بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اخلاق در قرآن
     002 - اخلاق در قرآن
     003 - اخلاق در قرآن
     004 - اخلاق در قرآن
     005 - اخلاق در قرآن
     006 - اخلاق در قرآن
     007 - اخلاق در قرآن
     008 - اخلاق در قرآن
     009 - اخلاق در قرآن
     010 - اخلاق در قرآن
     011 - اخلاق در قرآن
     012 - اخلاق در قرآن
     013 - اخلاق در قرآن
     014 - اخلاق در قرآن
     015 - اخلاق در قرآن
     016 - اخلاق در قرآن
     017 - اخلاق در قرآن
     018 - اخلاق در قرآن
     019 - اخلاق در قرآن
     020 - اخلاق در قرآن
     021 - اخلاق در قرآن
     022 - اخلاق در قرآن
     023 - اخلاق در قرآن
     024 - اخلاق در قرآن
     025 - اخلاق در قرآن
     026 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

[144]

اولا ـ عصاره اى از اين تفكّرات كه به هر حال با مباحث اخلاقى سرو كار دارد ارائه گردد و خوانندگان اين كتاب با بصيرت بيشترى در وادى تهذيب اخلاق گام بردارند.

و ثانياً ـ به تمام پويندگان اين راه هشدار دهيم كه مرز ميان حقّ و باطل بسيار باريك است و چه بسا جوانان پاكدل كه به اُميد راه يافتن به سرچشمه آب بقا در اين وادى به راه افتاده اند ولى از طريق عقل و شرع منحرف شده و در وادى كفر و ضلالت سرگردان گشته و در چنگال گرگانى كه به لباس شبان در آمده اند گرفتار شده و همه چيز خود را از دست داده اند.

* * *

 

[145]

 

 

 

 

 

 

10

 

آيا در هر مرحله استاد و راهنما لازم است؟

 

بسيارى از علماى سير و سلوك عقيده دارند كه رهروان راه كمال و فضيلت و تقوا و اخلاق و قرب الى اللّه بايد زير نظر استادى كار كنند; همان گونه كه در بحث گذشته از رساله سير و سلوك منسوب به محقّق بحرالعلوم و رساله لبّ اللّباب تقريرات مرحوم علاّمه طباطبايى نقل كرديم كه فصل بيست و يكم وظائف سالك الى اللّه را كار كردن زير نظر مربّى و استاد شمرده اند، اعم از استادان خاصّ الهى كه پيشوايان معصومند و استادان عام كه بزرگان پوينده اين راهند.

ولى آگاهان ذى فن هشدار مى دهند كه رهروان راه تقوا و تهذيب نفس نبايد به آسانى خود را به اين و آن بسپارند، و تا كسى را به قدر كافى آزمايش نكنند و از صلاحيّت علمى و دينى آنها آگاه نگردند، خود را در اختيار آنان قرار ندهند، و حتّى به ظاهر شدن كارهاى خارق العاده و خبر از اسرار پنهانى يا مربوط به آينده و حتّى عبور از روى آب و آتش قناعت نكنند، چرا كه صدور اين گونه اعمال از مرتاضان غير مهذّب نيز امكان پذير است.

بعضى از آنان لزوم رجوع به استاد را فقط در ابتداى كار لازم دانسته اند، امّا پس از پيمودن مراحل قابل ملاحظه اى ديگر همراهى آنها را لازم نمى دانند; ولى بهره گيرى از استاد خاص يعنى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و پيشوايان معصوم(عليهم السلام) در تمام مراحل لازم است.

[146]

به هر حال، گاه براى لزوم انتخاب استاد و ارشاد كننده طريق، به آيه «فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ; از آگاهان بپرسيد اگر نمى دانيد!»    (سوره انبياء، آيه 7) استدلال كرده اند كه سخن از تعليم مى گويد نه از تربيت; ولى از آنجا كه تربيت در بسيارى از موارد متّكى بر تعليم است، بى شك بايد در اين گونه موارد از آگاهان كمك گرفت، و اين معنى با انتخاب يك فرد خاص براى نظارت بر اعمال و اخلاق او، تفاوت روشنى دارد.

و گاه در اينجا از داستان موسى و خضر كه در قرآن بطور مشروح آمده كمك گرفته مى شود، چرا كه موسى با آن كه پيامبر اولوالعزم بود، بى نياز از خضر نبود، و بخشى از راه را به كمك او پيمود; آنها مى گويند:

طىّ اين مرحله بى همرهى خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهى

ولى با دقّت در داستان خضر و موسى(عليهم السلام) مى توان دريافت كه شاگردى موسى(عليه السلام)نزد خضر، به فرمان الهى صورت گرفت و براى فراگيرى علوم خاصّى از اسرار حكمت خداوند در مورد حوادث مختلف اين جهان بود، و در واقع علم موسى(عليه السلام)علم ظاهر بود (و مربوط به دائره تكاليف) و علم خضر، علم باطن بود (و مربوط به دائره فوق تكليف)(1)و اين مسأله با انتخاب يك استاد خصوصى در تمام مراحل تهذيب نفس و پيمودن راه تقوا، تفاوت دارد، هر چند اجمالا به اهمّيّت كسب فضيلت از محضر استاد اشاره دارد.

و گاه در اينجا به مسأله لقمان و فرزندش اشاره مى شود كه اين استاد الهى، اخلاقِ فرزندش را زير نظر گرفت و در پيمودن راه كمال به او كمك كرد.(2)

علاّمه مجلسى در بحارالانوار در حديثى از امام علىّ بن الحسين(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «هَلَكَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَكيمٌ يُرْشِدُهُ; كسى كه دانشمند و حكيمى او را ارشاد نكند، هلاك مى شود!»(3)

ولى از مجموع آنچه گفته شد اين امر استفاده نمى شود كه در مباحث اخلاقى هميشه


1. شرح بيشتر در اين باره را در تفسير نمونه، جلد 12، ذيل آيات 60 تا 82 سوره كهف مطالعه فرماييد.

2. براى توضيح بيشتر به تفسير سوره لقمان جلد 17 تفسير نمونه مراجعه شود.

3. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 159.

[147]

استاد خصوصى لازم است بطورى كه اگر نباشد برنامه تربيت و پرورش اخلاق و تقوا و ادامه سير و سلوك مختل گردد، چه بسيارند كسانى كه با استفاده از آيات قرآن و روايات اسلامى و كلمات بزرگان در كتب اخلاقى و التزام عملى به آنها، اين راه را پيموده و به مقامات والايى رسيده اند، هر چند نمى توان انكار كرد كه وجود استاد خصوصى و مدد گرفتن از انفاس قدسيّه نيكان و پاكان وسيله خوبى براى نيل كمال و طىّ طريق در كوتاهترين مدّت و حلّ مشكلات اخلاقى مى باشد.

در نهج البلاغه نيز آمده است: «اَيُّهَا النّاسُ اِسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْباح واعِظ مُتَّعِظ; اى مردم چراغ دل را از شعله گفتار واعظى با عمل، روشن سازيد!»(1)

ولى متأسّفانه در بسيارى از اين موارد نتيجه معكوس حاصل شده است، و افرادى به عناوين مختلف، خود را به عنوان مربّى اخلاق و استاد مقام ارشاد قلمداد كرده، در حالى كه از رهزنان اين راه بوده اند و افراد پاكدل و حق طلب را به راه تصوّف يا طرق انحرافى ديگر، و يا خداى نكرده به مفاسد اخلاقى ننگين كشانيده اند; به همين دليل، ما به تمام پويندگان اين راه هشدار مى دهيم كه اگر مى خواهند استادى براى مسائل اخلاقى انتخاب كنند بسيار با احتياط گام بردارند و در اين انتخاب سختگير و دقيق باشند و هرگز به ظواهر عمل نكنند و به سوابق اشخاص، خوب بنگرند و با مشورت با آگاهان دست به چنين انتخابى بزنند تا به مقصود خود نائل گردند.

 

نقش واعظ درون

درباره واعظ برون به اندازه كافى صحبت شد، اكنون سخن از واعظ درون است; از بعضى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه وجدان بيدار كه از آن به واعظ درون تعبير مى شود، نقش مهمّى در پيمودن راه تكامل اخلاقى و تقوا دارد، بلكه بدون آن پيمودن اين راه مشكل است.

در حديثى از امام علىّ بن الحسين(عليه السلام) آمده است كه فرمود: «اِبْنَ آدَمَ اِنَّكَ لاتَزالُ


1. نهج البلاغه، خطبه 105.

[148]

بَخَير ماكانَ لَكَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِك، وَما كانَتِ الْمُحاسَبَةُ مِنْ هَمَّكَ; اى فرزند آدم! تو همواره در مسير خير و خوبى قرار دارى مادام كه واعظى از درون داشته باشى، و مادام كه حسابرسى خويشتن از كارهاى اصلى تو باشد.»(1)

شبيه همين معنى با كمى تفاوت نيز از آن حضرت نقل شده است.(2)

در يكى از خطب نهج البلاغه نيز چنين آمده است: «وَاعْلَمُوا اَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلى نَفْسِهِ حَتّى يَكُونَ لَهُ مِنْها واعِظٌ وَزاجِرٌ، لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِها لازاجِرٌ وَلاواعِظٌ; آگاه باشيد آن كس كه به خويش كمك نكند تا واعظ و مانعى از درون جانش براى او فراهم گردد، موعظه و اندرز ديگران در او اثر نخواهد داشت!»(3)

بديهى است در اين راه انسان بيش از هر چيز نياز به واعظى دارد كه در همه حال با او باشد و از اسرار درونش با خبر گردد، و همواره او را تحت مراقبت خود قرار دهد; و چه عاملى جز واعظ درون يعنى وجدان بيدار مى تواند اين نقش را عملى كند، و در لغزشها و خطاها در اوّلين فرصت به انسان هشدار دهد و او را از سقوط در پرتگاه انحرافات اخلاقى باز دارد.

در حديثى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام) چنين مى خوانيم: «اِجْعَلْ مِنْ نَفْسِكَ عَلى نَفْسِكَ رَقيباً; از خودت مراقبى بر خويشتن قرار ده!»(4)

در حديث ديگرى از همان امام(عليه السلام) آمده است: «يَنْبَغى اَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ مُهَيْمِناً عَلى نَفْسِهِ مُراقِباً قَلْبَهُ، حافِظاً لِسانَهُ; شايسته است كه انسان بر نفس خويش مسلّط باشد، و قلب خود را مراقبت كند، و زبان خويش را حفظ نمايد!»(5)

 


1. بحارالانوار، جلد 75، صفحه 137.

2. همان مدرك، صفحه 147.

3. نهج البلاغه، خطبه 90.

4. غررالحكم

5. همان مدرك

[149]

 

 

 

 

 

 

11

 

آمادگيهاى لازم براى پرورش فضائل اخلاقى

 

اضافه بر آنچه تاكنون براى پيشرفت برنامه تهذيب اخلاق گفته ايم، امور ديگرى وجود دارد كه تأثير بسزائى در مبارزه با رذائل اخلاقى و تقويت اصول فضائل در وجود آدمى دارد كه از جمله امور زير را مى توان برشمرد:

 

1 ـ پاك بودن محيط

بى شك وضع محيط اجتماعى زندگى انسان اثر فوق العاده اى در روحيّات و اعمال او دارد چرا كه انسان بسيارى از صفات خود را از محيط كسب مى كند. محيطهاى پاك غالباً افراد پاك پرورش مى دهد و محيطهاى آلوده غالباً افراد آلوده.

درست است كه انسان مى تواند در محيط ناپاك، پاك زندگى كند و بعكس در محيطهاى پاك سير ناپاكى را طى كند و به تعبير ديگر، شرايط محيط علّت تامّه در خوبى و بدى افراد نيست ولى تأثير آن را به عنوان يك عامل مهمّ زمينه ساز نمى توان انكار كرد.

ممكن است كسانى قائل به جبر محيط باشند ـ همان گونه كه هستند ـ ولى ما هر چند جبر را در تمام اشكالش نفى مى كنيم امّا تأثير قوىّ عوامل زمينه ساز را هرگز انكار نخواهيم كرد.

با اين اشاره كوتاه به قرآن باز مى گرديم و آياتى را كه درباره تأثير محيط در شخصيّت

[150]

انسان به دلالت مطابقى يا به اصطلاح التزامى سخن مى گويد، مورد بحث قرار مى دهيم:

1 ـ وَالْبَلَدُ الطِّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّه وَالَّذى خَبُثَ لايَخْرُجُ اِلاّنَكِداً كَذلِكَ نُصَرِّفُ الآياتِ لِقَوْم يَّشْكُرُونَ   (سوره اعراف، آيه 58)

2 ـ وَجاوَزْنا بِبَنى اِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَاَتَوْا عَلى قَوْم يَّعْكُفُونَ عَلى اَصْنام لَّهُم قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَّنا اِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ اِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ   (سوره اعراف، آيه 138)

3 ـ وَقالَ نُوحٌ رَبِّ لاتَذَرْ عَلَى الاَْرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيّاراً ـ اِنَّكَ اِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوْا عِبادَكَ وَلايَلِدُوْا اِلاّفاجِراً كَفّاراً   (سوره نوح، آيات 26 و 27)

4 ـ يا عِبادِىَ الَّذينَ آمَنُوْا اِنَّ اَرْضى واسِعَةٌ فَاِيّاىَ فَاعْبُدوُنِ   (سوره عنكبوت، آيه 56)

5 ـ اِنَّ الَّذينَ تَوَفّيهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى اَنْفُسِهِمْ قالُوْا فيمَ كُنْتُمْ قالُوْا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الاَْرْضِ قالُوْا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوْا فيها فَاوُلئِكَ مَأْويهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصيراً   (سوره نساء، آيه 97)

 

ترجمه:

1 ـسرزمين پاكيزه (و شيرين) گياهش به فرمان پروردگار مى رويد; امّا سرزمين هاى بد طينت (و شوره زار) جز گياه ناچيز و بى ارزش از آن نمى رويد; اين گونه آيات (خود) را براى آنها كه شكر گزارند، بيان مى كنيم.

2 ـ و بنى اسرائيل را (سالم) از دريا عبور داديم (ناگاه) در راه خود به گروهى رسيدند كه اطراف بتهايشان با تواضع و خضوع گرد آمده بودند (در اين هنگام بنى اسرائيل) به موسى گفتند: «تو هم براى ما معبودى قرار ده همان گونه كه آنها معبودان (و خدايانى) دارند!» گفت: «شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد!»

3 ـ نوح گفت: «پروردگارا! هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار! چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آورند!»

4 ـ اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! زمين من وسيع است، پس تنها مرا بپرستيد (و در برابر فشارهاى دشمنان تسليم نشويد!)

5 ـ كسانى كه فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده

[151]

بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟(و چرا با اين كه مسلمان بوديد، در صف كفّار جاى داشتيد؟!)» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آنها [ = فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آنها (عذرى نداشتند، و) جايگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند.

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه تأثير محيط در اعمال و افعال انسان به صورت لطيفى بيان شده است.

توضيح اين كه: مفسّران بزرگ در تفسير اين آيه بيانات گوناگونى دارند.

بعضى گفته اند منظور اين است كه آب زلال و حى همچون قطرات باران بر سرزمين دلها فرو مى ريزد; دلهاى پاك آن را مى پذيرد و گلهاى زيباى معرفت و ميوه هاى لذّتبخش تقوا و طاعت از آن مى رويد در حالى كه دلهاى ناپاك و آلوده واكنش مناسبى نشان نمى دهند; پس اگر مى بينيم عكس العمل همه در برابر دعوت پيامبر و تعليمات اسلام يكسان نيست، اين به خاطر نقص در فاعليّت فاعل، نمى باشد بلكه اشكال در قابليّت قابل است(1).

ديگر اين كه، هدف از بيان اين مثال اين است كه هميشه نيكيها و خوبيها را از محلّ مناسبش طلب كنيد چرا كه تلاش و كوشش در محلهاى نامناسب چيزى جز هدر دادن نيروها محسوب نمى شود.(2)

احتمال سومى كه در تفسير اين آيه وجود دارد و مى تواند براى بحث ما مورد استفاده قرار گيرد اين است كه: در اين مثال انسانها به گياهان تشبيه شده اند و محيط زندگى آنها به زمينهاى شور و شيرين; در يك محيط آلوده، پرورش انسانهاى پاك مشكل است هر چند تعليمات قوى و مؤثّر باشد، همان گونه كه قطرات حياتبخش باران هرگز در شوره زار سنبل نمى روياند. به همين دليل، براى تهذيب نفوس و تحكيم اخلاق صالح بايد به


1. اين تفسير را فخر رازى به عنوان اوّلين احتمال در معنى آيه، ذكر كرده است (تفسير فخر رازى، جلد 14، صفحه 144); جمعى ديگر نيز آن را از ابن عبّاس نقل كرده اند.

2. اين تفسير در مجمع البيان و تفسير الحديد در ذيل آيه بالا مورد بحث قرار گرفته است.

[152]

اصلاح محيط اهمّيّت فراوان داد.

البتّه تفسيرهاى سه گانه بالا هيچ گونه منافات با هم ندارد; ممكن است تمثيل فوق ناظر به همه اين تفسيرها باشد.

آرى! محيط اجتماعى آلوده، دشمن فضائل اخلاقى است; در حالى كه محيطهاى پاك بهترين و مناسبترين فرصت را براى تهذيب نفوس دارد.

در حديث معروفى از پيغمبر اكرم مى خوانيم كه روزى ياران خود را مخاطب ساخته و فرمود: «اِيّاكُمْ وَخَضْراءَ الدِّمَنِ، قَيلَ يارَسُولَ اللّهِ وَمَنْ خَضْراءُ الدَّمَنِ قالَ(صلى الله عليه وآله): اَلْمَرْئَةُ الْحَسْناءُ فى مَنْبَتِ السُّوْءِ; از گياهان (زيبايى كه) بر مزبله ها مى رويد بپرهيزيد! عرض كردند اى رسول خدا! گياهان زيبايى كه بر مزبله ها مى رويد اشاره به چه كسى است; فرمود: زن زيبايى كه در خانواده (و محيط) بد پرورش يافته!»(1)

اين تشبيه بسيار گويا مى تواند اشاره به تأثير محيط خوب و بد در شخصيّت انسان باشد و يا اشاره به مسأله وراثت به عنوان يك وسيله زمينه ساز و يا هر دو.

در آيه دوم سخن از قوم بنى اسرائيل است كه سالها تحت تعليمات روحانى و معنوى موسى(عليه السلام) در زمينه توحيد و ساير اصول دين قرار داشتند و معجزات مهمّ الهى را همچون شكافته شدن دريا و نجات از چنگال فرعونيان، بطور خارق العاده با چشم خود ديدند; امّا همين كه در مسير خود به سوى شام و سرزمينهاى مقدّس، با گروهى بت پرست برخورد كردند، چنان تحت تأثير اين محيط ناسالم قرار گرفتند كه صدا زدند: «يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا اِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ; اى موسى براى ما بتى قرار بده همان گونه كه آنها داراى معبودان و بتها هستند!»

موسى از اين سخن بسيار متعجّب و خشمگين شد و گفت: «به يقين شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد! (قالَ اِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ)

سپس بخشى از مفاسد بت پرستى را براى آنها شرح داد.

و عجب آن كه بنى اسرائيل بعد از توضيحات صريح موسى(عليه السلام) نيز اثر منفى آن محيط


1. وسائل الشّيعه، جلد 14، صفحه 19، حديث 7 ـ بحارالانوار، جلد 100، صفحه 232، حديث 10.

[153]

مسموم در آنها باقى بود، بطورى كه سامرى توانست از غيبت چند روزه موسى(عليه السلام)استفاده كند و بت طلائى خود را بسازد و اكثريّت آن گروه نادان را به دنبال خود بكشاند و از توحيد به شرك و بت پرستى ببرد.

اين موضوع بخوبى نشان مى دهد كه محيط هاى ناسالم تا چه حد مى تواند در مسائل اخلاقى و حتّى عقيدتى اثر بگذارد; شك نيست كه بنى اسرائيل پيش از مشاهده اين گروه بت پرست، زمينه فكرى مساعدى در اثر زندگى مداوم در ميان مصريان بت پرست، براى اين موضوع داشتند ولى مشاهده آن صحنه تازه به منزله جرقّه اى بود كه زمينه هاى قبلى را فعّال كرد; و به هر حال، همه اينها دليل بر تأثير محيط در افكار و عقائد انسان است.

در سومين آيه كه از زبان حضرت نوح به هنگام نفرين بر قوم بت پرست مى باشد، شاهد و گواه ديگرى بر تأثير محيط در اخلاق و عقائد انسان است.

نوح، نفرين خود را درباره نابودى آن قوم كافر با اين جمله تكميل كرد، و در واقع نفرين خود را مستدل كرد; عرض كرد: «خداوندا اگر آنها را زنده بگذارى، بندگانت را گمراه و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آيد! (اِنَّكَ اِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوْا عِبادَكَ وَلايَلِدُوْا اِلاّ فاجِراً كَفّاراً)

هم نسل امروز آنها كافر و منحرف است و هم نسلهاى آينده كه در اين محيط پرورش مى يابد، آلوده مى شوند.

در چهارمين و پنجمين آيه، سخن از لزوم هجرت از محيطهاى آلوده است; در چهارمين آيه خداوند بندگان با ايمان خود را مخاطب ساخته و مى گويد: «زمين من گسترده است تنها مرا بپرستيد (تسليم فشار دشمن نشويد و در محيط آلوده نمانيد) (يا عِبادِى الَّذينَ آمَنُوا اِنَّ اَرْضى واسِعةٌ فَاِيّاَى فَاعْبُدُونَ)

و در پنجمين آيه، به كسانى كه ايمان آورده اند و هجرت نكرده اند هشدار مى دهد و مى گويد عذر آنها در پيشگاه خداوند پذيرفته نيست; مضمون آيه چنين است: «كسانى كه فرشتگان قبض ارواح، روح آنها را گرفتند در حالى كه به خود ستم كرده بودند; به آنها گفتند شما در چه حالى بوديد (و چرا با اين كه مسلمان بوديد در صف كفّار جاى داشتيد) آنها در پاسخ گفتند ما در زمين خود تحت فشار بوديم فرشتگان گفتند مگر سرزمين

[154]

خداوند پهناور نبود چرا هجرت نكرديد آنها (عذرى نداشتند و به عذاب الهى گرفتار شدند) جايگاهشان جهنّم و سرانجام بدى دارند (اِنَّ الَّذينَ تَوَفّيهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى اَنْفُسِهِمْ قالُوْا فيمَ كُنْتُمْ قالُوْا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الاَْرْضِ قالُوْا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوْا فيها فَاوُلئِكَ مَأْويهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصيراً)

اصولا مسأله هجرت كه از اساسى ترين مسائل در اسلام است تا آنجا كه تاريخ اسلام بر پايه آن بنياد شده، فلسفه هائى دارد كه يكى از مهمترين آنها فرار از محيط آلوده و نجات از تأثيرات سوءِ آن است.

هجرت، بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند، مخصوص آغاز اسلام نبوده بلكه در هر عصر و زمانى جارى است كه اگر مسلمانان در محيطهاى آلوده به شرك و كفر و فساد باشند و عقائد يا اخلاق آنها به خطر بيفتد، بايد از آنجا مهاجرت كنند. در حديثى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ فَرَّبِدينِهِ مِن اَرْض اِلى اَرْض وَاِنْ كانَ شِبْراً مِنَ الاَْرْضِ اَسْتَوْجَبَ الْجَنَّةِ وَكانَ رَفِيقَ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) وَاِبْراهيمَ(عليه السلام); كسى كه براى حفظ آئين خود از سرزمينى به سرزمين ديگر ـ اگر چه به اندازه يك وجب فاصله داشته باشد ـ مهاجرت كند، مستحقّ بهشت مى گردد و همنشين محمّد(صلى الله عليه وآله) و ابراهيم(عليه السلام) (دو پيامبر بزرگ مهاجر) خواهد بود!(1)

تكيه بر مقدار شِبر (مقدار يك وجب) دليل بر اهمّيّت فوق العاده اين مسأله است كه به هر مقدار و در هر عصر و زمان مهاجرت انجام گيرد، هماهنگى با پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) و ابراهيم(عليه السلام) حاصل خواهد شد.

كوتاه سخن اين كه، در هر عصر و زمان، محيط در ساختن شخصيّت و اخلاق انسانها مؤثّر بوده است و پاكى و يا ناپاكى محيط، عامل تعيين كننده اى محسوب مى شود; هر چند مسأله، جنبه جبرى ندارد. بنابراين، براى پاكسازى اخلاق و پرورش ملكات فاضله، يكى از مهمترين امورى كه بايد مورد توجّه قرار گيرد، مسأله پاكسازى محيط است.

و اگر محيط به قدرى آلوده باشد كه نتوان آن را پاك كرد، بايد از چنين محيطى


1. نورالثّقلين، جلد اوّل، صفحه 541.

[155]

مهاجرت نمود.

آيا هنگامى كه حيات مادّى انسان در يك محيط به خاطر آلودگى به خطر بيفتد، از آن جا هجرت نمى كند؟ پس چرا هنگامى كه حيات معنوى و اخلاقى او كه از حيات مادّى ارزشمندتر است به خطر افتد، به عذر اين كه اين جا زادگاه من است، تن به انواع آلودگيهاى خود و خانواده و فرزندانش بدهد و مهاجرت نكند!

بر تمام علماى اخلاق لازم است كه براى پرورش فضائل اخلاقى برنامه هاى مؤثّرى براى پاكسازى محيط بينديشند; چرا كه بدون آن، كوششهاى فردى و موضعى كم اثر خواهد بود.

* * *

 

2 ـ نقش معاشران و دوستان

موضوع ديگرى كه تأثير عميق آن به تجربه ثابت شده و همه علماى اخلاق و تعليم و تربيت اتّفاق نظر دارند، مسأله معاشرت و دوستى است. غالباً دوستان و معاشران ناباب و آلوده سبب آلودگى افراد پاك شده اند; عكس آن نيز صادق است، زيرا بسيارى از افراد پاك و قوىّ الاراده توانسته اند بعضى از معاشران ناباب را به پاكى و تقوا دعوت كنند. با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و اشاراتى را كه قرآن به اين مسأله دارد با هم مى شنويم:

1 ـ وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ ـ وَاِنَّهُمْ لَيَصُدُّوْنَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَيَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ـ حَتّى اِذا جاءَنا قالَ يالَيْتَ بَيْنى وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ.(1)

2 ـ قالَ قائِلٌ مِّنْهُمْ اِنّى كانَ لى قَرينٌ ـ يَقُولُ اَءِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ ـ اَءِذامِتْنا وَكُنّا تُراباً وَعِظاماً أَءِنّالَمَدينُونَ ـ قالَ هَلْ اَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ ـ فَاطَّلَعَ فَرَاهُ فى سَواءِ الْجَحيمَ ـ قالَ تَاللّهِ اِنْ كِدْتَّ لَتُرْدينِ ـ وَلَوْلا نِعْمَةُ رَبّى لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ.(2)

3 ـ وَيَوْمَ يَعَـضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَـقُوْلُ يالَـيْتَنِى اتَّـخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلا ـ يا


1. سوره زخرف، آيات 36 و 37 و 38 .

2. سوره صافّات، آيات 51 تا 57 .

[156]

وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا ـ لَقَدْ اَضَلَّنى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْجآءَنى وَكانَ الشَّيطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُوْلا.(1)

 

ترجمه:

1 ـ و هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را به سراغ او مى فرستيم پس همواره قرين اوست ـ و آنها [= شياطين] اين گروه را از ياد خدا باز مى دارند در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافتگان حقيقى آنها هستند! ـ تا زمانى كه (در قيامت) نزد ما حاضر شود مى گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود; چه بد همنشينى بودى!

2 ـ كسى از آنها مى گويد: «من همنشينى داشتم ـ كه پيوسته مى گفت آيا (به راستى) تو اين سخن را باور كرده اى ـ كه وقتى ما مرديم و به خاك و استخوان مبدّل شديم، (بار ديگر) زنده مى شويم و جزا داده خواهيم شد؟! ـ (سپس) مى گويد آيا شما مى توانيد از او خبرى بگيريد؟ ـ اينجاست كه نگاهى مى كند، ناگهان او را در ميان دوزخ مى بيند ـ مى گويد: به خدا سوگند نزديك بود مرا (نيز) به هلاكت بكشانى! ـ و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!

3 ـ و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان مى گزد و مى گويد: «اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم! ـ اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! ـ او مرا از ياد آورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود!» و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است!

 

تفسير و جمع بندى

نخستين آيات كه در بالا آمد گرچه درباره همنشينى شيطان با غافلان از ياد خداست، ولى تأثير همنشين بد در اخلاقيّات و در سرنوشت هر انسانى روشن مى سازد.

نخست مى فرمايد: «هر كس از ياد خدا روى گردان شود شيطان را بر او مسلّط


1. سوره فرقان، آيات 27 و 28 و 29.

[157]

مى سازيم كه همواره قرين و همنشين او باشد! (وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ)(1)

سپس نقش اين قرين سوء (همنشين بد) را چنين بيان مى كند كه آنها، يعنى شياطين، راه هدايت و حركت به سوى خداوند را به روى آنها مى بندد و آنها را از رسيدن به اين هدف مقدّس باز مى دارد و غم انگيزتر، اين كه در عين گمراهى گمان مى كنند كه هدايت يافته اند! (وَاِنَّهُمْ لَيَصُدُّوْنَهُمَ عَنِ السَّبيلِ وَيَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ)!

سپس به نتيجه آن پرداخته و مى گويد: روز قيامت كه همه در محضر الهى حاضر مى شوند و پرده ها كنار مى رود و حقايق فاش مى شود، اين انسان گمراه خطاب به دوست اغواگر شيطانش كرده، مى گويد اى كاش فاصله ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه همنشين بدى هستى! (حَتّى اِذا جاءَنا قالَ يالَـيْتَ بَـيْنى وَبَيْنَـكَ بُعْـدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ)

از اين تعبيرات بخوبى استفاده مى شود كه همنشين بد مى تواند انسان را بكلّى از راه خدا منحرف سازد; پايه هاى اخلاق را بر روى او ويران كند و واقعيّتها را چنان دگرگون نشان دهد كه انسان در عين گمراهى خود را در زمره هدايت يافتگان ببيند; و به يقين در چنين حالى هدايت و بازگشت به صراط مستقيم غير ممكن است; و زمانى بيدار مى شود و به هوش مى آيد كه راه برگشت بكلّى بسته شده; حتّى از تعبير آيه استفاده مى شود كه اين همنشينان بد در آن زندگى ابدى نيز با او هستند و چه دردآور است كه انسان كسى را كه مايه بدبختى او شده هميشه در برابر خود ببيند و به او گفته شود بيهوده آرزوى جدا شدن از او را مكن شما با هم سرنوشت مشتركى داريد! (وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ اِذْ ظَلَمْتُمْ اَنَّكُمْ فِى الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ).(2)

شبيه آيات فوق، آيه 25 سوره فصّلت مى باشد كه مى گويد: «وَقَيَّضْنا لَهُمْ قُرَنآءَ


1. براى نقيض از مادّه قيض معانى مختلفى نقل كرده اند; بعضى آن را به معنى تسبيب و بعضى به معنى تقدير و بركندن وبعضى مانند راغب به معنى مسلّط ساختن مى دانند چرا كه قيض به معنى پوست سفيدى است كه روى تخم مرغ را گرفته (و آن را احاطه كرده است).

2. سوره زخرف، آيه 39 .

[158]

فَزَيَّنُوْا لَهُمْ ما بَيْنَ اَيْديهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فى اُمَم قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ اِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ; ما براى آنها همنشينانى (زشت سيرت) قرار داديم كه زشتيها را از پيش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند; و فرمان الهى درباره آنان تحقّق يافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جنّ و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار شدند; آنها مسلّماً زيانكار بودند!»

* * *

در بخش دوم از اين آيات، از كسانى سخن مى گويد كه همنشين بدى داشتند كه پيوسته در گمراهى آنها مى كوشيدند ولى آنها به لطف و رحمت الهى و با تلاش و كوشش توانسته اند خود را از چنگال وسوسه آنها رهائى بخشند در حالى كه تا لب پرتگاه پيش رفته بودند; در اينجا نيز سخن از تأثير فوق العاده همنشين بد در شكل گيرى عقائد و اخلاق انسان است ولى در عين حال چنان نيست كه انسان مجبور باشد و نتواند با تلاش و كوشش، خويشتن را نجات دهد; مى فرمايد: «در روز قيامت بعضى از بهشتيان به بعضى ديگر مى گويد من در دنيا همنشينى داشتم كه پيوسته به من مى گفت آيا به راستى تو اين سخن را باور كرده اى كه وقتى ما مرديم و خاك شديم و استخوان پوسيده شديم، بار ديگر زنده مى شويم و به جزاى اعمال خود مى رسيم (ولى من به فضل الهى تسليم وسوسه هاى او نشدم و در ايمان خود ثابت قدم ماندم!) (فَاَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض يَتَسآءَلُونَ ـ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ اِنّى كانَ لى قَرينٌ ـ يَقُولُ ءَاِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ ـ ءَاِذامِتْنا وَكُنّا تُراباً وَعِظاماً ءَاِنّالَمَدينُونَ(1))

در اين هنگام او به فكر همنشين نااهل قديمى خود مى افتد و به جستجو برمى خيزد و از همان اوج بهشت نگاهى به سوى دوزخ مى افكند و ناگهان او را در وسط جهنّم مى بيند (فَاطَّلَعَ فَرَاهُ فى سَوآءِ الْحَجيمِ)

به او مى گويد به خدا سوگند نزديك بود مرا نيز به هلاكت بكشانى و همچون خودت بدبخت كنى و اگر لطف الهى و نعمت پروردگارم شامل حال من نبود من نيز امروز در


1. سوره صافّات، آيات 50 تا 53 .

[159]

آتش دوزخ احضار مى شدم (قالَ تَاللّهِ اِنْ كِدْتَّ لَتُرْدينِ وَلَوْلا نِعْمَتُ رَبّى لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ).

مجموع اين آيات بخوبى نشان مى دهد كه همنشين بد، انسان را تا لب پرتگاه دوزخ مى برد و اگر ايمان قوى و تقوا و لطف پروردگار نباشد در آن پرتگاه سقوط مى كند!

* * *

در سومين بخش از آيات مورد بحث، سخن از تأسّف و تأثّر عميق ستمگران در قيامت است كه از انتخاب دوستان ناباب تأسّف مى خورند; چرا كه عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقت با آنان مى بينند; مى فرمايد: «و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم دست خويش را از (شدّت حسرت) به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش (با رسول خدا) راهى برگزيده بودم! اى واى بر من! كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود! و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است! (وَيَوْمَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يالَيْتَنى اتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبيلا ـ يا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً ـ لَقَدْ اَضَلَّنى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْجآءَنى وَكانَ الشَّيْطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُوْلا)».

به اين ترتيب، ستمگران در قيامت، نخست از ترك رابطه با پيامبر شديداً اظهار تأسّف مى كنند، و سپس از ايجاد رابطه با افراد آلوده و فاسد; و بعد با صراحت، عامل اصلى گمراهى خود را همين دوستان منحرف و آلوده معرّفى مى كنند! و حتّى تأثير آنها را بالاتر از تأثير پيامهاى الهى (البتّه در بيمار دلان) مى شمرند; و از تعبير آخرين آيه، استفاده مى شود كه دوستان بد جزء لشكر شيطانند; و يا به تعبير ديگر، از شياطين انس محسوب مى شوند.

قابل توجّه اين كه، در اين آيات تأسّف اين گروه را با جمله «يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ; ظالم هر دو دست خود را به دندان در آن روز مى گزد» بيان فرموده; و اين آخرين مرحله تأسّف است; و اين در موارد ضعيفتر، انسان انگشت خود را به دندان مى گيرد و در مرحله بالاتر، پشت دست را به دندان مى گزد و در مراحل شديد هر دو دست خود را يكى بعد از ديگرى به دندان مى گزد; و در حقيقت اين يك نوع انتقام گيرى از خويشتن است كه چرا

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation