بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اخلاق در قرآن
     002 - اخلاق در قرآن
     003 - اخلاق در قرآن
     004 - اخلاق در قرآن
     005 - اخلاق در قرآن
     006 - اخلاق در قرآن
     007 - اخلاق در قرآن
     008 - اخلاق در قرآن
     009 - اخلاق در قرآن
     010 - اخلاق در قرآن
     011 - اخلاق در قرآن
     012 - اخلاق در قرآن
     013 - اخلاق در قرآن
     014 - اخلاق در قرآن
     015 - اخلاق در قرآن
     016 - اخلاق در قرآن
     017 - اخلاق در قرآن
     018 - اخلاق در قرآن
     019 - اخلاق در قرآن
     020 - اخلاق در قرآن
     021 - اخلاق در قرآن
     022 - اخلاق در قرآن
     023 - اخلاق در قرآن
     024 - اخلاق در قرآن
     025 - اخلاق در قرآن
     026 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

2 ـ وَلاتَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَلاَالسَّيِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذَا الّذى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّـهُ وَلِىٌّ حَميْمٌ ـ وَمايُلَـقّـها اِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَمايُلَـقّـها اِلاّ ذُوحَـظٍّ عَظيم   (سوره فصّلت، آيه 34 و 35)

3 ـ فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليـظَ الْقَلْبِ لاَنْفـَضُّوُا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّـليْنَ    (سوره آل عمران، آيه 159)

4 ـ وَما اَرْسَـلْنا فى قَرْيَة مِنْ نَذير اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّـا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ   (سوره سبا، آيه 34)

5 ـ وَابْتَغِ فيما اتكَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَلاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَاَحْسِنْ كَما اَحْسَنَ اللّهُ اِلَيْكَ وَلاتَبْغِ الْفَسادَ فِى الاَْرْضِ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْمُفْسِديْنَ ـ قالَ اِنَّما اُوتيتُهُ عَلى عِلْم عِنْدى اَوَلَمْ يَعْلَمْ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَهْلَكَ مِنْ قَبْلِه مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَاَكْثَرُ

[47]

جَمْعاً ولايُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ    (سوره قصص، آيه 77 و 78)

6 ـ فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ اِنَّهُ كانَ غَفّاراً ـ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُم مِدْراراً ـ وَيُمْدِدْكُمْ بِاَمْوال وَبَنيْنَ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّات وَيَجْعَلْ لَكُمْ اَنْهاراً    (سوره نوح، آيه 10 تا 12)

7 ـ وَلَوْ اَنَّهُمْ اَقامُوا التَّوْريةَ وَاْلاِنْجِيْلَ وَما اُنْزِلَ اِلَيْهِمْ مِن رَّبِّهِمْ لاََكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ مايَعْمَلُونَ    (سوره مائده، آيه 66)

8 ـ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ماكانُوا يَعْمَلُونَ    (سوره نحل، آيه 97)

9 ـ وَمَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ اَعْمى   (سوره طه، آيه 124)

10 ـ وَلاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ    (سوره انفال، آيه 46)

 

ترجمه :

1 ـ و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم، ولى (آنها حق را) تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.

2 ـ هرگز نيكى و بدى يكسان نيست، بدى را با نيكى دفع كن ناگاه (خواهى ديد) همان كس كه ميان تو و او دشمنى است، گوئى دوستى گرم و صميمى است!

3 ـ به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [= مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى شدند، پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب! و در كارها با آنان مشورت كن! امّا هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكّل كن زيرا خداوند متوكّلان را دوست دارد!

4 ـ و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى بيم دهنده نفرستاديم مگر اين كه مترفين آنها (كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده ايد كافريم!»

5 ـ و در آنچه خدا به تو داده. سراى آخرت را بطلب، و بهره ات را از دنيا فراموش مكن! و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن! و هرگز در زمين در جستجوى فساد مباش، كه

[48]

خدا مفسدان را دوست ندارد! ـ (قارون) گفت: «اين ثروت را به وسيله دانشى كه نزد من است به دست آورده ام!» آيا او نمى دانست كه خداوند اقوامى را پيش از او هلاك كرده كه نيرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد) مجرمان از گناهانشان سؤال نمى شوند!

6 ـ به آنها گفتيم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است! ـ تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد! ـ و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد!

7 ـ و اگر آنان تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنها نازل شده [= قرآن ]برپادارند، از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، جمعى از آنها معتدل و ميانه رو هستند، ولى بيشترشان اعمال بدى انجام مى دهند.

8 ـ هر كس كار شايسته اى انجام دهد. خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى داريم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مى دادند، خواهيم داد.

9 ـ و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم!

10 ـ ... و نزاع (و كشمكش) نكنيد، تا سست نشويد و قدرت (و شوكت) شما از ميان نرود!

 

تفسير و جمع بندى

در نخستين آيه، كه سخن از رابطه بركات زمين و آسمان; باتقوا است، با صراحت مى فرمايد: ايمان و تقوا سبب مى شود كه بركات آسمان و زمين به سوى انسانها سرازير گردد; و بعكس، تكذيب آيات الهى (و بى تقوايى) سبب نزول عذاب مى گردد. (وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكات مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ)

بركات آسمان و زمين، معنى وسيعى دارد كه نزول بارانها، رويش گياهان، فزونى نعمتها، و افزايش نيروهاى انسانى را شامل مى شود.

[49]

«بركت» در اصل به معنى ثبات و استقرار چيزى است، و اين واژه بر هر نعمت و موهبتى كه پايدار بماند اطلاق مى گردد; بنابراين موجودات بى بركت آنها هستند كه ثبات و قرارى ندارند و زود فانى و نابود مى شوند.

بسيارند از امّتهايى كه داراى امكانات مادّى فراوان هستند و منابع زيرزمينى و روزمينى و انواع صنايع را دارند، ولى به خاطر تباهى اخلاق و فساد اعمال كه نتيجه مستقيم فساد اخلاق است، اين مواهب براى آنها ناپايدار و فاقد بركت است و غالباً در مسير نابودى شان به كار گرفته مى شود.

به همين دليل، آيات قرآن، از كسانى سخن مى گويد كه نعمتهاى آنها وبال و مايه بدبختى شان شد.

مثلا، در آيه 85 سوره توبه مى خوانيم: «وَلاتُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَاَوْلادُهُمْ اِنَّما يُريْدُ اللّهُ اَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الدُّنْيا وَتَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِروُنَ;مبادا اموال و اولادشان مايه اعجاب تو گردد، خدا مى خواهد به وسيله آن، آنها را عذاب كند و جانشان بر آيد در حالى كه كافر باشند.»

آرى! اين نعمتها هنگامى كه با فساد اخلاق توأم شود، هم مايه عذاب دنيا است، هم موجب خسران و زيان آخرت!

به تعبير ديگر، هرگاه مواهب الهى با ايمان و اخلاق و اصول انسانى همراه باشد مايه عمران و آبادى و رفاه و آسايش و سعادت و نيكبختى است اين همان چيزى است كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده است.

بعكس، هرگاه با سوءاخلاق و بخل و ظلم و خودكامگى و هوسبازى همراه باشد، مايه تباهى و فساد است!

* * *

در دومين آيه، طريقه بسيار مؤثّر و مهمّى را براى پايان دادن به كينه توزيها و عداوتها، ارائه مى دهد و نقش اخلاق را در برچيدن نفرتها و كينه ها روشن مى سازد، مى فرمايد: «با نيكى، بدى را دفع كن، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند.» (اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِىُّ حَميْمٌ)

سپس مى افزايد: اين كار كار همه كس نيست، و اين بزرگوارى وسعه صدر، از هر كس

[50]

بر نمى آيد، «تنها كسانى به اين مرحله مى رسند كه داراى صبر و استقامتند، و تنها كسانى به اين فضيلت اخلاقى نائل مى شوند، كه بهره عظيمى از ايمان و تقوا دارند!» (وَمايُلَقـّها اِلاَّ الَّذينَ صَبَرُوا وَمايُلَقـّها اِلاّ ذُوحَظٍّ عَظيْم)

هميشه يكى از مشكلات بزرگ جوامع بشرى، انباشته شدن كينه ها و نفرتها بوده كه وقتى به اوج خود برسد، آتش جنگها از آن زبانه مى كشد و همه چيز را در كام خود فرو مى برد و خاكستر مى كند.

حال اگر با روش بالا (دفع بدى با نيكى) با آن برخورد شود، كينه ها، همچون برف در تابستان، بزودى ذوب مى شود و از ميان مى رود، و جوامع بشرى را از خطر بسيارى از جنگها مصون مى دارد، از جنايات مى كاهد و راه را براى همكارى عمومى هموار مى سازد.

ولى همان گونه كه قرآن مى گويد، اين كار كار همه كس نيست و بهره عظيمى از ايمان و تقوا و تربيت اخلاقى لازم دارد.

بديهى است اگر خشونت با خشونت پاسخ گفته شود، و سيّئه با سيّئه دفع گردد، خشونتها به صورت تصاعدى بالا مى گيرد، و روز به روز دامنه آن گسترده تر مى شود و مايه بدبختيهاى عظيمى در سطح جامعه بشرى مى گردد!

بديهى است اين امر (دفع بدى با نيكى) شرايط و حدود و استثناهايى دارد كه در جاى خود مشروحاً خواهد آمد.

* * *

در سومين آيه، از تأثير حسن اخلاق در جلب و جذب مردم سخن مى گويد و نشان مى دهد يك مدير متخلّق به اخلاق الهى تا چه حد در كار خود موفّق است، و چگونه دلهاى رميده را در اطراف خود جمع و متّحد مى سازد، اتّحادى كه مايه پيشرفت و تكامل جامعه ها است، مى فرمايد:

«از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم و مهربان شدى! و اگر تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند، آنها را عفو كن و براى آنها آمرزش الهى بخواه، و در كارها با آنها مشورت كن، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى، قاطع باش و بر خدا توكّل كن چرا كه خدا

[51]

متوكّلان را دوست دارد! (فَبِما رَحْمَة مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوْا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِـّلينَ)

اين آيه تأثير عميق حسن اخلاق را در پيشرفت امر مديريّت و جلب و جذب دلها و وحدت صفوف و پيروزى و موفّقيّت جامعه نشان مى دهد; بنابراين، تأثير حسن اخلاق تنها در بعد الهى و معنوى آن خلاصه نمى شود، بلكه اثر وسيعى در زندگى مادّى انسانها نيز دارد.

دستورات سه گانه اى كه در ذيل آيه آمده يعنى مسأله «عفو و گذشت از خطاها» و «طلب آمرزش از پيشگاه خدا» و «مشورت در كارها» نيز در همين راستا است، چرا كه اين خلق و خوى كه از مهربانى و تواضع سرچشمه مى گيرد سبب عفو و گذشت و استغفار و جبران خطاهاى پيشين و احترام به شخصيّت و ارزش وجودى انسانها مى شود.

* * *

چهارمين آيه، آثار منفى بعضى از اخلاق سوء را نشان مى دهد كه هميشه و همه جا در برابر پيامبران راستين، گروهى مترفين قيام كردند، همانها كه مست ناز و نعمت بودند، و روح تكبّر و خودخواهى تمام وجودشان را پر كرده بود، مى فرمايد: «ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرانِ انذار كننده نفرستاديم، مگر اين كه مترفين گفتند ما به آنچه شما فرستاده شده ايد كافريم!» (وَما اَرْسَلْنا فى قَرْيَة مِنْ نَذِيْر اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ)

سپس مى افزايد: آنها به قدرى مغرور بودند كه «گفتند اموال و اولاد ما (از شما) بيشتر است و ما هرگز مجازات نخواهيم شد» (وَقالُوا نَحْنُ اَكْثَرُ اَمْوالا وَاَوْلاداً وَما نَحْنُ بِمُعَذَّبيْنَ)

اين خلق و خوى زشت سبب مى شود كه در برابر هرگونه اصلاح اجتماعى بايستند; مردان حق را بكشند، و صداى حق طلبان را خاموش كنند و بذر فساد و ظلم و طغيان در جامعه ها بپاشند، و از اينجا نمونه ديگرى از تأثير اخلاق سوء، در وضع جوامع بشرى روشن مى شود.

عجب اين كه روحيّه استكبار ناشى از ناز و نعمت، سبب مى شد كه از نظر تفكّر نيز گرفتار خطاهاى زشت و روشنى بشوند، و كثرت و وفور نعمت را دليل بر قرب خود در

[52]

درگاه الهى بپندارند كه اگر ما مقرّب درگاه او نبوديم، اين همه نعمت به ما نمى داد! و به اين ترتيب تمام ارزشهاى معنوى و اخلاقى را انكار مى كردند كه قرآن در آيه بعد از آن، اين منطق سست و واهى را درهم مى ريزد، و معيار قرب درگاه الهى را ايمان و عمل صالح مى داند.

نه تنها مشركان ثروتمند قريش كه همه ناز پروردگان و ثروت اندوزان مستكبر، همين موقف را در برابر پيامبران و مصلحان جوامع بشرى داشتند.

* * *

در پنجمين آيه، به چهره ديگرى از اين مسأله رو به رو مى شويم كه داستان «قارون» ثروتمند مغرور و خودخواه بنى اسرائيل را بيان مى كند.

هنگامى كه آگاهان بنى اسرائيل به او نصيحت كردند كه «مال و ثروت عظيم خويش را ابزارى براى سعادت خود و جامعه اى كه در آن زندگى مى كنى قرار ده و آن گونه كه خدا به تو احسان كرده است به خلق خدا نيكى كن، و راه ظلم و فساد را نپوى كه خدا مفسدان را دوست ندارد!» (وَابْتَغِ فيْما اتكَ اللّهُ الدّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصيْبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَاَحْسِنْ كَما اَحْسَنَ اللّهُ اِلَيْكَ وَلاتَبْغِ الْفَسادَ فِى الاَْرْضِ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْمُفْسِدينَ)

او با غرور و تكبّر مخصوص به خود گفت: «اين ثروت عظيم را به وسيله علم و دانش (و لياقت و كار دانى ام) به دست آورده ام!» (قالَ اِنَّما اُوتيْتُهُ عَلَى عِلْم عِنْدِى)

يعنى، نگوييد خدا به من داده است، بگوييد علم و لياقت و درايتم، به من داده است; و سرانجام همين كبر و غرور او را به وادى هولناك انكار آيات الهى و ادامه فساد و ظلم و همكارى با دشمنان حقّ و عدالت كشانيد، و در يك حادثه عجيب، او و تمام اموالش در كام زمين فرو رفت.

و باز در اينجا مشاهده مى كنيم كه چگونه رذائل اخلاقى مى تواند چهره اشخاص حتّى جامعه ها را دگرگون سازد و از رسيدن به خير و سعادت و نيكبختى باز دارد.

جالب اين كه در آيات قبل از آن مى خوانيم كه آگاهان بنى اسرائيل گفتند: «اين همه شادى نكن كه خدا شادى كنندگان را دوست نمى دارد!» (اِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لاتَفْرَحْ اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ الْفَرِحيـْنَ)

[53]

بديهى است شاد بودن و شاد زيستن در منطق اسلام و در هيچ منطقى كار بدى نيست، منظور در اينجا، شادى ناشى از غرور و غفلت و بى خبرى از خدا و شادى آميخته با ظلم و فساد و گناه است، همان شادى كه به دنبال آن عربده هاى مستانه و سركشى و فساد است و همه اينها بازتاب صفات زشتى است كه در درون دل لانه گزيده است.

* * *

در ششمين آيه، شكايت حضرت نوح(عليه السلام) را در پيشگاه خدا مى خوانيم كه در لابه لاى آن اشارات پر معنايى به تأثير اعمال آدمى ـ و خلق و خوهايى كه پشتوانه اين اعمال است ـ در زندگى فردى و اجتماعى انسان شده است، مى فرمايد: «بارالها! من به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد (و از مركب غرور و نخوت فرود آييد و از گناهان خويش و كفر و عناد و لجاج توبه كنيد!) كه او بسيار آمرزنده است ـ تا بارانهاى پربركت آسمان را پى درپى بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان فراوان يارى دهد و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان بگذارد.» (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ اِنَّهُ كانَ غَفّاراً ـ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً ـ وَيُمْدِدْكُمْ بِاَمْوال وَبَنيـْنَ ـ وَيَجْعَلْ لَكُمْ جَنّات وَيَجْعَلْ لَكُمْ اَنْهاراً)

و در ادامه اين آيات، سرپيچى آنها را از فرمانهاى الهى و صفات زشت آنان را بر مى شمرد، كه سرچشمه اصلى گناهان آنها بود.

ممكن است آنچه در بالا آمده به عنوان يك رابطه معنوى و الهى در ميان ترك گناه و استغفار، با فزونى نعمتها تفسير شود، ولى هيچ مانعى ندارد كه اين پيوند و ارتباط هم جنبه معنوى داشته باشد هم جنبه ظاهرى، لذا در جاى ديگر از قرآن مجيد مى خوانيم:

«ظَهَرَ الْفَسادُ فِى البَرِّ وَالْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النّاسِ; فساد در خشكى و دريا به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده اند آشكار شده است.»    (سوره روم، آيه 41)

همين معنى در سوره هود به شكل ديگرى آمده است كه از زبان پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)خطاب به مشركان مكّه مى فرمايد: «دعوت من اين است كه از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد و استغفار كنيد، و به سوى او باز گرديد، تا مواهب نيكو در مدّت معيّنى در اختيار شما بگذارد! (وَاَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَّتاعاً حَسَناً اِلى اَجَل مُسَمّىً)   (سوره هود، آيه 3)

بى شك بخشش «متاع حسن» تا سرآمد معيّنى، اشاره به مواهب مادّى زندگى دنيا

[54]

است كه در گرو استغفار و توبه از گناه و بازگشت به سوى خدا و تخلّق به اخلاق قرار داده شده است.

شك نيست كه صفات زشت سرچشمه انواع گناهان است و گناهان سبب گسترش فساد در جامعه و از هم گسيختگى رشته وحدت و اتّحاد و دوستى و برادرى و اعتماد در ميان آنها است و همين امر سبب عقب ماندگى در مسائل عمران و آبادى و توسعه اقتصادى و سلامت نفوس و رفاه مادّى و تكامل معنوى مى شود.

* * *

در هفتمين آيه، اشاره به وضع اهل كتاب و طغيان و سركشى آنها كرده، مى فرمايد: «اگر اهل كتاب تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده است را بر پادارند (و تقوا پيشه كنند و عمل صالح به جا آورند) از آسمان و زمين روزى خواهند خورد، (ولى) گروه اندكى از آنها ميانه رو هستند (و از افراط و تفريط بر كنارند) امّا اكثريّت آنها اعمال بدى دارند! (وَلَوْ اَنَّهُم اَقامُوا التَّوْريةَ وَالاِْنْجيـْلَ وَما اُنْزِلَ اَلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لاََ كَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ اَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ اُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَكَثيْرٌ مِنْهُمْ ساءَ مايَعْمَلُونَ)

باز در اينجا رابطه و پيوند نزديكى را در ميان اعمال صالح و تقوا از يكسو، و نزول بركات زمين و آسمان را از سوى ديگر، مشاهده مى كنيم; اين رابطه مى تواند هم جنبه روحانى داشته باشد و هم طبيعى، و در حقيقت هر دو آنها است.

آرى، فيض الهى محدود نيست! اين ما هستيم كه بايد با تحصيل قابليّت و شايستگيها خود را به آن منبع پرفيض متّصل سازيم; ولى افراط و تفريطها و انحراف از جادّه اعتدال، آسمان و حيات و زندگى را براى انسانها تيره و تار ساخته و آرامش را بر چيده است!

جنگهاى ويرانگر، نفوس انسانى و سرمايه هاى معنوى و مادّى را تحليل مى برد، و محصول سالها تلاش انسانها را بر باد مى دهد.

جمله وَما اُنْزِلَ اِلَيْهِمْ مِنْ رَّبِّـهِمْ همه كتب آسمانى حتّى قرآن مجيد را شامل مى شود، چرا كه در واقع اصول همه آنها يكى است، هر چند با گذشت زمان، همراه تكامل و پيشرفت جامعه اسلامى، دستورات والاترى نازل شده است.

* * *

[55]

در هشتمين آيه، به تعبير تازه اى برخورد مى كنيم و آن پيوند و ارتباط حيات طيّبه (زندگى پاك و پاكيزه) با اعمال صالح (و صفاتى كه سرچشمه آن اعمال است) مى باشد، مى فرمايد: «هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن است خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه مى بخشيم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند خواهيم داد!» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ماكانُوا يَعْمَلُونَ)

در آيات گذشته، بيشتر تأثير اخلاق در جنبه هاى زندگى اجتماعى مطرح بود، در حالى كه ظاهر آيه مورد بحث، بيشتر جنبه زندگى فردى را مطرح مى كند، لذا مى گويد هر فرد از انسانها مرد باشد يا زن، داراى ايمان و عمل صالح باشد، صاحب حيات طيّبه خواهد بود.

در اين آيه، هيچ اشاره اى به اين كه منظور منحصراً «حيات طيّبه» در قيامت است وجود ندارد، بلكه بيشتر اشاره به «حيات طيّبه» دنيا يا مفهوم عامّى كه دنيا و آخرت را شامل بشود، دارد.

حيات طيّبه چيست؟ ـ در اين كه منظور از حيات طيّبه (زندگى پاكيزه) در اينجا چيست؟ مفسّران تفسيرهاى متعدّدى ذكر كرده اند، بعضى آن را به معنى روزى حلال، و بعضى به قناعت و رضا به داده الهى، بعضى به عبادت همراه با روزى حلال، بعضى به توفيق بر اطاعت فرمان الهى، تفسير كرده اند. و بعضى هرگونه پاكيزگى از آلودگيها، ظلمها، خيانتها، عداوتها، اسارتها و ذلّتها و طهارت و پاكيزگى و رفاه و آسايش را در مفهوم آن مندرج دانسته اند; ولى با توجّه به جمله وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ كه ناظر به پاداش آخرت است، بيشتر به نظر مى رسد كه «حيات طيّبه» اشاره به زندگى پاكيزه اين دنيا باشد.

* * *

در نهمين آيه از آيات مورد بحث، اعراض از ياد خدا و حالت غفلت و بى خبرى را سرچشمه «معيشت ضنك» (زندگى تنگ و سخت) مى شمرد و مى فرمايد: «هر كس از ياد من روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم.» (وَمَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَاِنَّ لَهُ مَعيْشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ اَعْمى)

[56]

مى دانيم ياد خدا و توجّه به اسماء و صفات والاى او كه ذات پاكش منبع تمام كمالات، بلكه كمال كلّ فى الكلّ است، سبب پرورش فضائل اخلاقى در نهاد آدمى است; و او را روز به روز از نظر خلق و خوى به اسماء و صفات الهى نزديكتر مى سازد، و اين خلق و خوى او كه سرچشمه اصلى اعمال صالح است، زندگى را براى او گسترده و آسان و پاك و پاكيزه مى كند; و بعكس، اعراض و روى گردانى از ذكر خدا، او را از اين منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوى ظلمانى شياطين نزديك مى كند; و همان، سبب معيشت ضنك مى شود و زندگى مرگبار در انتظار او مى باشد; و اين يكى ديگر از آيات قرآنى است كه با صراحت رابطه اخلاق و ايمان را با وضع زندگى فردى و اجتماعى انسانها آشكار مى سازد.

جمعى از مفسّران يا ارباب لغت، «معيشت ضنك» را به زندگى و درآمدهاى حاصل از كسب حرام تفسير كرده اند، چرا كه چنين زندگى سرچشمه ناراحتيهاى فراوان است.

و به گفته بعضى ديگر از مفسّران، افراد بى ايمان معمولا داراى حرص شديد، و عطش مادّى پايان ناپذير و بيم از فناى نعمتها و غلبه بخل بر آنها و صفات نكوهيده ديگرى از اين قبيل هستند كه آنها را در جهنّمى سوزان ـ على رغم امكانات گسترده مادّى ـ فرو مى برد.

نابينايى آنها در قيامت نيز نتيجه يا تجسّمى از نابينايى آنها در دنيا است كه چشم بر هم نهادند و راه حقّ و سعادت را نديدند، و در ظلمات شهوات مادّى فرو رفتند.

شرح بيشتر درباره اين نكته در پايان اين بخش خواهد آمد.

* * *

در دهمين آيه، به يكى از اثرات سوء عداوت و دشمنى و نزاع ـ كه موجب فرو ريختن و ويران شدن پايه هاى وحدت و بر باد رفتن قوّت و قدرت است ـ اشاره كرده، مى فرمايد: «نزاع و كشمكش نكنيد كه سست مى شويد و قدرت و شوكت شما از ميان مى رود» (وَلاتَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ريحُكُمْ)

بديهى است منازعات و اختلافات و كشمكشها همواره زاييده يك سلسله خلق و خوهاى رذيله و پست است; انحصار طلبى، خودخواهى، منفعت پرستى، خودبرتربينى،

[57]

حرص و كينه و حسد و مانند اينها هر يك از سرچشمه هاى نزاع محسوب مى شود، و نتيجه آن فَشَل و سستى و بر باد رفتن عزّت و شوكت است.

جالب اين كه، قرآن در اينجا تعبير به تَذْهَبَ ريحُكُمْ مى كند.

«ريح» در اصل به معنى «باد» است و بطور كنايه در «قدرت و قوّت و غلبه» به كار مى رود، و شايد اين معنى از آنجا به وجود آمده كه وزيدن باد به پرچم قوم و ملّتى، كنايه از قوّت و قدرت و غلبه آنها است; بنابراين مفهوم جمله بالا چنين مى شود كه اگر اختلاف كنيد قدرت و قوّت و عظمت شما از بين خواهد رفت.

يا از اين نظر كه وزش بادهاى موافق سبب سرعت گرفتن كشتيها و رفتن به سوى مقصد بوده.

نويسنده «التّحقيق» مى گويد: در ميان روح و ريح، رابطه اى است، روح به معنى جريان روحانى ماوراء مادّه است، و ريح به معنى جريان در مادّه است.

در پاره اى از موارد، «ريح» به معنى رائحه و بوى خوش است، مانند: «إنّى لاََجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَولا اَنْ تُفَنِّدُونِ».    (سوره يوسف، آيه 94)

بنابراين، ممكن است، معنى جمله اين باشد كه افراد و اقوام با نفوذ رائحه آنها در جهان پخش مى شود، ولى اگر اختلاف كنيد، نفوذ خود را در جهان از دست خواهيد داد.

و به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهى، سودپرستى، حسد، بخل، كينه توزى و غير آن) تأثير آن در زندگى انسانها و عقب افتادگى اجتماعى، غير قابل انكار است; و از اينجا پيوند مسائل اخلاقى، و مسائل زندگى اجتماعى انسانها روشن مى شود.

* * *

 

نتيجه

از آيات بالا بخوبى استفاده مى شود كه هر خلق و خوى برجسته انسانى علاوه بر جنبه هاى معنوى و اخروى، تأثير عميقى در زندگى مادّى و دنيوى انسانها دارد; به همين دليل، نبايد تصوّر كرد كه مسائل اخلاقى يك سلسله مسائل فردى و شخصى است، و چيزى جدا از زندگى اجتماعى انسانها است; بلكه بعكس، رابطه بسيار قوى و نزديك با

[58]

آن دارد، و هرگونه دگرگونى اجتماعى، بدون دگرگونى اخلاقى امكان پذير نيست.

به تعبير ديگر، مردمى كه مى خواهند در يك جامعه بزرگ، زندگى سعادتمندانه توأم با مسالمت و همكارى نزديك داشته باشند لااقل بايد به آن حد از رشد اخلاقى برسند كه حقايق مربوط به تفاوت انسانها را از نظر ساختمان فكرى، روحى و عاطفى درك كنند.

چرا كه انسانها در جهات مختلف با يكديگر متفاوتند; به همين، دليل هرگز نمى توان انتظار داشت كه ديگران در همه چيز از ما پيروى كنند، بلكه بايد در حفظ اصول مشترك كوشيد، و اختلاف سليقه ها و انديشه ها را با گذشت و اغماض و سعه صدر و بلند نظرى و نرمى و بردبارى پذيرا شد.

حتّى دو نفر نمى توانند براى يك مدّت طولانى همكارى نزديك با همديگر داشته باشند مگر اين كه از اصول اخلاقى ـ كه يك نمونه اش در بالا آمد ـ برخوردار باشند.

بديهى است آمادگيهاى اخلاقى كه براى هضم نقاط اختلاف و رسيدن به وحدت و قدرت و عظمت لازم است، چيزى نيست كه با گفتگو به دست آيد، بلكه نيازمند به تهذيب نفوس و تعليم و تربيت كافى است كه موجب رشد و تعالى در جهات اخلاقى گردد.

* * *

 

رابطه زندگى مادّى با مسائل اخلاقى در روايات اسلامى

آنچه در بالا از آيات قرآن مجيد در اين زمينه استفاده كرديم، در روايات اسلامى نيز بازتاب گسترده اى دارد كه حاكى از تأثير عميق صفات اخلاقى در زندگى فردى و اجتماعى انسانها است كه در ذيل به قسمتى از اين احاديث پرمعنى اشاره مى شود:

1 ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «فى سِعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ; گنجهاى روزيها، در اخلاق خوب و گسترده، نهفته شده است!»(1)

2 ـ در حديث ديگر از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «حُسْنُ الْخُلْقِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ;


1. بحار، ج 75، ص 53.

[59]

حسن خلق، روزى را زياد مى كند!»(1)

3 ـ در حديث ديگرى از على(عليه السلام) درباره تأثير حسن اخلاق در جلب و جذب مردم به استحكام رابطه دوستى در ميان آنها چنين آمده است:

«مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ كَثُرَ مُحِبُّوهُ وَآنَسَتِ النُّفُوسُ بِهِ; كسى كه اخلاقش نيكو باشد، دوستانش فراوان مى شوند و مردم به او انس مى گيرند.»(2)

4 ـ باز در حديث ديگرى از امام ششم، امام صادق(عليه السلام) اين معنى با صراحت بيشترى آمده، مى فرمايد:

«اِنَّ الْبِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ يَعْمُرانِ الدِّيارِ وَيَزيدانِ فِى الاَْعْمارِ; نيكوكارى و حسن اخلاق، خانه ها (و شهرها) را آباد و عمرها را زياد مى كند!»(3)

شك نيست كه عمران و آبادى در سايه اتّحاد و صميميّت و همكارى در ميان قشرهاى جامعه به وجود مى آيد، و آنچه باعث تحكيم اين امور شود، از عوامل مهمّ عمران و آبادى خواهد بود.

طول عمر نيز مولود آرامش فكر و آسودگى خيال و جلوگيرى از فقر و همكارى و همبستگى اجتماعى است و اين امور در سايه اخلاق به دست مى آيد.

5 ـ در همين رابطه، در حديثى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است كه فرمود: «حُسْنُ الْخُلْقِ يُثْبِتُ الْمَوَدَّةَ; اخلاق خوب پيوند محبّت و دوستى را محكم مى كند.»(4)

و نيز در احاديث متعدّدى درباره تأثير سوء خلق در ايجاد نفرت اجتماعى و پراكندگى مردم، و تنگى معيشت و سلب آرامش و آسايش مطالب فراوانى آمده است; از جمله:

6 ـ در حديثى از على(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ ساءَ خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ; كسى كه اخلاقش بد باشد، روزى او تنگ مى شود!»(5)

7 ـ و نيز از همان حضرت آمده است كه فرمود: «مَنْ ساءَ خُلْقُهُ اَعْوَزَهُ الصَّديْقُ


1. بحار، ج 68، ص 396.

2. غررالحكم.

3. بحار، ج 68، ص 395.

4. بحار، ج 74، ص 148.

5. غررالحكم.

[60]

وَالَرَّفيْقُ; كسى كه بد اخلاق باشد دوستان و رفيقان او پراكنده مى شوند و او را رها مى كنند»(1)

8 ـ باز از همان حضرت آمده است: «سُوْءُ الْخُلْقِ نَكِدُ الْعَيْشِ وَعَذابُ النَّفْسِ; اخلاق بد موجب سختى و تنگى زندگى و ناراحتى روح و وجدان مى شود.»(2)

9 ـ از اميرمؤمنان على(عليه السلام) پرسيدند: «مَنْ اَدْوَمُ النّاسِ غَمّاً; چه كسى غم و اندوهش از همه بيشتر است؟» قال(عليه السلام): «اَسْوَئُهُمْ خُلْقاً! فرمود: كسى كه از همه اخلاقش بدتر است!»(3)

10 ـ و بالاخره در حديثى مى خوانيم كه لقمان حكيم به فرزندش چنين نصيحت مى كرد: «اِيّاكَ وَالضَّجْرَ وَسُوْءَ الْخُلْقِ وَقِلَّةَ الصَّبْرِ فَلايَسْتَقيمُ عَلى هذِهِ الْخِصالِ صاحِبٌ; از بى حوصلگى و سوء خلق و كم صبرى بپرهيز كه با داشتن اين صفات بد، دوستى براى تو باقى نمى ماند!»(4)

* * *

 


1 و 2 . غررالحكم.

3. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 338 (چاپ قديم).

4. بحار، ج 10، ص 419.

[61]

 

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation