بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق درقرآن جلد 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اخلاق در قرآن
     002 - اخلاق در قرآن
     003 - اخلاق در قرآن
     004 - اخلاق در قرآن
     005 - اخلاق در قرآن
     006 - اخلاق در قرآن
     007 - اخلاق در قرآن
     008 - اخلاق در قرآن
     009 - اخلاق در قرآن
     010 - اخلاق در قرآن
     011 - اخلاق در قرآن
     012 - اخلاق در قرآن
     013 - اخلاق در قرآن
     014 - اخلاق در قرآن
     015 - اخلاق در قرآن
     016 - اخلاق در قرآن
     017 - اخلاق در قرآن
     018 - اخلاق در قرآن
     019 - اخلاق در قرآن
     020 - اخلاق در قرآن
     021 - اخلاق در قرآن
     022 - اخلاق در قرآن
     023 - اخلاق در قرآن
     024 - اخلاق در قرآن
     025 - اخلاق در قرآن
     026 - اخلاق در قرآن
     FEHREST - اخلاق در قرآن
 

 

 
 

 

 

 

 

 

اهداء:

* به آنها كه نسبت به قرآن عشق مىورزند.

* به آنها كه مى خواهند از اين چشمه زلال آب حيات بيشتر بنوشند.

* و به آنها كه مى خواهند از قرآن بيشتر بدانند و بيشتر بفهمند.

 

 

 

 

 

 

باهمكارى دانشمندان محترم و حجج اسلام آقايان:

 

محمّد رضا آشتيانى

محمّد جعفر امامى

عبدالرّسول حسنى

محمّد اسدى

حسين طوسى

سيّد شمس الدّين روحانى

محمّد محمّدى

 

[5]

 

پيشگفتار

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

مسائل اخلاقى در هر زمان از اهمّيّت فوق العاده اى برخوردار بوده، ولى در عصر و زمان ما اهمّيّت ويژه اى دارد، زيرا:

1 ـ از يك سو عوامل و انگيزه هاى فساد و انحراف در عصر ما از هر زمانى بيشتر است و اگر در گذشته براى تهيّه مقدّمات بسيارى از مفاسد اخلاقى هزينه ها و زحمتها لازم بود در زمان ما از بركت پيشرفت صنايع بشرى همه چيز در همه جا و در دسترس همه كس قرار گرفته است!

2 ـ از سوى ديگر، با توجّه به اين كه عصر ما عصر بزرگ شدن مقياسهاست و آنچه در گذشته بطور محدود انجام مى گرفت در عصر ما به صورت نامحدود انجام مى گيرد، قتل و كشتار انسانها به بركت وسائل كشتار جمعى، و مفاسد اخلاقى ديگر به كمك فيلمهاى مبتذلى كه از ماهواره ها در سراسر دنيا منتشر مى شود و اخيراً كه به بركت «اينترنت» هرگونه اطّلاعات مضر در اختيار تمام مردم دنيا قرار مى گيرد، مفاسد اخلاقى بسيار گسترش پيدا كرده و مرزها را در هم شكسته و تا اقصا نقاط جهان پيش مى رود تا آنجا كه صداى بنيانگذاران مفاسد اخلاقى نيز درآمده است.

اگر در گذشته توليد موادّ مخدّر در يك نقطه، يك روستا و حدّاكثر شهرهاى مجاور را آلوده مى كرد امروز به كمك سوداگران مرگ به سراسر دنيا كشيده مى شود.

3 ـ از سوى سوم، همان گونه كه علوم و دانشهاى مفيد و سازنده در زمينه هاى مختلف پزشكى و صنايع و شؤون ديگر حيات بشرى گسترش فوق العاده اى پيدا كرده، علوم شيطانى و راهكارهاى وصول به مسائل غيرانسانى و غيراخلاقى نيز به مراتب گسترده تر از سابق شده است به گونه اى كه به دارندگان فساد اخلاق اجازه مى دهد از طرق مرموزتر و پيچيده تر و گاه ساده تر و آسانتر به مقصود خود برسند.

در چنين شرايطى توجّه به مسائل اخلاقى و علم اخلاق از هر زمانى ضرورى تر به نظر مى رسد و هرگاه نسبت به آن كوتاهى شود فاجعه يا فاجعه هايى در انتظار است.

[16]

انديشمندان دلسوز و عالمان آگاه بايد همگى دست به دست هم دهند و براى گسترش اخلاق در دنياى امروز كه اخلاق به خطر افتاده تا آن حد كه بعضى آن را بكلّى انكار كرده يا غير ضرورى دانسته اند و بعضى ديگر هر كار و خصلتى كه انسان را به خواسته سياسى اش برساند اخلاق شمرده اند، تمام تلاش و كوشش خود را به كار گيرند.

* * *

خوشبختانه ما مسلمانان منبع عظيمى مثل قرآن مجيد در دست داريم كه مملوّ است از بحثهاى عميق اخلاقى كه در هيچ منبع دينى ديگرى در جهان يافت نمى شود.

گرچه مباحث اخلاقى قرآن از سوى مفسّران بزرگ و عالمان اسلامى بطور پراكنده مورد تفسير قرار گرفته ولى تا آنجا كه ما مى دانيم كتابى به عنوان «اخلاق در قرآن» به سبك تفسير موضوعى كه اين مسائل را به صورت جمعى و با استفاده از روش تفسير موضوعى مورد توجّه قرار دهد، تأليف نيافته با آن كه جاى آن كاملاً خالى است.

لذا بر اين شديم كه بعد از پايان دوره اوّل پيام قرآن كه پيرامون معارف و عقايد اسلامى به سبك تفسير موضوعى بحث مى كرد، به سراغ بحث اخلاق اسلامى در قرآن مجيد به عنوان دوره دوم پيام قرآن برويم.

بحمداللّه اين كار انجام شد و مجموعه اين مباحث در دو مجلّد تهيّه شد كه مجلّد اوّل در كلّيّات مسائل اخلاقى بحث مى كند و اكنون در دسترس شماست ولى مى توان از آن به عنوان يك متن جامع درسى نيز استفاده كرد، و جلد دوم پيرامون جزئيّات مباحث اخلاقى و مصاديق آن بطور گسترده بحث مى كند كه بحمداللّه قسمت عمده آن آماده براى چاپ است.

اميدواريم اين گام ديگر در طريق استفاده از قرآن مجيد در حلّ مشكلات زندگى انسانها، مورد قبول خداوند متعال و ذخيره يوم المعاد قرار گيرد و اگر كاستيهايى در آن است با تذكّر صاحبنظران تكميل گردد.

 

والحمد للّه ربّ العالمين

ربيع الاوّل 1419

تيرماه 1377

[17]

 

 

 

 

 

 

1

 

اهمّيّت بحثهاى اخلاقى

 

اشاره

اين بحث از مهمترين مباحث قرآنى است، و از يك نظر مهمترين هدف انبياى الهى را تشكيل مى دهد، زيرا بدون اخلاق نه دين براى مردم مفهومى دارد، و نه دنياى آنها سامان مى يابد; همان گونه كه گفته اند:

اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومى كه گشت فاقد اخلاق مردنى است! اصولا زمانى انسان شايسته نام انسان است كه داراى اخلاق انسانى باشد و در غير اين صورت حيوان خطرناكى است كه با استفاده از هوش سرشار انسانى همه چيز را ويران مى كند، و به آتش مى كشد; براى رسيدن به منافع نامشروع مادّى جنگ به پا مى كند، و براى فروش جنگ افزارهاى ويرانگر تخم تفرقه و نفاق مى پاشد، و بى گناهان را به خاك و خون مى كشد!

آرى! او ممكن است به ظاهر متمدّن باشد ولى در اين حال حيوان خوش علفى است، كه نه حلال را مى شناسد و نه حرام را! نه فرقى ميان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتى در ميان ظالم و مظلوم!

با اين اشاره به سراغ قرآن مى رويم و اين حقيقت را از زبان قرآن مى شنويم; در آيات زير دقّت كنيد:

[18]

1 ـ هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُمّيينَ رَسُولا مِنهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبين   (سوره جمعه، آيه 2)

2 ـ لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ اِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولا مِنْ اَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبين   (سوره آل عمران، 164)

3 ـ كَما اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولا مِنْكُم يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ   (سوره بقره، آيه 151)

4 ـ رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ اِنَّكَ اَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ   (سوره بقره، آيه 129)

5 ـ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّيها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّيها   (سوره شمس، آيات 9 و 10)

6 ـ قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَكّى وَ ذَكَرَ اسْمَ ربّـِهِ فَصَلّى   (سوره اعلى، آيات 14 و 15)

7 ـ وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْ لِلّهِ   (سوره لقمان، آيه 12)

 

ترجمه:

1 ـ او كسى است كه در ميان جمعيّت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب و حكمت مى آموزد هرچند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند!

2 ـ خداوند بر مؤمنان منّت نهاد (و نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند، و آنان را پاك كند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد، هرچند پيش از آن، در گمراهى آشكارى بودند.

3 ـ همان گونه (كه با تغيير قبله نعمت خود را بر شما ارزانى داشتيم) رسولى از خودتان در ميانتان فرستاديم، تا آيات ما را بر شما بخواند، و شما را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد، و آنچه را نمى دانستيد، به شما ياد دهد.

4 ـ پروردگارا ! در ميان آنها پيامبرى از خودشان برانگيز! تا آيات تو را بر آنان بخواند، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند، زيرا تو توانا و حكيمى (و بر اين كار قادرى)!

5 ـ هركس نفس خود را پاك و تزكيه كرد، رستگار شد ـ و آن كس كه نفس خويش را با

[19]

معصيت و گناه آلوده ساخت، نوميد و محروم گشت!

6 ـ به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد) رستگار شد ـ و (آن كس) نام پروردگارش را ياد كرد، سپس نماز خواند!

7 ـ ما به لقمان حكمت (ايمان و اخلاق) آموختيم (و به او گفتيم) شكر خدا را به جا آور!

* * *

چهار آيه نخستين در واقع يك حقيقت را دنبال مى كند، و آن اين كه يكى از اهداف اصلى بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) تزكيه نفوس و تربيت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است; حتّى مى توان گفت تلاوت آيات الهى و تعليم كتاب و حكمت كه در نخستين آيه آمده، مقدّمه اى است براى مسأله تزكيه نفوس و تربيت انسانها; همان چيزى كه هدف اصلى علم اخلاق را تشكيل مى دهد.

شايد به همين دليل «تزكيه» در سه آيه بر «تعليم» پيشى گرفته است، چرا كه هدف اصلى و نهائى «تزكيه» است هرچند در عمل «تعليم» مقدّم بر آن مى باشد.

و اگر در يك آيه ديگر «تعليم» بر «تزكيه اخلاق» پيشى گرفته، ناظر به ترتيب طبيعى و خارجى آن است، كه معمولا «تعليم» مقدّمه اى است براى «تربيت و تزكيه»; بنابراين، آيه اوّل و آيه اخير هر كدام به يكى از ابعاد اين مسأله مى نگرد. (دقّت كنيد)

اين احتمال در تفسير آيات چهارگانه فوق نيز دور نيست كه منظور از اين تقديم و تأخير اين است كه اين دو (تعليم و تربيت) در يكديگر تأثير متقابل دارند; يعنى، همان گونه كه آموزشهاى صحيح سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزكيه نفوس مى شود، وجود فضائل اخلاقى در انسان نيز سبب بالابردن سطح علم و دانش اوست; چرا كه انسان وقتى مى تواند به حقيقت علم برسد كه از «لجاجت» و «كبر» و «خودپرستى» و «تعصّب كوركورانه» كه سدّ راه پيشرفتهاى علمى است خالى باشد، در غير اين صورت اين گونه مفاسد اخلاقى حجابى بر چشم و دل او مى افكند كه نتواند چهره حق را آن چنان كه هست مشاهده كند و طبعاً از قبول آن وا مى ماند.

اين نكات نيز در آيات چهارگانه فوق قابل دقّت است:

در اوّلين آيه، قيام پيغمبرى كه معلّم اخلاق است به عنوان يكى از نشانه هاى خداوند

[20]

ذكر شده، و نقطه مقابل «تعليم و تربيت» را «ضلال مبين» و گمراهى آشكار شمرده است (وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبِين) و اين نهايت اهتمام قرآن را به اخلاق نشان مى دهد.

در دومين آيه، بعثت پيامبرى كه مربّى اخلاقى و معلّم كتاب و حكمت است به عنوان منّتى بزرگ و نعمتى عظيم از ناحيه خداوند شمرده است; اين نيز دليل ديگرى بر اهمّيّت اخلاق است.

در سومين آيه كه بعد از آيات تغيير قبله (از بيت المقدّس به كعبه) آمده و اين تحوّل را يك نعمت بزرگ الهى مى شمرد، مى فرمايد: اين نعمت همانند اصل نعمت قيام پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است كه با هدف تعليم و تربيت و تهذيب نفوس و آموزش امورى كه وصول انسان به آن از طرق عادى امكان پذير نبود انجام گرفته است(1).

نكته ديگرى كه در چهارمين آيه قابل دقّت است، اين است كه در اين جا با تقاضاى ابراهيم و دعاى او در پيشگاه خدا روبه رو مى شويم; او بعد از بناى كعبه و فراغت از اين امر مهمّ الهى، دعاهايى مى كند كه يكى از مهمترين آنها تقاضاى به وجود آمدن امّت مسلمانى از «ذريّه» اوست، و بعثت پيامبرى كه كار او تعليم كتاب و حكمت و تربيت و تزكيه نفوس باشد.

* * *

اين نكته نيز در پنجمين آيه جلب توجّه مى كند كه قرآن پس از ذكر طولانى ترين سوگندها كه مجموعه اى از يازده سوگند مهم به خالق و مخلوق و زمين و آسمان و ماه و خورشيد و نفوس انسانى است، مى گويد: «آن كس كه نفس خويش را تزكيه كند رستگار شده، و آن كس كه آن را آلوده سازد مأيوس و نااميد گشته است! (قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَكّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها)».

اين تأكيدهاى پى در پى و بى نظير دليل روشنى است بر اهمّيّتى كه قرآن مجيد براى پرورش اخلاق و تزكيه نفوس قائل است، و گويى همه ارزشها را در اين ارزش بزرگ


1. در جمله «وَ يُعَلّمِكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَموُنَ» به شما امورى تعليم مى دهد كه امكان نداشت خودتان آن را بدانيد!» دقّت كنيد كه سخن از تعليم علومى به ميان مى آورد كه وصول به آن براى انسان از غير طريق وحى غير ممكن است!

[21]

خلاصه مى كند، و فلاح و رستگارى و نجات را در آن مى شمرد.

* * *

همين معنى با مختصر تفاوتى در آيه ششم آمده و جالب اين كه «تزكيه اخلاق» در آن مقدّم بر نماز و ياد خدا ذكر شده كه اگر تزكيه نفس و پاكى دل و صفاى روح در پرتو فضائل اخلاقى نباشد، نه ذكر خدا به جائى مى رسد و نه نماز روحانيّتى به بار مى آورد.

* * *

و بالاخره در آخرين آيه، از معلّم بزرگ اخلاق يعنى لقمان سخن مى گويد و از علم اخلاق به «حكمت» تعبير مى كند و مى گويد: «ما (موهبت بزرگ) حكمت را به لقمان داديم، سپس به او دستور داديم كه شكر خدا را در برابر اين نعمت بزرگ به جا آورد!(وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ اَنِ اشْكُرْلِلّهِ)».

با توجّه به اين كه ويژگى «لقمان حكيم» آن چنان كه از آيات سوره لقمان استفاده مى شود تربيت نفوس و پرورش اخلاق بوده است بخوبى روشن مى شود كه منظور از «حكمت» در اين جا همان «حكمت عملى» و آموزشهايى است كه منتهى به آن مى شود يعنى «تعليم» براى «تربيت»!

بايد توجّه داشت كه حكمت همان گونه كه بارها گفته ايم در اصل به معنى «لجام» اسب و مانند آن است; سپس به هر «امر بازدارنده» اطلاق شده است، و از آنجا كه علوم و دانشها و همچنين فضائل اخلاقى انسان را از بديها و كژيها باز مى دارد، اين واژه بر آن اطلاق شده است.

* * *

 

نتيجه

آنچه از آيات بالا استفاده مى شود اهتمام فوق العاده قرآن مجيد به مسائل اخلاقى و تهذيب نفوس به عنوان يك مسأله اساسى و زيربنايى است كه برنامه هاى ديگر از آن نشأت مى گيرد; و به تعبير ديگر، بر تمام احكام و قوانين اسلامى سايه افكنده است.

آرى! تكامل اخلاقى در فرد و جامعه، مهمترين هدفى است كه اديان آسمانى بر آن

[22]

تكيه مى كنند، و ريشه همه اصلاحات اجتماعى و وسيله مبارزه با مفاسد و پديده هاى ناهنجار مى شمرند.

اكنون به روايات اسلامى باز مى گرديم و اهمّيّت اين مسأله را در روايات جستجو مى كنيم.

 

اهمّيّت اخلاق در روايات اسلامى

اين مسأله در احاديثى كه از شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و همچنين از ساير پيشوايان معصوم(عليهم السلام) رسيده است با اهمّيّت فوق العاده اى تعقيب شده، كه به عنوان نمونه چند حديث پرمعناى زير را از نظر مى گذرانيم:

1 ـ در حديث معروفى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:

«اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ; من تنها براى تكميل فضائل اخلاقى مبعوث شده ام.»(1)

و در تعبير ديگرى: «اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ حُسْنَ الاَْخْلاقِ» آمده است.(2)

و در تعبير ديگرى: « بُعِثْتُ بِمكارِمِ الاَخلاقِ وَمحاسِنِها» آمده است.(3)

تعبير به «انّما» كه به اصطلاح براى حصر است نشان مى دهد كه تمام اهداف بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در همين امر يعنى تكامل اخلاقى انسانها خلاصه مى شود.

2 ـ در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «لَوْ كُنّا لانَرْجُو جَنَّةً وَلانَخْشى نارَاً وَلاثَواباً وَلاعِقاباً لَكانَ يَنْبَغى لَنا اَنْ نُطالِبَ بِمَكارِمِ اْلاَخْلاقِ فَاِنَّها مِمّا تَدُلُّ عَلى سَبِيلِ النَّجاحِ; اگر ما اميد و ايمانى به بهشت و ترس و وحشتى از دوزخ، و انتظار ثواب و عقابى نمى داشتيم، شايسته بود به سراغ فضائل اخلاقى برويم، چرا كه آنها راهنماى نجات و پيروزى و موفّقيّت هستند.»(4)

اين حديث بخوبى نشان مى دهد كه فضائل اخلاقى نه تنها سبب نجات در قيامت


1. كنز العمّال، حديث 52175 (جلد 3، صفحه 16).

2. همان مدرك، حديث 5218.

3. بحار، جلد 66، صفحه 405.

4. مستدرك الوسائل، جلد 2، صفحه 283. (چاپ قديم).

[23]

است بلكه زندگى دنيا نيز بدون آن سامان نمى يابد! (در اين باره در آينده به خواست خدا بحثهاى مشروحترى خواهيم داشت)

3 ـ در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است كه فرمود: «جَعَلَ اللّهُ سُبْحانَهُ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ صِلَةً بَيْنَهُ وَبَيْنَ عِبادِهِ فَحَسْبُ اَحَدِكُمْ اَنْ يَتَمَسّكَ بِخُلُق مُتَّصِل بِاللّهِ; خداوند سبحان فضائل اخلاقى را وسيله ارتباط ميان خودش و بندگانش قرار داده، همين بس كه هر يك از شما دست به اخلاقى بزند كه او را به خدا مربوط سازد.»(1)

به تعبير ديگر، خداوند بزرگترين معلّم اخلاق و مربّى نفوس انسانى و منبع تمام فضائل است، و قرب و نزديكى به خدا جز از طريق تخلّق به اخلاق الهى امكان پذير نيست!

بنابراين، هر فضيلت اخلاقى رابطه اى ميان انسان و خدا ايجاد مى كند و او را گام به گام به ذات مقدّسش نزديكتر مى سازد.

زندگى پيشوايان دينى نيز سرتاسر بيانگر همين مسأله است كه آنها در همه جا به فضائل اخلاقى دعوت مى كردند، و خود الگوى زنده و اسوه حسنه اى در اين راه بودند و به خواست خدا در مباحث آينده در هر بحثى با نمونه هاى اخلاقى آنها آشنا خواهيم شد; و همين بس كه قرآن مجيد به هنگام بيان مقام والاى پيامبر  اسلام(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «وَاِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظِيْم; تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى!»(2)

 

نكته ها:

1 ـ تعريف علم اخلاق

در اين جا لازم است قبل از هر چيز به سراغ تعريف اخلاق برويم; «اخلاق» جمع «خُلْق» (بر وزن قُفل) و «خُلُق». (بر وزن افق) مى باشد، به گفته «راغب» در كتاب «مفردات»، اين دو واژه در اصل به يك ريشه باز مى گردد، خَلْق به معنى هيئت و شكل و صورتى است كه انسان با چشم مى بيند و خُلْق به معنى قوا و سجايا و صفات درونى است كه با چشم دل ديده مى شود.


1. تنبيه الخواطر، صفحه 362.

2. سوره قلم، آيه 4.

[24]

بنابراين مى توان گفت: «اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است» و به گفته بعضى از دانشمندان، گاه به بعضى از اعمال و رفتارى كه از خلقيات درونى انسان ناشى مى شود، نيز اخلاق گفته مى شود (اوّلى اخلاق صفاتى است و دومى اخلاق رفتارى).

«اخلاق» را از طريق آثارش نيز مى توان تعريف كرد، و آن اين كه «گاه فعلى كه از انسان سر مى زند، شكل مستمرّى ندارد; ولى هنگامى كه كارى بطور مستمر از كسى سر مى زند (مانند امساك در بذل و بخشش و كمك به ديگران) دليل به اين است كه يك ريشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ريشه را خلق و اخلاق مى نامند.

اينجاست كه «ابن مِسكَوَيه» در كتاب «تَهْذيبُ الاَْخْلاقِ وَتَطْهيرُ الاَْعْراقِ»، مى گويد: «خُلق همان حالت نفسانى است كه انسان را به انجام كارهايى دعوت مى كند بى آن كه نياز به تفكّر و انديشه داشته باشد.»(1)

همين معنى را مرحوم فيض كاشانى در كتاب «حقايق» آورده است، آنجا كه مى گويد: «بدان كه خوى عبارت است از هيئتى استوار با نفس كه افعال به آسانى و بدون نياز به فكر و انديشه از آن صادر مى شود.»(2)

و به همين دليل اخلاق را به دو بخش تقسيم مى كنند: «ملكاتى كه سرچشمه پديد آمدن كارهاى نيكو است و اخلاق خوب و ملكات فضيله ناميده مى شود، و آنها كه منشاَ اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملكات رذيله مى گويند.

و نيز از همين جا مى توان علم اخلاق را چنين تعريف كرد: «اخلاق علمى است كه از ملكات و صفات خوب و بد و ريشه ها و آثار آن سخن مى گويد» و به تعبير ديگر، «سرچشمه هاى اكتساب اين صفات نيك و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر يك را در فرد و جامعه مورد بررسى قرار مى دهد».

البتّه همانطور كه گفته شد، گاه به آثار عملى و افعال ناشى از اين صفات نيز واژه «اخلاق» اطلاق مى شود; مثلا، اگر كسى پيوسته آثار خشم و عصبانيّت نشان مى دهد به او مى گويند: اين اخلاق بدى است، و بعكس هنگامى كه بذل و بخشش مى كند مى گويند:


1. تهذيب الاخلاق، صفحه 51.

2. حقائق، صفحه 54.

[25]

اين اخلاق خوبى است كه فلان كس دارد; در واقع اين دو، علّت و معلول يكديگرند كه نام يكى بر ديگرى اطلاق مى شود.

بعضى از غربيها نيز علم اخلاق را چنان تعريف كرده اند كه از نظر نتيجه با تعريفهايى كه ما مى كنيم يكسان است، از جمله در كتاب «فلسفه اخلاق» از يكى از فلاسفه غرب به نام «ژكس» مى خوانيم كه مى گويد: «علم اخلاق عبارت است از تحقيق در رفتار آدمى به آن گونه كه بايد باشد.»(1)

در حالى كه بعضى ديگر كه بينشهاى متفاوتى دارند (مانند فولكيه) در تعريف علم اخلاق مى گويد: «مجموع قوانين رفتار كه انسان به واسطه مراعات آن مى تواند به هدفش برسد، علم اخلاق است.»(2)

اين سخن كسانى است كه براى ارزشهاى والاى انسانى اهمّيّت خاصّى قائل نيستند بلكه از نظر آنان رسيدن به هدف (هر چه باشد) مطرح است; و اخلاق از نظر آنها چيزى جز اسباب وصول به هدف نيست!

* * *

 

2 ـ رابطه اخلاق و فلسفه

فلسفه در يك مفهوم كلّى به معنى آگاهى بر تمام جهان هستى است به مقدار توان انسانى; و به همين دليل، تمام علوم مى تواند در اين مفهوم كلّى و جامع داخل باشد; و روى همين جهت، در اعصار گذشته كه علوم محدود و معدود بود، علم فلسفه از همه آنها بحث مى كرد، و فيلسوف كسى بود كه در رشته هاى مختلف علمى آگاهى داشت.

در آن روزها فلسفه را به دو شاخه تقسيم مى كردند:

الف ـ امورى كه از قدرت و اختيار انسان بيرون است كه شامل تمام جهان هستى بجز افعال انسان، مى شود.

ب ـ امورى كه در اختيار انسان و تحت قدرت او قرار دارد; يعنى، افعال انسان.


1. فلسفه اخلاق، صفحه 9.

2. الاخلاق النّظريّه، صفحه 10.

[26]

بخش اوّل را حكمت نظرى مى ناميدند،و آن را به سه شاخه تقسيم مى كردند.

1 ـ فلسفه اولى يا حكمت الهى كه درباره احكام كلّى وجود و موجود و مبدأ و معاد صحبت مى كرد.

2 ـ طبيعيّات كه آن هم رشته هاى فراوانى داشت.

3 ـ رياضيّات كه آن هم شاخه هاى متعدّدى را در بر مى گرفت.

امّا قسمتى كه مربوط به افعال انسان است، آن را حكمت عملى مى دانستند و آن نيز به سه شاخه تقسيم مى شد.

1 ـ اخلاق و افعالى كه مايه سعادت يا بدبختى انسان مى شود و همچنين ريشه هاى آن در درون نفس آدمى.

2 ـ تدبير منزل است كه مربوط است به اداره امور خانوادگى و آنچه تحت اين عنوان مى گنجد.

3 ـ سياست و تدبير مُدُن كه درباره روشهاى اداره جوامع بشرى سخن مى گويد.

و به اين ترتيب آنها به اخلاق شكل فردى داده، آن را در برابر «تدبير منزل» و «سياست مُدن» قرار مى دادند.

بنابراين «علم اخلاق» شاخه اى از «فلسفه عملى» يا «حكمت عملى» است.

ولى امروز كه علوم شاخه هاى بسيار فراوانى پيدا كرده و به همين دليل از هم جدا شده است، فلسفه و حكمت غالباً به همان معنى حكمت نظرى و آن هم شاخه اوّل آن، يعنى امور كلّى مربوط به جهان هستى، و همچنين مبدأ و معاد اطلاق مى شود. (دقّت كنيد)

در اين كه حكمت نظرى با ارزشتر است يا حكمت عملى، در ميان فلاسفه گفتگو است، گروهى اوّلى را با ارزشتر مى دانستند و گروهى دومى را، و اگر ما از زاويه هاى مختلف نگاه كنيم حرف هر دو گروه صحيح است كه فعلا جاى بحث آن نيست.

درباره رابطه «فلسفه» و «اخلاق» باز هم به مناسبتهاى ديگر به خواست خدا سخن خواهيم گفت.

* * *

 

[27]

3 ـ رابطه اخلاق و عرفان

امّا در مورد رابطه «اخلاق» و «عرفان» و اخلاق و «سير و سلوك الى اللّه» نيز مى توان گفت: «عرفان» بيشتر به معارف الهى مى نگرد، آن هم نه از طريق علم و استدلال، بلكه از طريق شهود باطنى و درونى، يعنى قلب انسان آنچنان نورانى و صاف گردد و ديده حقيقت بين او گشوده شود و حجابها بر طرف گردد كه با چشم دل ذات پاك خدا و اسماء و صفات او را ببيند و به او عشق ورزد.

بديهى است علم اخلاق چون مى تواند به برطرف شدن رذائل اخلاقى كه حجابهايى است در برابر چشم دل، كمك كند; يكى از پايه هاى عرفان الهى و مقدّمات آن خواهد بود.

و امّا «سير و سلوك الى اللّه» كه هدف نهايى آن، رسيدن به «معرفة اللّه» و قرب جوار او است، آن هم در حقيقت مجموعه اى از «عرفان» و «اخلاق» است. سير و سلوك درونى، نوعى عرفان است كه انسان را روز به روز به ذات پاك او نزديكتر مى كند، حجابها را كنار مى زند، و راه را براى وصول به حق هموار مى سازد; و سير و سلوك برونى همان اخلاق است، منتها اخلاقى كه هدفش را تهذيب نفوس تشكيل مى دهد نه فقط بهتر زيستن از نظر مادّى.

* * *

 

4 ـ رابطه «علم» و «اخلاق»

در آيات مورد بحث ديديم كه قرآن مجيد كراراً تعليم كتاب و حكمت را در كنار تزكيه و پاكسازى اخلاقى قرار مى دهد; گاه «تزكيه» را بر «تعليم» مقدّم مى دارد، و گاه «تعليم» را بر «تزكيه»; و اين نشان مى دهد كه ميان اين دو رابطه عميقى است.

يعنى هنگامى كه انسان از خوبى و بدى اعمال و صفات اخلاقى آگاه گردد و آثار و پيامدهاى هر يك از صفات «فضيلت» و «رذيلت» را بداند، بى شك در تربيت و پرورش او مؤثّر است; بطورى كه مى توان گفت بسيارى از زشتيهاى عمل و اخلاق، از ناآگاهيها سرچشمه مى گيرد. به همين دليل، اگر علم و آگاهى جاى جهل و نادانى را بگيرد، و به

[28]

تعبير ديگر، سطح فرهنگ بالا برود، بسيارى از زشتيها جاى خود را به زيبائيها، و بسيارى از مفاسد اخلاقى جاى خود را به محاسن اخلاقى مى دهد; ولى بايد توجّه داشت اين مسأله كلّيّت ندارد.

و متأسفانه گاه در اين مسأله مبالغه شده، گروهى راه افراط را پيش گرفته، و گروهى راه تفريط را.

گروهى به پيروى از گفتار معروف سقراط، فيلسوف يونانى، كه معتقد بود علم و حكمت سرچشمه اخلاق حميده است، و رذائل اخلاقى معلول جهل و نادانى است، عقيده دارند كه تنها راه براى مبارزه با رذائل اخلاقى و پيدايش فضائل اخلاقى گسترش علم و دانش و بالا بردن سطح افكار جامعه است، و به اين ترتيب «فضيلت» مساوى با «معرفت» مى شود.

آنها مى گويند هيچ كس آگاهانه به دنبال بدى و شرّ نمى رود، و اگر خوبى را تشخيص دهد آن را رها نمى سازد، پس وظيفه ما آن است كه هم براى خود و هم ديگران كسب آگاهى كنيم، و نتايج خير و شرّ، و بد و نيكو را بدانيم، تا جوانه هاى فضائل اخلاقى بر شاخسار وجود ما ظاهر شود!

در مقابل شايد كسانى هستند كه مايلند رابطه اين دو را بكلّى نفى كنند، و بگويند كه دانش و هوشيارى در افراد آلوده، سبب مى شود كه جنايات را هوشيارانه تر انجام دهند، و طبق مثل معروف: «دزدانى كه با چراغ مى آيند، كالاهاى گزيده تر مى برند!»

ولى انصاف اين است كه رابطه علم و اخلاق را نه مى توان بكلّى انكار كرد و نه مى توان بطور كامل، اخلاق را معلول علم دانست.

شاهد اين سخن تجارب زنده اى است كه از جامعه كسب كرده ايم; افراد آلوده اى بودند كه وقتى آنها را به حسن و قبح اعمالشان آگاه كرده ايم، و به نتايج سوء اعمال و افعال بد آشنا شده اند، دست از كار خود برداشته، و گرايش به خوبيها پيدا كرده اند، حتّى در خودمان نيز اين تجربه را داشته ايم.

در مقابل افرادى را مى شناسيم كه آگاهى كافى به نيك و بد اعمال و نتايج و آثار آن دارند ولى همچنان به بدى ادامه مى دهند، و اخلاق سوء بر وجود آنها حاكم است.

[29]

اينها همه به خاطر آن است كه انسان موجودى است دو بعدى، يك بُعد وجود او را علم و ادراك و آگاهى تشكيل مى دهد، و يك بُعد وجود او را اميال و غرائز و شهوات; به همين دليل، گاه با ميل و اختيار خود بُعد اوّل را ترجيح مى دهد و گاه دوم را.

از اينجا روشن مى شود، آنها كه يكى از دو قول بالا را پذيرفته اند انسان را يك بُعدى فرض كرده، و توجّه به بُعد ديگر وجود انسان نداشته اند.

از آيات ديگر قرآن نيز بخوبى مى توان آنچه را كه گفتيم استفاده كرد.

قرآن مجيد در چندين آيه به رابطه اى ميان جهل و اعمال سوء اشاره كرده است; مثلا، مى فرمايد: «اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءً بِجَهالَة ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ; هر كس از شما كار بدى از روى نادانى انجام دهد، سپس توبه و اصلاح و جبران نمايد، خداوند آمرزنده و مهربان است.»    (سوره انعام، آيه 54)

شبيه همين معنى در سوره نساء، آيه 17 و سوره نحل، آيه 119 نيز آمده است.

بديهى است منظور در اينجا جهل مطلق نيست كه با توبه سازگار نباشد بلكه مرتبه اى از مراتب جهل است كه اگر بر طرف گردد انسان به راه حقّ روى مى آورد.

در جلد اوّل از دوره اوّل پيام قرآن در آنجا كه بحث درباره معرفت و شناخت آمده، آيات بسيارى نقل كرده ايم كه از آنها استفاده مى شد، جهل سرچشمه كفر است، جهل سرچشمه اشاعه فساد، تعصّب و لجاجت، بهانه جويى، تقليد كوركورانه، اختلاف و پراكندگى، سوءظن و بدبينى، جسارت و بى ادبى و در يك جمله جهل مايه دگرگون شدن بسيارى از ارزشها است!(1)

از سوى ديگر، در بعضى از آيات صريحاً مى گويد: «كسانى هستند كه با علم و آگاهى، راه غلط را مى پيمايند; مثلا، درباره آل فرعون مى فرمايد: «وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً; آنها آيات ما را از روى ظلم و سركشى انكار كردند در حالى كه در دل به آن يقين داشتند.»    (سوره نمل، آيه 14)

و درباره گروهى از اهل كتاب مى فرمايد: «وَيَقُولُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ;


1. پيام قرآن، دوره اوّل، جلد 1، ص 86 تا 98.

[30]

آنها بر خدا دروغ مى بندند در حالى كه مى دانند.»    (سوره آل عمران، آيه 75).

شبيه همين معنى در چند آيه بعد از آن نيز آمده است    (سوره آل عمران، آيه 78).

علم و آگاهى در اين آيه ممكن است اشاره به آگاهى بر موضوع دروغ باشد، ولى باز هم شاهد مدّعاى ما است، چرا كه حكم عقل و شرع درباره دروغ و زشتى آن، چيزى نيست كه بر كسى مكتوم باشد.

 

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation