بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دستور العملهای عرفانی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     1 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     2 -
     3 -
     4 -
     5 -
     6 -
     7 -
     8 -
     9 -
     foot -
     foot1 -
     hs~Fehrest -
 

 

 
 

آقا محمد بيد آبادى (ره )

دستورالعملها

بسم الله الرحمن الرحيم

قسمت يكم

چون بناى ايمان و ايقان بر رياضت و مجاهدت است كماقال الله تعالى :
((و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ))(112)
و شكى نيست در آن كه مراد از اين مجاهده ، مجاهده كبيره است كه سبب هدايت طريق الهى است . و اينآيه ، با اين اختصار متضمن معانى بسيار است .(113)
اولا، مجاهده و آن شمشير زدن است نفس را كه ((اءعدى عدو))(114)
است كه الفت نموده است به مشتهيات جسمانى و جامع همه شهوات و غضب است ، چنانكه حقسبحانه و تعالى فرموده است :
((و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى ...))(115)
و چنانكه شهوت از هواست غضب نيز از هواست . اگر آدمى خواهد كه با شهوات نفسانى مجاهدهكند، مشقت او بسيار است و هميشه مغلوب است . (براى غالب شدن )، ناچار است كه به گرسنگىسد مراد كند تا بعضى از قواى او ضعيف شود. و آسان شود مجاهده . و جوع نيز، آدمى را از قوتعبادات و اذكار مى اندازد، پس ناچار است از آن كه مرتبه به مرتبه ، كم كند خوردن را تا قوهجسم كم شود و آرزوهايش تخفيف يافته مجاهده آسان شود.
و ديگر الفت معاشرت است ، كه هميشه نشسته است كه او را رفقا مخالفت مى كند از اين مجاهده واگر (مخالفت ) نكند همين معاشرت مانع است . و ديگر الفت با كلام است و رفع آن صمت است ازاو. و رفع آن با الفت به ذكر و فكر است .
و ديگر الفت با خواب است و جوع (گرسنگى ) آن را كم مى كند.
و جامع همه آن است كه هر چه نفس خواهد مخالفت كند در ابتدا، ومشغول شود به ذكر الهى . و غرض در همه اينها، مى بايد قرب باشد، چنانچه لفظ((فينا)) دلالت بر آن مى كند. يعنى مجاهده مى كنند با نفس و شيطان از جهت ما قرب فى الله وقرب فى الله بعد از قرب لله است ؛ زيرا كه مراد از ((قرب لله ))، رضاى الهى است و در((قرب فى الله ))، رضاست در ضمن ارتباط و سير الى الله . و از لفظ ((جاهدوا)) استفادهمى شود، مطلق قربى و از ((فينا)) اين نوع از قرب كه (بايد) از همه مجاهدات ، خواه در تركمنهيات باشد و خواهد فعل ماءمورات بكند، در همه اينها، منظورش ‍ ربط باشد به ذات و صفاتو تخلق به اخلاق الله .
و آن قرب (فى الله ) در ضمن اكل و شرب و جماعحاصل نمى شود و به خلاف قرب لله كه جمع مى شود.
و تصحيح نيت ، كه از اعظم مجاهدات است . و راهش اين است كه : اين مطلب (را) منظور دارد كه هرچند مطلب عظيم تر است ، كمال بيشتر است و كمال بنده اتصاف است به صفات بارى تعالىتا به مرتبه اى (به حسب اخبار صحيحه ) برسد به آن كه گفته اش گفته خدا باشد وشنيدنش شنيدن خدا باشد: ((بى يسمع و بى ينطق و بى يبصر و بى يمشى ))(116) و اين مرتبه را تصور صحيح نمى توان كرد در ابتدا. بله ،مجمل مى توان تصور كردن كه چنان شود كه كارهاى او خالص شود در ابتدا، به آن كه اگرخواهد نمازى خالص ، نمى تواند كرد و هر چند مى كوشد چونتاءمل مى كند، يا رياست : يا از جهت خلاصى از جهنم ، يا رسيدن به نعمتهاى بهشت است . و درهمه موارد نفس مطلوب است (در حالى كه ) او ماءمور است كه عبادت خالص به جاى آورد. و هرعملى كه مى كند همه ضايع و او را اصلا به جناب اقدس الهى راهى نمى رسد. و (با صبر برمجاهده ) در آخر چنين مى شود كه همه افعال او ثوابش بلند و آنا فآنا ذوق و شوق و محبتش درتزايد بيند و كمال بندگى را مشاهده نمايد كه همه كارهاى (او) خالص شود. ((من كان للهكان الله له )) شود كه هر چيز در خاطرش خطور كند چنان شود و همه كمالات اوراحاصل گردد، تا به معنى كمالاتى كه فوق همه كمالات است . و از مرتبه ((ان هم الاكاالانعام بل هم اضل ...))(117). خلاصى يافته ، به درجه اى رسد كه بهتر ازملائكه مقربين باشد. چنانچه احاديث صحيحه بر آن دلالت مى كند و علومش ، حقيقتا، ((لدنيه ))شود و از مرتبه اسفل السافلين طبيعت ، خلاص شده ، بهتر از مقربانى شود كه چندين هزارسال بندگى كرده اند كه اصلا غبار عصيان بر دامن عصمت ايشان ننشسته باشد و به مرتبه ((علماء امتى كانبياء بنى اسرائيل ))(118) رسد، هر چند هيچ نخوانده باشد وآنچه علماء در هفتصد سال رياضت كسب كرده باشند، او را در آنى ،حاصل شود. به دليل : ((لنهدينهم سبلنا)) كه قسم است به ذات اقدس خود كه معنىآن اين است كه : ((والله البته او را هدايت كنيم به راههاى قرب خود)) كه در هر ساعتى كشفحجابى شود و راهى به دست او دهند كه اگر خواهى از اين راهها نزد ما آ. (بيا) و بعد از آن قسم، قسمى ديگر مى فرمايد كه : والله كه حق سبحانه و تعالى با محسنان است . در اين تتمهاشاره است به مقصودى كه اعظم مقاصد انسانى است و راه مجاهده عظيمه غير متناهى است كه حقسبحانه تعالى با اوست و او را به قرب خود فائز مى گرداند. چون پرسيدند از حضرتسيدالانبياء، صلى الله عليه و آله ، كه احسان كدام است ؟ حضرت فرمودند كه :
((احسان آن است كه عبادت كنى خداوند خود را چنانكه او را درحال عبادت ببينى ))(119)
چنانكه از حضرت سيدالاوصياء، عليهم السلام ، پرسيدند كه : آيا خداوند خود را بينى ؟حضرت فرمودند كه :
((هرگز چنين نبوده ام و نخواهد بود كه خداوند نديده را عبادت كنم ))(120)
و بعد از آن ، سيدانبياء، صلى الله عليه و آله ، فرمودند كه :
((اگر به اين مرتبه نرسيده باشى كه خداوند خود را بينى ، به اين مرتبه مى رسى .))
اول مرتبه (آن است ) كه : خود را منظور (در منظر) او بينى و اين مرتبه چنان است كه بنده بهاين مرتبه مى رسد، محال است كه مخالفت الهى كند و هم چنانكه اشاره به مطلوب است ، اشارهبه اين راه نيز هست كه عبادت او را به قرب عظيم مى رساند كه رتبه ((لى مع الله )) كهحضرت سيدالمرسلين فرموده اند كه :
((مرا با خداوند خود وقتى است كه در آن راه ندارد ملك مقربى و نه نبى مرسلى ))(121)
و اشعار مى دارد به آن كه اگر چنين عبادت بكنى ، نيكى به خود كرده جناب اقدس الهى از آنارفع است كه از اين عبادات نفعى به او عايد گردد.
پس ، از اين آيه كريمه ظاهر شد اصول خمسه رياضت كه آن : صمت و جوع و سهر و عزلت وذكر به دوام با رعايت مراقبه كه همواره حق سبحانه و تعالى را بر خود مطلع داند و جلالت وعظمت او را مشاهده نمايد كه با اين عظمت و جلال حاضر و ناظر است و بر ضماير اسرار مطلعاست .
پس مشغول اربعينيات شود(122) چنانكه وارد شده است :
((هر كه چهل روز خالص ، از جهت حق سبحانه باشد، حق تعالى چشمه هاى حكمت را ازدل او بر زبان او جارى مى گرداند.))(123)
پس مى بايد عزلت و انفطاع تام داشته باشد از خلائق . مطلقا، با مردم الفت نداشته باشد وشب و روز مشغول ذكر باشد. در نماز، هميشه ، با حضور قلب و هميشه رعايتدل كند كه در خاطرش چيزى درنيايد و اگر درآيد، به تضرع وابتهال دفع آن را از خداوند خود طلب نمايد و بازمشغول شود و گاهى مشغول دعاها باشد مثل دعاهاى ((پانزده مناجات ))(124) و گاهىمشغول ذكر ((يا الله )) شود. و مى بايد كه ملاحظه نمايد كه بداند حق سبحانه و تعالى ،همه جا حاضر است ، نه آن كه جسمى تصور كند خداوند خود را، خواه جسم لطيف و خواه جسم كثيفو بزرگش بداند، نه به بزرگى جسمانى و نه غايبش داند به غيبت جسمانى كه اعظم حجباعتقادات فاسده است . و از لوازم بشريت است كه آدمى ، خداوند خود را داند چنانكه روح ، نه دربدن است و نه خارج از بدن ، نه بزرگ است نه كوچك و نه سياه است و نه سفيد، چنانكهعلومى كه آدمى حاصل مى كند با آن كه در قوه حافظه جا دارد و تصور نمى تواند كرد كهحافظه در كجاست ، هر چند كه حكما از جهت قوى و حواس باطنه مقرر ساخته اند كه حس مشترك درمقدم دماغ جا دارد و بعد از آن ، متخيله .
اما (اين گفته ها) خيالى است ، برهانى تمام ندارد. و بنابراين است كه يكجا راه اينها را بستهبه قوله تعالى : ((و ما اءوتيتم من العلم الا قيليلا))(125) بلكه حواس ظاهر راتصور نمى توان كرد كه در قوه باصره صد هزاران چيز درآيد، نه بزرگ شود و نه كوچك وقوه تكلم ، وقتى كه ينابيع حكمت از او جوشان شود، چه ربط است ،دل را به آن و دل از كجا (اين حكمتها را) مى يابد.
سپس مى بايد ذات مقدس خداوند خود را حاضر داند، نه ازقبيل جسمانيات و نه روحيانيات . چون هر چند اقوى است ، رفيع تر است و با اين همه تنزيه ،كه حق سبحانه و تعالى دارد، نهايت قرب به بندگان دارد و ((اقرب منحبل الوريد))(126) است و مدبر و مربى است انواع مكنونات را.
با اين نحو ذكر كردن ، خداوند خود را حاضر دانستن و در هر ذكرى او را ياد كردن ودل را متوجه او ساختن و ذكر را از دل كردن ، به اندك زمانى ترقيات عظيمحاصل مى شود و اين فقير تجربه مكرر كرده ام . فتح ابواب در ده روز شده است . و در حيناربعين ، تمام چيزها ظاهر شده است كه وصف نمى توان كردن ، ليكن شياطين جن و انس ،ممانعتهاى عظيمه مى كنند. چون (هر) چند راه نزديكتر است ممانعت ايشان عظيم تر است و لهذاشياطين در مباحثات متعارفه هرگز ممانعت نمى كنند، بلكه معاونت مى نمايند و هر كه متوجه اينراه شد، (به ) هزار وجه ، مى گويند اين خوب نيست وتحصيل علم واجب است و اوقات ضايع مى شود، چنانكه اگر خواهد تصدقى از جهت خدا كند، هزاروجه از ممانعت دارند، و اگر چيزى در باطل صرف نمايد، هزار وجه در تحسين او مى گويند ومجاهده همين معنى دارد كه بر نفس دشوار است و بر شياطين دشوارتر. پس مى بايد مبتدى هر چندايشان معارضه نمايند، او نيز، به جناب اقدس ‍ متوجه شده ايشان را به سهام ((لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ))(127) از خود دور گرداند، تا به رتبه محبتفائز گردد و ديگر معاوضه كم شود و در اوقات صلوات (نمازها) مى بايد كه سعى نمايد كههمه با حضور قلب باشد و معانى آيات و اذكار و دعوات را بفهمد ودل را با خداوند تعالى داشته باشد كه مطلب عظيم ، از اين مجاهدات ، آن است كه نمازهاى او،همه ، با حضور قلب باشد و لمحه اى كه شياطين خاطر را به جاى ديگر برند، باز تدارككند و خود را متوجه سازد و توجه به جناب اقدس نمايد تا به مرتبه محبت رسد و بعد از آن ،مشقت نماز بالكليه برطرف مى شود. چنانكه سيدانبياء، فرمود:
((ارحنا يا بلال ))(128) و ((قره عينى فى الصلاة ))(129)
عملا، تا كسى به مرتبه محبت فائز نشود، نه اسلام دارد نه ايمان و نه نمازش ‍مقبول است و نه ساير عبادات و نه تصور كنى كه كتب حكمت خواندن ، منافات ندارد با ياد خدا،بلكه از حجب ظلمانيه است كه ضد صريح اين راه است و همچنين كتب كلاميه و معارضات و مجادلات. لهذا، مبالغات عظيمه در نهى از همه ، وارد شده است و ازدلايل ، زياد نمى شود، بلكه اغلب آن است كه ايمان فطرى ، كه حق تعالى به او عطا فرمودهاست ، زايل مى شود و يك شبهه تاءثيرش در نفس بيشتر از هزار برهان است و نهايتا ايمان وايقان به رياضت مى شود و به قانون شريعت مقدسه و به نصوص ‍ قرآنيه و حديثيه . پساگر معارضات نفس و شيطان به كثرت دعوات و تضرعات كم نشود، استعانت جويد بهتوجهات مقربان كه دراين راه هستند و غالب آن است كه مخفى مى باشند، همان بهتر كه وقتمعارضه متوسل به جناب اقدس خداوند شود و تضرع و زارى كند تا حق ، سبحانه و تعالى ،حمايت فرمايد. و اين ضعيف ، مكرر به خدمت جمعى رسيده ام كه تقرب از جبين آنها، ظاهر بوده واستمداد و استعانت از ايشان جسته ام وليكن ، اطلاع ايشان ازاحوال ، سبب بعد شده است و آن جماعت ، اليوم ، مفقودند به حسب ظاهر و اگر چه اين جماعت سببوجود سموات و ارض اند، اما به موجب : ((اوليائى تحت قبائى لايعرفونهم غيرى ))مستورند. و تا كسى مثل ايشان نشود، ادراك نمى تواند كرد و شناخت .(130)
والحمدلله رب العالمين و الصلواة على اشرف الواصلين و المحسنين و العارفين محمد و آلهو عترته الانجبين و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته .

بسم الله الرحمن الرحيم

قسمت دوم

اما بعد، بدان ! اى برادر عزيز، كه راه به سوى قرب حق تعالى ،جل شانه ، منحصر است به دو چيز: تخليه و تحليه . (131)
تخليه و تحليه ؛ يعنى خالى كردن نفس ناطقه (كه قلبش مى گويند و روحش ‍ مى نامند.اختلاف اسما، به علت اختلاف مسميات است از راه حيثيات ، چنانكه ، بهتفصيل در كتب اهلش مسطور است .) از آنچه او را مانع وحائل شود. و باز دارد از توجه به خدا. (تحليه ) مزين و محلى نمودن او، به آنچه سبب توجهو تقرب به حضرت حق مى شود. پس هرگاه ، نفس مويد حق ، در خودميل و رغبتى به سوى حق تعالى ديد، اول چيزى كه بر او واجب است : مراعات وتحصيل تخليه است . مقدم بر همه اسباب و مبادى آن ، توبه است از آنچه سابق بر آن بودهاست . از ملامت مردم باك نداشته باشد(132).مراقبت نفس داشته باشد. يك چشم (برهم ) زدن ازاو، غافل نشود. (133)
سعى و كوشش نمايد كه از او معصيتى سر نزند و هرگاه ، از روى غفلت و سهو از او معصيتىسر بزند، همان ساعت به توبه و انابه (134) تدارك نمايد. به شرط آن كه ، اولاشريعت مصطفوى و طريقت مرتضوى را تحصيل كرده باشد؛ يعنى عالم شود به امر ونهىشارع كه آن دو چيز است :
اول : عالم به مسائلى كه تعلق به افعال و جوارح دارد.
دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد: از اوصاف جمليه و اخلاق رذيله . علماول ، يا به تقليد است ويا به اجتهاد. اين را اهل تحقيق ، ((علم شريعت )) مى نامند. علم دوم را((علم به طريقت )) مى گويند. از ترتيب اين دو مقدمه : (صغرى و كبرى ) نتيجه اىحاصل مى شود كه آن را ((حقيقت )) مى خوانند يعنى ، معرفتكامل ، حسب قابليت و استعداد او، به حقايق موجوداتمحصول اوست يا به نفس خودش .
هرگاه ، قلبا توبه كرد و مصر بر فعل توبه و تدارك مافات منه شد، نشانه توفيق الهىو اذن ، دخول به درگاه حضرت شاهى است .
پس در آن اوقات ، به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبيه ، كه لازمه طبع بشرى است ،مكرر مداومت به اين ذكر كند:
((لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم (135))) گمان حقير، بلكه يقين ، كه يكاربعين تمام نشده است ، از براى نفس حالتى چند عارض مى شود كه ترقى و تفاوتى تمام ،نسبت به حال سابق نفسش دست گيرش خواهد گرديد. بعد از آن ، چند وقتى ، كه اقلش يكاربعين باشد، به اين ذكر مداومت نمايد: ((لا اله الا انت ، سبحانك انى كننت من الظالمين .))(136) هرگاه مراعات حال نفس ، بر آنچه مذكور شد (137)، مقارن به اين ذكرگرديد، بى شبهه ، حالتى او را دست مى دهد. به شرط آن كه مقارن گرداند اين اوقات را،به جوعى و سهرى و ماكول و مشروبى كه در ظاهر شبهه ناك نباشد. چون اربعين ، به اينذكريا مراقبه نفس ، بر او گذاشت ، شروع نمايد به ذكر: ((لا اله الا الله )) باتذكر معنى آن . به اين طريق كه در گفتن ((لا اله )) به زبان ، ازدل ، خيال غير را بيرون و محو سازد. در گفتن ((الا الله )) توجه كلى ، قلبا، به جانب حقنمايد. به اين طريق يك اربعين به سر آورد، با آن شرايط سابقه . در اين اربعين ، صفايى ونورى در دل او منكشف گردد كه او را در بعضى از اوقات از خود بى خود نمايد و بعد از ايناربعين ، شب و روز مداومت نمايد به ذكر: ((لا اله الا هو، يا حى يا قيوم ))(138) يا (هوالحى القيوم ))). تا يك اربعين . در اين اربعين ،احتمال دارد جنونى بر او عارض شود، بسبب مشاهده بعضى از انوار تجليات . در اين اربعين ،لازم است او را، با جوع و سهر و صمت ، عزلت و اگرچه بى اختيار نفس ، به علت مشاهدهبعضى از انواع صفات ، ميل به عزلت و صمت مى كند. بعد از اين اربعين ، ديگر مداومت نمايدبه ذكر: ((الله )) بى حرف ندا. و در اين اربعين به قدر قابليت و استعداد، فتح بابملكوت ، در دل او (شود)، به حيثيتى كه امور مخفيه بر او ظاهر و مشكوف گردد. چنان انوارصفات ، بر او، فايض گردد كه خودش در آن حال حيران خود باشد. بعد از اين اربعين ، مداومتنمايد به ذكر:
((يا هو يا من هو لا هو الا هو.)) (139)
چنان مشغول شود كه غير از فرايض و نوافل يوميه واكل و شرب ضرورت ، به هيچ چيز ديگر متوجه نشود و در اين اربعين ، او را فنايى از ((ملك وملكوت )) حاصل شود كه به غير از نفس خودش ، كه خود را مشاهده مى نمايد، محيط ملك و ملكوتو حق را، محيط بر خود مشاهده كند، بى كمى و كيفى ، و خود را چون قطره اى محو در درياى حقيقت، مشاهده نمايد. بعد از اين ، اربعينى ديگر مداومت نمايد به ذكر:
((يا هو))
كه در اين اربعين فانى از خود گردد. در اين حال ، عبد در ميان نباشد، شاهد و مشهود ذات معبوداست . و اين جاى اقدام است . در اين مقام ، آواز:
((لمن الملك اليوم .))(140)
از او بر خيزد كه خود گويد و خود شنود.
بعد از اين اربعينى ديگر مداومت نمايد به ذكر:
((يا هو))
كه از حالت ((محو به صحو)) رسد و بقاى كلى در عين فنا او راحاصل گردد و سر معنى ((العبودية جوهرة كنهها الربوبية )) بر او ظاهر و منكشفگردد و در اين مقام به مرتبه ((خلافت )) و مراد حق تعالى از ((انجاعل فى الارض خليفة ))(141) خواهد رسيد و در اين مرتبه سزاوار است كه خلق را به خدادعوت كند و نام عام ، بلكه خاص ‍ ((حجة الله على الارض )) به اشاره غيبى آن حضرت خواهدبود. وصول به اين مرتبه و ترقى در اين مقامات ، موقوف است برتكميل هر مقامى به شرايط مقرره ، با مراعات امور جزئيه متعلقه به آن مقام ، والا در قدماول به جا ماند و انانيت و فرعونيت در نفس او شكوفه خواهد كرد.
((الهم وفق و سدد و قو نفو سنا للترقى ))

بسم الله الرحمن الرحيم

قسمت سوم

يا اخى وحبيى ، ان كنت عبدالله فارفع همتك ،ووكل اليه امر ما سهمك .
(اى برادر و دوست من ، اگر بنده خدايى ، همت بلنددار و كارهائى كه نزد تو مهم است و ازسلوك بازت داشته و تو را مشغول كرده است به او واگذار) تا توانى همت خود را عالى نما ((لان المرء يطير بهمته ، كما يطير الطير بحناحيه )).(142)
(زيرا آدمى با همت خود پرواز مى كند و اوج مى گيرد چنانچه پرنده با دو بالش .)
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
هر چه در اين راه نشانت دهند گربشتابى به از آنت دهند.(143)
يعنى به تاملات صحيحه (144)و كثرت ذكر مرگ ، خانهدل را از فكر غير، خالى كن .
يك دل دارى بس است يك دوست تو را.
((اليس الله بكاف عبده (145)، و ما جعل اللهلرجل من قلبين فى جوفه )).(146)
(شگفتا: آيا خداوند بنده اش را بس نيست . خداوند در درون مرد دو قلب قرار نداده است ).
در دو عالم گرتو آگاهى از او زوچه بد ديدى كه درخواهى از او
خدايا زاهد (147)از تو حورمى خواهد قصورش بين به جنت مى گريزد از درت يا ربشعورش بين
و ما عبدتك طمعا فى جنتك و لاخوفا من ناركبل وجدتك اهلا لذلك تعبدتك (148). به طمع بهشت يا ترس از آتش عبادت تو نمى كنم، چون شايسته سپاسى مى گزارم .
و عالم را به يكبار از دل شك برون كرديم تا جاى تو باشد
تحصيل اين كار به هوس نمى شود، بلكه تا نگذرى از هوس ، مى شود.(149)
ابى الله ان يحرى الامور الاباسبابها، و الاسباب لابد من اتصالها بمسبباتها، ان الامورالعظام لاتنال بالمنى و لاتدرك بالهوى ، استعينوا فىكل صنعة باربابها، و اتو البيوت من ابوابها، فان التمنى بضاعة الهلكى )).(150)
(خداوند امتناع دارد از اينكه كارها از غير مسير و اسباب آنها، جريان يابد. ناگزير، اسباب بهسرچشمه اصلى آنها (مسببات ) گره خورده است اهداف بزرگ با آرزوى بدونعمل بدست نيايد، و با هوى و هوس تحصيل نشود. در هر فنى ازاهل آن كمك بگيريد. و هر كارى را از راه آن وارد شويد).
آئينه شو وصال پرى طلعتان طلب جاروب كن تو خانه و پس ميهمان طلب
چون مستعد نظر نيستى ، وصال مجو، كه جام جم نكند سود وقت بى بصرى بايداول از مرشد كل و هادى سبل هدايت جسته ، دست تولا به دامن متابعت ائمه هدى عليهم السلام زده ،پشت پا بر علائق دنيا زنى ، و تحصيل عشق ((مولا)) نمائى ((قل الله ثم ذرهم )).
عشق مولى كى كم از ليلى بود محو گشتن بهر او اولى بود
حاصل عشق همين بس كه اسير غم او دل به جائى ندهدميل به جائى نكند
پس هموم خود را واحد ساخته ، به قدم جد و جهد تمام پاى در جاده شريعت گذارد، وتحصيل ملكه تقوى نمايد، يعنى پيرامون حرام و مشتبه و مباح قولا و فعلا و حالا و اعتقادا بهقدر. مقدور نگردد تا طهارت صورى و معنوى حاصل شود كه شرط عبادت است و اثرى از عبارتمترتب شود و محض صورت نباشد. ((انما يتقبل الله من المتقين ))(151)
((ولن تقلب نفقاتكم ان كنتم فاسقين )).(152)
((هرگز انفاق هاى تان پذيرفته نشود مادامى كه فاسق باشيد)).
((و ما منعه عن قبول صدقاتهم الا كونهم فاسقين )).

تنها مانع پذيرش صدقات آنها فسق آنها بوده است .
((لن يقبلعمل رجل عليه جلباب من حرام )).
(كارى كه پوسته اى از حرام داشته باشد هرگز پذيرفته نگردد).
((من اكل حرام لن يقبل الله من صرفا ولا عدلا))(153)
(آنكه حرام خورد، خداوند هرگز بخشش و فدائى او را نپذيرد).
((ترك لقمة حرام احب الى الله من الفى ركعة تطوعا)).(154)
(گريز از يك لقمه حرام نزد خدا از دو هزار ركعت نماز نافله دوست داشتنى تر است ). ((رد دانق من حرام يعدل سبعين حجة مبرورة )).(155)
(چشم پوى از يك پول (يكدرهم ) برابر با هفتاد حجمقبول است ).
و به تدريج حوصله فهم وسيع شود ((و من يتق اللهيجعل له فرقانا)).(156)
((و اتقوالله و يعلمكم الله ))(157)(آنكه خدامدار شود، خداوند ((قوه تشخيص حقاز باطل )) به او عنايت كند. خدامدار شويد تا خداوند دانايتان گرداند).
در اين وقت ، دقيقه اى از وظايف طاعات مقرره و مندوبه را فروگذار ننمايد تا به مرور روحقدسى ، قوت گيرد.
((نحن نويد روح القدس بالعمل الصالح و الايمان بعضه من بعض )).
(ما روح قدسى را با ((عمل صالح )) تاييد و استوار گردانيم . اجزاء ايمان بهم پيوسته ومترتب اند).
و شرح صدرى بهم رسانده و پيوسته نور عبادات بدنى و نور ملكات نفسى تقويت يكديگرنموده ((نور على نور)) شود ((الطاعة تجرالطاعة )) (فرمانبرى و اطاعتبدنبال خود اطاعت و فرمانبرى آورد) و احوال سابقه ، در اندك زمانى به مرتبه مقام رسد؛ وملكات حسنه و اخلاق جميله حاصل شود و عقايد حقه رسوخىكامل بهم رساند و ينابيع حكمت از چشمه دل به زبان ، جارى گردد. و به كلى رو از غير حق ،بگرداند.
در اين هنگام ، هر گاه از زمره سابقين باشد، جذبه ((عنايت )) او رااستقبال نموده ، خودى او را گرفته ، در عوض ((ما لاعين رات ولااذن سمعت و لاخطر علىقلب بشر)) (آنرا كه هيچ چشمى نديد و هيچ گوشى نشنيده و بر قلب آدمى خطور نكردهاست ) كرامت فرمايد و حقيقت ((انك لاتهدى من احببت )).(158)
(تو آنرا كه بخواهى هدايت نمى كنى ) ((و ان الهدى هدى الله ))(159)(هدايت ازآن خدا است ) را بعينه مشاهده نمايد. اذا اراد الله بعبد خيرا فتح عن قلبه .(160)
(هنگامى كه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد چشم قلب او را مى گشايد).
را مشاهده نموده و سالك مجذوب شود.
((الهى ترددى فى الاثار يوجب بعاد المزارفا جذبنى بجذبة توصلنى الى قربك واسلكنى فى مسالك اهل الجذب و خذ لنفسك من نفسى مايصلحها)) (معبودا، مشغوليت من بهآثار و مخلوقات تو، ديدار را دور مى كند. پس مرا با ((جذبه اى )) كه به ((قربت ))رساند واله خود كن و در مسير ((اهل جذب )) مرا قرارده . از وجود بنده ات آنچه او را به اصلاحرساند برگير).
((جذبة من جذبات الرب توازى عمل اثقلين )).
(كشش عشق زائى از كشش هاى پروردگار هم تراز و، بااعمال جن وانس ‍ است ).
زسوداى كريمان هيچ كس نقصان نمى بيند.
طالع اگر مدد كند دامنش به كف اربكشم زهى طرب وربكشد زهى شرف
ما بدان منزل عالى نتوانيم رسيد هم مگر لطف شما پيش عهد گامى چند
تا به دنيا فكر اسب و زين بود بعد از اينت مركب چوبين بود
تا هبوب نسايم رحمت ، او را به كدام يك از جزاير خالدات بحرينجمال و جمال كه در خور استعداد و لايق حسن سعى او بود، رساند. ((ان لله فى ايام دهركمنفحات ، الافترضوالها)) مراتب فرموده منازل سير الى الله و مجاهده فى سبيل الله است .
((يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه )).(161)
(اى انسان تو با سخت كوشى بسوى پروردگارت مى روى و او را با اين رنجها ملاقات مىكنى ).
بعد از اين ((ان الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)).(162)
(آنان كه در حركت بسوى ما تلاش كنند، قطعا راه ها را به آنها بنمايانيم ) كه معبر سير فىالله است ، خواهد بود؛ و ذكرش ضرور نيست بلكه مضر است .
در دير مى زدم من زدرون ندا بر آمد كه تو در برون چه كردى كه درون خانه آئى
به قمار خانه رفتم همه پاكباز ديدم چو به صومعه رسيدم همه زاهد ريائى
((لان الايمان منازل و مراتب لو حملت على صاحب الاثنين ثلثه يتقطع كما تتقطع البيضهعلى الضوء))(163)(ايمان را درجاتى است . آنكه در رتبه دوم است اگر وظايف ربتهبالاتر بر او بار شود منفجر گردد، چنانچه تخم مرغ در نور و حرارت شديد منفجر شود).
رحم الله امرء عرف قدره ولم يتعد طوره .(164)
(خدا رحمت كند، آنكه ((جاى )) خويش بشناسد و پا از گليم خود بيرون نگذارد).
تو چه دانى زبان مرغان را چون نديدى شبى سليمان را
((فخذ ما اتيتك و كن من الشاكرين ))(165)(آنچه را خداوند به تو عنايت مى كندبگير و سپاسگذار اين داده باش ).
ولئن شكرتم لازيد نكم . (اگر سپاس گذاريد بيفزاييم ).
با كه گويم اندرين ره ، زنده كو بهر آب زندگى پاينده كو
آنچه من گفتم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست
رحم الله امرء سمع قولى و عمل فاهتدى
(خدا رحمت كند مردى را كه گفتار حقى بشنود و بدانعمل كند، پس ‍ هدايت شود).
به يقين بدان به نحو مذكور هر كه شروع در سلوك نمايد در هر مرحله اى كهاجل موعد رسد در زمره ((و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركهه الموتفقد و قع اجره على الله )).(166)
(آنكه از خانه براى خدا و رسول هجرت كند و در بين راه او را مرگ رسد، پاداش او بر خدا است) محشور شود.
گر مرد رهى ، رهت نمودم
((و الله يقول الحق و هويهدى السبيل )). (167)
(خدا حق گويد و به راه فطرت رساند).
آنچه حاضر بود به قلم آمد تا كه را به كار آيد.
هر كس كه زشهر آشنا ئيست داند كه متاع ما كجائيست
جامى ، ره هدا به خدا غير عشق نيست گفتيم : ذوق اين بنده ندانى بخدا، تا نچشى
والسلام على من اتبع الهدى .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation