بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اخلاق در قرآن
     002 - اخلاق در قرآن
     003 - اخلاق در قرآن
     004 - اخلاق در قرآن
     005 - اخلاق در قرآن
     006 - اخلاق در قرآن
     007 - اخلاق در قرآن
     008 - اخلاق در قرآن
     009 - اخلاق در قرآن
     010 - اخلاق در قرآن
     011 - اخلاق در قرآن
     012 - اخلاق در قرآن
     013 - اخلاق در قرآن
     014 - اخلاق در قرآن
     015 - اخلاق در قرآن
     016 - اخلاق در قرآن
     017 - اخلاق در قرآن
     018 - اخلاق در قرآن
     019 - اخلاق در قرآن
     020 - اخلاق در قرآن
     021 - اخلاق در قرآن
     022 - اخلاق در قرآن
     023 - اخلاق در قرآن
     024 - اخلاق در قرآن
     025 - اخلاق در قرآن
     026 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

 


1. نهج البلاغه، خطبه 230.

[95]

اعتقاد به جبر و مسائل ضدّ اخلاقى

بى شك رابطه بسيار نزديكى ميان اعتقاد به آزادى اراده انسان و «مسائل اخلاقى» وجود دارد; زيرا همان گونه كه در گذشته نيز اشاره كرده ايم اگر اعتقاد به آزادى انسان نفى شود تمام مفاهيم اخلاقى فرو مى ريزد و از كار مى افتد.

به همين دليل، اديان الهى كه عهده دار تربيت نفوس و تهذيب اخلاقند سرسخت ترين مدافع آزادى بشرند! (دقّت كنيد)

و نيز به همين دليل، قرآن مجيد مملوّ از آياتى است كه آزادى اراده انسان را تثبيت نموده و جبر را نفى مى كند. اين آيات بالغ بر صدها آيه مى شود، كه در مباحث جبر و اختيار به آن اشاره شده است.(1)

اصولا امر و نهى و هرگونه تكليف ديگر و دعوت به اطاعت و نهى از معصيت و ثواب و عقاب و حساب و جزا، و دادگاه و اجراى حدود و مجازاتها و امور ديگرى مانند آن، همه تأكيدهاى مكرّرى بر مسأله آزادى اراده انسان است.

و اگر آياتى در قرآن مى بينيم كه دستاويز طرفداران مكتب جبر شده دقيقاً ناشى از عدم توجّه به تفسير صحيح اين آيات است. چرا كه اين آيات ناظر به نفى تفويض است نه اثبات جبر، و شاهد آن در خود قرآن بوضوح ديده مى شود كه شرح آن در منابعى كه قبلا به آن اشاره شد آمده است و اينجا جاى آن بحث نيست.

اعتقاد به جبر و سلب آزادى انسان مى تواند عامل مؤثّرى براى هرگونه بى بندوبارى اخلاقى بوده باشد، چرا كه هر گنهكارى به بهانه اين كه سرنوشت او از روز ازل بطور جبرى رقم زده شده و او نمى تواند آن سرنوشت را دگرگون سازد، در منجلاب فساد و گناه غوطهور مى گردد، اتّفاقاً شواهد تاريخى نيز بر اين معنى داريم كه گناهكارانى به استناد همين مكتب، خود را در ارتكاب گناه و اعمال ضدّ اخلاقى معذور مى دانستند، و مى گفتند: «ما اگر خوب يا بديم از ناحيه خود ما نيست، باغبان ازل از روز نخست ما را چنين پرورش داده و در سرنوشت ما نوشته است! نه نيكوكاران بايد افتخار به نيكى خود


1. به تفسير نمونه (فهرست موضوعى، صفحه 99) و انوار الاصول، جلد اوّل، بحث جبر و اختيار مراجعه شود.

[96]

كنند، و نه بدكاران بايد مورد سرزنش و ملامت قرار گيرند!»

به همين دليل، پيامبران الهى، و بيش از همه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) براى تحكيم مبانى اخلاق و تهذيب نفوس، قبل از هر چيز آزادى اراده انسان را تثبيت مى كردند.

به هر حال، بحث جبر و اختيار و مسائل ديگرى مانند قضا و قدر، هدايت و ضلالت، سعادت و شقاوت، از ديدگاه قرآن، بحث مستقل و مبسوطى است كه به خواست خدا در مباحث آينده تفسير موضوعى به سراغ آن خواهيم رفت. هدف در اينجا تنها اشاره اى به اين مسأله و تأثير آن در مسائل اخلاقى است نه ورود در اصل اين مسأله.

* * *

امّا كسانى كه اصل و اساس را لذّت مى شمرند و ارزش نهايى براى آن قائلند و اخلاق را از آن نظر كه مخالف اين معنى است نامناسب مى دانند و همچون «آريس تيپ» كه قبل از ميلاد مى زيسته مى گويند: «خير عبارت است از لذّت، و شرّ چيزى جز الم نيست و هدف نهايى انسان در زندگى كام گرفتن از لذائذ جهان است، و نبايد به نتايج نيك و بد آن فكر كرد!»(1)

آنها از اين نكته غافلند كه به فرض ما لذّت را منحصر در لذائذ مادّى بدانيم و از لذائذ معنوى كه به مراتب از لذّات مادّى روحپرورتر است صرف نظر كنيم، رسيدن به لذّت مادّى نيز بدون رعايت اخلاق ممكن نيست، چرا كه كامجويى و لذّت بى قيد و شرط، رنج و الم بسيار دردناكى در پى دارد كه به خاطر آن هم كه باشد، بايد از آن لذّت نقد كه رنجى عظيمتر در پى دارد، صرف نظر كرد.

اين سخن گرچه از دهان كسى خارج شده كه ظاهراً در رديف فلاسفه پيشين است ولى به سخنان مبتلايان به موادّ مخدّر مى ماند كه وقتى به آنها گفته شود، لذّت امروز شما مايه بدبختى عظيم و درد و رنج طاقت فرساى فردا است، در جواب مى گويند: دم غنيمت است، و امروز را درياب و فكر فردا مباش!

ولى فردا كه غول وحشتناك بيماريهاى جانكاه عصبى، قلبى و مغزى، كه ناشى از


1. علم اخلاق يا حكمت عملى، صفحه 243.

[97]

اعتياد است به او حملهور مى شود، بر منطق گذشته خويش مى خندد و تأسّف مى خورد، ولى بدبختانه غالباً راهى براى بازگشت وجود ندارد.

توصيه هاى اخلاقى در مورد رعايت عفّت، امانت، راستى، و صداقت و جوانمردى و فتوّت، همه از اين قبيل است. جامعه اى كه نادرستى و خيانت در آن رايج مى شود، چه لذّتى از زندگى نصيب مردم آن جامعه خواهد شد!

مردمى كه بخل سراسر وجودشان را گرفته، و همه چيز را براى لذّت شخصى خود مى طلبند در برابر هجوم مشكلات، سخت آسيب پذيرند، چرا كه هر فردى در آن جامعه تنها است و ايستادن افراد تنها در مقابل مشكلات، بسيار مشكل است در حالى كه اگر روح همبستگى و سخاوت و فتوّت در ميان آنها حاكم باشد، هر فردى به زمين مى افتد، ديگران به يارى او مى شتابند و در چنين جامعه اى هيچ كس خود را تنها نمى بيند، و در برابر هجوم مشكلات زانو نمى زند.

اين همان چيزى است كه سابقاً بطور مشروح و با اتّكا به آيات قرآن مجيد به آن اشاره كرديم كه رعايت اصول اخلاقى هميشه داراى دو بعد است يك بعد معنوى و يك بعد مادّى، و اگر از بعد معنوى آن فرضاً صرف نظر كنيم بُعد مادّى آن چنان گسترده است كه سزاوار است به همه اصول اخلاقى پايبند باشيم تا در اين دنيا نيز بهشتى بسازيم كه همه در آن غرق لذّت باشند و از جهنّم سوزانى كه زاييده مفاسد اخلاقى است بركنار بمانيم.

* * *

سرانجام به سراغ سخن كسانى مى رويم كه مى گويند اخلاق دينى روى اطاعت فرمان خدا، به خاطر ترس يا طمع است، و اينها جنبه ضدّ اخلاقى دارند!(1)

اين سخن نيز از دو جهت، قابل نقد است:

نخست اين كه: تعبير به طمع و ترس، تعبير نادرستى است، صحيح اين است گفته شود كه گروهى از پيروان اديان به خاطر سعادتمند شدن در جهان ديگر و رهايى از مجازاتهايى كه ناشى از عدل الهى است به سراغ ارزشهاى والاى اخلاقى مى روند، اين


1. به كتاب تجديد حيات معنوى جامعه، صفحه 169 مراجعه شود.

[98]

هرگز ضدّ اخلاق نيست، چرا كه كامجويى هاى زندگى فانى را فداى زندگى باقى كرده و منابع كوچكترى را فداى مواهب بزرگترى نموده است.

آيا اگر كسى به خاطر پرهيز از رسواييهاى ناشى از خيانت و دروغ از اين دو كار پرهيز كند، عملى ضدّ اخلاقى انجام داده، و يا اگر كسى به خاطر حفظ سلامت خويش، لب به مشروبات الكى تر نكند و سراغ موادّ مخدّر نرود، عملش ضدّ اخلاق است، همچنين اگر كسى در برخورد با مردم نهايت ادب و تواضع و محبّت را داشته باشد، تا مردم از او فرار نكنند و در زندگى تنها نماند، آيا عملى ضدّ اخلاقى انجام داده؟

كوتاه سخن اين كه، هر كار اخلاقى ممكن است آثار و منافع مادّى نيز داشته باشد، توجّه به آن آثار نبايد طمع ناميده شود، و پرهيز از اثرات زيانبار اعمال ضدّ اخلاقى نبايد به عنوان ترس و جبن كه يك امر غير اخلاقى است تلقّى شود.

* * *

 

 

[99]

 

 

 

 

 

6

 

اصول مسائل اخلاقى در قرآن

 

قبل از ورود در اين بحث لازم است يك نگاه اجمالى به اصول مسائل اخلاقى در مكتبهاى ديگر بيندازيم.

1 ـ گروهى از فلاسفه قديم كه از بنيانگذاران علم اخلاق محسوب مى شوند، براى اخلاق اصول چهارگانه قائل بودند; و به تعبير ديگر، فضائل اخلاقى را در چهار اصل خلاصه كرده اند:

1 ـ حكمت

2 ـ عفّت

3 ـ شجاعت

4 ـ عدالت

و گاه خداپرستى را هم به آن ضميمه كرده و آن را به پنج اصل رسانده اند.

بنيانگذار اين مكتب را «سقراط» مى توان شمرد; او معتقد بود:

«نيكوكارى (و اخلاق) بسته به تشخيص نيك و بد (يعنى دانائى) است، و فضيلت بطور مطلق جز دانش و حكمت چيزى نيست; امّا دانش چون در مورد ترس و بى باكى، يعنى آگاهى بر اين كه از چه چيز بايد ترسيد، و از چه چيز بايد نترسيد ملاحظه شود، «شجاعت» است، و هرگاه درباره تمنّاهاى نفسانى به كار رود «عفّت» خوانده مى شود، و هرگاه علم به قواعدى كه حاكم بر روابط مردم نسبت به يكديگر است منظور گردد

[100]

«عدالت» است، و اگر وظائف انسان نسبت به خالق در نظر گرفته شود «ديندارى و خداپرستى» است. اين فضائل پنجگانه، يعنى حكمت، شجاعت، عفّت، عدالت و خداپرستى، اصول نخستينِ اخلاق سقراطى است.»(1)

بسيارى از دانشمندان اسلام كه درباره علم اخلاق كتاب نوشته يا بحثهايى داشته اند، اين اصول چهارگانه يا پنجگانه را پذيرفته و دقّتهاى بيشترى روى آن به عمل آورده، و پايه هاى محكمترى براى آن چيده اند، و آن را مبناى نگرشهاى اخلاقى خود در همه زمينه ها قرار داده اند.

آنها در نگرش تازه خود به اين اصول مى گويند:

نفس و روح انسان داراى سه قوّه است:

1 ـ قوّه «ادراك» و تشخيص حقايق

2 ـ جاذبه يا نيروى جلب منافع و به تعبير ديگر «شهوت» (البتّه نه شهوت جنسى فقط، بلكه هرگونه خواسته اى به معنى وسيع كلمه).

3 ـ نيروى دافعه و به تعبير ديگر «غضب».

سپس اعتدال هر يك از سه قوّه را يكى از فضائل اخلاقى دانسته اند كه به ترتيب «حكمت» و «عفّت» و «شجاعت» ناميده اند.

سپس افزوده اند: هرگاه نيروى شهوت و غضب در اختيار قوّه ادراك و تميز نيك و بد قرار گيرد، «عدالت» حاصل مى شود كه اصل چهارم است.

به تعبير ديگر، تعادل هريك از قواى سه گانه مزبور به تنهائى فضيلتى است كه حكمت و عفّت و شجاعت نام دارد، و تركيب آنها با يكديگر، يعنى تبعيّت شهوت و غضب از نيروى ادراك، فضيلت ديگرى محسوب مى شود كه عدالت نام دارد; چرا كه بسيار مى شود، انسان، شجاعت كه حدّ اعتدال نيروى غضب است دارد ولى آن را بجا مصرف نمى كند(مثل اين كه آن را درجنگهاى بيهوده و بى هدف به كار مى گيرد، دراينجا شجاعت وجود دارد ولى عدالت نيست، امّا اگر اين صفت فضيلت (شجاعت) در راه يك هدف


1. سير حكمت در اروپا، ج 1، ص 18 (با كمى تلخيص).

[101]

عالى و عقلانى به كار گرفته شود، يعنى با حكمت آميخته گردد، عدالت به وجود مى آيد.

به اين ترتيب، اين گروه از دانشمندان اسلام، تمام فضائل و صفات برجسته انسانى را زير پوشش يكى از اين چهار اصل قرار داده اند، و عقيده دارند فضيلتى نيست جز اين كه تحت يكى از اين چهار عنوان جاى مى گيرد; و بعكس، رذائل همواره در طرف افراط و تفريط يكى از اين چهار فضيلت است.

براى توضيح بيشتر درباره اين مكتب اخلاقى به كتاب «احياءالعلوم» و «محجّة البيضاء» و ساير كتب معروف اخلاقى مراجعه شود.(1)

 

نقد و بررسى

تقسيم فضائل به چهار شاخه اصلى كه در تحليل بالا آمده بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر مى رسد، ريشه اسلامى مسلّمى ندارد; بلكه نتيجه تحليلهايى است كه دانشمندان اسلام از كلمات حكماى يونان گرفته و آن را تكميل كرده اند، هر چند در بعضى از روايات مرسله اشاره اى به آن ديده مى شود.

در روايتى كه به على(عليه السلام) نسبت داده شده است چنين مى خوانيم:

«اَلْفَضائِلُ اَرْبَعَةُ اَجْناس: اَحَدُها اَلْحِكْمَةُ وَقِوامُها فِى الْفِكْرَةِ، وَالثّانى اَلْعِفَّةُ وَقِوامُها فِى الشَّهْوَةِ، وَالثّالِثُ اَلْقُوَّةُ وَقِوامُها فِى الْغَضَبِ، وَالرّابِعُ اَلْعَدْلُ وَقِوامُهُ فى اِعْتِدالِ قُوى النَّفْسِ; فضائل چهار نوع است: يكى از آنها حكمت است كه ريشه آن در تفكّر مى باشد، دومى عفّت است كه اساس آن شهوت است، سومى قوّت است و اساس آن در غضب است، و چهارمى عدالت است و ريشه آن در اعتدال قواى نفسانيّه مى باشد.»(2)

اين حديث گرچه هماهنگى كامل با تقسيمات چهارگانه علماى اخلاق ندارد، ولى نزديك به آن مى باشد; و همان گونه كه در بالا آمد حديث، مرسل است و از نظر سند خالى از اشكال نيست.

* * *


1. المحجّة البيضاء، جلد 5، ص 96 و 97.

2. بحارالانوار، جلد 75، ص 81، حديث 68.

[102]

به هر حال، آنچه به علماى اخلاق يا حكماى يونان در اين تقسيم چهارگانه ايراد مى شود، جهات زير است:

1 ـ پـاره اى از ملكات اخـلاقى را ـ كه به يقين جزء فضائل است ـ به زحمت مى توان در اين چهار اصل جاى داد; مثلا، «حسـن ظن يا خوشبينى» يكى از فضـائل است و نقطـه مقابل آن «بدبينى و بدگمانى و سوءظن» است، اگر بنا باشد در شاخه هاى بالا جا بگيـرد، بايد در شـاخه حكمت واقع شود، در حالى كه حسن ظن را نمى توان جزء حكـمت شمـرد; زيـرا خوشبينى و حسـن ظـن با تشخيص صحيح نسبت به واقعيّات «دوتا است» بلكه گاه به روشنى از آن جـدا مى شود، به اين معنى كه قـرائن ظنّـى بر صـدور گناه و خطا از كسى آشكار باشد ولى به حسن ظن و خوشبينى آنها را ناديده مى گيرد.

همچنين صبر در برابر مصائب و شكر در مقابل نعمتها، بى شك از فضائل است; در حالى كه نه مى توان آنها را در قوّه تشخيص و ادراك جاى داد، و نه در مسأله جذب منافع يا دفع مضار، بخصوص اگر شخص صابر و شاكر براى ارزش ذاتى اين صفات پايبند به آن باشد، نه براى منافعى كه در آينده از آنها عايد مى شود.

و نيز شايد كم نباشد صفات ديگرى كه جزء فضائل است و به زحمت مى توان آنها را در آن شاخه هاى چهارگانه قرار داد.

2 ـ «حكمت» را جزء اصول فضائل اخلاقى و افراط و تفريط در آن را جزء رذائل اخلاقى شمرده اند، در حالى كه حكمت، بازگشت به تشخيص واقعيّتها مى كند و اخلاق مربوط به عواطف و غرائز و ملكات نفس است نه ادراكات عقل، و لذا هرگز در مورد افراد خوش فكر تعبير به حسن اخلاق نمى شود.

اخلاق مى تواند ابزارى براى عقل بوده باشد ولى عقل و درك خوب جزء اخلاق نيست; يا به تعبير ديـگر، عقل و قـوّه ادراك راهنماى عـواطف و غرائز انسـان است، و بـه آنها شـكل مى دهد و اخلاق كيفيّتـهايى است كه بر اين غرائـز و اميـال عارض مى گـردد.

3 ـ اصرار بر اين كه هميشه فضائل اخلاقى، حدّ وسط در ميان افراط و تفريط است نيز صحيح به نظر نمى رسد، هرچند غالباً چنين است، زيرا مواردى پيدا مى كنيم كه افراطى

[103]

براى آن وجود ندارد; مثلا، قوّه عقليّه هر چه بيشتر باشد بهتر است، و افراطى براى آن تصوّر نمى شود; و اين كه «جربزه» را افراط در قوّه عقليّه گرفته اند صحيح نيست، زيرا «جربزه» از كثرت فهم و هوش ناشى نمى شود، بلكه نوعى كجروى و انحراف و اشتباه در مسائل به خاطر عجله در قضاوت يا مانند آن است.

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از نظر قدرت عقل و فكر به قدرى بالا بود كه از ايشان تعبير به عقل كل مى شود، آيا اين بر خلاف فضيلت است!

درست است كه عقل و هوش فراوان گاه سبب درد و رنجهايى مى شود كه افراد بى خبر و غافل و ناآگاه از آن آسوده اند ولى به هر حال جزء فضائل محسوب مى شود.

همچنين «عدالت» را جزء فضائل اخلاقى شمردند و افراط و تفريط آن را «ظلم» و انظلام (پذيرش ظلم) مى دانند در حالى كه قبول ظلم و تن در دادن به آن هرگز افراط در عدالت نيست، و از مقوله ديگرى محسوب مى شود.

بنابراين، مسأله حدّ وسط بودن صفات فضيلت در برابر افراط و تفريطهاى صفات رذيلت گرچه در غالب موارد قابل قبول است، امّا هرگز نمى توان آن را يك حكم عام شمرد، و آن را به عنوان يك اصل اساسى در بحثهاى اخلاقى پذيرفت.

نتيجه: اصول چهارگانه اى كه قدماء براى اخلاق شمرده اند و در واقع تكميلى است بر آنچه فلاسفه يونان قديم داشته اند، نمى تواند به عنوان يك الگوى جامع براى تقسيم صفات اخلاقى شمرده شود، هر چند نسبت به بسيارى از مسائل اخلاقى صادق است.

* * *

 

بازگشت به اصول اخلاقى در قرآن

اكنون به بررسى اصول اخلاقى در قرآن باز مى گرديم. مى دانيم قرآن مجيد به صورت يك كتاب كلاسيك تنظيم نشده كه فصول و ابواب و مباحثى به شكل اين گونه كتابها داشته باشد، بلكه مجموعه اى از وحى آسمانى است كه به تدريج و بر حسب نيازها و ضرورتها نازل شده است، ولى مى توان آن را با استفاده از روش تفسير موضوعى در چنين قالبهايى ريخت.

[104]

از تقسيم هايى كه از مجموع آيات قرآن استفاده مى شود اين است كه اصول اخلاق را مى توان در چهار بخش خلاصه كرد:

1 ـ مسائل اخلاقى در ارتباط با خالق

2 ـ مسائل اخلاقى در ارتباط با خلق

3 ـ مسائل اخلاقى در ارتباط با خويشتن

4 ـ مسائل اخلاقى در ارتباط با جهان آفرينش و طبيعت

مسأله شكرگزارى (شكر منعم) و خضوع در مقابل خداوند و رضا و تسليم در برابر فرمان او و مانند اينها، جزء گروه اوّل است.

تواضع و فروتنى، ايثار و فداكارى، محبّت و حسن خلق، همدردى و همدلى و مانند آن، از گروه دوم مى باشد.

پاكسازى قلب از هرگونه ناپاكى و آلودگى، و مدارا با خويشتن در برابر تحميل و فشار بر خود و امثال آن، از گروه سوم است.

عدم اسراف و تبذير و تخريب مواهب الهى و مانند آن، از گروه چهارم است.

همه اين اصول چهارگانه، شاخه هايى در قرآن مجيد دارد كه در بحثهاى موضوعى آينده در تك تك مباحث اخلاقى به آن اشاره خواهد شد.

البتّه اين شعب چهارگانه با شعب چهارگانه اى كه در كتاب «اسفار» فيلسوف معروف «ملاّصدرا شيرازى» و پيروان مكتب او آمده است، متفاوت است. آنها مطابق روش معروف خود كه انسان را در مسير سعادت به مسافرى تشبيه مى كنند و مسائل خودسازى را به سير و سلوك تعبير مى نمايند، براى انسان چهار سفر قائل شده اند:

او مى گويد سالكان از عرفا و اولياء اللّه چهار سفر دارند:

1 ـ سفر از خلق به سوى حق (السّفر من الخلق الى الحقّ)

2 ـ سفر به حق در حق (السّفر بالحقّ فى الحقّ)

3 ـ سفر از حق به سوى خلق به وسيله حق (السّفر من الحقّ الى الخلق بالحقّ)

4 ـ سفر به حق در خلق (السّفر بالحقّ فى الخلق)

ناگفته پيداست كه اين سفرهاى اربعه يا مراحل چهارگانه خودسازى و سير و سلوك

[105]

الى اللّه، راه ديگرى را مى پيمايد، هر چند شباهتهايى در پاره اى از قسمتها ميان آن و شاخه هاى چهارگانه اخلاق كه در سابق به آن اشاره كرديم وجود دارد.

در قرآن مجيد مجموعه آياتى وجود دارد كه به نظر مى رسد اصول كلّى اخلاق در آن ترسيم شده است.

از جمله، مجموعه آيات سوره لقمان است، كه از اين آيه شروع مى شود:

«وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْلِلّهِ; ما به لقمان حكمت بخشيديم (و به او الهام كرديم) شكر خدا را به جاى آور!»    (سوره لقمان، آيه 12)

در زمينه معارف و عقائد، نخست سخن از شكر منعم مى گويد، و مى دانيم مسأله شكر منعم، نخستين گام در طريق شناخت خداست; و به تعبير ديگر ـ همان گونه كه علماى علم عقائد و كلام تصريح كرده اند ـ انگيزه حركت به سوى شناخت خداوند همان مسأله شكر نعمت است; چرا كه انسان، هنگامى كه چشم باز مى كند خود را غرق نعمتهاى فراوانى مى بيند، و بلافاصله وجدان او وى را به شناخت بخشنده نعمت دعوت مى كند، و اين آغاز راه براى معرفة اللّه است.

سپس به سراغ مسأله توحيد مى رود، و با صراحت مى گويد: «لاتُشْرِكْ بِاللّهِ اِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيِمٌ; چيزى را همتاى خدا قرار نده كه شرك ظلم عظيمى است!»

و در مرحله ديگر، سخن از معاد مى گويد كه دومين پايه مهمّ معارف دينى است; مى گويد: «يابُنَىَّ اِنَّها اِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَكُنْ فِى صَخْرَة اَوْ فِى السَّمواتِ اَوْ فِى الاَْرْضِ يَأْتِ بِها اللّهُ; پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (عمل نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا گوشه اى از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در قيامت براى حساب) حاضر مى سازد!»    (سوره لقمان، آيه 16)

سپس به اصول اساسى اخلاق و حكمت عملى پرداخته و به امور زير اشاره مى كند:

1 ـ مسأله احترام نسبت به پدر و مادر، و شكرگزارى از آنها به دنبال شكر پروردگار (وَوَصَّيْنا اْلاِنْسانَ بِوالِدَيْهِ.... اَنِ اشْكُرْلى وَلِوالِدَيْكَ)

(سوره لقمان، آيه 14)

2 ـ اهميّت دادن به نماز و رابطه با پروردگار و نيايش و خضوع در برابر او (اَقِمِ

[106]

الصَّلوةَ)   (سوره لقمان، آيه 17)

3 ـ امر به معروف و نهى از منكر (وَاْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ)    (سوره لقمان، آيه 17)

4 ـ صبر و شكيبايى در مقابل حوادث تلخ زندگى (وَاصْبِرْ عَلى ما اَصابَكَ)    (سوره لقمان، آيه 17)

5 ـ حسن خلق در برابر مردم (وَلاتُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنّاسِ)    (سوره لقمان، آيه 18)

6 ـ تواضع و فروتنى و ترك تكبّر در برابر خدا و خلق (وَلاتَمْشِ فِى الاَْرْضِ مَرَحاً اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور)    (سوره لقمان، آيه 18)

7 ـ ميانه روى و اعتدال در راه رفتن و سخن گفتن (و همه چيز) (وَاقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ)    (سوره لقمان، آيه 19)

به اين ترتيب، مشاهده مى كنيم كه قسمت عمده اى از فضائل اخلاقى، به عنوان حكمت لقمان در آيات منعكس است كه شامل شكر و صبر و حسن خلق و تواضع و ميانه روى و دعوت به نيكيها و مبارزه با بديها مى شود، كه ضمن هفت آيه توضيح داده شده است. (آيه 13 تا 19)

در آيات سه گانه سوره انعام كه از آيه 151 شروع و به 153 ختم مى شود، ده فرمان مهم بيان شده است، كه قسمت مهمّى از اصول اخلاقى را در برگرفته از جمله: ترك ظلم و ستم، نسبت به فرزندان، ايتام، عموم مردم; و رعايت عدالت در برابر هر كس، و ترك جانبدارى تعصّب آلود از نزديكان و بستگان و دوستان در برابر نقض اصول عدالت، و نيز پرهيز از زشتكاريهاى ظاهر و باطن و همچنين حق شناسى در برابر پدر و مادر، و پرهيز از آنچه موجب تفرقه مى شود، و نيز اجتناب از هرگونه شرك.(1)

* * *

 

 


1. براى توضيح بيشتر اين فرمانهاى دهگانه كه در آيات سه گانه فوق آمده است، در تفسير نمونه، ذيل همين سه آيه، جلد ششم، صفحه 28 به بعد مراجعه فرماييد.

[107]

اصول اخلاق اسلامى در روايات

در روايات اسلامى نيز احاديثى كه بيانگر اصول اخلاقى حسنه و سيّئه است ديده مى شود كه روش مخصوص به خود را تعقيب مى كند، نه روشى را كه حكماى يونان داشته اند، از جمله:

1 ـ در حديث معروفى كه در كتاب «اصول كافى» از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است چنين مى خوانيم كه: يكى از ياران آن حضرت به نام «سماعة بن مهران» مى گويد: با گروهى از اصحاب آن حضرت در خدمتش بوديم كه سخن از عقل و جهل به ميان آمد، فرمود: «لشكريان عقل و جهل را بشناسيد تا هدايت شويد»، من گفتم فدايت شوم، تا شما شرح ندهيد ما آگاه نخواهيم شد، امام فرمود: «خداوند در آغاز، عقل را آفريد... سپس جهل را (عقل از در اطاعت در آمد و جهل طريق معصيت را پوييد) خداوند هفتاد و پنج لشكر به عقل داد و هفتاد و پنج لشكر كه ضدّ آن بود به جهل.»

سپس امام، هفتاد و پنج لشكر(1) عقل و جهل را به شرح زير بيان فرمود:

اَلْخَيْرُوَ هُوَ وَزِيْرُ الْعَقْلِ; نيكى وزير عقل است

وَجَعَلَ ضِدَّهُ الَشَّرَّ وَهُوَ وَزِيُر الْجَهْلِ; و ضدّ آن بدى است كه وزير جهل است

وَالاِْيمانُ وَضِدُّهُ الْكُفْرُ; و ايمان و ضدّش كفر

وَالتَّصْدِيْقُ وَضِدُّهُ الُجُمُودُ; و تصديق (ايمان به آيات الهى و انبياء) و ضدّش انكار

وَالرَّجاءُ وَضِدُّهُ الْقُنُوطُ; اميد و ضدّش نوميدى

وَالْعَدْلُ وَضِدُّهُ الجَوْرُ; و عدالت و ضدّش ستم

وَالرِّضاءُ وَضِدُّهُ السَّخَطُ; رضا و خشنودى و ضدّش خشم و نارضايى

وَالشُّكْرُ وَضِدُّهُ الْكُفْرانُ; شكرگزارى و ضدّش كفران

وَالطَّمَعُ وَضِدُّهُ الْيَأْسُ; طمع (به آنچه در دست مردم است) و ضدّش نوميدى(از آنها)


1. توجّه داشته باشيد كه تعداد امورى كه در اين روايت آمده 78 موضوع است ولى با توجّه به اين كه خير و شرّ موضوع مستقلّى در برابر امور ديگر نيست، بلكه جامع در ميان آنها است; به علاوه ايمان و كفر و تصديق و تكذيب مربوط به اصول عقائد است، اين سه مورد از مجموعه جدا مى شود و باقيمانده همان هفتاد و پنج موضوع خواهد بود.

[108]

وَالتَّوَكُّلُ وَضِدُّهُ الْحِرْصُ; توكّل و ضدّش حرص

وَالرَّأْفَةُ وَضِدُّهُ الْقَسْوَةُ; رأفت و ضدّش سنگدلى

وَالرَّحْمَةُ وَضِدُّها الْغَضَبُ; رحمت و ضدّش غضب

وَالْعِلْمُ وَضِدُّهُ الْجَهْلُ; علم و ضدّش جهل

وَالْفَهْمُ وَضِدُّهُ الْحُمْقُ; فهم و ضدّش حماقت

وَالْعِفَّةُ وَضِدُّهُ التَّهْتُّكُ; عفّت و ضدّش پرده درى

وَالزُّهْدُ وَضِدُّهُ الرَّغْبَةُ; زهد و ضدّش دنياپرستى

وَالَرِّفْقُ وَضِدُّهُ الْخُرْقُ; مدارا و ضدّش خشونت

وَالرَّهْبَةُ وَضِدُّهُ الْجُرْأَةُ; خدا ترسى و ضدّش بى باكى و جسارت

وَالتَّواضُعُ وَضِدُّهُ الْكِبْرُ; تواضع و ضدّش تكبّر

وَالتُّؤدَةُ وَضِدُّها التَّسَرُّعُ; متانت و آرامش و ضدّش شتابزدگى

وَالْحِلْمُ وَضِدُّهُ السَّفَهُ; بردبارى و ضدّش سفاهت و نابردبارى

وَالصَّمْتُ وَضِدُّهُ الْهَذَرُ; خاموشى و ضدّش بيهوده گويى

وَالاِْسْتِسْلامُ وَضِدُّهُ الاِْسْتِكْبارُ; تسليم (در برابر حق) و ضدّش استكبار

وَالتَّسْليمُ وَضِدُّهُ الشَّكُّ; تسليم (در برابر عقائد الهى) و ضدّش شكّ

وَالصَّبْرُ وَضِدُّهُ الْجَزَعُ; صبر و ضدش بى تابى

وَالصَّفْحُ وَضِدُّهُ الاِْنْتِقامُ; گذشت و ضدّش انتقام

وَالْغِنى وَضِدُّهُ الْفَقْرُ; بى نيازى و ضدّش فقر

وَالتَّذَكُّرُ وَضِدُّهُ السَّهْوُ; توجّه و ضدّش غفلت

وَالْحِفْظُ وَضِدُّهُ النِّسْيانُ; حفظ و ضدّش فراموشكارى

وَالتَعَطُّفُ وَضِدُّهُ الْقَطِيْعَةُ; محبّت و پيوند و ضدّش قطع رابطه

وَالقُنُوُعُ وَضِدُّهُ الْحِرْصُ; قناعت و ضدّش حرص

وَالْمُؤاساةُ وَضِدُّها الْمَنْعُ; مواسات و ضدش منع

وَالْمَوَدَّةُ وَضِدُّها الْعَداوَةُ; دوستى و ضدّش عداوت

وَالْوَفاءُ وَضِدُّهُ الْغَدْرُ; وفا و ضدّش پيمان شكنى

[109]

وَالطّاعَةُ وَضِدُّهَا الْمَعْصِيَةُ; اطاعت و ضدّش معصيت

وَالْخُضُوعُ وَضِدُّهُ التَّطاوُلُ; خضوع و ضدّش برترى جويى

وَالسَّلامَةُ وَضِدُّهَا الْبَلاءُ; سلامت و ضدّش بلا

وَالحُبُّ وَضِدُّهُ الْبُغْضُ; محبّت و ضدّش كينه توزى

وَالصِّدْقُ وَضِدُّهُ الكِذْبُ; راستى و ضدّش دروغگويى

وَالْحَقُّ وَضِدُّهُ الْباطِلُ; حق و ضدّش باطل

وَالاَْمانَةُ وَضِدُّهَا الْخِيانَةُ; امانت و ضدّش خيانت

وَالاْخِلاصُ وَضِدُّهُ الشَّوْبُ; خلوص و ضدّش آلودگى نيّت

وَالشَّهامَةُ وَضِدُّهَا الْبِلادَةُ; شهامت و ضدّش خمودى

وَالْفَهْمُ وَضِدُّهُ الْغَباوَةُ; فهم و ضدّش كودنى

وَالْمَعْرِفَةُ وَضِدُّهَا الاِْنْكارُ; معرفت و ضدّش عدم عرفان

وَالْمُداراةُ وَضِدُّهَا الْمُكاشَفَةُ; مدارا و ضدّش پرده درى

وَسَلامَةُ الْغَيْبِ وَضِدُّهَا الْمُماكَرَةُ; حفظ الغيب و ضدّش توطئه گرى

وَالْكِتْمانُ وَضِدُّهُ الاِْفْشاءُ; كتمان (اسرار مردم) و ضدّش افشاگرى

وَالصَّلاةُ و ضِدُّهَا الاِْضاعَةُ; نماز و ضدّش بى نمازى

وَ الصَّوْمُ و ضِدُّهُ الاِْفْطارُ; روزه و ضدّش افطار

وَالْجِهادُ وَضِدُّهُ الْنُّكُولُ; جهاد و ضدّش خوددارى از جهاد

وَالْحَجُّ وَضِدُّهُ نَبْذُ الْمِيْثاقِ; حج و ضدّش پيمان شكنى خدا

وَصَوْنُ الْحَدِيْثِ وَضِدُّهُ النَّمِيْمَةُ; نگهدارى سخنان و ضدّش سخن چينى

وَبِرُّالْوالِدَيْنِ وَضِدُّهُ الْعُقُوقُ; نيكى به پدر و مادر و ضدّش مخالفت و آزار

وَالْحَقيقَةُ وَضِدُّهَا الرِّياءُ; حق جويى و ضدّش رياكارى

وَالْمَعُروفُ وَضِدُّهُ اَلْمُنْكَرُ; معروف و ضدّش منكر

وَالسِّتْرُوَ ضِدُّهُ التَّبَرُّجُ; پوشيدگى و ضدّش نمايش زينت

وَالتَّقِيَّةُ وَضِدُّهَا الاِْذاعَةُ; تقيّه و ضدّش افشاى اسرار

وَالاِْنْصافُ وَضِدُّهُ الْحَمِيَّةُ; انصاف و ضدّش تعصّب

[110]

وَالتَّهْيِئَةُ وَضِدُّها الْبَغْىُ; مصالحه و ضدّش كارشكنى

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation