بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دستور العملهای عرفانی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     1 -
     10 -
     11 -
     12 -
     13 -
     2 -
     3 -
     4 -
     5 -
     6 -
     7 -
     8 -
     9 -
     foot -
     foot1 -
     hs~Fehrest -
 

 

 
 

شهيد ثاني

زندگى نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

زين الدين بن على بن احمد عاملى معروف به ((شهيد ثانى )) از بزرگترين و والاترينفقيهان و دانشمندان شيعه در سده دهم هجرى است وى درسال 911 ق . در شهرك ((جبع )) در جنوب لبنان ديده به جهان گشود. پدر وى ((نورالدينعلى )) مردى فاضل و از عالمان بافضيلت جبلعامل بود.
در سال 943 قمرى پس از پايان تحصيلات اوليه خود به دمشق رهسپار شد كه در اين سفر دوتن از شاگردان وى بنام هاى ((شيخ عبدالصمد (پدر شيخ بهائى ))) و پسر عموى او ((علىبن زهره جبعى )) نيز همراه وى بودند.
در زير نام چند تن از اساتيد مصرى او آورده شده است :
1 - شهاب الدين احمد رملى
2 - ملاحسين جرجانى
3 - شهاب الدين ابن نجار حنبلى
4 - ناصرالدين طبلاوى
5 - ناصرالدين مقانى
6 - محمد بن ابى نحاس
7 - عبدالحميد سنهورى
8 - محمد بن عبدالقادر شافعى
معروفترين شاگردان شهيد ثانى عبارتند از:
1 - سيد نورالدين على عاملى جبعى (پدر صاحب مدارك )
2 - سيد على حسينى عاملى جزينى (مشهور به صائغ )
3 - شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى
4 - محمد بن حسين ملقب به حر عاملى مشغرى (جد پدرى صاحبوسائل الشيعه )
5 - بهاءالدين محمد بن على عودى جزينى (معروف به ابن عودى )
شهيد بيش از هفتاد كتاب و رساله در موضوعات گوناگون نوشته است كه دو كتاب ((شرحلمعه )) و ((مسالك )) وى در فقه ، ((منية المريد)) در اخلاق و تعليم و تربيت از جملهمهمترين آنهاست .
شهيد به علت بدگويى هايى كه از وى نزد سلطان سليم شد مورد تعقيب قرار گرفته ودستگير مى شود و ماءموران در بين راه اسلامبول او را شهيد مى كنند و سر او را نزد سلطان مىبرند. بعدها پيكر بى سر او در محل شهادتش مدفون شده و گنبد كوچكى بر سر مزارشساخته مى شود.
دستورالعملها

بسم الله الرحمن الرحيم

اى برادر من ! خداى تعالى من و تو را در پيروى و انجام دادن دستورهايش ، موفق كند. ما را بهراهى كه خشنودى او، در آن است . بدارد و بر نيكيها آگاهمان كند، تا آنها را بكار گيريم وصفتهاى بد را به ما بشناساند، تا از آنها دورى گزينيم . در همه اين امور با توفيق نيكويشياريمان كند؛ كه او صاحب و سرپرست هر يارى و توفيق است . نخستين توصيه ام به تو ايناست كه : در همه كارها، چه آنها كه انجام مى دهى و چه آنها كه ترك مى كنى ، تقواى الهى راپيشه كن ؛ زيرا اين سفارش پروردگار جهانيان است : ((و لقد وصينا الذين اوتوا الكتابمن قبلكم و اياكم ان اتقوا الله )). (22)
پيروان اديان پيش از شما و شما را به ((تقوا)) سفارش كرديم .
اين سخن ، در عين ايجاز، در بردارنده نيكيهاست ؛ بهمين جهت آن را وصيت خود بر همهاهل عالم قرار داد.
اگر در بين خصلتهاى نيك ، صفتى شايسته تر و فراگيرتر براى بندگان بود،اقتضاىلطف و عنايت خداوند، گزينش آن بود و يا آن صفت را نيز، به بندگان خود سفارش مى كرد.خداوند تعالى ، در كتاب خود، ((تقوا)) را ستوده است و ويژگيها و فوائد و آثار بسيارى رابراى ((تقوا)) بر شمرده است ، كه اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
آثار و نتايج تقوا
آمرزش گناهان و بسامان كردن كارها:
((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سديدا، يصلح لكم اعمالكم و يغفرلكمذنوبكم )). (23)
اى مؤ منان ! تقواى الهى را پيشه سازيد. راست ، استوار و پرمايه سخن گوييد، تا اوكارهايتان را بسامان كند و گناهانتان را بيامرزد.
رهايى از آتش جهنم :
((ثم ننجى الذين اتقوا)). (24)
زيست جاودانه در بهشت :
((اعدت للمتقين .)) (25)
يارى و پشتيبانى خدا:
((ان الله مع المتقين .)) (26)
حفظ و حراست از دشمنان :
((و ان تصبروا و تتقوا لايضركم كيدهم شيئا)). (27)
برترين و باارزشترين اثر تقوا، محبت خداى تعالى به متقين است :
((ان اكرمكم عند الله اتقاكم )). (28)
بر طرف كردن گرفتاريهاى سخت و سر و سامان دادن به امور زندگى ، كه بزرگترينموهبت براى با تقوايان است . و آنان مى توانند در پرتو آن ، با خاطر آسوده و فراغتبال خدا را عبادت كنند:
((و من يتق الله يجعل له مخرجا و يزرقه من حيث لايحتسب و منيتوكل على الله بالغ امره )). (29)
تبيين مفهومى تقوا
تقوا: عبارت است از سر بر انجام دستورات خدا نهادن و از آنچه او نهى كرده است دورىگزيدن . بر اين اساس است كه همه نيكيها را در بر دارد.
از امام صادق ((ع )) پرسيده شد: تقوا چيست ؟ ايشان فرمودند:
((ان لايفقدك حيث امرك و لايراك حيث نهاك )) (30)
هر جا خداوند تو را فرمان داده است حضور داشته باشى و در جائى كه نهيت كرده ديده نشوى .
بر تو باد، برادرم (خدا تو را توفيق دهد) به مراعات اين وصيت جامع و زينت دادن زندگى ورفتار خود بر اساس آن .
از عمر كوتاه خود در دنيا، كه سرمايه زندگى آن سر او مايه خوشبختى جاودان و كرامتهميشگى است ، به نيكى بهره گير.
شگفتا! با اين سرمايه ناچيز به چه سود بزرگى مى توان دست يافت .
آنان كه در اين معامله كوتاهى كرده و از سرمايه عمرشان بهره نگرفته اند.بهنگام ديدنجايگاه بلند سابقين و جلوداران در كسب فضيلت ها و مقام والاى و اصلان بحق و نتايج تلاشكوشندگان در عبادت ، سخت پشيمان شده و بر كوتاهى كردن خود، افسوس مى خورند وحال آن كه فرصت از دست رفته و جبران آن ناممكن است . اگر بدانى كه بهاى سعادت جاودانىآخرت چه چيز است و از سوى ديگر، درباره قدر و ارزش ‍ آن سعادت و رستگارى بى پايانبينديشى ، هرگز به خود اجازه نمى دهى با غفلت و سستى و تنبلى ، آن خوشبختى جاودانه ازكفت برود و به حسرت فقدان آن دچار شوى . با دقت در اين نكته ، حقايق زيادى برايت روشنخواهد شد. مى دانيم كه به چنگ آوردن سعادت جاودانى آخرت ، تنها در اين عمر اندك دنيا ميسوراست . عمرى كه تازه آنان كه آرزوى طولانى شدنش را دارند، اميد ندارند به صدسال برسد. در اين عمر اندك ، مگر چقدر آن صرف اعمالى مى شود كه بهاى زندگى جاودانىاست ؟
يك محاسبه ساده پاسخ اين سؤ ال را روشن مى كند: بخش مهمى از آن ، بناچار، صرف خواب واستراحت مى شود. بخش ديگر آن ، صرف ضروريات زندگى ، ازقبيل كار و تحصيل معاش ، نظافت و.... مى شود. مابقى عمر كه صرف اين عمر نمى شود(مشروط به اين كه مواظبت شود تا هرز نرود و در گناه مصرف نشود) ثمن و بهاى خوشبختىجاويد است .
حيات جاويدى كه بقاء بدون فناء، لذت بدون مشقت ، خوشحالى بدون ناراحتى ، بى نيازىبدون فقر، كمال بى نقصان ، عزت بى ذلت و...است ؛ بالاخره هر چه مطلوب ومرغوب است ،بگونه اى كه به هيچ وجه از آن ، اندكى كم نگردد و از نا محدوتيش كاسته نشود. به اينمثال ، براى روشن شدن حقيقت امر توجه كنيد: اگر فضاى اين جهان مادى ، از اعماق زمين تاآسمان ، پر از مورچه هاى ريزه (كه گفته اند: وزن صدتاى آنها به اندازه يك دانه جو است )باشد و پرنده اى در هر صد سال ، بلكه در هر چند صدسال يكى از آنها را بخورد تا آنها تمام شود، از نا محدود چيزى كاسته نشود؛ اساسا نمى شودبين محدود و نا محدود مقايسه كرد.
بنابراين سزاوار است در مدت كوتاه عمر، كه با هر نفسى از آن گنج هايى بدست مى آيد ورسيدن به سعادت آن سرا، جز در همين ايام كوتاه امكان پذير نيست ، آستين همت را بالا زده وتمام توان خود را در جهت كسب سعادت جاودان بكارگيرى . چقدر زشت است سستى و كوتاهى دربدست آوردن آن براى كسى كه اعتقاد به وجود آخرت دارد، اعتقادى كه از اركان ايمان است و هيچمكلفى را گريزى از عقيده به آن نيست ؛ زيرا وجود جهان ديگر از امورى است كه آيات وروايات بسيارى درباره آن وارد شده است و همه پيامبران الهى بر آن اتفاق كرده اند و در تماماديان و مذاهب بشرى ، با وجود اختلاف در مرام ، بدان اذعان دارند. شگفتا!اهل دنيا را مى بينيم كه تمام توان خود را مصرف رسيدن به سود اندك ، كوتاه مدت و همراه بارنج و آلام كرده و در راه رسيدن به آن رنجها كشيده و سختيها را به جان مى خرند واز بهره ها وسودهاى خود براى رسيدن به آن مى گذرند. در حالى كه به اين سود بدست آمده ، بر فرضسلامت آن از آفات ، نمى شود اميد بست ؛كه هيچ خردمندى به بقاء آن اميد ندارد.
بى شك ، دنبال اين سعادت نرفتن و در تهيه مقدمات آن كوتاهى كردن ، بر خاسته از ضعفايمان به آخرت است و گرنه عقل ناقص ، به انسان حكم مى كند كه براى رسيدن به اينسعادت عظيم ، آستين همت بالا زند چه رسد به عقلكامل .
بدان ! ضبط اوقات عمر و بارورى لحظه هاى آن ، براى رسيدن به خوشبختى و سعادتجاودانه ، جز با مراعات ، پاسدارى ، محاسبه ومراقبه نفس ممكن نيست .
در صورت سستى و كوتاهى نفس ، در انجام وظايف ، بايد آن را تنبيه كرد؛ به آنگونه كه درمسائل مادى ، كه سود آن نا چيز و از دست رفتن آن چندان زيانى ندارند، با طرف معامله خودبرخورد مى كنى .
همچنانكه يك تاجر، از شريك خود كمك مى گيرد و سرمايه خويش را براى تجارت به او مىسپارد و پس از آن ، مراقبت و حسابگرى از آن تاجر را سرلوحه كارخويش كرده و در صورتكوتاهى يا زيان ، او را سرزنش مى كند، عقل هم كه تاجر راه آخرت است ، بايد از (( نفس )) دراين تجارت ، كمك بگيرد؛ تجارتى كه سود آن تزكيه نفس است و تنها با پيراستن جان ازبديها و آراستن آن به نيكيها صورت مى گيرد. چنانكه خداوند در قرآن مى فرمايد: ((قدافلح من زكيها و قد خاب من دسيها)) آن كه جان خود را تزكيه كرد فلاح يابد و آن كه بههوا آلوده گشت ، نابود گردد. بله ، خرد، بايد در اين تجارت سترگ از نفس كمك بگيرد و از آندر آنچه مايه رفعت و كمال اوست بهره گيرد، همانگونه كه تاجر، شريك را به منزله دشمنىدر جدال مى بيند و در طى چند مرحله با او برخورد مى كند: (قرار داد ، نظارت ، محاسبه ،سرزنش و مجازات در صورت كوتاهى )، عقل انسان نيز بايد نخست با نفس قرار داد بندد ووظايفى را بعهده او بگذارد و بر انجام آن وظايف پيمان بندد و راه رستگارى و فلاح را به اونشان دهد و پس از آن ، از نظارت و مراقبت بر نفس خويش غفلت نكند؛ زيرا كسى كه نفس خويشرا بخود وانهد، ارمغانى جز خيانت و تباهى سرمايه ، از او نخواهد ديد، همانطور كه غلام خائن ،وقتى مال را به او بسپارى و او را بخود واگذارى چنين كند. در مرحله بعد لازم است كه از اوحساب كشد و انجام وظايف و عمل به قراردادها را از او بخواهد. چون سود اين تجارت ، بهشتبرين و رسيدن به سدرة المنتهى ، كه مقام انبياء و شهداست ، مى باشد. و زيان آن ، (پناهبخدا) عذاب جهنم و همزبانى با فرعونها و بدبختهاست ؛ چون آن سرا را دو مقام بيش نيست :بهشت و يا جهنم . بهشت براى تقوا پيشگان آماده شده و جهنم براى آنان كه در بهرورى ازاستعداد و اوقات خويش ، كوتاهى كرده اند پس دقت و وسوسه در حساب كشى در اين زمينه ،بسيار مهمتر از دقت در سود، بهره هاى دنيائى است ؛ زيرا سود كوتاه مدت دنيا، درقبال نعمت هاى جاودانه عقبى ، بسيار ناچيز است .
در سود بى دوام خيرى نيست ، بلكه شر زودگذر بهتر از سود گذراست . چه ، سختيهاىزودگذر شادمانى در پى دارد و سودگذرا، تاءسف و حسرتبدنبال دارد. به گفته شاعر:
اشد الغم عندى فى سرور       تيقن عنه صاحبه انتقالا (31)
نزد من ، سخت ترين اندوه خوشى اى است كه صاحب آن يقين بزوالش ‍ دارد.
بنابراين ، بر مؤ من دورانديش است كه از حسابگرى و سخت گيرى بر حركات ، سكنات ولغزشهاى نفس ، غفلت نورزد؛ زيرا هر نفسى از نفسهاى عمر، گوهر گرانبها و بى همتائى استكه مى توان با آن گنجى از گنجهاى بى پايان آن سرا را خريد.
سپرى كردن اين نفسها و لحظه هاى عمر، بدون به چنگ آودن سود، زيان دهشت انگيزى است كههيچ عاقلى به آن تن ندهد.
در اين راستا، بايسته است كه مؤ من به خدا و آخرت ، از پگاه ، پس از فراعت از انجام فريضهصبح ، همچون يك تاجر، تا پايان روز، بانفس خود برخورد كند. ساعتى با نفس خود خلوتكرده و او را چنين مخاطب قرار دهد:
هان اى نفس ! مرا جز همين لحظه هاى زندگى زودگذر، سرمايه اى نيست . هر نفسى كه بگذرد،بخشى از سرمايه جان من نابود شده و من از تجارت و سود ناميد خواهم شد.
بدان ! امروز روز جديدى است كه خدا با لطف و كرم خود به من مهلت داده است واجل مرا به تاءخير انداخته است . اگر جانم را مى گرفت ، آرزو مى كردم ، براى حتى يك روز،به دنيا برگردم و به جبران خسارتها و انجام كارهاى شايسته موفق شوم .
چنين پندار كه مرده اى و دوباره به دنيا باز گشته اى ، پس بترس و انديشه كن از تضييعاوقات و از دست دادن لحظه هاى اين روز؛ چه هر نفسى از نفسهاى تو گنجى است بى پايان .آگاه باش اى نفس ، شب و روز را بيست و چهار ساعت است . در حديث آمده است :
((در قيامت ، در برابر هر شبانه روز عمر انسان ، بيست و چهار صندوق لاك مهر شده دراختيارش قرار مى گيرد و جلو او يك بيك گشوده مى گردد. يكى را مى گشايند پر از نور است؛ زيرا اين ساعتى است كه در آن ساعت ، در دنيا،اعمال نيك انجام داده است . با ديدن اين انوار، كه پلكان قرب به فرمانرواى جبار روز قيامت ؛يعنى خداى متعال چنان بشارت ، خوشحالى و شادمانى به او روى مى آورد كه اگر اين شادمانىو بشارت را بر اهل جهنم توزيع كنند، بگونه اى واله و شيداى اين نور مى گردند كه درد ورنج آتش ‍ جهنم را درك نمى كنند. چون صندوق ديگرى را گشايند، سياه و تاريك باشد و بوىگند آن پخش گردد و تاريكى آن فراگير شود، اين ساعتى است كه در دنيا فرمان خدا را انجامنداده است . در اينجا چنان وحشت و ترس بر او رسد كه اگر براهل بهشت تقسيم كنند، عيش آنها را مكدر و شاديشان را به اندوهمبدل كند.
صندوق ديگر را گشايند. تهى ، نه در آن مايه خوشبختى و خوشنودى است و نه مايه تيرگىو ظلمت ، اين انعكاس ساعتهائى است كه در آن بغير ضرورت خوابيده است و يا در غفلت گدراندهو يا به امور مباح دنيا مشغول بوده است .
در اين حال ، بربهره نگرفتن از اين ساعت ، حسرت و پشيمانى بر وى روى آورد، همچون ندامت وغم كسى كه فرصت بدست آوردن سود كلانى را داشت ؛ ولى بر اثرسهل انكارى و اهمال كارى ، از آن سود عظيم محروم شده است و او را جز حسرت و تاءسف چاره اىنيست . اينچنين ، كليه صندوقهاى اوقات عمر بشر بر او عرضه گردد.(32)))
پس بايد نفس را مورد خطاب قرار دهد و بگويد: در اين چند روز جديد تلاش كن كه صندوقهاىاوقات عمر را آباد كنى و لحظه لحظه هاى آن را بارور سازى . مبادا، ساعت هاى عمرت ازگنجهائى كه اسباب قرب و نزديكى به خداوند است خالى باشد. به كسالت ، استراحت وندامت طولانى همدم گرددى . اگر در بهشت هم مقام كنى ، بر محروميت از مقامهاى بالاتر حسرتخورى . گرچه درد اين حسرت ، فراتر از درد آتش است ، ولى باز هم توانتحمل آن را ندارى .
بعضى از بزرگان درباره غبن و حسرت آخرت ، گفته اند:
((بر فرض اين كه فرد بدكار، مورد عفو قرار گيرد، با محروميت از پاداش و مقام خوبان چهخواهد كرد. مگر نه اين است كه مقام خوبان را از دست داده است .(33)))
خداوند متعال مى فرمايد:
((يوم يجعمكم ليوم الجمع ذلك التغابن .(34)))
آنچه كه گفته شده نخستين مقام و قرارداد بانفس است كه مربوط به پيش ازعمل است و به آن محاسبه گفته مى شود.

ارزيابى روزانه
بايد در پايان هر روز ساعتى قرار دهد و در آن ساعت ، همه كارهاى روزانه نفس را ارزيابىكند. شگفتا! بازرگان در دنيا، از ارزيابى شريك خود غفلت نكرده ، در روز، يا ماه ، ياسال كارهاى او را ارزيابى مى كنند كه مبادا سودى ، كه نبود آن بهتر است و بود آن بى دوام ومايه گرفتارى ، از دست برود. چگونه عاقل ، وقتى را در روز براى ارزيابى كارهاى روزانه، كه خوشبختى و بدبختى هميشگى او در گرو آناعمال است ، قرار ندهد. خداوند در اين زمينه مى فرمايد: ((اتقوالله و لتنظر نفس ما قدمتلغد (35)))
هان اى مومنان ، از خدا پروا گيريد و بنگريد كه نفس شما براى فردايتان چه چيز فرستادهاست .
پيامبر خدا در همين زمينه مى فرمايد:
((حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا (36))).
پيش از آن كه اعمالتان را ارزيابى كنند، خود آنها راارزيابى كنيد.
روزى مردى نزد رسول خدا((ص )) آمد و عرض كرد: ((اى فرستاده خدا، دستورالعملى عنايتفرماييد.)) حضرت پرسيدند: ((آيا آن راآويزه گوش مى كنى ؟)) عرض كرد: ((بلى ))حضرت فرمود:
((اذا همت با مرفند بر عاقبتة ،فان كان رشداء فامضه ، وان كان غيا فانته عنه.(37)))
وقتى كه بر انجام كارى همت كردى ،به فرجام آن بيندش ، چنانچه رشد وكمال تو در آن است اقدام كن و اگر مايه گمراهى توست ترك كن .
پيامبر((ص )) در گفتار ديگر مى فرمايد: ((ينبعىللعاقل ان يكون له اربع ساعات :ساعة يحاسب فيها نفسه ...(38)))
بر خردمنداست . كه اوقات روزانه خود را چهار بخش كند: در ساعتىاعمال روزانه اش راارزيابى كند.
چنانكه در محاسبه با شريك ، بايد سرمايه ، سود و زيان را ارزيابى و مشخص كرد تا سوداز زبان معلوم گردد، همين سان بايد متوجه بود كه سرمايه بنده ، واجبات دين ، سود آنمستحبات و خصايص نيك و زبان آن گناهان و زمان اين تجارت ، گستره شب و روز و مديرعامل آن نفس اماره بالسورء است . در اين راه بايد نخست ، واجبات را از مطالبه كرد، چنانچهانجام داده است خداى را سپاس گفت و او را به انجام ديگر واجبات ترغيب كرد و اگر واجبى را ازدست داده است ، تدارك او را به انجام دادن قضاء آن واجب از او خواست ، چنانچه واجبات را ناقصآورده است ، او را وادار كرد كه جبران كند.
اگر مرتكب گناه شده است ، بايد او را عقاب كرد تا به ترميم و جبران و تدارك آن اقدام كند وهمانند يك تاجر كه از عامل خود درخواست غرامت مى كند، بايد از نفس غرامت گرفت . اين ارزيابىبايد بطور دقيق انجام گيرد، همانگونه كه يك تاجر، نسبت به مديرعامل و يا شريك خود، حتى از درهم و كمتر هم نمى گذرد، تا ضررى متوجه او نگردد، به طريقاولى بر سالك است كه از مكرر و خدعه نفس مكار و حيله گر، خود را در امان ندانسته و بطوردقيق و بدون انعطاف و گذشت ، كارهاى او را ارزيابى كند.
نخست ، از همه گفته هايى كه در طول روز از او سرزده است ، پاسخ صحيح بخواهد.
سزاوار است ، بر آنچه روز قيامت از او بازخواست مى كنند، پيش از رسوا شدن فرا ديداهل عالم در آن روز، خود در خلوت از نفس بخواهد.
او كه از آشكار شدن عيوبش نزد دوستان و همسايگانش هراس دارد و بخاطر چشم مردم تركاعمال ناشايسته مى كند، هراس از رسوايى روز قيامت كه همه كارهاى انسان در معرض ديد همهاهل عالم اعم از پيامبران ، امامان ، ستمگران و پيروان آنها از اولين و آخرين و... قرار مى گيرد،سزاوارتر است .
اين چنين نفس خود را ارزيابى كند و در تمام عمر نسبت به همه اعضاء باطنى و ظاهرى ، اين روشرا اعمال كند، درباره يكى از بزرگان ، كه همواره حسابگر خويش بوده ، چنين حكايت شده است .((در شصت سالگى ، روزى اعمال خود را ارزيابى مى كرد، روزهاى زندگى اش را شمرد.دريافت كه بيست و يك هزار و پانصد روز از عمر گذشته است . بناگاه فرياد زد و گفت : اىواى بر من . اگر روزى يك گناه از من سرزده باشد خداوند عالم را با بيست و يك هزار گناه ،بايد ملاقات كنم . سپس ناله اى سر داد و بيهوش شد. وقتى به بالين او رفتند، دار فانى راوداع كرده بود.
در اينجا شنيدند: گوينده اى ندا مى دهد: خوشا بحال او، چه بسرعت به سوى بهشت پروازكرد.(39)))
بله ، اينچنين بايد نفس را براى هر نفسى و نيز براىعمل قلب و همه اعضاء بدن ، بازخواست كرد، زيرا اگر انسان نافرمانى هاى خود را شناسايىو جبران نكند، دو فرشته موكل ، گناهان او را ثبت مى كنند: ((احصاه الله و نسوه .(40)))

قلمرو تقوا
بدان ، تقوا را دو رويه است : رويه كسب و به چنگ آوردن و رويه ترك و دورى . اولى ، انجامطاعات ، عبادت و دستورات خداوندى و دومى ، ترك معاصى و گناهان .

دورى از گناه دشوارتر است و رعايت آن سزاواتر، زيراانجام واجبات در توان همه است ، ولىترك معاصى ، تنها در توان مؤ منان راستين و صديقين مى باشد.
در اين راستاست كه پيامبر اسلام مى فرمايد:
((المهاجرمن هاجر السوه والمجاهد من جاهد هواه (41)))
مهاجر واقعى كسى است كه از سر هوا و هوسهايش برخيزد، مجاهد راستين آن است كه با هوسهاىخود ستيز كند.
حضرت رسول ، بهنگام بازگشت از جهاد به ياران رزمنده خود مى فرمايد:
((رجعنا من الجهاد الاصغر الى جهاد الاكبر(42)))
ما از جهاد كوچكتر به سوى جهاد بزرگتر كه مبارزه با نفس است بازگشتيم .
بايد توجه داشت كه رويه ((پرهيز)) در تقوا با وجود اندكى از اطاعات و عبادات رشد مىكند، ولى رويه ((انجام وظايف )) اگر چه فراوان باشد، و با اندكى نافرمانى و گناه ، ازرشد خود باز مى ماند. در همين راستا، حضرت ختمى مرتبت ((ص )) مى فرمايد:
((به همين اندازه كه نمك براى طعام كافى است ، دعا خوبيها را بس ‍ است (43))) و يا درپاسخ كسى كه پرسيد: ((ما درختهاى بهشتى زيادى در بهشت داريم ؟)) مى فرمايد:((نعم ، ولكن اياكم ان ترسلوا عليها نيرانا فتحرقوها.(44)))
و در همين باره مى فرمايد:
((الحسد ياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب .(45)))
حسد خوبيها را مى خورد، همانطور كه آتش هيزم را.
روايات وارده در اين باب بسيار است ، ما بهمين مقدار بسنده مى كنيم .
اگر تو، موفق به تحصيل هر دو رويه تقوا شدى ، به حقيقت تقوا رسيده اى ، ولى چنانچهبه واجبات بسنده كنى ، فريب شيطان را خورده اى ومثل تو، همانند كشاورزى خواهد بود كه بهمراه كشتش ، علف هرزهايى روئيده است كه كشتش رافاسد مى كند. او بجاى اين كه علفهاى هرزه را از بن در آورد، سر آنها را مى چيند و ريشه رارها مى كند، در اين صورت پيوسته ريشه آنها نيرومندتر مى گردد، تا كشت را از بين مى برد.
يا مثل تو، همانند كسى خواهد بود كه به بيمارى ((گر)) مبتلا شده است و براى مداوا هم بايدضد عفونى كند و هم دارو بخورد: دارو، براى خشكاندن ريشه آن و ضدعفونى ، براى درمانظاهر آن ؛ ولى او، به ضد عفونى كردن بسنده كند و علاوه ، چيزهايى كه موجب رشد بيمارى((گر)) مى شود مصرف كند. روشن است كه عفونت در درون او، همچنان رشد كرده و نه تنهامرض او بهبود نمى يابد كه گسترش هم پيدا مى كند.
يا مثل تو، همانند بنائى خواهد بود كه خانه اى را استوار مى سازد و در درون آن ، حشراتگوناگون ، همچون : مار، عقرب و... مى باشد، ولى او بجاى از بين بردن آنها، خانه را زينتداده و با فرشها و پرده هاى فاخر بيارايد! بى شك حشرات از باطن به بيرون آمده ، فرشهارا پاره كرده و پوششها را از بين مى برند، تا اين كه خود او نيز، از گزند آن ها در اماننخواهد ماند.
اگر خردش را بكار مى گرفت ، بايسته بود كه پيش از فرش و آذين ، به دفع حشراتبپردازد و خانه را از وجود آنها پاك سازد، تا فرشها و نيز خودش ، از شر آن ها در امانباشند.
چه مى گوييم ؟ نيش زهرآگين مارهاى دنيا كجا، و زهر كشنده گناهان و معاصى كجا. درد نيش ماردنيا، مدتى اندك ، از وجود انسان رخت بر مى بندد و هر چه باشد، بالاخره ، با مرگ پايان مىپذيرد، ولى درد جانگداز افعى هاى گناه ، در آتش جهنم هم باقى است . از آن به خدا پناه مىبريم و از او طلب بخشش و رحمت مى كنيم .
بيان بعد ديگر تقوا، طاعات و عبادات در كتابهاى مربوط به عبادت آمده است . گرچه ما در اينزمينه نيز، به بيان وظائف قلبى و دقايق علمى و عملى فراوان نيازمنديم كه در بسيارى از كتبفقهى نيامده است . و تنها كسانى موفق به فهم و انجام اين امورند كه توفيق خداوندى ، قلبآنها را به صراط مستقيم هدايت كرده است .

منهيات اخلاقى
رويه ديگر تقوا؛ آنچه را كه بايد از او دورى گزيد، بر حسب موضوع متفاوت است ، بخشى ازآنها از وضايف قلبيه اند و بخشى ، مربوط به عضوهاى ظاهر بدن . اعضائى كه از آنها گناهسر مى زند، هفت تاست ؛ به تعداد درهاى جهنم . هركس اين اعضاى هفت گانه را از گناه بازدارد،درهاى جهنم بر او بسته خواهد شد؛ انشاءالله . اين اعضاء، عبارتنداز: چشم ، گوش ، زبان ،شكم ، زيرشكم ، دست و پا. فلسفه وجود چشم ، اهتداء به او در تاريكى ها، يارى گرفتن بررفع نيازها، نگريستن به ملكوت زمين و آسمانها، عبرت از آيات ، حوادث و پديده ها و نظر دركتاب خدا و سنت رسول الله و مطالعه كتابهاى اخلاق و عرفان براى بيدارىدل و جان است و مبادا كه با آن به روى نامحرم و يا به مسلمانى به ديده تحقير بنگرى و يابر عيب مسلمانى چشم بدوزى . بايد از همه زوائدى كه مورد نياز نيست چشم برگيزى ؛ زيراخداوند برزگ از نگاههاى بيهوده ، پرسش كند به همانگونه كه كلام بيهوده را مورد سؤال قرار خواهد داد.
گوش را بايد از شنيدن ، بدعت ، دشنام ، غيبت ، اباطيل و بدگويى مردمان حفظ كرد، زيرافلسفه و همچنين گوش فرا دادن به دانشهائى كه به وسيله آنها مى توان به نعمت جاودانىبهشت دست يافت . فلسفه وجودى زبان ، گفتن ذكر خدا، تلاوت قرآن ، ارشاد بندگان خدا وابراز خواسته هاى انسان ، اعم از نيازهاى دينى و دنيايى است . اگر در غير مواردى كه براى آنآفريده شده است بكارگيرى ، نعمت خداى سبحان را كفران و ناسپاسى كرده اى .
زبان ، بر ساير اعضاء آفرينش در انسان ، غلبه دارد؛ زيرا او را مهارى نيست و بكارگيرى آنمؤ نه اى نمى طلبد، ولى از سوى ديگر جنايات بزرگى همچون : غيبت ، دروغ ، ستايش خود،بدگويى مردم ، ستيره جوئى و آفتهاى بسيارى ديگر، از آن سر مى زند؛ زيرا هيچ چيزىهمانند نشخوارهاى زبان ، انسان را به ((روى )) به جهنم نمى افكند.
پس تمام تلاشها و توان خود را براى غلبه بر او بكارگير، تا تو را به ((روى )) بهجهنم نيفكند.
در حديثى آمده است :
((ان الرجل ليتكلم بالكلمه فيهوى بها فى جهنم سبعين خيريفا))
گاهى انسان سخنى مى گويد كه به خاطر آن ، بمدت هغتادسال در جهنم سقوط مى كند.
و نيز روايت شده است مردى در ميدان مبارزه به شهادت رسيد؛ يكى گفت : بهشت گوارايش باد.پيامبر ((ص )) فرمود: چه مى دانى ، شايد او سخنان بيهوده گفته باشد و بيجابخل ورزيده باشد.(46)
اما شكم ، آن را همواره از پرخورى بازدار و مواظب باش حتى ازحلال سير نخورد؛ زيراسيرى ، قساوت قلب مى آورد، ذهن را فاسد، حافظه را كور و حفظيات راباطل كند، شهوات را در انسان قوى نمايد، لشكريان شيطان را يارى رساند و اعضاء بدن رااز عبادت باز دارد. بطور خلاصه ، آگاه باش ، پرخورى ، سرچشمه هر بدى است .
اين چنين ، بقيه اعضاء را خود، بازرسى و وظيفه شناسى كن ؛ زيرا فرمانبرى و نافرمانيهاىآنها پوشيده نيست .

وظايف قلب
وظايف قلب بسيار است و راه پالايش آن از پستيها و رساندن آن به رستگارى بسيار طولانى ومشكل است . دريغا! كه در اين دوران ، دانش ‍ پاكسازى قلب وتكامل دهى به آن ، نه تنها كهنه و مندرس شده است ، بلكه آثار آن هم محور گرديده است .
با تقوا و پارسا، در اين زمان ، به كسانى مى گويند كه از محرمات ظاهرى ، نوشته شده دركتابهاى فقهى ، اجتناب كنند؛ ولى بازرسى قلب و پاكسازى آن از صفتهاى ناپسند، نزد خداىمتعال ، همچون : حسد، تكبر، كينه ورزى و دشمنى ، ريا، رياست طلبى ، برترى جوئى ،بداخلاقى ، بدخواهى نسبت به همنشينها و دوستان را وانهاده اند، حتى بسيارى از مردم ، اين اموررا گناه نمى شمارند؛ با اين كه خصايص ، ريشه و سر چشمه همه گناهان است .
پيامبر اكرم ((ص )) درباره ((ريا))، كه يكى از مرضهاى قلب است ، مى فرمايد:
((اءدنى الرياءالشرك )).(47)
كمترين مرحله ريا شرك محسوب مى شود.
درباره كبر، پيامبر ((ص )) مى فرمايد:
((لا يدخل الجنه من فى قلبه مثقال ذرة من كبر)).(48)
كسى كه در قلب او ذره اى كبر و خود بزرگ بينى باشد وارد بهشت نخواهد شد.
درباه حسد، پيامبر ((ص )) مى فرمايد:
((الحسد ،ياءكل الحسنات كما تاءكل النار الحطب )).(49)
حسد، كارهاى خوب را مى خورد، همچون آتش هيزم را.
درباره حب مال ، پيامبر((ص )) مى فرمايد:
((حب المال و الشرف ينبتان النفاق كما ينبت الماءالبقل )).(50)
دوستى مال و رياست ، نفاق را در وجود انسان مى روياند، همانگونه كه آب سبزى را.
در اين باب ، روايات بسيارى در كتب روائى آمده است .
پيامبر ((ص )) مى فرمايد: ((ان الله لا ينظر الى صوركم و لا الى اموالكم و انماينظرالى قلوبكم و اعمالكم .))
خدا به مال و ظاهر شما نظر نمى كند،بلكه او به كارهاى شما نظر مى كند.
اين پرتوى از ابعاد تقواست كه خداوند متعال به ما سفارش كرده است .تفصيل و بست آن را فرصتى فراخ بايد. چه زيبا و شايسته است كه در پايان شرح وصيتپروردگار متعال ، منظور آيه كريمه ((ولقد وصينا الذين ...)) است كه در آغازدستورالعمل آمد. وصيت حضرت رسالت را به مولى الموحدين على (ع ) بياوريم :
((يا على ، من تو را درباره خويش به چند چيز سفارش ميكنم كه يادداشت كن . (راوى مى گويدپس از اين سخن ، پيامبر (ص ) فرمود: ((اللهم اءعنه )) خدايا ياريش كن .)
1. راستگويى . مبادا هرگز دروغى از دهانت بيرون آيد.
2. ورع و پارسايى . مبادا برخيانتى دلير گردى .
3. ترس از خداى عزوجل ، بد انسان كه گويا او را ببينى .
4. گريستن بسيار از ترس خدا كه به هر اشك ريختنى هزار خانه در بهشت برايت ساختهشود.
5. نثار كردن مال و جان خود را براى خدا و دينت .
6. پيروى از سنت و روش من در نماز و روزه و صدقه ؛ اما نماز پنجاه ركعت و اما روزه در هر ماهسه روز: پنجشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه و اما صدقه تا حدى كه بهتو بگويند: اسراف و زياده روى كردى و با اين كه اسراف نمى كنى .
بر تو باد به نماز شب و بر تو باد به نماززوال (ظهر) و بر تو باد به نماز زوال و بر تو باد به نماززوال . (پيامبر (ص ) اين جمله را (بر تو باد به نماززوال ) را سه بار تكرار مى فرمايند.) و بر تو باد به خواندن قرآن در حالى . و بر توباد به اين كه دستهاى خود را در نمازت بلند كنى و بگردانى (يعنى درحال تكبير گفتن و بر گرداندن آن .) و بر تو باد به مسواك كردن با هر وضو. و بر توباد به اخلاق خوب . با مردم با اخلاق خوب رفتار كنى و از اخلاق بد دورى جوئى و اگرنكردى جز خويشتن را نبايد ملامت و سرزنش كنى .))(51)
امير مومنان ، صلوات الله و سلامه عليه ، وصيت ارزشمندى به فرزندانش ، امام حسن مجتبى (ع )كرده است كه در نهج البلاغه (52) و جز آن (53)،نقل شده است . مطالعه و، تاءمل در آن ، كه شامل پندها و حكمتهاى فراوانى است ، لازم و ضرورىاست . ((روايت شده است كه شخصى از پيامبر، صلى الله عليه و آله ، طلب كرد كه : يارسول خدا، مرا پندى ده .
حضرت فرمود: هرگز غضبناك مشو و در هيچ واقعه و حادثه غضب به خود را مده ؛ زيرا كههيجان غضب ، عنان اختيار از دست آدمى مى ربايد و گاه باشد كه در حين استيلاى غضب ، حرف چندبگويد كه موجب خسران دنياو آخرت باشد.
آن شخص گفت : يا حضرت ، زياد كن . حضرت فرمود: كارى مكن كه محتاج عذرى شوى ؛ يعنىبايد كار تو در ظاهر و پنهان يكسان باشد و كارى نباشد كه هرگاه ظاهر شود محتاج بعذرشوى ؛ چه ، هر چه محتاج بعذر است ، البته خالص نيست ، شرك خفى است و شرك خفى ، مانندشرك جلى ، اجتناب از او لازم است . و فرق ميان شرك جلى و خفى آن است كه شرك جلى ، العياذبالله ، اعتقاد به شريك براى ذات اقدس الهى ، است ، مانند نصارى كه به الوهيت عيسىومريم ، عليهما السلام ، قائلند، و شرك خفى ، غير خدا را درعمل خير داخل كردن است و بمضون : ((و جعل اله هوا))عمل نمودن و از مضمون بلاغت مشحون : ((ولا يشرك بعبادة ربه احدا)) انحراف ورزيدن.
آن شخص گفت : يا حضرت ، زياد كن . حضرت فرمود: در نماز، بسيار با خضوع و خشوع باش. در هر نماز كه مى گذارى ، بنا را بر اين بگذار كه آخرين نماز است كه مى گذارى و بهنماز ديگرى نخواهى رسيد. آن شخص گفت : يا حضرت ، زياد كن . حضرت فرمود از خداوندعالم شرم كن ، چنانكه از همسايه ملاحضه مى كنى و از ارتكاب بعضى از قبايح اجتاب مىنمايى . حضرت بارى ، جمع كرده است كل وصيتها را در يك خصلت : ((تقوى )). خداوند درقرآن كريم مى فرمايد: ((لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم واياكم اءن اتقوا الله)). (54)
تقوى ، جمع كرده است تمام عبادت را. به سبب تقوى ، انسان ، به درجات عاليه و مرتبه هاىبلند، مى رسد. به سبب تقوا، زندگى خود را با خداوند مى گذراند، زندگى پاك و پاكيزه .يار و مونس متقى نيست ، مگر حضرت بارى عزاسمه .))(55)
قال الله تعالى : ((ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.))(56)
آنچه تا اينجا ذكر شد، در فرصتى اندك و خاطرى پريشان ، فراهم آمد. و افزون بر آنچه آمدتوفيق دست نداد. شايد، انشاءالله ، همين مقدار هم كه گفته آمد اگر به دقت مراعات شود، سالكطريق حق را كافى باشد. خداوند ما و شما را در گفتار و كردار، به آنچه مى پسندد، توفيق دهدو اين چند روز باقيمانده عمر را وقف طاعت خود كند و از آنچه مايه دورى از آن ذات اقدس است بازدارد. تنها او، ولى اين امر است و اعتقاد ما در هر جا بر اوست .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation