديها نه تنها قبح و زشتى آنها از بين مى رود بلكه تدريجاً به صورت يك فضيلت در نظر گنهكاران خود نمايى مى كند; و اين در واقع يكى از رذائل اخلاقى است كه نتيجه شوم تكرار اعمال گناه آلود است.

در اين كه چه كسى اعمال زشت اين گونه افراد را در نظرشان جلوه مى دهد سخن

[197]

بسيار است.

در بعضى از آيات، اين كار به خداوند نسبت داده شده است; و در واقع مجازاتى است كه خداوند براى اين گونه افراد كه بر گناه اصرار مىورزند قرار داده است; چرا كه وقتى اعمال زشتشان در نظرشان تزيين شود، بيشتر به سراغ آن مى روند، و خود را در دنيا و آخرت رسواتر و بدبخت تر مى كنند; مى فرمايد: «اِنَ الَّذينَ لايُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ زَيَّنّا لَهُمْ اَعْمالَهُمْ; كسانى كه ايمان به آخرت ندارند، اعمالشان را در نظرشان زينت مى دهيم.»(1) در جاى ديگر، اين كار به شيطان نسبت داده شده، چنان كه در آيه 43 سوره انعام درباره گروهى از كفّار لجوج و اندرز ناپذير، مى فرمايد: «وَلِكنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ; ولى دلهاى آنها سخت و با قساوت شد و شيطان، كارهايى را كه انجام مى دادند در نظرشان زينت داد.»

و گاه اين معنى به بتها نسبت داده شده، مى فرمايد: «وَكَذلكَ زَيَّنَ لِكَثير مِنَ الْمُشْرِكِيْنَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَ كاؤُهُمْ ...; اين گونه شركاى آنها (بتها) قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند ... (زيرا كودكان خود را براى بتها قربانى مى كردند و افتخار مى نمودند).»(2)

وگاه ـ چنان كه در آيه مورد بحث آمده ـ اين مطلب به صورت فعل مجهول ذكر شده، مى فرمايد: «اين چنين براى اسرافكاران اعمالى را كه انجام مى دادند زينت داده شده.»

با كمى دقّت روشن مى شود كه اين تعبيرات هيچ گونه منافاتى با هم ندارند، بلكه مكمّل يكديگرند; گاه عامل زينت، تكرار عمل است، زيرا تكرار يك عمل زشت، كم كم از قبح آن مى كاهد و به مرحله اى مى رسد كه نسبت به آن بى تفاوت مى گردد،و اگر باز ادامه يابد به صورت يك كار خوب در نظر صاحبش جلوه مى كند، و همچون زنجيرى بر دست و پاى او مى افتد و اجازه خروج از اين دام را به او نمى دهد; و اين مطلبى است كه هر كس مى تواند با مطالعه حال تبهكاران در زندگى خود، آن را تجربه كند.

در موارد ديگرى، وسوسه هاى نفس از درون، و وسوسه هاى شيطان از برون عمل زشتى را در نظر انسان تزيين مى كند، بى آن كه آن را تكرار كرده باشد. و كار به جاى


1. سوره نمل، آيه 4 .

2. سوره انعام، آيه 137 .

[198]

مى رسد كه يك گناه بزرگ را به گمان اين كه وظيفه دينى يا انسانى اوست مرتكب مى شود، و مى گويد شخص فلان مثلاً واجب الغيبه است ـ در حالى كه شخص مزبور گناهى نداشته، بلكه عامل حسد، چنين كارى را درنظر غيبت كننده جلوه داده است; وتاريخ پر است از كار كسانى كه مرتكب جنايات هولناكى مى شدند و چون مطابق هواى نفس و وسوسه هاى شيطانى بود نه تنها آن را قبيح نمى شمردند بلكه به آن افتخار مى كردند.

گاه خداوند مى خواهد افرادى را به خاطر لجاجت و اندرز ناپذيرى مجازات كند،يكى از طرق مجازات آنان اين است كه زشتيها را خوبى در نظرشان جلوه مى دهد تا رسوايى بيشتر به بار آورند و مجازات سنگينتر.

اين نكته نيز قابل توجّه است كه مطابق توحيد افعالى، هر كار و هر اثرى را در اين عالم مى توان به خدا نسبت داد; چرا كه علّت العلل، ذات پاك اوست، هر چند اين امر مانع مصونيّت افراد در برابر اعمالشان نخواهد بود; حمد و ثنا براى خداست كه قوّت و قدرت بخشيده، و لعن و نفرين براى كسانى است كه اين قدرت و قوّت را در راه گناه مصرف مى كنند.

گاه طبيعت آفرينش چيزى نيز اقتضا مى كند كه فريبنده و داراى زرق و برق باشد; چنان كه در آيه 14 سوره آل عمران مى خوانيم:

«زُيِّنَ لِلّناسِ حُبُّ الشَّهوَاتِ مِنَ النَّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ ... ; محبّت به امور مادّى: زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره .... در نظر مردم جلوه داده شده است (تا بدين وسيله آزمايش شوند)».

يكى از عوامل تزيين كارهاى زشت و ناپسند،تكرار آن است كه در روح و جان انسان اثر مى گذارد و اخلاق و خوى او را دگرگون مى سازد همان گونه كه تكرار اعمال نيك تدريجاً به صورت ملكه اى در درون جان انسان در مى آيد و مبدّل به اخلاق فاضله مى شود; بنابراين، براى تهذيب نفوس و پرورش فضائل اخلاقى،بايد پويندگان اين راه، از تكرار اعمال نيك كمك بگيرند، و از تكرار اعمال سوء بر حذر باشند كه اوّلى معين و مدد كار است و دومى دشمن غدّار.

* * *

[199]

در سومين آيه باز سخن از تزيين اعمال بد در نظر انسانها است; مى فرمايد: آيا كسى كه عمل بدش براى او تزيين شده و آن را خوب و زيبا مى بيند (همانند كسى است كه واقعيّتها را همان گونه كه هست مى بيند); «اَفَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً».

همان گونه كه در تفسير آيه قبل گفته شد: يكى از عوامل تزيين اعمال سوء، تكرار و خو گرفتن با آنها است، كه تدريجاً در برابر اين گونه اعمال بى تفاوت و سپس به آن علاقه مند مى شود، و كار خوبى مى پندارد و به آن افتخار مى كند.

جالب اين كه هنگامى كه قرآن اين سؤال را مطرح مى كند: «آيا كسى كه زشتى عملش، در نظرش تزيين شده و آن را زيبا مى بيند ...» نقطه مقابل آن را آشكارا ذكر نمى كند، گويا مى خواهد به شنونده مجال وسيعى بدهد كه امور مختلفى را كه مى تواند نقطه مقابل آن باشد در نظر خويش مجسّم كند و بيشتر بفهمد; مى خواهد بگويد آيا چنين كسى همانند افراد واقع بين است كه حق را حق و باطل را باطل مى بينند؟ آيا چنين كسى همانند پاكدلانى است كه هميشه به محاسبه نفس خويش مشغولند و از خو گرفتن به زشتيها دور مى مانند و ...؟ اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه در ذيل اين آيه به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: بر حال اينها تأسّف مخور و جان خود را به خطر نيفكن! خدا هر كس را بخواهد گمراه مى سازد، و هركس را بخواهد هدايت مى كند (فَاِنَّ اللّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِى مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات اِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما يَصْنَعُونَ)!

در واقع اين يك مجازات الهى است كه دامن كسانى را كه در انجام اعمال زشت، جسور هستند، مى گيرد و بايد به چنين سرنوشتى گرفتار شوند.

در تفسير «فى ظلال» آمده است: كسى كه خداوند هدايت و خير او را (به خاطر نيّت و اعمالش) مى خواهد، در قلبش حسّاسيّت و توجّه و حساب خاصّى در برابر اعمال سوء قرار مى دهد; چنين كسى از آزمايش و مجازات الهى، هرگز خود را در امان نمى بيند; و همچنين از دگرگونى قلب و از خطا و لغزش و نقصان و عجز; به همين دليل، دائماً حسابگرى مى كند; دائماً از شيطان برحذر است و هميشه در انتظار امدادهاى الهى است;

[200]

و اينجا محلّ جدايى راههاى هدايت و ظلالت و رستگارى و هلاكت است.(1)

يكى از ياران امام كاظم(عليه السلام) (يا امام على بن موسى الرضا(عليه السلام)) مى گويد: از آن حضرت پرسيدم آن عجب و خودپسندى كه عمل انسان را باطل مى كند، چيست؟ فرمود: «الْعُجْبُ دَرَجاتٌ مِنْها اَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوْءُ عَمَلِهِ فَيَراهُ حَسَناً فَيُعْجِبُهُ وَ يَحْسَبُ اَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً; عُجب و خودپسندى درجاتى دارد; يكى از آنها اين است كه اعمال سوء انسان در نظرش تزيين شود آن را خوب ببيند و از آن خوشحال شود و در شگفتى فرو رود و گمان كند عمل نيكى انجام داده است.»(2)

* * *

در چهارمين آيه، سخن از سرگذشت ملكه سبا و اخبارى است كه هُدهُد از سرزمين آنها براى سليمان آورد; گفت: من ملكه و ملّت او را ديدم كه در برابر آفتاب سجده مى كنند، و غير خدا را پرستش مى نمايند، و شيطان اعمالشان را در نظرشان تزيين كرده بود (وَجَدْتُها وَقَوْمَها يَسْجُدوُنَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُوْنِ اللّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اَعْمالَهُمْ).

درست است كه خورشيد و نور آفتاب بسيار با عظمت و پر بركت و حياتبخش است، ولى طلوع و غروب و دگرگونى و تحوّل و پوشيده شدن با قطعات ابر، نشان مى دهد كه اين موجود با عظمت نيز اسير قوانين آفرينش است و از خود كمترين اراده اى ندارد; و به همين دليل، هرگز شايسته پرستش نيست; ولى تعليم و تربيتهاى غلط و سنّت نياكان و نيز تكرار عمل سبب مى شود كه قبح و زشتى آن، از نظرها برود و به صورت يك عمل زيبا جلوه كند.

در بعضى از كشورهاى دنيا گاوهاى به اصطلاح مقدّسى هستند كه گروهى آنها را پرستش مى كنند، اعمالى در برابر گاو ماده انجام مى دهند و امتيازاتى براى آن قائلند كه هر بيننده خالى الذّهن را به خنده وا مى دارد در حالى كه پرستش كنندگان گاو با قيافه هاى جدّى آن اعمال را مرتكب مى شوند و به آن افتخار مى كنند; چرا ديگران مى خندند و آنها افتخار مى كنند؟ يكى از دلائل آن، اين است كه تكرار عمل، قبح و زشتى آن را از


1. تفسير «فى ظلال»، جلد 6، صفحه 675.

2. «نورالثّقلين»، جلد4، صفحه 351، حديث 30.

[201]

ميان برده و عادت كردن به آن، حجابى در برابر زشتيها مى شود.

درست است كه در اين آيه تزيين عمل به شيطان نسبت داده شده ولى واضح است كه شيطان ابزار و اسبابى دارد كه يكى از آنها همان تكرار زشتيها و خو گرفتن به آنها است.

* * *

در پنجمين آيه مورد بحث، همان محتواى آيات گذشته با تعبيرات تازه اى به چشم مى خورد; روى سخن را به پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرده مى فرمايد: بگو آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم چه اشخاصى هستند؟ ـ آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده در حالى كه گمان مى كنند كار نيك انجام مى دهند (قَلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْخْسَرِيْنَ اَعْمالاً اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحَسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً).

در اينجا سخن از زيانكارترين مردم است كه سرمايه هاى مهمّ زندگى خود را از قبيل عمر و جوانى و نيروى فكرى و جسمانى را در راههاى غلط از دست مى دهند، در حالى كه مى پندارند كار نيكى انجام مى دهند و خوشحالند و افتخار مى كنند.

چرا اين گونه افراد به چنين روز سياهى مى افتند؟ دليلش خو گرفتن به زشتيها و بديها و هوا پرستى و خود خواهى و خود بينى است كه همچون پرده هاى سياه ظلمانى بر چشم عقل آنها فرو مى افتد و از ديدن حقايق باز مى مانند، و واقعيّتها را غير از آنچه هست تصوّر مى كنند.

نتيجه اين گرفتارى و بدبختى، همان است كه در آيه بعد از آن آمده است; مى گويد: «آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند، و به همين دليل اعمالشان حبط و نابود گشته است!» (اُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِاياتِ رَبِّهِم وَ لِقائِهِ وَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ).

در روايات اسلامى در تفسير آيه فوق تعبيراتى ديده مى شود كه هر يك بيان مصداق روشنى از مصداقهاى اين آيه است، و همه در آن جمعند; در بعضى از روايات، به منكران ولايت اميرمؤمنان على(عليه السلام) تفسير شده، و در بعضى به رهبانهاى مسيحى، يعنى مردان و زنان تارك دنيا كه چشم از همه لذّات دنيا پوشيده اند، در حالى كه در راه انحرافى گام بر مى دارند.

[202]

و در بعضى از روايات به بدعتگذاران از مسلمين، و بعضى به خوارج نهروان و در بعضى به بدعتگذاران يهود و نصارى تفسير شده است; همه اينها كسانى هستند كه اعمالشان در واقع زشت و آميخته به گناه و جنايت بوده در حالى كه خود را بر طريق حقّ و صواب مى پنداشتند.

قابل توجّه اين كه جمله «حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ» كه در ذيل آيه بعد آمده بود از ماده «حَبَط» (بروزن سبد) مى باشد كه يكى از معانى معروف آن اين است كه شتر يا حيوان ديگرى، علف زياد و احياناً علفهاى مضرّ و مسموم بخورد و شكم او باد كند و به مرگ او منتهى گردد; بديهى است باد كردن شكم اين حيوان دليل بر فربهى و قوّت او نيست; بلكه نشانه بيمارى و چه بسا مقدّمه مرگ اوست، هرچند ممكن است ناآگاهان آن را فربهى و قدرت و قوّت پندارند.

گروهى از انسانها نيز به همين سرنوشت گرفتار مى شوند،تمام تلاش و كوشش خود را در طريق بدبختى خويش به كار مى گيرند در حالى كه گمان مى كنند در مسير خوشبختى گام بر مى دارند.

* * *

در ششمين آيه مورد بحث سخن از مسأله توبه كامل به ميان آمده و آن را براى كسانى معرّفى مى كند كه

اولاً از روى جهل و نادانى، عدم آگاهى به اثرات شوم و عواقب دردناك گناه كار بدى را انجام داده اند;

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation