بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دعاشناسی موضوعی دعاشناسی موضوعی دعاشناسی موضوعی, علیرضا فراهانى منش   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     DOA00001 -
     DOA00002 -
     DOA00003 -
     DOA00004 -
     DOA00005 -
     DOA00006 -
     DOA00007 -
     DOA00008 -
     DOA00009 -
     DOA00010 -
     DOA00011 -
     DOA00012 -
     DOA00013 -
     DOA00014 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مغفرت در دعاهاى ديگر
در تعقيبات مشتركه چنين آمده است :((... اِغْفِرْلى ذُنُوبى كُلَّها جَميعاً، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُالذُّنُوبَ كُلَّها جَميعاً اِلاّ اَنْتَ ...)).
((تمامى گناهان مرا بر من ببخش ، چه اينكه جز تو كسى تمام گناهان را نمى بخشد)).
در دعاى معروف شب جمعه نيز چنين آمده است :
((يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يا صاحِبَ الْمَواهِبِالسَّنِيَّةِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ خَيْرِ الْوَرى سَجيَّةً وَاغْفِرْ لَنا يا ذَالْعُلى فى هذِهِالْعَشِيَّةِ)).
((اى پروردگارى كه فضل و بخششت بر خلايق دايمى است ! و اى كسى كه دستانش رابراى عطاكردن ،گشوده است !و اى صاحب بخششهاى بزرگ !بر محمدوآل او كه بهترين خلق هستند درود فرست و در اين شب ما را ببخش ومشمول مغفرت خود گردان )).
و در دعاى شب ((اوّل رجب )) آمده است :
((اَللّهُمَّ ... وَارْضَ عَنّى فَاِنَّ مَغْفِرَتَكَ لِلظّالِمينَ وَاَنَا مِنَ الظّالِمينَ اَللّهُمَّ اغْفِرْلى مالايَضُرُّكَ)).
((بارالها! از من راضى شو، به درستى كه مغفرت تو براى ظالمين و ستمگران است و منهم از ستمگران هستم ، بارالها! گناهان مرا كه هيچ ضررى به تو نمى رسانند، ببخشاى)). آنچه در اين دعا مهم است اعتراف به ظلم بر خويشتن مى باشد؛ يعنى به هنگام طلبمغفرت ، انسان بايد اعتراف كند كه بر خود ظلم نموده است بدين جهت حضرت در دعاىكميل مى فرمايند:((ظلمت نفسى ؛ بر خويشتن ظلم نمودم )).
و در تعقيبات نماز ظهر چنين آمده است :
((اَللّهُمَّ اِنْ عَظُمَتْ ذُنُوبى فَاَنْتَ اَعْظَمُ)).
((پروردگارا! اگرچه گناهان من بزرگ است ، اما تو بزرگتر هستى )).
و در ((مناجاة الراغبين )) آمده است :
((اِلهى ...اِنْاَوْحَشَ ما بَيْنى وَبَيْنَكَ فَرْطُ العِصْيانِ وَالطُّغْيانِ،فَقَدْانَسَنى بُشْرَىالْغُفْران وَالرِّضْوانِ)).
((بارالها! اگر طغيان و عصيانم مرا با تو بيگانه كرده است ، اما بشارت به غفران ورضوانت مرا با تو ماءنوس مى كند)).
در ((دعاى كميل )) حضرت على (عليه السّلام ) با ذكر عواقب گناهان ، خواستار آمرزش آنهامى شوند.
((اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَهْتِكُ الْعِصَمَ ... تُنْزِلُ النِّقَمَ ... تُغَيِّرُ النِّعَمَ ...تَحْبِسُ الدعاءَ ... تُنْزِلُ الْبَلاءَ)).(134)
((پروردگارا! گناهانى كه عصمت را از بين مى برند، عذاب رانازل مى كنند، نعمت را تغيير مى دهند، مانع استجابت دعا مى شوند و بلا رانازل مى كنند، بر من ببخش )).
در اين جمله از دعا، حضرت على (عليه السّلام ) عواقب سنگين دنيوى و اخروى گناه را بيانمى كنند. نكته اى كه از اين دعا فهميده مى شود اين است كه هرگناه علاوه بر عذاب اخروى، داراى اثر خاصى نيز مى باشد، مانند از بين بردن نعمتها، به استجابت نرسيدن دعاهاو ... حال با آمرزش گناه از سوى خداوند متعال ، نه تنها عذابهاى اخروى برداشته مىشود، بلكه اينگونه اثرات سوء نيز از ميان مى رود.
و در ((دعاى بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - )) چنين آمده است :
((وَاَنْتَ سَيِّدِى الْعوّادُ بِالنَّعْماءِ وَاَنَا الْعَوّادُ بِالْخَطاءِ اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَالِهِ الطّاهِرينَاَنْ تَغْفِرَ لى ذَنْبِىَ الْعَظيمَ فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُ الْعَظيمَ اِلاّ الْعَظيمُ يا عَظيمُ! يا عَظيمُ! يا عَظيمُ!يا ...)).
((و تو اى آقاى من ! عادتت احسان و بخشش است و من عادتم خطا و گناه مى باشد، پس ‍ بهحق محمد و خاندان پاكش از تو مى خواهم كه گناه بزرگ مرا بيامرزى ؛ چه اينكه گناهبزرگ را جز شخص بزرگ نمى تواند بيامرزد. اى خداى بزرگ ! اى خداى بزرگ ! اىخداى بزرگ ! اى ...)).
در اين دعا، در واقع يك نوع عذر آوردن وجود دارد؛ يعنى اى خداى بزرگ ! اگر من گنهكارمبراى آن است كه موجودى سرتاپا نقص به نام ((انسان )) هستم و اگر از تو درخواستمغفرت مى كنم براى آن است كه تو، خداى عظيم و بخشنده هستى .
و در دعايى كه در اعمال روز جمعه آمده است ، ((مغفرت الهى )) بالاتر از((عمل )) انسان دانسته شده و چنين مى فرمايد:
((فَاَنا لِمَغْفِرَتِكَ اَرْجى مِنّى لِعَمَلى )).
((پروردگارا! من به مغفرت تو بيشتر اميدوارم تا بهاعمال خود)).
يعنى انسان نبايد به اعمال خود مغرور بشود و بر آنها تكيه نمايد بلكه چشم اميدشبايد همواره به درگاه رحمت الهى باشد.
عفو خداوند
(15) ((يا ذَالْعَفْوِ وَالْغُفْرانِ!)).
((اى داراى گذشت و بخشش !)).
(22) ((يا عَظيمَ الْعَفْوِ!)).
((اى آنكه عفوش عظيم است !)).
(57) ((يا عَفُوُّ!)).
((اى بسيار عفو كننده !)).
(19) ((يا مَنْ لا يُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ!)).
((اى كسى كه جز عفو و گذشت ، درخواستى از او نيست !)).
(8) ((يا ذَالْعَفْوِ وَالرِّضاءِ!)).
((اى صاحب گذشت و خشنودى !)).
(48) ((يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ!)).
((اى كسى كه گذشتش از روى فضل و بخشش است !)).
(43) ((يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ!)).
((اى كسى كه خطاكاران به عفو او طمع مى ورزند!)).
(1) ((يا حَلِيمُ!)).
((اى بردبار!)).
(18) ((يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَلِيمٌ!)).
((اى كسى كه نسبت به عاصيان خود، بردبار هستى !)).
(22) ((يا حَسَنَ التَّجاوُزِ!)).
((اى كسى كه گذشتى نيكو دارى !)).
(82) ((يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ!)).
((اى كسى كه به سبب بردباريش ، گذشت مى كند!)).
(100) ((يا حَليماً لا يَعْجَلُ!)).
((اى بردبارى كه براى مجازات ، عجله اى ندارد!)).
(34) ((يا كَريمَ الصَّفْحِ!)).
((اى كسى كه گذشت تو بزرگوارانه است !)).
(22) ((يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَرِيْرَةِ!)).
((اى كسى كه گنهكار را به گناهش نمى گيرى و مؤ اخذه نمى كنى !)).
(13) ((يا مُقيلُ!)).
((اى درگذرنده !)).
(24) ((يا مُقيِلَ الْعَثَراتِ!)).
((اى از بين برنده لغزشها!)).
(24) ((يا ماحِىَ السَّيِّئاتِ!)).
((اى محو كننده بديها!)).
عفو راهى براى نجات
به طور كلى نظام خلقت و آفرينش و به صورت مشخص ، نظام تربيتى كه خداوند حكيمبراى بشر در نظر گرفته است ، بسيار حكيمانه و حساب شده است ؛ يعنى همانگونه كهدر جهان طبيعت مشاهده مى كنيم ، يك نظام مدوّن و به اصطلاح ديگران يك سيستم ، در جهانطبيعى وجود دارد كه حركت آن بر اساس نظمى دقيق و حساب شده صورت مى گيرد كهكشف هر گوشه اى از آن ، انسان را به حيرت بزرگى دچار مى كند.
خداوند متعال در عوالم غيرطبيعى نيز اين نظام حكيمانه را برقرار فرموده است و اساسا ازشخص حكيم ، غير از اين انتظار نمى رود.
به هرحال ، در يك چنين نظامى ، ((عفو)) يكى از راههاى نجات از عواقباعمال زشت آدمى است ؛ يعنى حال كه به هر دليلى انسان مرتكب خلاف شده است ، براىآنكه بتواندخودراازعواقب آن رهايى دهد،خداوند رحيم ،((عفو))را براى او قرار داده است .
O ((يا ذَاالْعَفْوِ وَالْغُفْرانِ!)).
((اى دارنده بخشش و آمرزش !)).
((عفو)) را محو كردن اثر شى ء گفته اند. و از آنجايى كه يكى از اثرات گناه ، ((عقاب)) است ، بنابراين ، عفو گناه ، به معناى بخشيدن مجازات آن است . اما مغفرت آن است كهاصل گناه مورد آمرزش و بخشش قرار گيرد مثل اينكه شخص ، مرتكب گناه نشده است ؛يعنى مغفرت به نوعى اعم از عفو است .
به هر حال ، عفو و غفران با يكديگر قريب المعنى هستند. و اما وظيفه ما چيست يعنى حالا كهما از يك طرف با گناهان و خطاهاى خود دست به گريبان هستيم و از سوى ديگر دربرابر چنين خداى رحيمى قرار گرفته ايم كه هم داراى عفو است و هم مغفرت ، چه بايدبكنيم ؟ آيا راهى جز رفتن به سوى حقتعالى و طلب عفو و مغفرت از او وجود دارد؟ و بدينجهت ملاحظه مى كنيم كه مضمون بسيارى از دعاهاى معصومين (عليهم السّلام ) را درخواستعفو و مغفرت تشكيل مى دهد.
بله ، يك چيز ممكن است انسان را از اين خواهش بازدارد و آن چيزى جز جهالت ، غفلت وشقاوت نيست . و الا انسان خطاكارى كه به هوش باشد و خواهان سعادت خود باشد،هيچگاه براى از بين بردن كارهاى خطاى خود كوتاهى نمى كند.
O ((يا عَظيمَ الْعَفْوِ!)).
((اى آنكه عفوش عظيم است !)).
گناهانى كه انسان مرتكب مى شود يكسان نيستند، بعضى از اين گناهان آنقدر بزرگهستند كه نمى توان با هيچ معيارى بزرگى آنها را معين كرد و واضح است كه به هماناندازه هم مجازات و عواقب آنها گران و سنگين مى باشد،حال آيا عفوالهى آنقدر هست كه بتواند شامل اين گناهان هم بشود؟ آرى ، هست ؛ يعنى ما دربرابر كردگارى هستيم كه داراى عفوى عظيم است . عظمتى بالاتر از تمام عظمتها،بالاتر از عظمت گناه انسان ، در ((دعاى بعد از نماز حضرت فاطمه زهرا - سلام اللّهعليها - )) چنين مى خوانيم :
((اَتَيْتُكَ اَرْجُو عَظيمَ عَفْوِكَ)).
((در حالى به درگاه تو آمده ام كه به عفو عظيمت اميد دارم )).
و در ((تعقيبات مشتركه )) آمده است :((اَللّهُمَّ اِنْ كانَ ذَنْبى عِنْدَكَ عَظيماً، فَعَفُوكَ اَعْظَمُ مِنْذَنْبى )).
((بارالها! اگر گناهم نزد تو بزرگ است ، اما عفو تو بزرگتر از گناه من است )).
O ((يا عَفُوُّ!)).
((اى آنكه عفو و گذشتش فراوان است !)).
آنقدر فراوان است كه مى تواند شامل همه گناهان و همه افراد شده و به تكرار گناهانتكرار شود.
و چرا فراوان نباشد در حالى كه از درياى بى كران رحمت و كرم الهى نشاءت گرفتهاست و در حالى كه عفو و مغفرت نه چيزى را از خداوند كم مى كند و نه ضررى به او مىرساند. در سوره مباركه حج ، آيه 60 چنين مى فرمايد:
(... اِنَّ اللّهَ لَعَفُوُّ غَفُورٌ ).
((به درستى كه خداوند بسيار با گذشت و آمرزنده است )).
O ((يا مَنْ فى عَفْوِهِ يَطْمَعُ الْخاطِئُونَ!)).
((اى كسى كه خطاكاران به عفو او طمع مى ورزند!)).
((طمع )) آن است كه انسان خواستار چيز پرمنفعتى باشد در حالى كه مستحق آن چيز نباشد،واضح است كه عفو، ((حق )) خطاكار نيست ، اما از طرفى هم خطاكار آن را براى عاقبت خودبسيار سودمند مى بيند به طورى كه نمى تواند از آن بگذرد، پس در آن طمع كرده و بهدنبال آن مى رود. در دعاى ابى حمزه ثمالى مى فرمايد:
((بِكَ اسْتِغاثَتى وَبِدعائِكَ تَوَسُّلى مِنْ غَيْرِ اسْتِحْقاقٍ لاِِسْتِماعكَ مِنّى وَلاَ اسْتيِجابٍلِعَفْوِكَ عَنّى ، بَلْ لِثِقَتى بِكَرَمِكَ)).
((فرياد خواهى و توسّلم به سوى تو است ، بدون اينكه مستحق باشم فريادم رابشنوى و بدون اينكه مستوجب عفو تو باشم ، اما به خاطر اطمينان به كرم و بخششت اينكار را مى كنم )).
و در چند جمله بعد آمده است :
((اِذا رَاَيْتُ مَوْلاىَ ذُنُوبى فَزِعْتُ وَاِذا رَاَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ، فَاِنْ عَفَوْتَ فَخَيْرُ راحِمٍ وَاِنْعَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظالِمٍ)).
((اى مولاى من و سرورم ! هنگامى كه گناهان خود را مى نگرم مى ترسم و مى گريزم ، امازمانى كه به كرم تو نگاه مى كنم ، دچار طمع مى شوم . پس اگر به خاطر كَرَمَتْ مراعفو نمايى به اين جهت است كه بهترين رحم كننده هستى ، اما اگر به خاطر گناهانمعذابم كنى ، نه از آن جهت است كه ظالم هستى (بلكه خود مستحق آنم) )).
و در دعاى افتتاح در اين باره چنين آمده است :
(اَللّهُمْ اِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبى وتَجاوُزَكَ عَنْ خَطيئَتى وَصَفْحَكَ عَنّ ظُلْمى ... اَطْمَعَنى فى اَنْاَسْئَلَكَ ما لااَسْتَوْجِبُهُ مِنْكَ ).
((بارالها! عفو و آمرزش تو از گناهم و گذشتت از خطايم و بخشش تو از ظلم و ستمكاريممرابه طمع انداخت تا چيزى را از تو درخواست كنم كه مستوجب آن نيستم )).
O ((يا مَنْ لا يُسْئَلُ اِلاّ عَفْوُهُ!)).
((اى كسى كه جز عفو و گذشت درخواستى از او نيست !)).
چه اينكه اگر عفوش شاملحال ما شود، تمام خوبيها به سوى ما روى خواهند آورد اما اگر به عفو اونايل نشويم ، چيزهاى ديگر هم سودى براى ما نخواهند داشت .
O ((يا ذَا الْعَفْوِ وَالرِّضاءِ!)).
((اى آنكه صاحب گذشت و خشنودى هستى !)).
يكى از مسايل مهمى كه بر اثر گناه حاصل مى شود، نارضايتى خداوندمتعال از انسان است ، ما معمولاً در مورد گناه بيشتر به عذاب و عقاب و ديگر نتايج دنيوى واخروى آن توجه مى كنيم ، در حالى كه بدترين نتيجه گناه ، خراب شدن رابطه بينانسان و خداوند است . و همين امر است كه خود باعث بقيه گرفتاريها براى انسان مى شود.به هرحال ، چيزى بالاتر از رضاى الهى نيست و اين رضايت بدون عفو و با وجود گناهبه دست نمى آيد، بنابراين ، ملاحظه مى كنيم كه عفو نه تنها عواقب گناهان را پاك مىكند بلكه زمينه را براى صعود به مقام رضاى الهى هم فراهم مى سازد. در سوره توبهمى فرمايد:
(... وَرِضْوانٌ مِنَ اللّهِ اَكْبَرُ ... ).(135)
((رضايت الهى بزرگترين چيز است )).
O ((يا مَنْ عَفْوُهُ فَضْلٌ!)).
((اى كسى كه عفوش از روى فضل است !)).
همانطور كه قبلاً گفته شد، عفو الهى چيزى نيست كه حق انسان باشد بلكه حق انسان دربرابر گناه همان عقاب است . اما از آنجايى كه خداوند داراى فضلى عظيم است ، پس ‍عفوش شامل حال بندگان خطاكار شده و از آنان مى گذرد. و در سورهآل عمران ، مى فرمايد:
(... وَلَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ ).(136)
((... و خداوند شما را عفو نمود و از شما گذشت (زيرا) خداوند نسبت به مؤ منين داراىفضل است )).
O ((يا حَسَنَ التَّجاوُزِ!)).
((اى آنكه گذشتى نيكو دارى !)).
گذشت از گناه به چند صورت ممكن است انجام گيرد، گاه صرفا گذشت است ، اما گاهىاين گذشت همراه با منّت نهادن و آزار و اذيت مى باشد، يا همراه با سخت گرفتن مىباشد. اما گاهى هم گذشت به گونه اى انجام مى گيرد كه آن را ((حسن و نيكو)) مىگرداند مانند آنكه اين گذشت ، سهل و آسان باشد، يا اينكه بعد از گذشت ، چيز خوبىهم به انسان بدهند و امثال آن . و از آنجايى كه خداوند ((محسن )) است ، گذشت او هم ((حسن)) است .
در نماز حضرت امام محمد باقر (عليه السّلام ) چنين آمده است :
((اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ ... اَنْ تَتَجاوَزَ عَنْ سَيِّئاتى وَما عِنْدى بِحُسْنِ ما عِنْدَكَ)).
((بارالها! از تو مى خواهم كه از گناهان و آن بديهايى كه در نزد من است ، به آنخوبيهايى كه در نزد تو است ، بگذرى )).
O ((يا مَنْ تَجاوَزَ بِحِلْمِهِ!)).
((اى كسى كه با بردبارى خود، گذشت مى كند!)).
((حلم )) به بردبارى در مجازات گفته مى شود؛ يعنى كسى كه در عقاب كردن و انتقامگرفتن عجله نمى كند. همانگونه كه در مورد گناهان انسان مشاهده مى كنيم ، اينگونه نيستكه خداوند بلافاصله پس از خطا، فرد را عقاب كند بلكه به او مهلت داده مى شود.
((حلم الهى )) باعث مى شود كه افراد، فرصت انديشيدن و بازگشت را پيدا كنند پس ‍خداوند هم از آنان مى گذرد، البته عده اى هم در گناه خود باقى مى مانند و به عواقب آنهم مى رسند. بنابراين ، كسانى كه باز مى گردند، حلم الهى به نفع آنان است چهاينكه فرصت بازگشت را پيدا كرده اند، اما آنان كه در گناه خود بيشتر فرو مى روند،حلم الهى به ضرر ايشان است چه اينكه اگر زودتر مجازات مى شدند كمتر گناه مىكردند. و شايد براى همين باشد كه خداوند براى آنكه عذاب عده اى را سنگين تر نمايد،مهلت بيشترى به آنان مى دهد.
به هرحال ، ما در حلم الهى نشانه هاى حكمت ، رحمت و قدرت خداوند را مشاهده مى كنيم .
اما ((حكمت الهى ))، مشاهده مى شود كه موجودى مانند انسان در زندگى ، حالات واعمال گوناگونى دارد، بنابراين ، يك گناه يا خطادليل نمى شود كه انسان تا آخر عمر گناهكار باقى بماند، پس لازم است به او فرصتعمل صالح داده شود.
و اما ((رحمت الهى ))، پس به اين خاطر كه اين موجود ضعيف وجاهل ، به سبب جهل و ضعف خود دچار خطا گرديده است پس خداوند به او رحم نموده و ازعقاب فورى او صرف نظر مى كند.
و اما ((قدرت الهى ))، بدين جهت كه موجودات ديگر ضعيف هستند لذا بلافاصله انتقام مىگيرند تا مبادا فرصت انتقامگيرى از دستشان برود، اما خداوند ((قادر))متعال هرزمان كه بخواهد مى تواند مجازات نمايد، پس ديگر عجله اى لازم نيست .
O ((يا حَليمُ!)).
((اى آنكه داراى حلم بسيار هستى !)).
((يا مَنْ هُوَ بِمَنْ عَصاهُ حَلِيمٌ!)).
((اى كسى كه نسبت به عاصيان خود حليم هستى !)).
((يا حَلِيماً لايَعْجَلُ!)).
((اى بردبارى كه براى مجازات عجله اى ندارد!)).
معانى اين سه عبارت نيز از بيان عبارت پيش از آنها معلوم مى شود، به همين مضمون در((اعمال شب جمعه )) چنين آمده است :
((اَنَّهُ لَيْسَ فى حُكْمِكَ ظُلْمٌ وَلا فى نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ وَاِنَّما يَعْجَلُ مَنْ يَخافُ الْفَوْتَ وَاِنَّمايَحْتاجُ اِلى الظُّلْمِ الضَّعِيفُ وَقَدْ تَعالَيْتَ يا اِلهى عَنْ ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً)).
(( (بارالها!) در حكم تو ظلمى وجود ندارد و در انتقامگيرى تو هم عجله اى نيست ؛ چه اينكهآن كس در انتقام گرفتن عجله مى كند كه از فوت وقت بترسد و آن كس به ظلم كردن احتياجدارد كه ضعيف باشد و تو اى خداى من ! از اين نواقص عارى هستى و برتر از اين كارهامى باشى ، آن هم برترى بسيار بزرگ )).
O ((يا كَريمَ الصَّفْحِ!)).
((اى آنكه كريمانه گذشت مى كنى !)).
((صفح )) به معناى روى گردانى است ؛ يعنى ترك كردن و اعراض نمودن و در اصطلاحبه معناى اعراض كردن از گناه ديگرى و ناديده گرفتن آن است ، بنابراين ، با((عَفْو))قريب المعنى مى باشد.معناى اين عبارت به عبارت ((ياحَسَنَالتَّجاوُزِ!))نزديكاست .
در قرآن كريم نيز ((صفح )) بيشتر با ((عفو)) ذكر شده است . در سوره مباركه تغابن ،مى فرمايد:
(... وَاِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ).(137)
((اگر شما گذشت كنيد و ناديده بگيريد و ببخشيد (پس بدانيد كه ) خداوند هم آمرزندهمهربان است )).
امام زين العابدين (عليه السّلام ) در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) شرط رسيدن به((صفح الهى )) را ((حسن ظن )) به پروردگار ذكر مى كند:
((... مُتَنَجِّزٌ ما وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِكَ ظَنّاً)).
وعده صفح و گذشت تو براى كسانى كه به تو حسن ظن دارند قطعى و حتمى است )).
O ((يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَرِيرَةِ!)).
((اى كسى كه گنهكار را به گناهش نمى گيرى و مؤ اخذه نمى كنى !)).
((جريره )) به معناى ((اثم و ذنب و جنايت )) است .
در ((دعاى ابى حمزه ثمالى )) چنين آمده است :
((فَاَعْطِنى مِنْ عَفْوِكَ بِمِقْدارِ اَمَلى وَلا تُؤ اخِذْنى بِاَسْوَءَ عَمَلى )).
((پروردگارا! از عفو خودت به آن مقدار كه آرزو و انتظار دارم به من عطا بفرما و مرا بهاعمال زشتم مؤ اخذه مكن )).
واضح است كه مؤ اخذه نكردن خداوند متعال شرايط خاصى دارد، همچنانكه در اين جمله ازدعا مشاهده مى شود كه حضرت ، نخست طلب عفو و سپس درخواست عدم مؤ اخذه مى نمايد.
O ((يا مُقِيلُ!)).
((اى از بين برنده !)).
O ((يا مُقِيلَ الْعَثَراتِ!)).
((اى درگذرنده از لغزشها!)).
((مقيل )) به معناى فسخ كننده و از بين برنده است و ((عثر)) نيز به معناى سقوط و لغزشاست .
در اين عبارت از گناه به عنوان لغزش و سقوط نام برده شده است ؛ زيرا گناه در واقعلغزيدن از صراط مستقيم انسانيت و سقوط از طريق الهى است . در ((دعاىكميل ))، حضرت ، چنين مى فرمايند:
((وَاَقِلْنى عَثْرَتى وَاغْفِرْ زَلَّتى )).
((از لغزشم بگذر و خطايم را ببخش )).
به هرحال ، اين عبارت هم با بسيارى از عبارات قبلى قريب المعنى مى باشد.
O ((يا ما حِىَ السَّيِّئاتِ!)).
((اى محو كننده زشتيها!)).
هنگامى كه انسان مرتكب گناه مى شود، اين گناه با تمام آثار دنيوى و اخرويش براىانسان باقى مى ماند، مانند اثراتى كه گناه دردل و جان و قلب آدمى مى گذارد، اثراتى كه بر اخلاق انسان دارد، اثراتى كه برسرنوشت انسان و وابستگان او دارد، اثراتى كه در قيامت براى انسان به عنوان عذاببه بار مى آورد و...
بنابراين ، محو سيّئه و گناه به معناى از بين رفتن تمامى اين آثار و نتايج است و چهلطفى بالاتر از اين ؟ اما آيا محو گناه و سيّئه از سوى خداوند ضابطه ندارد؟ البتهكه دارد خداوند متعال در قرآن كريم انجام دادن كارهاى خوب را موجب از بين رفتن بدى مىداند، در سوره هود، مى فرمايد:
(... اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ... ).(138)
((... به درستى كه نيكيها، زشتيها را از بين مى برند)).
عفو و گذشت خداوند متعال
در نماز حضرت امير (عليه السّلام ) آمده است :
((يا مَنْ عَفا عَنِ السَّيِّئاتِ وَلَمْ يُجازِ بِهَا ارْحَمْ عَبْدَكَ!)).
((اى خدايى كه از زشتيها مى گذرى و انسان را به سبب آن زشتيها مجازات نمى كنى ! بربنده خودت رحم نما)).
يعنى در واقع صفت ((عفو و گذشت )) در خداوند هست اما انسان بايد كارى كند كه ((قابليتو لياقت )) آن را به دست آورد به همين جهت در مناجات شعبانيه چنين مى فرمايد:
((فَلا تَجْعَلنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ وَحَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِكَ)).
((بارالها! مرا از كسانى كه روى خود را از آنان گردانده اى قرار مده و نيز مرا از كسانىكه غفلتشان موجب نرسيدن به عفو تو شده است قرار مده )).
پس براى دستيابى به ((عفو الهى )) بايد از ((غفلتها)) خارج شد.
خداوند، پوشاننده عيبها
(65) ((يا سَتّارُ!)).
((اى بسيار پوشاننده !)).
(12) ((يا سَتّارَ الْعُيُوبِ!)).
((اى پوشاننده عيبها و نقصها!)).
(10) ((يا ساتِرَ كُلِّ مَعْيُوبٍ!)).
((اى پوشش هر معيوب !)).
(24) ((يا ساتِرَ الْعَوْراتِ!)).
((اى پوشش بديها و زشتيها!)).
(22) ((يا مَنْ سَتَرَ الْقَبيحَ!)).
((اى كسى كه قبايح و زشتيها را مى پوشاند!)).
(22) ((يا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ!)).
((اى كسى كه پرده ها را نمى درد!)).
(22) ((يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ!)).
((اى كسى كه خوبيها و زيباييها را ظاهر و آشكار مى سازد!)).
معناى ستر
يكى ديگرازصفات بارى تعالى ((ستار))بودن است .((ستر)) به معناى پوشش است وستار كه از اسما خداوند است به معناى ((بسيار پوشاننده )) مى باشد. از بحثهاىقبل چنين معلوم شدكه نظام تربيت الهى براين اساس است كه حتى الامكان بشر از بديهادور شود و به سوى خوبيها روى آورد. صفاتى مانند توبه پذيرى ، مغفرت ، حلم ، عفوو... نيز از صفاتى هستند كه انسان را به اين سمت سوق مى دهند و راه سعادت را براىبشر هموار مى كنند.
يكى ديگرازصفات بارى تعالى كه رحمت ونعمت بزرگى براى انسان است ،((ستاربودن )) پروردگار عالميان است . پروردگارمتعال ، عيوب و قبايح بندگان خود را مى پوشاند و بر اين رحمت الهى فوايد بسيارىمترتب است ، فوايد دنيوى ، اخروى ، فردى و اجتماعى .
اگر پوشش را به اين معنا بدانيم كه خداوندمتعال عيبها، نواقص و زشتيهاى انسان را از ديگران مى پوشاند و آنها را ظاهر نمى كند،در اين صورت فوايد آن روشن است ، اما از نظر فردى ، موجب حفظ آبروى انسان مى شودو اين همان چيزى است كه انسان براى زندگى در ميان مردم سخت بدان محتاج است .
كسى كه آبروى خود را از دست داده ، حتى اگر پشيمان هم شده باشد، جامعه به سختى اورا قبول مى كند و در نتيجه براى سعادت و ترقى ، ره به جايى نمى برد. بى آبروشدن نه تنها راه آينده را براى انسان دشوار مى كند بلكه گذشته انسان را هم خدشه دارمى سازد و رنگ ديگرى به آن مى دهد.
علاوه بر اين ، افشا نشدن زشتيها و نواقص ، موجب ايجاد فرصت براى بازگشت و جبرانآنها مى شود و الا بسيارى از راهها غير قابل بازگشت مى شوند.
و اما از لحاظ اجتماعى ، ستر عيوب و قبايح موجب صيانت اخلاقى و عقيدتى جامعه مى شود؛يعنى اگر قرار باشد قبايح و زشتيهاى همگان برملا و آشكار باشد، ديگر بسيارى ازپرده هاى عفاف ، حيا، صداقت ، درستى و... از بين خواهند رفت كه نتايج سوء آن واضحاست .
افزون بر اين ، آشكار شدن زشتيهاى انسان ، موجب جسور شدن او در انجام ديگر زشتيهامى شود؛ زيرا يكى از موانع و سدهاى ارتكاب بديها، در نظر گرفتن ديگران و شرم ازآنان است ، اما وقتى كه قبايح آشكار بشود، موجب از بين رفتن تدريجى شرم و حيا مىشود و انجام قبايح ، عادى مى گردد، به همين خاطر مشاهده مى كنيم كه در دين مبين اسلام ازافشاى بديهاى ديگران نهى شده است . قرآن كريم نيز مى فرمايد:
(اِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ اَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فى الَّذينَ امَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ ... ).(139)
((آنانكه دوست دارند زشتى در ميان مؤ منين رواج يابد، برايشان عذاب دردناك است ...)).
و اما اگر ستار بودن خداوند را به اين معنا بدانيم كه خداوند زشتيها و قبايح را مىپوشاند به طورى كه موجب از بين رفتن آنها مى شود، در اين صورت به معناى ((غفار))نزديك خواهد شد و همان مباحث مغفرت جارى مى گردد.
O ((يا سَتّارُ!)).
((اى بسيار پوشاننده !)).
O ((يا سَتّارَ الْعُيُوبِ!)).
((اى آنكه عيبها را مى پوشانى !)).
چه بسيار عيوبى كه تنها خود انسان از آن اطلاع دارد و ديگران را نسبت به آنها آگاهىنيست ؛ مانند عيب در بدن ، فاميل و عشيره ، علم و فهم ، عملكردها و...
بايد دانست كه عيب به معناى ((نقيصه )) است ، بنابراين ، آياشامل گناهان هم مى شود يا خير؟ در پاسخ بايد گفت بله ، بلكه گناه كردن يكى ازمصاديق بارز عيب مى باشد. و به عبارتى ديگر، گناه كردن خود حاكى از وجود عيوبفراوان در آدمى است .
O ((يا ساتِرُ!)).
((اى پوشش دهنده !)).
O ((يا ساتِرَ كُلِّ مَعْيُوبٍ!)).
((اى آنكه هر ناقصى را مى پوشانى !)).
((معيوب )) همان موجود داراى عيب و نقص را گويند.
معناى عبارت چنين است كه خداوند را قدرت پوشش تمام عيبها هست ، اما اينكه چنين كارى راهم انجام بدهد، بستگى به وجود شرايط مخصوص دارد كما اينكه در ديگر زمينه ها نيزچنين است ؛ مثلاً وقتى گفته مى شود:((يا غافركل ذنب ))؛ نه چنين است كه هركس ‍ هرگناهى انجام بدهد، بلافاصله از سوى خداوندبخشيده مى شود، چون در اين صورت ديگر عذاب و عقاب معنا ندارد، بلكه منظور اين استكه خداوند متعال توانايى محو كردن و بخشيدن گناه را دارد، اما براى تحقق اين امر،شخص گنهكار بايد شرايط معينى را داشته باشد كه در جاى خود بيان شده است .
بنابراين ، كسانى كه با سخنهاى بى جا يا رفتار نادرست ، عيوب خويش را ((افشا))مى كنند، خود مقصر هستند. به عبارت ديگر، ما بايد به وظايف خود در اين زمينهعمل كنيم و آنگاه از خداوند كه داراى چنين قدرتى است درخواست كنيم و او را به نام مقدسشدر اين زمينه بخوانيم تا به نتيجه مطلوب نايل شويم .
O ((يا ساتِرَ الْعَوْراتِ!)).
((اى پوشش دهنده آنچه موجب شرم است !)).
در ((اعمال روز بيست و هفتم رجب )) چنين آمده است :
((اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتى )).
((تو پوشش دهنده عيب و شرم من هستى )).
اين عبارت با عبارات قبلى ، قريب المعنى است .
O ((يا مَنْ سَتَرَ الْقَبيحَ!)).
((اى كسى كه زشتيها را مى پوشانى !)).
((قبح ))، ضد حسن و به معناى ((زشتى )) است . در واقع همه گناهان قبيح هستند هرچنددرجه قبح آنها با يكديگر فرق مى كند.
O ((يا مَنْ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ!)).
((اى كسى كه پرده ها و پوششها را نمى درد!)).
البته اين در صورتى است كه پرده و حجابى باقى مانده و وجود داشته باشد، اما كسىكه خود، پرده ها را از بين برده است ، بايد خود را مقصر بداند.
O ((يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ!)).
((اى كسى كه خوبيها را آشكار مى كنى !)).
در اين عبارت ، به مرحله اى بالاتر مى رسيم ؛ يعنى خداوندمتعال نه تنها بديها را مى پوشاند بلكه از طرف ديگر، خوبى را هم ظاهر مى كند. و ايننهايت خواست انسان است كه بديهايش مستور و خوبيهايش ظاهر باشند.
در پايان ، بايد گفت كه انسان الهى هم بايد چنين صفاتى داشته باشد؛ يعنىبزرگوارى ، طهارت ، عفت و حكمت انسان الهى موجب مى شود كه قبايح و عيوب ديگران راپوشيده بدارد و خوبيهاى آنان را ظاهر سازد كما اينكه در روايات نيز بر اين امر تاءكيدفراوان شده است .
ستّار بودن خداوند در كلام امام سجاد (ع )
در نماز حضرت سجاد (عليه السّلام ) اين عبارات آمده است :
((يا مَنْ اَظْهَرَ الْجَميلَ وَسَتَرَ الْقَبيحَ! يا مَنْ لَمْ يُؤ اخِذْ بِالْجَريرَةِ وَلَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ! ياعَظيمَ الْعَفْوِ! يا حَسَنَ التَّجاوُزِ! يا واسِعَ الْمَغْفِرَةِ! يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ!)).
((اى كسى كه زيبائى را آشكار نموده و زشتى را پوشانده است ! اى كسى كه به گناهمؤ اخذه ننموده و پرده درى نمى كند! اى بزرگ بخشنده ! اى نيكو درگذرنده ! اى گستردهآمرزش ! اى دارنده رحمتى فراگير!)).
امثال اين جملات در ادعيه ديگر نيز فراوان آمده است .
در همين زمينه در ((دعاى كميل )) چنين وارد شده است :
((اَللّهُمَّ مَوْلاىَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ سَتَرْتَهُ ... وَكَمْ مِنْ ثَناءٍ جَميلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ)).
((بارالها! چه بسيار قبايحى از من كه آنها را پوشاندى ... و چه بسيار ستايشهاىزيبايى كه اهلش نبودم ولى برايم منتشر نمودى )).
و در ((مناجاة الراجين )) آمده است :
((يا مَنْ ... اِذا جاهَرَهُ (العبد) بِالْعِصْيانِ سَتَرَ عَلى ذَنْبِهِ وَغَطّاهُ)).
((اى خدايى كه وقتى بنده اش بى پروا و بى پرده او را معصيت مى كند او بر گناه بندهاش ‍ پرده مى كشد و آن را مى پوشاند)).
در مناجات جليل القدر ((شعبانيه )) نيز درباره ستّار بودن پروردگارمتعال در دنيا و آخرت ، چنين آمده است :
ى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فى الدُّنْيا وَاَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْكَ فِى الاُْخْرى ،اِلهى قَدْ اَحْسَنْتَ اِلَىَّ اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَدٍ مِنْ عِبادِكَ الصّالِحينَ فَلا تَفْضَحْنى يَوْمَالْقِيامَةِ عَلى رُؤُسِ الاَْشْهادِ)).
((پروردگارا! در دنيا گناهانى از من را پوشاندى و من به پوشش گناهان خود از سوىتو در جهان آخرت بيشتر نيازمند هستم . بارالها! بر من نيكى نمودى از اين جهت كهگناهانم را بر بندگان شايسته ات آشكار نكردى ، پس در روز قيامت هم مرا درمقابل ديده خلايق ، مفتضح و رسوا مگردان )).
يعنى در جهان آخرت هم انسان به ((آبرو)) احتياج دارد. و اصولاً يكى از عذابهاى دردناكروز قيامت ، رسوايى آدمى در برابر ديگران است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation