آقاى سيد على محمد دستغيب : اولا توجه داشته باشد كسى كه خدمت حضرت وليعصر (ع )مى رسد، اگر واقعا فقيه عادل و مجتهد كامل باشد، هيچ وقت نمى گويد، خيلى كم پيش مىآيد. اگر هم بگويند، غالبا اينطور است كه بايد حتما از اون طرف تعهد بگيرند، يااحيانا به فرد خاصى سفارش مى كنند و ثانيا اين ها ولى خدايند، ولى خدا يعنى كسىكه ديگر با خدا حجابى ندارد. كسى كه با خدا حجابى ندارد چطور ممكن است با امام زمانعليه السلام حجاب داشته باشد؟! امام زمان عليه السلام را هميشه حاضر مى بينند.مثل ما كه نيستند. براى ايشان الان امام زمان عليه السلام حضور واقعى دارد، يعنى دلشمتصل به دل امام زمان عليه السلام است وگرنه ولى نمى شود. امروز ولى زمان و قطب عالم امكان ، امام زمان عليه السلام است . خداى تعالى هر نعمتى كهبخواهد به كسى بدهد، هر عذابى كه بخواهدنازل كند به وسيله ولى زمان مى فرستد، ولى در عينحال من از آيت الله انصارى چيز به خصوصى نشنيدم ولى همين طورى چيزهايى شنيدم و درصدد هم نبودم كه از آيت الله نجابت بپرسم ، دهان به دهان شنيدم كه ظاهرا 5 4 دفعهايشان خدمت حضرت رسيده . آيا اطرافيان يا شاگردان احيانا از ايشان در مورد اينكه چطور مى شود به محضرحضرت وليعصر (عج ) راه يافت ، سوالاتى مى پرسيدند؟ حاج احمد انصارى : در مورد تشرف خودشان هيچ نمى گفتند، هر چه اصرار مى كردند مىفرمودند كه سوال نكنيد. شاگردانشان كه در رده هاى بالا بودند هيچ وقت دربارهتشريف ايشان سوالى نمى كردند. يك روز من يادم هست گفتند آقا ما مى توانيم خدمتحضرت برسيم ؟ گفتند اين چه سوالى است كه شما مى كنيد؟ شما مى توانيد خدمت خدابرسيد، خدايى كه خالق وجود حضرت است ، خدمت امام زمان عليه السلام نتوانيد برسيد،خدمت خدا رسيدن كه سخت تر است . آقاى اسلاميه : يك موقع من از ايشان سوال كردم چطور مى شود خدمت حضرت ولى عصر(عج ) رسيد؟ خيلى كوتاه فرمودند: موقعى كه به حالت فرق نكند حضور و غياب آقا، آنموقع مى توانى خدمت خود آقا برسى خوب اين خيلى مطلب است ، حالا ديگران ذكر مى دهند،توسل مى دهند آدم بايد برود خودش را آماده كند تا حضور و غياب برايش فرق نكند، آنوقت مى تواند. آقاى افراسيابى : اگر واقعا چنين چيزى مى خواهيد فقط صدق ، صدق ، صدق ، تمومشد و رفت ، در هر راهى كه شما داريد مى رويد، در راه خداشناسى يا رسيدن به خدمتحضرت يا افاضه فيضى از طرف ايشان ، جز صدق هيچ راه ديگرى نداريد. آقاى نجابت مى فرمودند كه اين هايى كه مى خواهند خدمت امام زمان عليه السلام برسند،محبت ايشون با چى بدست مى آيد؟ با شرعيات و محبت و مراقبه . مطلب و يا نكته ديگرى اگر خاطرتان هست درباره آقاى انصارى با ائمه اطهار عليهمالسلام دريغ نفرماييد. دكتر على انصارى : بعضى فكر مى كنند ولايت يعنى همين صورت ظاهر قضايا را درستكردن ، من مثلا خودم را فداى امام حسين عليه السلام مى كنم يا فداى حضرت على عليهالسلام . اگر انسان واقعيت ولايت را درست درك كند و در طيف وجودى آن بزرگواران قراربگيرد، تجليات توحيدى بر اين فرد محقق خواهد شد. خواهش مى كنم دقت بفرماييد، آثارولايت اين است . ولايت يعنى دوست داشتن ، براى اينكه انسان راه حقيقت را طى كند، ولايتبراى اين است كه انسان به آن مدارج توحيدى دست پيدا كند. و ولايت صحيح آيا اين استكه انسان اظهار محبت به ائمه بكند بعد هر كارى دلش خواست بكند؟ اين اصلا با ولايتسازش ندارد. دو نوع ولايت داريم : ولايت با فتح واو به معناى دوست داشتن است ،با كسر واو به معناى حكمرانى كردن است و اين ها اسم مشتركشان مولا است . كسى كه ولايت صحيح داشته باشد بايد به توحيد برسد وگرنه اين ولايت نتوانستهآنچنان كه باى اثر خودش را بگذارد. ولايت آن است كه از همان مشربى كه آنها آب مىخورند، اين هم آب بخورد. از احوالات مرحوم انصارى ، در ايام عاشورا يا هنگام زيارت اماكن مقدسه و حرم ائمه اطهارعليهم السلام چيزى در خاطرتان هست ؟ دكتر على انصارى : دو تا از دوستان ايشان در همدان بودند يكى مرحوم آقاى غلامحسينسبزوارى و يكى مرحوم حاج غلامحسين همايونى . اين ها در ايام عزادارى حضرت سيدالشهداء عليه السلام مرتبا جلسه داشتند و مرحوم آقا روزهاى يكشنبه صبحمنزل آقاى سبزوارى مطالبى مى فرمودند و حتى اين اواخر با وجودى كه بدنشان ضعيفشده بود، چندين بار يادم هست كه وقتى قطرات اشك از چشم ايشان مى آمد حالشان ديگرخيلى منقلب مى شد، به طورى كه ديگر نمى توانستند حرفشان را ادامه دهند،منزل آقاى همايونى هم همين طور و منزل آقاى بيگ زاده هم ايام ده روز محرم روضه داشتندكه ايشان بعد از نماز مغرب و عشاء در حدود سه ربع ، يك ساعت صحبت مى كردند. درزيارات هم ايشان خيلى حالت غير عادى داشتند. دو وضعيت بود كه ايشان كاملا از حالتعادى خارج بود، يكى بعد از نماز به خصوص بعد از نماز مغرب و عشاء، حتى گاهى يكساعت و نيم ايشان ياراى حرف زدن نداشتند، كاملا جلسات سكوت بود و يكى هم در حالتهاى زيارت ، منقلب مى شدند و حالت گريه بهشون دست مى داد و گريه مى كردند،گاهى اوقات طورى بود كه قلبشان مى گرفت ، ناراحت مى شدند. صورتشان را بهضريح حضرت معصومه (س ) يا كربلا يا نجف مى چسباندند. ديدگاه ها لطفا بفرماييد آشنايى ايشان با حضرت امام چگونه بوده است و در مورد ايشان چه نظرىداشتند؟ آقاى احمد انصارى : پدر بنده چون خيلى آدم با استعدادى بودند، در سن 24 سالگى بهمرحله اجتهاد رسيد. مى فرمود من وقتى كه به مرتبه اجتهاد رسيدم ، ديگر هيچ نيازى بهتقليد نداشتم به مرحله استنباط رسيدم . به اصرار دوستان و رفقا رفتم قم و در درسمرحوم شيخ عبدالكريم حائرى يزدى شركت كردم ، و اون زمانى بود كه مرحوم خوانسارىمرجع تقليد بود و مرحوم امام در درس ايشان شركت مى كرد و اين ها با هم آشنا مى شوندكه خود حضرت امام هم در بياناتشون اسم ايشان را باتجليل برده اند. مرحوم ابوى مى فرمود حاج آقا روح الله مرد بزرگوارى است . اين رو ما از ايشون مىشنيديم . آقاى افراسيابى : شخصى بود، خدا رحمتشان كند، سنه 34 بود. مى گفت : از ايشاناجازه گرفتم ، كه آقا اجازه مى دهيد ما يك ماه قم بمانيم ؟ فرمود: بسيار كار خوبى مىكنيد، جاى خوبيه . گفتم : آقا اجازه مى دهيد برويم پشت سر فلان آقا نماز بخوانيم ؟گفتند خوب است ولى يك كسى به نام آقا روح الله توى فلان مسجد است ، برو پشت سراو نماز بخوان . آمديم قم ، پرسيدم : آقا روح الله كيه ؟ يه مسجدى بود ديديم آقاىخمينى اون جاست . پشت سر او نماز مى خوانديم . دكتر على انصارى : امام خمينى و آقاى انصارى همدانى با هم ارتباط داشتند، من 8 7 سالهبودم كه مى گفتند حاج آقا روح الله مرد بزرگيه . آقاى اسلاميه : امام خمينى در سال 68 فوت شدند و آقاى انصارى درسال 39 و اينها 30 سال با هم تفاوت دارند. آقاى انصارى موقع فوت 59 ساله بود وآقاى خمينى 89 سالشون بود پس تقريبا هم سن بودند، و از شاگردان آقاى حائرىبودند. ولى امام از اول تحت سرپرستى آيت الله حائرى بود، پس اينها در زمان طلبگىملاقات زياد داشتند كه ظاهرا مخفيانه هم بود. البته اين بزرگوار خيلى مظلوم بود، آقاىسبزوارى مى گفت ما يك وقتى از آقا پرسيديم آيا كس ديگرى غير از شما هست ؟ مىفرمودند: يك حاج شيخ روح الله در قم هست . از ديگر بزرگانى كه با ايشان مراوده داشتند اگر چيزى به خاطر داريد، بفرماييد. آقاى احمد انصارى : از جمله كسانى كه به ايشان ارادت مى ورزيدند و مى آمدند خدمتايشان و از مراجع تقليد بودند، آسيد محمد هادى ميلانى بود كه از مراجع وقت بودند. به مرحوم شيخ محمد بهارى و شيخ محمد حسين كمپانى خيلى احترام مى گذاشتند و مىفرمودند اينها افرادى هستند كه از كملين عرفا هستند و به مدارج بالايى رسيدند وامتيازشان را در اين مى دانست كه هم به شرع مسلط بودند هم به عرفان . آقاى اسلاميه : از سيدبن طاووس ، ملا حسينقلى همدانى ، ملاصدرا، مرحوم بهارى همتجليل مى كردند. اگر در مورد مكاتبات ايشان با بانو امين مطلبى مى دانيد بفرماييد. آقاى اسلاميه : مرحوم انصارى با بانو امين مكاتبه داشتند. خانم امين نامه مى نوشت و ازايشان سوالاتى مى كرد، ايشان هم جواب مى دادند. البته خانم امين كتاب هاى عرفانىدارد مثل سير و سلوك و نفحات الرحمن ، سطح عرفانى ايشون هم بالا بوده . اگر ممكن است بفرماييد در بين كتب عرفانى و فلسفى بيشتر چه كتابهايى را مطالعه مىكردند؟ آقاى على انصارى : ايشان مرصاد العباد را مطالعه مى كردند و نظريات خودشان را درقبال آن بيان مى كردند. مى گفتند خيلى عبارات دارد كه شما نمى فهميد. آقاى احمد انصارى : كتب محى الدين را خوانده بودند پيش مرد فوق العاده اى به ناممرحوم عصار. به محى الدين احترام مى گذاشتند، ولى ممارست به خواندنش نداشتند، بهما هم مى گفتند نخوانيد، شما قدرت دركش را نداريد و نمى توانيدتحليل كنيد. كتابهاى فلسفى به ويژه اسفار يا شرح منظومه را ايشانقبل از اين كه در وادى سير و سلوك وارد شوند مى خواندند. در علوممعقول خيلى وارد مى شدند و مطالعه مى كردند. اما زمانى كه وارد راه عرفان شدند، گفتنداين ها يك مقدارى سد راه است ، مى فرمودند كه فلسفه تا حدى كه به عرفان رهنمونباشد خوب است ولى از آن به بعد چون انسان بينايى پيدا مى كند مى تواند با پديدههاى فكرى جلو برود. راجع به شعراى نامى مثل مولوى ، حافظ و... چه ديدگاهى داشتند؟ آقاى افراسيابى : ايشون نسبت به مولانا، ارادت داشتند، حافظ رواهل جذبه مى دونستند و مى فرمودند كه دو سال مجذوب بوده . شاهدش هم اون شعر حافظبود:
چل سال رنج و غصه كشيديم و عاقبت
|
تدبير ما به دست شراب دو سالهبود
|
دو سال مجذوب شد و رسيد، اشعار حافظ از يك مخزن عالى است و از يك روح بلند. خب اينروح بالطبع در شعرش هم است . ايشان سر قبر حافظ هم رفته اند. آقاى اسلاميه : از اين نظر كه ايشان همه چيز را در ايما و اشاره مى گفتند و در پرده ، نهصريح ، به حافظ شباهت داشتند. از بين ديوان اشعار با كدام بيشتر انس داشتند و اشعارش را مى خواندند؟ آقاى احمد انصارى : به تمام شعرايى كه در عرفان و سير و سلوك شعر مى گفتنداحترام مى گذاشتند، مخصوصا به حافظ. به حافظ خيلى احترام مى گذاشتند، مىفرمودند حافظ را كم اشخاصى هستند كه بشناسند. حافظ و مولوى را خيلى احترام مى كردند ولى حافظ را بيشتر. وقتى من از مثنوىسوال كردم ، فرمودند شما قدرت درك آن را نداريد اين در صلاح شما نيست . از غزليات حافظ زياد در جلسات استفاده مى كردند و اينغزل را زياد مى خواندند:
بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است
|
بيار باده كه بنياد عمر بر باد است
|
تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير
|
ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است
|
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
|
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
|
آقاى افراسيابى : مى گفتند اگر كسى گفت من به جايى رسيده ام و ديگه به مثنوىاحتياج ندارم ، بدانيد دروغ مى گويد. آيت الله شهيد دستغيب هم يك نامه اى براى آقاىقاضى نوشتند و از ايشان خواستند كه كتابى برايشان معرفى كند، چون در شيرازآشنايى ندارند و ايشان پشت نامه ها نوشته بودند: مثنوى بخوان . نظر آيت الله انصارى درباره كتب تفسير چه بود و چه تفاسيرى را توصيه مى كردند؟ مى گفتند: تمام مراحل تكاملى وجود انسان و سير و سلوك در قرآن هست . براى همين ايشانديدگاه خاصى نسبت به تفسير آيات كلام الله مجيد داشتند، بيشتر به تفسير صافى يامجمع البيان مراجعه مى كردند. مى گفتند در اين دو تفسير خيلى اشاره شده بهمراحل توحيدى . از تفسير خانم امين هم خيلى تقدير مى كردند، مى گفتند تفسير بسيارقوى است . البته علامه بعد از رحلت ايشان تفسير داد بيرون . خيلى مى گفتند آيات قرآن را بخوانيد مخصوصا سوره يس . خيلى مى توانيد از آن بهرهببريد. بيشتر چه دعاهايى مى خواندند؟ آقاى احمد انصارى : به كتبى كه دعاهاى ماثوره دارد، خيلى اصرار داشتند. مى فرمودندكه آنها را بخوانيد. هر كدام نورانيتى خاص دارد و بيشتر به مفاتيح و بحارالانوارمجلسى سفارش مى فرمودند. با صحيفه بسيار مانوس بودند و دعاهاى ديگرى هم داشتندكه همه اش به موقع بود، يعنى روى آن اصل و اساسش ، مثلا دعاى هر روز را سر جاىخودش مى خواندند. در فقه و اصول بيشتر به چه كتبى مراجعه مى كردند؟ آقاى احمد انصارى : ايشان به تمام كتب فقه و اصولى احترام مى گذاشتند، چون خودشاناجتهادشان مستقيما از كتب جواهر الكلام و مفتاح الكلام بود بيشتر به اين ها استناد مىكردند. آقاى اسلاميه : به صاحب جواهر اهميت مى دادند. در مباحث اخلاقى ايشان چه كتابهايى را توصيه مى كردند؟ آقاى احمد انصارى : معراج السعاده زياد مى خواندند و توصيه هم زياد مى كردند. آقاى اسلاميه : ايشان افراد مبتدى را سفارش به معراج السعاده مى كردند و همچنين به كتباخلاقى كه با روايت بحث را شروع مى كردند علاقمند بودند. رحلت در مورد رحلت و روزهاى آخر حياتشان و محل دفنشان اگر مطلبى بخاطر داريد بفرماييد. خانم فاطمه انصارى : ما تهران بوديم كه ايشون سكته مغزى كردند. مى گفتند: من رادكتر نبريد، من يازده ، دوازده ماه ديگه بيشتر مهمونتون نيستم و آقاى تناوش مى گفتدرست سر همان موقع رحلت كردند. ساعت آخر، خود مرحوم پدر ماها رو خواستند، وقتى رفتيم ديديم كه انگار تو صورتايشان واكس نور زده اند، مژه ها قشنگ ، اصلا عجيب زيبا شده بودند و لحظه آخر بوى عطرو گلاب مى آمد، جوان تر از سن خودشون شده بودند و خيلى زيبا. من فهميدم كه اينهاحالت خدايى است ، بوى گلاب را همه احساس مى كرديم . ايشان را به قم بردند وتناوش مى گفت : موقع تدفين ، ما خود ايشان را ديديم كه حضور داشتند و زيارت نامهمى خواندند. نقل شده كه پس از رحلتشان ايشان را مى ديدند. اگر ممكن است در اين باره برايمانتوضيح بفرماييد. خانم فاطمه انصارى : بله ، بعضى از بچه ها مى ديدند مثلا همين على برادرم بچه بود،مى گفت آقا رو ديدم ، مى آمدند سر مى زدند به خونه . خواهرم هم مى ديد مثلا مى گفت كهداشتند وضو مى گرفتند، يه خاطره ديگرى هم دارم ، خواهر كوچكم نامزد بود كه پدربه رحمت خدا رفتند، بعد آقاى محمد حسين بيات كه دوست صميمى پدرم بود، روز چهارم ،پنجم فوت پدر گفتند كه آقا را خواب ديدند كه ايستادند فلان جاى حياط خونه مون ودست آقاى اسلاميه را گذاشتند توى دست اكرم و گفتند عزا نگه نداريد، اين بچه ناراحتمى شه بذاريد اينها را بفرستيم خانه بخت . بعد دو ملك آمدند گفتند: آقا برويمرسول خدا (ص ) منتظر شماست . و يكدفعه آقا اوج گرفتند رفتند آسمان . همينطور مرحومتناوش هم هى مى گفت كه مثلا روح آقا الان اينجاست . در كتاب در كوى بى نشان ها خوابى را از شمانقل مى كنند كه مرحوم ابوى را در خواب در بهشتى مى بينيد درحال سجده . اگر ممكن است توضيح دهيد؟ آقاى احمد انصارى : درسته ، يك گرفتارى بعد از فوت ايشان به من رسيد. آنگرفتارى خيلى مرا رنج مى داد، هر شب توسل پيدا مى كردم كه خدا مرا از اين گرفتارىنجات دهد. يك شب خواب ديدم مرا به باغ بزرگ بردند كه نظير آن باغ را نديده بودم .درختان تنومندى داشت و تنه اين درختها مثل شيشه بود ولى شيشه نبود، خيلى ظرافت داشت، اين شاخ و برگها سر كشيده بود بالا و از سايه هر كدام از اين شاخ و برگ ها ده ،دوازده نفر مى توانستند استفاده كنند. پرنده هاى جور واجور و... بعد ديدم ، ابوى يكگوشه اى نشسته و مشغول عبادت است . نمى دانستم آن جا كجاست گوينده اى به من گفتاينجا بهشت الهى است . گفتم اون كيه ؟ پدرمه ؟ گفتند: بله ، از آن وقت كه آمده اينجا بهعبادت مشغوله . به من گفتند: بيشتر از اين چه مى فهمى ؟ گفتم : من چيز ديگر نمى فهمم. گفتند: از آن زمان كه آمده اينجا تا به حال تماما در آن عالمى است كه با خودش از دنياآورده ، چيه تا يك مقدار مشكل برايت پيدا مى شه ،متوسل مى شوى به خداوند كه رفع شود واگذار كن به خدا تا خودشحل و فصل كنه . چون اينها لازمه زندگيه بايد باشه تا تو به كمالات خودت برسى ،اينها بايد انسان را پخته كنه . نظر آقا هم همين بود.
|